سياسي اجتماعي

آینده اسلام و اسلام آینده

آینده
اسلام و اسلام آینده

حبیب‌الرحمن
رحمانی

«آینده
اسلام» موضوعی است که همه‌گی را مشغول و بیدار ساخته است؛ از پیروان گرفته تا
دشمنان؛ از دوستان جان‌‌فدا گرفته تا کسانی که از آن ترس در دل دارند؛ همه‌گی
متوجه و منتظر از یکدیگر می‌پرسند:

آینده اسلام چه خواهد شد؟

شاید
تراکم پرس‌وجوها از آینده اسلام و کثرت پژوهش و تفکر در این مورد؛ و هم‌چنین تعدد
پاسخ‌های گونه‌گون، تنها تعبیر از تعدد موضع‌گیری‌ها، رویکردها و جهت‌ها نکند؛
بلکه صحبت از تعدد روزها و سال‌ها باشد و فقط به جانب مهم قضیه بپردازد که «آینده
پوشیده است»: هیچ‌کس قادر نیست در مورد اسلام و دست‌آوردهای آینده‌اش، جز با تخمین
و حالتی چون غیبگویی و در بهترین وجه، با ترجیح‌دادن… حکمی نماید.

آن
چه بر برآوردکردن و نزدیک‌شدن به اجراءات آینده و راه‌کارهایش کمک می‌کند، دانستن
سنت‌های خداوند است که نه تغییر می‌کند و نه هم تأخیر:

[سنت
الهی (و قانون نظام ربانی) بر این بوده (که حق بر باطل غالب شود) و هیچ‌گاه این
سنت خدا تغییری نخواهد یافت] فتح: ۲۳

یکی
از سنت‌های خداوند بزرگ این است که هرچه امروز کشت کنیم، فردا باید درو کنیم و آن
چه را که فردا می‌کاریم، پس فردا می‌درویم؛ شاید ندانیم که فردا و پس از فردا چه
خواهیم کشت، ولی می‌دانیم که فردا و پس از فردا چه درو خواهیم کرد؛ زیرا آن همان
چیزی است که ما امروز کشت نمودیم و فردا هم خواهیم نمود:

]های
ای اهل ایمان! خداترس شوید و هر نفسی باید (در کنار دنیای خویش، نیک) بنگردتا چه
عملی برای فردای (قیامت) خود پیش می‌فرستد و از خدا بترسید که او به همه (نیک و
بد) کردارتان به خوبی آگاه است _ و همانند کسانی نباشید که خدا را به کلی فراموش
کردند (و به عصیان شتافتند) خدا هم (نصیب روحانی و بهره ابدی) نفوس آنها را از
یادشان برد[ حشر: ۱۸-۱۹

آینده
اسلام چیزی جز از نتیجه کشت عملکردهای امروزمان نخواهد بود؛ و آینده کوتاه‌مدت و
درازمدت ما، همان خواهد بود که در این روزهای پیش روی‌مان، آن را خواهیم ساخت؛ به
عبارتی دیگر: کاری که حالا انجامش می‌دهیم، به زودی نتیجه‌اش را خواهیم گرفت و آن
چه را که دیرتر انجام خواهیم داد، نتیجه‌اش را اندکی دیرتر خواهیم گرفت.

هیچ‌کس
انکار نمی‌کند که جزء بزرگی از واقعیت اسلام و مسلمانان را ـ بر خلاف مسلمانان ـ
غیرمسلمانان رقم زده‌اند، و نیز جزء بزرگ ـ یا بزرگتری ـ از آینده اسلام و
مسلمانان را رقم خواهند زد، بر خلاف مسلمانان!

قادر
نیستیم که از حجم برنامه‌ها، دسیسه‌ها و تأثیرات بیگانه‌یی که در آینده اسلام و
مسلمانان دخالت دارند، بکاهیم! بگذارید که نخست امتیازها و کاستی‌های‌مان را
بررسیم؛ بگذارید آن چه را که برای‌مان میسر است و دردستش داریم، انجام دهیم که
همانا کاری است بزرگ و جداً بزرگ؛ بزرگتر از آن چه که در دست غیر ماست و کاری است
که اگر درست اجرا و اداره‌اش نمودیم، بر آن چه که غیر ما در دست دارد، تأثیر
گذاشته و آن را چه از لحاظ کمیت و چه کیفیت به چالش خواهد گرفت.

مسلماً
که اسلام در درازنای تاریخ، علی‌رغم دسیسه‌های دشمن و عجز پیروانش و علی‌رغم این
که چهره‌اش از جانب‌شان و حتا گاهی از جانب بعضی از فراخوانانش، زشت و کریه جلوه
داده شده است، هر لحظه در حال جوشش، تجدد، بیداری و هوشیاری بوده است.

حال
بگذریم از آن چه که غیر ما در حق‌مان با تمامی نفع یا ضررش و خیر یا شرش انجام می‌دهد
یا خواهد داد؛ زیرا هرچه حجمش وسیعتر، فشارش بیشتر و اثرش عمیقتر شود، اگر ما
وجایب خویش را به درستی انجام دهیم، آینده ـ بیشتر از حال حاضر ـ در کنترول‌‌مان
خواهد بود.

