جوانانمطالب جدید

چرا جوانان از علما رویگردان شده اند؟!

چرا جوانان از علما رویگردان شده اند؟!

نویسنده: د. یوسف قرضاوی / مترجم: عبدالرسول گلرانی

در اینجا انصاف را بر آن یافتم که گفته شود: علّت گرایش دانش اندوزان جوان به کتاب ها، عدم اطمینانآن ها به اندیشمندان حرفه یی و علمای درباری و مقربان حکام است؛ زیرا آنان به رغم این که می دانند این حاکمان حکم به غیر « ما انزل الله » می کنند، باز هم به آن ها گرایش دارند و به جای این که آنان را ستمگر خطاب کنند، سکوت پیشه کرده اند و حتی به سکوت هم اکتفا نکرده، این حاکمان با القابی چون قهرمان، بزرگ، با عظمت و عدالت پیشه ستایش کرده اند و مرتب جایگاهشان را می ستایند، کاش دم فرو می بستند و زبان به مدحشان نمی گشودند لذا جای شگفتی نیست اگر این دانش اندوزان جوان مردگان را شایسته تر و امانتدار تر از زندگان ببینند و به کتاب های شان پناه ببرند و مستقیم از آنها دانش فراگیرند.

به یکی از جوانان گفتم : باید دانش را از اهل آن فراگیرید و درباره ی آنچه نمی دانید از علما سوال کنید.

گفت: علمای مطمئن و شایسته از کجا پیدا کنیم؟ فقط علمایی می شناسیم که روی به قبله حکام  دارند، هر آنچه را که حکام حلال بدانند اینان نیز حکم به حلیتش می دهند و هر چه را حرام بدانند، حکم به حرمتش می نمایند، اگر حاکم و دولتمندی سوسیالیست باشد، اینان در وصف سوسیالیزم قصیده می سرایند و ریشه اش را به اسلام منتسب می دارند و اگر حاکم وابسته به نظام سرمایه داری باشد ردایی از شریعت بر آن می کشند!

آری! فقط علمایی سراغ داریم که اگر حکومتشان خواستار جنگ باشد آنان حکم به حرمت صلح می دهند و اگر سیاست حکومت به جانب صلح تغییر کرد آنان هم بلافاصله در تایید صلح فتوا می تراشند و به راستی مصداق این آیه اند: (یُحِلُّونَهُ عَامًا وَیُحَرِّمُونَهُ عَامًا ) (سالی آن را حلال و سالی آن را حرام می گردانند.) توبه۳۷

ما فقط علمایی را می یابیم که میان کلیسا و مسجد و هند بت پرست و پاکستان اسلامی تساوی و برابری قائلند!

به او گفتم: شایسته نیست که گناه برخی را بردوش همه بگذاریم و نیکوکاران آنان را به جرم بدکارانشان مورد مواخذه قرار دهیم . زیرا برخی از علما باطل را به شدت رد کرده اند و در قبال ظلم ایستاده اند و از سرخم کردن در برابر طاغوت ها سرباز زده اند برخی در برابر وعده های فریبنده و تهدید های وحشتناک مقاومت کرده اند رنج و عذاب ها چشیده اند و بر بلا و مصیبت ها شکیبایی ورزیده اند، به غل و زندان تن داده اند، بلکه شهادت در راه خدا را استقبال کردند و در عوض سازش بر امور دینی و بی احترامی به معتقدات خویش را تحت هیچ شرایطی نپذیرفته اند .

جوان گفت: من منکر این نیستم که برخی از علما چنین رشادت ها و فداکاری هایی به خرج داده اند اما فعلا که بزرگان با شخصیت و پیشوایان مسئول، اینانی هستند که زمان فتوا و توجیه و ارشاد را در دست دارند.

شکی نیست در بسیاری جاها حق با جوانان است؛ زیرا قاطبه ی علمای بزرگ بسان ابزار دست حاکمان، منویات آنان را اجرا می کنند و در صورت تمایل حکام و زمینه مورد نظر آنها داد سخن سر می دهند و در صورت عدم تمایل آنها لب فرو می بندند و زبان در کام فرو می کشند. آن هم در جایی که بیان حق واجب و کتمانش حرام است. در حالی که خود می دانند ( ساکت از حق با داعی باطل) یکی است و هردو شیطان نند!

یکی از اندیشمندان روشنفکر در یکی از کشورها در انجمنی دعوت شده بود تا در میزگردی رادیو تلویزیون  پیرامون کنترل جمعیت که سخت مناقشه برانگیخته بود از دیدگاه اسلام صحبت بکند، او قبل از صحبت از مجری برنامه سوال کرده بود که نظر انجمن در این باره چیست، با کنترل جمعیت موافق اند یا مخالف، تا من هم خود را با آن عیار نمایم و بر آن پای بفشارم! مجری از سوال او انگشت حیرت به دهان گرفته بود!!

خداوند علمای پیشین را بیامرزد که یکی از آنان به پادشاهی گفت: هر که پاهایش را به نشان بی اعتنایی دراز کند دستانش را برای تکدی دراز نمی نماید!

کاش این گروها علما که کوله بار پارسایی و یقین شان سبک است لااقل از دانش بیشتری برخوردار می بودند و چننی نیستت که دانش آنان در ترازوی نقد گذاشته نشده باشد. گروهی از جوانان علاقه مند به قصد یادگیری فقه شریعت به نزد این علمای روشن فکر که در آسمان نویسندگی و موعظه می درخشیدند، رفتند و آنان را در دانش قران و سنت فقیر یافتند. دست مایه ی آنان اندکی علم بوده که نه دردی را دوا و نه عطشی را فرو م ینشانده یکی از این علما در یکی از جراید اعلام کرده بود که در معاملات میان حکومت و شهروندان، ربا وجود ندارد. به گمان خود به قیاسی توسل جسته بود که هیچ یک از علمای سابق افتخارش را پیدا نکرده بودند و آن این که مابین پدر و فرزند ربا نیست!

در حالی که این حکم، حکمی اختلافی است و به هیچ نص و اجماعی ثابت نشده است لذا نمی توان به عنوان یک اصل امور دیگر را بر آن قیاس کرد!

 به فرض امکان چنین قیاسی، باز هم این قیاس، « مع الفاروق است »!

باید به جوانان در بیزاری از این گونه علمای بی علم و تقوا حق داد آنان با علمای مواجه شدند که به احادیث ساختگی استناد کرده و احادیث صحیح و متفقه علیها را رد کرده اند به اسرائیلیات و خواب نامه ها استشهاد می ورزند و جز حکایت و داستان چیز دیگری در سر ندارند، بدعت های رایج را تأیید و سنت های ثابت را ترک می کنند و به خواسته های عوام الناس و شهوات خوّاص تملق می نمایند و به رکن اطمینان دانش پناه نمی برند. نتیجه آن شد که جوانان از آن روی گردان شدند و گفتار و نوشتارشان را به کناری نهادند.

متاسفانه پاره ای از علما که در میان جوانان آوازه ی خوبی داشتند پیمان شکستند و در دام همدستی و تایید حکامی افتادند که در سایه ی تزویر و تقلب سازمان های پیشرفته و احزاب قوی به پیروزی رسیده بودند و بدون در نظر گرفتن جوانان، شرایط، خواسته ها، و دفاعیاتشان، بر آنها تاختند و تیغ ملامت بر آنها کشیدند کافی است که به موضع گیری یکی از این علما ی سرشناس در خصوص جوانان مسلمان مصر، آن هم بعد از غیر قانونی اعلام شدن فعالیت هایشان و به زندان افتادن و محاکمه شدن آنان، اشاره کنم.

وی گفته بود: اگر این جوانان واقعا” یاری گر و مجاهد اسلام بودند خداوند آنان را به چنین سرنوشتی خفت بار دچار نمی ساخت و اگر در ادعای خود صادق بودند و خداوند از عملکردشان راضی می بود هیچ نیرویی نمی توانست سد راهشان شود! چون راهشان غلط بود، قبل از منهزم شدن به دست بندگان توسط خداوند به هزیمت کشیده شدند.

این دانشمند سرشناس با این گفته خود قانون و معیاری برای سنجش حق طلبی و باطل گرایی شخص وضع کرد. بر این اساس شکست هر کسی در مبارزه و نیل به اهدافش بیانگر باطل اوست؛ چرا که از جانب پروردگار یاری داده نشده است و بر عکس پیروزی و دست یافتن به اهداف مورد نظر نشانه ی حقانیت می باشد. زیرا از جانب خداوند تحقق یافته است! این پندار با شرع و با هیچ معیار دیگری نمی خواند چون لازمه پیروزی و موفقیت، فراهم شدن اسباب و شرایطی است که گاه برای شخص صاحب حق جمع نمی شود و ممکن است برای دیگری که بر باطل تکیه کرده، فراهم گردند و این پیروزی به تناسب اوضاع و شرایط استمرار پیدا می کند. در همین روزگار خود چه بسیار باطل گرایانی که مدال پیروزی گرفته اند و حق طلبانی که طعم طلخ شکست چشیده اند دیده ایم. قدرت های جهانی بر علیه حق طلبان بسیج شده و زمینه های شکست آنان را فراهم ساخته اند؛ اسرائیل بارزترین مثال برای تایید این مدعاست.

همگی از سرنوشت مبارزه مردم مسلمان ترکیه به رهبری عالمان دین بر علیه آتاتورک خبر دادیم. به چشمان خود دیدیم که چگونه اسلام را از دارالخلافه بیرون راندند و سکولاریسم و الحاد را با زور اسلحه و آتش بر مردم تحمیل کردند. کدام یک از این دو گروه بر حق و کدام یک بر باطل اند!؟

در گذشته نه چندان دور در یکی از کشور های اسلامی علما را به دلیل مقاومت در برابر تصویب قانونی در خصوص احوال خانواده ها از دم تیغ گذراندند و عده ای را در طعمه ی آتش ساختند. هیئت حاکمه در صدد بود با تحمیل این قانون بر زیر دستان مسلمانش، در شریعت الهی دست ببرد و حلال را حرام و حرام را حلال گرداند چون علمای بزرگ به اعتراض برخاستند، همگی به مرگ محکوم شدند تا درس عبرتی برای دیگران باشد که دیگر به عنوان مخالفت و اعتراض قد علم نکنند.

بدینسان آن حکومت ظالم پیروز شد و صدای علما و مردم خاموش گشت. آیا می توان بر اساس این موفقیت ظاهری زورمندان و شکست حق باطلان حکم به حقانیت آنها و بطلان اینها داد.

در کشور اسلامی دیگری اقلبتی کافر بر اکثریتی مسلمان حکم می راندند و هزاران تن را به زندان افکنده اند و بدینوسیله تمامی اعتراض ها را خاموش و همگی مخالفان را میخکوب کرده اند به نحوی که هیچ کس قدرت اعتراض و پرسش ندارد که بگویید چرا؟ و چگونه؟ چه برسد به این که مخالفت علنی هم بکند! چون زندان ها مملو از محبوسان شد و با کمبود جا مواجه شدند، عده ای را به گلوله بستند و چون با مقاومت مردان مسلمان روبرو شدند به شیوه ی دیگری متوسل شدند که روی چنگیز و هلاکو را سفید کردند؛ در برابر چشمانشان دست تعرض به ناموسشان دراز کردند! پروردگارا! چه بسیار خون های پاکی که ریخته شد و آبروهایی که بر باد رفت، و حرمت هایی که شکسته شد، چه مساجد دیرینه ای که ویران شد و چه اموالی که به تاراج رفت و چه خانه هایی که بر سرشان فرو ریخته شد، چه زنان و کودکان بی گناهی که بی خانمان شدند و هیچ قدرت دفاعی نداشتند!

لمثل هذا یذوب القلب من کمد              ان کان فی القلب اسلام و ایمان!

(به همانند این گونه فجایع غم انگیز، قلب انسان از شدت اندوه ذوب می گردد اگر در قلب احساس اسلامی و ایمانی وجود داشته باشد.)

واقعیت این که مردم مسلمان شکست خوردند و طاغوتیان پیروز شدند. با اوصافی که گذشت کدام یک بر حق اند و کدام بر باطل؟ اینگونه نبرد میان حق و باطل پیوسته در طول تاریخ برقرار بوده و عمری به درازای تاریخ دارد.

مثلا” ابوالشهداء نوه ی پیامبر خدا حضرت حسین بن علی(ع) در برابر لشکر ابن زیاد، والی یزید شکست خورد و دولت بنی امیه به مدت ده ها سال بر قدرت باقی ماند و اهل بیت کمترین بهره ای از خلافت نداشتند و حتی این عدم سهم آنان در قدرت تا پس از قیام دولت بنی عباس پسر عموهایشان، نیز ادامه داشت.آیا می توان این امر را دلیل بر این دانست که یزید بر حق است و حضرت حسین بر باطل؟!

چند سال پس از این رویداد عالم و رهبر شجاع عبدالله بن زبیر که یکی از عبادله ی اربعه ی معروف است پس از آنکه چندین سال در حجاز و حومه آن مردم او را به نام خلیفه می شناختند در برابر لشکر حجاج بن یوسف مرد ضالم و ستمگر بنی امیه شکست خورد .

پس از آن رهبر انقلابی و خون خواه، عبدالرحمن بن اشعث با جمعی از بزرگان علما چون: سعید بن جبیر، شعبی و مطرف بن عبدالله و دیگران توسط حجاج ستمگر سرکوب شدند شکست خوردند و بسیاری از آنان به شهادت رسیدند از جمله سعید بن جبیر؛ بزرگ عالم نامداری که امام احمد بن حنبل درباره اش گفته است : سعید بن جبیر کشته شد در حالی که تمامی زمین مسلمانی پیدا نمی شود که به دانشش محتاج نبوده باشد.

آیا شکست این گروه از بزرگان دینی به دست حجاج ستمگر می تواند دلیلی بر این باشد که همه ی این بزرگان دینی و علما در باطل بوده اند و حجاج ستمگر بر حق؟!

به ناگاه به یاد این گفته های مسلمین افتادم که در برابر دشمنان در میدان نبرد بر زبان راندند: سوگند به خدا اگر درندگان اجسادمان را پاره پاره کنند و لاشخوران پاره های آن را به هوا ببرند شک نداریم که ما بر حق می باشیم و شما بر باطل.

عبدالله بن زبیر که به سبب قلت سپاهیانش در مکه به محاصره ی حجاج افتاده بود فریاد زد: سوگند به پروردگار، هر که بر حق است هیچگاه ذلیل نشده حتی اگر همه مردم روی زمین بر علیه او به پا خیزند؛ و هر که بر باطل است هرگز به عزت دست نیافته حتی اگر بر پیشانی اش مهتاب طلوع کند.

قران کریم نیز در این باره اشاره کرده که تعدادی از پیامبران توسط دشمنانشان کشته شده اند؛ چنان که خطاب به بنی اسرائیل فرموده است:( ‏وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَقَفَّیْنَا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَآتَیْنَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَأَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَفَکُلَّمَا جَاءَکُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَى أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقًا کَذَّبْتُمْ وَفَرِیقًا تَقْتُلُونَ‏ ) (چرا هرگاه پیامبری پیامی خلاف پسند شما آورد، گردن افروختید گروهی را تکذیب کردید و گروهی را به قتل رساندید؟) بقره ۸۷

از این انبیاء مقتول می توان به حضرت زکریا و فرزندش حضرت یحیی اشاره کرد.

آیا کشته شدن این پیام آوران الهی می تواند (پناه بر خدا) دلیلی بر بطلان آنها باشد؟!

در داستان اصحاب اخدود که در قرآن آمده، می خوانیم که: خندق ها حفر کردند و در آنها آتش افروختند و فوج فوج مومنان را به شعله های این آتش سوزناک سپردند و خود در کناری نشسته و از دیدن آنها به وجد می آمدند.

(‏وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ‏) ( و کینه از مومنین نداشتند مگر به خاطر این که به خدای غالب و ستوده ایمان می آورند.) بروج ۸

آیا این ستم پیشگان که بر این مومنان چیره شدند و جز عده ی قلیلی همه را نابود کردند بر حق بودند؟ آیا این مومنان که سرنوشتشان در دنیا به ناکامی ختم شد بر راه باطل می رفتند؟!

واقعیت این است که: منطق این دانشمند سرشناس به هیچ وجه قابل پذیرش نیست. نمی دانم چگونه سنت خداوندی را در آزمایش مومنان و استدراج ظالمان نادیده گرفته است؛ در حالی که خداوند می فرماید: (‏أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ‏ ‏وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ‏ ) (آیا مردم پنداشته اند که به صرف آنکه گویند ایمان آوردیم رها می شوند و مورد آزمایش قرار نخواهند گرفت؟ به یقین کسانی پیش از آنان را آزمودیم پس هر آیینه خدا متمیز می کند راستگویان را و معلوم می دارد دروغگویان را.) عنکبوت ۲-۳

بعد از غزوه ی احد که مسلمانان در آن شکست خوردند، نیز فرموده است: (‏إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَدَاءَ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ‏ ‏وَلِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَمْحَقَ الْکَافِرِینَ‏ ) (اگر شما در جنگ احد زخمی شدید گروه مقابل نیز در بدر همانند آن زخمی شدند و این روزهای ناکامی را در میان مردم می گردانیم تا خدا افراد با ایمان را مشخص گرداند و افرادی از شما را گواه قرار دهد، و خدا ستمگران را دوست نمی دارد. تا خدا مومنان را در بوته آزمایش پیراسته گرداند و کافران را به نابودی کشاند.) آل عمران ۱۴۰-۱۴۱

در باره ی مهلت دادن به کافران فرموده است: (‏فَذَرْنِی وَمَنْ یُکَذِّبُ بِهَذَا الْحَدِیثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ‏ ‏وَأُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ‏) (به تدریج آنان را از جایی که گمان نمی برند، بر خواهیم کشید و مهلتشان می دهم، هر آیینه تدبیر من محکم و حساب شده است.) قلم ۴۴-۴۵

   _______________________

منبع: افراط گرایی دینی/ مؤلف: د. یوسف قرضاوی / مترجم: عبدالرسول گلرانی / انتشارات: نشر احسان/تهران/۸۶

تهیه و تنظیم برای نوگرا: باران

یک دیدگاه

  1. متأسفانه جناب قرضاوی خود از علمای تابع حکومتهای استبدادی خلیج و آل سعود است. ایشان حتی یک بار هم از شنیع بودن دیکتاتوری وراثتی این ممالیک سخن نگفته و همواره مداح آنان است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا