اندیشهمطالب جدید

رهبری کاریزماتیک، جنبش های کاریزمایی و عاقبت قدرت کاریزماتیک

رهبری کاریزماتیک، جنبش های کاریزمایی و عاقبت قدرت کاریزماتیک

نویسنده : صباح مفیدی ( کارشناسی ارشد علوم سیاسی)

کاریزما

کاریزما (charisma) در لغت به معنای لطف و عطیه ی خداوندی و یا همان فرهمندی است، جاذبه ای استثنایی. از نظر ماکس وبر (max weber) که سه نوع مشروعیت (اقتدار یا سلطه) سنتی، کاریزمایی و عقلانی را مطرح کرد، واژه کاریزما به ویژگی خاصی از شخصیت فرد نسبت داده می شود که به صرف آن او از افراد معمولی متمایز می گردد و با او چنان برخورد می شود که گویی دارای نیروی مافوق طبیعی، مافوق انسانی و یا دست کم به طور خاص دارای قدرت و کیفیتی استثنایی است که در دسترسی فرد معمولی نمی باشد، بلکه دارای منشأ الهی یا مثالی تصور می گردند و بر این اساس فرد، رهبر می شود(کرایب، ۱۳۸۲: ۲۳۱).

کاریزما واژه ای تاریخی است و ریشه در اعماق تاریخ مسیح دارد. در اصل کاریزماتیک کلمه ای یونانی است به معنای موهبت و کاریزما در کتاب مقدس مسیحیان به کار رفته است تا روح مقدس را توصیف کند. کاریزما این ویژگی فوق العاده شخصیتی به گونه ای خارق العاده در چهره پیامبران، حکما، داوران یا رؤسای اقوام و قهرمانان جنگی آشکار می شود. افراد معمولی به چنین مقامی دست نمی یابند که مثل فرستاده خدا یا یک پیشوا مورد قبول مردم واقع شوند. مقصود از این واژه، سرشت واقعی چنین اشخاصی نیست، ممکن است چهره عوامفریب یا غوغاگر هم همان مقام کاریزمایی را احراز کند که قهرمانان یا ناجیان احراز می کنند (نقیب زاده، ۱۳۸۰:۱۵۷). به همین دلیل کاریزما به قدرت برتر برخی افراد چه شخصیت های خوب و چه شخصیت های بد اشاره دارد که بر مردم به کار می بندد. کاریزما می تواند در شخصیت جادوگر و شخصیت پیامبر به صورت یکسان وجود داشته باشد. کاریزما می تواند هم در هیتلر و هم در پاپ وجود داشته باشد. به دلیل استفاده غیر ارزشی، در نظریه وبر در باب اجتماعی این مفهوم نقش محوری می یابد.

جدای از مباحث تاریخی، این واژه مفهومی مذهبی نیست ولو اینکه وبر آن را در مطالعاتش از دین اقتباس کرده باشد. معنای کاریزما نزد وبر در مفهومی عام تر و در معنای کاملاً “عاری از ارزش” به کار برده می شود نه در معنای مذهبی آن. کاریزما با هوش و تلاش ممکن نمی شود، بلکه استعداد و موهبتی است شخصی که به واسطه ی آن وی قادر می شود تا ورای نمای اجتماعی مردم را شهود کند. شخص کاریزما صدای مصیبت و رنج های عموم جامعه است. وی بیگانگی اجتماعی را آشکار می کند و با اقتدار نشأت گرفته از بیچارگی و نگون بختی مردم سخن می گوید. کاریزما قلب مردم را حس می کند و ذهنیت جدیدی را پیش می کشد که به واسطه ی آن مردم بر این مصیبت فائق آیند. اینجاست که شخصیت کاریزماتیک از غیر خود متمایز می شود. بنابراین یک شخض کاریزما، چه در معنای مسیحی این مفهوم چه در معنای ایده آل صورت بندی شده توسط وبر، اغلب کسی است که گمان می رود با نیروهای فراطبیعی و ناسوتی ارتباط مستقیم دارد.

آنچه وبر کاریزما می نامد، کارسیرر؛ اسطوره می خواند. او اسطوره رهبر یا سلطه کاریزمایی را در قالب اسطوره سیاسی بررسی می کند. نزد وبر، کاریزما یا سلطه ی کاریزمایی، سرسپردگی غیر عادی به قداست یک شخص، یک قهرمان و یا کسی است که خصائصی نمونه دارد. این شخص می تواند وعده دهنده ی نظم نوینی باشد و همان نظم نوینی که این شخص وعده اش را می دهد، خود می تواند نوعی کاریزما باشد. این همان چیزی است که کاسیرو اسطوره می نامد. اسطوره های سیاسی گسترش می یابند و باعث می شوند رهبران سیاسی بر موجی که این اسطوره های سیاسی راه انداخته اند، سوار شوند و سلطه اسطوره ای یا کاریزمایی خود را برقرار کنند. در این جاست که از دیدگاه وبر نیروی کاریزما تحول زا می شود، گاه سنت ها را احیا و بازسازی می کند و موجب تداوم سنت های منسوخ می شود و گاه نیز سنت های جدید را جایگزین سنت های قدیم ناسازگار با شرایط جدید جامعه می کند. حال دیگر نیروی کاریزما، پدیده ای اجتماعی می آفریند که، خود با وجود عاری از ارزش بودن، به خاطر بعد غیر مادی آن و به واسطه تصویری که از آن ساخته می شود، یعنی توسط صور ذهنی جمعی، اندیشه ها، باورها و نظام های ارزشی که به دور این پدیده تنیده می شود، اهمیت می یابد. این صور ذهنی جمعی که به تعبیری عوامل روحی و روانی جامعه به شمار می آیند، عامل اصلی نهادها هستند و چه با واقعیت منطبق باشند یا نباشند، تخیلی باشند یا نه، اهمیت چندانی ندارد، مهم هواداری گروه اجتماعی از آن هاست (دووژه، ۱۳۷۶:۱۲۰)

از سوی دیگر به نظر یونگ ناخودآگاه دسته جمعی مخزن اسطوره های بزرگ بشریت است. لذا هر اندازه که بتوان اساطیری مورد پذیرش خلایق به وجود آورد، می توان به همان اندازه آنان را وادار به فعالیت کرد. در این جاست که نیروی کاریزما با اساطیر اجرایی مورد نظر ژرژ سورل (Georges sorel) پیوند می یابد. به پندار وی یکی از ثمربخش ترین وسایل نفوذ بر اجتماع آن است که تصویرهای خلاصه شده و ساده شده ای از یک آینده فرضی و یک گذشته افسانه ای به آن اجتماع عرضه شود، تا احساسات جهت بگیرند و آن جمع به سوی فعالیت رانده شوند. این اساطیر اجرایی، به همان گونه ای که طبق اندیشه سورل قادر به ایجاد نهضت های انقلابی هستند، می توانند به حفظ نظم مستقر نیز یاری رسانند (همان: ۱۶۶ و ۱۶۷). در همین راستا، فرهمندی یکی نیروی “غیر عقلانی خاص”است که فارغ و بیگانه از همه قواعد و احکام عمل می کند و حرکت های فرهمندانه را به عنصری انقلابی و بنیادین در تاریخ و تواناترین منبع صور جدید فرایند عقلانی کردن مبدل می نماید(گیدنز،۶۶:۱۳۷۵). بنابراین می توان گفت که نیروی کاریزمایی وبر یا اسطوره ی کاسیرر، در عمل اساطیر اجرایی سورل اند که کار تجهیز شهروندان علیه قدرت یا پیرامون آن در زندگی سیاسی انجام می دهند و رهبر سوار بر موج ایجاد شده جنبش کاریزمایی را هدایت می کند.

 

رهبری کاریزماتیک و ویژگی های رهبران کاریزما

کاریزما در اصطلاح به خصوصیت کسی گفته می شود که به شخصه و یا به عقیده دیگران، دارای قدرت رهبری فوق العاده است. این اصطلاح به زیرمجموعه ای از رهبرانی که با استفاده از نیروی توانایی شخصی خود می توانند تأثیراتی عمیق و استثنایی در پیروان خود داشته باشند، اشاره دارد. لذا رهبری کاریزماتیک یا رهبری مبتنی بر جاذبه استثنایی، به گونه ای از رهبری گفته می شود که دارای قدرت و توانایی الهام بخشی به پیروان باشد و این در حالی است که توانایی ها صرفاً از نیروی شخصیت و تعهد فرد سرچشمه گرفته باشد. در این نوع رهبری،رابطه ای بدون استفاده از پاداش های مالی و اعمال زور برقرار می شود. ضرورت پذیرش آزادانه و همراه با احترام و اشتیاق سلطه و ارادت نسبت به قهرمان و اعتماد به شخصیت رئیس، چنان است که هر گونه بی احترامی یا بی اعتنایی نه با مجازات شخص کاریزما که با واکنش یکپارچه مردم روبرو می شود(نقیب زاده،پیشین:۱۵۸). این رهبران در واقع رهبران تاریخ سازند. تقابل برجسته ای میان رهبران کاریزماتیک و زندگی روزمره وجود دارد. رهبر جدا از موضوعات زندگی روزمره به نظر آید، و هواداران او نیز استثنائی بوده و خودشان را از زندگی های گذشته خویش جدا می سازند(کرایب،پیشین:۲۳۱).

اغلب تعاریف رهبری مبتنی بر محور تأثیر و نفوذ است. رهبری شامل فرایند تأثیرگذاری است که از طریق آن رهبر نفوذ دلخواه خود را بر پیروان اعمال می کند. رهبر کاریزما نخستین بار از سوی وبر به سیاستمدارانی اطلاق می شد که حامیان خود را جدا از چارچوب عقل، با رفتار و شیوه خاص در نطق و ایراد خطابه های آتشین خود جذب می کردند. ویژگی های کاریزماتیک این سیاستمداران، وسیله ای برای جذب مردم شد. رهبری کاریزماتیک،نوعی رهبری جامعه شناختی است، چه فعالیت جنبش قانونی باشد چه غیر قانونی، چه از نظر اخلاقی خوب باشد و چه بد. عیسی مسیح، آدولف هیتلر، رابین هود، مهاتما گاندی همه در یک طبقه قرار می گیرند(همان:۲۳۲). چنانکه جدای از هم تفاوت های موجود در محتوای تعینات فرهمندی، هیتلر همان  اندازه رهبری فرهمند و حقیقتی است که گاندی (گیدنز، پیشین:۸۲). در سایه چنین رهبری ای، قواعد کاملاً جا افتاده، چه سنتی چه قانونی- عقلی رها می گردند (کرایب، پیشین:۲۳۲).

کاریزماهای فردی زمانی از حوزه دین، به حوزه سیاست انتقال یافتند و امروزه به حوزه های دیگر همچون هنرها نقل مکان کرده اند. رهبری کاریزماتیک به حوزه های دیگر غیر سیاسی – اجتماعی منتقل گشته و در انواع سازمان ها و احزاب از چنین رهبرانی سخن می گویند. به خصوص تصویر و رسانه ها امروزه به عنوان بزرگترین تولیدکنندگان کاریزما، قلمداد می شوند. در هر حوزه ای که مردم بنا به میزان شناختی که از ایده های سازگار با تأثیرات خود، کسب کرده اند، فرد را در مرتبه ای بگمارند یا بپندارند که بتوان از ابعاد نظری و عملی شخصیتش، الگوبرداری کرد، کاریزما ظهور می کند مثلا پیشوای محبوب می تواند استاد فرهیخته ای باشد. در این صورت شخص فرهیخته، در مقام و با هر گرایشی که دارد، می تواند در تحریک شیفتگی ناخودآگاه و جذب عواطف و اذهان به سوی خویش توانا گردد. بنابراین کاریزما تنها در عرصه سیاست ظهور نمی کند اما در این نوشته منظور همان رهبری کاریزماتیک سیاسی – اجتماعی است.

از زوایه دیگر می توان گفت که کاریزما صفت و ویژگی ساخته شده یا کشف شده توسط پیروان است که مجموعه ای از رفتارهای معین را در وضعیت و شرایط ویژه، بسته به حوزه نفوذ و نوع آن جامعه یا سازمان و … از رهبر مشاهده می کنند. پیروان، رهبران کاریزماتیک را بر اساس کنش های متقابل می شناسند و به آن ها هویت می بخشند. رفتار مشاهده شده رهبر را می توان با بیان ویژگی های کاریزماتیک پیروان او تفسیر کرد و چنین صفاتی از رفتارهای مطالعه رهبری نتیجه گرفته شده است. لذا کاریزما بودن از رفتارهای رهبر منتج می شود. اگر چنین برداشتی با مفهوم امر مقدس و مفهوم «هیجان جمعی» دورکیم ترکیب شود، کاریزما نه همچون ویژگی رهبر بلکه همچون ویژگی ای است که به صرف موقعیت، فرصت ها و رویدادها به رهبر القا می شوند و رهبران کبیر را هوادارانشان خلق می کنند (همان:۲۳۲).

ویژگی ها و صفات رهبری در قالب مؤلفه های مبهم و پیوسته ای می باشند که وجود یا عدم و نیز شدت آن ها در رهبران متفاوت است. مؤلفه های رفتاری نشان می دهند که؛ رهبران کاریزماتیک به شدت مخالف وضعیت کنونی بوده و حداکثر تلاش را برای تغییر وضعیت کنونی انجام می دهند و هدف آنان چشم اندازی است که کاملا با وضعیت کنونی مغایرت دارد. جنبه های اشتراکی و چشم اندازهای ایده آل شده او را دوست داشتنی کرده و به صورت قهرمانی محترم و لایق پیروزی درآورده است. این رهبران ممکن است ریسک های شخصی بالا را بپذیرند و هزینه های بالایی را متحمل شوند و از خود گذشتگی کنند تا به اهداف مشترک برسند. آنان مهارت خود را در فراتر رفتن از نظام موجود از طریق به کار بردن ابزارهای نامتعارف و استثنائی به اثبات می رسانند. رفتارهایی بدیع و غیرعادی به کار می برند و ریسک های شخصی ای انجام می دهند که به احتمال زیاد به منافع شخصی آن ها ضرر می رساند. منابع محیطی را ارزیابی می کنند و چنانچه شرایط مثبت باشد راهبردهای ابتکاری خود را به کار می گیرند. رهبران کاریزماتیک اهداف آینده را به عنوان جایگزین جذاب و قابل حصول برای وضعیت منفی کنونی توصیف می کنند. آنان انگیزه های خود را به روشنی بیان می کنند تا بتوانند از طریق رفتار جسورانه و اظهار اعتماد به نفس، تخصص، نامتعارف بودن و نگرانی در مورد نیازها و دغدغه های پیروان، رهبری کنند.

جنبش های کاریزمایی

به نظر وبر عقلانیت تنها فرایندی نیست که منجر به تغییر جهان شده است بلکه کنش افراد از محرک های احساسی و عاطفی، فشارهای سیاسی، دینی، اخلاقی، اقتصادی، روانی ملازم با آن ها نیز تأثیر می پذیرد. این محرک ها ممکن است باعث شوند که افراد به رهبران کاریزما روی آورند و در چنین اوضاع و احوالی این رهبران ظهور می یابند. در این موقع مولفه «فرهمندانه» وارد میدان گشته بر روی وفاداری عاطفی میان رهبری سیاسی نوین به عنوان یک شخصیت و توده پیروان او بنا می گردد (گیدنز، همان:۷۶). بدین گونه است که فرهمندی بیگانه از عمل مبتنی بر قواعد عقلانی، نیروی ارزش آفرین تاریخ می شود(همان:۸۲). بنابراین با کسب حمایت اجتماعی توسطرهبر که بر اساس تئوری عمومی وبر، رهبران کاریزماتیک نیازمند آن هستند جنبش های کاریزمایی به راه می افتند (بشیریه،۴۸۰:۱۳۸۳).

بر این اساس می توان گفت که کاریزما مرتبط با جنبش عقیدتی است که در پی از بین بردن خلأ معنا در زندگی است و ممکن است این جنبش در یک شخص یا در یک گروه اجتماعی متبلور شود. با پیدایش یک تفسیر جدید یا یک عقیده جدید، یک جنبش عقیدتی ایجاد می شود که پیروانی را به گرد خود جمع می کند و به دلیل تعارض تفسیر این جنبش ها با تفسیر رایج، در صورتی که این عقیده جدید با منافع بخشی از جامعه سنخیت پیدا کند، می تواند همچون نظام عقیدتی پایداری وضعیت موجود را زیر سؤال ببرد. وبر این جنبش های عقیدتی را «جنبش های کاریزمایی» می نامد که لزوماً مذهبی نیستند بلکه عقیدتی هستند. به نظر او جنبش های کاریزمایی قدیمی بیشتر شخصی بودند و بر حول شخص مفسر ایجاد می شدند. ولی ضرورتی ندارد جنبش های کاریزمایی حتماً شخصی باشد. اگر جنبش کاریزمایی سنتی باشد، در این صورت عنصر کاریزما یعنی عنصر شخص یا رهبر قویتر است. همچنین اگر شخص مفسر، تفسیر تازه ای از نظام عقیدتی تازه تر ارائه کند که ریشه در سنت ندارد و بر حول این نظام پیروانی تشکیل شده و نظام عقیدتی، اجتماعی موجود را زیر سؤال ببرد، تصور وجود جنبش های کاریزمایی ناب هم وجود دارد. البته هر جنبشی به قدرت سیاسی تبدیل نمی شود و ممکن است شکست خورده و سرکوب شود.

درون جنبش های کاریزمایی در مرحله ی اول، جهت تبدیل نظام عقیدتی به یک نظام دلخواه تغییر در ذهن افراد پدید می آید و بعد نهادهای سیاسی را تغییر می دهد. لذا به دلیل این که کاریزما یک نیرو و جنبش ذهنی است در صورت پیروزی نوعی “سیاست کاریزمایی” پدیدار می شود و زندگی سیاسی را ایدئولوژیک می کند. تعابیری جدید از واقعیت عرضه می شود و سنت ها نه تنها احیاء  بلکه به صورتی گسترش می یابند و با واقعیت های جدید هم سازش پیدا می کنند. این سیاست کاریزمایی تا وقتی که به نهاد بدل می گردد در شخص و متکی به اشخاص است یعنی به نحوی موقتی است. چنین سیاستی بر اساس تحلیلی عاطفی از رفتارهای اجتماعی یعنی رابطه ی عاطفی بین شخص رهبر و پیروان برقرار است. البته منظور این نیست که همیشه و از تمام لحاظ شخصیت کاریزما به صورت عینی برجسته باشد، مهم آن است که جامعه و پیروان، رهبر را واجد ویژگی های خارق العاده می دانند. اگر چه کاریزما همواره موقتی است و اغلب کنترل عقلانی نمی شود، اما هر از چند گاهی طغیان می کند. اکثر جنبش های کاریزماتیک را می توان بنا به گفته کلاکمن شعائر طغیان نامید که در آن ها به چالش کشیدن نظم موجود با دوباره تحکیم نمودن آن دنبال می شود. اما گاهی جنبش های کاریزماتیک باعث می شوند که در نظم موجود شکافی بنیادی به وجود آید و در نتیجه نظمی نوبنیاد ایجاد گردد که در اغلب موارد نظمی عقلانی است.

نکته قابل توجه در جنبش های کاریزمایی این است که مقبولیت شخصیت برجسته کاریزمایی تنها در حد استفاده از تجربیات، الگوگیری های متعیین و بهره مندی از یافته های پراگماتیک وی، عقلانی می باشد. در غیر این صورت آگاهی مرید فدای جزمیت مراد می شود و جماعت در توهم رسیدن به کمال مطلق قرار می گیرند و راه کسب معرفت بیشتر فراهم نمی آید و ذهنیت اجتماعی از تحرک و پویایی باز می­ماند. لذا کار رهبر کاریزما این است که جنبش را به هر ترتیب پا بر جا و استوار نگه دارد و تداوم ببخشد. در اینجا بسیج احساسات و عواطف پیروان بر حول مسائل جدید، حتی از طریق ایجاد شبهه، اهمیت می یابد. یکی از سیاست های دولت ها و حتی جنبش های کاریزمایی تحریک مستمر مردم و پیروان از طریق آشکار کردن خطرات و یا از طریق ایجاد خطرهای واهی برای جنبش است. پیروان جنبش کاریزمایی از نظر وبر چند گروه اند: ۱- مخلصان، یعنی کسانی که اخلاص کامل به پیروی دارند. ۲- نوگروندگان یعنی کسانی که تازه به جنبش می پیوندند. ۳- کسانی که در غیاب نظام های عقیدتی دیگر دچار رودربایستی شده اند. ۴- مرددین و کسانی که دچار تردیدند. ۵- کسانی که به اجبار به جنبش کشانده شده اند.

عوامل ظهور رهبران کاریزماتیک

ایجاد جنبش کاریزماتیک علاوه بر نیروی کاریزما و شخص کاریزما یا همان رهبر کاریزماتیک و ویژگی های او برای مستلزم عوامل یا زمینه هایی است که منجر به ظهور چنین رهبرانی می شود. و چه بسا در حوزه سیاسی _ اجتماعی، بدون فراهم بودن شرایط لازم صحبت از کاریزما و کاریزما بودن منتفی است. اینکه در انتخاب کاریزما از سوی توده ها به مثابه امری ناخودآگاه، هم سیاست نظری و در عین حال پراکندگی فرد رهبر که منجر به صعود وی تا سطح چنین مرتبه ای می شود و هم بطور مسلم، اعلام پذیرش از سوی توده ها در به اثبات رسیدن این مرتبه شاخص در مقام فرد پیشوا ضرورت دارند، خودنشان از دو عامل در ظهور رهبران کاریزماتیک می باشد؛ یکی شرایط سیاسی – اجتماعی و دیگری پویایی میان رهبر و پیرو. در همین راستا، می توان دو مقام کاریزمایی؛ یکی کاریزمایی که اراده خودش در کسب کردن مقامش مؤثر بوده و دیگر کاریزمایی که ناخواسته و ناخودآگاه و بدو ن قصد قبلی به محبوبیت می رسد را از هم جدا ساخت که اغلب ترکیبی از آن ها در جنبش های کاریزمایی وجود دارد. در مورد اول، انتظار وجود یک سری روابط متقابل که ممکن است معطوف به منفعت طرفین باشد، وجود دارد.

در مورد پویایی های بین رهبر و پیرو، سه نوع رابطه عاطفی و احساسی بین رهبران که در نهایت منجر به شکل گیری رهبران کاریزماتیک می شوند، اهمیت دارد؛ روابط انعکاسی، نمادین و توسعه ای. روابط انعکاسی ریشه در مکانیسم روان شناسی فرافکنانه دارد. خصیصه اصلی فرافکنی، در این حقیقت خلاصه می شود که فرایندهای ناخودآگاه رخ داده در روابط متعدد را نشان می دهد. در اینجا نوعی رفتار عاشقانه، بزرگنمایی معشوق و یا چشم پوشی و کوچک دیدن اشتباهات او نسبت به رهبر وجود دارد. در همین راستا، فروید به روابط با رهبران در قالب اظهار فرافکنی یک پدر می نگرد. خصیصه های مرتبط با رهبران؛ قاطعیت و قدرت اراده و فعالیت پر انرژی بخشی از تصویر یک پدر است. به بیانی دیگر رهبر لزوماً «شخص واقع» نیست بلکه نتیجه اشتیاق ناخودآگاه پیروان است و اینکه چرایی همسو شدن افراد به سمت چنین شخصی در «فرافکنی خودشیفتگی» است. محرومان از خودشیفتگی، برای جبران آن به سراغ رهبران می روند.

برخلاف روابط انعکاسی که معمولاً بر مبنای فرایندهای روانشناسی ناخودآگاه است، روابط نمادین (سمبولیک) بر مبنای مفاهیم، پیام ها، ایدئولوژی ها و ارزش های مفهوم محور یا مضمون محوری رشد می کند که از رهبر انتظار ارائه یا تأکید بر آن ها می رود. مثلاً ستایش رهبر یک جنبش آزادیخواه ستایش یک شخص نیست، بلکه تجسمی از شخصیت آینده یک ملت است، تمثالی از آزادی، استقلال و هویت نوین ملی. در چنین روابطی، رهبران بر خود ادراکی پیروان تأثیر گذاشته و انگیزه آن ها را برای خودابرازی برمی انگیزانند. این رهبران به طور خاص هم ممکن است مقاصدی روشن در ارتباط با هویت پیروان خود داشته باشند. آن ها ابزاری روانی برای ارتقاء ارزش پیروان خود هستند. پیوند پیروان به رهبری خاص آن ها را به بخشی از جوهره رهبر تبدیل می نماید. علاوه بر این، چون ارزش ها و هویت، پایه ای اجتماعی دارند، رهبری که الگوی این ارزش هاست، نقش اتصال دهنده بین ادراک های فردی پیروان و ارزش ها و هویت مشترک اجتماع بزرگتر را بر عهده دارد. به گفته مسینتیر، رهبر قصد و حکایتی بیان می کند و مردم با پیوند خویش به رهبر، خود را به داستانی پیوند می دهند که همگی به طور مشترک خویشتن را در آن می بینند. و به تحلیل کانتی از تأثیرات حس مشترک، چون حس مشترک ایجاد می شود، تأثیر حسی قابلیت انتقال کلی می یابد. در کل عنصر عاطفی در این گونه روابط، از طریق طبیعت ایوئولوژیک چشم اندازی که رهبر ارائه می کند و نیز تأکید رهبر بر هویت اجتماعی، شکل می گیرد. مثلاً از طریق ارتباط با تاریخ مشترک جمعی و نمادهای مشترک که آن را از دیگر مجموعه ها متمایز می سازد.

در حوزه سیاسی و اجتماعی در مورد روابط رهبر و پیرو، بیشتر تبیین های انعکاسی و نمادین صورت می گیرد که مورد بحث ما نیز هست. اما روابط توسعه ای در واقع مربوط به زمانی است که کاریزما به ویژگی عادی تبدیل می شود و فقط مربوط به رهبران سیاسی و اجتماعی نیست بلکه مربوط به سطح یکنواخت رهبران در سازمان های مختلف می شود، یعنی به عبارتی هر کسی که بر روی احساسات دیگران تأثیر می گذارد. لذا رابطه ی توسعه ای تأثیری عاطفی است که باعث می شود افراد روابط خود را با رهبر افزایش داده، رفتارشان اخلاقی تر شده و کارهایی انجام دهند که احساس امنیت را برای پیروان فراهم می کنند و باعث می شوند مجموعه ای از انرژی های بالقوه محسوس رها شود که به کارکردهای توسعه ای بشر منجر می شود، مثل پیشرفت های شخصی و پاسخ به درخواست های عقلانی جامعه.

اما عوامل مهم و اصلی در ظهور رهبران کاریزما شرایط اجتماعی- سیاسی است. برخی محققان، شرایط اجتماعی- سیاسی را عوامل اصلی در ظهور رهبران کاریزماتیک می دانند. وبر رهبری کاریزماتیک را پدیده ای می داند که اغلب در شرایط و وضعیت های منحصر به فرد و نادر ظهور می کند. حتی برخی مثل آبریچ و روچ چنان اهمیتی برای شرایط و موقعیت قائل اند که برآنند رهبران کاریزماتیک، پیش از بحران هایی که منجر به صعود آن ها می شود، اغلب نالایق، معمولی و کم جاذبه به نظر می رسند. او معتقد است که پیوند عمیق احساسی پیروان با رهبران کاریزماتیک، احتمالاً از موقعیت ها و وضعیت هایی خاص در سازمان سرچشمه می گیرد. روچ زمان اوج شکوفایی رهبران کاریزماتیک را اغلب در خلال زمان هایی می داند که ناآرامی و نارضایتی اجتماعی وجود دارد. در چنین مواقعی، بی تجربگی و ارزش های ضد انسانی سازمان ها باعث می شود تا پیروان، از رهبران اطاعت کنند و واکنش های روانی تازه ای از خود نشان دهند. هر چند تحلیل این گونه افراد به سطوح پایین تر و حوزه های غیر سیاسی و اجتماعی و یا در حیطه ی روابط توسعه ای است اما مهم آن است که از نظر آن ها، وجود بحران عامل اصلی رفتارهایی است که به شخصیت رهبر کاریزما (به عنوان هسته مرکزی) پیوند می خورد و این را می توان به سطح وسیع­تری تعمیم داد. بدین صورت اغلب رهبری کاریزمایی در ایام ناآرامی رخ می دهد، هنگامی که شکل های دیگر سلطه به نظر نمی رسد از عهده انجام وظیفه برآیند که این محصولی از جوش و خروش جمعی است که راه حل ناآرامی ها را در شخص رهبر می بیند که جمع را به ستوه آورده و قول به چنین راه حلی می دهد (کرایپ، پیشین:۲۳۱).

بنابراین ضمن اینکه یک جنبه شکل گیری مشروعیت و سلطه کاریزمایی، خود شخص رهبر است اما جنبه دیگر قائم به ذاتنبودن آن است و اینکه شرایط اجتماعی- سیاسی- فرهنگی در ایجاد آن تعیین کننده است. به گفته کاسیرر اسطوره، شخصیت یافتن آرزوهای جمعی است.وقتی آرزوهای یک قوم و یک ملتدر شخصی تبلور پیدا کند و آن شخص در برابر آن قوم و ملت، تجسم عینی داشته باشد، آنان همه امیدشان را در وجود این شخص می بینند و اینکه او معجزه ای بکند و آنان را از تنگناهایی که گرفتارش هستند، برهاند. در انقلاب روسیه اسطوره مارکسیستی جامعه بی طبقه یا دولت وجود داشت که تبلور تمامی این آرزوهای کمونیستی در شخص لنین و یا حزب بلشویک تجسم پیدا می کرد که مجری همان اسطوره بود. نزد وبر این اسطوره دین و نزد کاسیرر اسطوره سیاسی است که به نظر برخی ها تفاوت چندانی ندارند. وقتی مارکس وبر از گسست پیامبران می گوید و این که دین می تواند پیشرفت اجتماعی ایجاد کند، تقریباً منظورش همین است. چنانچه دین به اسطوره تعبیر شود، سخن کاسیرر مکمل سخن ماکس وبر می شود. وبر تاریخ را صحنه ی ظهور پیامبران می داند که با ظهور هر پیامبری در آن گسست ایجاد می شود و هر پیامبری نظم نوینی را اعلام می کند و باعث می شود که وضع موجود از میان برود و وضع دیگری مستقر شود. لازم به ذکر است که نزد وبر پیامبر نیز همچون کاریزما، مفهوم وسیع تری دارد و منظور پیامبران توحیدی نیستند. از نظر او پیامبر کسی است که بتواند به وضع موجود اعلام جنگ بدهد.

بنابراین ظهور رهبری کاریزمایی که وبر مثل اعلای آن را پیامبر دینی می داند، با شرایط خاص جامعه مرتبط است. برای مثال پیامبران تلاش داشتند که با تزکیه اخلاقی خویش، پیش گویی، معجزه گری و ابراز اطلاع از وجود خالق هستی، آیین دینی خود را در حوزه اعتمادها و باورهای مردم رواج دهند. اتکای اصلی آن ها عموماً بر همین مقوله اخلاق بود و شاید این پیشینه تجربه ای شده تا جماعت مرید بیش از هر چیز به  بازتعریف اخلاقی ویژگی های کاریزمایی خود بپردازند و طبیعتاً این بازتعریف خود متأثر از شرایط خاص حاکم بر جامعه آنان خواهد بود. برای مثال در جامعه ای که مورد تعدی یا تحت خطر سلطه و تداخل فرهنگ بیگانه قرار گرفته است، نوعی تعصبات ملی در افراد پیدا می شود و در این صورت اتخاذ تصمیم فرد رهبر برای جنگ، مبارزه و کشتن همانا منطبق با امر اخلاقی «شجاعت» خواهد بود و نه «جنایت جنگی». در شرایط صلح و رفاه نیز، مدارا کردن او با بیگانگان، صلح دوستی و انسان دوستی اش را باز می نماید و نه «ترس» و «ضعف» اش را. لذا کاریزماها و پیروان آنان بنا به شرایط خاص انتخاب می شوند و این انتخاب عموماً ریشه در اخلاقیات مورد تعریف و تأویل دوره های خاص زمانی این هر دو گروه است. در هر حال هیجانات ناشی از یک انقلاب، نگرانی از حضور نیروهای قدرتمند متخاصم، شرایط دشوار تاریخی و هر نوع اوج گیری روانی در اجتماع که به ویژه منجر به حساسیت در برابر مسئله «هویت» می شود، در ایجاد بستر مناسب برای تولد روح کاریزمایی در فرد منسوب به رهبر، مؤثر است. در چنین شرایطی دخالت بعد احساسی و هیجانی بر خردگرایی و عقل گرایی می چربد و احتمالاً سازگاری محتوی انتزاعی اهداف فرد پیشوا که آدورنو، ویژگی آن را “تکرار پیوسته و کم شمار بودن ایده ها” برمی شمرد، با جهان بینی عامه که غالباً محتوی فرهنگی مربوط به جامعه خود را پوشش می دهد، در به هم پیوستگی احساسی مؤثر است.

در جوامعی که بحران های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و روانی وجود دارند، به عنوان مثال در جوامع در حال گذار که نظام های عشیره ای در حال فرو ریختن بوده و افراد در نوعی خلأ می زیند، نیاز به نوعی رهبری کاریزمایی بیشتر احساس می شود. به عبارتی افراد در این جوامع به نوعی خود را محتاج جنبش کاریزمایی می دانند تا بتوانند از طریق کرامات و معجزات مشکلات اجتماعی شان را حل کنند. لذا در شرایط بحران همیشه احتمال اینکه جمعیت خود را در آغوش یک «منجی» بیندازد بسیار زیاد است (دوورژه، پیشین:۱۵۵). لذا جامعه در شرایط بحرانی به قدرت کاریزماتیک متوسل یا متمایل می شود. ناامیدی و شرایط بحرانی جامعه به توهماتی دامن می زند که مردم را در انتظار یک ناجی آسمانی قرار می دهد (نقیب زاده، پیشین: ۱۵۹).

جنگ ها، عناصر سنتی (قبیله، تفکر قبیله ای و دین) و پایگاه اجتماعی، ایدئولوژی، نهادهای دنیای مدرن و رسانه ها از عوامل دیگری هستند که در ظهور رهبران کاریزمایی مهم بوده و خود در رابطه با شرایط سیاسی- اجتماعی اند. در گذشته پیروزی در جنگ ها، قهرمانان را به صورت رهبر کاریزماتیک تبدیل می کرد که در برخی جوامع سنتی عصر حاضر نیز با توجه به شرایط اجتماعی سیاسی چنین رهبرانی وجود داشته اند (همان:۱۵۹). قبیله و به خصوص تفکر قبیله ای و دین نیز در تبدیل شدن فرد به کاریزما (کاریزماهای سنتی) مهم هستند. نفوذ فرد در قبیله به خصوص رؤسای قبایل که زمینه پیدایش نوعی کاریزمای درون گروهی است و همچنین نفوذ دینی فرد به خصوص روحانیون که نفوذ ویژه ای در میان توده های دارند و در نتیجه ایجاد نوعی پایگاه اجتماعی ویژه برای فرد، در ظهور رهبرانی کاریزما در سطح وسیعتر نیز مؤثر می باشند. در دنیای مدرن نیز به لحاظ سیاسی نهادهایی همچون سازمان و حزب نقش مهمی در تبدیل شدن افراد با کاریزما داشته اند. این مورد به خصوص در میان جنبش چپ با توجه به اهمیت رهبر و پیشاهنگ در آن بیشتر مصداق یافته است. علاوه بر این امروزه نقش رسانه ها در ایجاد رهبران کاریزماتیک اهمیت یافته است به طوری که تلویزیون قادر هست از افراد یک قدرت کاریزمایی بسازد (همان: ۱۵۹).

عاقبت قدرت کاریزماتیک

همانطور که اشاره شد ویر از سه سنخ مشروعیت (سلطه، اقتدار)؛ فرهمندانه (کاریزمایی) سنتی و قانونی عقلانی بحث می کند که در ادوار مختلف تاریخی درگیری چالشی مداوم با یکدیگر داشته اند (ازغندی، ۱۳۷۹: ۷۷). این سه نوع مشروعیت یا سلطه صرفاً انواع آرمانی هستند. در عالم واقع معمولاً ترکیبی از آن ها یافت می شود، به عبارت دیگر در هر نظام سیاسی یا جنبش اجتماعی یکی از سه نوع اقتدار غلبه دارد و انواع دیگر فرعی می شوند. افول اقتدار کاریزمایی به غلبه اقتدار سنتی می انجامد و افول اقتدار سنتی نیز به غلبه اقتدار قانونی منجر می شود (بشیریه، پیشین: ۳۱- ۷۳).

لذا عاقبت مشروعیت کاریزماتیک اکثراً مبدل شدن به دو نوع سنخ دیگر آن یا عادی شدن کاریزما است. البته چنان که شرایط همچنان مهیا باشد یا مشکلات لاینحل مانده و بحران تداوم داشته باشد احتمال تداوم مشروعیت کاریزماتیک در یک جامعه همچنان وجود دارد. این در حالی است که برخی ها نیز بحث امکان ظهور و تداوم کاریزما در سطح کلان در جوامع پیشرفته را نیز مطرح نموده اند، هر چند در سطح سازمانی این بحث همچنان هست.

رهبری کاریزمایی، آنگاه که بنا نهاده شد، نوعی دور باطل است. اگر قرار باشد که بقا یابد، باید خود را با ضروریات زندگی روزمره دگرگون سازد. از طرف دیگر هنگامی که کاریزما خود را دگرگون می سازد، آغاز به محو شدن می کند. کاریزما می تواند به ارث رسد یا از طریق رسوم و آموزش منتقل شود. کاریزمای ارثی فقط جانشین را تضمین می کند، ولی کاریزمای نهادی قدرتی پایدار همچون سازمان به خود می گیرد (کرایب، پیشین: ۲۳۳). رهبری کاریزمایی به شکل خالص خود فقط برای دوره کوتاهی وجود دارد و مجبور است با فشار مجدد با مقتضیات زندگی روزمره سازگار شود. صورت های دیگر اقتدار شکل مقابل را دارند. آن ها با زندگی روزمره مطابقت دارند ولی در ایام سختی نمی توانند کارساز باشند. نیاز به انطباق با زندگی روزمره مستلزم «عادی شدن کاریزما» است. هر چه از رهبر اولیه دور می شویم، از ویژگی های بی همتای «کاریزما خالص» دورتر می شویم. گر چه کاریزما منتقل می شود ولی دست دوم و ضعیف تر می گردد (همان: ۳- ۲۳۲).

در فرایند عادی سازی شرایط، قدرت کاریزماتیک ممکن است به نوعی از انواع سلطه معمولی به ویِژه پاتربمونیال یا بوروکراتیک ختم شود. این فرایند بدون نزاع و کشمکش هم نیست. به ویژه رویارویی دو نوع جانشین، یکی کاریزمای ارثی یا انتخاب شده از طرف کاریزمای قبلی یا تعدادی از رهبران جنبش و دیگری قدرت کاریزمای جدید، چنین درگیری ای به کرات در تاریخ مشاهده شده است (نقیب زاده، پیشین: ۱۵۹- ۱۵۸). پس از مرگ رهبران، معمولاً سیاست جنبه غیر کاریزمایی پیدا می کند و عنصر شخصیت حذف و عنصر پیام اهمیت می یابد.

وبر از کاریزمای شخصی و کاریزمای کارکردی در حوزه استیلا و قدرت سیاسی نام می برد. کاریزمایی که معطوف به ویژگی های شخص است (نزد وی پیامبر)، برای آنکه بتواند تداوم و انتقال یابد و با مرگ شخصیت کاریزماتیک، زوال نپذیرد، در یک نهاد تبلور می یابد و به این ترتیب کاریزما از فرد به نهاد و کارکردهای آن انتقال یافته و می تواند تداوم یابد. در دنیای جدید مهمترین منبع مشروعیت قدرت عقلانی- قانونی است که کاریزما را از فرد جدا می کند و به نهاد و کارکردهای آن انتقال می دهد، اما این به معنای مرگ کاریزمای فردی نیست. کاریزمای فردی نیز نمی میرند، تغییر شکل و مکان می دهد و نه تنها در حوزه های غیر سیاسی- اجتماعی بلکه چنانچه زمینه و شرایط اجتماعی- سیاسی فراهم باشد در چنین حوزه هایی هم تداوم می یابد که نمونه آن وجود کاریزما در درون جنبش های ملی و آزادیخواه هنوز تحت ستم می باشد. کردستان نمونه چنین جامعه ای است.

——————————————————–

منبع: فصلنامه سیاسی، اجتماعی، فرهنگی روژه ﭪ (نشریه دانشجویان کرد دانشگاه تهران)

انتشارات: سال دوم/شماره ۸و۹و۱۰/ بهار، تابستان و پاییز ۱۳۸۷

‫۸ دیدگاه ها

  1. سلام علیکم

    خدایا………………

    آدم و اینقدر بدبینی………..

    مطلب را حداقل زحمت بکش یک بار بخوان…………

    خدا آخر و عاقبت همه ما را بخیر ختم کند.

  2. استارت نباشد برای به چالش کشیدن دوباره و ایجاد شبه ای دیگر در مورد جریان خاص دینی مانند ماموریتهای قبلی غلو و تقدس مابی منظورم را که می فهمید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا