فرو بردن خشم
فرو بردن خشم
دکتر احمد شرباصی مصری
مترجم : محمد بهاء الدین حسینی
(( کظم غیظ )) : فرو بردن خشم ، اخلاقی قرآنی است که خداوند متعال آن را از صفات پارسایان قرار داده و می فرماید : (( برای نیل به آمرزشی از پروردگار خود و بهشتی که پهنایش به قدر آسمان ها و زمین است و برای پرهیز کاران آماده شده ، بشتابید ، آنان که در فراخی و تنگی انفاق می کنند و خشم خود را فرو می برند و از مردم در می گذرند و خداوند نیکو کاران را دوست دارد )) « ال عمران : ۱۳۴-۱۳۳ » .
ریشه ی (( کظم )) در لغت بر خاموشی و گرد آوری دلالت می کند . کظم ، یک باره فرو بردن خشم و خودداری از ظاهر نمودن آن است ، که انسان همه ی خمشش را در درون جمع آوری می نماید . و اما واژه (( کظم )) : مخرج نفس کشیدن است . و یا هرگاه شتری نشخوار نکند ، گویند (( کظم البعر )) ، یا این که : (( کظمه الغیظ )) : خشم ، او را فرو برد ، (( فهو کظیم و مکظوم )) : او دلی پر غم و اندوه و پر از خشم و کینه دارد .
قرآن می گود : (( و هرگاه برای یک از آنان خبر تولد دختر آورده شود چهره اش از خشم و تأسف سیاه می گردد ؛ ولی خشم خود را فرو می خورد )) « نحل : ۵۸ » .
و (( … در حالی که اندوه خود را فرو می خورد ؛ چشمانش از غم سفید گشت .)) « یوسف : ۸۴ »
و : (( آنها را از آن روز قریب الوقوع بترسان ، آن گاه که جان ها به گلوگاه می رسد و تمام وجودشان مملو از خشم و اندوه می گردد … )) « مومن : ۱۸ »
و : (( .. چهره ی او سیاه می گردد و خشم و تأسف خود را فرو می خورد … )) « زخرف : ۱۷ » . و : (( … مانند همدم ماهی ( یونس ) مباش ، آن گاه که اندوه زده ندا در داد . )) « قلم : ۴۸ » .
غیظ ( خشم و تندی و به خشم آوردن ) صفتی است که – در آن حالت – انسان را دگرگون می گرداند و به سوی خود می کشاند . در حدیث چنین آمده : (( … غیظ جارت ها … )) (( جهت آگاهی بیشتر از اول و آخر حدیث به فتح الباری ، ج ۹ .ص ۲۲۱ ، شرح بخاری ، بحث نکاح مراجعه فرمایید )).
بر انگختن خشم زن همسایه یا هوو ، چون حسن و زیبایش را می بیند و حسدش را بر می افروزد . شیخ محمد عبده می فرماید : (( خم دردی است که هنگام غضب یکی از حقوق مالی و یا معنوی آدمی مانند : ثروت و عزت ، عارض می گردد و و شخص ( ستمدیده ) از راه گناه و نافرمانی و نادیده گرفتن عدالت در فکر انتقام بر می آید . بی گمان هر کس جلوی خشم خود را نگیرد ، عدالت را زیر پا می گذارند و از آن فراتر می رود و به باز گرفتن حقوق خود نیز قانع نمی شود ؛ بلکه تا مرز فساد کاری و تباهی پیش می رود . این است که گفته اند فرو بردن خشم از پارسایی می خیزد .))
واژه ی غیظ و مشتقات آن ، چندین بار در قرآن آمده است : (( .. و چون با هم خلوت کنند ، از شدت خشم بر شما سرانگشتان خود را می گزند . بگو : به خشم خود بمیرد که خداوند به راز درون سینه ها داناست )) « ال عمران ۱۱۹ » . و : (( خداوند خشم دلهایشان را ببرد )) « توبه : ۱۵ » . و : (( … در هیچ مکانی که کافران را به خشم می آورد ؛ قدم نمی گذارند … )) « توبه : ۱۲۰ » و : (( تا خداوند ، آنان را که کفر ورزیده اند ، به غیظ و حسرت بر گرداند … )) « احزاب : ۲۵ » .
کظم غیظ ، اندک اندک فرو بردن خشم ، پذیرش و شکیبایی و جلوگیری از خشم است . در روایت آمده : (( هر کس خمیازه کشد باید در حد توان ، از آن جلوگیری نماید تا دهانش کمتر باز شود . علمای تفسیر درباره ی : (( والکاظمین الغیظ )) می گویند : این فرو برندگان خشم ؛ همان کسانی اند که هرگاه خشم تند بر آنان چیره گردد ، آن را فرو م برند و م پوشانند و جوابش نمی دهند و در برابر مردم ، خشمگین نمی شوند ؛ بلکه می کوشند تا آنان را از بدی خشم خود مصون بدارند ، تا رضامندی آفریدگار را بدست آورند .
امام ابن جریر طبری ، از بزرگترین مفسران ، در شرح (( و الکاظمین الغیظ )) می نویسد : به معنی یکباره فرو خوردن خشم ، هنگام مملو شدن درون از آن است . گویند : فلانی – هر چند می توانست ؛ اما – خشم خود را فرو برد و مستور داشت و از خشم و ستم بر این و آن ، خویشتن دار گشت .
اصل کظم غیظ ، از (( کظم القربه )) – یعنی ؛ مشک را پر کرد – بر گرفته شده ؛ و هرگاه مشک پر از آب باشد ؛ گویند : (( کظمت القربه اذا ملأتها ماء )) قرآن می فرماید : (( … در حالی که دلش پر از خشم و اندوه بود ؛ چشمانش از غم سفید گشت .)) « یوسف : ۸۴ » . به مسیر آب (( کظائم )) گفته می شود ، چون پر از آب است . و هم چنین (( اخذت بکظمه )) : مجرای او را گرفتم . غیظ مصدر (( غاظنی فلان فهو یغیظنی غیظاً )) . یعنی ، فلان کس مرا به خشم آورد …
فرو خوردن خشم ، به اراده ای قوی ، تصمیمی جدی و شخصیتی نیاز دارد که : در برابر عواطف ، احساسات و اثر پذیری ، پایدار کند تا خشم و آرزو های سرکش بر او مستولی نگردد که او را به انتقام گرفتن و ارتکاب خطا وا دارد که برازنده ی انسان خردمند با وقار نباشد . پیامبر (ص) می فرماید : توان مند کسی نیست که زور بازو دارد ؛ بلکه توان مند به کسی گفته می شود که هنگام خشم بر خود چیره گردد . )) در روایتی دیگر آمده که فرمود : (( زور مند شما کیست ؟ گفتند کسی است که هیچ کس ؛ او را بر زمین نخواهد زد . گفت : چنین نیست ، زور مند واقعی کسی است که بر خشمش غالب آید . )) احادیث به این اخلاق بر جسته ی اسلامی قرآنی ، توجه فراوان دارد و می فرماید : (( هر کس هنگام تسلط بر اجرای خشم ، آن را فرو خورد ، خداوند روز قیامت قلبش را خشنود خواهد فرمود )) . باز در حدیث دیگری در فضیلت فرو خوردن خشم و تلاش و کوشش در جهت چیرگی بر هواهای نفسانی ، چنین است : (( هیچ جرعه ای از آن جرعه خشمی که انسان برای رضای آفریدگار فرو خورد ثوابش بیشتر نیست )) « ابراهیم : ۱۷ »
تعبیر کلمه ی (( جرع )) به معنی دست و پنجه نرم کردن ، رنج بردن و تمرین و وادشتن نفس بر سختی هاست ، تا به دنبالش خیر و نیکی بیاید همان گونه که بیمار به امید بهبود و سلامت ، تلخ دارو را بر خود هموار می کند .
راغب ، در (( مفردات قران )) می گوید : (( جرع الماء )) : همان یکباره نوشیدن و فرو بردن ؛ ولی (( تجرع )) : به سختی فرو خوردن است . قرآن در وصف اهل دوزخ می فرماید : (( تا آن آب چرکین و زردابه را جرعه جرعه بنوشد و نتواند فرو برد … )) « ابراهیم : ۱۷ »
این که فرو خوردن خشم ، به جد و جهد و رنج و پایداری نیاز دارد ، اسراری است که خدای بزرگوار ، آن فضیلت را از اخلاق و رفتار پرهیز کاران قرار داده و می فرماید : (( … بهشت برای پرهیز کاران آماده شده است ؛ آنان که در فراخی و تنگی انفاق می کنند و خشم خود خود را فرو می برند … )) بی گمان ، پرهیزگاری سبب شد که حضرت عایشه – رضی الله عنها – وقتی یکی از اطرافیانش او را به خشم آورد ، از خشمش در گذشت و گفت : خداوند خیرش دهاد ! انسان خشمگین داردویی ندارد )) { به ص ۲۵۱ ، ترجمه ی ج ۱ این کتاب ، مراجعه شود }.
خشم گرفتن ، تباه کننده ی شکیبایی است و هر کس آن را استجابت نماید ؛ بر فرو بردن خشم خود غالب نخواهد آمد . مردی خدمت پیامبر (ص) رفت و گفت : چیزی به من بیاموز ؛ اما کوتاه باشد ، تا آن را خوب یاد بگیرم و به آن عمل نمایم . فرمود : (( خشم مگیر )) آن مرد ، چندین بار سخنش را تکرار کرد و هر بار ، همان جوا اول را از حضرت ، دریافت می نمود که : (( خشم مگیر )) .
پیامبر خدا ، کسانی را که در برابر خشم سرکش و سر گردان پایداری می کنند ، بزرگ می داند و می فرماید : (( نیرومندترین شما کسی است که در وقت قدرت { از خطای مردم } در گذرد )) باز می فرماید : (( هر کس از عهده ی خشم خود بر آید ؛ خداوند آبروی او را حفظ می کند . )) و (( آن کس بر خشم خود مستولی گردد ، خداوند او را از عذاب در امان می دارد . ))
اهل دانش می گویند : فوران خون قلب ، برای انتقام گرفتن ، خشم نام دارد ، و این چیزی است که آدمی با آن آفرده شده و هیچ گاه نمی تواند به کلی از کلی از آن برهد ، ولی از انسان فاضل با اخلاق امید می رود که : پش از هر چیز ، از آن چه که سبب خشمناکی است دوری ورزد و از فرمان شیطان – که او را به سوی قبول خشم ، وسوسه می کند – پیروی ننماید و خود را از نابود ، غرور و شتاب زدگی دور سازد . روی گردانی از صفات پست ، از اخلاق پاک پیامبران (ع) است ؛ زیرا بربار از منشهای ارزشمند به شمار می آد و انسان بردبار هیچ گاه هنگام جوشش خشم ، غرور و شتاب زدگی را بر خود نمی پسندد . قرآن درباره ی حضرت یحی (ع) می فرماید : (( … بزرگوار و خویشتن دار از هوسهای سرکش … )) { آل عمران : ۳۹ } .عکرمه در تفسیر واژه ی (( حصور )) می گوید : (( یحیی (ع) مرد بزرگواری بود که هیچ وقت خشم بر او چیره نمی شد ))
هر چند در نزد جمهور مفسران ، حصور به کسی می گویند که با وجود قدرت ازدواج ، نسبت به زن ، رغبت نورزد و برای سرکوب شهوت ، بکوشد . پیامبر خدا (ص) . با وجود رغبت به زن در فرو خوردن خشم و پایداری در برابر خشمناکی ، نمونه ی والا و برتر است و از قومش اذیت و آزار فراوان می چشید ، حال آن که خشم خود را می خورد و خویشتن دار بود و در نهایت تواضع و بزگواری می فرمود : (( موسی ، بیشتر از این آزاری که به من می رسد ، آزار می دید ؛ و صبور بود )) .
علاوه بر مقام والای پیامبر(ص) کسان دیگری هستند که در فرو خوردن خشم و پایداری در برار خشمناکی و تحمل انواع آزارها ، در میان مردم ، اشتهار دارند . یکی از آنان ، احنف پسر قیس ( برای آشنایی بیشتر از احوال احنف به جلد اول ، ص ۲۳۴ همین کتاب مراجعه فرمایید . ) است که می گفت : (( هر کس در برابر کلمه ی زشتی که می شنود بردبار نباشد ؛ چنین کلمه ی بد دگر نیز می شنود . بسا خشمی که فرو می خورد و آن را پنهان می داری ، از بیم آن است که مبادا بدتر از آن بشنوی )) .
حضرت علی (ع) در نامه ای خطاب به (( حارث همدانی )) ، خصال بر جسته و کارهای ستوده را به او سفارش می کند و می گوید : (( خشم را فرو بنشان و هنگام قدرت از کیفر در گذر و در وقت تند خویی ، بردبار باش و با وجود قدرت ، از انتقام گرفتن چشم پوشی کن ، تا برایت پاداش نیکو گردد . ))
این سند به ما یاد آور می شود که : فرو نشاندن خشم ، اگر از بزرگ به کوچک ، از توانا به ناتوان ، از نیرومند به درماندره ، از حاکم به محکوم ، از رئیس به زیر دست و … باشد ؛ بسیار با ارزش و دلپسند است .
بنابراین ، شایسته ترین مردم متصف به فضیلت کظم غیظ ، فرمانروایان ، رؤسا ، رهبران ، معلمان ، بزرگان و امثال ایشان هستند . گویند : خدمتکاران موسی پسر جعفر (رض) کاسه ای غذای داغ برای او آورد و چون در آوردنش شتاب کر غذا روی موسی (رض) یخت . آن حضرت خشمگین شد .
خدمتکار گفت خداوند می فرماید : (( والکاظمین الغیظ )) : فرو خوردگان خشم .
موسی گفت : خشم را فرو نشاندم .
خدمتکار گفت : (( والعافین عن الناس )) : در گذرندگان از مردم .
موسی گفت : از تو در گذشتم .
خدمتکار گفت : (( و الله یحب المحسنی )) : خداوند نیکوکاران را دوست می دارد .
موسی گفت : برو ، به خاطر خشنودی پروردگار تو آزاد هستی . ( به جلد اول ، ص ۶۱ همین کتاب برگردید )
غزالی ( ر ح ) در باره ی آثار خشم و تندی هنگام در ماندگی چنین ، می گوید : (( از آثار ظاهری خشم و تندی ، تغییر رنگ { صورت } ، لرزش اندام ، خارج شدن امور از نظم و تربیت معمولی خود آشفتگی در حرکات و در سخن گفتن ؛ تا جایی که کف در اطراف دهان نمایان می گردد ