اسلام ضد پدر سالاری
بسم الله الرحمن الرحیم
اسلام؛ضد پدر سالاری
استخلاف انسان،زن و مرد را دربر می گیرد .چرا که از جمله امور شایان توجه در زبان عربی ،زبان قرآن،این است که واژه ((انسان))،یکی از بنی آدم است و به صورت مذکر و مؤنث در میآیدو گفته میشود:
هو انسانٌ:آن مرد انسان است.
هی انسان:آن زن انسان است.
الرجل انسان:مرد انسان است.
المرأهانسان:زن انسان است.
و دیگر گفته نمی شود :هی انسانه.
لفظ((بشر))نیز به همین صورت است و به طور مثال گفته میشود :
هوبشرٌ:آن مرد بشر است.
هی بشرٌ:آن زن بشر است.
آیات متعددی از قرآن کریم بر شمول و فراگیری خلافت الهی برای مرد وزن دلالت میکند .به عنوان مثال این آیات قرآنی که میفرماید :
(آل عمران/۱۹۵):پس پروردگارشان دعای آنها را پذیرفت و پاسخشان داد که من عمل هیچ کسی از شما را که کاری انجام داده باشد ،اعم از مرد یا زن ضایع نخواهم کرد…
(نحل /۹۷):هر کس چه زن وچه مرد کار شایسته انجام دهد و مؤمن باشد ،به او زندگی پاکیزه و خوشایندی میبخشیم و پاداش آنان را مطابق بهترین کارهایشان خواهیم داد…
(الحجرات/۱۳):ای مردم!ما شما را از مرد وزنی آفریده ایم و شما را تیره تیره و قبیله قبیله نموده ایم تا همدیگر بشناسید . بیگمان گرامی ترین شما در نزد خداوند ،متقی ترین شماست.خداوند مسلماً آگاه و باخبر است…
دیده میشود که استخلاف یا جاینشینی ،اساسی است که یگانگی و یکسانی زن ومرد در سایه رابطه ولایت که قران آن را بیان کرده،بر آن مبتنی است.
التوبه/۷۱ :
و رابطه ایمانی موجود در حوزه امت ،بر حیات عمومی میان مرد وزن حکم می کند .یعنی مساوات میان آن دو در حوزه برادی الهی ،اصل است و این چیزی است که در حدیث پیامبر هم بیان شده است ((النساء شقائق الرجال)).مساوات میان زن ومرد ،در مساوات آنها در ارزش انسانی ،حقوق اجتماعی،مسئولیت،و پاداش نمایان میشود ،و این مساواتی است که در جوانب مختلف خود بر وحدت اصل ،وحدت هدف،و حساب روز قیامت بنا میشود.اگر شریعت،زن را به پاره ای احکام ، نظیر معاف کردن او از تکالیف اقتصادی خانواده ،یا اختلاف سهم او در ارث ،مخصوص کرده ،باید دانست که این امور استثنایی هستند بر قاعده مساوات که ابن حزم آن را چنین بیان کرده است:
از آنجایی که رسول الله (ص)به سوی مرد وزن به صورت یکسان مبعوث شده است ،و خطاب خدای تعالی و نبی او برای مرد وزن ،خطاب واحدی است، درست نیست که مردها را به چیزی ای این بعثت و خطاب مختص کرد و زنان را از ان دور نمود ؛مگر به وسیله یک نص واضح یا اجماع؛زیرا اینگونه کارها تخصیص ظاهر ،و نادرست است .
لدا مساوات میان مرد و زن از نظر گاه اسلامی ،مساواتی است که دارای جوانب مطلق است.همچنان که جوانب نسبی آن که با اختلاف آن دو(زن ومرد)در پاره ای ویژگیها به تکامل آنها برای تحقق دادن به مسئله استخلاف خدمت میکند :یعنی مسئله ای که همچنان حوزه نگهدارنده این امانت و مسئولیتی است که آن دو در سایه رابطه ولایت ایمانی و اعتقادی متحمل می شود .این پیامد لازم است و به مثابه بستری کلی برای فهم مسئله((قوامت))از نظر گاه اسلامی ضروری است.
به رغم آنکه خانواده گسترده بستر فرگیر خانواده از نظر گاه اسلامی است ،با این حال مفهوم ((قوامت)) به خصوصی بودن خانواده دو زوج واهمیت آن پیوند خورده است .به طوری که خانواده کوچک ،نمونه کوچک شده ای از امت و ویژگیهای آن است و در آن ارزشهای اساسی ای که بر نظام اسلامی حاکم ای استانعکاس مییابد و در عین حال پایه اساسی و سنگ بنایی جوهری این نظام است.
مفهوم قوامت در قرآن :
واژه یا صیغه ((قوامت))در کاربرد قرآنی آن ،در سه موضع آمده است؛نه چنان که بیشتر نوشته هایی که به بحث در مفهوم آیه (الرجال قوامون…)میپردازند،به یک موضع اکتفا میکنند و آن را از دو آیه دیگر جدا مینمایند.
در قرآن کریم آمده است:
(النساء/۳۴):
(النساء/۱۳۵):
(المائده/۸):
بدین ترتیب قوامت یکی از صفات مؤمنان ،اعم از زن یا مرد آنان .میباشد ،با مفهوم شهادت و گواهی بر مردم ارتباط مییابد و به معنی افدام به انجام امور این دین مطابق شریعت ،التزام به عدل و قسط می باشد که این صفت اخیر ،از صفات خود خداوند ایت و بندگان او میتوانند به آن متصف شوند ،زیرا خداوند قیوم است.
حال که قوامت در سطح امت و یک نشانه و نماد عام است ،یک مسئولیت تکلیفی بر گردن مرد در خانواده اش و در حوزه عقد ازدواجش میباشد و در هر دو سطح (امت و خانواده )با توحید و عدل قرین است.
اسلام طبیعت و نوع سلطه مرد در خانواده را مشخص کرده است .زیرا کلید آن را کلمه ((قوام))قرار داده است که به معنی فردی است که برای انجام امور خانواده قیام کرده است و این امر مستلزم رعایت عدل در امور افرادی است که کار و بار آنها را به دست او سپرده اند و این بر خلاف حالتی است که از آن با کلمه سلطه یا عباراتی نظیر آن از آن نام میبریم که امکان دارد گاهی آزادی تصرف مطلق از آن فهمیده شود که با مفهوم آیه شریفه در تعارض است.
کلمه قوام در بر دارنده دو امر مهم است:
۱-اینکه مرد فراهم نمودن نیازهای مادی و معنوی زن را بر گردن بگیرد. بطوری که اشباع و ارضای مناسب آن نیازها را متکفل شود و احساس آرامش و آسایش را برای او به ارمغان بیاورد.
۲-اینکه حمایت و نگه داری از خانواده را بر عهده بگیرد و با عدالت ،امور خانواده را تدبیر نماید.
سلطه مرد در خانواده،تابع ضوابط و قیودی است که میدان را برای شایستگی همسر و فرزندان در حوزه امور مجاز و مشروع اسلامی باز میکند .بدین ترتیب سرپرست خانواده ،در مورد فرزندان عاقل و بالغش ،جز راهنمایی و و نصیحت هیچ سلطه ای ندارد .همچنین در مورد ازدواج دختران بالغ خود ،سلطه او به دادن اجازه ازدواج محدود است.زیرا شخصیت فرزندان بالغ و عاقل او ،اعم از پسر یا دختر ،یک شخصیت حقوقی کامل است؛خواه در بر خورد اقتصادی و خواه در زندگی اجتماعی ،مانند انتخاب شغل و یا انتخاب همسر.
حقوق فرهنگی پدر نیز مستلزم اخلاق اسلامی است.پس اگر پدر صلاحیتهای قوامت را درست به کار نبرد،یا افراط به خرج داد،یا از حدود معین شرعی پا فراتر گذاشت ،ولی امر جامعه-که در قالب حکومتیا دادگاه متجلی است-حق دارد در تصرفات نامشروع او و نیز برای حمایت از همسر و فرزندان دخالت نماید. ولی دخالت ولی امر پس از مراحلی پا به عرصه میگذارد که نهادهای میانجیگری در جامعه(نظیر خانواده گسترده،نهادهای محلی و…)همه راههای درمان این انحراف را طی کرده باشند.
عده ای از کتابها و نوشته ها سعی کرده اند حکمت شرع در مورد قوامت مرد در خانواده را برسی کنند .در این راستابعضی ،آن را به صورت اقتصادی تفسیر کرده اند .زیرا مرد ،فرد اقتصادی خانواده است .
در حالی که این امر در آیه قرآن مرحله دوم است:
…و بما انفقوا من اموالهم.(النساء/۳۴)
از سوی دیگر عده ای بر علت اولی قوامت ،یعنی تفضیل یا برتری دادن،تمرکز کرده اند و توجه نکرده اند که مسئله تفضیل، مربوط به هر دو طرف است. چون قرآن می فرماید:
و بما فضل الله بعضهم علی بعض.
یعنی در بستر تمایز هر کدام از آنها از دیگری در و یژگیهای زنانه و مردانه فهمیده می شود و مسئله((درجه))که در جای دیگر آمده است ،قرینه مذکر بودن نیست ،بلکه قرینه ((مردانگی))ای است که عبارت است از آداب و رفتارهایی که مرد درپرتو آنها ،امنت ((قوامت))را متحمل میشود و بدین ترتیب تقوی ،در میزان ایمانی معیار تفاضل و برتری است.
این است که تلاش سر سختانه برای اثبات قدرت مرد و ضعف زن از لحاظ زیست شناختی ،و عاطفی،و حتی عقلی ،مسئله را به ویژگیهایی مربوط می سازد که زمانه در دنیای معلومات و تکنولوژی که قدرت بدنی نقش محوری گذشته ندارد،از آن فراتر رفته است .همچنین با این حرفها ، از کرامت زن مسلمان،با ایراد طعنه در شایستگیهای او که شریعت به آن تصریح کرده است ،کاسته می شود .
از این رو باید مسئله را در پرتو فلسفه خانواده به مثابه یک بنیان شفیقانه متعاون تکاملی در اسلام تفسیر کرد ،نه با دادن سلطه ضدیت طلب و چالش جو به زن چنان که فمنیستهای غربی انجام می دهند .همچنین نه به صورت ناقص و کودن جلوه دادن زن چنان که بعضی ها که حدیث را تکه پاره می کنند و آن را از جای خود و از اهداف و کلیات آن خارج میکنند ،آن را خوش و گوارا می پندارند .بلکه باید این رابطه چنان که اسلام آن را سامان داده ،در حوزه بهترین اداره ،برای رابطه ای که اصل آن بر شورا ،عدل،مودت،و رحمت است ،قرار داد .
((درجه))ای که قرآن آن را برای مردها قرار داده است و درجه قوامیت به حساب می آید ،مبتنی بر نقص ذاتی نیست ،بلکه بر اساس اجرای عملی و اکتسابی بنا شده است .پس مراداز تفضیل ،زیادت میزان صلاحیت مرد از حیث ریاست خانواده از صلاحیت زن برای این کار است.زن صلاحیت دارد ،اما مرد صلاحیت بیشتری دارد (اصلح است )و مصلحت اقتضا میکند که اصلح باید مقدم باشد .و این امر هیچ عیب و نقص طعنه ای در مورد صلاحیت زن و شخصیت او به حساب نمیآید .به دلیل اینکه ،او درغیاب شوهرش درطلب رزق،جهاد و…حتی هنگام مرگ شوهر ،با وجود سایه حفظ و نگهداری خانواده گسترده،متولی امور خانواده و فرزندان خود است.
شوری؛اساس قوامت :
فهم ابعاد قوامت در نظر گاه اسلامی،جز در سایه ادراک اهمیت شوری ،به مثابه یک ارزش اساسی در روابط درون خانواده مسلمان قابل فهم نیست.بدین ترتیب،شورا فقط خاص سطح سیاسی و حتی یکی از نمادهای جماعت مؤمن نیست،بلکه علاوه بر اینها،روش تعامل و برخورد افراد درون خانواده است.
حال که بحث از شورا در خانواده در زمینه شیر دادن به بچه در هنگام جدایی زن و مزد مطرح شد و البته ای حق زن مطلقه در شورا،رضایت دو جانبه و تفاهم است،زیرا مصلحت بچه در آن است .بطوری که تکروی هر کدام از آنها بدون دیگری باطل است.پس بهتر است این امر ،حق زن موجود در خانه برای سرپرستی همه امور آن به شمار آید.
پس قاعد در نظام خانواده اسلامی .التزام هر یک از زوجین به عمل بهارشادهای شرع در امور منصوص علیه ،و مشاوره و در امور غیرمنصوص علیه عدم ضرر و ضرار میان آنها ،و عدم مکلف نمودن یکی از آنها به اموری که در توان آنها نیست، میباشد.
بنابراین معنای قوامت، اداره خانه است و اداره ،مشارکت زن و مرد و حتی بچه ها ، هر یک به اندازه ای که میتوانند ،و دخالت دادن تمایلات و سلیقه های معقول هر کدام از آنها در زمینه اداره می باشد.اداره در این بنیان کوچک اجتماعی شورایی است و نباید هیچ یک از طرفین استبداد به خرج دهد ،بلکه همه آرای همه افراد را در محدوده شرع ،به حساب بیاورد و قوامت در زمان پدید آمدن اختلافی که جز ((حرف آخر))به آن پایان نمیدهد ،کلمه فصل یا حرف آخر باشد.
پس ریاست خانواده،یک ریاست شورایی است و در سایه آن هر یک از اعضاء،وظیفه و مسئولیت خود را انجام می دهد .چنان که حدیث شریف میفرماید:
کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته،فالامام الاعظم الذی علی الناس راع و مسئول عن رعیته ،و الرجل راع علی اهل بیته و هو مسئول عن رعیته،و المرأه راعیه علی اهل بیت زوجها و ولده و هی مسئوله عنهم و عبدالرجل راع علی مال سیده و هو مسئول عند الا فکلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته.
مفهوم رعیت و رعایت(نگهداری و حراست) به معانی اجتماعی ابعاد کلی سیاسی می دهد و با سطوح مختلف خود نقش مهمی را در وظیفه اعتقادی و خلافتی امت ایفا میکند .به طوری که یک رعیت ،در برابر متجسم نمودن و کنترل مسیر ایمانی برای هریک از واحدهای حیات اسلامی مسئول است و یکی از مهمترین تکالیف او،دفاع از حقوق خود میشود.
شورا فقط یک یک اصل اساسی از اصول تعامل درون واحد خانواده نیست ،بلکه قرینه این واحد اجتماعی ،از لحاظ منشأت،وجود،و حتی پایان آن است .زیرا ازدواج بر پایه رضایت ،قبول،و عقد(پیمان)بنا می شود و برپایه شورا و هم فهمی قوام می یابد و حل نزاعهای درون خانواده از طریق مشاوره با خانواده گسترده از خلال دو مفهوم((صلح)) و اگر اختلاف ادامه پیدا کند ،از طریق مفهوم ((داوری))،باز هم در سیاق خانواده گسترده پایان می یابد .و اگر معاشرت میان زوجین به حد غیر ممکن رسید،با طلاق،مطابق احکام شرع با التزام طرفین به عفو،فضل،و عدم زیان به دیگری پایان می یابد.
در پایان باید گفت که شورا نیز یک ارزش تربینی درون خانواده است که با پرورش اجتماعی ،به فرزندان منتقل می شود و آن را به مثابه یک رفتار همزاد با زندگی در جامعه اسلامی می آموزد.
قوامت؛ امری غیر از پدر سالاری :
عدم درک این ابعاد در نظرگاه اسلامی به خانواده،به تحلیل بعضی نوشته ها در جوامع اسلامی در سایه مفهوم پدرانه انجامیده که در ارزیابی نظرگاه اسلامی ،کاملاً با مفهوم قوامت اختلاف دارد.
پدر سالاری در اصل لغوی خود به معنی ((حکومت پدر))است و در ریشه های خود به مثابه یک مفهوم ،به تمدن رومی بر میگردد.به طوری که در آنجا ،بزرگ خانواده، بر همه افرادی که تحت سلطه او بودند ،اعم از پشر،دختر،همسران،و عروسان دارای سلطه مطلق بود و این سلطه فقط وقف مردها بود و شامل معامله ،تبعید،و شکنجه هم میشد . در آنجا بزرگ خانواده ،مالک اموال خانواده و تنها متصرف در آن بود و او متولی ازدواج پسران و دختران ،بدون اجازه و مشورت آنها به شمار می رفت.
میتوان این تصویر استبدادی سلطه پدر را در خانواده از طریق اشتقاق خود کلمه خانواده(patriachy)درک کرد.زیرا کلمه(familia)در روم به معنی چراگاه(مزرعه)،خانه،اموال ودارایی،و بردگان،یا میراث و ماتریکی بود که پدر و شوهر برای ورثه باقی میگذاشتند و به این ترتیب ،زن جزئی از ثروت و و دارایی مرد به شمار میرفت.
مفهوم پدر سالاری در نوشته های جدید برای نقد سیطره پدر در درون خانواده به کار گرفته می شود .و ((روبرت فیلمر))انگلیسی،اولین کسی بود که در قرن هفده هم ،نمونه خانواده پدر سالارانه را در تحلیل نظامهای سیاسی به کار برد به طوری که به نظر او حکومتهای مستبد حکومتهایی بود که در آنها حاکم با رعایای خود مانند شوهر،با زن و فرزندانش برخورد می کند و این همان طرحی بود که ((لاک))آن را به خاطر نزدیکی به تحلیل پدیده سیاست مورر نقد قرار داد.هر جند با سیطره پدر در درون خانواده معارضه نکرد. پس از آن ،به کارگیری این مفهوم و به ویژه در نوشته های مارکسیستی مارکس و انگلس شایع شد.همچنان که این مفهوم ،در نقد فمینیستی از سلطه مرد و ساختار خانواده و جامعه ،یک مفهوم محوری به شمار می آید.
به کار گیری مفهوم پدر سالاری با غرب از طریق دو جریان اصلی ارتباط مییابد:
أ.جریان سکولاریستی،که بر این باور است پایگاه اساسی توجیه کارهای پدر سالارانه برای پدر و دادن حق قانونی به آن ،در دین وجود دارد .به طوری که خود خدا،سلطه گرا و پدر سالار است{god the fater }.معاذ الله
ب.جریان مارکسیستی،نیز در نقد ساخت جامعه و دولت آن را بکار برد و بر این باور بود که هر دو ساختار پدر سالارانه اند .یعنی دولت،اقتصادی،و خانواده؛و از کمونیسم الگوی آرمانی و ایده آلی را یرای همه این سطوح گرفت.یعنی پدر سالاری به عنوان یک مفهوم ،در شیوه بکار گیری معاصر آن، با رد دین و نقض دولت مقارن است و به این صورت با نظر گاه اسلامی که شریعت را حاکم می داند،مخالفت میکند و به وجوب ترتیب در اداره سیاسی ایمان دارد و برای این کار،ضوابط و معیارهایی را قرار داده که کاملاًبا فهم نظر گاه غربی از دین و دولت به طور یکسان متفاوت و مختلف است.
ملاحظه میشودکه بعضی از نوشته های سکولاریستی،بعد شورا در خانواده اسلامی را درک نکرده اند و از این رو خانواده گسترده پدر سالارانه استبدادی و خانواده کوچک دمکرات را رو در روی هم قرار داده است.در حالی که نظر گاه اسلامی در مورد خانواده ،از طریق شورا و گستردگی خانواده متکفل ضمانتی بزرگ تر از تجاوز هر یک از زوجین از حدود خود شده است و آن،خانواده ای است که وضع زن در آن باتوجه به تجربه اجتماعی فراگیر در بسیاری از مواقع از رابطه دو گانه محضی بهتر است که نتیجه چالش وجدال موجود درآن ،زور ،جدایی،و نابودی خانواده است.چرا که مسائل اختلافی به دست میزان قدرت درون خانواده کوچک سپرده نمی شود .سپس در پرتو مدرن سازی ،خانواده گسترده از طریق اعضا و فامیل ،قابلیت بیشتری برای ((دمکراسی))دارد تا خانواده کوچک که سلطه دولت و دخول آن ،به عنوان داور نزاعهای بین افراد آن ،هیچ قدرت و فعالیت ((کنشگری)) قابل ملاحظه ای را برای آن باقی نگذاشته است.
بنابراین دیدگاه اسلامی در مورد خانواده با نظر گاه غربی ،از طریق موضعگیری آنها درباره دین،رابطه میان مرد و زن که نظر گاه اسلامی بر آن حکومت دارد،ارتباط پیدا می کند و بر اختلاف موضعگیری آنها در برابر دولت و طبیعت سلطه موجود در آن مبتنی است.بنابراین،این اختلاف،یک اختلاف معرفت شناسانه سیاسی است و نمیتوان بدون یک نظریه سیاسی در مورد هر دو نظر گاه آن را فهم و درک کرد.
جامعه اسلامی خواستار تحکیم شریعت،باز گرداندن ارزشهای سیاسی،و نظام حکومت شورایی خود است و باید این مطلب درک کند که این امور ضرورتاًمستلزم تاسیس قواعدی برای کار داخلی در ساختار خود با سطوح مختلفی که دارد،و از جمله خانواده،که در برابر فساد،انحراف،و استثمار محکم باشد، می باشد.چرا که فساد واحدهای اجتماعی عامل ضعف و درهم شکستگی آن میشود و البته وقتی که همه ارزشهای درون خود مؤسسات اجتماعی و از جمله خانواده مورد بی حرمتی و طرد واقع می شوند ،مطالبه اینگونهمسائل از یک شورا بی معنی است.
خانواده در نظر گاه اسلامی نمونه کوچکی از یک امت است که شریعت بر آن حکم می راند و شورا آن را اداره می کند و عقد ازدواج آن ،شبیه پیمان بیعت است و در هنگام پیدایش نزاع در آن،کار با پناه بردن به همان ابزارهای موجود در سطح امت پایان می پذیرد ؛که همان صلح وداوری است .هر چند ممکن است اختلافاتی ،به حکم شخصی بودن و فردی بودن روابط در سطح خانواده و طبیعت متمایز آان ادامه یابد،و این همان چیزی است که خانواده را به عنوان بستری برای ارزشهای اسلامی در می آورد و آن را برای انجام مسئولیتهای خود در حوزه های گوناگون شایسته می کند ؛از جمله:پرورش سیاسی ،و تغییر فرهنگی/سیاسی.در این جا ارزشها و اخلاق، برای مرد و زن به طور یکسان سقف است. پس خانواده در اسلام در اصل خود ،نه زن سالارانه و نه پدر سالارانه می باشد بلکه شورا سالارانه می باشد .
——————————————————-
منبع : زن ، دین ، اخلاق
مؤلف : دکتر نوال السعداوی – دکتر هبه رئوف عزت
مترجم : زاهد ویسی
انتشارات : شرکت چاپ و نشر بین الملل .
—————————————————–