به
درستی اولین مسؤولیت در ساختن و رقم‌زدن آینده اسلام، به دوش مسلمانان است و قبل
از همه، دانشمندان، فراخوانان و اندیشمندان مسلمان این مسؤولیت راه به عهده دارند؛
زیرا اهلیت و قدرت‌شان بر ساختن آینده اسلام، با رنگ و رودادن اخلاق و کنش و توجیه
اسلام مسلمانان، بیشتر است. این گروه باید بیشتر به اجتهاد و نوسازی بپردازند؛ در
مقابل مسایل زمان، خواهشات عصر خویش و رویکردهای آینده آن، ژرف‌اندیش و کاملاً
جوابگو باشند تا بتوانند سازگاری لازم و متوازن را با مقتضیات، احکام و حکمت اسلام
برقرار نمایند و این قسمتی از آن چیزی است که من به «اسلام آینده» تعبیرش نمودم.

ـ
قبل از این که کسی غیر از من بگوید ـ من می‌گویم: اسلام در اصل و جوهر خویش و
خلاصه آن چه که آورده، اسلامی است یگانه؛ اسلامی برگرفته از کتاب و سنت، پس چیزی
به نام اسلام گذشته، اسلام حاضر و اسلام آینده‌ وجود ندارد و می‌گویم: بعضی از
ثوابت قراردادی، اخلاقی و تشریعی اسلام همیشه‌گی است و بر یک روش پیش رفته و ثبات
دارد؛ از آدم و نوح گرفته تا حضرت محمد و تا روز قیامت همچنان ادامه خواهد داشت و
اسلامی که در گذشته دور بود، همان اسلام گذشته نزدیک است و اسلام حاضر و اسلام
آینده نیز خواهد بود، ولی من می‌دانم و می‌بینم ـ به چشمانم نه به فکر و اندیشه‌ام
ـ اسلام هنگامی که در وجود افرادی مشخص و مذاهب و مدرسه‌هایی معین مُجَسَّم می‌شود
و هنگامی که بر ظروف زمانی، مکانی و اجتماعی معینی فرود می‌آید، چهره‌اش با اندازه‌ها
و گونه‌های مختلف و متفاوت، شکل و کیفیت می‌گیرد، افزوده و کاسته می‌شود، فشرده و
گسترده می‌شود، اما در هرحال ـ این اندازه‌ها و گونه‌هاـ نسخی برابر و سنجشی یکسان
و درست نیست و همه این گونه‌ها، اندازه‌ها و همانندی‌ها یا اسلام است یا از اسلام
است یا شکلی از اشکال آن است یا هم به حسابش آمده است.

و
آن گاه که این گونه‌ها در چوکاتی علمی و نگاه اجتهادی موزون و متوازن، دور از زیاده‌روی
و کوتاهی انجام گرفته و تحقق یابد، شکی نیست که از بیداری و نرمی اسلام و از قدرت
شامل و وسیع آن تعبیر می‌کند و این گونه‌یی است از گونه‌های حکمت و رحمت، ولی
هنگامی که بدون از ضابطه و دادگری و بدون از دلیل و برهان جریان می‌یابد، فقط
ترجمه بعضی از گونه‌های عقلی و عاطفی، هوس‌بازی و شهوت‌رانی، طبیعتی و عادتی است و
گاهی در نهایت صورتی است از زیاده‌روی و کوتاهی یا ناسپاسی و کج‌روی.

تمام
اینها برای اسلام یگانه‌یی که خداوند نازل نموده، وصف‌ها و نشانه‌هایی شخصی یا
مذهبی یا قومی یا ظرفیتی می‌دهد که گاهی حق است و در گستره حق می‌گنجد، گاهی هم
باطل است و فاسد و احیاناً مخلوط حق و باطل…

از
قدیم می‌گویند: فلان مسلمان شد و اسلامش نیکو گردید؛ و فلان دینداری‌‌‌‌‌‌اش محکم
است و استوار؛ و از فلان سست است و بی‌پایه.

و
از اینجا می‌توانیم صحبتی داشته باشیم از اسلام صحابه و تابعین، از اسلام متأخرین
و معاصرین و از اسلام حاضر و آینده.

استاد
گرامی‌مان، علامه یوسف قرضاوی از صورت‌ها و رویکردهای اسلام امروزین، با فهم و پشت
کاری جدی صحبت نموده است که آن را «رویکردهای هفت‌گانه مسلط امروزین و موضع‌گیری‌شان
در برابر اسلام» نامیده است.

رویکرد
پس‌رو یکی از این رویکردها می‌باشد. طرفداران این رویکرد، فراخوانانی‌اند که
اندیشه‌های مرده‌گان گذشته را نشخوار کرده و مشکلات زنده‌گی امروزین را از عینک
آنان می‌بینند؛ اینان جماعت‌های دینی‌یی‌اند که فقط در گذشته زنده‌گی می‌کنند و
جریان‌های موجود عصر حاضر و مشکل‌هایی که در حال حاضر با آن دست‌وپنجه نرم می‌کنیم،
برای‌شان هیچ اهمیتی ندارد.

رویکرد
گزینشی یکی دیگر از این رویکردهاست؛ این رویکرد اسلام را در عقیده و عبادت خلاصه
می‌کند و اسلامی که خواهانش است عبارت است از: «عقیده منهای شریعت، دعوت منهای
دولت، صلح و امنیت منهای جهاد، حق‌بودن منهای قدرت، عبادت منهای معامله و دین
منهای دنیا…»

رویکرد
جدالی یکی دیگر از این رویکردهاست؛ این رویکرد اسلام را همیشه در حالت جنگ با تمام
مردم قرار می‌دهد؛ طرفداران این رویکرد همیشه با دیگران در حالت جنگ‌اند؛
«شمشیرهای‌شان بر سر هرکس که با غیرشان دشمنی نکرد و سازگاری داشت، کشیده است…»
الگوی خاص‌شان از اسلام، اسلامی است تُرش‌رو با چهره‌یی زشت و درهم‌کشیده که چیزی
جز از تندی در دعوت، خشونت در مباحثه، درشتی در تعامل و بداخلاقی در منش… نمی‌شناسند.

رویکرد
میانه‌روی مثبت که آن را رویکرد تمدنی می‌نامد یکی دیگر از این رویکردهاست؛ اسلام
این رویکرد، اسلامی است ساده‌گیر نه سخت‌پسند، مژده‌رسان نه نفرت‌انگیز، اسلام
دوستی است نه تندی و درشتی، شناخت است نه انکار، گذشت است نه تعصب، اصل است نه
شکل، عمل است نه جدل، بخشنده است نه مجرد ادعا، اجتهاد است نه تقلید، نوسازی است
نه ایستایی، نظم است نه بی‌انضباطی، میانه‌رو و معتدل است نه افراط و تفریط.

از
همین باب و بر همین‌ اساس منظور من از «اسلام آینده» است که با در نظرداشت همین
اصل، آینده اسلام را به گونه‌یی بهتر و سازگارتر با واقعیت، ضمانت می‌کنیم و طبیعت
زمان و احوال عصر خویش را با در نظرگرفتن امتیازات و کاستی‌ها، آن چه امکان انجام
را دارد و آن چه ندارد، شناخت درست مصیبت‌ها و تداوی مناسب آن و شناخت اولویت‌های
مکانی ـ زمانی و دایمی… در برمی‌گیریم.

آینده اسلام در بین جنگ و صلح:

یکی
از چالش‌های بزرگی که فراروی مسلمانان قد علم کرده است، قضیه جنگ و صلح است که از
خطرناک‌ترین چالش‌های سیاسی و نظامی به شمار می‌رود، ولی با وجود این قضیه، قضیه
دیگری قبل از آن مطرح می‌شود که از خطرناک‌ترین چالش‌های ـ یا مشکلات ـ فقهی و
اندیشه‌وی است.

شکی
نیست که اسلام جنگ را در وقت لزوم، حالا چه از روی وجوب و چه از روی اباحت، بر حسب
موقعیت‌ها، آغازید؛ جنگ هنگامی واجب و لازم می‌گردد که به حق و یا برای رسیدن به
حق باشد و هیچ گریزی از آن نبوده و نه هم بدیلی داشته باشد و هم‌چنین نتیجه‌یی که
امید است به دست آید، محقق شود و یا شبه محقق باشد نه این که ضرر و مفاسدی که بر
فایده‌اش بچربد، پدید آید.

در
هرحال، مسلم است که پرداختن به جنگ، منوط به فرماندهی مشروعی است که بتواند تمام
شرط‌ها، احتمال‌ها و بازتاب‌ها را بسنجد؛ سپس برایش واضح خواهد شد که جنگ‌کردن
لازم است یا خیر! پس هیچ‌یک از مردم و نه هم گروهی از ایشان می‌توانند مسلمانان را
درگیر جنگی نمایند که شروط و اسباب وجوبش، تحقق نیافته است.

حقیقت
این است که اکثر جنگ‌هایی که مسلمانان امروز با آن در اینجا و آنجا درآویخته‌اند،
چه در داخل و چه در خارج، فاقد تمام شروط جنگ و یا اکثر آنها می‌باشند و از همین‌رو
مشروعیت اسلامی نیز ندارند و [اگر خواسته باشیم] در بهترین حال تأویلش نماییم،
اجتهادهای اشتباهی است که ضرر و شر آن بیشتر از نفع و خیرش می‌باشد.

اولاً:
چه کسی حق و صلاحیت دارد که امت و یا قسمتی از امت را به جنگ درآویزد و پرداخت بها
و متحمل‌شدن عواقب بد آن را بر ایشان واجب سازد؟

دوماً:
چه نتیجه‌یی این ماجراجویی‌های جنگی در پی دارد؟ چه فایده‌یی اسلام، مسلمانان و
غیرمسلمانان از آنها گرفتند؟

آیا
فتحی برای اسلام بوده است؟ خیر.

آیا
یاری و کمکی برای مسلمانان بوده است؟ خیر.

آیا
هدیه و هدایتی برای غیرمسلمانان بوده است؟ خیر.

آیا
پیروزی‌‌یی برای دشمنان اسلام و مسلمانان بوده است؟ خیر.

اما
سوماً: که پیش من از همه مهمتر است، لازم است که بین دو نوع از اعمال جنگی فرق
گذاشت:

۱.
جنگی که به جهت دفاع از اسلام باشد؛ آن گاه که بر اسلام، با اهانت و زشتی تعدی
صورت پذیرد، مردم از روی‌آوردن به آن بازداشته شوند، در میان آنها و اسلام حجاب
قرار داده شود و در عقیده یا شریعت یا پیامبر… طعنی وارد گردد.

۲.
جنگی که برای دفع‌کردن تجاوز، هجوم و غصب از مسلمانان باشد.

اما
حالت دوم، شکی نیست که تجاوزشده‌گان می‌توانند این تجاوز را به هروسیله‌یی که در
دست دارند ـ چه نظامی است و چه مصلحتی ـ از خود دفع نمایند؛ و خودشان در این باره
سنجیده و تصمیم می‌گیرند و بر تمام مسلمانان لازم است که یاری‌شان نمایند؛ از
نیرومندترین و نزدیک‌ترین گرفته تا ضعیف‌ترین و دورترین.

ولی
حالت اول، نیاز بیشتری به فکر و توضیح دارد.

لازم
است به یاد داشته باشیم که جنگ‌های گسترده و پردامنه امروز، جنگ‌هایی است که
انسان، حیوان، ساختمان،‌ بازارها، روزی‌ها، آب و هوا و… را درهم شکسته، نابود و
ویران‌شان می‌سازد و این از بدترین و شرورترین فرآورده‌های تمدن غربی است؛ حاصل
این فرآورده‌ها چیزی است به نام «اسلحه کشتار جمعی» که همه چیز را تا به فنا نکشد،
رهاکردنی نیست؛‌ سلاح‌هایی که حیات ملیون‌ها انسان را تهدید می‌کند.

یاد
آن روزهایی بخیر که مردم با شمشیرها و نیزه‌های خویش به مصاف هم رفته و جنگ‌هایی
را برپا می‌کردند که با مرگ ده‌ها تن به پایان می‌رسید، سپس بقیه با امنیت و
اطمینان به منزلگاه و خانه‌های‌شان باز می‌گشتند؛ این جنگ و آن جنگ قابل مقایسه
نیست!‌ و می‌خواهیم بگوییم: امروز کشتن هست ولی بدون از جنگ، خون‌ریختن هست ولی
بدون از دستور و اجازه و مردم چندین برابر سپاهیان کشته می‌شوند.

آیا
امکان دارد جنگ‌های امروزین خدمتی به اسلام کرده، از آن دفاع نماید و درفش آن را
بر افرازد؟ آیا این جنگ‌ها می‌تواند حتا به یک نفر خدمتی نماید یا نفعی برای کسی
داشته باشد؟ آیا به جز از ننگ و ویرانی انسان و آن چه در اطراف وی پدید می‌آید،
دست‌آوردی دارد؟

هنگامی
که این حالت زشت و کریه بر جهان امروزین و تمدن امروزین سایه افگنده، قابل تذکر
است که در مقابل، حالت دیگری نیز وجود دارد که باید آن را به خاطر سپرد و تأثیر به
سزای آن را در راه دعوت به اسلام و آینده اسلام و در مسأله جنگ و صلح، نباید از
یاد برد؛ هدفم، وجود مجال‌های گسترده ناسابقه‌یی است که در راه پیوستن، توافق،
تفاهم، گفت‌وگو، آزادی اندیشه، بیان، دعوت و تبلیغ فراهم آمده است.

پرواضح
است که دعوت به اسلام، تبلیغ و دفاع از آن با وسایل مختلف در جای‌جای این جهان، به
مراتب ساده‌تر و آماده‌تر از قبل گردیده است؛ در اروپای غربی، اروپای شرقی،
آمریکای شمالی، آمریکای جنوبی، شمال، شرق و جنوب آسیا ـ علاوه بر قلب و غرب آن ـ
در تمام آفریقا، در روسیه و استرالیا، در تمام قاره‌ها و اطراف جهان، دعوتگران
مسلمان، تنظیم‌ها و مرکزهای اسلامی، نشر و پخش شده‌اند؛‌ مجالس و کنفرانس‌های
اسلامی برگزار می‌گردد و مجال‌ها و مناسبت‌های زیادی در اختیار دعوت اسلامی می‌باشد.

من
منکر سختی‌ها، دشواری‌ها و فشارهایی که در این راستا وجود دارد، نیستم ولی به
هرحال، زشت‌تر از آن چه که از جانب خود انسان و خانواده‌اش به او می‌رسد،‌ نخواهد
بود:

[محققاً
که (برخی از) زنان و فرزندان شما (که شما را از طاعت و جهاد و هجرت در دین باز
دارند و مخالفت کنند) دشمن شما هستند، پس از آنها حذر کنید (و دل از محبت‌شان
برکنید)] تغابن: ۱۴

بلکه
بیشتر از این، پاسخ به فراخوان اسلام، پذیرفتنِ شنیدن از فراخوانان، دانشمندان و
اندیشمندان مسلمان و قبول‌نمودن گفت‌وگو با مسلمانان، امروز بیشتر از دیروز تحقق
یافته است؛ و [و خوب است به یاد داشته باشیم] آن گاه که پدر پیامبران و پدر دوم
بشریت، نوح
u به اوج قهر و غضب بر قوم خویش رسید که در نتیجه ایشان را نفرین
نمود:

[پروردگارا!
(اینک که قوم از کفر و عناد دست نمی‌کشند) تو هم این کافران را هلاک کن و از آنان
خانه‌نشینی بر روی زمین باقی مگذار _ اگر از آنها هر که را واگذاری، بنده‌گان پاک
با ایمانت را گمراه می‌کنند وفرزندی هم جز بدکار و کافر از آنان به ظهور نمی‌رسد] نوح: ۲۶ ـ ۲۷

 

زیرا
وی مدت تقریباً ده قرن ایشان را فراخواند، ولی جز اندکی، کسی دعوتش را نپذیرفت و
بر کفر و گمراهی‌شان اصرار ورزیدند به گونه‌یی که کمتر نظیرش در درازنای تاریخ به
چشم می‌خورد ـ اگر نظیری داشته باشد! ـ

[(نوح
به درگاه خدا نالید و) گفت: با الهی! من قوم خویش را شب و روز دعوت نمودم _ ولی
دعوت و نصیحتم جز بر فرار و اعراض آنها نیفزود _ و هرچه آنها را به مغفرت و آمرزش
تو خواندم، انگشت (جهل و عناد) بر گوش نهادند و جامه به رخسار افکندند (تا مرا
نبینند و سخنم را نشنوند) و بر کفر اصرار و لجاج ورزیدند و سخت راه تکبر و نخوت
پیمودند _ باز هم آنها را با صدای بلند (و در مجلس عام) فراخواندم (و اجابت
نکردند) _ و آن گاه آشکار و علنی خواندم و در خلوت و پنهانی نیز (به هیچ وجه اثر
نکرد)] نوح: ۵ ـ ۹

و
نتیجه این شد:

[نوح
گفت:‌ پروردگارا! (با این همه تبلیغ و دعوت و اتمام حجت باز) این قوم مرا مخالفت
کردند و پیرو کسی از ثروتمندان شدند که او خود مال و فرزندش هم بر زیانش نیفزود _
و بر ضد من بزرگترین مکر و حیله

به
کار بردند] نوح: ۲۱ ـ ۲۲

حالتی
که حضرت موسی
u با فرعون و فرعونیان داشت نیز شبیه حالتی است که حضرت نوحu با قومش داشت؛ این امر
از دعای حضرت موسی به خوبی بر می‌آید:


موسی به پروردگار خود عرض کرد: بار الهی! تو به فرعون و فرعونیان در حیات دنیا
مِلک، اموال و زیورهای بسیار بخشیدی که بدین‌وسیله بنده‌گان را از راه تو گمراه
کنند؛‌ بار خدایا! اموال آنها را نابود گردان و دل‌های‌شان را سخت بربند که اینان
هرگز ایمان نیاورند تا هنگامی که عذاب دردناک را مشاهده نکنند] یونس: ۸۸

قرآن
کریم برای‌مان قصه‌هایی از اصحاب کهف، اصحاب اخدود و… تعریف می‌کند که به وضوح
از خلال این قصه‌ها، محنتی را که مؤمنین و فراخوانان گذشته، محض به خاطر ایمان‌داشتن
و فراخواندن به ایمان و گفتن: خداوند پروردگار ماست، درمی‌یابیم؛ و از خلال آن،
شدت کفر، قساوت و تکبری را که از جانب مردمان و فرمانروایان زمان‌شان بر ایشان
تحمیل می‌شد، درمی‌یابیم؛ اینها حالت‌هایی است که مانند و شبیه‌شان را در جهان
امروز نخواهیم یافت؛ نه در شرق، نه در غرب، نه در شمال و نه هم در جنوب…

مسلماً
واقعیت جهان امروزی ما، با هر دو گونه‌یی که ذکر شد: جنگ‌های ویرانگرِ دامنه‌دار
از یک طرف و مجال‌های گسترده و آماده برای آزادی دعوت و ابزار آن از سوی دیگر،
اندیشه‌ها و کوشش‌های نظامی ـ اندیشه‌ها و کوشش‌های نظامی‌یی که دیگر نمی‌شود به آن
اعتماد نمود و دیگر نمی‌توان به اسم دعوت اسلامی و به اسم نصرت اسلامی و به اسم
اعلای کلمه الله به آن پناه برد ـ را واقعیتی خارج از تاریخ گردانیده که با طبیعت
و خواهشات واقعیت سازگار نبوده، ارتباطی ندارد؛ به درستی این کوشش‌ها، اعمالی است
که در غیر موضع‌شان جا گرفته، درآویخته‌اند؛ در جایی خارج از شروط‌شان.

به
درستی که تبلیغ اسلام و نشر آن، واضح‌ساختن و نصرت آن، دعوت به آن و دفاع از
حریمش، همه اینها به قدری آماده و ساده گردیده که از قدرت و امکانات داعیانش فرا
رفته است؛ آن چه در کشوری مقدور نیست، در کشوری دیگر ممکن است… و پیش روی‌مان
ابزارها، راه‌ها و فرصت‌هایی است که از شمارش بیرون‌اند؛‌ [البته] در انواعی که
دارند نه افرادشان.

محققاً
که اسلام در اندک‌سال‌های گذشته، پیروزی‌های جهانی را به ارمغان آورده است، دژهایی
متکبر را درنوردیده است؛ و اینها همه، از طریق شبکه‌های تلویزیونی و ابزارهای
الکترونی با گونه‌ها و وسایل مختلف آن صورت پذیرفته است و پرواضح است که تلاش برای
ایستایی کارهای دَعَوِی، اعلامی و ارتباطی؛ و تعیین مالیات بر آنها، نوعی کوری،
کودنی و بازی است که هنوز عقب‌افتاده‌ها با آن درآویخته‌اند.

ما
نمی‌خواهیم که [حتا] عده‌یی از جوانان، دعوتگران و گروه‌های مسلمان، این گونه عقب‌افتاده
و کودن باشند و در ندانستن یا نخواستن دانستنِ طبیعت زمان‌شان تداوم بخشند و جنگ‌های
بیهوده‌یی را ادامه دهند که محل اعرابی ندارند.

آینده اسلام در بین شیوه کنارزدن و شیوه فراگیر

هدفم
از منهج کنارزدن، رویکرد اندیشه‌یی ـ‌و همچنین سلوکی‌یی‌ـ است که در اظهار مخالفت،
جدایی و منافات بین اسلام و غیرش ـ‌که بر جامعه و جهان امروز، از عقیده، اندیشه،
نظریه، موضع‌گیری و تصرف… حاکم است‌ـ سعی دارد و این چیزی است که چهره اسلام را
چنان می‌نماید که گویی هرچیز را کنار زده، خود را از آن جدا می‌سازد؛ به مانندی که
با همه در افتاده، قبول‌شان ندارد و دیگران نیز قبولش ندارند.

و
همین است که اسلام در حالتی آکنده از نفرت و منافات با هرچیز و همه کس قرار می‌گیرد.

کنارزدن
و درگیری با مسلمانان؛ چرا که اهل مذهب یا اهل بدعت یا عقیدهشان فاسد یا از اشعری‌ها
یا از رافضی‌ها یا از ناصبی‌ها… اند.

کنارزدن
و درگیری با دموکراسی، انتخابات و پارلمان‌ها…

کنارزدن
و درگیری با آزادی‌ها، حقوق انسان و حقوق زن…

کنارزدن
و درگیری با تمام هنرها و ادب‌ها…

من
نمی‌گویم که همه اینها اشتباه است و درست هم نیست که چنین باشد، ولی صحبت از گرایش
تند و تیزِ کنارزدن، حرام‌کردن و بدعت‌شمردن، دارم؛ گرایش تند در مخالفت، تفرقه و
جدایی؛ بلکه گاهی خویش را در صحبتِ دوستیِ تحریم و تجریم می‌یابم.

از
این‌رو، نمایان‌ساختن چهره دیگر اسلام، فرضی است عینی؛ نمایان‌ساختن رویکردی دیگر
در اندیشه اسلامی؛ رویکردی که به وسعت اسلام و آینده اسلام خدمت کند که همانا چهره
فراگیر و شمولی اسلام است.

پرواضح
است که ـ‌اولاًـ اسلام رسالت‌های دینی پیش از خود را در بر گرفته است؛ لذا برای از
بین‌بردن و دورساختن‌شان نیامده است؛ بلکه آمده است تا به آنها زنده‌گی تازه‌یی
ببخشد؛ آری!‌ آمده است تا آنها را زنده ساخته و از تحریف، خواری، بارهای سنگین و
غُل و زنجیرها نجات‌شان بخشد.

«و
(رسول) بر آنان هرطعام پاکیزه و مطبوع را حلال و هرپلیدِ منفور را حرام می‌گرداند
و احکام پررنج و مشقتی را که (از جهل و هوا) چون زنجیر به گردن خویش نهاده‌اند،
همه را برمی‌دارد»

اعراف:
۱۵۷

پس
اسلام وارث شریعت‌های گذشته و دربرگیرشان است.

در
صحیح مسلم از ابن عباس
t روایت است که: «پیامبر(ص) موافقت با اهل کتاب را، در آن چه به آن
فرمان داده نشده بود، دوست می‌داشت»

نمونه
دیگری که از چهره شمولی اسلام پرده برمی‌دارد، حدیثی است که در صحیح مسلم، مستورد
قرشی از عمرو بن العاص
t روایت کرده است که می‌گوید: از رسول خدا(ص) شنیدم که می‌گفت:
«قیامت به‌پا خواهد شد در حالی که مردم روم اکثریت هستند» عمرو به مستورد گفت:
اندکی در سخن خود بیندیش؛ مستورد گفت: چیزی را می‌گویم که از پیامبر(ص) شنیدم؛
عمرو گفت: چنین که گفتی از این‌روست که در ایشان چهار خصلت وجود دارد:

بردبارترین
مردم در وقت فتنه‌اند.

در
وقت مصیبت، سریع‌تر از همه به خود می‌آیند.

بعد
از فرار، تندتر از همه هجوم می‌کنند.

خَیِّرترین
مردم برای مسکین، یتیم و ضعیف‌اند.

و
پنجم که خصلتی است نیکو و زیبا؛ مردمی‌اند که بیشتر از همه، ظلم شاهان را باز می‌دارند.

همه
اینها، صفاتی است که در سیاق مدح و ثنا و دعوت به پیروی از آنها، ذکر گردیده است؛
با وجود این که دشمنان و رقیبان تاریخی اسلام و مسلمانان نیز هستند.

از
طرفی دیگر، اسلام آن گاه که در بین عرب جاهل فرود آمد، عربی که با بت‌پرستی و سایر
زشتی‌ها درآمیخته بود، زدودن آثار، از بیخ‌درآوردن عادت‌ها و هنجارها و تکه‌تکه‌نمودن
تمام سیستم‌ها و دادوستدهای‌شان را هدف خود قرار نداد؛ همهشان را شر، زشت و جاهلیت
نپنداشت؛ بلکه قسمت زیادی از اخلاق، هنجارها و سیستم‌های زنده‌گی‌شان را پذیرفت؛
چه اینها اصول و مبانی دینی بودند و چه فطری ـ کسبی، پس همه اینها از سنت‌های
خداوند در هدایت خلق به حساب می‌رود.

از
زیباترین و نفیس‌ترین سنت خداوند در این باب، حدیثی طویلی است که معروف به حدیث ام
زرع می‌باشد و این حدیثی است که قاضی عیاض در مورد آن گفته است: «در صحت آن هیچ
اختلافی نیست و ائمه آن را پذیرفته‌اند و در بین صحاح، بخاری و مسلم آن را تخریج
نموده‌اند»

خلاصه
حدیث این است که ۱۱ زن از زنان جاهلیت در مجلسی گرد هم آمده بودند و با هم توافق
نمودند که هریک از خصلت‌های پسندیده و ناپسندیده همسران‌شان صحبت نمایند و همچنین
توافق نمودند که راست گفته و دروغ نگویند، سپس همه در این مورد صحبت نمودند تا
نوبت به آخرین‌شان، أم زرع رسید؛ وی شخصی با تجربه بود که با اشتیاق و محبت همراه
همسر سخاوتمند و کریم خویش، أبو زرع می‌زیست و کسی است که حدیث با اسم او ـ‌‌‌أم
زرع‌ـ نامیده شده است.

در
حدیث آمده است که پیامبر(ص) به حضرت عائشه فرمود: «ای عائشه، من برای تو مثل أبو
زرع برای أم زرع هستم؛ عائشه گفت: پدر و مادرم فدایت ای رسول خدا! بلکه تو از أبو
زرع برایم بهتر هستی…»

قاضی
عیاض شرحی خاص بر این حدیث نوشته است که آن را «نیاز راهنما به فواید حدیث أم زرع»
نامیده است.

قاضی
عیاض در باره این حدیث چنین می‌گوید: «و از این حدیث دانسته می‌شود که صحبت از امت‌های
سابقه، نسل‌های از بین‌رفته سده‌های گذشته و مثال‌آوردن از آنها جواز دارد؛ زیرا
در ذکر سیرت‌شان، عبرتی است برای کسانی که بخواهند عبرت گیرند، روشنایی است برای
کسانی که اهل بصیرت‌اند و استفاده‌یی است برای کاوشگر پرتلاش.

به
درستی که در این حدیث ـ‌خصوصاً هنگامی که به زنان گفته شودـ منفعتی است در تشویق
به وفاداری در همسرداری، اختصاص‌دادن چشم و قلب به ایشان و سپاس از کارهای خوب‌شان،
چنان که أم زرع از همسر و تمام خانواده وی و از احسان او ستایش و سپاس‌گزاری نمود
و هرچیز را غیر از او کوچک شمرد؛ با وجود این که زنان دیگر، همسران‌شان را بد می‌گفتند
و صحبت از تحمل رفتارهای زشت و بداخلاقی‌های‌شان می‌نمودند؛ تا زنان دیگری که از
صبر ایشان در مقابل همسران‌شان اطلاع می‌یابند، به ایشان اقتدا نموده، از کسانی که
قبل‌شان‌ بودند، الگو بگیرند.

قاضی
عیاض از فقیه مالکی،‌ ملهب بن أبو صفره در مورد این حدیث می‌گوید: «از حدیث دانسته
می‌شود که الگوگرفتن از نیکوکاران هرامت، جواز دارد…» سپس خود چنین تعلیق می‌کند:
«و اما جواز الگوبرداری از نیکوکاران هرامت،‌ صحیح است [البته] تا هنگامی که با
شریعت تصادم ننماید».

مسلمانان
ـ‌از وقت صحابه و بعد از آنها‌ـ با این روحیه باز و این شیوه فراگیر و شمولی، با
فرهنگ‌ها، تمدن‌ها و تجربه‌های بشری‌یی که با آن روبه‌رو شده و سروکار داشتند، هم‌کنشی
نمودند؛ از رومی‌ها،‌ فارسی‌ها، مصری‌ها، هندی‌ها، چینی‌ها، یونانی‌ها گرفته تا
غیرشان؛ [لذا] با دل‌هایی گشاده و اندیشه‌هایی گشوده از آنها استقبال نمودند و [در
نتیجه] چیزهایی گرفتند، چیزهایی رد کردند، ترجمه کردند و استفاده نمودند و…

هنگامی
که ما با ایمان‌مان مسلح و به خود اعتماد داریم، واجب است که با دموکراسی و
دیموکرات‌ها بوده؛‌ بلکه در پیش روی‌شان باشیم و آن گاه که با اخلاق و ارزش‌های
خود قرنطینه شده‌ایم، واجب است که با نوگرایی و نوگراها باشیم و هنگامی که خویشتن
را در عدالت و کرامت با مقاصد اسلام بزرگ می‌نماییم، ـ‌ابتداءًـ لازم است که خود
را در حرکت حقوق بشر کوچک نماییم تا بتوانیم در کنار تمام ستمدیده‌ها و ضعیفان
ایستاده، از مسلمانان و غیر مسلمانان دفاع کنیم.

امروز
بر ما لازم است تا دروازه‌های گفت‌وگو و روابط را با بزرگان دین‌های دیگر و در رأس‌شان
مسیحیت با مذهب‌ها و کلیساهای متفاوت آن، باز نماییم تا با تفاهم و همکاری
اعتقادات و ارزش‌های مشترک خویش را ثابت ساخته، اهداف مشترک خویش را برآورده سازیم
و در برابر خطرهای مشترک، رویارویی کنیم.

اخیراً
کلیساهای فرانسوی موضع‌گیری تاریخی‌یی از خود در برابر منع زنان مسلمان از پوشیدن
حجاب، نشان داده و نامه‌یی در این مورد به رئیس‌جمهور فرانسه فرستادند که واقعاً
قابل تشکر است؛ و همچنین موضع‌گیری پسندیده پاپ دوم، یوحنا بولس در این رویکرد
ستودنی است.

ما
امروز ـ‌‌و در آینده‌ـ نیاز داریم تا اعتماد به نفس خود و اعتماد به دین خویش را،
با قوت ذاتی و قدرت فراگیر و شمولی آن تقویت نماییم و هیچ چیز ما را هیچ‌گاه از
این که با هم گفت‌وگو کرده، بدهیم و بستانیم، باز ندارد و هیچ‌گاه ما را از این که
به خوبی، حق‌بودن، برتری و پیشی غیر خویش نگریسته، باز ندارد؛ [بلکه] به خاطر آن
مدح‌شان کرده، با آنها رقابت نماییم و از ایشان در راستای تحقق آن، کمک بخواهیم و
در عین حال به حقیت و سزاوارتربودن دین اسلام و شریعت اسلام اعتماد داشته باشیم که
همانا رحمت، هدایت و عدالت خدا در بین بنده‌گانش می‌باشد و از این‌روست که همیشه
فرادست بوده و هیچ‌گاه فرودست نمی‌باشد.

آینده اسلام در بین ملت و حکومت

یک دیدگاه

  1. با سلام.

    با سلام.

    تنها دیدگاه جهانی برای آینده اسلام است. دین, صلح و دوستی. ولی سوال اینست کدام اسلام؟

    اسلام خدائی (جهان وطنی) یا اسلام عربی (قومی گرائی و ملی گرائی)

     

    سوره ال عمران آیه ۱۹ دین نزد خدا اسلام است…

     

    سوره ال عمران آیه ۸۵ کسی که جز اسلام را بعنوان دین بپذیرد از او پذیرفته نمی شود.

    پس می بینیم دین نزد تمام پیام آوران اسلام بوده و حضرت محمد(ص) اولین عربی است که به اسلام ایمان می آورد. انعام آیه ۱۴ و ۱۶۳ الزمر آیه ۱۱-۱۲

    در رابطه با اسلام

     

    کلمه اسلام از شهر اورشلیم گرفته شده (Urshalem). در زمان حضرت ابراهیم سفر پیدایش باب ۱۴ آیه ۱۸ملک صدیق و ملک سالیم نان و شراب بیرون آورد و او کاهن خدای تعالی بود.

    سور انعام ۱۲۷-

    آنانراست خانه سلام (دارالسلام )نزد پرورگار خویش و اوست دوست ایشان بدانچه

    بودند میکردند.

    یونس۲۵

    ۲۵- و خدا میخواند به سوی خانه سلام ( اورشلیم) و هدایت کند هرکه را خواهد به سوی راهی راست.

    کلمه اسلام در زبان عبری به معنی صلح (Peace) می باشد و آن تائید می شود با عبرائیان باب ۷ آیه ۲

     

    همانطور که می بینیم در زمان حضرت ابراهیم Urshalemدر زمان حضرت عیسی Jerusalemدر زمان حضرت محمد(ص) Mosalemو هر سه در کلمه سلام مشترک می باشند.

     

    پس همانطور که می بینیم یهودیت و مسیحیت و محمدی شاخه ای از اسلام است.

     

    سوره حج آیه ۷۸

     

    خداوند برای شما در دین بیچارگی قرار نداده است این آئین پدر شما ا براهیم است او شما را مسلمان نامیده است تا قبل از آن که این شریعت (منظور حضرت محمد) آمده باشد.

    اورشلیم یا بیت المقدس

    کنعانیها اولین گروه موحد در این منطقه بودند اند که در این سرزمین میزیسته اند و آنرا (اورسالم) نامیدند.اورسالم نامی ترکیبی از دو واژه‌ی «اور» و «سالم» است.

    «اور» کلمه ای سومری به معنای شهر است و در زبان عبری نیز اور را آتش،روشنایی و مقدس ترجمه کرده‌اند. این واژه را در کلماتی چون اورمیه (آب مقدس)، اورمزد (روشن‌مقدس) نیز می‌توانیم مشاهده بکنیم. «سالم»نیز به مفهوم صلح،سلامتی و آرامش ذکر شده‏. ترکیب این دو واژه اورسالم را نتیجه میدهد که به معنای شهر سلامتی و صلح و آرامش است.

    اورسالم نزد یهود به "یروشالایم"  (יְרוּשָׁלַיִם)  و فراعنه به "اوشامام" و یونان و روم به "هیروسولیما" و نزد غرب به "جروسالم"(Jerusalem) * (Holy land) شهرت یافت. مسلمین و اعراب آن را بیت المقدس (شهر قدس) نامیدند که همان ترجمه‌ی اورسالم (مدینه السلام) است. این شهر در طول تاریخ نام‌های دیگری چون ارین ئیل، ایلیا، بیت همیقداش‏، ایلیا‌کاپیتولینا را نیز به خود دیده است که در حال حاضر استعمال نمی‌شود.

    خلاصه ای از سایت http://www.salamtwo.com  

    با تشکر : م- مهدی

     

     

     

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا