بررسی « حکم تارک الصلاه »
بررسی « حکم تارک الصلاه »
۱- امام والا مقام و گرامی، احمدبنحنبل در
وصیت خود به شاگردش امام حافظ، مسرّد بن مسرهد گفته است:[۱] « هیچ
چیزی انسان را از دایرهی اسلام خارج نمیسازد به غیر از شرک برای خدای بزرگ، یا
اینکه شخصی یکی از فرائض خدا را رد کند و آن را انکار نماید، اما اگر آن فرض را به
خاطر تنبلی یا سهلانگاری رها کند، حکم او در مشیت خدا است، اگر بخواهد عذابش میدهد،
و اگر بخواهد او را میبخشد . [۲]
به این دلیل:
v إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا
دُونَ ذَلِکَ
لِمَن یَشَاء ( النساء۴۸)
بیگمان خداوند (هرگز) شرک به خود را نمیبخشد
ولی گناهان جز آن را از هر کس که خود بخواهد میبخشد .
پیامبر (ص) هم فرموده است :
(هر کس نمازهای پنجگانهای را که خداوند بر
بندگان خود فرض کرده، انجام دهد و هیچکدام از آنها را ضایع نکند، (مثلاً آنها را
کوچک و بیارزش بداند)، خداوند بر خود عهد کرده که او را وارد بهشت کند و اگر کسی
این نمازهای پنجگانه را انجام ندهد ، نزد خداوند عهدی نخواهد داشت اگر بخواهد
عذابش میدهد و اگر بخواهد او را وارد بهشت میگرداند .[۳]
۲- امام محمد بن عبدالوهاب ( رح) در « الدرر
السنیه» ، ج۱ ص۷۰ در جواب اینکه چه چیزی باعث تکفیر یک فرد میشود و به چه خاطر با
او اعلام جنگ میگردد، گفته است :
اگر شخصی به ارکان پنجگانه اسلام که اولین
رکن آنها، شهادتین است اقرار نماید، سپس به چهار رکن دیگر هم اعتراف کند، اما آنها
را بیاهمیت بداند و بدین خاطر ترکشان نماید، هر چند که ما به خاطر این عمل با او
خواهیم جنگید اما به خاطر ترک این ارکان او را تکفیر نمیکنیم و علما در مورد کفر
کسی که ارکان اسلام را به خاطر تنبلی، نه از روی انکار، ترک میکند اختلاف نظر
دارند و ما هم هیچ کس را کافر نمیدانیم مگر بر اساس آنچه که همهی علما بر آن
اتفاقنظر دارند و آن هم عدم اقرار به شهادتین است» .
۳- گروهی از اهل علم برای تکفیر « شخص ترک
کننده نماز» به آیهای از قرآن عظیم استدلال میکنند و آن را پایهی اساسی دلائل
تکفیر قرار میدهند؛ آن آیه این است :
v
فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ
الصَّلاَهَ وَآتَوُاْ الزَّکَاهَ فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ
(توبه۱۱)
آنان میگویند : وجه استدلال به آیه این است
که خداوند برای ثبوت برادری میان ما و مشرکان، بپاداشتن نماز را شرط قرار داده
است، پس کسی که آن را انجام ندهد ، برادر دینی ما به شمار نمیرود!
از دو جهت میتوان به این استدلال پاسخ گفت
:
اول : امام ابن عطیه در « المحرر الوجیز، ج
8 ص ۱۳۹، چاپ مغرب» میگوید : لفظ« تابوا» در آیه یعنی برگشتن مشرکان از شرک است و
چنین توبهای ایمان را به همراه دارد. در واقع اقامهی نماز، مشروط و مسبوق است به
توبهای که در برگیرندهی ایمان است ( یعنی مشرکان قبل از اینکه نماز بخوانند باید
ایمان بیاورند) زیرا خداوند « توبه» را قبل از نماز و زکات بیان کرده و این نشانگر
این است که «توبه از شرک و ایمان آوردن مشرکان» قاعدهی اصلی برای حکم به برادری
دینی است [نه اقامه ی نماز –مترجم]. به این خاطر است که قرطبی در « جامعالبیان»
ج۱۸ ص۸۶ میگوید :
« خداوند والا و بلند مرتبه فرموده است که
اگر آن مشرکان که من شما مؤمنان را به کشتارشان امر کردهام از کفر و شرک به سوی
ایمان به خدا و رسول و اطاعت پروردگار باز گشتند و نمازهای فرض را به جا آوردند و
طبق حدود، آن را ادا کردند و زکات فرض را به اهل آن پرداختند، در این صورت در دینی
که خداوند شما را به پیروی آن امر کرده یعنی اسلام، برادرتان خواهند بود .
دوّم : در آیهی مذکور همراه نماز، زکات هم
ذکر شده است. حال میپرسیم که اگر مشرکی توبه کند و نماز را برپا دارد امّا زکات
ندهد، آیا برادر دینی او محسوب میشود یا خیر؟ و آیا حقوق و وظایف مسلمانان به
نسبت او هم جاری است ؟
اگر در جواب گفته شود : برادر دینی محسوب میشود،
خواهیم گفت : دلیل شما برای اینکه میان نماز و زکات تفاوت قائل شدید چیست در
حالیکه هر دو بلافاصله و به ترتیب مساوی پس از توبه ذکر شده اند؟ و اگر گفته شود :
برادر دینی محسوب نمیشود، خواهیم گفت: این گفته به یقین باطل است و هیچ دلیلی
ندارد ( که مانع زکات کافر محسوب شود ) .
۴-حذیفهبن یمان (رض) از رسول اکرم (ص) نقل کرده که فرمود :
« اسلام همانند پارچهی گلدوزی شده، روزی
نقش و نگارش از بین میرود تا جائیکه مردم مفهوم روزه و نماز و قربانی و صدقه را
نمیفهمند و یک شب کتاب خدا از زمین برده میشود و حتی یک آیه از آن نمیماند
وگروههایی از پیرمردان و زنان باقی میمانند که میگویند: ما پدران و مادران خود
را به یاد داریم که میگفتند: « لاالهالاالله » و ما هم آن را میگوییم.[۴]
شیخ ما آلبانی در کتاب معطر خود به اسم «
سلسله الحادیث الصحیحه» ج۱ ص ۱۳۰- ۱۳۲ در تعلیقی که بر حدیث نوشته چنین گفته است :
« در این حدیث یک فائده فقهی مهم وجود دارد
و آن اینکه شهادت به « لاالهالاالله » گویندهی آن را از جاودانه ماندن در آتش
قیامت نجات میدهد، هر چند که هیچ یک از ارکان پنجگانه اسلام مانند نماز و غیره
را انجام نداده باشد .
واضح است که علما در مورد حکم کسی که نماز
را ترک میکند اما به مشروعیت آن معتقد است اختلاف نظر دارند. جمهور علما چنین
فردی را فاسق میدانند و بر او حکم کفر جاری نمیسازند.
بر این اساس مسلمانان از « تارک الصلاه» ارث
میبرند و برای او ارث میگذارند و اگر کافر محسوب میشد و نزد خدا بخشوده نمیگشت،
نه ارث او پذیرفته شد و نه به او ارث میرسید»
حدیث مذکور( در اول این بحث) بیانگر این است
که شفاعت مؤمنان در مرحلهی دوم برای کسانی است که نمازگذار نبودهاند یا مرتبه
ایمانی آنها از این هم پایینتر است، اما با این وجود، مؤمنان از آتش بیرونشان میآورند.
۵- آنان که عقیدهی توحیدگرداگرد هم جمعشان
نموده باید یکی از معتقداتشان این باشد که مرتکبان گناه کبیره را در امت محمدی
تکفیر نکنند؛
v أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالْمُجْرِمِینَ مَا لَکُمْ
کَیْفَ تَحْکُمُونَ (قلم ۳۶/۳۵) آیا فرمانبرداران را همچو ن گناهکاران، یکسان
شماریم؟! شما را چه میشود؟! چگونه داوری میکنید ؟!
امام ابن قیم در آن فصل، تحقیقی نیکو و مورد
قبول علما ارائه کرده و بیان فرموده که هر کفری باعث خروج انسان از دایرهی امت
اسلامی نمیشود .
ایشان فرمودهاند که « کفر دو نوع است »[۵]
–
کفر عملی
–
کفر انکاری و اعتقادی
کفر عملی خود دوبخش است، بخشی که با ایمان
در تضاد است و بخشی دیگر چنین نیست به عنوان مثال، سجده برای بت، توهین به قرآن،
قتل پیامبر(ص) و دشنام به او ، کفر عملی متضاد با ایمان است .
اما حکم به قوانین غیرخدایی و ترک نماز به
طور مطلق کفر عملی محسوب میشود ( اما در تضاد با ایمان نیست ).
من (آلبانی) میگویم : صحیح نیست برای چنین
افرادی لفظ کفر به کار رود، مثلاً گفته شود : هر کس که زنا کند، دچار کفر میشود .
تا چه رسد به اینکه او را کافر خطاب کنیم، حتی برای «تارکالصلاه» یا سایر افرادی
که در حدیث بیان شدهاند نباید لفظ «کافر» را استعمال کرد، و این به خاطر عمل به
مقتضای نهی صریح از تکفیر است. پس به طریق اولی نباید هیچ یک از اشخاص مذکور را با
این عنوان که او «کافر است و خونش حلال» توصیف نمود.
امام پس از ذکر حدیث «سباب المسلم فسوق و
قتاله کفر»[۶]
گفته است که :
« واضح است که مراد پیامبر(ص) از این حدیث
کفر عملی بوده نه اعتقادی و چنین کفری باعث نمیشود که انسان از دایرهی امت
اسلامی و حیطهی مسلمانی خارج شود، همانگونه که زناکار و دزد هم هر چند که اسم
ایمان از آنان زایل گشته اما هنوز جزو امت مسلمان محسوب میشوند.
۶- امام ابوجعفر طحاوی (رح) در «مشکلالاثار»،
باب« عقدهٌ فیهذه المسئله» دلائل دو گروه موافق و مخالف تکفیر نمازنخوان را ذکر
کرده، آنگاه رأی مخالفان تکفیر را برگزیده و در ج۴، ص۲۲۸ همان کتاب فرموده است :
« دلیل اینکه ما شخص« تارکالصلاه» را کافر نمیدانیم این است
که او را به نماز خواندن امر میکنیم و اگر کفر او ثابت میشد، ابتدا به مسلمان
شدن او امر میکردیم،
آنچه که تعبیر من از کلام امام احمد را
تأکید میکند، مطلبی است که در کتاب « الانصاف فی معرفه الراجح من الخلاف علی مذهب
الامام المبجل احمدبنحنبل » اثر شیخ علاءالدین مرداوی (رح) آمده است که در
ج۱ص۴۰۲ بیان کرده و در شرح («ادعوه ثلاثا» که بخشی از گفتهی امام احمد است گفته :
« شخصی که فرد (تارکالصلاه) را به نماز خواندن امر میکند،
پیشوای مسلمین یا جانشین اوست و اگر قبل از فراخواندن او به نماز، نمازهای فراوانی
را ترک کرده بود، کشتن او واجب نیست و طبق رأی صحیح در مذهب امام احمد، تکفیر هم
نمیشود و جمهور همفکران و شاگردان امام بر این باورند و در آن قطعیت دارند».[۷]
ابو فرج در ادامه میگوید : « چون عدم تکفیر
تارکالصلاه» جزو موارد اجماعی مسلمین بوده و هست، در طول تاریخ نمیبینیم که
مسلمانان جنازهی شخص « تارکالصلاه» را غسل نداده یا بر او نماز نخوانده باشند یا
اینکه از ارث ورثه محروم گشته باشد. در حالی که تعداد افراد«تارکالصلاه» بسیار
بودهاند و اگر کافر محسوب میشدند ، تمامی این احکام بر آنان جاری میگشت . (
یعنی غسل داده نمیشدند، بر آنها نماز خوانده نمیشد و از ارث هم محروم میگشتند).
اما احادیثی که مورد استناد موافقان تکفیر
است و قبلاً ذکر شد، مانند حدیث « بینالرجل و بین الکفر ترکالصلاه» یا «سباب
المسلم فسوق و قتاله کفر» … حامل معنی حقیقی برای کفر نیستند بلکه برای سختگیری
در ترک نماز و جلوگیری از مشابهت به کفار و شدت در مجازات است .
شیخ ما « الموفقالمقدسی» (رح) فرموده است :
این نظر در میان دو رأی ، بهترین قول است . والله اعلم .
۷- شیخ سلیمان بن الشیخ عبدالله بن شیخ محمد
بن عبدالوهاب در حاشیهای که بر کتاب «المقنع»، ج۱، ص۹۵- ص۹۶ نوشته این گفته را
نقل کرده و آن را تصدیق نموده است .
امام شوکانی نیز هر چند که در «السیلالجرار»
ج۱، ص۲۹۲ به صراحت بیان کرده که تعمد در ترک نماز موجب تکفیر است و چنین شخصی مستحق
قتل میباشد و بر پیشوای مسلمانان واجب است که او را بکشد، اما ایشان در کتاب «نیلالاوطار»
تبیین فرموده که این بدان معنا نیست که آن شخص به کفری نابخشودنی مبتلا گشته است، ایشان
در جلد۱، ص۱۵۴وص۱۵۵ کتاب «نیلالاوطار» فرموده است : ( حقیقت این است که«تارکالصلاه»
کافر است و باید کشته شود، اما در مورد کفر او باید گفت که در احادیث صحیح ثابت
شده که شارع مقدس «تارکالصلاه» را به این اسم نام برده است! و آنچه که مانع
نامگذاری انسان به این نام است نماز است . پس ترک نماز مقتضی جواز اطلاق این نام
بر او است
البته ایشان به حقیقت درست فرمودهاند اما
اعتقاد ایشان به جواز اطلاق کلمهی«کافر» بر «تارکالصلاه» به عقیدهی من (آلبانی)
تفصیل و توضیحی ناستودنی است زیرا احادیث مورد اشارهی ایشان هیچ دلالتی بر مدعای
ایشان ندارد و فقط «لفظ کفر» را در خود دارند .
به گمان من هیچ کسی اجازه ندارد که از این
فعل، فاعل بسازد و به مرتکبان آن اعمال «کافر» اطلاق کند، در این صورت لازم خواهد
بود که صاحب هر یک از اعمال کفر آمیز را کافر بنامد، مانند کسی که به غیر خدا
سوگند میخورد یا با مسلمانی میجنگد یا از نسب خود بیزاری میجوید و سایر اعمالی
که در احادیث، کفر قلمداد شدهاند .
خلاصه اینکه : فقط ترک نماز نمیتواند حجتی
برای تکفیر مسلمان باشد و تنها میتوان او را فاسق دانست و نتیجهاش را به خدا
موکول کرد که اگر بخواهد عذابش میدهد و در غیر اینصورت او را میبخشدو حدیثی که
در ابتدای بحث ذکر شد و مدار اصلی این رساله است، معنی صریحی برای این گفته است و
هیچ مسلمانی نمیتواند آن را رد کند .
ابن قدامه به صراحت در کتاب « المقنع» چنین
میگوید :
« اگر مسلمانی برخی از نمازهای پنجگانه را
به خاطر سستی ترک کند، کافر نمیشود»
حافظ ابن حجر در « الفتح» ج۱۲،ص۳۰۰ مطلبی
از غزالی نقل کرده که بسیار جالب است . غزالی گفته که : « آنچه که باید از آن
پرهیز کرد تکفیر است مخصوصاً زمانی که بهانهای برای آن یافت شد، زیرا مبا ح
دانستن خون مسلمانی که به توحید معترف هستند ، اشتباه است. و اگر هزار کافر به حال
خود گذاشته شوند بهتر از این است که خون یک مسلمان ریخته شود» .
خلاصهی بحث :
در نهایت باید بگویم که حدیث شفاعت ، حدیث
بسیار مهمی است و دلایل و معانی فراوانی با خود دارد، از جمله دلالت قاطع بر اینکه
« تارکالصلاه» -اگر به وجوب نماز ایمان
داشته باشد- از ملت اسلام خارج نیست و همراه کافران و مشرکان در آتش جاودانه
نخواهد بود .
به این خاطر، خالصانه از هر کسی که این رساله به دستش میرسد
میخواهم که در مورد تکفیر مسلمانان که به وجوب نماز و توحید پروردگار متعال ایمان
دارند اما(به خاطر تنبلی) نماز را ترک میکنند، خودداری نمایند؛ زیرا تکفیر مسلمان
مسئلهای بسیار مهم و خطرناک است و وظیفهی آنان فقط این است که به آن دسته از
مسلمانان با استفاده از قرآن کریم و احادیث نبوی و آثار سلف صالح پند و تذکر دهند
و شأن نماز را برایشان روشن سازند؛
و علمای اسلام در زمینه فکری به این مسئله قانع شدهاند که
شخص معتقد به وجوب نماز در صورت ترک آن، کافر دانسته نمیشود. و این نظر جمهور
است.
قبلاً از ابن قدامه (رح) مطلبی نقل شد ( که
در دفاع از مخالفان تکفیر بود) . البته ایشان جزو کسانی بودهاند که برای دفاع از
رأی صحیح خود و عدم تکفیر «تارکالصلاه» از استدلال به این حدیث صحیح محروم ماندهاند!
اما عجیب این است که او حدیثی دیگر نقل میکند
که اگر صحیح باشد، اختلاف در این موضوع را کاملاً از بین میبرد. در آن حدیث آمده
است که یکی از غلامان انصار فوت کرد، او گاهی نماز میخواند و گاهی آن را ترک میکرد،
اما با این وجود پیامبر (ص) دستور داد او را غسل دهند و بر او نماز بخوانند و دفنش
کنند!
البته لازم است که به یکی از دلایل او
که اهل تکفیر از آن غافل گشتهاند، اشاره
کنم که حدیثی از پیامبر (ص) است که فرموده :
« ان للاسلام صویً و مناراً کمنار الطریق…
»
(همانا اسلام دارای نشانه و علامتی است
مانند نشانههایراه…) در این حدیث، توحید و نماز و سایر ارکان پنجگانهی
اسلام و واجبات ذکر شده، سپس پیامبر (ص) فرموده: « … پس هر کسی از این نشانهها
چیزی بکاهد، سهمی از اسلام را ترک کرده و هر کس همهی آنها را رها کند، کل اسلام
را پشت سر انداخته است » .
بنده هم قبلاً حدود سی سال پیش این حدیث را در کتاب «سلسلهالاحادیث
الصحیحه» در شماره ۳۳۳ تخریج کرده بودم.
۱ – طبق آنچه که در « طبقاتالحنابله» ج ۱،ص ۳۴۳
آمده ضبط گردیده است. بنده شرح مختصری بر این « وصایا» دارم که با عنوان « السبیب
المعهد» زیر چاپ است .
۳–
ابوداود، شماره ۴۲۵ و نسائی، ج۱ ،ص۲۳۰ و سایرین و نگا: آلبانی ، صحیح الترغیب،
ص۳۶۶ و ابن عبدالبرفی، التمهید، ج۲۲ ، ص۲۸۹ – ص ۳۰۱ که حاوی بحثی بسیار مهم است