نام نجات بخش
نام نجات بخش
آغاز زندگی و حیات واقعی یک انسان حرکتی است که او را از تاریکی وجود که همان گمراهی و غفلت از اصل خویش است، نجات داده و به سعادت و نیک بختی سوق دهد.
” وللهُ وَلیَ الذینَ آمنوا یُخرجُهمُ مَن الّظلُماتِ اِلَی الّنوُرِ“
خدا یار اهل ایمان است آنان را از تاریکیهای جهان بیرون آرد و به عالم نور برد.
(بقره- آیه ۲۵۷)
گاه ایمان در عمق لایههای درونی انسان نهفته شده و برای آشکار شدن آن نیاز به حرکتی به ظاهر ساده و پیش پا افتاده دارد که همین حرکات به ظاهرکوچک از سوی بالا از اهمیتی به سزا و فوق العاده برخوردار میشود. شاید بتوان گفت که یکی از برجستهترین حرکات که موجب نجات انسان از تاریکی و هدایت او به سمت نور الهی میباشد, نگه داشتن حرمت نام خداوند و اعتلای نام اوست که این حرمت و اعتلا میتواند در ابعاد مختلفی خود را نشان دهد که میزان و ارزش آن را کسی جز صاحب نام نمیتواند تعیین کند.
حکایت بشربن حارث بیانگراین موضوع است که یک عمل ساده ولی زیبا تا چه حد میتواند حائز اهمیت باشد و انسان را از پلیدترین پلیدیها نجات دهد.
گفته شده که روزی، بشر بن حارث، مست از راهی میگذشت, کاغذی را در راه افتاده دید که روی آن ” بسم الله الرحمن الرحیم“ نوشته شده بود. آن را برداشت و قدری عطر خرید و کاغذ را معطر کرد. بوسید و با احترام تمام در جای امنی قرار داد. آن شب یکی از بزرگان خواب دید که به او دستور میدهند, نزد بشر برو و بگو: ” نام ما را عطر آگین کردی, ما نیز از این پس نام تو را از آلودگی پاک میداریم, در دنیا و آخرت.“
او که چون بشر را میشناخت و میدانست که مردی شراب خوار و فاسق است به آن خواب اعتنا نکرد, تا بار سوم. چون صبح شد از جای برخواست و از احوال او جویا شد، گفتند: به مجلس شراب رفته است. پس به در شراب خانه رفت او مست بود. گفت: ” بشر را بگویید پیامی برای او دارم.“
بشر گفته بود: ” از وی بپرسید از چه کس پیام دارد؟“
گفت: ” از خدای عزوّجل“ بشر گریان شد و سراسیمه پیش آمد و گفت: ” او از من خشمگین است؟“
گفت: ” نه“ پس گفت: ” قدری صبر کن تا با یاران بدرود گویم.“ نزد یاران رفت و گفت: ” ای یاران! ما را خواستهاند, رفتیم و شما را بدرود میگویم و هرگز از این پس ما را در این جا نخواهید یافت.“
پس شوریده و سراپا برهنه بیرون آمد و توبه کرد و زهد و تقوی پیشه کرد.
منبع: تذکره الاولیا
به قدر فهم تو کوچک میشود
ای بــرادر! خداوند بینهایت است و لامکان و بی زمان؛ اما به قدر فهم تو کوچک میشود و به قدر نیاز تو فرود میآید، و به قدر آرزوی تو گسترده میشود، و به قدر ایمان تو کارگشا میشود، و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک میشود، و به قدر دل امیدواران گرم میشود… پــدر میشود یتیمان را و مادر.
برادر میشود محتاجان برادری را. همسر میشود بی همسر ماندگان را. طفل میشود عقیمان را. امید میشود ناامیدان را.
راه میشود گمگشتگان را. نور میشود در تاریکی ماندگان را. شمشیر میشود رزمندگان را. عصا میشود پیران را. عشق میشود محتاجانِ به عشق را…
خداوند همه چیز میشود همه کس را.
به شرط اعتقاد؛
به شرط پاکی دل؛
به شرط طهارت روح؛
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.
بشویید قلبهایتان را از هر احساس ناروا!
و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبانهایتان را از هر گفتار ِناپاک
و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار…
و بپرهیزید از ناجوانمردیها، ناراستیها، نامردمیها!
چنین کنید تا ببینید که خداوند، چگونه بر سفرهی شما، با کاسهیی خوراک و تکهای نان مینشیند و بر بند تاب، با کودکانتان تاب میخورد، و در دکان شما کفههای ترازویتان را میزان میکند و در کوچههای خلوت شب با شما آواز میخواند…
مگر از زندگی چه میخواهید،
که در خدایی خدا یافت نمیشود، که به شیطان پناه میبرید؟
که در عشق یافت نمیشود، که به نفرت پناه میبرید؟
که در سلامت یافت نمیشود که به خلاف پناه میبرید؟
قلبهایتان را از حقارت کینه تهی کنید
و با عظمت عشق پر کنید.
زیرا که عشق چون عقاب است. بالا میپرد و دور… بی اعتنا به حقیراندر روح.
کینه چون لاشخور و کرکس است. کوتاه میپرد و سنگین. جز مردار به هیچ چیز نمیاندیشد.
بـرای عاشق، ناب ترین، شور است و زندگی و نشاط.
برای لاشخور،خوبترین،جسدی ست متلاشی …
بخشی از سخنان ملا صدرا برای مردم کوچه و بازار، برگرفته از کتاب ”مردی در تبعید ابدی“
———————————————————————————————–
با تشکر از استاد ارجمند مهندس فتحی