تربیت، اخلاق و تزکیهمطالب جدید

پایداری و مقاومت در راه عقیده

پایداری و مقاومت در راه عقیده

نویسنده: امام حسن البناء / مترجم: یاسین عبدی

همان گونه که خداوند مهربان دستور داده بود، پیامبر رحمت (ص) پیام و رسالتش را آشکار کرد و به نکوهش خدایان قریش پرداخت پس آن مخالفان و دشمنان آن حضرت گرد هم آمدند. پیروان پیامبر رحمت (ص) بسیار اندک بودند. ابوطالب، عموی پیامبر (ص) حرکات و رفتار ایشان را زیر نظر داشت و از او خواسته بود که بدون همکاری با او کاری انجام ندهد. چند سال گذشت و هنوز محمد (ص) بر دعوت بر دین خود اصرار می کرد، قریش از این وضعیت به تنگ آمده بود و به دنبال راه چاره ای بودند چند تن از بزرگان خود چون ابوسفیان و عتبه شیبه بن ربیعه را به نزد ابوطالب فرستادند که به او بگویند برادر زاده ی تو خدایان ما را دشنام می دهد و بر دین ما خرده می گیرد و از مقام و منزلت ما کاسته و پدران ما را گمراه می خواند و به او بگو دست از سر ما بردارد که هیچ چیز بین ما و او نمانده است ابوطالب نیز به شدت با آن ها برخورد کرد و آن ها نیز وقتی شرایط را این گونه دیدند از نزد او خارج شدند. سال ها گذشت و پیامبر رحمت (ص) دین خدا را آشکار کرده و مردمان را به سوی آن فرا می خواند، دگر بار بزرگان قریش به نزد ابوطالب رفتند و به او گفتند: تو بزرگ ما هستی و به نزد ما دارای جایگاه و منزلتی، از تو می خواهیم که برادرزاده ات را از این کارهایش باز داری چرا که سخن ما بر او تأثیری ندارد و از کارهایش دست بردار نیست. به خدا سوگند طاقت و توان ما به خاطر دشنام هایی که به پدران و خدایان ما می دهد به سر آمده، یا این که دست از سر ما برمی دارد و یا این که با او می جنگیم تا یکی از ما نابود شود پس او را ترک کردند. ابوطالب نیز داستان را برای پیامبر (ص) بازگو کرد و به او گفت: ای برادرزاده ام! قریش به این جا آمده بودند، من نیز نگران خودم و تو هستم کاری را که توان انجام آن در من نیست بر من تحمیل مکن. پیامبر (ص) نیز گمان کرد که این ذهنیت برای ابوطالب ایجاد شده که کارهای او، باعث تحقیر ابوطالب شده است و کم کم از یاری او و قیام به همراهش ضعف نشان داده است، به او گفت: «عمو جان به خدا سوگند! اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپم بگذارند تا این کار را ترک کنم هرگز چنین نخواهم کرد تا این که دین خدا را کامل کنم یا کشته شوم.»[۱]

سپس به گریه افتاد و برخاست، ابوطالب او را فرا خواند و به او گفت: به خدا سوگند! تو را در قبال هیچ چیزی به آن ها تسلیم نخواهم کرد. بار دیگر قریش به نزد ابوطالب رفتند و این بار ابوطالب با شدت هر چه بیشتر با آنان برخورد کرد و کینه ی میان قریش با ابوطالب و پیامبر (ص) دو چندان شد. شدت کینه را رائیه در قصیده ای این چنین بیان می کند:

فوالله لا ینفک منا عداوه                             و لا ما کان فی نصلنا شفر

فقد سفهت أحلامهم و عقولهم                   و کانوا کجفر بئسما صنعت جفر

«به خدا سوگند! درست از دشمنی با ما بر نمی دارد در حالی که در نیام های ما شمشیری نیست. و مانند چاه بزرگی شده اند و خرد و عقلشان را از دست داده اند و به راستی چاه بدی را حفر کرده اند.»

و پس از این در قصیده ی لامیه می گوید: از دست آن ها بر خانه ی کعبه و جایگاه آن متوسل می شود این چنین می گوید: اگر آنان و نادانان را بر پیامبر رحمت (ص) بشورانند و او را دروغ­گو بخوانند و آزارش دهند و به او نسبت و تهمت شاعری و ساحری و دیوانگی و رمالی بدهند در حالی که پیامبر رحمت (ص) پیام آور رحمت الهی بود و از این تهمت ها و نسبت ها بری بود و هیچ با این ها خوار نخواهد شد.

گروهی از مردم در گوشه ای از مسجد و در کنار حجر الاسود گرد هم آمده بودند. گذر پیامبر رحمت (ص) بر آن ها افتاد مردم به سوی او آمدند و از او پرسیدند: آیا تو همان کسی هستی که از خدایان ما بدگویی کرده ای؟!

پیامبر (ص) پرسید: آری من همانم! در این هنگام مردی از میان آنان به سوی پیامبر (ص) حمله برد و خواست که به او آسیبی برساند! ابوبکر خود را بدانجا رساند و گفت: آیا می خواهی کسی را که می گوید: پروردگار من الله است، بکشی؟!

ام کلثوم دختر ابوبکر صدیق می گوید: روزی پدرش به خانه برگشت در حالی که خون از سرش جاری بود و پیامبر (ص) از شدت ناراحتی (به خاطر زخم زبان ها ) به خانه برگشت و جامه ای را بر روی خود پیچید در این حال خداوند فرمود:

(‏ یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ ۞ ‏‏ قُمْ فَأَنذِرْ ‏) المدثر: ۱- ۲

«‏ ای جامه بر سر کشیده ( و در بستر خواب آرمیده ! ) . ‏‏ برخیز و ( مردمان را از عذاب یزدان ) بترسان ! ‏»

جلوه ای از جلوه های ثبات در راه دعوت و فراخوانی به سوی دین را که ابن اسحاق به تصویر کشیده در این جا به طور خلاصه می آوریم:

مردی یکه و تنها این امانت بزرگ را به دوش کشید و با ملتی روبرو گردید که با عقاید و آداب و رسوم خرافی و شرک آلود آن ها درگیر شد و هیچ کس جز عموی پیر و سالخورده اش پشتیبان او نبود، دشمنان تلاش می کردند که بین او و عمویش جدایی بیفکنند، عموی مهربانش بسیار تلاش می کرد که او را در اراده ی پولادینش پشتیبانی کند و او نیز با این سخن زیبا پاسخ عمویش را داد: « به خدا سوگند! اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپم بگذارند تا این کار را ترک کنم هرگز چنین نخواهم کرد تا این که دین خدا را کامل کنم یا کشته شوم.»

در کدام ایمان است که با تمام حروفش این سخن زیبا جای دارد؟ و چه ثباتی است که در ثنا و ستایش جلوه گر شود؟ چه عاطفه و مهربانی است که در لحظات اندوه و ناراحتی و تنگدستی آرزوهای خوب و نیکو جلوه گر می شود؟

چنین ایمانی، ایمان پیامبر رحمت (ص) و ثبات و استقامت او در عاطفه و مهربانی او بود که برترین اخلاق ایمانی بود و بزرگترین استقامت و ثبات و ستبرترین عاطفه بود. اما قوم او هم چنان به کینه و دشمنی خود ادامه می دادند و با دست و زبان او را اذیت و آزار می دادند و او را دشنام می دادند و او را دروغگو می پنداشتند و او را می زدند اما با این اوصاف او بر مسیر خود ثابت قدم و استوار بود. کوچکترین تنزلی از خود نشان نمی داد، مؤمنی بود استوار و ثابت قدم، که آن چیزی را که به او امر شده بود آلوده نمی کرد و این سخن خداوند را می شنید که می فرماید:

(‏ یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ ۞ ‏‏ قُمْ فَأَنذِرْ ‏) المدثر: ۱- ۲

«‏ ای جامه بر سر کشیده ( و در بستر خواب آرمیده ! ) . ‏‏ برخیز و ( مردمان را از عذاب یزدان ) بترسان ! ‏»

و همچنان برای پیروزی و تحقق یافتن آرمانش در تلاش است و در این راه از سرزنش هیچ سرزنش گری و از دشمنی هیچ ستمگری نمی هراسید.

خواننده ی گرامی این را در کمال افتخار بخوان و همراه آن این سخن خداوند مهربان را زمزمه کن که می فرماید:

(‏ لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِّمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً ‏) احزاب: ۲۱

«‏ سرمشق و الگوی زیبائی در ( شیوه پندار و گفتار و کردار ) پیغمبر خدا برای شما است . برای کسانی که ( دارای سه ویژگی باشند : ) امید به خدا داشته ، و جویای قیامت باشند ، و خدای را بسیار یاد کنند . ‏»

همان گونه که قطرات شبنم در صبحگاهان بر برگ گل­ها آیات رحمت و مهربانی می ریزد و گل­ها شکفته می شوند به همان صورت نیز باران ایمان بر دل­های یاران باوفای پیامبر (ص) و مخاطبان نخستین پیام پیامبر (ص) فرستاده می­شد آن ها را از تاریکی های جاهلیت به زیبایی و نورانیت اسلام می شکفاند و به آن ها زندگی می بخشید و ایمان در آن جلوه گر می شد گرچه در راه آن با تلخی ها و دشواری ها روبرو شدند اما این تلخی ها و دشواری ها به سان شهدی شیرین برایشان بود و تا دم مرگ بر راه آن استوار بودند و این ندای آسمانی را لبیک می گفتند و بدان عمل و در راه آرمان های آن تلاش و مبارزه کردند.

آیا عبدالله بن مسعود (رض) را دیده ای در حالی که نه مال و دارایی داشت و نه قبیله ای که از او پشتیبانی کند. اما زمانی که در جمع پیامبر (ص) و یارانش بود که در بین هم چاره اندیشی می کردند و می گفتند به خدا سوگند قریش پیام قرآن را نشنیده چه کسی می تواند که این پیام را به آن ها برساند؟ عبدالله بن مسعود (رض) می گوید: من، گفتند: ما تو را از آن ها برحذر می داریم حتی کسی که از طایفه ای بزرگ هم باشد قریش کاری می کنند که طایفه از او پشتیبانی نکند. عبدالله (رض) گفت: مرا دعا گو باشید، خداوند پشتیبان من خواهد بود. فردای آن روز عبدالله (رض) به مسجد آمد و در حالی که سران قریش در آن جا بودند با صدای بلند شروع به خواندن سوره ی «الرحمن» کرد، سران قریش به فکر فرو رفتند با تعجب از هم می پرسیدند که عبدالله چه می خواند؟ برخی که می فهمیدند گفتند بخشی از آن چه را که محمد ادعا می کند می خواند، سران قریش برآشفتند و به سوی او شتافتند و او را مورد ضرب و شتم قرار دادند و او هم چنان زیر ضربات آنان به خواندن قرآن ادامه می داد. پس از آن عبدالله (رض) به میان یاران پیامبر (ص) بازگشت و آن ها با دیدن آثار ضرب و شتم گفتند: این همان چیزی بود که تو را از آن برحذر می داشتیم، عبدالله در پاسخ گفت: این ها کمترین چیزی بود که از دشمنان خدا بر من رسید و اگر بخواهیم در آینده از آن ها انتقام می گیریم.

گفتند: همین کافی است از چیزی که تنفر داشتند، تو به گوششان رساندی!

بنگر که چگونه این صحابی بزرگوار از نیروی ایمانش کمک گرفت و با شناخت خود از خداوند مهربان به عزت دست پیدا کرد و با صراحت لهجه گفت: خداوند مرا پشتیبان خواهد بود! و چگونه آنان بر او یورش بردند و او تنها در برابر آن ها ایستاد و هیچ نیرویی نبود که او را در برابر حملات سران قریش محفوظ بدارد، او با حسادت تمام همراه با شهامت و شجاعت با کمک نیروی ایمانش به خدای مهربان در برابر آن ها ایستاد و چیزی را که از آن تنفر داشتند به گوش آنان رساند و آنان را تحقیر و نیروی پوشالین­شان را خوار کرد و در پاسخ دوستان خود نیز گفت: این ها کمترین چیزی بود که از دشمنان خدا بر من رسید و اگر بخواهیم در آینده از آن ها انتقام می گیریم. بنگرید که چگونه در راه خدا اذیت و آزار می بیند و از آن لذت می برد و به دوستان خود نیز یادآور می شود که در روزهای آینده نیز ما هم آنان را اذیت خواهیم کرد. اینان دل­های مؤمنین راستینی بودند که از نیروی ایمان خود کمک می گرفتند و با آن زندگی می کردند و تا دم مرگ بر آن پایداری و استقامت کردند.

و الحق و الایمان إن صبا علی                     برد ففیه کتبه خرساء

«حق و ایمان اگر به سردی بگراید، به راستی که به سان کتیبه ای برای انسان های کر و لال در خواهد آمد.»

نهدیه و دخترش هر دو مسلمان بودند، آنان به سان زنانی در میان قبیله بنی دار نبودند بلکه مادرانی بودند که مورد آزار و اذیت قرار می گیرند و قریش تلاش دارد که آنان را از ایمان­شان منصرف گردانند اما آنان بر راه و آرمان خود ثابت قدم بودند و دلباخته ی وعده وعیدها نشدند. در این حال ابوبکر صدیق (رض) بر آن ها گذشت و آنان را در این وضعیت مشاهده کرد و خواست که برای زاد و توشه ی قیامت خود و در راه خوشنودی خداوند مهربان آنان را آزاد سازد و به آن ها گفت: این مقدار گندم آسیاب شده را برای آن ها ببرند.

آن دو گفتند: ای ابوبکر (رض) ما را از چنگال آن ها رهانیدی؟ فرمود: آیا آزادی برای شماست گوارایتان باد؟

پاک و منزه است خداوند بلند مرتبه؟ چه فضیلت و چه وفایی پس از این سخنان والا و ارزشمند، صعود و اوج گرفتن در آسمان فضل و بزرگی را تضمین می کنند به گونه ای که پایانی برای آن نیست (ای ابوبکر ما از این عذاب رهایی یافتیم ) در نتیجه آزاد سازی دو زنی که توسط مشرکان عذاب و شکنجه داده می شدند. خداوند مهربان با آزاد سازی آن ها بر آن ها منت می گذارد و آن ها را یاری می رساند تا تن به خوار شدن ندهند و مسئولیتی را که پذیرفته بودند، ادا نمایند و حتی مشقت و سختی آرد کردن گندم را نیز به پایان برسانند.این است اخلاق اسلامی، این همان چیزی است که اسلام در دل های پیروان و فرزندان خود پراکنده و نهادینه ساخته است.

بلال حبشی و عمار و پدر و مادرش و زنیره و جاریه ی ابن المؤمل و اطرافیان آن ها از جمله کسانی بودند که در راه خدا و برای دست یابی به حق و پایداری در راه عقیده و عشق ورزیدن به ایمانشان شکنجه و سختی های فراوانی را به جان خریدند و به سان الگوها و سنبل های شناخته شده ی پایداری و استقامت و عشق و ایمان درآمدند. و بر فرزندان مسلمان و کشورهای اسلامی مشرق زمین واجب است که برای بازسازی عزت و مجد و شکوه اسلامی و مسلمانی به این الگوها اقتدا کنند و در راه عقیده و پیام و ایمان خود به سان گذشتگان خود پایداری و استقامت بورزند.

———————————————————

منبع: گفتارهایی در اخلاق و تربیت / نگارش امام حسن البناء / تحقیق و گردآوری: عصام تلیمه / متجم: یاسین عبدی

انتشارات: حافظ ابرو ۱۳۹۱


یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا