دعوتگر بزرگ بانو زینب غزالی
دعوتگر بزرگ بانو زینب غزالی
منبع: إخوان آنلاین/ مترجم: داوود نارویی
نخستین زنی که تفسیر قرآن نوشت
پیکارگر نستوه و دعوتگر بزرگ بانو زینب غزالی پس از یک زندگی سرشار از نوآوری در راه خدمت به اسلام و مسلمانان، چشم از جهان فروبست.
بانو زینب غزالی (رح) از نسل نخست جماعت اخوان المسلمین بود. وی نخستین زن مصری بود که مسئولیت دعوت اخوان المسلمین را به دوش داشت و در راه آن آزارها و شکنجهها دید و در دوران جمال عبدالناصر به زندان افتاد و تا آن هنگام که به دیدار پروردگارش شتافت، بردباری و شکیبایی در پیش گرفت و هیچ تغییری در راه و نگرش خود پدید نیاورد و در این راه کوتاهی نورزید. در مقام حقشناسی از این پیکارگر نستوه که بیش از شصت سال به اسلام خدمت کرد، پایگاه «اخوان اون لاین» این بخش کوچک را به وی اختصاص داده است. بیگمان در این مطلب آنگونه که باید حق وی ادا نخواهد شد، اما با زندگی، پیکار و دشواریهایی که در راه دعوت متحمل شد، ما را آشنا خواهد کرد.
● آشنایی
بانو زینب محمد غزالی جبیلی در ۲ ژانویهی ۱۹۱۷ م. چشم به جهان گشود و در کنار پدر و مادری پایبند به اسلام پرورش یافت. پدر وی سخت پایبند به قرآن بود و از اهالی روستای «میت یعیش» در دقهلیهی مصر. کار خانواده بیشتر تجارت بود. زینب غزالی در مدارس دولتی به تحصیل پرداخت و علوم دینی و قرآن و حدیث و فقه را از شیخ عبدالمجید بنان نماینده الازهر، شیخ محمد سلیمان رییس بخش خطابه در الازهر و شیخ علی محفوظ فرا گرفت. درضمن از رفتار و عملکرد شهید حسن البنا و استاد هضیبی نیز سخت اثر پذیرفت. وی زنی شجاع، خوددار، شکیبا، از جان گذشته و دیندوست بود.
● فعالیتها و آثار
زینب غزالی از بنیانگذاران مرکز عمومی بانوان مسلمان و مسئول بخش خواهران مسلمان در جماعت اخوان المسلمین بود و با هدف ترویج دعوت، ریاست مرکز بانوان مسلمان را در سال ۱۳۵۶ ه.ق/ ۱۹۳۶م. به عهده گرفت.
کتابهای زیر را نیز به رشتهی تحریر درآورد: ایام من حیاتی (ترجمه شده با عنوانهای: روزهای دعوت اسلامی و روزهای خاطره) نحو بعث جدید (در دست ترجمه)، نظرات فی کتاب الله، مشکلات اشباب و الفتیات، الی ابنتی (در دست ترجمه)، اسماء الله الحسنی (زیر چاپ). در نشریات و مجلات عربی و اسلامی نیز مقالههای بسیاری به چاپ رساند. زینب غزالی به بسیاری از کشورهای اسلامی سفر کرد و در بسیاری از کنفرانسها و همایشها به نمایندگی از زن مسلمان شرکت کرد.
● ارتباط با جماعت اخوان المسلمین
ارتباط زینب غزالی با اخوان المسلمین در سال ۱۳۵۷ ه.ق/ ۱۹۳۲ م. آغاز شد. درست شش ماه پس از آنکه مرکز بانوان مسلمان را بنیاد نهاد. امام شهید حسن البنا ریاست بخش خواهران مسلمان را در جماعت اخوان المسلمین به وی پیشنهاد کرد، اما به سبب مخالفت بانوان هیئت مؤسس مرکز، وی نیز در آغاز این پیشنهاد را نپذیرفت، ولی پس از چندی به همکاری و هماهنگی با جماعت، تمایل پیدا کرد.
پس از رخدادهای ۱۹۴۸ م. و صدور فرمان انحلال جماعت اخوان المسلمین، به نیابت از دیگر بانوان تلگرافی برای امام شهید حسن البنا فرستاد و طی آن، در راه فعالیت برای اسلام و خدمت به دعوت با وی بیعت کرد. از آن هنگام بود که وی عضو جماعت اخوان المسلمین شد.
● زینب غزالی و انقلاب ۱۹۵۲ م. مصر
زینب غزالی در آغاز که رهبری به دست سرلشکر محمدنجیب بود با انقلاب همگام بود و مرکز بانوان مسلمان نیز انقلاب را تأیید و پشتیبانی میکرد. اما این وضعیت تا مدت کوتاهی ادامه داشت و پس از چندی که احساس کردند کارها طبق دلخواه به پیش نمیروند و این انقلاب، انقلابی نیست که حکومت خدا را برپا دارد، نگاه آنان نسبت به انقلاب تغییر یافت. روزها گذشتند و نقاب از چهرهی انقلاب به رهبری جمال عبدالناصر فروافتاد و دشمنی آن با اسلام و اجرای احکام خشن و اعدام عالمان بیگناه آشکار شد.
● مواضع سیاسی
نخستین مسئولیتی که از سوی امام حسن البنا به وی سپرده شد، میانجیگری میان اخوان المسلمین و نحاس پاشا و برطرف کردن سوءتفاهم موجود بود. میانجی پیشنهاد شده از سوی نحاس پاشا، استاد امین خلیل بود.
هنگامی که جمال عبدالناصر خواست با زینب غزالی دیدار کند، وی نپذیرفت و گفت: «من با کسی دست نمیدهم که دستش به خون شهید عبدالقادر عوده آلوده شده است.» این، آغاز دشمنی بود. پس از آن بود که شکنجهها و زندانهای بسیاری به دست غلامان حلقه به گوش جمال عبدالناصر دید. در سوء قصد اتومبیل نیز برای ترور وی برنامهریزی کردند، اما تنها پای او شکست. پس از آن کوشیدند او را به عضویت اتحادیهی سوسیالیستی دربیاورند و با پیشنهاد پست و مقام خواستند او را تطمیع کنند. حتی پیشنهاد کردند مجلهی «السیدات المسلمات/ بانوان مسلمان» زیر نظر اتحادیهی سوسیالیستی قرار بگیرد. در آن هنگام بانو زینب غزالی، صاحب امتیاز و سردبیر مجله بود. در عوض ماهی ۳۰۰ جنیه حقوق و پشتیبانی مرکز و مجله با پرداخت بیستهزار جنیه در سال، در نظر گرفتند. اما بانو زینب غزالی به تمام اینها پشتپا زد.
پس از آن حکم شماره ۱۳۲ در تاریخ ۶/۹/۱۹۶۴ م. از طرف حکومت صادر و مرکز منحل شد و مجلهی «السیدات المسلمات/ بانوان مسلمان» نیز توقیف شد. اما وی به هیچ یک از این تهدیدها تن نداد و نپذیرفت که کارها و فعالیتهایش جز برای خداوند باشند.
● در زندان
پس از آنکه به وجود یک جنبش فکری به رهبری سید قطب پی بردند و سرویسهای امنیتی آمریکا، روسیه و رژیم صهیونیستی گزارشهایی مبنی بر خطرناک بودن این جنبش بر انقلاب ارائه کردند و یادآور شدند که این جنبش تمام اندیشههای متناقض با اسلام را نابود خواهد کرد، در آغاز اگست ۱۹۶۵م. دستگیریها آغاز شدند و ازجمله بانو زینب غزالی را نیز در تاریخ ۲۰/۸/۱۹۶۵م. به زندان فرستادند و تمام چیزهایی را که در گنجه و کتابخانهاش داشت برداشتند.
زینب غزالی به زندان رفت. در زندان خشونت دید و شوک برقی و تهدید به هتک حرمت و آویزان کردن به سقف و تازیانه خوردن و جلوی سگهای هار افتادن و خوابیدن در میان موشها و حشرات و محرومیت از خوردن و آشامیدن و هتک کرامت انسانی و شنیدن ناسزاهای تند و زننده و پر شدن تک سلولی از آب. اما زینب غزالی با امید به پاداش خداوندی، با پایداری تمام این سختیها را تحمل کرد و این دعا را پیوسته تکرار میکرد:
«اللهم اصرف عنی السوء بما شئت و کیف شئت»
«خدایا، بدی را با هرچه خود خواستی و هرگونه که تو خواستی از من دور کن.»
بدین گونه بود که خداوند آرامش و بردباری در برابر سختیها را به درون وی الهام کرد. با اینها وی از ولای خود نسبت به خداوند و فعالیتهای خود دست نشست. در آن هنگام امکان داشت که وی مثل بسیاری دیگر، به طاغوتها پاسخ مثبت دهد و آنها را تأیید کند تا از لذتهای زودگذر دنیا بهرهمند شود. اما او از پذیرش اینها تن زد و خود را به خدا فروخت تا بهشتی را بخرد که پهنایی به اندازهی آسمانها و زمین دارد.
● مواضع انسانی
پس از رخدادهای خشن ۱۹۵۴م. که طی آنها حکم اعدام، زندان و تبعیدِ اعضای جماعت اخوان المسلمین صادر شد، بیوه زنان، داغدیدگان و قربانیان ستم و طغیانگری فریاد برآوردند، اما فریادرسی نبود که آن بیخانمانها را رهایی بخشد. شمار بازداشتشدگان و زندانیان حدود صدهزار تن بود، اما این بانوی پیکارگر به همراه گروهی از بانوان پاک و پیکارگر، قد علم کردند و با انگیزه درونی، خود را برای دعوت و سرپرستی از خانوادههای ستمدیدگان بسیج کردند و در راه صرف اموال شخصی خود و گردآوری صدقات از کسان توانا و خیر از هیچ کوششی دریغ کردند، تا بدینگونه همدردی خود را با آنان نشان دهند.
● مدیر اجرایی زینب غزالی از گنجینهی اسرار روی پرده برمیگیرد
سایت اخوان اونلاین در گذشته با استاد بدرمحمدبدر، منشی و مدیر اجرایی زینب غزالی، که به سبب شغل خود بیش از ۱۵ سال با وی نزدیک بوده، گفتوگویی انجام داده است و طی این گفتوگو قطرههایی از دریای زندگی زینب غزالی را بیان داشته است. اینک متن گفتوگو:
ـ در آغاز دوست داریم با رابطهی شما و بانو زینب غزالی آشنا شویم. این آشنایی چگونه شکل پذیرفت و چگونه به کمال رسید؟
ـ با بانو زینب غزالی از طریق مطالعهی آثار وی بهویژه کتاب «ایام من حیاتی» (روزهای خاطره/ یا روزهای دعوت اسلامی) که در اواسط دههی هفتاد به چاپ رسید، آشنا شدم. در آن هنگام من دانشجوی دانشگاه بودم. این کتاب برای جوانانی مثل من که از حجم هولناک و باورناپذیر آن همه شکنجه (بهویژه با یک زن) هیچ تصوری نداشتند، یک شوک بزرگ بود. برای مرد پذیرفتنی نیست که به زنی هتک حرمت یا توهین شود. آخر چگونه با زنی که در حوزهی دعوت اسلامی فعالیت میکند، چنین برخوردی صورت پذیرد؟ این قضیه تأثیر ژرفی بر من نهاد. اینجا بود که آرزو کردم با این شخصیت آشنا شوم، به او نزدیک شوم و با رویدادهای بیشتری که بر او گذشته آشنا شوم. پس از اتمام تحصیلات و کار با مطبوعات، در یک مصاحبهی مطبوعاتی عملاً با وی دیدار کردم. پس از آن رابطهی من با او استوارتر شد، تا جایی که در برخی سفرهای خارجی نیز وی را همراهی میکردم. اکنون نیز بیش از پانزده سال است که در قاهره منشیگری او را انجام میدهم. بدینگونه بود که رابطهام با او استوارتر شد و من بیشتر با او نزدیک شدم و دریافتم که آنچه در کتاب «ایام من حیاتی» درج شده، بخشی از حقیقت بوده و نه همهی حقیقت؛ زیرا حقیقت از آنچه در کتاب آمده بسیار بزرگتر و خشنتر بوده است.
ـ بانو زینب غزالی در کجا متولد شد و کودکی و رشد وی چگونه بود؟
ـ بانو زینب غزالی در ژانویهی ۱۹۱۷م. چشم به جهان گشود. درست در همین سال بود که استاد محمد غزالی و شیخ جاد الحق علی جاد الحق چشم به جهان گشودند. تولد زینب غزالی در روستای میت یعیش، مرکز میت غمر در استان دقهلیه بود. این روستا تقریباً ۹۰ کیلومتر از قاهره فاصله دارد. زینب غزالی در پناه پدر و مادری ارجمند پرورش یافت. پدر وی، محمد غزالی، دانشور و دانشآموختهی الازهر بود. اما وی در حوزهی دعوت اسلامی فعالیت نمیکرد و به تجارت پنبه مشغول بود. در آن روزها تجارت پنبه بسیار رونق داشت. مادر زینب غزالی نیز دختر کدخدای ده و دهات اطراف بود. زینب غزالی چهارمین فرزند از فرزندان پدر و مادرش بود و نخستین دختر خانواده بود. بدین سبب از توجه خاصی برخوردار بود. با وجود آنکه زینب غزالی خردسال بود، پدرش وی را با خود به محافل بزرگان و شخصیتهای مهم ده میبرد. همواره نیز به وی این احساس را منتقل میکرد که وی همان «سیده زینب» است و بدین سبب سزاوار او نیست که با دختران بازی کند یا کارهای خانه را یاد بگیرد. او را تشویق میکرد که دارای شخصیتی نیرومند شود او در جامعه و زندگی، نقشی فعال داشته باشد. درضمن، سرگذشت زنان اصحاب بهویژه نُسیْبه بنت کعب مازنی را برایش میخواند. همچنین به دست او شمشیری چوبین میداد و گفت: هان، برو برو از پیامبر خدا دفاع کن. وی نیز که بسیار خردسال بود، شمشیر را برمیگرفت و میپنداشت که ناگزیر بایستی از رسول خدا دفاع کند. بدینسان، این مفاهیم در ذهن وی رشد کردند و بالیدند و تبدیل به محوری شدند که زندگیاش پیرامون آنها میچرخید. با آنکه پدرش در پی ورشکستگی در تجارت پنبه و از دست دادن سرمایهی خود، به سال ۱۹۲۸م. (هنگامی که زینب غزالی یازده سال بیش نداشت) درگذشت، اما آن اثرپذیری ژرفِ شخصیتِ زینب غزالی، محوری است که تاکنون پیرامون آن میچرخد.
ـ آیا حقیقت دارد که نسب وی به اصحاب میرسد؟
ـ او خود میگفت که نسبش از طرف پدر به عمربن خطاب و از طرف مادر به حسنبن علی میرسد. میگفت که یکی از فرماندهانی که مصر را گشودند، امیر جبیلی نامیده میشد. روستایی هم در منطقهی شرقیه هست که روستای جبیلی نامیده میشود. ازجمله مسایلی که در زندگی وی تأثیر نهاد آن بود که پدرش در خواب دیده بود که داشت زینب را حمل میکرد که بناگاه از دستش بر زمین افتاد. هنگامی که خواست او را بردارد، اما به زمین نرسیده کسی را دید که او را بلند میکند و به او میدهد و میگوید: من نیای او عمربن خطاب هستم. این خواب تأثیر بزرگی بر او نهاد. از اینرو بود که در تمام زندگیاش از اسلام دفاع میکرد.
● پیامی به پدران و مادران
ـ از این نوع تربیت چه درسی میتوان آموخت؟
ـ درسی که میتوان آموخت این است که پدران و مادران بایستی در دل فرزندان خود نهال حس مسئولیت را بکارند و به آنان بیاموزند که در زندگی رسالتی بر دوش دارند و نقش مهمی بر دوششان نهاده شده است و چنان این راه را برایشان دوستداشتنی بنمایند که خود تبدیل به دعوتگر شوند. در یکی از مقاطع، من خود یکی از دوشیزگان را دیدم که با زینب غزالی تماس گرفت و به او گفت که مادرم درگذشته، اما همواره به من میگفت که آرزو میکنم مانند زینب غزالی باشی. من میخواهم بدانم که زینب غزالی کیست. این دوشیزه همچنان با زینب غزالی در ارتباط است و در دانشگاه الازهر تحصیل میکند. این امر از آثار همان مقولهای است که پدران و مادران، فرزندانشان را به فعالیت درحوزهی آن تشویق کنند.
ـ زینب غزالی دوران کودکی و جوانی را چگونه سپری کرد، بهویژه که میدانیم برادر بزرگش به وی اجازه نداد که تحصیلاتش را ادامه دهد؟
ـ پدر زینب غزالی در دوران کودکی او را تشویق میکرد که در محافل مردم صحبت کند، به مهمانان پدرش خیرمقدم میگفت. پدر زینب او را که دخترکی خردسال بود، بر شانهی خود مینهاد تا به آنان خوشامد بگوید. این کار تأثیر بس بزرگی در زندگی زینب غزالی داشت. پس از درگذشت پدر به تحصیل پرداخت. وی سخنوری توانا بود و همیشه در صبحگاهی صحبت میکرد و سرود و دکلمه میخواند. این امر حسادت برادرانش را برمیانگیخت. پس از درگذشت پدر، فشار زیادی از برادر بزرگش سعدالدین غزالی، که خود مهندس بود و در دههی هفتاد درگذشت، دید. این برادر پس از درگذشت پدر، سرپرست خانوار بود. هنگامی که زینب غزالی به دبیرستان رفت، به درخواست برادرش دوباره آن را ترک گفت. باوجود این ساکت ننشست و به نوشتن و مطالعه روی آورد و آگاهیهای عمومی خود را افزایش داد. این امر موجب شد تا توان آن را بیابد که نامههای معروفی در آن روزگار برای شخصیتها ارسال کند، مثل نامهای که برای نویسندهی بزرگ عباس محمود عقاد ارسال کرد و پاسخی که عقاد به او داد. در آن زمان زینب غزالی بسیار خردسال بود و همواره میکوشید در زندگی رسالتی داشته باشد.
بنا به خواست پدرش، هیچگاه داخل آشپزخانه نمیرفت و کارهای خانه را انجام نمیداد. اما پس از درگذشت پدر از ده به قاهره نقل مکان کردند و در محله سیده زینب ساکن شدند. در این مقطع بانو هدی شعراوی رییس اتحادیهی زنان، مسابقهای برای انتخاب پرستاران، اعلام کرد که برای فراگیری دانش پرستاری به فرانسه اعزام شوند و دوباره به مصر بازگردند تا به شغل پرستاری مشغول شوند. زینب غزالی نیز ثبتنام کرد و با هدی شعراوی نیز دیدار کرد. هنگامی که هدی شعراوی در مورد خانوادهی زینب غزالی آگاهی پیدا کرد، با سفر وی مخالفت کرد؛ زیرا این دورهها تنها به زنان تنگدست اختصاص داشتند. اما از آنجاکه هدی شعراوی به زیرکی و شخصیت نیرومند زینب غزالی پی برده بود، از وی خواست که به اتحادیهی زنان بپیوندد. در آن هنگام زینب غزالی تنها هفده سال داشت. هدی شعراوی بیدرنگ او را به عنوان عضو شورای اجرایی اتحادیه انتخاب کرد. اعضای اتحادیه را تنها همسران شخصیتهای بزرگ دولت تشکیل میدادند، مثل همسران سرلشکرها، وزیران و مسئولان، حضور شخصیتی جوان در اتحادیه، قضیهای حیرتانگیز بود.
هدی شعراوی از زینب غزالی پشتیبانی میکرد و احساس میکرد که جانشین وی خواهد بود. پس از چندی به همراه دو بانو به نامهای حواء ادریس و سیزا نبراوی از سوی هدی شعراوی موظف شد که در حلقات آموزشی الازهر حضور یابد و از نقش زن در اسلام سخن بگوید. این مرحله از مراحل مهم زندگی زینب غزالی به شمار میرود؛ زیرا در این مرحله به شنیدن سخنان عالمان و شیوخ موفق شد. عالمی که در آن حلقات سخن میگفت از زینب غزالی خواست که به مدت چند روز تا پایان یافتن سخنرانیهای او منتظر بماند و پس از آن فرصت خواهد داشت که در تأیید یا رد سخنان سخنران نظر بدهد. زینب غزالی عملاً نیز منتظر ماند تا سخنرانیها پایان یابند. اما در پایان احساس کرد آن سخنان در او اثر نهادهاند و او به برخی از جنبههای اسلام که خود دوست دارد، دست یافته است. درنتیجه از این سخنرانیها بسیار اثر پذیرفت. اینجا بود که با بسیاری از عالمان الازهر آشنا شد. اندکی بعد این تردید به درون او راه یافت که آیا در اتحادیهی زنان بماند یا در جستوجوی حوزهای دیگر برآید، تا آنکه حادثهای شخصی برای او اتفاق افتاد: مادرش بر وی فشار آورد که آشپزی و نظافت خانه را یاد بگیرد. اما وی در روشن کردن اجاق دچار اشتباه شد و خودش آتش گرفت و تنش سوخت و او را به بیمارستان منتقل کردند. اما او برای خدا نذر کرد که اگر از این آتشسوزی جان سالم بدر برد و اثری از سوختگی در صورت و تنش نماند، وقت خود را کاملاً به دعوت اسلامی اختصاص دهد و دعوت اسلامی را بنیان نهد. این اتفاق یک نقطه عطف اساسی در زندگی او بود که وی شایستهی آن بود. زینب غزالی همواره به کیفیت نگاه میکرد.
در همان بیماری عزم خود را جزم کرد که کار دعوت اسلامی را بنیان نهد. در ربیعالاول ۱۳۵۶ ه.ق/ ۱۹۳۷م. تقریباً در بیست سالگی طرح پیشنویس جمعیت بانوان مسلمان را به عنوان نخستین جمعیت اسلامی بانوان که در حوزهی دعوت اسلامی و افزایش آگاهی اسلامی فعالیت میکرد، آماده کرد. وی نذر کرد تا زمانی که به بلندپروازیهای خود در زمینهی تبلیغ و تقویت این جمعیت دست نیافته، ازدواج نکند. با آغاز مطالعه در دانشکدهی شریعت الازهر، تأسیس جمعیت را اعلام کرد. در آن هنگام با شماری از عالمان الازهر مثل شیخ مأمون شناوی ـ که پس از آن شیخ الازهر شدـ ارتباط داشت. این ارتباط میان او و بسیاری از عالمان الازهر پیوسته تقویت میشد و این گروه از عالمان به وی کمک کردند تا جنبههای فرهنگی و علمی اسلام ازجمله حدیث، سیره، تاریخ و غیره را به طور کامل فرابگیرد. این امر به وی کمک کرد تا به نقش اسلامی خود، که پس از آن به اهمیت آن پی برد، ادامه دهد.
ـ گفته میشود که امام حسن البنا به بانو زینب غزالی پس از تأسیس جمعیت بانوان مسلمان پیشنهاد کرد که به جماعت اخوان المسلمین بپیوندد.
ـ شاید سال ۱۹۴۰ یا ۱۹۴۱م. بود که زینب غزالی با امام شهید دیدار کرد. او خود به درستی زمان دیدار را به خاطر نداشت. زینب غزالی در مورد جماعت حسن البنا چیزهایی شنیده بود، اما زیاد با آن نزدیک نبود. حسن البنا کسی به نزد وی فرستاد تا از زینب غزالی دعوت کند که با امام بنا دیداری داشته باشد. در آن دیدار امام بنا از زینب غزالی خواست که به جماعت اخوان بپیوندد و مسئول بخش خواهران مسلمان شود. اما زینب غزالی حس میکرد که جمعیت بانوان مسلمان، به مثابهی تپش قلب و قطرههای خون اوست و نمیخواست چیزی دیگر را جایگزین آن کند. آن دیدار پایان یافت و بنابر آن شد که هرکدام در حوزهی خودش فعالیت کند. اما پس از آن امام بنا فعالیتهای زینب غزالی را پیگیری میکرد تا آنکه سرانجام چند ماه پیش از شهادت حسن البنا، در سال ۱۹۴۸م. واپسین دیدار آنان صورت پذیرفت و در آن دیدار زینب غزالی گفت: «اینک پیراسته از هر شایبهای جز پیوندی که به خاطر اسلام است، پیش تو آمدهام.» پس از آن با امام بیعت کرد و بنا را بر آن نهاد که در کنار امام بنا فعالیت کند و جمعیت بانوان مسلمان را منحل و در جماعت اخوان ادغام کند. اما امام بنا از وی خواست که در رأس جمعیت بانوان مسلمان باقی بماند؛ زیرا اینک بیش از پیش به وجود جمعیت بانوان مسلمان نیاز هست. پس از آن، رخدادها یکی پس از دیگری پیش آمدند و امام بنا شهید شد. وی حس میکرد که بهتر است هرچه زودتر فعالیت را با امام بنا آغاز کند تا در کنار او تأثیر بیشتری داشته باشد.
● مقاطع محنت
ـ آیا این امر بیانگر آن است که اندیشهی فعالیت بانوان در آن هنگام از استقلال برخوردار بود؟
ـ امام بنا بدان جهت این درخواست را با وی مطرح کرد که اخوان وارد مقاطعی از محنت شده بود. حادثهی ماشین جیپ و برخی ترورها صورت پذیرفته بودند و برخورد با دولت آغاز شده بود. شاید امام بنا چنین میاندیشید که بقای جمعیت نقشی رسمی یا غیررسمی در صحنه خواهد داشت و پیش از آنکه این منبر از دست برود، بایستی به لیست فعالیتهای اسلامی افزوده شود. بهویژه که جماعت روی به یک مقطع دشوار و حساس داشت.
ـ آیا این موضوع پیش از انحلال جماعت بود یا پس از آن؟
ـ پیش از انحلال جماعت بود.
ـ در آن مقطع فعالیت جمعیت بانوان مسلمان چگونه بود؟
ـ در آن مقطع جمعیت گسترش یافته بود و شاخههای بسیاری داشت. رابطهای که زینب غزالی با علمای الازهر داشت این فرصت را برای وی فراهم کرد تا فعالیت خود را از طریق مساجد قاهره و مساجد استانهای دیگر بهصورت گسترده پی بگیرد. زینب غزالی در مساجد احمدبن طولون، مسجد امام شافعی، الازهر و مساجد این منطقه، درس هفتگی داشت. وی توانست بعضی مشاغل سازمانی را نیز برای جمعیت بانوان مسلمان ایجاد کند. ازجمله کارگاهی برای بانوان و مرکزی برای آموزش سخنرانی تأسیس کرد. زنان سخنران به مدت شش ماه به این مرکز میپیوستند تا دروس شرعی را فرابگیرند و سپس به تدریس و سخنرانی بپردازند. در سطح کشور مصر، شاخههای جمعیت بالغ بر ۱۹ شاخه بودند. بیشتر شاخهها نیز در قاهره بودند. در این مقطع بود که زینب غزالی با برخی از شیوخ الازهر مانند محمود ابوالعیون، شیخ عبدربه مفتاح، شیخ عبدالمجید بنان، شیخ مصطفی مراغی و شیخ مصطفی عبدالرزاق ارتباط برقرار کرد.
ـ در دههی ۴۰ زنان به ندرت از خانه بیرون میشدند. با این شرایط چگونه جمعیت و فعالیت آن گسترش یافت؟
ـ رویکردهای سکولار و رویکردهای غیرمذهبی در جامعه تبلیغ میکردند که زن در زندگی نقش داشته باشد. زینب غزالی از این میدانها استفاده میکرد. زن در سطحی قرار داشت که به قضایای عمومی نیز میپرداخت. حتی راهپیمایی زنان نیز اتفاق افتاد. مثل راهپیمایی ۱۹۵۳م. که در مخالفت با کنفرانس صلح وین برگزار شد. تصاویر زنان راهپیماییکننده در روزنامهی الاهرام نیز منتشر شدند. بنابراین گروههایی از زنان بودند که با جمعیت همگام بودند. ولی مسلّماً وضعیت کنونی را نداشتند.
ـ پس از انحلال جماعت اخوان و شهادت حسن البنا، زینب غزالی چه واکنشی نشان داد؟
ـ او حس کرد که دعوت اسلامی با محنتهای بسیاری روبهرو خواهد شد. بنابراین بایستی منبری داشته باشد. بدین جهت در سال ۱۹۵۱م. مجله بانوان مسلمان را منتشر کرد. این نشریه بهصورت ماهنامه پخش میشد. مدتی نیز انتشار آن متوقف شد؛ اما پس از چندی انتشار آن مجدد آغاز شد تا آنکه عبدالناصر در سال ۱۹۵۷م. آن را توقیف کرد. در دههی ۵۰م. این مجله نقشی اجتماعی به عهده داشت.
ـ بدین گونه، با آنکه زینب غزالی مؤید انقلاب ۱۹۵۲م. بود، دشمنی با عبدالناصر آغاز شد؟
ـ در آغاز همه انقلاب را تأیید میکردند، زیرا ملت خواهان تغییر و رهایی از فساد و نظام سلطنتی خشونتبار بود. اما زینب غزالی بیش از همه به انقلاب حمله برد. تا جایی حسن هضیبی، مرشد عام اخوان، از وی خواست که اندکی از هجوم خود بر انقلاب بکاهد تا جماعت تحت فشار بسیار قرار نگیرد. من خود نیز او را دیدم که چگونه در مصر بر انگلیس حمله میبرد و چگونه به کاخ سلطنتی و احزاب مزدور حمله میبرد و چگونه انقلاب را به سبب انحراف از دموکراسی و حقوق بشر و تعهد به اجرای شریعت مورد هجوم قرار میداد و چگونه این هجوم با تندی و خشونت بسیار همراه بود. وی در آن مقطع موفق شد که فعالیت مطبوعاتی گستردهای راه بیندازد. این فعالیت تا سال ۱۹۵۴م. پس از محنت اخوان ادامه یافت.
● دولت ائتلافی
ـ با آنکه زینب غزالی رویکردی اسلامی داشت، ولی خواهرش ناصریست بود و به جمال عبدالناصر عشق میورزید. این موضوع را چگونه تحلیل میکنید؟
ـ خانواده زینب غزالی بهسان یک دولت ائتلافی بود؛ زیرا افراد متناقضی را در خود گردآورده بود؛ مثلاً برادرش محمد غزالی(غیر از محمد غزالی معروف) عضو اخوان المسلمین بود و در همان حال به جمعیت شرعی نیز گرایش داشت. برادر دیگرش عبدالمنعم غزالی، که در روزنامهی الاهرام به کار روزنامهنگاری اشتغال داشت، چپگرا بود، اما در آخر زندگیاش به دین نیز پایبند بود. یک خواهر ناصریست نیز داشت. شگفت آنکه هنگام مرگ عبدالناصر این خواهر خیمهای برپا داشت تا از کسانی که به ختم ناصر میآیند استقبال کند. برادری دیگر به نام سیفالدین غزالی داشت. او از سران حزب وفد بود و از طرف حزب وفد به عضویت مجلس ملی درآمد. برادری دیگر داشت که از اعضای حزب مصطفی کامل بود. بنابراین در خانوادهی زینب غزالی از همه طیفهای فکری وجود داشتند. یک خواهر دیگر داشت که بیآنکه گرایش خاصی داشته باشد به دین پایبند بود. با وصف این، حس میکردم که به همدیگر احترام قایلند، بهویژه برای زینب غزالی بیشتر حرمت مینهادند؛ زیرا وی دارای بینش درستی بود.
ـ برادران و خواهرانش چندتا بودند؟
ـ محمد غزالی، علی غزالی، سعدالدین غزالی، سیفالدین غزالی، عبدالمنعم غزالی، حکمت غزالی و حیاه غزالی (خواهر آخرین تاکنون با وی همراه است). بدینگونه این وزارت شامل هشت تن میشود.
● روابط زینب غزالی با پادشاهان
ـ آیا میتوان پیرامون زندگی و فعالیتهای سیاسی غزالی در مرحلهی پس از انقلاب، سخن گفت؟
ـ وی بر این باور بود که کشور عربستان سعودی، که تازه ستارهاش درخشیدن گرفته بود، تنها دولتی است که اسلام را در زندگی پیاده میکند و از اسلام دفاع میکند. وی با حکام سعودی مثل ملک عبدالعزیز و سپس ملک سعود، روابط محکمی داشت. تا جایی که کتابی با عنوان «ملک و آمال شعب/ یک سلطان و آرزوهای یک ملت» نوشت و در آن دیدگاه خود را نسبت به آمال و آرزوهای مسلمانان در باب اینکه بایستی دولتی وجود داشته باشد که در حرکتها و پویههای خود اسلام را به نمایش بگذارد و از آن دفاع کند، ارائه کرده بود. این روابط ابعاد خاص خود را داشت؛ زیرا وی هرساله برای ادای حج و عمره به سعودی میرفت، تا جایی که ۳۹ حج و ۱۰۰ عمره بجا آورد. از همان زمان از طریق نوشتن مقاله و کتاب و برقراری روابط، به سوی فعالیت سیاسی جذب شد. به عنوان مثال از سرتیپ محمدنجیب دعوت کرد که از جمعیت بانوان مسلمان دیدن کند. زینب غزالی خود از محمدنجیب استقبال کرد و عکسهای این دیدار در نشریات به چاپ رسیدند.
وی برای افسران آزاد بسیار آرزو میکرد که از فعالان راه خدا و اجرای شریعت باشند. اما بسیار زود به اهداف پلید آنان پی برد و بر شورای رهبری انقلاب به سختی حمله برد. در دههی پنجاه به پانسمان زخمها و دیدار از خانوادههای زندانیان زندانهای عبدالناصر پرداخت. درضمن روابط استواری با خانوادهی استاد حسن هضیبی، مرشد دوم جماعت اخوان، برقرار کرد. در همین ضمن موفق شد از او اجازه بگیرد که در کنار دوستانش برای بازسازی ساختار اخوان به فعالیت بپردازد. از آن پس از زمان حج ۱۹۵۷م. خانهاش پناهگاه رهبران اخوان بهشمار میرفت. آنان همه نزد او میآمدند و فعالیت میکردند. وی به بازسازی سازمان پرداخت. فعالیتهای وی نیز ادامه داشت تا آنکه در سال ۱۹۶۵م. موضوع افشا شد و خودش به زندان افتاد. سرویسهای امنیتی مصر کوشیدند او را ترور کنند، اما موفق نشدند. اما ساق پای وی شکست که آثار آن هنوز باقی است. چون پس از آن به زندان افتاد و شکستگی پای وی درمان نشد. زینب غزالی در مورد قضیهی معروف به «تشکیلات ۱۹۶۵م.» متهم شناخته شد و دادستان خواستار اعدام او شد. اما در نهایت محکوم به حبس ابد با اعمال شاقه شد. این حکم در اگست ۱۹۶۵م. صادر شد. وی در اگست ۱۹۷۰م. پس از میانجیگریهای بسیار و بهویژه میانجیگری ملک فیصل، از زندان آزاد شد. آزادی با دستور عفو رییس جمهور انورسادات صورت پذیرفت. سه ماه پس از وی بانو حمیده قطب، که ده سال در زندان بود، آزاد شد. پس از آزادی، زینب غزالی فعالیت خود را در حوزهی دعوت، نوشتن و شرکت در کنفرانسها ادامه داد.
● عبدالناصر ناظر شکنجهی زینب غزالی
ـ در کتاب “ایام من حیاتی” آمده که بانو زینب غزالی شاهد حضور جمال عبدالناصر و ارتشبد عبدالحکیم عامر بوده که نظارهگر شکنجهی زینب غزالی بودهاند.
ـ زینب غزالی خود این مطلب را ذکر کرده است. صحت و سقم مسئله درنهایت به خودش باز می گردد. آخر او در زندان بسر میبرده و برایش هیچ مصلحتی نیست که به دروغ چیزی بگوید، یا موضوع نادرستی را بر زبان بیاورد. من هنگامی که از وی در این مورد پرسیدم گفت که تنها بخشی از آنچه را که بر وی گذشته در این کتاب آورده، نه همه را. وی میگفت که هیچگاه تصور نمیکردم حتی از گل به من نازکتر بگویند، اما زشتترین و پلیدترین شکنجهها را تحمل کردم. او پیوسته شکنجه میشد. درحالیکه او زنی بود که کسی با خشونت و تندی به وی نگاه نکرده بود. در آن مقطع با دلی آرام و خشنود همهچیز را تحمل کرد. هنگامی که از زندان بیرون آمد عزم و ارادهاش استوارتر شده بود.
ـ حضور رییس جمهور یک مملکت را برای شکنجهی یک زن چگونه تحلیل میکنید؟
ـ در آن مقطع رییس جمهور خود را یگانه حکمرانی میدانست که نبایست کسی با وی به مخالفت برخیزد. به گمان من هنگامی که به وی میگفتند اینجا کسی هست که با وجود شکنجه دیدن همچنان به باورهای خود پایبند و استوار است، گویا میخواست ببیند این کسی که در برابر وی میایستد و در برابر شکنجهها مقاومت میکند، کیست. به گمان من حضور وی نوعی تلافی عطش انتقام بوده تا آنان را که شکنجه میشوند و تازیانه میخورند و آخ نمیگویند، ببیند. من هرگز گمان نمیکنم که رییس یک کشور از جریانهای قلمروی خود بیخبر باشد. لااقل اگر به دستور مستقیم وی نباشد، بهطور ضمنی موافقت خود را اعلام میکند.
ـ از زینب غزالی نقل شده که هربار پس از شکنجه میایستاد و به صورت شمس بدران تف میکرد.
ـ وی احساس میکرد که حق به جانب اوست و کسی که حق به جانب اوست کاملاً آزاد است تا با کسی که بر وی تجاوز میکند روبرو شود، بهویژه که شکنجهگران آدمهای سست عنصری هستند و کارهایی را که میکنند به سبب اعتقاد به اصول و ارزشهای خاص نیست. زینب غزالی به این ضعف آنان پی برده بود. بدین سبب به زورگویی و طاغوتگری آنان پاسخهای تند، قاطع و آرام میداد. نیروی وی هیچگاه سست نشد، بلکه همواره استوار و پایدار بود. هنگام مواجهه با شکنجهها حس میکرد به یکی از دو فرجام نیکو دست خواهد یافت: یا با ارادهای استوار از زندان بیرون خواهد رفت و یا آنکه جام شهادت سر خواهد کشید. این حس برای وی دوستداشتنی بود.
● کوشش برای تجاوز
نقل شده که وی در معرض هتک حرمت نیز قرار گرفته و وی چنان از خود دفاع کرده که درنهایت افسری که درصدد این کار بوده، بیهوش شده است.
وی در معرض کوشش برای تجاوز قرار گرفته بود. این کار بخشی از کوشش برای تحقیر و توهین وی به شیوهای پلید بود. اما وی از خداوند کمک میخواست و اسمای حسنی را بر زبان میآورد. اما چه بسا خداوند به حقانیت وی پی برده بود و بدین سبب آن افسر را از آزار رساندن به او بازداشته بود و عملاً وی نتوانسته بود به زینب غزالی دست درازی کند.
از مصطفی امین، نویسندهی معروف نقل شده که وی در دفتر انور سادات شکایت افسری را دیده که در دوران عبدالناصر در زندان نظامی مشغول به خدمت بوده و چون نتوانسته به بانو زینب غزالی تجاوز کند، او را اخته کردهاند و او در شکایت خود خواستار جبران خسارت شده بوده است. سادات نیز دستور داده که حدود پانصد جنیه به او بپردازند. آیا شما این اطلاعات را تأیید میکنید؟
شاید چنین چیزی رخ داده باشد. اما من نخواندهام. زینت غزالی نیز در کتاب خود این مطلب را ذکر نکرده و من نیز از او نشنیدهام. اما محدودهی اطلاعات مصطفی امین طبعاً گستردهتر از دایرهی اطلاعات بنده است. شاید این موضوع درست باشد.
* بارزترین مواضع زینب عزالی در زندان کدامها هستند و درسهایی که از این رخدادها میگیریم چیست؟
* * نخستین و بزرگترین درس آن است که ارتباط با خداوند و صداقت در پایبندی ناگزیر بایستی نزد خداوند چنان جایگاهی داشته باشد که بتواند آزارها، تحقیرها و تذلیلها را از آدمی دور کند و او را یا سالم و بهبود یافته از شرایط موجود بیرون آورد، یا او خود با سر کشیدن جام شهادت به دیدار خداوند برود. قطعاً این صداقت بود که به او چنین نیرویی بخشیده بود. او یقین داشت که در راه پیامبر خدا (ص) گام برمیدارد. چه بسا خوابهای بسیاری دیده که نوید دهنده ی این موضوع بوده و نشان داده که وی در راه درست حرکت میکند و کسانی که او را شکنجه میکنند آدمهایی خوار، زبون و ناتوان هستند. وی همواره قرآن را با خود بهمراه داشت و از ذکر و دعا و ارتباط با خداوند غافل نبود. تمام این مسایل به وی نیرویی شگرف بخشیده بودند تا وی توانست بیآنکه زیان جانی ببیند، این فاجعهی سخت را پشت سر بگذارد. به باور من، این اولین درس بزرگ زمان محنتها و آزمونها است.
● محکمهی فیوم
* آیا پس از آزادی از زندان به فعالیت سیاسی بازگشت یا آنکه از فعالیت سیاسی خودداری کرد؟
* * در زندان نه تنها با شکنجهی جسمی تحت فشار بود، بلکه تحت فشار روانی نیز بود. زیرا شوهرش محمد سالم سالم را که یک کارمند بود، مجبور به طلاق دادن زینب غزالی کردند و برگهی طلاق را به عنوان اهرمی برای فشار روحی، در زندان برایش ارسال کردند. اما وی در درونش میدانست که شوهرش به این کار اجبار شده است و این طلاق، واقع نشده است. هنگامی که از زندان آزاد شد شوهرش چند ماه پس از زندان وی (درسال۱۹۷۱) در گذشته بود. وی پس از زندان در دادگاه فیوم، که شوهرش کارهای او را از طریق این محکمه پیگیری میکرد، امانتی یافت. هنگامی که آن را باز کرد در آن برگهای یافت که شوهرش طی آن نزد خداوند گواهی داده بود که زینب تا روز قیامت همسر اوست و او را هرگز طلاق نخواهد داد و آنچه پیش آمده از روی اکراه بوده است.
در نتیجه این جنبه از اعتماد به نفس را که دست داده بود دوباره به دست آورد. هنگامی که از زندان آزاد شد بسیار نیرومند و استوار بود و به خود میبالید که هیچ گاه در هیچ یک از مراحل زندگیاش دچار سستی نشده است. از آن پس در سمینارهای بینالمللی نیز شرکت میکرد. مثل کنفراس الجزایر که سالانه برگزار می شد. در دههی هفتاد و هشتاد نیز به دهها کشور اروپایی، آسیایی و امریکایی مسافرت کرد. در بسیاری از کشورها نیز از وی بزرگداشت شد. حتی دو سال پیش از سوی اتحاد اسلامی اروپا برای او بزرگداشتی صورت پذیرفت. از سوی اتحادیه پزشکان اسکندریه نیز یک سال پیش از وی بزرگداشت به عمل آمد. این بزرگداشتها بدان جهت است که وی در این حوزه از پیشکسوتان به شمار میرود و در دفاع از اسلام، دارای پیشینهی بسی دراز و گستردهای است. تقریباً از بیشتر ایالات امریکا و بیش از ده کشور اروپایی دیدن کرده است. از سعودی، اردن، پاکستان، سودان، کویت، الجزایر و مغرب نیز دیدن کرده است.
* زمامداران سعودی به وی پیشنهاد کردند که در سعودی اقامت کند، اما وی نپذیرفت. چرا؟
* * هنگامی که در سال ۱۹۷۱٫ از زندان آزاد شد، ملک فیصل از وی خواست که به سعودی برود. در ضمن حقوق ماهیانهی بالایی نیز برایش در نظر گرفت. اما زینب غزالی نپذیرفت و گفت که در مصر خواهد ماند؛ زیرا مصر پرورشگاه و سرزمین دعوت است و به کسانی نیاز دارد که در میان مردم فعالیت کنند. عملاً نیروی تمام زندگیاش را به گونهای گذراند که نه ثروتمند بود و نه فقیر، بلکه متوسطالحال بود. هیچ گاه نیز این احساس را نداشت که کسی در برابر آنچه بر وی گذشته، به او پاداش بدهد. حتی وی نپذیرفت که درخواست جبران خسارت کند. با آنکه سادات برایش مشاوری قضایی فرستاد تا به او بگوید که هر چه دوست دارد بخواهد تا ما به او بدهیم. سادات میخواست مقطع پیشین از زندگی عبدالناصر را ویران کند و خود از لحاظ سیاسی از آن بهرهبرداری کند. اما وی گفت: میلیونها پول دنیا نمیتواند جایگزین تازیانهای شود که در راه خدا خوردهام. من مزدم را از خداوند سبحان خواهم گرفت. وی اصلاً نپذیرفت که شکایتی مطرح کند، حتی اگر شکایت میکرد، به نفع او تمام میشد و سود میبرد.
* گفته میشود که قرآن کریم را به طور کامل تفسیر کرده است. این موضوع تا چه حد صحت دارد؟
* * در زندان تنها پناهگاه وی قرآن بود. جملات و اندیشههایی را که در باب تفسیر بر ذهن وی میگذشت، مینوشت. اما این تفسیر را از وی گرفتند و کامل نشد. اما پس از آزادی، آن مفاهیم را دوباره مرور میکرد. عملاً نیز تفسیری نوشت و آن را “نظرات فی کتاب الله” نام نهاد. جزء نخست این تفسیر به چاپ رسیده، جزء دوم آن زیر چاپ است.
* آیا کسی از علمای تفسیر، این کتاب را بازنگری کرده است؟
* * دکتر عبدالحی فرماوی آن را بازنگری کرده است.
* آیا بانو زینب غزالی همچنان فعال است؟
* * نه، زیرا اکنون سنش بالا رفته و در مرحلهی سالخوردگی قرار گرفته است. چند سالی است که دیگر فعالیت نمیکند.
* چرا تاکنون زنی مثل زینب غزالی در جماعت اخوان پدید نیامده است؟
* * شاید شخصیتها تکرار نشوند، اما با مقداری تشابه در ویژگیها و خصوصیات به گمان من زینب غزالی تکرار نشده و هرگز تکرار نخواهد شد. اما شاگردانی هستند که پابهپای زینب غزالی راه میروند و شمارشان نیز بسیار است. اما چه بسا نام و آوازهی زینب غزالی را که در شرایطی خاص پدید آمد و در همه جا حضور داشت، به دست نیاورند.
* آیا شما سخن دیگری نیز دارید؟
* * اگر به جنبهی اجتماعی زینب غزالی، روشنایی بتابانیم میبینیم که وی دو بار ازدواج کرده اما دارای فرزند نشده است. وی حدوداً ده کتاب نیز دارد: «الی ابنتی» دو جلد، «مشکلات الشباب و الفتیات فی مرحله المراهقه» دو جلد، «نحو بعث جدید»، «ایام من حیاتی»، «نظرات فی کتاب الله» و «نظرات فی الدین و الحیاه» و «شرح الاربعین النوویه» و مقالات بسیاری در مجلات و کنفرانسهای علمی و دعوی.
در خانهاش جلسهای برگزار میکرد که تقریباً یک کلاس هفتگی به شمار میرفت. در آن جلسه از وی استفتا میشد و زینب غزالی بدانها پاسخ میداد. وی میکوشید همهی اینها بخاطر خدا باشد. در ماه رمضان تمام وقت خود را به نماز، تلاوت قرآن و ذکر اختصاص میداد. وی تمام این زندگی سرشار از پیکار، شکیبایی و بازدهی را به خاطر اسلام زیست. از خداوند مسئلت داریم که جهاد وی را مبارک بگرداند و بازدهی وی را افزون سازد.
خداوند به پاداش کارهایی که برای دعوت اسلامی کرده و شکیبایی در برابر بلاهایی که در راه اعلای کلمه خدا دیده، آن بانوی مرحوم را بیامرزد و در بهشت برین خود به همراه پیامبران، صدیقان، شهیدان و نیکان او را جای دهد و آنان نیکویارانی هستند.
امت اسلام، جماعت اخوان المسلمین، جنبش زنان مسلمان و به طور کلی فعالیت عمومی، شخصیتی را از دست داد که وجودش در بستر تاریخ به ندرت تکرار میشود. او همان دعوتگر و مربی بزرگ، بانو زینب غزالی است که پس از یک زندگی سرشار از روح فعالیت در راه خدمت به اسلام و مسلمانان و پس از رویارویی با بسیاری از دشواریها چالشها و ستمها، جان به جان آفرین تسلیم کرد. وی با فعالیتهایی که در طول زندگی دراز و فرخندهی خود انجام داد، در عرصهی زنان تنها دعوتگر قرن بیستم به شمار میرود.
بانو زینب غزالی در ژانویهی۱۹۱۷م. چشم به جهان گشود. پدرش از دانش آموختگان الازهر بود. پدر بسیار زود این اندیشه در درون زینب غزالی غرس کرد که انسان میزید تا پیام و رسالتی داشته باشد. این اندیشه در مراحل آغازین زندگی زینب غزالی تجسم یافت. پیش از آنکه بیست سالش بشود به این میاندیشید که چگونه رسالت خود را بجا آورد. وی در این واکاوی بود که با بانو هدی شعراوی و جمعیت وی آشنا شد. وی تا مقطعی که با اندیشهی هدی شعراوی به تمام و کمال آشنا شد، در کنار وی به فعالیت سرگرم بود. اما سپس از وی خود را به کنار کشید و بار دیگر پرچمی نو را به دوش گرفت که همان پرچم فعالیت اسلامی بود. پس از آن با امام بنا آشنا شد. در این هنگام نقشی تاریخی در ساختن یک بخش از جماعت اخوان المسلمین، ایفا کرد.
زینب غزالی از فعالیت عمومی گامی فراتر گذارد و به تولید اندیشهای پربار پرداخت. این تولیدات اندیشه در تفسیر وی از قرآن کریم خود را باز مینمایاند. کتاب تفسیر زینب غزالی را دارالشروق با عنوان «نظرات فیکتاب الله» به چاپ رسانده است. تفسیر وی نخستین تفسیر کامل از قرآن است که به قلم یک زن نوشته میشود. تولید اندیشهی وی در بخش دیگر همان کتاب نامدار «ایام می حیاتی» است. زینب غزالی در این کتاب تجربهی خویش را در زندان دوران عبدالناصر باز گفته است. این کتاب به بسیاری زبانها ترجمه شده است.
زینب غزالی، ا ین دعوتگر سترگ، در زندگیاش با صحنههای دشوار بسیاری مواجه شده است. از قبیل ظلم، زندان و شکنجه. اما همواره سخن حق را آشکارا بر زبان میآورد. کسی از وی سراغ ندارد که وقت، کوشش و مال خود را در راهی جز خدمت به دین هزینه کند. هنگامی که در سال ۱۹۸۷ م. از پاکستان دیدن کرد و در برابر همگان خطاب به ضیاءالحق گفت: «ای ضیاء الحق، تو که شریعت خدا را اجرا نمیکنی، چگونه به دیدار خدا میروی؟» ضیاء الحق در برابر نیروی سخن وی به گریه افتاد. این یک سرگذشت کمنظیر از یک زن پیکارگر است که یادوارهی بانوان بزرگ اصحاب را برایمان زنده میکند.
دکتر محمد حبیب، نائب اول مرشد عام اخوان المسلمین، هنگام اعلام خبر در گذشت این دعوتگر بزرگ گفت: «با درگذشت زینب غزالی، از خداوند امید پاداش داریم. وی با جهاد، فداکاری، پایدار، شکیبایی و ایمانی که در رویارویی با محنت های بزرگ داشته، او را از زنان صالح میدانیم.» وی افزود: «خدا او را بیامرزد! وی در مصر نماد جهاد و گلدسته و راهنمای بسیاری از بانوان دعوتگر به شمار میرود. از خداوند میخواهم که بخاطر دین، دعوت، خدمت اسلام و کوشش برای انجام وظیفهی دعوت در سختترین شرایط، به او بهترین پاداشها را ارزانی کند.»
استاد مسعود سبحی، منشی مرشد عام اخوان المسلمین، از خداوند چنین مسئلت کرد که آن دعوتگر ارجمند را در زمرهی پیامبران، صدیقان و شهیدان صالح بپذیرد. وی گفت: «زینب غزالی (رح) دیرزمانی بود که با دعوت آشنا بود. وی در راه اعلای کلمهی حق، از بانوان پیکارگر بشمار میرفت. چه بسا او تنها زن در مصر باشد که به این نقش بزرگ در راه خدمت به اسلام اقدام کرد. با آنکه زنان بسیاری بودند، اما او با پیکار و به دوش گرفتن مسئولیت دعوت بر همگان برتری یافت. وی هر راهی که یافت برای رساندن فراخوان خدا و ادای وظیفهی اندرزگویی، آن را پیمود.» شیخ سبحی در پایان گفت: «تاریخ و جهاد وی، وی را بزرگتر از آن ساختهاند که نیازمند معرفی باشد.»
● سوگند به پروردگار کعبه که رستگار شد
نویسندهی معروف، “بانو صافی ناز کاظم” بیدرنگ پس از آگاهی از درگذشت زینب غزالی به ما گفت: «سوگند به پروردگار کعبه که رستگار شد.» وی سپس به برشمردن افتخارات آن مرحوم پرداخت و گفت: «این استاد بزرگ، زینب غزالی، از پیکاران و پیشگامان فعال در حوزهی حقوق بشر بود. این بشر از آنکه مرد یا زن باشد، برای او مهم بود. وی این مقوله را از روزن نگرهی راستین اسلامی پی میگرفت.» وی سپس به زندگانی طولانی زینب غزالی اشاره کرد که از ۱۹۱۷ م آغاز شد و تا ۲۰۰۵ م ادامه یافت. خداوند در زندگانی وی برکت نهاد و بدین گونه زینب غزالی الگویی راستین برای زن مسلمان آگاه نسبت به دین و رسالت خویش، ارائه کرد.
سلام ازسایت پرمحتوای وزیبای شما بی نهایت تشکر می کنیم وشمارا به بازدید ازوبلاگ توحیدی ها(ادامه دهندگان را مفسر قران عظیم شان مولانا نعمت الله رح) دعوت می کنیم .وازتبادل لینک باشماهم استقبال می کنیم.
باتشکر:tohidiha.myblog.ir