رعایت حقوق اقلیت ها و عدم ظلم بر اکثریت
رعایت حقوق اقلیت ها و عدم ظلم بر اکثریت
نویسنده: د. یوسف قرضاوی /مترجم: عبدالصمد مرتضوی
در عصر ارتباطات که بشر دم از جهانی شدن می زند دین مبین اسلام حریصانه حقوق اقلیت های دینی را در ممالک عربی و اسلامی به رسمیت می شناسد و ضمن احترام گذاشتن به شعایر و اماکن دینی آنان، به مسلمانان توصیه می کند به آن ها احترام بگذارند. اسلام هیچ گاه فرایض و تکالیف دینی خود را بر این طیف از افراد تحمیل نمی کند و احساسات دینی آنان را نیز خدشه دار نمی شازد.
آن دسته از اقلیت های دینی که در کشورهای عربی ساکن اند از حقوقی ویژه برخورداند زیرا آن ها از جمله کسانی هستند که دین مقدس اسلام میان آنان و سایرین تمایز قایل شده و آنان را « اهل کتاب » نامیده است. در اندیشه ی اسلامی نه تنها خوردن غذا و ذبیحه ی آنان بلکه ازدواج کردن با زنان اهل کتاب جایز قرار داده شده است. قرآن کریم می فرماید:
« وَطَعَامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ حِلٌّ لَکُمْ وَطَعَامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکُمْ » مائده/۵
« و ( ذبائح و ) خوراک اهل کتاب ( جز آنچه با آیات دیگر تحریم شده است ) برای شما حلال است و خوراک شما برای آنان حلال است ، و ( ازدواج با ) زنان پاکدامن مؤمن ، و زنان پاکدامن اهل کتاب پیش از شما ، حلال است ، هرگاه که مهریّهی آنان را بپردازید و قصد ازدواج داشته باشید و منظورتان زناکاری یا انتخاب دوست نباشد .»
در این میان نصاری (مسیحیان ) با مسلمانان مشرکات بیشتری دارند و به همین خاطر خداوند متعال پیرامون آن ها می فرماید:
« لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَهً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّهً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذَلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا یَسْتَکْبِرُونَ »مائده/۸۲
« ( ای پیغمبر ! ) خواهی دید که دشمنترین مردم برای مؤمنان ، یهودیان و مشرکانند ، و خواهی دید که مهربانترین مردم برای مؤمنان ، کسانیند که خود را مسیحی مینامند ، این بدان خاطر است که در میان مسیحیان ، کشیشان و راهبانی هستند که ( به سبب آشنائی با دین خود و خوف از خدا ، از شنیدن حق سر باز نمیزنند و در برابر آن ) تکبّر نمیورزند . »
در صدر اسلام رسول خدا (ص) به یاران خویش دستور فرمود که به حبشه هجرت کنند. علت انتخاب حبشه توسط رسول خدا (ص) آنبود که مردم این دیار مسیحی بودند و حاکم آنان نیز مردی عادل و مقید به مسیحیت به نام نجاشی بود. همان گونه که آن حضرت (ص) پیش بینی کرده بود حاکم این سرزمین مسلمانان را پناه داد و به هیچ وجه حاضر نگردید آنان را به ستمکاران و معاندین قریش واگذار کند.
نگارنده علاوه بر این که در سخنرانی های خود در کشورهای مختلف، مسأله اقلیت های دینی را مطرح می کنم، در کتاب های فراوانی چون « غیر المسلمین فی المجتمع الاسلامی »و « اولویات الحرکه الاسلامیه » و «الاقلیات الدینیه و الحل الاسلامی » نیز به تفصیل از دیدگاه اسلام پیرامون آنان سخن گفته ام و در فتاوای خویش نیز به این مسأله تأیید نموده ام. علاقه مندان می توانند برای اطلاع بیشتر به کتاب « فتاوای المعاصر »و « من فقه الدوله فی الاسلام » مراجعه نمایند.
با اعتقاد نگارنده، اجتهاد ما پیرامون مسأله ی مورد بحث کاملا واضح و روشن است و از آن جا که این اجتهاد در چارچوب براهین و ادله ی شرعی صورت گرفته، جمهور علما و دعوتگران اسلامی آن را پذیرفته اند. البته برخی در عین حال که این اجتهاد را پذیرفته اند اما از نسبت دادن آن به اولین کسی که آن را مطرح نموده و پیرامون آن فتوا داده خوددداری کرده اند در حالی که سلف صالح گفته اند: بهتر است هر سخن به گوینده اش نسبت داده شود.
راه کارهای اسلامی برای حل مشکلات اقلیت های دینی
از آن جا که برخی دشمنان اسلامی هر از چند گاهی فتاوا و اجتهادات علمای اسلامی پیرامون اقلیت های دینی را مورد سوء استفاده قرار می دهند و از آن، جهت فتنه انگیزی و به راه اندازی جنگ های طایفه ای میان مسلمانان بهره می برند، ضرورت دارد موضع اجتهاد اسلامی را پیرامون این موضوع تبییت نماییم. امروزهآمریکا تحت تأثیر لابی های صهیونیستی مدعی است که مسیحیان مقیم مصر به لحاظ دینی تحت فشارند، در حالی که این ادعایی است بی اساس که حتی خود مسیحیان این دیار نیز آن را انکار می کنند.
در این مبحث به تفصیل موضع خویش را نسبت به موضوع مورد بحث مشخص می نماییم تا حقیقت برای همگان هویدا گردد. بدیهی است؛
اولا”:
این که برخی از سکولارها که نه به مسلمانان اهمیت می دهند و نه دلسوز مسیحیت اند، ادعا می کنند روی آوردن به راهکارها و فرامین اسالمی (در کشوری چون مصر ) منافی آزادی و آرامش در این دیار است؛ این ادعایی بی اساس است . گویی آن ها فراموش کرده اند یا خود را به فراموشی زده اند که در چنین کشوری روی گرداندن و پشت پا زدن به فرامین اسلامی نه تنها آزادی و آرامش اکثریت ( یعنی مسلمانان) را بر هم خواهد زد بلکه به خاطر تعدادی کم شهروندان این دیار، عده ای بسیار دچار مشکل خواهند گردید. در حقیقت مسلمانان از آزادی مطلق برخوردار نیستند و این گونه نیست که هر کار دلشان که بخواهد بتوانند انجام بدهند. خداوند انجام دستورات و فرامینی را بر آن ها واجب نموده و مسلمانان چاره ای جز انجام آنندارند.
به راستی اگر حقوق اقلیت در تعارض با حقوق اکثریت باشد کدامین یک از این دو باید در اولویت قرار گیرند؟ مسلما” حتی منطق دموکراسی که این مدعیان ( دفاع از حقوق اقلیت ) خود را طرفداران آن می دانند نیز در چنین موقعیتی حکم به اولویت حقوق اکثریت خواهد داد.
در سرتاسر گیتی هیچ نظام یا حکومتی وجود ندارد که توانسته باشد رضایت تمامی مردم را جلب کند. بدون شک از آن جا که خداوند انسان ها را با ویژگی ها و سیرت های گوناگون آفریده همواره جلب رضایت تمامی آنان مشکل و بلکه غیر ممکن است. هر حکومت باید تلاش کند ضمن آن که رضایت اکثریت مردم را جلب می کند بر اقلیت باقیمانده نیز ستم روا ندارد و حرمت ها و آرمان های آنان را زیر پانگذارد. بدین ترتیب هیچ اشکالی نخواهد داشت که مسیحیان یا دیگر اقلیت های دینی که در دیار اسلامی زندگی می کنند در برخی حقوق خویش به خاطر هموطنان خود کوتاه بیایند تا مسلمانان بتوانند به راحتی احکام دینی خود را نافذ کنند و با فرمانبرداری از دستورات پروردگار خویش موجبات رضایت او را فراهم نمایند.
مسلما” چنان چه اقلیت های دنی با پافشاری بر حقوق خویش تلاش نمایند اکثریت را تابع خویش گردانند و هدف آنان این باشدکه اکثریت حاکم بر جامعه از اعتقادات خود به خاطر رفاه ( عقیدتی و اجتماعی ) آنان دست بردارند، این به معنی تحمیل ایده های یک اقلیت دیکتاتور بر اکثریت جامعه خواهد بود. مفهوم این سخن آن است که به عنوان مثال ما حقوق ۶۰ میلیون نفر یا بیشتر را به خاطر ۵میلیون نفر یا کمتر نادیده بگیریم. چنین منطقی را نه تنها اسالم بلکه حتی مکتب های غیر دینی نیز نمی پذیرند.
ثانیا”:
این در صورتی بود که در میان حقوق اقلیت دینی و حقوق اکثریت، تعارض وجود داشته باشد اما در حقیقت معمولا تعارضی میان حقوق این دو وجود ندارد.
یک مسیحی که به قوانین سکولاری و برخاسته از غیر دین تن می دهد برای او هیچ ضرورتی نخواهد داشت که احکام اسلامی را بپذیرید. چنان چه وی مشتاق نایل آمدن به حقیقت باشد و دین خود را خوب فهمیدن باشد به خوبی پی خواهد برد که روی آوردن به احکام اسلامی بسیار برای او سودمند و مطلوب است زیرا این احکام، انسان ها را به ایمان به خدا و قبول رسالات انبیا و معاد فرا می خواند. اسالم راستین انسان ها را به تثبیت ارزش های ایمانی و اخلاقی فرا می خواند و ضمن احترام به عیسی(ع) و مادرش مریم (ع) عنایتی ویژه به کتاب انجیل دارد.
چه طور ممکن است چنین دینی برای شخصی ( مسیحی )که خود ایمان به خدا و پیامبران و روز آخرت دارد مخوف و غیر قابل تحمل باشد، در حالی که همین مسیحی (در دیار دیگر ) قوانین سکولارها و مادی پرستانی که به تمام ادیان به دیده ی تحقیر می نگرند و در کستره ی زندگی هیچ نقشی برای آن قایل نیستند را تحمل می کند.
به خی رو صلاح هر مسیحی است که ضمن آن که مسلمانان به نظام و قوانین اسلامی به عنوان یک دین نگاه می کنند و با آن به خدای خویش تقرب می جویند، او نیز احکام و فرامین اسلامی را به عنوان قانون ( حاکم بر کشور خویش)به رسمیت بشناسد.
به گفته ی استاد حسن الهضیبی؛ این که مسلمانان به قوانین و نظام اسالمی به عنوان یک دین می نگرند به نفع مسیحیان (مقیم کشورهای اسلامی )است زیرا این اندیشه موجب می شود که مسلمانان همواره از لغزش و خطا مصون بمانند. آنان خوب می دانند که طبق اندیشه ی اسالمی ذاتی که مراقب اعمال و کردار آنان است هم چون حکام دنیوی نیست که بتوان با ترفندهایی به صورت پنهانی خلاف فرامین او عمل کرد، بلکه او ذاتی است که در هر حال بندگان خویش را تحت کنترل دارد ( و کوچک ترین ملی از او پنهان نمی ماند. )
بر هیم اساس برخی از ژرف اندیشان مسیحی هم چون ( علامه فارس الخوری ) نظام اسلام را، به خاطر ایستادگی و جبه گیری آن در برابر الحاد و مادی گرایی _ که موجب تهدید و به خطر افکندن تمامی ادیان توسط کمونیسم جهانی شده است _ ارج نهاده اند.
در این جا لازم می دانیم به اشتباهی که اکثر بدان دچار می شوند اشاره کنیم و آن این که برخی تصور می کنند قوانین قراردادی که توسط غربیان وضع گردیده و به دیار وارد می شود، از یک حلقه ی ارتباطی با قوانین دینی مسیحیت برخوردار است. بدون شک این تصوری نادرست است و تمامی کسانی که در حوزه ی قوانی و مصادر تاریخی دین مسیح به بحث و تحقیق می پردازند نیز این را تأیید می کنند. بدون تعصب عرض می کنیم که : فقه اسلامی با توجه به اصلالت دینی و تأثیر پذیری محیطی که داراست بیش از قوانین مزبور با مسیحیت و مسیحیانی که مقیم دیار اسلامی هستند سنخیت دارد.
ثالثا”:
این ادعا که، سیادت نظامی اسلامی، غیر مسلمانان را به خاطر مخالفت ورزیدن با دین اسلام تحت فشار قرار می دهد ادعایی بی اساس است.
دین مبین اسلام دارای چهر بخش عمده است که عبارتند از:
۱- عقیده
۲- عبادت
۳- اخلاق
۴- شریعت(قانون )
پر واضح است اسلام هیچ گاه عقیده و عبادت را بر هیچ کسی تحمیل نمی کند. در دو آیه که یکی مدنی و دیگری مکی است خداوند متعال قاطعانه با لحنی صریح می فرماید:
« أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ » یونس/۹۹
« آیا تو ( ای پیغمبر ! ) میخواهی مردمان را مجبور سازی که ایمان بیاورند ؟ ( این کار نه صحیح و سودمند است و نه از دست تو ساخته است ) . »
« لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ » بقره/۲۵۶
« اجبار و اکراهی در ( قبول ) دین نیست »
از همان صدر اسلام نه تنها یهودیان و مسیحیان آزادانه و در امنیت کامل به انجام شعایر دینی خود می پرداختند، بلکه گاهصلح نامه های میان مسلمانان و پیروان این ادیان امضا می گردید که از ان جمله می توان به صلح نامه ی میان حضرت عمر فاروق و اهالی ایلیاء ( قدس)اشاره کرد.
زکات و جهاد از جمله فرامین اسلامی است که هم جنبه ی دینی و تعبدی دارد و هم به موجب آن نیازهای مالی و نظامی بلاد اسلای تأمین می گردد. دین مبین اسلام آن قدر در احکام عقیدتی و تعبدی حساسیت به خرج می دهد که این دو حکم را در عین حال که تأمین کننده ی نیازهای امنیتی و مالی کشورهای اسلامی است، جز بر مسلمانان فرض نمی گرداند. البته در قبال آن برای تأمین بخشی از هزینه ها، اهل ذمه و اقلیت های دینی را ملزم به پرداخت جزیه می نماید.ناگفته نماند اولا” حتی جزیه را اسلام جز بر توانمندان و سران اقلیت ها لازم نمی داند و زنان، کودکان، فقرا و ناتوانان را از پرداخت این نوع مالیان معاف می دارد (و ثانیا” پرداخت جزیه هیچ صبغه ی دینی ندارد و تنها به مصالح مقتضیات کشور داری و …منوط می گردد. )
اقلیت های دینی(بنا به مصالحی ) ملزم اند تحت هر نامی که خود بدان راضی اند میزان تعیین شده از مالیات را (که اسلام آن را جزیه می نامد )پرداخت نمایند. روزی مسیحیان بنی تغلب که عرب نیز بودند به نزد عمر بن خطاب(رض) آمدند و گفتند: ای عمر! ما راضی هستیم چند برابر جزیه ای را که بر ما تعیین نموده ای تحت عنوانصدقه پرداخت نماییم اما مشروط به اینکه دیگر عبارت ( جزیه)را در مورد ما به کار نبری! عمر(رض) خواسته ی آنان را اجابت نمود و فرمود: این ها طایفه های بی خردی هستند زیرا به معنا تن در می دهند اما از لفظ ابا دارند.
اما در مورد بخش اخلاق باید گفت: این بخش از احکام اسلامی اختصاص به اسلام ندارد بلکه سایر ادیان آسمانی نیز در این زمینه با اسلام هماهنگ اند و نقاط اشتراکی فراوان دارند.
چهارمین بخش از احکام اسلامی «قانون » است که منوط به روابط انسان ها با یکدیگر شامل: رابطه ی فرد با امت و جامعه و دولت و هم چنین روابط متقابل دولت با ملت و سایر حکومت ها می شود.
در مورد روابط خانوادگی، اقلیت های دینی ساکن در بلاد اسلامی مختارند از قوانین دینی خود و یا از احکام اسالمی ما تبعیت کنند اما اسلام به هیچ وجه آنان را مجبور به پیروی از احکام اسلامی در این مورد نمی کند.
در مورد میراث نیز اگر آن گونه در برخی کشورهای عربی مرسوم ات، اقلیت های دینی احکام اسلامی را بپذیرند همین احکام در مورد آنان اعمال خواهد گردید و در غیر این صورت احکام دینی خودشان در مورد آن ها به اجرا خواهد رسید.
در برابر سایر قوانین همانند قانون مدنی، تجاری، اداری و … اقلیت های دینی همان مسؤولیتی را دارند که در برابر قانون های برگرفته از نظام های شرقی و غربی دارا می باشند( و لذا اسلام در این مورد چیزی را بر آن ها تحمیل نمی کند.)
حکام اسلامی بنا به مصالحی می توانند به تبعیت از یکی از مذاهب اسلامی که معتقد است: « لازم نیست احکام جنایی و قانون مجازات اسلامی را شامل قطع دست سارق، اقامه حد زنا و قذف و… در مورد اقلیت های دینی ساکن در دیار اسلامی اجرا نمود. » از اعمال این قوانین پیرامون اقلیت ها خودداری کنند. به عنوان مثال با توجه به این که در برخی منطق سودان جمعیت غیر مسلمان هابیش تر از مسلمانان است جمهوری اسلامی سودان از اِعمال این قوانین در مورد اقلیت ها خوودار نموده است.
در طول تاریخ اهل ذمه گاهبه اختیار برای حل و فصل امور خویش به دادگاه های ویژه ی خویش مراجعه می کردند و گاهی نیز محاکم اسلامی را ترجیح داده و نزد قضات مسلمان می رفتند.
در نتیجه دین اسلام هیچ گاه اقلیت های دینی را به ترک واجبات دینی و انجام کارهایی که طبق اندیشه ی دینی آنان ناروا و حرام است وادار نمی کند و احکام و فرامین دینی خویش را نیز بر آن ها تحمیل نمی نماید.
بی تردید میان احکام اسلامی و احکام دینی مسیحیت تعارضاتی وجود دارد. به عنوان مثال شراب نوشی و خوردن گوشت خوک طبق دین مسیحیت حلال است در حالی که اسلام هر دو را از جملهی محرمات می شمارد. البته مسیحیان نیز با استناد به سخنی از «پولس» که گفته: « نوشیدن اندکی از شراب برای معده مفید است. » حکم به حلال بودن شراب داده اند و لذا میان علمای مسیحی پیرامون شراب اختلاف است. شایان ذکر است هیچ یک از ادیان، امت خویش را به نوشیدن چیزهای سکر آور _ که موجب می گردد شخص از خود بی خود شده و عربده بکشد _ تشویق ننموده و به علاوه چنین حالت هایی که ناشی از نوشیدن چیزهای سکرآور است را هیچ دینی میمون و مطلوب تلقی نکرده است. بنابراین آیا بهتر نیست که میسحیان ( سکن در دیار اسلامی به اقتضای جامعه ای که در آن زندگی می کنند ) از خوردن چنین چیزهایی اجتناب کنند؟ بی تردید به لحاظ دینی، آنان هیچ محدودیتی برای ترک شراب نوشی و… ندارند ( زیرا حتی اگر همه ی علمای مسیحی هم حکم به حلال بودن شراب بدهند باز استفاده نکردن از این حلال گناه به حساب نخواهد آمد. )
خوردن گوشت خوک نیز از جمله واجبات یا ضروریات دینی مسیحیت نیست و نه تنها از انبیای پیشین خوردن این گوشت ثابت نشده بلکه یهودیان قبل از اسلام نیز حکم به حرمت آن می داده اند. علی رغم تمامی این مطالب جمهور فقهای اسلامی خوردن گوشت خوک و نوشیدن شراب و حتی معاملات مربوط به آن را برای اهل ذمه مشروط به این که اولا: این معاملات میان خودشان صورت گیرد و ثانیا”: علنا” در محیط های اسلامی صورت نپذیرد و ثالثا”: احساسات مسلمانان را خدشه دارنکند، مباح دانسته اند.
این طرز فکر بیانگر نهایت تسامح اسلامی نسبت به اقلیت های دینی است که مانند آن را در هیچ اندیشه ئ مکتبی نمی توان یافت.
_________________________
منبع: گفتمان دینی در عصر ارتباطات /مؤلف: د. یوسف قرضاوی /مترجم: عبدالصمد مرتضوی /انتشارات: نشر احسان/ تهران/۱۳۹۰