اسلام و سکولاریسم ، جدایی دین از سیاست یا تفاوت دین و سیاست
اسلام و سکولاریسم ، جدایی دین از سیاست یا تفاوت دین و سیاست
راشد الغنوشی ترجمه: وفا حسنپور
در این نوشتار به بررسی رابطه اسلام و سکولاریسم می پردازیم و اینکه آیا اسلام و سکولاریسم تناسبی با هم دارند یا کاملا متفاوتند.
خوشحالیم که توانستیم متن کامل مصاحبهی استاد راشد غنوشی را که روز جمعه ۹ اسفندماه در همایشی که در «مرکز پژوهشهای اسلامی و دموکراتیک» در تونس برگزار شد به شما تقدیم کنیم. موضوع سخنرانی ایشان دربارهی نگاه جنبش النهضه به سکولاریسم و ارتباط دین با حکومت بود.
در این همایش بسیاری از شخصیتهای سیاسی همانند نجیب رزوالی وریتی سفیر مراکش، زین الدین کاردار سفارت الجزایر، محمد محمود سرکنسول مصر و مشاور سیاسی این مک کاری سفیر آمریکا و بسیاری از مقامات ملی مانند مصطفی بن جعفر رئیس مجلس مؤسسان، محمد عزیز بن عاشور رئیس السکو [سازمان تربیتی، فرهنگی و علمی عرب]، نورالدین حشاد رئیس هیأت ملی حقوق بشر و نیز مجموعهای از رؤسای احزاب از جمله محمد قومانی، مراد رویسی، محمد بصیری بوعبدلی، عبدالوهاب هانی، یاسین ابراهیم و خالد طراولی حضور داشتند.
در بخش گفتوگوی آزاد نیز که پس از سخنرانی شیخ راشد غنوشی برگزار شد، بسیاری از فعالان حقوقی از جمله بشری بلحاج حمیده، استاد امال قرامی، صلاحالدین جورشی، سعاد حاجی قوسامی و شماری از دانشگاهیان و فعالان و نمایندگان جامعهی مدنی شرکت داشتند.
مقدمهی دکتر رضوان مصمودی و معرفی شیخ راشد غنوشی
برادران و خواهران گرامی و مهمانان حاضر
به مرکز پژوهشهای اسلامی و دموکراتیک خوش آمدید؛ از حضورتان در این همایش و از اینکه دعوت ما را پذیرفتهاید از شما سپاسگزاریم. امید آن داریم که این نشست بتواند فرایند گفتوگو را تعمیق و همگرایی ملی را در راستای انتقال دموکراتیک در تونس تقویت کند. همان طور که میدانید تونس امروز در یک مرحلهی تاریخی و امتحان حساس قرار دارد که نه تنها سرنوشت کشور که سرنوشت کل منطقهی عربی را در آینده رقم خواهد زد. همهی نگاهها اکنون متوجه تونس است من چند روزی است که از اردن و مصر بازگشتهام؛ پیش از آن هم در الجزایر بودم. باور کنید که وقتی میگویم همهی نگاهها امروز متوجه تونس است راست میگویم همه انتظار دارند؛ زیرا تونس نخستین کشور بهار عربی در حرکت به سمت آزادی و کرامت بود و کشوری بود که گامهای بزرگی را در حق همسایگان و برادارانمان در سایر کشورهای عربی برداشته است. همه از ما انتظار دارند و از همدیگر میپرسند: «آیا تونس در ارائهی دموکراسی حقیقی که جامع کرامت و حقوق بشر و عدالت و ارزشهای عربی و اسلامی باشد موفق خواهد شد؟»
مسألهی ارتباط دین با سیاست دشوارترین و مهمترین مسألهای است که هماکنون با آن روبرو هستیم و در مرحلهی تدوین قانون و نظام جدید امیدواریم که نظام ما یک نظام دموکراتیک باشد و حقوق انسانها را رعایت کند. به همین خاطر از حضور استاد غنوشی رئیس حزب النهضه در این همایش بسیار خوشوقتیم. حقیقتا استاد نیازی به معرفی ندارند و تنها برای یادآوری عرض میکنم که ایشان بنیانگزار جنیش رویکرد اسلامی، سپس النهضه و آنگاه النهضه پس از انقلاب است. ایشان از دیرزمانی است که رئیس حزب و یکی از اندیشمندان آن است. ایشان همچنین یکی از اندیشمندان برجستهی حرکت اسلامی در جهان عرب و اسلام است. کتابهای ارزشمندی در موضوع آزادیها و دموکراسی و حقوق بشر و ارتباط آن با اسلام نوشته است. از این رو ما از میزبانی ایشان در این نشست خرسندیم و امیدواریم نشستی گفتمانی باشد. ما میتوانستیم این همایش را در جای بزرگتری برگزار کنیم اما خواستیم نشستی صمیمی و عمیق باشد به نظر ما اگر در جای بزرگتری برگزار میشد بر کیفیت گفتوگو تأثیر منفی میگذاشت. به همین خاطر بهترین اندیشمندان را از نقاط
گوناگون و با دیدگاهها و جهتگیریهای متنوع دعوت کردیم و امید آن داریم که گفتوگو واقعی و عمیق باشد و موضوع را به دقت بررسی کند و پس از شنیدن سخنان استاد راشد غنوشی که در راه دموکراسی و آزادی مبارزه کرده و مردانه در برابر اسبتداد و خودکامگی ایستاده است، راهحلهای مناسبی ارائه شود. استاد راشد در این راه جانفشانی زیاد کرده است و حتی حکم اعدامش نیز صادر شده است و سپاس خدای متعال را که چیز دیگری اراده کرد و شیخ غنوشی هماکنون عزتمند و مفتخر در کشورش زندگی میکند و کسی که حکم اعدامش را صادر کرده بود خود به کشور دیگری گریخته است.
برخی از تألیفات استاد غنوشی عبارتند از:
•طریقنا إلى الحضاره [شاهراه تمدن]؛
•نحن و الغرب [ما و غرب]؛
•حقّ الإختلاف و واجب وحده الصّف [حق اختلاف و وجوب اتحاد]؛
•القضیّه الفلسطینیّه فی مفترق الطّرق [فلسطین بر سر دوراهی]؛
•المرأه بین القرآن و واقع المسلمین [زن از منظر قرآن و واقعیت مسلمانان]؛
•من الفکر الإسلامی فی تونس [تفکر اسلامی در تونس]؛
•الحریّات العامّه فی الدّوله الإسلامیّه [آزادیهای عمومی در حکومت اسلامی]؛
•القدر عند ابن تیمیّه [قدر از نگاه ابن تیمیه]؛
•مقاربات فی العلمانیه و المجتمع المدنی [رویکردهای سکولاریسم و جامعهی مدنی]؛
•الحرکه الإسلامیّه و نقاط التغییر [حرکت اسلامی و نقاط تغییر]؛
•من تجربه الحرکه الإسلامیّه فی تونس [تجربهی حرکت اسلامی در تونس]؛
•تمرّد على الصّمت [شورش بر سکوت]؛
به همین مقدار کفایت میکنم و ادامهی جلسه را به استاد غنوشی واگزار میکنم؛ استاد خوش آمدید.
متن سخنرانی استاد راشد غنوشی
بسم الله و الصلاه و السلام علی رسول الله و علی آله و صحبه و من والاه.
سروران گرامی برادران و خواهران عزیز سلام و درود خداوند بر شما
از مرکز پژوهشهای اسلامی و دموکراتیک سپاسگزارم که در این عصر فرخنده این فرصت را در اختیارم گذاشت تا در برابر جمع فرهیختهای از مردان و زنان تونسی و خارجی سخنرانی کنم. قصد ندارم چیزی به شما بیاموزم و موضوعی که دربارهی آن صحبت میکنیم آموزههایی نیست که به شما تقدیم میشود؛ بلکه طرحهای است مفید و تلاشی است برای نزدیکی حداکثری به زمینههای مشترک تا با استفاده از آن نخبگان ما بتوانند در این مرحلهی حساس از تاریخ کشورمان راهکاری برای بازیابی اجماع و توافق نظر یا بخشی از آن بیابند.
موضوع بحث ما مسألهی پرهیاهوی رابطهی بین اسلام و سکولاریسم است؛ آیا این یک ارتباط تشنجزا و مناقشهای است یا اینکه با همپوشانی دارند؟ پیش زمینهی این سؤال روابط بین اسلام و سیاست و اسلام و قانون است و همهی اینها به نوبهی خود بحثبرانگیز است. زمانی که از اسلام و سکولاریسم صحبت میکنیم چنان مینماید که از مسایل روشن و آشکار سخن میگوییم در حالی که مسأله با مقداری پیچیدگی همراه با کثرتگرایی در فهم روبرو است. ما با یک شکل از سکولاریسم روبرو نیستیم که با اشکال گوناگون آن سر و کار داریم؛ به همین ترتیب آن اسلامی نیز که در جامعه مطرح است در یک قرائت و برداشت خلاصه نمیشود بلکه برداشتهای مختلفی دارد. ظاهرا سکولاریسم نگاه فلسفی دارد و گویی در نتیجهی نگرشهای فلسفی به وجود آمده است که برای رویارویی و مبارزه با برداشتهای آرمانی و مذهبی به پا به عرصه گذاشت. اما در واقع چنین نیست؛ سکولاریسم برای ارائهی راهحلهای اجرایی در غرب به وجود آمد و تنها فلسفهی محض یا نظریهی وجودی نبود؛ بلکه عبارت بود از اقداماتی اجرایی برای حل مشکلاتی که در محافل اروپایی مطرح میشد. مهمترین این مشکلات با جدایی پروتستان از کاتولیک در غرب به وجود آمد؛ پروتستان جامعهی اروپا را که گرد کلیسای کاتولیک قرار داشت از هم گسیخت و باعث شعلهور شدن جنگهای مذهبی در قرن شانزدهم و هفدهم میلادی شد. بدین ترتیب سکولاریسم به وجود آمد؛ در زبان عربی این کلمه به دو صورت [العِلمانیه] با کسر عین و فتح آن [العَلمانیه] خوانده میشود و قرائت واحدی ندارد؛ قرائت اول گویی نشان میدهد که این کلمه از عِلم گرفته شده است اما چنین نیست. قرائت دوم اما از عالَم گرفته شده است و یعنی هر چیزی که دنیایی و مادی باشد و این معنی به واقعیت نزدیکتر است.
گفتیم که سکولاریسم شامل اقداماتی اجرایی برای بازگرداندن وحدت به جامعهای بود که در اثر درگیریهای مذهبی از هم گسیخته بود. اینجا سؤالی مطرح میشود و آن اینکه آیا ما هماکنون به سکولاریسم به عنوان راهحلهای اجرایی نیازمندیم؟ چه بسا مهمترین ایدهی سکولاریسم و چکیدهی این اقدامات، ایدهی بیطرفی حکومت در قبال مذاهب و ادیان و عدم دخالت در معتقدات مردم است. زمینهی کاری حکومت گسترده است اما دین مجال خاصی دارد. در تعریف عملی سکولاریسم تا اینجا توافق وجود دارد با اینکه ارتباط آن با دین مورد اختلاف است. در ایالات متحده دین در زمینههای عمومی آشکارا دخالت دارد با اینکه در آنجا تمایز وجود دارد اما دست کم تأثیر آن بسیار است؛ رهبران با ایدههای دینی سخنرانی میکنند و هنگام تبلیغات انتخاباتی مسألهی دین مطرح است؛ موضوع نماز در مدارس و مسألهی سقط جنین و ارتباط آن با دین مسایلی است که همواره مورد بحث قرار میگیرند. علتش هم در آن است که آمریکا توسط مهاجران انگلیسیتباری ساخته شده است که از فشار کاتولیک در اروپا به ستوه آمدند و به آنجا فرار کردند. به همین خاطر به آمریکا به عنوان سرزمین موعود نگریسته میشود یعنی جایی که آرمانهای موجود در تورات و انجیل در آنجا تحقق مییابد.
این در حالی است که توکوفیل اندیشمند آمریکایی فرانسوی گفته است قویترین حزب در آمریکا کلیسا است به خاطر نفوذی که کلیسا در جامعه دارد. اما در اروپا اینگونه نیست؛ در آمریکا تعداد کسانی که میتوانند نماز بخوانند به ۵۰ درصد میرسد، اما در اروپا این رقم تنها ۵ درصد است و آنهم رو به کاهش است. در اروپا پیرامون رابطهی دین با سیاست اختلاف وجود دارد؛ میراث فرانسوی با میراث انگلوساکسون متفاوت است. در انگلستان ملکه بر سلطهی زمانی و دینی احاطه دارد. تفاوت کامل و اصلی در شناخت میراث فرانسوی است و علت آن درگیریهایی است که در طول تاریخ فرانسه بین حکومت انقلابیون و میراث کلیسای کاتولیک به وجود آمده است. حتی در اروپا نیز تجربهی سکولاریسم تجربهی واحدی نیست نخبگان ما در حقیقت بیشتر از سکولاریسم خصوصی متأثر شدهاند. حتی از نگاه غرب این ویژگی نگاه فرانسوی است که دین را از حوزهی عمومی دور میکند. به همین خاطر فرانسه تنها کشوری بود که پوشاندن سر را برای زنان فرانسوی نپذیرفت در حالی که در هیچ یک از کشورهای اروپایی مسألهی حجاب بحثبرانگیز نبوده است و این پدیده تنها به خاطر ارتباط ویژهی بین سیاست و دین در نگاه مخصوص فرانسویان به این موضوع پیش آمده است.
ما به نوبهی خود با یک مفهوم سر و کار نداریم چه بسا مهمترین اقدامی که تفکر سکولاریسم در این زمینه ابداع کرده است بیطرفی حکومت است؛ یعنی حکومت ضامن تمام آزادیهای دینی و سیاسی است و لازم نیست به نفع یکی از طرفها مداخله کند. ما میپرسیم اگر اسلام هم چنین رویهای در پیش میگرفت چه میشد؟ یعنی بیطرف بودن حکومت نسبت به دیانتها.
اسلام از روز نخست دین و سیاست را با هم جمع کرد؛ رسول اکرم -صلّی الله علیه وسلّم- بینانگزار دین و در عین حال بانی حکومت بود. بیعت نخستین گروهی که از مدینه آمده بودند بیعت دینی بود: به خدا و رسولش ایمان ایمان آورید؛ اما در بیعت دوم آمده بود که باید از جماعت مسلمان حمایت کنند حتی با شمشیر و اگر مدینه مورد حمله قرار گرفت باید به دفاع برخیزند. این مسأله بسیار مهم است؛ نام اولیهی این شهر یثرب بود؛ اما با ورود رسول اکرم -صلّی الله علیه وسلّم- مدنیه نام گرفت تا نشان دهد که اسلام تنها دین نیست بلکه مفهوم تمدن را نیز با خود دارد یعنی انتقال مردم از صحرا به شهر و از زندگی عشایری به زندگی مترقی و متمدن. به همین خاطر بازگشت به صحرانشینی پس از زندگی شهری از کبایر محسوب میشود به این معنی که کسانی که شهرنشین شدهاند حق ندارند بار دیگر به بادیه بازگردند. عجیب نیست که اسلام شهرها را ساخته است اسلام در هر جایی که وارد شده است اقدام به شهرسازی کرده است و در کشور ما کهنترین شهر توسط فاتحان عرب ساخته شده است. وقتی اسلام در هر جایی به شهرسازی پرداخته است و رسول اکرم نیز نخستین بار شهر را بنا نهاد، این امر نشان میدهد که اسلام دین تمدن است نه دین بادیه. به همین خاطر نخستین شهری که در اسلامی ساخته شده است مدینه نام دارد و حقیقتاً سزاوار این نام است. دیدیم که چگونه قبایل پراکنده و متخاصم در صحراهای اطراف را به شهر مرکز تمدن و حکومت کشاند.
پیامبر اکرم -صلّی الله علیه وسلّم- در مسجد برای مردم نماز میگزارد؛ پیشوای دینی و در عین حال پیشوای سیاسی بود که میان مردم قضاوت میکرد، لشکرها را سامان میداد، با اطرافیان پیمان میبست و تمام کارهای لازم را انجام میداد. مهمترین اقدام آن حضرت و نخستین کار ایشان در این زمینه که برای ما اهمیت ویژهای دارد ساخت مسجد در نخستین روز ورود به مدینه است. دومین اقدام ایشان تدوین قانونی به نام صحیفه بود جناب مصطفی (با اشاره به مصطفی بن جعفر رئیس مجلس مؤسسان که در جلسه حضور داشت). این صحیفه شاید قدمیترین قانون در جهان باشد که شامل منشور همزیستی قبایل گوناگون مهاجران و انصار به عنوان امت از یک سو و یهودیان ساکن مدینه از سوی دیگر است که آنان هم به اعتبار اینکه گروهی از مردم را شامل میشوند امت خطاب شدهاند. منظور از امت در اینجا امت دینی نیست بلکه امت سیاسی است و این مهمترین اصطلاحی است که اندیشمندان مسلمانی چون محمّدسلیم العوا و محمد عمر آن را مطرح کردهاند و این یعنی تفاوت دینی و سیاسی در برابر جدایی دین از سیاست.
در این صحیفه تفاوت آشکاری بین دین و سیاست وجود دارد؛ مسلمانان امتی بودند عقیدتی و یهود نیز همچنین؛ اما مجموع یهود و مشرکان ساکن مدینه به مثابه امتی بودند غیر از سایر مردم و این مفهوم سیاسی امت است. این تفاوت در رفتار پیامبر اکرم -صلّی الله علیه وسلّم- به چشم میخورد. تا جایی که مسأله بر مردم مشتبه میشد که کدام مسأله دینی است و الزاما باید پیروی کنند و کدام یک سیاسی است و جای اجتهاد دارد. گاهی مردم بر سر دوراهی قرار میگرفتند و از پیامبر اکرم -صلّی الله علیه وسلّم- میپرسیدند که آیا فلان مسأله وحی است یا رأی و مشورت است؟ اگر وحی بود میگفت وحی است و واجب الاطاعه میشد اما اگر سیاسی بود میگفت که اینجا محل رأی و مشورت است و در چنین مواردی گاه نظرشان با نظر رسول اکرم موافق نبود. اصحاب چندین بار با رسول خدا -صلّی الله علیه وسلّم- به عنوان رئیس حکومت اختلاف نظر پیدا کردند. شیخ طاهر بن عاشور بحث مفصلی پیرامون مقامات نبی دارد؛ آنجا که مقام نبوت است وظیفهای جز دریافت و اطاعت وجود ندارد اما آنجا که مقام فرماندهی نظامی و پیشوای سیاسی است جای سؤال و اجتهاد است؛ مثلاً گاهی جایی را برای موضع نیروها انتخاب میکند و یک صحابی به ایشان میگوید که اگر موضع دیگری انتخاب کنی بهتر است و پیامبر خدا نیز عملاً از نظرش بازمیگردد و نظر آن صحابی را ترجیح میدهد.
باری پیامبر اکرم گروهی از مردم مدینه را دید که درختان خرما را گردهافشانی میکردند و از آنجایی که از مکه آمده بود و تجربهی کشاورزی نداشت به آنان فرمود گمان نکنم این کار فایدهی چندانی داشته باشد. مردم مدینه یا برخی از آنان گمان کردند که این وحی است و آن سال گردهافشانی نکردند در نتیجه محصول آن سال تلخ شد. پرسیدند چرا به ما چنین امر کردی؟ فرمود: شما به کار دنیای خود داناترید. آموزش روشهای کشاورزی و صنعت و حتی شیوهی حکومت و ادارهی کشور از وظایف دین نیست؛ زیرا همهی اینها روش و تکنیک است و عقل میتواند از طریق تجربه در این امور به حقیقت دست یابد. وظیفهی دین آن است که مسایل بزرگی را که به اصل وجود و سرنوشت ما باز میگرددد برای ما روشن کند؛ هدفی را که به خاطر آن آفریده شدهایم برای ما بیان کند و ارزشها و اصولی را در اختیارمان قرار دهد که بتواند تفکر و رفتار ما و ساز و کار حکومتی را که در پی آن هستیم برای ما تشریح کند.
آری اسلام از زمان روی کار آمدن خود و در طول تاریخ جدایی میان دین و سیاست را به دور کردن دین از زندگی معنا نکرده است؛ از زمان پیامبر اسلام -صلّی الله علیه وسلّم- تاکنون مسلمانان همواره متأثر از این نگاه بودهاند که آنان مسلمانند و باید مسیر زندگی مدنی خود را با نظر به تفاوت بین دین و سیاست از اسلام و آموزههای آن بیاموزند و مسألهی تشخیص کار سیاسی از کار دینی در نزد فقیهان مسألهی آشکاری بوده است. فقیهان بین سیستم معاملات با عبادات تفاوت قایل شدهاند به طوری که عبادات (نماز و روزه) را تبعی دانستهاند؛ چرا پنج بار در روز نماز بخوانیم؟ چرا برخی سه رکعتی و برخی چهار رکعتیاند؟ اینها عرصهی تبعیت و پایبندی است و عقل در این زمینه شایستهی نظر ندارد. عقل در زمینهی عبادات و عقاید نمیتواند حقیقت را درک کند؛ اما معاملات عرصهی جستجوی منافع است و اسلام نیز آمده است تا منافع بندگان را محقق کند. فقهای بزرگ از شاطبی تا ابن عاشور مقصد اصلی فرستادن پیامبران را تحقق عدالت و منافع مردم دانستهاند. این منافع از طریق به کارگیری عقل با توجه به رهنمودها، اصول و ارزشها به دست میآید. به همین خاطر معاملات همواره با تغییر و تحول روبرو هستند؛ حکومتها نیز چنین هستند. اما آنچه به عقیده و شعایر دینی مربوط است و آنچه به ارزشهای اخلاقی بازمیگردد جزء ثوابت بوده و تغییرناپذیر هستند.
در درازنای تاریخ اسلام حکومتهای متأثر از اسلام در عملکردشان متفاوت از هم عمل کردهاند؛ بشر قوانین را با توجه به فهم خود از ارزشهای اسلامی تدوین کرده است. کشورهای اسلامی نه از این جهت اسلامی هستند که روشها و برنامههای آنان وحیانی باشد بلکه این اجتهاد بشری است که جای موافقت و مخالفت دارد. با این حال حکومتها همواره تا حدی بیطرف بودهاند تا جایی که در دوران حکومت عباسیان خواستند حکومت نوعی فهم از اسلام را بر امت تحمیل کند. آوردهاند که منصور عباسی به امام مالک گفت: اختلافات و اجتهادهای برگرفته از دین واحد زیاد شده است و من نگران آنم که مردم دچار سردگی شودند. منصور از او خواست تمام نظرات فقیهان را در یک کتاب گرد آورد و امام مالک عملاً کتاب «الموطأ» را نوشت و اقوال و نظرات گوناگون را در آن جمع کرد. منصور از این کار بسیار خوشحال شد و خواست آن را قانون الزامآور امت اسلامی قرار دهد. اگر دولت اجتهاد یکی از اهل قلم این دوران را قانون قرار دهد چقدر مایهی خوشحالی او خواهد بود؛ اما اهل قلم همه مانند هم نیستند. امام مالک از این کار منصور به هراس افتاد و گفت:ای امیرالمؤمنین چنین مکن؛ اصحاب رسول خدا در شهرهای مختلف با هم اختلاف نظر داشتند در حالی که اهل علم بودند؛ این رأی و نظر من است پس مردم را آزاد بگذار تا آنچه میخواهند برگزینند. بنابراین مذاهب گوناگون در جامعهی اسلامی وجود داشت؛ شمال آفریقا یک مذهب داشت، اهل مصر یک مذهب و اهل شام مذهبی دیگر.
آزادی اجتهاد در اسلام باقی است زیرا کلیسا در صحنه حضور ندارد و طبیعتاً اجتهادهای برگرفته از یک منبع متعدد خواهد بود و هیچ اشکالی متوجه آن نیست. اما اگر ما با توجه به این تعدد نیاز به تدوین قانون داشته باشیم باید ساز و کاری در اختیار داشته باشیم که بهترین آن در دوران معاصر ساز و کار دموکراسی و انتخابات است. نمایندگانی از امت انتخاب میشوند به گونهای که اجتهاد امروز به اجتهادی فردی تبدیل نمیشود بلکه اجتهاد جمعی است که نمایندگان منتخب امت در رأس آن قرار دارند و این در غیاب کلیسا یا مؤسسهی دینی است که خود را مقدس بر روی زمین میداند. در اینجا کسی نمیتواند به نام قرآن یا ارادهی الهی سخن بگوید؛ ارادهی الهی تنها در امتی تحقق مییابد که آن را در تدافع این اراده میداند نه در انحصار قدرت برای یک نفر یا حزب یا حکومت. به همین خاطر امام احمد در زمان مأمون بر حکومت شورید و انقلاب او مشهور شد؛ مأمون اندیشمند بزرگی بود و در فکر آن بود که امت بر نظر واحدی اجماع کنند زیرا پراکندگی آراء را مشاهده میکرد. او از مدرسهی معتزله متأثر شده بود که به مدرسهی عقلی مشهور بود و بسیاری از خردمندان فریبخورده هم میخواستند دستاوردهای فکری خود را بر مردم تحمیل کنند. مأمون عملاً دست به کار شد و تفسیر معینی از قرآن و فهم خاصی از عقیدهی اسلامی را بر مردم تحمیل کرد. امام احمد بر تسلط حکومت بر دین شورید؛ بنابراین تحت فشار و شکنجه قرار گرفت اما در نهایت توانست افکار عمومی را علیه حکومت تحریک کند تا اینکه مأمون از ایدهی خود بازگشت. در عصر حاضر هیچ مؤسسهی دینی بر جهان اسلام حاکم نیست. در جاهای مختلف مذاهب مختلف وجود دارد بدون اینکه حکومت بتواند بر دین تسلطی داشته باشد.
مشکل غرب آن است که چگونه حکومت را از دست دین آزاد کند و برای تحقق این هدف انقلابهای بزرگی روی داده است؛ اما مشکل ما آن است که چگونه دین را از حکومت آزاد کنیم و آن را از تسلط بر دین بازداریم؛ برای دین جایگاهی در جامعه قایل باشیم که همهی مسلمانان بتوانند قرآن را بخوانند و با توجه به فهم خود از آن برداشت کنند. تعددی که با گذشت و مدارا همراه باشد هیچ اشکالی ندارد اما اگر مسلمانان نیاز به قانون داشته باشند، ساز و کار دموکراسی معاصر بهترین نمونه برای نهادینه کردن شورا در اسلام است. در سایهی دموکراسی اجتهاد فردی نمیشود بلکه از سوی نمایندگان دولت گروهی است. این مهم است که در فرهنگ ما مؤسسهی دینی به عنوان مظهر مذهبی وجود ندارد. تنها برادران شیعه هستند که قایل به تفکر مؤسسهی دینی هستند. در جهان اهل سنت مؤسسهی دینی وجود ندارد بلکه مؤسسهی علما وجود دارد و آنان بر اساس طبیعتشان مختلف هستند و آراء و نظرات گوناگونی دارند. در نتیجه ما به ابزاری برای تدوین قوانین نیازمندیم؛ ما نه به یک عالم که به علما و نخبگان زیادی نیاز داریم که در فضایی آزاد به بحث و بررسی بپردازند و در نهایت مؤسسهی قانونگزاری تنها مؤسسهای خواهد بود که مجاز به تدوین قانون است زیرا منتخب مردم است.
گفتمان جاری امروزی در کشورهای ما در بین جریانهای سکولار کهگاه از آن به افراطی نام میبریم و بین جریانهای اسلامی هم کهگاه به همان صفت موسومند، متفاوت است؛ یکی خواستار تحمیل اجتهاد در اسلام از بالا و با ابزار حکومت است؛ اما جریان دیگر میخواهد حکومت را از تمام نشانههای اسلامی عاری کند، میخواهد قانون و برنامههای تربیتی و فرهنگی را از تمام تأثیرات دینی در جامعه به دور دارد آن هم در جامعهای مانند جامعهی ما که به سمت انحصار دینی پیش نمیرود. در سراسر جهان اسلام هم که با بیداری دیدنی روبرو است قضیه به همین منوال است. اقدام کلیسای کاتولیک در نقشآفرینی در تحولات اروپای شرقی را که از کشیش بولینی پاپ جان پول دوم آغاز شد از یاد نبردهایم؛ نقش دین در رساندن پوتین به سمت ریاست جمهوری که به حمایت کشیش ارتدوکس بزرگ نیاز داشت هم نمونهی دیگر آن است. در زمانی که جهان شاهد بیداری دینی است به ویژه در جهان اسلام کسانی هستند که مخالف هر گونه تأثیر دین در سیاستهای آموزشی و فرهنگی دولت هستند. در حقیقت ما نیازی به آن نداریم که اسلام خود را بر مردم تحمیل کند زیرا اسلامم دین مردم است نه دین نخبگان؛ ما قایل به آن نیستیم که اسلام به خاطر نفوذ دولت باقی بماند بلکه باید به خاطر برخورداری از پذیرش عمومی از سوی طرفدارانش باقی بماند. در بسیاری از موارد حکومت بلای جان دین بوده است و همان گونه که گفتم بسیاری از منتسبان به جریانهای اسلامی و دیگران از اینکه دین در دست دولت باشد نگرانند؛ دین باید محبوبیت مردمی داشته باشد. چرا دولت باید امامان مساجد را تعیین کند؟ چرا باید مساجد را در حیطهی خود داشته باشد؟
مسألهی بیطرفی دولت قدری ماجراجویانه است اگر منظور از این موضوع جدایی دین از سیاست باشد به این معناست که دولت ساختهی بشر و دین فرستادهی الهی است؛ همان گونه مسلمانان اولیه مسألهی سیاسی و مسألهی وحیانی را کاملا از هم تشخیص میدادند. اما اگر منظورمان از جدایی دین از سیاست مفهوم فرانسوی آن یا پیرو تجربهی مارکسیستی باشد وارد ماجرایی شدهایم که به هر دو طرف هم دین و هم سیاست زیان وارد میکند. اگر سیاست از دین جدا شود حکومت به مافیا تبدیل میشود و اقتصاد جهان به تاراج میرود؛ آنگاه سیاست به نوعی نیرنگ و فریب تبدیل میشود و تجربهی غربی با وجود جنبههای مثبتش این حقیقت را کاملا نشان داده است. سیاست جهانی به ابزاری تبدیل شده است که برخی از دلالان مالی و سرمایهداران و سپس رسانهها بر آن حکم میکنند و در نهایت بر سیاستمداران نیز مسلط میشوند. نیاز مردم به دین نیاز عمیقی است زیرا انسان به رهنمودهای دینی و ارزشها نیاز دارد. هنگامی که مسایل بر او مشتبه شود به حلال و حرام و تشخیص این دو نیازمند است و اگر مؤسسهی دینی که حلال و حرام را در انحصار خود حاکم نباشد، مردم و نخبگان میتوانند زمینهی گفتوگو را از طریق اندیشمندان و رسانهها به وجود آورند.
وقتی دین از چنگ سیاست و دولت آزاد میشود این آزادی گاهی با خطراتی همراه است زیرا به گسست میانجامد و ناگزیر به ناهماهنگی و ناسازگاری در جامعه میانجامد. پس راه چاره معادلهای است که ضامن آزادیها و حقوق مردم باشد؛ زیرا دین به خاطر پاسداشت حقوق و آزادیهای مردم آمده است و برای تحقق این امر نیاز به مراجعه به مقولهی تفاوت بین دین و سیاست داریم؛ نیازمندیم آنیم تا ثوابت دینی را از متغیرات آن بازشناسیم؛ نیازمند قانونگذارانی هستیم که از ارزشهای دینی غنی باشند تا هرگاه بخواهند قانونی وضع کنند نیاز به نظارت وزارت اوقاف و تولیت علما نداشته باشند و با اعتقاد راسخ خود کار کنند؛ زیرا هر کار دینی که از روی اجبار باشد هیچ ارزشی ندارد. اگر مردم را از طریق ابزارهای حکومتی و قهری از گناهکار به منافق تبدیل کنیم چه سودی عاید میشود؟ خداوند متعال مردم را آزاد آفریده است میتوان بر ظاهر مردم حاکم شد اما آیا راهی برای تسلط بر درون آنان وجود دارد؟
به همین خاطر در مسألهی حجاب با دو پدیده روبرو هستیم؛ حجابی که حکومت آن را تحمیل میکند و حجابی که حکومت با آن مخالف است. به چشم خود دیدیم در یکی از کشورها وقتی در فرودگاه بودیم همهی زنها حجاب داشتند اما به محض برخاستن هواپیما حجابها برداشته شد. در حقیقت این شکست تربیتی است زیرا وسایل تربیت در دست حکومت است و نتوانسته است دینداری را نهادینه کند مگر با ابزارهای سرکوب. در کشور دیگری به عنوان کشوری که در آن زندگی میکردیم زن به خاطر سختگیریهای حکومت حق نداشت توانمندیهایش را در زمینهای که علاقهمند است نشان دهد؛ این هم شکست است.
عرصهی اصلی دین ابزارهای حکومتی نیست بلکه اعتقادات شخصی است اما وظیفهی حکومت پیش از هر چیز خدمترسانی به مردم به عنوان شهروند است؛ خدماتی چون اشتغال و خدمات بهداشتی و آموزشی و… اما دلهای مردم و دینداری آنان به خداوند مربوط است به همین خاطر من با هر گونه اجبار و اکراه در هر مورد مخالفم. گاهی مسألهی بحثبرانگیز ارتداد را مطرح کردهام به این معنا که دولت وظیفه دارد آزادی اعتقادی مردم را محدود کند. اگر اصل عدم اجبار و اکراه در دین مورد توافق باشد من از اصل آزادی در هر دو سوی آن دفاع کردهام: آزادی در پذیرش دین و آزادی در ترک آن؛ زیرا دینی که بر اساس اجبار باشد هیچ مفهومی ندارد امت اسلامی به منافقی نیاز ندارد که کفر را پنهان و اظهار ایمان و اسلام کند؛ زیرا اسلام با چنین کسانی تقویت نمیشود. آزادی یک اصل اساسی است که انسان با آن وارد دارالاسلام میشود؛ کسی که شهادتین بر زبان میآورد تصمیم اختیاری و فردی خود را از روی آگاهی و دلیل و برهان بیان میکند. به همین خاطر حکومت هر اندازه که بتواند بدون قیمومیت مؤسسهی دینی، نمایندهی ارزشهای دینی باشد به همان اندازه منتسب به اسلام است؛ زیرا چنین مؤسسهای در اسلام وجود ندارد بلکه اسلام با مردم و امت سر و کار دارد که از طریق مؤسسات خود، دین را برای خود تعریف میکنند و بالاترین ارزش در اسلام ارزش آزادی است.
زمانی که اهل مکه از پذیرش دین سر باز زدند پیامبر اکرم -صلّی الله علیه وسلّم- پیشنهاد کرد که مردم به حال رها شوند و اگر چنین کنند نیازی نیست که هجرت کنند و سرزمنیش را ترک گویند با اینکه دعوتش از چنان قدرت و نفوذی برخوردار بود که نتوانستند با ترفندهای دیگر با آن رویارویی کنند. به همین خاطر مسلمانان حجت اسلام را قوی میدانند و نیازی نیست که مردم به اجبار وادار شوند. وقتی اسلام میگوید دلیل و برهان خود را بیاورید اگر راست میگویید، این مبارزهطلبی را در جایی مطرح نمیکند که کسی در آن وجود ندارد بلکه مسلمان آن را در قلب درگیری دینی و سیاسی مطرح میکند. اگر فرض کنیم که سکولاریسم فلسفهی الحادی نیست بلکه اقدامات و راهکارهایی برای تضمین آزادی اعتقادی و فکری است، میبینیم که بخش بزرگی از درگیریها و مجادلاتی که امروزه در کشورهای ما جریان دارد به سردگمی مردم در خصوص مفاهیم سکولاریسم و اسلام بازمیگردد؛ به همین خاطر عبدالوهاب مسیری در کتابهایش بین سکولاریسم جزئی و سکولاریسم کامل فرق قایل شده است همانند الگوی یعقوبی در تاریخ فرانسه و کسانی که جنگ بر ضد کشیشان راه انداختند و شعار «آخرین پادشاه را با رودههای آخرین کشیش اعدام کنید» سر دادند. این ویژگی مربوط به فرانسه است و سکولاریسم از منظر آنان اقداماتی که برای تضمین آزادیها در جامعه نیست. در اسلام نیز پیچیدگی از این قبیل وجود دارد؛ کسانی هستند که بر این باورند اگر اسلام آزادیهای مردم را مصادره کند، نماز و روزه و حجاب را اجباری کند، پیروز خواهد شد اما این شکست است نه موفقیت؛ زیرا خداوند نفاق و دورویی را بالاترین گناه میداند و منافقان را در پایینترین جای جهنم جای داده است و منافقان بدترین مردم هستند.
از آنجایی که انقلاب ما در سرنگونی دیکتاتور موفق شده است بر ما لازم است اصل شهروندی را مراعات کنیم؛ این کشور ملک شخصی زید یا عمرو نیست از آنِ یک این حزب یا آن حزب نیست؛ بلکه ملک تمام شهروندان است و اسلام همهی آنان را صرف نظر از معتقدات و نژادشان چه زن و چه مرد گرامی میدارد و از حقوقشان بهرهمند میکند؛ مردم آزادند با رعایت احترام همدیگر به آنچه میخواهد معتقد باشند و بر اساس قانونی که خود از طریق نمایندگانشان در پارلمان تدوین میکنند رفتار کنند. این فهم و برداشت من از رابطهی اسلام یا سکولاریسم است و امیدوارم توانسته باشم برخی از مسایل اساسی را که لمس کردهام بیان کنم. با تشکر فراوان.
اسلام و سکولاریسم ، جدایی دین از ساست یا تفاوت دین و سیاست
راشد الغنوشی ترجمه: وفا حسنپور
نگاه جنبش النهضه به سکولاریسم و ارتباط دین با حکومت
خوشحالیم که توانستیم متن کامل مصاحبهی استاد راشد غنوشی را که روز جمعه ۹ اسفندماه در همایشی که در «مرکز پژوهشهای اسلامی و دموکراتیک» در تونس برگزار شد به شما تقدیم کنیم. موضوع سخنرانی ایشان دربارهی نگاه جنبش النهضه به سکولاریسم و ارتباط دین با حکومت بود.
در این همایش بسیاری از شخصیتهای سیاسی همانند نجیب رزوالی وریتی سفیر مراکش، زین الدین کاردار سفارت الجزایر، محمد محمود سرکنسول مصر و مشاور سیاسی این مک کاری سفیر آمریکا و بسیاری از مقامات ملی مانند مصطفی بن جعفر رئیس مجلس مؤسسان، محمد عزیز بن عاشور رئیس السکو [سازمان تربیتی، فرهنگی و علمی عرب]، نورالدین حشاد رئیس هیأت ملی حقوق بشر و نیز مجموعهای از رؤسای احزاب از جمله محمد قومانی، مراد رویسی، محمد بصیری بوعبدلی، عبدالوهاب هانی، یاسین ابراهیم و خالد طراولی حضور داشتند.
در بخش گفتوگوی آزاد نیز که پس از سخنرانی شیخ راشد غنوشی برگزار شد، بسیاری از فعالان حقوقی از جمله بشری بلحاج حمیده، استاد امال قرامی، صلاحالدین جورشی، سعاد حاجی قوسامی و شماری از دانشگاهیان و فعالان و نمایندگان جامعهی مدنی شرکت داشتند.
مقدمهی دکتر رضوان مصمودی و معرفی شیخ راشد غنوشی
برادران و خواهران گرامی و مهمانان حاضر
به مرکز پژوهشهای اسلامی و دموکراتیک خوش آمدید؛ از حضورتان در این همایش و از اینکه دعوت ما را پذیرفتهاید از شما سپاسگزاریم. امید آن داریم که این نشست بتواند فرایند گفتوگو را تعمیق و همگرایی ملی را در راستای انتقال دموکراتیک در تونس تقویت کند. همان طور که میدانید تونس امروز در یک مرحلهی تاریخی و امتحان حساس قرار دارد که نه تنها سرنوشت کشور که سرنوشت کل منطقهی عربی را در آینده رقم خواهد زد. همهی نگاهها اکنون متوجه تونس است من چند روزی است که از اردن و مصر بازگشتهام؛ پیش از آن هم در الجزایر بودم. باور کنید که وقتی میگویم همهی نگاهها امروز متوجه تونس است راست میگویم همه انتظار دارند؛ زیرا تونس نخستین کشور بهار عربی در حرکت به سمت آزادی و کرامت بود و کشوری بود که گامهای بزرگی را در حق همسایگان و برادارانمان در سایر کشورهای عربی برداشته است. همه از ما انتظار دارند و از همدیگر میپرسند: «آیا تونس در ارائهی دموکراسی حقیقی که جامع کرامت و حقوق بشر و عدالت و ارزشهای عربی و اسلامی باشد موفق خواهد شد؟»
مسألهی ارتباط دین با سیاست دشوارترین و مهمترین مسألهای است که هماکنون با آن روبرو هستیم و در مرحلهی تدوین قانون و نظام جدید امیدواریم که نظام ما یک نظام دموکراتیک باشد و حقوق انسانها را رعایت کند. به همین خاطر از حضور استاد غنوشی رئیس حزب النهضه در این همایش بسیار خوشوقتیم. حقیقتا استاد نیازی به معرفی ندارند و تنها برای یادآوری عرض میکنم که ایشان بنیانگزار جنیش رویکرد اسلامی، سپس النهضه و آنگاه النهضه پس از انقلاب است. ایشان از دیرزمانی است که رئیس حزب و یکی از اندیشمندان آن است. ایشان همچنین یکی از اندیشمندان برجستهی حرکت اسلامی در جهان عرب و اسلام است. کتابهای ارزشمندی در موضوع آزادیها و دموکراسی و حقوق بشر و ارتباط آن با اسلام نوشته است. از این رو ما از میزبانی ایشان در این نشست خرسندیم و امیدواریم نشستی گفتمانی باشد. ما میتوانستیم این همایش را در جای بزرگتری برگزار کنیم اما خواستیم نشستی صمیمی و عمیق باشد به نظر ما اگر در جای بزرگتری برگزار میشد بر کیفیت گفتوگو تأثیر منفی میگذاشت. به همین خاطر بهترین اندیشمندان را از نقاط
گوناگون و با دیدگاهها و جهتگیریهای متنوع دعوت کردیم و امید آن داریم که گفتوگو واقعی و عمیق باشد و موضوع را به دقت بررسی کند و پس از شنیدن سخنان استاد راشد غنوشی که در راه دموکراسی و آزادی مبارزه کرده و مردانه در برابر اسبتداد و خودکامگی ایستاده است، راهحلهای مناسبی ارائه شود. استاد راشد در این راه جانفشانی زیاد کرده است و حتی حکم اعدامش نیز صادر شده است و سپاس خدای متعال را که چیز دیگری اراده کرد و شیخ غنوشی هماکنون عزتمند و مفتخر در کشورش زندگی میکند و کسی که حکم اعدامش را صادر کرده بود خود به کشور دیگری گریخته است.
برخی از تألیفات استاد غنوشی عبارتند از:
•طریقنا إلى الحضاره [شاهراه تمدن]؛
•نحن و الغرب [ما و غرب]؛
•حقّ الإختلاف و واجب وحده الصّف [حق اختلاف و وجوب اتحاد]؛
•القضیّه الفلسطینیّه فی مفترق الطّرق [فلسطین بر سر دوراهی]؛
•المرأه بین القرآن و واقع المسلمین [زن از منظر قرآن و واقعیت مسلمانان]؛
•من الفکر الإسلامی فی تونس [تفکر اسلامی در تونس]؛
•الحریّات العامّه فی الدّوله الإسلامیّه [آزادیهای عمومی در حکومت اسلامی]؛
•القدر عند ابن تیمیّه [قدر از نگاه ابن تیمیه]؛
•مقاربات فی العلمانیه و المجتمع المدنی [رویکردهای سکولاریسم و جامعهی مدنی]؛
•الحرکه الإسلامیّه و نقاط التغییر [حرکت اسلامی و نقاط تغییر]؛
•من تجربه الحرکه الإسلامیّه فی تونس [تجربهی حرکت اسلامی در تونس]؛
•تمرّد على الصّمت [شورش بر سکوت]؛
به همین مقدار کفایت میکنم و ادامهی جلسه را به استاد غنوشی واگزار میکنم؛ استاد خوش آمدید.
متن سخنرانی استاد راشد غنوشی
بسم الله و الصلاه و السلام علی رسول الله و علی آله و صحبه و من والاه.
سروران گرامی برادران و خواهران عزیز سلام و درود خداوند بر شما
از مرکز پژوهشهای اسلامی و دموکراتیک سپاسگزارم که در این عصر فرخنده این فرصت را در اختیارم گذاشت تا در برابر جمع فرهیختهای از مردان و زنان تونسی و خارجی سخنرانی کنم. قصد ندارم چیزی به شما بیاموزم و موضوعی که دربارهی آن صحبت میکنیم آموزههایی نیست که به شما تقدیم میشود؛ بلکه طرحهای است مفید و تلاشی است برای نزدیکی حداکثری به زمینههای مشترک تا با استفاده از آن نخبگان ما بتوانند در این مرحلهی حساس از تاریخ کشورمان راهکاری برای بازیابی اجماع و توافق نظر یا بخشی از آن بیابند.
موضوع بحث ما مسألهی پرهیاهوی رابطهی بین اسلام و سکولاریسم است؛ آیا این یک ارتباط تشنجزا و مناقشهای است یا اینکه با همپوشانی دارند؟ پیش زمینهی این سؤال روابط بین اسلام و سیاست و اسلام و قانون است و همهی اینها به نوبهی خود بحثبرانگیز است. زمانی که از اسلام و سکولاریسم صحبت میکنیم چنان مینماید که از مسایل روشن و آشکار سخن میگوییم در حالی که مسأله با مقداری پیچیدگی همراه با کثرتگرایی در فهم روبرو است. ما با یک شکل از سکولاریسم روبرو نیستیم که با اشکال گوناگون آن سر و کار داریم؛ به همین ترتیب آن اسلامی نیز که در جامعه مطرح است در یک قرائت و برداشت خلاصه نمیشود بلکه برداشتهای مختلفی دارد. ظاهرا سکولاریسم نگاه فلسفی دارد و گویی در نتیجهی نگرشهای فلسفی به وجود آمده است که برای رویارویی و مبارزه با برداشتهای آرمانی و مذهبی به پا به عرصه گذاشت. اما در واقع چنین نیست؛ سکولاریسم برای ارائهی راهحلهای اجرایی در غرب به وجود آمد و تنها فلسفهی محض یا نظریهی وجودی نبود؛ بلکه عبارت بود از اقداماتی اجرایی برای حل مشکلاتی که در محافل اروپایی مطرح میشد. مهمترین این مشکلات با جدایی پروتستان از کاتولیک در غرب به وجود آمد؛ پروتستان جامعهی اروپا را که گرد کلیسای کاتولیک قرار داشت از هم گسیخت و باعث شعلهور شدن جنگهای مذهبی در قرن شانزدهم و هفدهم میلادی شد. بدین ترتیب سکولاریسم به وجود آمد؛ در زبان عربی این کلمه به دو صورت [العِلمانیه] با کسر عین و فتح آن [العَلمانیه] خوانده میشود و قرائت واحدی ندارد؛ قرائت اول گویی نشان میدهد که این کلمه از عِلم گرفته شده است اما چنین نیست. قرائت دوم اما از عالَم گرفته شده است و یعنی هر چیزی که دنیایی و مادی باشد و این معنی به واقعیت نزدیکتر است.
گفتیم که سکولاریسم شامل اقداماتی اجرایی برای بازگرداندن وحدت به جامعهای بود که در اثر درگیریهای مذهبی از هم گسیخته بود. اینجا سؤالی مطرح میشود و آن اینکه آیا ما هماکنون به سکولاریسم به عنوان راهحلهای اجرایی نیازمندیم؟ چه بسا مهمترین ایدهی سکولاریسم و چکیدهی این اقدامات، ایدهی بیطرفی حکومت در قبال مذاهب و ادیان و عدم دخالت در معتقدات مردم است. زمینهی کاری حکومت گسترده است اما دین مجال خاصی دارد. در تعریف عملی سکولاریسم تا اینجا توافق وجود دارد با اینکه ارتباط آن با دین مورد اختلاف است. در ایالات متحده دین در زمینههای عمومی آشکارا دخالت دارد با اینکه در آنجا تمایز وجود دارد اما دست کم تأثیر آن بسیار است؛ رهبران با ایدههای دینی سخنرانی میکنند و هنگام تبلیغات انتخاباتی مسألهی دین مطرح است؛ موضوع نماز در مدارس و مسألهی سقط جنین و ارتباط آن با دین مسایلی است که همواره مورد بحث قرار میگیرند. علتش هم در آن است که آمریکا توسط مهاجران انگلیسیتباری ساخته شده است که از فشار کاتولیک در اروپا به ستوه آمدند و به آنجا فرار کردند. به همین خاطر به آمریکا به عنوان سرزمین موعود نگریسته میشود یعنی جایی که آرمانهای موجود در تورات و انجیل در آنجا تحقق مییابد.
این در حالی است که توکوفیل اندیشمند آمریکایی فرانسوی گفته است قویترین حزب در آمریکا کلیسا است به خاطر نفوذی که کلیسا در جامعه دارد. اما در اروپا اینگونه نیست؛ در آمریکا تعداد کسانی که میتوانند نماز بخوانند به ۵۰ درصد میرسد، اما در اروپا این رقم تنها ۵ درصد است و آنهم رو به کاهش است. در اروپا پیرامون رابطهی دین با سیاست اختلاف وجود دارد؛ میراث فرانسوی با میراث انگلوساکسون متفاوت است. در انگلستان ملکه بر سلطهی زمانی و دینی احاطه دارد. تفاوت کامل و اصلی در شناخت میراث فرانسوی است و علت آن درگیریهایی است که در طول تاریخ فرانسه بین حکومت انقلابیون و میراث کلیسای کاتولیک به وجود آمده است. حتی در اروپا نیز تجربهی سکولاریسم تجربهی واحدی نیست نخبگان ما در حقیقت بیشتر از سکولاریسم خصوصی متأثر شدهاند. حتی از نگاه غرب این ویژگی نگاه فرانسوی است که دین را از حوزهی عمومی دور میکند. به همین خاطر فرانسه تنها کشوری بود که پوشاندن سر را برای زنان فرانسوی نپذیرفت در حالی که در هیچ یک از کشورهای اروپایی مسألهی حجاب بحثبرانگیز نبوده است و این پدیده تنها به خاطر ارتباط ویژهی بین سیاست و دین در نگاه مخصوص فرانسویان به این موضوع پیش آمده است.
ما به نوبهی خود با یک مفهوم سر و کار نداریم چه بسا مهمترین اقدامی که تفکر سکولاریسم در این زمینه ابداع کرده است بیطرفی حکومت است؛ یعنی حکومت ضامن تمام آزادیهای دینی و سیاسی است و لازم نیست به نفع یکی از طرفها مداخله کند. ما میپرسیم اگر اسلام هم چنین رویهای در پیش میگرفت چه میشد؟ یعنی بیطرف بودن حکومت نسبت به دیانتها.
اسلام از روز نخست دین و سیاست را با هم جمع کرد؛ رسول اکرم -صلّی الله علیه وسلّم- بینانگزار دین و در عین حال بانی حکومت بود. بیعت نخستین گروهی که از مدینه آمده بودند بیعت دینی بود: به خدا و رسولش ایمان ایمان آورید؛ اما در بیعت دوم آمده بود که باید از جماعت مسلمان حمایت کنند حتی با شمشیر و اگر مدینه مورد حمله قرار گرفت باید به دفاع برخیزند. این مسأله بسیار مهم است؛ نام اولیهی این شهر یثرب بود؛ اما با ورود رسول اکرم -صلّی الله علیه وسلّم- مدنیه نام گرفت تا نشان دهد که اسلام تنها دین نیست بلکه مفهوم تمدن را نیز با خود دارد یعنی انتقال مردم از صحرا به شهر و از زندگی عشایری به زندگی مترقی و متمدن. به همین خاطر بازگشت به صحرانشینی پس از زندگی شهری از کبایر محسوب میشود به این معنی که کسانی که شهرنشین شدهاند حق ندارند بار دیگر به بادیه بازگردند. عجیب نیست که اسلام شهرها را ساخته است اسلام در هر جایی که وارد شده است اقدام به شهرسازی کرده است و در کشور ما کهنترین شهر توسط فاتحان عرب ساخته شده است. وقتی اسلام در هر جایی به شهرسازی پرداخته است و رسول اکرم نیز نخستین بار شهر را بنا نهاد، این امر نشان میدهد که اسلام دین تمدن است نه دین بادیه. به همین خاطر نخستین شهری که در اسلامی ساخته شده است مدینه نام دارد و حقیقتاً سزاوار این نام است. دیدیم که چگونه قبایل پراکنده و متخاصم در صحراهای اطراف را به شهر مرکز تمدن و حکومت کشاند.
پیامبر اکرم -صلّی الله علیه وسلّم- در مسجد برای مردم نماز میگزارد؛ پیشوای دینی و در عین حال پیشوای سیاسی بود که میان مردم قضاوت میکرد، لشکرها را سامان میداد، با اطرافیان پیمان میبست و تمام کارهای لازم را انجام میداد. مهمترین اقدام آن حضرت و نخستین کار ایشان در این زمینه که برای ما اهمیت ویژهای دارد ساخت مسجد در نخستین روز ورود به مدینه است. دومین اقدام ایشان تدوین قانونی به نام صحیفه بود جناب مصطفی (با اشاره به مصطفی بن جعفر رئیس مجلس مؤسسان که در جلسه حضور داشت). این صحیفه شاید قدمیترین قانون در جهان باشد که شامل منشور همزیستی قبایل گوناگون مهاجران و انصار به عنوان امت از یک سو و یهودیان ساکن مدینه از سوی دیگر است که آنان هم به اعتبار اینکه گروهی از مردم را شامل میشوند امت خطاب شدهاند. منظور از امت در اینجا امت دینی نیست بلکه امت سیاسی است و این مهمترین اصطلاحی است که اندیشمندان مسلمانی چون محمّدسلیم العوا و محمد عمر آن را مطرح کردهاند و این یعنی تفاوت دینی و سیاسی در برابر جدایی دین از سیاست.
در این صحیفه تفاوت آشکاری بین دین و سیاست وجود دارد؛ مسلمانان امتی بودند عقیدتی و یهود نیز همچنین؛ اما مجموع یهود و مشرکان ساکن مدینه به مثابه امتی بودند غیر از سایر مردم و این مفهوم سیاسی امت است. این تفاوت در رفتار پیامبر اکرم -صلّی الله علیه وسلّم- به چشم میخورد. تا جایی که مسأله بر مردم مشتبه میشد که کدام مسأله دینی است و الزاما باید پیروی کنند و کدام یک سیاسی است و جای اجتهاد دارد. گاهی مردم بر سر دوراهی قرار میگرفتند و از پیامبر اکرم -صلّی الله علیه وسلّم- میپرسیدند که آیا فلان مسأله وحی است یا رأی و مشورت است؟ اگر وحی بود میگفت وحی است و واجب الاطاعه میشد اما اگر سیاسی بود میگفت که اینجا محل رأی و مشورت است و در چنین مواردی گاه نظرشان با نظر رسول اکرم موافق نبود. اصحاب چندین بار با رسول خدا -صلّی الله علیه وسلّم- به عنوان رئیس حکومت اختلاف نظر پیدا کردند. شیخ طاهر بن عاشور بحث مفصلی پیرامون مقامات نبی دارد؛ آنجا که مقام نبوت است وظیفهای جز دریافت و اطاعت وجود ندارد اما آنجا که مقام فرماندهی نظامی و پیشوای سیاسی است جای سؤال و اجتهاد است؛ مثلاً گاهی جایی را برای موضع نیروها انتخاب میکند و یک صحابی به ایشان میگوید که اگر موضع دیگری انتخاب کنی بهتر است و پیامبر خدا نیز عملاً از نظرش بازمیگردد و نظر آن صحابی را ترجیح میدهد.
باری پیامبر اکرم گروهی از مردم مدینه را دید که درختان خرما را گردهافشانی میکردند و از آنجایی که از مکه آمده بود و تجربهی کشاورزی نداشت به آنان فرمود گمان نکنم این کار فایدهی چندانی داشته باشد. مردم مدینه یا برخی از آنان گمان کردند که این وحی است و آن سال گردهافشانی نکردند در نتیجه محصول آن سال تلخ شد. پرسیدند چرا به ما چنین امر کردی؟ فرمود: شما به کار دنیای خود داناترید. آموزش روشهای کشاورزی و صنعت و حتی شیوهی حکومت و ادارهی کشور از وظایف دین نیست؛ زیرا همهی اینها روش و تکنیک است و عقل میتواند از طریق تجربه در این امور به حقیقت دست یابد. وظیفهی دین آن است که مسایل بزرگی را که به اصل وجود و سرنوشت ما باز میگرددد برای ما روشن کند؛ هدفی را که به خاطر آن آفریده شدهایم برای ما بیان کند و ارزشها و اصولی را در اختیارمان قرار دهد که بتواند تفکر و رفتار ما و ساز و کار حکومتی را که در پی آن هستیم برای ما تشریح کند.
آری اسلام از زمان روی کار آمدن خود و در طول تاریخ جدایی میان دین و سیاست را به دور کردن دین از زندگی معنا نکرده است؛ از زمان پیامبر اسلام -صلّی الله علیه وسلّم- تاکنون مسلمانان همواره متأثر از این نگاه بودهاند که آنان مسلمانند و باید مسیر زندگی مدنی خود را با نظر به تفاوت بین دین و سیاست از اسلام و آموزههای آن بیاموزند و مسألهی تشخیص کار سیاسی از کار دینی در نزد فقیهان مسألهی آشکاری بوده است. فقیهان بین سیستم معاملات با عبادات تفاوت قایل شدهاند به طوری که عبادات (نماز و روزه) را تبعی دانستهاند؛ چرا پنج بار در روز نماز بخوانیم؟ چرا برخی سه رکعتی و برخی چهار رکعتیاند؟ اینها عرصهی تبعیت و پایبندی است و عقل در این زمینه شایستهی نظر ندارد. عقل در زمینهی عبادات و عقاید نمیتواند حقیقت را درک کند؛ اما معاملات عرصهی جستجوی منافع است و اسلام نیز آمده است تا منافع بندگان را محقق کند. فقهای بزرگ از شاطبی تا ابن عاشور مقصد اصلی فرستادن پیامبران را تحقق عدالت و منافع مردم دانستهاند. این منافع از طریق به کارگیری عقل با توجه به رهنمودها، اصول و ارزشها به دست میآید. به همین خاطر معاملات همواره با تغییر و تحول روبرو هستند؛ حکومتها نیز چنین هستند. اما آنچه به عقیده و شعایر دینی مربوط است و آنچه به ارزشهای اخلاقی بازمیگردد جزء ثوابت بوده و تغییرناپذیر هستند.
در درازنای تاریخ اسلام حکومتهای متأثر از اسلام در عملکردشان متفاوت از هم عمل کردهاند؛ بشر قوانین را با توجه به فهم خود از ارزشهای اسلامی تدوین کرده است. کشورهای اسلامی نه از این جهت اسلامی هستند که روشها و برنامههای آنان وحیانی باشد بلکه این اجتهاد بشری است که جای موافقت و مخالفت دارد. با این حال حکومتها همواره تا حدی بیطرف بودهاند تا جایی که در دوران حکومت عباسیان خواستند حکومت نوعی فهم از اسلام را بر امت تحمیل کند. آوردهاند که منصور عباسی به امام مالک گفت: اختلافات و اجتهادهای برگرفته از دین واحد زیاد شده است و من نگران آنم که مردم دچار سردگی شودند. منصور از او خواست تمام نظرات فقیهان را در یک کتاب گرد آورد و امام مالک عملاً کتاب «الموطأ» را نوشت و اقوال و نظرات گوناگون را در آن جمع کرد. منصور از این کار بسیار خوشحال شد و خواست آن را قانون الزامآور امت اسلامی قرار دهد. اگر دولت اجتهاد یکی از اهل قلم این دوران را قانون قرار دهد چقدر مایهی خوشحالی او خواهد بود؛ اما اهل قلم همه مانند هم نیستند. امام مالک از این کار منصور به هراس افتاد و گفت:ای امیرالمؤمنین چنین مکن؛ اصحاب رسول خدا در شهرهای مختلف با هم اختلاف نظر داشتند در حالی که اهل علم بودند؛ این رأی و نظر من است پس مردم را آزاد بگذار تا آنچه میخواهند برگزینند. بنابراین مذاهب گوناگون در جامعهی اسلامی وجود داشت؛ شمال آفریقا یک مذهب داشت، اهل مصر یک مذهب و اهل شام مذهبی دیگر.
آزادی اجتهاد در اسلام باقی است زیرا کلیسا در صحنه حضور ندارد و طبیعتاً اجتهادهای برگرفته از یک منبع متعدد خواهد بود و هیچ اشکالی متوجه آن نیست. اما اگر ما با توجه به این تعدد نیاز به تدوین قانون داشته باشیم باید ساز و کاری در اختیار داشته باشیم که بهترین آن در دوران معاصر ساز و کار دموکراسی و انتخابات است. نمایندگانی از امت انتخاب میشوند به گونهای که اجتهاد امروز به اجتهادی فردی تبدیل نمیشود بلکه اجتهاد جمعی است که نمایندگان منتخب امت در رأس آن قرار دارند و این در غیاب کلیسا یا مؤسسهی دینی است که خود را مقدس بر روی زمین میداند. در اینجا کسی نمیتواند به نام قرآن یا ارادهی الهی سخن بگوید؛ ارادهی الهی تنها در امتی تحقق مییابد که آن را در تدافع این اراده میداند نه در انحصار قدرت برای یک نفر یا حزب یا حکومت. به همین خاطر امام احمد در زمان مأمون بر حکومت شورید و انقلاب او مشهور شد؛ مأمون اندیشمند بزرگی بود و در فکر آن بود که امت بر نظر واحدی اجماع کنند زیرا پراکندگی آراء را مشاهده میکرد. او از مدرسهی معتزله متأثر شده بود که به مدرسهی عقلی مشهور بود و بسیاری از خردمندان فریبخورده هم میخواستند دستاوردهای فکری خود را بر مردم تحمیل کنند. مأمون عملاً دست به کار شد و تفسیر معینی از قرآن و فهم خاصی از عقیدهی اسلامی را بر مردم تحمیل کرد. امام احمد بر تسلط حکومت بر دین شورید؛ بنابراین تحت فشار و شکنجه قرار گرفت اما در نهایت توانست افکار عمومی را علیه حکومت تحریک کند تا اینکه مأمون از ایدهی خود بازگشت. در عصر حاضر هیچ مؤسسهی دینی بر جهان اسلام حاکم نیست. در جاهای مختلف مذاهب مختلف وجود دارد بدون اینکه حکومت بتواند بر دین تسلطی داشته باشد.
مشکل غرب آن است که چگونه حکومت را از دست دین آزاد کند و برای تحقق این هدف انقلابهای بزرگی روی داده است؛ اما مشکل ما آن است که چگونه دین را از حکومت آزاد کنیم و آن را از تسلط بر دین بازداریم؛ برای دین جایگاهی در جامعه قایل باشیم که همهی مسلمانان بتوانند قرآن را بخوانند و با توجه به فهم خود از آن برداشت کنند. تعددی که با گذشت و مدارا همراه باشد هیچ اشکالی ندارد اما اگر مسلمانان نیاز به قانون داشته باشند، ساز و کار دموکراسی معاصر بهترین نمونه برای نهادینه کردن شورا در اسلام است. در سایهی دموکراسی اجتهاد فردی نمیشود بلکه از سوی نمایندگان دولت گروهی است. این مهم است که در فرهنگ ما مؤسسهی دینی به عنوان مظهر مذهبی وجود ندارد. تنها برادران شیعه هستند که قایل به تفکر مؤسسهی دینی هستند. در جهان اهل سنت مؤسسهی دینی وجود ندارد بلکه مؤسسهی علما وجود دارد و آنان بر اساس طبیعتشان مختلف هستند و آراء و نظرات گوناگونی دارند. در نتیجه ما به ابزاری برای تدوین قوانین نیازمندیم؛ ما نه به یک عالم که به علما و نخبگان زیادی نیاز داریم که در فضایی آزاد به بحث و بررسی بپردازند و در نهایت مؤسسهی قانونگزاری تنها مؤسسهای خواهد بود که مجاز به تدوین قانون است زیرا منتخب مردم است.
گفتمان جاری امروزی در کشورهای ما در بین جریانهای سکولار کهگاه از آن به افراطی نام میبریم و بین جریانهای اسلامی هم کهگاه به همان صفت موسومند، متفاوت است؛ یکی خواستار تحمیل اجتهاد در اسلام از بالا و با ابزار حکومت است؛ اما جریان دیگر میخواهد حکومت را از تمام نشانههای اسلامی عاری کند، میخواهد قانون و برنامههای تربیتی و فرهنگی را از تمام تأثیرات دینی در جامعه به دور دارد آن هم در جامعهای مانند جامعهی ما که به سمت انحصار دینی پیش نمیرود. در سراسر جهان اسلام هم که با بیداری دیدنی روبرو است قضیه به همین منوال است. اقدام کلیسای کاتولیک در نقشآفرینی در تحولات اروپای شرقی را که از کشیش بولینی پاپ جان پول دوم آغاز شد از یاد نبردهایم؛ نقش دین در رساندن پوتین به سمت ریاست جمهوری که به حمایت کشیش ارتدوکس بزرگ نیاز داشت هم نمونهی دیگر آن است. در زمانی که جهان شاهد بیداری دینی است به ویژه در جهان اسلام کسانی هستند که مخالف هر گونه تأثیر دین در سیاستهای آموزشی و فرهنگی دولت هستند. در حقیقت ما نیازی به آن نداریم که اسلام خود را بر مردم تحمیل کند زیرا اسلامم دین مردم است نه دین نخبگان؛ ما قایل به آن نیستیم که اسلام به خاطر نفوذ دولت باقی بماند بلکه باید به خاطر برخورداری از پذیرش عمومی از سوی طرفدارانش باقی بماند. در بسیاری از موارد حکومت بلای جان دین بوده است و همان گونه که گفتم بسیاری از منتسبان به جریانهای اسلامی و دیگران از اینکه دین در دست دولت باشد نگرانند؛ دین باید محبوبیت مردمی داشته باشد. چرا دولت باید امامان مساجد را تعیین کند؟ چرا باید مساجد را در حیطهی خود داشته باشد؟
مسألهی بیطرفی دولت قدری ماجراجویانه است اگر منظور از این موضوع جدایی دین از سیاست باشد به این معناست که دولت ساختهی بشر و دین فرستادهی الهی است؛ همان گونه مسلمانان اولیه مسألهی سیاسی و مسألهی وحیانی را کاملا از هم تشخیص میدادند. اما اگر منظورمان از جدایی دین از سیاست مفهوم فرانسوی آن یا پیرو تجربهی مارکسیستی باشد وارد ماجرایی شدهایم که به هر دو طرف هم دین و هم سیاست زیان وارد میکند. اگر سیاست از دین جدا شود حکومت به مافیا تبدیل میشود و اقتصاد جهان به تاراج میرود؛ آنگاه سیاست به نوعی نیرنگ و فریب تبدیل میشود و تجربهی غربی با وجود جنبههای مثبتش این حقیقت را کاملا نشان داده است. سیاست جهانی به ابزاری تبدیل شده است که برخی از دلالان مالی و سرمایهداران و سپس رسانهها بر آن حکم میکنند و در نهایت بر سیاستمداران نیز مسلط میشوند. نیاز مردم به دین نیاز عمیقی است زیرا انسان به رهنمودهای دینی و ارزشها نیاز دارد. هنگامی که مسایل بر او مشتبه شود به حلال و حرام و تشخیص این دو نیازمند است و اگر مؤسسهی دینی که حلال و حرام را در انحصار خود حاکم نباشد، مردم و نخبگان میتوانند زمینهی گفتوگو را از طریق اندیشمندان و رسانهها به وجود آورند.
وقتی دین از چنگ سیاست و دولت آزاد میشود این آزادی گاهی با خطراتی همراه است زیرا به گسست میانجامد و ناگزیر به ناهماهنگی و ناسازگاری در جامعه میانجامد. پس راه چاره معادلهای است که ضامن آزادیها و حقوق مردم باشد؛ زیرا دین به خاطر پاسداشت حقوق و آزادیهای مردم آمده است و برای تحقق این امر نیاز به مراجعه به مقولهی تفاوت بین دین و سیاست داریم؛ نیازمندیم آنیم تا ثوابت دینی را از متغیرات آن بازشناسیم؛ نیازمند قانونگذارانی هستیم که از ارزشهای دینی غنی باشند تا هرگاه بخواهند قانونی وضع کنند نیاز به نظارت وزارت اوقاف و تولیت علما نداشته باشند و با اعتقاد راسخ خود کار کنند؛ زیرا هر کار دینی که از روی اجبار باشد هیچ ارزشی ندارد. اگر مردم را از طریق ابزارهای حکومتی و قهری از گناهکار به منافق تبدیل کنیم چه سودی عاید میشود؟ خداوند متعال مردم را آزاد آفریده است میتوان بر ظاهر مردم حاکم شد اما آیا راهی برای تسلط بر درون آنان وجود دارد؟
به همین خاطر در مسألهی حجاب با دو پدیده روبرو هستیم؛ حجابی که حکومت آن را تحمیل میکند و حجابی که حکومت با آن مخالف است. به چشم خود دیدیم در یکی از کشورها وقتی در فرودگاه بودیم همهی زنها حجاب داشتند اما به محض برخاستن هواپیما حجابها برداشته شد. در حقیقت این شکست تربیتی است زیرا وسایل تربیت در دست حکومت است و نتوانسته است دینداری را نهادینه کند مگر با ابزارهای سرکوب. در کشور دیگری به عنوان کشوری که در آن زندگی میکردیم زن به خاطر سختگیریهای حکومت حق نداشت توانمندیهایش را در زمینهای که علاقهمند است نشان دهد؛ این هم شکست است.
عرصهی اصلی دین ابزارهای حکومتی نیست بلکه اعتقادات شخصی است اما وظیفهی حکومت پیش از هر چیز خدمترسانی به مردم به عنوان شهروند است؛ خدماتی چون اشتغال و خدمات بهداشتی و آموزشی و… اما دلهای مردم و دینداری آنان به خداوند مربوط است به همین خاطر من با هر گونه اجبار و اکراه در هر مورد مخالفم. گاهی مسألهی بحثبرانگیز ارتداد را مطرح کردهام به این معنا که دولت وظیفه دارد آزادی اعتقادی مردم را محدود کند. اگر اصل عدم اجبار و اکراه در دین مورد توافق باشد من از اصل آزادی در هر دو سوی آن دفاع کردهام: آزادی در پذیرش دین و آزادی در ترک آن؛ زیرا دینی که بر اساس اجبار باشد هیچ مفهومی ندارد امت اسلامی به منافقی نیاز ندارد که کفر را پنهان و اظهار ایمان و اسلام کند؛ زیرا اسلام با چنین کسانی تقویت نمیشود. آزادی یک اصل اساسی است که انسان با آن وارد دارالاسلام میشود؛ کسی که شهادتین بر زبان میآورد تصمیم اختیاری و فردی خود را از روی آگاهی و دلیل و برهان بیان میکند. به همین خاطر حکومت هر اندازه که بتواند بدون قیمومیت مؤسسهی دینی، نمایندهی ارزشهای دینی باشد به همان اندازه منتسب به اسلام است؛ زیرا چنین مؤسسهای در اسلام وجود ندارد بلکه اسلام با مردم و امت سر و کار دارد که از طریق مؤسسات خود، دین را برای خود تعریف میکنند و بالاترین ارزش در اسلام ارزش آزادی است.
زمانی که اهل مکه از پذیرش دین سر باز زدند پیامبر اکرم -صلّی الله علیه وسلّم- پیشنهاد کرد که مردم به حال رها شوند و اگر چنین کنند نیازی نیست که هجرت کنند و سرزمنیش را ترک گویند با اینکه دعوتش از چنان قدرت و نفوذی برخوردار بود که نتوانستند با ترفندهای دیگر با آن رویارویی کنند. به همین خاطر مسلمانان حجت اسلام را قوی میدانند و نیازی نیست که مردم به اجبار وادار شوند. وقتی اسلام میگوید دلیل و برهان خود را بیاورید اگر راست میگویید، این مبارزهطلبی را در جایی مطرح نمیکند که کسی در آن وجود ندارد بلکه مسلمان آن را در قلب درگیری دینی و سیاسی مطرح میکند. اگر فرض کنیم که سکولاریسم فلسفهی الحادی نیست بلکه اقدامات و راهکارهایی برای تضمین آزادی اعتقادی و فکری است، میبینیم که بخش بزرگی از درگیریها و مجادلاتی که امروزه در کشورهای ما جریان دارد به سردگمی مردم در خصوص مفاهیم سکولاریسم و اسلام بازمیگردد؛ به همین خاطر عبدالوهاب مسیری در کتابهایش بین سکولاریسم جزئی و سکولاریسم کامل فرق قایل شده است همانند الگوی یعقوبی در تاریخ فرانسه و کسانی که جنگ بر ضد کشیشان راه انداختند و شعار «آخرین پادشاه را با رودههای آخرین کشیش اعدام کنید» سر دادند. این ویژگی مربوط به فرانسه است و سکولاریسم از منظر آنان اقداماتی که برای تضمین آزادیها در جامعه نیست. در اسلام نیز پیچیدگی از این قبیل وجود دارد؛ کسانی هستند که بر این باورند اگر اسلام آزادیهای مردم را مصادره کند، نماز و روزه و حجاب را اجباری کند، پیروز خواهد شد اما این شکست است نه موفقیت؛ زیرا خداوند نفاق و دورویی را بالاترین گناه میداند و منافقان را در پایینترین جای جهنم جای داده است و منافقان بدترین مردم هستند.
از آنجایی که انقلاب ما در سرنگونی دیکتاتور موفق شده است بر ما لازم است اصل شهروندی را مراعات کنیم؛ این کشور ملک شخصی زید یا عمرو نیست از آنِ یک این حزب یا آن حزب نیست؛ بلکه ملک تمام شهروندان است و اسلام همهی آنان را صرف نظر از معتقدات و نژادشان چه زن و چه مرد گرامی میدارد و از حقوقشان بهرهمند میکند؛ مردم آزادند با رعایت احترام همدیگر به آنچه میخواهد معتقد باشند و بر اساس قانونی که خود از طریق نمایندگانشان در پارلمان تدوین میکنند رفتار کنند. این فهم و برداشت من از رابطهی اسلام یا سکولاریسم است و امیدوارم توانسته باشم برخی از مسایل اساسی را که لمس کردهام بیان کنم. با تشکر فراوان.