رفتار انسان و رفتار اتم، همه چیز بر مدار …
رفتار انسان و رفتار اتم، همه چیز بر مدار …
نویسنده: محمد احمد راشد / مترجم: محمد ابراهیم ساعدی رودی
رفتار انسان و رفتار اتم:
به یقین دو نمونه ی اتم و خشت کونی به صراحت و وضوح بیان می دارند که «ولاء» حقیقت حیاتی استواری است. به این خاطر می توانیم این دو نمونه را بر ارتباطات بشر تطبیق دهیم و تبعیت عده ای از بشر را از عده ای دیگر که هسته و محور هستند انتظار داشته باشیم.
این چیزی است که تاریخ بشریت آن را به وضوح نشان می دهد و دوره ی فعلی که در آن به سر می بریم بر آن تأکید دارد. لذا به دعوتگران اسلامی اجازه داده می شود که به دنبال موقعیت محوری بروند تا ولای دیگران را به دست آورند.
این نتیجه گیری برای ما در فهم نظریه ی زندگی سازی حایز اهمیت است. به این جهت مناسب است آن را با دستانمان بگیریم تا با مفاهیم دیگری که بعداً استنتاج خواهیم کرد، تطبیق نماییم.
همان طور که برای اکتشاف مفاهیم دیگر می رویم خوب است در کنار مفاهیم فرعی که در پدیده ی ولاء میان مخلوقات پنهان است توقفی داشته باشیم:
مفهوم اول: ولاء در حال تکرار است؛ یک نیرومند که دیگران را در بند خود دارد, خودش در بند نیرومندتر از خودش است. این واضح است در این که خوشه ی ستاره ای با دیگر خوشه ها به خوشه ی متمایز و برتری که مرکز تجمع خوشه هاست متمایل می شود. و این همان اصل پدیده ی «رهبری» در زندگی بشر است. به راستی کسانی که ولاء مردم را به دست دارند به دیگری نیاز دارند تا باعث هماهنگی آنان و مانع درگیری و ظلم آن ها به یکدیگر شود.
مفهوم دوم: همان طور که گفتیم افزایش پروتون ها در هسته ی اتم به همان تعداد باعث جذب الکترون های زاید می شود. ولی آن چه نگفتیم این است که این الکترون ها لایه ها و مدارهای محدودی دارند که درآن می چرخند, به این جهت اگر تعدادشان از نود بیش تر شود ناپایدار می شوند و با کوچک ترین سببی از مدار خارج می شوند و آزاد می گردند. زندگی بشر هم به همین صورت است, وقتی پیروان سازمان ها و تجمعات افزایش یابند، بیرون شدن از تجمعات هم بیش تر اتفاق می افتد. چون عنصری که آنان را دور خود جمع کرده است نمی تواند مدارهای برنامه ریزی شده ی زیادی که پاسخ گوی خواسته ها و بلند پروازی هایشان باشد، در اختیارشان بگذارد. در نتیجه نوعی آشفتگی بر روابط حکم فرما می شود که خروج پیروان را به دنبال دارد. و چه بسا باعث سرخوردگی عنصر محوری شده که منجر به کاهش توانایی هایش گردد. چون در حالت های اضطراب و ناپایداری چه بسا که هم زمان با آزاد شدن الکترون، پروتون هم از هسته ی اتم آزاد شود. این امر به ما درس می دهد که باید عضوگیری ما از توازن برخوردار باشد. بر ماست که از زوایه ی دیگری به این پدیده بنگریم و بگوییم: وقتی قدرت علمی و توانایی های عنصر محوری افزایش یابد و در مرحله ی اول پیروانش زیاد شوند، تا وقتی که لذت ارتباط زیاد باشد پیرامونش را دارند، اما شاید نتوانند به اجتهاد پیشرفته و اندیشه ی ثاقبش برسند و او را درک کنند که در نتیجه گریز از مرکز شروع می شود. این امر به ما پند می دهد که میانه رو باشیم. شاید شگفتی نوابغ برای یک مسلمان حاصل شود ولی نمی تواند برای نبوغ خود بازار یابی کند و کسی را بیابد که آن را درک نماید.
مفهوم سوم: تعداد الکترون های تابع، متناسب با قدرت هسته و تعداد پروتون های آن است، هم چنین تعداد افرادی که از «سازنده ی زندگی» تبعیت می کنند، متناسب با علم، توانایی و داشته هایش است؛ هر چه ذخیره اش بیش تر باشد پیروانش بیش تر می شوند.
مفهوم چهارم: اتم یک عنصر با اتم عنصر دیگر مرکب می شود و ترکیبی با خواص جدید به وجود می آورد. این گونه ترکیبات بسیار زیاد است، در غذاها و داروها به کثرت مورد بهره برداری است، حتی در شیمی آلی با افزودن اتم هیدروژن یا کربن به ترکیب اصلی، سلسله ای از ترکیبات جدید را به وجود آورده است و با افزایش هر اتم خواص تغییر می کند. من می گویم: این پدیده شالوده ی پدیده ی پیوند و ارتباط در زندگی انسان و حیوان است، همان پیمان و ارتباط با همنشین، همانند شبیه و نزدیک. برنامه ریزی دعوی باید از این گرایش بهره برد.
همه بر ولاء و اطاعت استوارند:
مخلوقات مختلفی که فاصله ی وسیع میان هستی بسیار بزرگ و اتم بسیار کوچک را پر می کنند شواهد غیر قابل حصر این پدیده ی ولاء (تبعیت ـ پیوند) و پیروی هستند.
خورشید ما یکی از آن هاست که زمین، مریخ، زحل و دیگر سیارات تابع آنند. میلیون ها خورشید وجود دارد که سیاره های متعدد از آن پیروی می کنند، زمین ما هم ماه را دارد و بعضی از سیاره ها چندین ماه دارند.
دسته های پرندگان مهاجر نیز به هنگام مهاجرت از یک رهبر پیروی می کنند.
زندگی منظم زنبور و مورچه هم مشهور است و رقابت علمی هر روز چیز تازه و شفگت آوری درباره ی اوضاع، احوال و تقیسم نقش های آنان کشف می کند.
ما به عنوان نمونه چند مثال برای تو ذکر کردیم، پس همین شیوه را در درک اسرار و رموز مخلوقات دنبال کن.
دقت در ارتباط .. سرعت در عمل:
پدیده ی «ولاء» در زندگی مترادف و در کنار پدیده ی دیگری قرار دارد که می توانیم آن را پدیده ی «حرکت» پویا بنامیم. من این پدیده را در «تقدیر» ربانی نهفته می بینم. زندگی راکد نیست، در حرکت است. این حرکت کورکورانه، خود سرانه و تصادفی نیست، بلکه حرکتی هدفمند است. این تقدیر فقط مفصل های بزرگ زندگی را به حرکت در نمی آورد، بلکه در شکل «نظارت ربانی» همواره و در هر ثانیه تمام حرکات و سکنات زندگی را زیر نظر دارد، اگر برگ درختی بیفتد او می داند، هیچ پرنده ای بدون اجازه ی او پر نمی زند. گذشتگان در صدد تعبیری برای علم دقیق و نظارت خداوند بر آمدند که آن را چنین توصیف کرده اند : راه رفتن مورچه ی سیاهی را در شب تاریک بر صخره ای صاف می داند.
فرض بر این است که هر مسلمانی به این ایمان داشته باشد، ولی فرق است میان ایمان راسخی که شواهد عینی آن را تأیید می کند، شواهدی که مسلمان هوشیار در آن چه که پیرامونش می گذرد مشاهده می کند و حوادث را به این نظارت الهی پیوند می دهد، و میان ایمان عامیانه ای که هیچ فکر و اندیشه ای آن را تأیید نمی کند.
به عبارت دیگر ایمان زنده است و به اذن خداوند تأثیر خود را می گذارد و وجود هم دارد. در زندگی روز مرّه شواهد فراوان و داستان هایی وجود دارد که دلالت دارد بر این که خداوند تمام حرکات معنوی را کنترل و هدایت می کند، چنان که تمام اتم ها و اجرام مادی را تحت کنترل دارد. حرکت زندگی کنترل و سنجیده شده است، هر حرکتی حساب شده است، و خود سرانه و بیهوده نیست.
جست و جوی دلایل این توحید و این نوع ایمان از دلایل منطقی وشیوه های فلسفی نزدیک تر است، بلکه حال و روز بنده پس از عمل نیک یا بد بازگو کننده ی آن است. چنان که برخی از گذشتگان می گفتند: من از رفتار چهارپایم متوجه طاعت و معصیتم می شوم، یعنی پاداش و جزا بلافاصله در همان لحظه به سراغش می آمد، به اضافه ی آن چه که در بقیه ی زندگی یا در آخرت در انتظارش است.
ما نه فرشته ی معصومیم و نه شیطان که دل های ما بسته باشد. ما دارای نفس دوگانه ایم: «وَنَفسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقوَاهَا» (شمس/۷و۸) (و قسم به نفس آدمی و به آن که او را ساخته و پرداخته است، سپس گناه و تقوا را به او الهام کرده است.) ما دارای ایمانی هستیم که همواره در حال افزایش و کاهش است.
اگر مسلمان در شب، کار خوبی مثل صدقه دادن، ادای به موقع نماز، امر به معروف، یاری مظلوم، تفهیم علم، انجام شفاعت، ستر ناموس، دنبال شر نرفتن یا جانشینی مجاهدی را انجام داده باشد، فردا صبح چه اتفاقی برایش می افتد؟
وقتی بیدار می شود همسرش به صورتش لبخند می پاشد و فرزندانش با اوّلین صدا از خواب بر می خیزند و کاملاً تمیز و مرتب اند. همگی تکالیف مدرسه را انجام داده و کتاب هایشان را جمع کرده اند. وقتی صبحانه می خورد، صبحانه اش لذیذ و خوشمزه است و همسرش با لبخندی دیگر با او خدا حافظی می کند. وقتی سوار ماشینش ـ چهار پای امروزی ـ می شود آن را آماده می بیند که با اوّلین استارت روشن می شود، چراغ های راهنمایی چهار راه ها سبزند، راه را برایش باز می کنند و به او خوش آمد می گویند، راننده ی جلویش هم مؤدبانه و آهسته، طبق مقررات راهنمایی و رانندگی ماشینش را می راند، حتی پلیس راهنمایی و رانندگی برایش دست تکان می دهد. وقتی وارد دفتر کارش می شود آن را تمیز و مرتب می بیند و ارباب رجوع مهربان و خوش اخلاقی نصیبش می شود. وقتی به خانه اش بر می گردد لذیذتر و خوشمزه تر از غذایی که همسرش آماده کرده است تا به حال ندیده است. و تمام روز به این ترتیب سپری می شود!
اما اگر در شبی دیگر کار بدی مثل غیبت، بخل، به یاری مظلوم نشتابیدن، تأخیر نماز، لقب گذاری برای یکدیگر (تنابز بالالقاب)، ممانعت از عمل خیر، آزار همسایه یا طرفداری ناحق از همسرش در مقابل همسر دوستش، انجام داده باشد، فردا صبح چه اتفاقی برایش می افتد؟
وقتی بیدار می شود همسرش اخمو و گرفته است و نمی داند چرا از دستش عصبانی شده است، پس از مدتی شکوه و شیونش آغاز می شود، شاید نیم ساعت به دنبال لنگه ی گم شده ی کفش پسرش بچرخد و موعد مدرسه اش هم بگذرد، صبحانه اش آن چنان شور می شود که نمی تواند آن را بچشد، نیم ساعت هم ماشینش او را اذیت می کند تا روشن شود، درست مثل یک چهارپای سرکش و نافرمان، به هر چهار راهی که می رسد، چراغ راهنما در مقابلش قرمز است، به راننده ی سبک سری که در سمت راستش می راند مبتلا می شود، بعد از آن یک پلیس که او هم با همسرش دعوا کرده است او را متوقف می کند و توپش را روی سر او خالی می نماید و بدون این که مرتکب خلافی شده باشد برگه ی جریمه را برایش امضا می کند، شاید هم در دفتر کارش به دام ارباب رجوع شلوغ و سمجی بیفتد که روزش را بر او تیره و تار سازد و از دستش به رئیس شکایت کند، و دست آخر نهارش زغال خالص باشد، چون همسرش فراموش کرده که دیگ روی گاز است و همه چیز سوخته است. به همین منوال همه ی روزش را با نگرانی و بد بیاری سپری می کند، کمترین عقوبتش این است که صدای زنگ تلفن او را از خواب عمیقِ بعد از ظهر برباید و استراحتش را بر هم زند.
چنین اتفاقی برای همه ی ما پیش می آید ولی عده ی کمی ذهنشان را به خوبی ها یا بدی هایی که انجام داده اند و باعث بروز این اتفاقات شده است معطوف می دارند. انسان موفق کسی است که به سرعت این معنی را درک کند، و بفهمد که پایش را کجا گذاشته است و در نتیجه خیر و خوبی اش افزایش پیدا می کند، بالاتر می رود یا خودش را از پرتگاه دور می سازد. در این واکنش های ساده و لطیف هشداری می بیند که او را از ادامه ی گمراهی و سواری مرکب شهوات باز می دارد. این ها چراغ های خطر ربانی است که به موازات لَمَم و گناهان صغیره قرار دارد و به لزوم دوری نفس از هوا و هوس هشدار می دهد وگرنه مجازاتی بزرگ تر مثل تنگی رزق، ورشکستگی تجاری، دوری برکت، مرض مزمن و خسته کننده، تسلط ظالم، طلاق، تهمت به ناموس، رد شدن در امتحان و بی خردی همسایه در انتظارش است و شاید مجازات بدتر از این ها دامنگیرش شود.
به این خاطر این واکنش ها حاکی از لطف الهی به مؤمنی است که آن را درک می کند و از آن پند می گیرد تا دیگر بیش تر از آن انجام ندهد، حتی گفته شده است: این بازی خدا با بنده است و از این رهگذر به او یاد آوری می کند که با وی است و بر او نظارت دارد تا راست شود.
حدیث ابو هریره – رضی الله عنه – از پیامبر اکرم – صلى الله علیه وسلم – که در صحیح بخاری آمده گویای این مفاهیم است:
«یَعقِدُ الشَّیطَانُ عَلَی قَافِیَهِ رَأسِ أَحَدِکم إذَا هُوَ نَامَ ثَلاثَ عُقَد، یَضرِبُ کُلَّ عُقدَهٍ: عَلَیکَ لَیلٌ طَوِیلٌ فَارقُد. فَإن استَیقَظَ فَذَکَرَ اللهَ انحَلّت عُقدَهٌ، فَإن تَوَضَّأ انحَلّت عُقدَهٌ فَإن صَلَی انحَلّت عُقدَهٌ فَأصبَحَ نَشِیطَا طَیِّب النَّفس وَإلا أصبَحَ خَبِیث النَّفسِ کَسلانَ» (بخاری، حدیث ۱۰۹۱).
(شیطان روی سر هر یک از شما وقتی که می خوابد، سه گره می زند. هر گره را که می زند می گوید: شب درازی در پیش داری، پس بخواب، اگر او بیدار شود و خدا را یاد کند یک گره باز می شود، اگر وضو بگیرد یک گره باز می شود و اگر نماز بخواند یک گره باز می شود و در نتیجه به نشاط می آید و خوش حال می شود، و گرنه کسل و بد حال می شود).
مؤمن، مصلح و مظلوم «نهایت» را احتکار می کنند:
فهم این مثال های شخصی ساده در زندگی روز مره، زمانی کامل می شود که ما بزرگ تر از این مثال ها را مانند آن چه که به همین شیوه در زندگی ملت ها و نسل های مسلمانان رخ می دهد، درک کنیم، چون در واقع صحت و درستی معیارها و موازین ایمانی ـ بر خلاف برداشت شتابزده از ایمان ـ در مفهوم فردی و درونی آن خلاصه نمی شود، بلکه از آن گذشته و شامل مفهوم تأثیر فعلی در زندگی می شود. به عنوان نمونه یکی از معیارها و موازین این است که منتظر لحظه ای باشیم که دروغگو در آن رسوا می شود و باید چنین شود. ما منتظر این اتفاق هستیم، همان طور که منتظر اتفاقات مادی مثل طلوع خورشید، یا نزول باران وقتی که آسمان ابری شود، هستیم. یکی دیگر از این معیارها و موازین «إنَّ اللهَ لایُصلِحُ عَمَلَ المُفسِدِینَ» (یونس/۸۱) (خداوند کار فسادگران را اصلاح نمی کند) است و در کنارش معیار و میزان «إنَّ اللهَ لایَهدِی کَیدَ الخَائِنِینَ» (یوسف/۵۲) (خداوند مکر خاینان را اجرا نمی کند) قرار دارد. و به راستی که گناه نخست، گناه دوم را به دنبال دارد و دوم، سوم را به دنبال دارد، این مجازاتی از جانب خداست تا قلب در تاریکی بسته شود، بر عکس این معیارها و موازین، موفقیتی است که شامل حال هدایت یافته و راستگو می شود، بر وفق معیار و میزان «وَالذِینَ اهتَدَوا زَادَهُم هُدَی وَآتَاهُم تَقوَاهُم» (محمد/۱۷) (کسانی که راه یافتند خداوند بر هدایتشان می افزاید و تقوای لازم را به آنان می دهد)و از این قبیل.
ما از تمام این معیارها و موازین استفاده می کنیم، گویا منتظر جهان آخرتیم تا مکر بد دامنگیر حیله گر شود و مؤمن به پاداشش برسد. این قسمتی از حقیقت است. قسمت دیگرش اعتقاد به این است که به طور حتم این معیارها و موازین بر زندگی بشریت حاکم است. ولی عده ای آثارش را نمی بینند، چون همیشه به سرعت ظاهر نمی شود. بلکه مدت زمانی طول می کشد تا ظاهر شود و در نتیجه پیوند میان فعل و ثواب و عقاب به فراموشی سپرده می شود. پس همان طور که نگاه نخست منجم به وجود خشت های ساختمان هستی پی نبرد تا این که دامنه ی بحث و بررسی وسعت پیدا کرد و مساحت دید چشم تلسکوپی چند برابر شد، هم چنین نیاز به امتداد زمانی و مکانی داریم تا ماده ی آزمایشی برای استدلال بر صدق موازین ایمانی کافی باشد، و به جای این که آثارش را در عرض چند سال مورد بحث و بررسی قرار دهیم، برخی اوقات در عرض چند نسل مورد بررسی قرار دهیم، با اعتقاد به این که شاید برخی اوقات مجازات در همان لحظه واقع شود، مثل صدها قصه ای که افراد مورد اعتماد از نسل های مختلف، از شاهد دروغینی که جلوی قاضی به دروغ قسم قرآن خورد و در جا کور شد یا غیبت کننده ای که مشغول غیبت بود و زبانش با لقمه ای داغ سوخت و از این قبیل قصه ها نقل می کنند.
بررسی آثار معیارها و موازین ایمان در دوره ای ممتد و طولانی و بر روی چند نسل، به وضوح نتایج مشخص و قابل رؤیتی را به ما نشان می دهد که سرانجام، امر اهل باطل به عقب می رود و امر اهل حق به تمکن می انجامد. در قرآن کریم، کتاب های تاریخ و حکایت های افراد سالخورده شواهدی در این زمینه وجود دارد. محمود شیت خطاب ـ که مسلمان کاملاً صادقی است ـ کتابی دارد به عنوان «عدالت آسمان»، او در این کتاب داستان هایی آورده است که مدارشان بر این موازین می چرخد، در یک داستان قاتلی فردی را می کشد و او را در گودالی می اندازد، مدت ها بعد شخص سومی در صدد قتل قاتل بر می آید و او فرار می کند، مدتی می گریزد و از مخفی گاهی به مخفی گاه دیگر می رود. در نهایت جایی پیدا نمی کند تا در آن مخفی شود مگر همان گودالی که قربانی قدیمی اش را در آن انداخته بود، شخص سوم می آید و او را در همان گودال می کشد!
فرد مورد اعتمادی برای من تعریف کرد و گفت: وقتی سپاه عثمانی در برابر فشار بریتانیایی ها عقب نشینی کرد، سربازی ترک از یگانش جدا شد و جلوی در مسجد جامع ابوحنیفه در بغداد ایستاد، بدبختی پیدا شد و او را غارت کرد و سپس همان جا جلوی در مسجد به ظلم او را کشت، بعد از بیست سال همین بدبخت با یکی درگیر شد، ضربه ای به او خورد و مجروح گشت، از شدت ضربه به راه افتاد و نمی دانست چه کار می کند، او بی اختیار چند صد متر دوید تا جلوی در مسجد جامع رسید و درست در همان جایی که ترک بی گناه را کشته بود بر زمین افتاد و مرد!
اگر ما در حضور سالخوردگان، در شهر یا روستا، در کشورهای عربی یا هند یا چین سخن از چنین موضوعی را باز کنیم برای ما قسم خواهند خورد که با چشم خود شاهد ده ها قصه از این قبیل بوده اند.
یکی از عجیب ترین امور این است که شاید مجازات در فاعل ظاهر نشود، بلکه در فرزندانش ظاهر شود، حکمتش را خدا می داند. احمد جمال حریری ـ رحمه الله ـ راهنمای طواف حجاج در مکه برایم تعریف کرد و گفت: فرزندم! همه ی ما بر زمین کشیده شدن جثه ی امیر عبدالإله را در صبحدم انقلاب ۱۴ تموز [جولای] در بغداد تقبیح کردیم، آیا گمان می کنی این کار بدون هیچ مقدمه ای اتفاق افتاده؟ سپس افزود: من پدرش "علی" را در صبحدم روز نهم شعبان، روز اعلان انقلاب عربی به رهبری لورانس، دیدم که به طرف قلعه ی مکه که هنوز هم پا برجاست، بالا می رود، او به مدافعان عثمانی قلعه، در صورتی که بدون جنگ تسلیم شوند امان داد، آن ها هم تسلیم شدند و بر اساس همان امان پایین آمدند و جنگ در مکه را ناپسند دانستند. او سربازان را که چهار صد تن بودند آزاد کرد، اما پاهای شانزده افسر عثمانی را با طناب بست وطرفدارانش زنده زنده آن ها را روی زمین کشیدند و اراذل و اوباش هم پشت سرشان می دویدند که پس از چند صد متر همه ی آن ها مردند، هم چنان آنان را می کشیدند تا به منطقه ی بطحا، در میان مکه و منی، رسیدند، در آن جا جنازه هایشان را بر درختان آویزان نمودند! او در ادامه گفت: تمام این صحنه ها را به چشمان خود دیدم و گمان می کنم آن چه برای عبدالإله رخ داد مجازات همسنگی در برابر آن بدی بود!
در مقابل، آیا کسی را دیده ای که بر اساس عدل رفتار کند و سپس امورش به بدی گراییده باشد؟ ما چنین چیزی را در فرد یا حکومتی ندیده ایم.
ظالم و ستمگر را ببین که ذکر بد حتی بعد از مرگ هم او را دنبال می کند، و فرزندان نزول خوار نخستین کسانی اند که او را لعنت می کنند.
چه مجموعه های مؤمنی که توان رد ظلم و ستمی را که بر آنان واقع شده، نداشته اند، ولی خداوند آنان را نجات داده و ظالم را نابود کرده است، بر اساس معیار و میزان «إنَّ اللهَ یُدَافِعُ عَنِ الذِینَ آمَنُوا» (حج/۳۸) (خداوند از کسانی که ایمان آورده اند دفاع می کند).
انسان هلاکت امت ها را در وقت شیوع منکر و انتشار گناهان در شهرهای ویران شده مشاهده می کند؛ شهر فاسق "بومبی" در جنوب ایتالیا که دو هزار سال پیش با آتشفشان "ویزوو" نابود شد هنوز هم دست نخورده باقی مانده است، من در این شهر گشتم و خمره های بزرگ شراب و عکس های زنان عریان را که گویا دیروز نقاشی شده است دیدم!
آیا لرزش اقتصادی کویت به خاطر بازار "المناخ" از مفهوم مجازات کشوری که در میان ساکنانش ربا شیوع پیدا کرده و اکثرشان به معاملات حیله گرانه ی رایج در بازار المناخ راضی شده بودند، به دور است؟
با تأسف شدید باید اذعان نمود که زندگی در جو رسانه های سرمایه داری و تربیت سکولاری باعث فراموشی معانی ایمانی در ما شده است، این واقعیتی است که تردیدی در آن نیست، اگر چه بی خبران آن را رد می کنند.
——————
منبع: إحیاء فقه الدعوه / زندگی سازی / ترجمه ی کتابِ «صناعه الحیاه» / نویسنده: محمد احمد راشد / مترجم: محمد ابراهیم ساعدی رودی