سياسي اجتماعي

● پدیده‌ی تکفیر


پدیده‌ی تکفیر

عمر قادری

ما اصرار نداریم که مردم را به زور به بهشت
ببریم و جاهلان و گمراهان و ستمگران را معذور بدانیم، اما از این بیمناکیم که اهل
ایمان تکفیر گردد و به جای دعای خیر برای پیشینیان خود به نبش قبرشان بپردازیم!

قبل از پرداختن به خطرات تکفیر لازم است به
طور خلاصه به تاریخ تکفیر و انگیزه‌های آن در قرن معاصر اشاره نمایم.

در واقع پدیده‌ی تکفیر به شیوه‌ی امروزی و
به دنبال آن پدیده‌ی ترور از فشار و انحصارطلبی و خفقانی نشأت گرفت که حاکمان
ایجاد کردند و باعث شد که کاسه‌ی صبر تعدادی از مسلمانان لبریز گردد و عقده‌های
خود را با تکفیر خالی نمایند.

حرکت اخوان المسلمین به رهبری حسن البنا پس
از سقوط خلافت اسلامی به عنوان منظم‌ترین حرکت، حفاظت از کیان امت اسلامی را در
پیش گرفته بود و اعضای آن در جنگ‌های اعراب و اسرائیل نقش ارزنده‌ای ایفا نموده
بودند، اما همین که جمال عبدالناصر حاکمیت مصر را به دست گرفت، رهبران و اعضای آن
حرکت را روانه‌ی زندان‌های وحشتناک خود کرد، هزاران مسلمان شب و روز به دست جلادان
او به فجیع‌ترین شیوه شکنجه شدند، تعدادی از برجسته‌ترین رهبران آن مانند سیدقطب و
عبدالقادر عوده اعدام شدند، تعداد زیادی از آنان یک دهه تا دو دهه در زندان ماندند
و بیشتر آنان از وظایف دولتی و پست‌های اداری محروم گشتند…

برخی از اعضای اخوان المسلمین که شکنجه‌ها و
اهانت‌های زندان و تبعیض و تصفیه‌های اداری کاسه‌ی صبرشان را لبریز کرده بود و از
سوی دیگر عالمانه به مسأله‌ی دعوت اسلامی و تاریخ آن نمی‌اندیشیدند، به محض خروج
از زندان، به صورت فردی حکم تکفیر حکام وقت را صادر کردند و به دنبال آن حکم ترور
را ترویج دادند. اما از آنجا که حرکت اخوان المسلمین دورنمای دیگری برای خود تعیین
کرده بود، این پدیده را خارج از برنامه و تفکر خود می‌دید و ترجیح می‌داد به جای
عکس العمل‌های احساساتی این مرحله را با صبر و تحمل پشت سر نهد، بنابراین چنین
پدیده‌ای را از حرکت خود جدا کرد و مرشد دوم «امام حسن الهضیبی» کتاب «دعاه لا
قضاه» را به رشته‌ی تحریر درآورد و اسرار می‌ورزید که ما داعی هستیم نه قاضی. (۲)

گروه تکفیر که نشأت گرفته از فشار و خفقان
حزب حاکم بود و بیشتر آنان از احساس‌های پاکی برخوردار بودند، سرانجام حرکتی را
تحت عنوان «الهجره والتکفیر» تشکیل دادند و در این پدیده به غلو می‌پرداختند و
شعار می‌دادند که «حکام و حکومتی‌ها کافرند و هرکس هم آنان را کافر نپندارد خود
کافر است.» تا کار به جایی رسید که تحت پرچم این شعار بسیاری از مسلمانان را به
راحتی تکفیر می‌کردند.

این بدیهی است که مسلمانان در ممالک اسلامی
اکثریت قریب به اتفاق هستند و اقلیت‌های دینی درصد بسیار کمی از جامعه‌ی اسلامی را
تشکیل می‌دهند که طبق متون اسلامی حقوقشان محفوظ و مصوون است و عدم حاکمیت اسلام
در این ممالک جفا به حق اکثریت است و قرآن به عنوان کفر، ظلم و فسق از آن تعبیر
کرده است:

وَمَنْ
لَمْ یحْکُمْ بِمَا أَنزَلَ اللهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ…
الظَّالِمُونَ… الْفَاسِقُونَ
مائده/۴۴ـ۴۷

«کسانی که برابر آنچه که خدا نازل کرده حکم
نکند کافرند… ظالمند… فاسقند…»

اما متأسفانه بسیاری از ما حکم به اسلام را
در اجرای حدود و امر و نهی‌ها خلاصه کرده‌ایم، در صورتی که شریعت اسلامی دارای
نظام تربیتی ویژه‌ای است که فرد را اصلاح می‌کند و با آموزه‌های دینی او را از
منکرات دور و به ادای مسؤولیت و خدمت صادقانه به جامعه تشویق می‌نماید. اسلام قبل
از آن که دست دزد را ببرد، دستش را از دزدی می‌بُرد. نظام اسلامی مینی بر شمشیر و
تازیانه نیست، بلکه این‌ها در نظام تعزیرات و حدود قرار دارند که گوشه‌ی بسیار
کوچکی از نظام اسلامی را تشکیل می‌دهند، بنابراین جامعه‌ای که از نظام تربیتی
اسلامی برخوردار نیست، اقتصادش فلج است، مردم از بیکاری رنج می‌برند و سیاست خارجی
و داخلی آن ناکارآمد است، اجرای حدود اسلامی بر مردم آن در درجه‌ی اول جفا به
اسلام است و در درجه‌ی دوم به مردم؛ به همین خاطر است که می‌بینیم عمر فاروق در
زمان قحطی و خشکسالی اجرای حکم سرقت را تا زمان بهبودی نظام اقتصادی به تعویق
انداخت.

زکات واجب است و کسی که اموالش به حد نصاب
برسد و آگاهانه زکات نپردازد عاصی است و اگر منکر آن باشد کافر است، حج نیز واجب
است و کسی که استطاعت سفر حج داشته باشد و از آن کوتاهی کند گنهکار است، اما کسی
که پول ندارد زکاتی بر او واجب نیست و کسی که هزینه رفتن به خانه‌ی خدا را ندارد
نمی‌تواند به حج برود، بنابراین هرچند بسیاری از حاکمان ممالک اسلامی شایستگی مقام
رهبری مسلمانان را ندارند، اما نمی‌توان همه‌ی آنها را به علت عدم حکم به قرآن
تکفیر کرد و آنان را ظالم و فاسق نامید، بلکه این امر نیازمند دعوت مستمر و اراده‌ی
جمعی مسلمانان است.

تمام اصطلاحات ایمان، کفر، شرک، جهل و نفاق
و… دارای مراتب هستند و باید در محدوده‌های خاص خود تعریف شوند.

خداوند متعال می‌فرماید:

إِنَّمَا
الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ…
انفال/۲

«مومنان واقعی کسانیند که چون یاد خدا آورده
شود دلهایشان بترسد…»

این یکی از بالاترین مراتب ایمان است، نه
بدان معنا که اگر کسی به هنگام ذکر نام خدا دلش به هراس نیامد مؤمن نباشد.

پیامبر می‌فرماید:

«لا یؤْمِنُ أَحَدُکُمْ حَتَّى یحِبَّ
لأَخِیهِ مَا یحِبُّ لِنَفْسِهِ» ( متفق علیه)

«هیچ‌یک از شما ایمانش کامل نیست تا آنچه را
که برای خود می‌پسندد برای برادرانش نیز بپسندد.»

«لا تَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ حَتَّى
تُؤْمِنُوا وَلا تُؤْمِنُوا حَتَّى تَحَابُّوا» (به روایت مسلم)

«داخل بهشت نمی‌شوید تا ایمان نیاورید و
ایمان ندارید مگر اینکه همدیگر را دوست داشته باشید.»

«مَا آمَنَ بِی مَنْ باتَ شَبْعَان وجارُهُ
جائعٌ إلی جَنْبِهِ» (بزاز و طبری و جامع الصغیر به روایت از انس)

«کسی که شب سیر بخوابد و همسایه‌اش گرسنه
بماند به من ایمان نیاورده است.»

ایمان در این احادیث به معنای مطلق آن که در
مقابل کفر قرار دارد نیامده است و بدین معنا نیست که کسی چیزی را برای خود بخواهد
و برای دیگری نخواهد یا کسی که از نظر محبت با دیگران کمبود دارد و یا کسی که
همسایه‌اش گرسنه بوده و او شب سیر خوابیده است کافر مطلق باشد، بلکه در این متون
بحث از کمال ایمان است، نه مطلق آن.

پس ایمان مراتب دارد و کفر و شرک هم دارای
مراتب اصغر و اکبر و اصلی و عارضی هستند و جهل و نفاق هم چنین هستند، چنان که
پیامبر ابوجهل را جاهل می‌دانست و به ابوذر هم فرمود: «در تو جاهلیت هست.» بدیهی
است که جهل این دو انسان هرگز قابل مقایسه نیست.

مسلم است که کفر اکبر، کفر به خداوند متعال
و پیامبران ـ علیهم‌السلام ـ است… یهود و نصارا در احکام دنیوی به عنوان کافر به
رسالت محمد(ص) محسوب می‌شوند و اما عذاب و سزای آنان در قیامت بستگی به میزان اذیت
و آزارشان برای پیامبر(ص) بستگی دارد، بعد از این که برایشان معلوم شد که او
پیامبر است و خداوند متعال در این باره می‌فرماید:

وَمَنْ
یشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَینَ لَهُ الْهُدَی وَیتَّبِعْ غَیرَ
سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّی وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَائَتْ
مَصِیرًا
نساء/۱۱۵

«هرکس پس از آن که راه هدایت برای او آشکار
شد با پیامبر به مخالفت برخیزد و راهی غیر راه مؤمنان را در پیش گیرد، وی را
بدانچه روی خود را بدان سو کرده واگذاریم و به دوزخش کشانیم.»

اما کسانی که راه هدایت برایشان روشن نشده
است به نحوی که اصلاً دعوت دینی به آنها نرسیده یا به صورت ناقص و نادرست به آنان
رسیده و آنان را وادار به کاوش و تحقیق و بررسی در باره آن دعوت نکرده است،
معذورند و خداوند متعال می‌فرماید: «ما تا پیامبری مبعوث نکنیم به عذاب نمی‌پردازیم.»

استاد قرضاوی در این زمینه می‌گوید:

«من معتقدم که مسلمانان تا حد زیادی مسؤول
گمراهی ملت‌های غیر مسلمان و ناآگاهی ایشان به حقایق اسلام و باقی ماندنشان بر بی‌دینی
و بطالت می‌باشند. وظیفه‌ی دینی مسلمانان است که به تلاش وسیع‌تر و صادقانه‌تر
بپردازند، تا به نحو احسن رسالت خود را ابلاغ کنند و دعوت به اسلام را به تمام ملت‌ها
و قوم‌ها، هریک به زبان خود برسانند، تا به روشنی حقایق اسلام را به همه ابلاغ
کنند و ثابت نمایند که حقیقتاً رسالت محمدی رسالت جهان‌شمول و فراگیر است…»

کفر اصغر عبارت است از نافرمانی‌ها و
گناهان، هر اندازه هم بزرگ باشند.

مانند ترک نماز از روی سستی و تنبلی نه از
روی انکار و استهزاء به آن. جمهور علمای اسلام معتقدند که چنین شخصی گناهکار و
فاسق است نه مرتد و کافر. هرچند در بعضی از احادیث لفظ کافر برای او به کار برده
شده است…

در هیچ یک از دوران‌های اسلامی هیچ ترک
کننده‌ی نمازی دیده نشده که پس از مرگ از غسل و خواندن نماز بر وی خودداری شده
باشد و از دفن وی در گورستان مسلمانان جلوگیری به عمل آمده باشد، یا هیچ‌گاه دیده
نشده که وارث مسلمان از ارث ترک کننده‌ی نماز مسلمان منع شده باشد و یا او از
گرفتن ارث از موروث مسلمان خود محروم گردد (در حالی که مسلمان از کافر و کافر از
مسلمان ارث نمی‌برند.) هیچگاه یکی از زوجین به خاطر ترک نماز یکی از آنها از هم
جدا نشده‌اند، هرچند ترک کنندگان نماز در همه دوران‌ها زیاد بوده‌اند و چنانچه ترک
نماز موجب کفر می‌شد، آنان از هم جدا می‌شدند.

ابن قدامه گوید: «فقهای اسلام اتفاق نظر
دارند که قضای نماز بر ترک کننده‌ی آن واجب است. چنانچه شخص با ترک نماز مرتد می‌شد،
قضای نماز و روزه بر او واجب نمی‌شد. اما در مورد احادیثی که بر حسب ظاهر بر کفر
ترک کننده‌ی نماز دلالت دارند، باید گفت: این احادیث به عنوان تشدید و تغلیظ و
تشبیه چنین اشخاصی به کافر می‌باشند و نشان می‌دهند؛ شخصی که نماز نمی‌خواند، از
این لحاظ مانند کافر است. این احادیث بر حقیقت کفر دلالت نمی‌کنند و مانند حدیث
«سبابُ المُسْلِمِ فسقٌ و قِتالُهُ کُفْرٌ» (۳)بر تشبیه دلالت دارند…

البته منظور از این احادیث تهدید و سخت‌گیری
در این مسائل مهم است نه معنای ظاهری کفر و این قول درست‌ترین دو قولی است که در
این مورد وجود دارند و خداوند از همه داناتر است.»

لب کلام این که گناهان و لغزش‌ها نمی‌توانند
انسان را از دایره‌ی اسلام خارج نمایند.» (۴)

دکتر یوسف قرضاوی پس از نقل و بررسی آرای
مفسیرین از جمله: ابن عباس، طاووس، عطا، عکرمه، عبدالعزیز کنانی، بغوی، قتاده،
ضحاک و غیره در مورد عدم حکم حاکم به آنچه خدا نازل کرده می‌گوید:

«قول صحیح این است که حکم به غیر ما انزل
الله بر حسب حال حاکم شامل دو قسمت کفر اکبر و اصغر می‌شود، چنانچه حاکم معتقد به
وجوب حکم به ما انزل الله در مسأله‌ی پیش آمده باشد ولی با این وجود مرتکب گناه
شود و بدان حکم نکند و در عین حال اعتراف ورزد که عدم حکم به قرآن موجب سزا و عذاب
الهی است، کفر او در این حالت بر کفر اصغر حمل می‌شود.

اما اگر معتقد به حکم به ماانزل‌الله نباشد
و گمان کند که آزاد است هر طور که بخواهد حکم کند، در حالتی که یقین دارد که حکم
خدا در مسأله‌ی پیش آمده روشن و مشخص است در این صورت کفر به معنی اکبر آن است.

اما اگر به حکم خدا در مسأله جاهل باشد و یا
در تشخیص آن به اشتباه رفته باشد در این صورت حاکم دچار خطا شده و حکم اشتباه
کننده و به خطا رفته بر او جاری است، نه کفر اصغر و اکبر.

تمام گناهان از نوع کفر اصغر هستند؛ زیرا
گناه ضد شکر است و شکر هم عمل به طاعت است. پس تلاش انسان یا شکر است یا کفر یاامر
ثالثی است که نه از قسمت اول و نه از قسمت دوم می‌باشد. والله اعلم.(۵)

در غیاب حاکمیت اسلامی وظیفه‌ی احزاب اسلامی
است که در میان توده‌های مردم به تجدید فهم اسلامی بپردازند، در عرصه‌های خدمات و
همکاری شایستگی خود را به اثبات رسانند و زمینه‌های حاکمیت اسلامی را ایجاد
نمایند. نه اینکه از حاکم یا رئیس جمهور بخواهند که معجزه کند و چشم بسته اسلام را
به بر مردم اجرا نماید. کسی که مردم را از منهیات نهی می‌کند باید زمینه‌ی تحقق
معروف را مساعد نماید.

 

● خطر تکفیر:

اولاً تکفیر کننده با تکفیر دیگران، خون
آنان را نیز مباح می‌کند و به دنبال آن فتوای ترور صادر می‌نماید.(۶)

ثانیاً صدور حکم تکفیر فتواست، فتوا هم باید
از سوی مفتی واجد الشرایط صادر شود. کسی که اهلیت صدور فتوا دارد، هرچند فتوایش
نادرست باشد باز نزد خدا مأجور است؛ چون پیامبر فرموده است: «إِذَا حَکَمَ
الْحَاکِمُ فَاجْتَهَدَ ثُمَّ أَصَابَ فَلَهُ أَجْرَانِ وَإِذَا حَکَمَ
فَاجْتَهَدَ ثُمَّ أَخْطَأَ فَلَهُ أَجْرٌ» متفق‌علیه

«مجتهد (با خصوصیات ویژه‌اش) هرگاه اجتهاد
کرد و اجتهادش درست در آمد دو اجر دارد و اگر غلط در آمد یک اجر دارد.»

اسلام این آزادی را به شورای حل و عقد و
مجتهدان واجد الشرایطی داده است که بر فهم کتاب و سنت و زبان عربی و شرایط زمان
خود مسلط هستند و تقوا را در همه چیز مراعات می‌کنند، تا با توجه به توانایی در
کمال آزادی برای حل مشکلات اجتهاد نمایند و اگر اجر صحت را از دست دادند اجر تلاش
را هرگز از دست نمی‌دهند، حتی برخی از علمای معاصر شناختی از علم روانشناسی را
برای مجتهد لازم می‌دانند.

اما کسی که اهل فتوا و اجتهاد نباشد هرچند
رأیش هم صائب باشد نه تنها اجری ندارد بلکه گناهکار است، چون به کاری تخصصی
پرداخته که در آن تخصص ندارد؛ زیرا اسلام نمی‌پذیرد که سرنوشت جامعه به دست افراد
کم سواد و بدون تخصص سپرده شود.

شیخین از عمرو بن عاص روایت کرده‌اند که گفت:
«سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ
یقُولُ إِنَّ اللهَ لا یقْبِضُ
الْعِلْمَ انْتِزَاعاً ینْتَزِعُهُ مِنَ الْعِبَادِ وَلَکِنْ یقْبِضُ الْعِلْمَ
بِقَبْضِ الْعُلَمَاءِ حَتَّى إِذَا لَمْ یبْقِ عَالِماً اتَّخَذَ النَّاسُ رُءُ‌وساً
جُهَّالاً فَسُئِلُوا فَأَفْتَوْا بِغَیرِ عِلْمٍ فَضَلُّوا وَأَضَلُّوا» ( متفق‌علیه)

«از پیامبر خدا شنیدم که می‌فرمود: خداوند
علم را به یکباره از میان بندگان بر نمی‌دارد، لیکن علم را با مرگ عالمان از میان
بر می‌دارد و چون عالمی نمی‌ماند، مردم رؤسای نادان را مورد سؤال قرار می‌دهند و
آنان هم بدون علم فتوا می‌دهند و خود گمراه می‌شوند و مردم را گمراه می‌کنند.»

از ابو عقیل روایت شده که گوید: نزد قاسم بن
عبیدالله و یحیی بن سعید نشسته بودم که یحیی به قاسم گفت: یا أبامحمَّد برای من
زشت است که چیزی در مورد این دین از تو پرسیده شود و تو چیزی از آن ندانید؛ چون
سلاله‌ی دو امام هدایت یعنی ابوبکر و عمر هستی. قاسم گفت: اما زشت‌تر از آن این
است که بدون علم پاسخ دهم.» (به روایت مسلم)

در سنن ابوداود از ابوهریره روایت شده که
پیامبر فرمود:

«مَنْ أُفْتِی بِغَیرِ عِلْمٍ کَانَ
إِثْمُهُ عَلَى مَنْ أَفْتَاهُ» (سنن ابوداود به روایت از ابوهریره، کتاب العلم.)

«کسی که بدون علم برای او فتوا داده شده
گناهش بر کسی است که برایش فتوا داده است.»

ابن عساکر از حضرت علی روایت کرده است:

«مَنْ أَفْتَی بِغَیرِ عِلْمٍ لَعَنَتْهُ
مَلائِکَهُ السَّماءِ والأرضِ»

«کسی که بدون علم فتوا دهد فرشتگان آسمان و
زمین وی را نفرین می‌کنند.»

در مسند امام احمد هم آمده است که از ابی
عثمان، همنشین ابوهریره روایت شده که پیامبر فرمود:

«مَنْ قَالَ عَلَی مَا لَمْ أَقُلْ
فَلْیتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ وَمَنْ أُفْتِی بِفُتْیا بِغَیرِ عِلْمٍ
کَانَ إِثْمُ ذَلِکَ عَلَى مَنْ أَفْتَاهُ وَمَنِ اسْتَشَارَ أَخَاهُ فَأَشَارَ
عَلَیهِ بِأَمْرٍ وَهُوَ یرَى الرُّشْدَ غَیرَ ذَلِکَ فَقَدْ خَانَهُ»

«کسی که از من چیزی نقل کند که آن را نگفته
باشم، جای خود را در آتش آماده سازد و کسی که بدون علم برایش فتوایی صادر نمایند
گناهش بر کسی است که برای او فتوا داده است و کسی که با برادرش مشورت کند و او
چیزی را به مشورت کننده پیشنهاد کند که خیر و رشد را در غیر آن می‌بیند به او
خیانت کرده است.»

 

——————————————————–

منبع : پایگاه اطلاع رسانی اصلاح

پاورقی‌ها:

۱- امام بخاری، صحیح بخاری، کتاب الإیمان.

۲- یکی از کسانی که بر این نوع تکفیر حریص
است، کتابی به نام «دعاه وقضاه» نوشته است.

۳- متفق‌علیه، [ناسزا گفتن مسلمان فسق و جنگ
با او کفر است.]

۴- خواننده می‌تواند برای توضیح بیشتر به
کتاب «شناخت اولویت‌های دینی»، ترجمه‌ی استاد ابوبکر حسن زاده، فصل ۸ «اولویت در
زمینه امور نهی شده» و «بیداری اسلامی و فرهنگ اختلاف» چاپ دوم ص۱۱۱ تعریف مفاهیم
و اصطلاحات مراجعه نماید.

۵- ر. ک. «مدارج السالکین»، ج۱، ص۳۳۷ـ۳۳۵ به
نقل از «شناخت اولویت‌های دینی»، ص۲۰۸

۶- برخلاف این دیدگاه، کافر در جامعه‌ی
اسلامی از حقوق انسانی مساوی با دیگر انسان‌ها برخوردار است و زور و اجباری در دین
نیست.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا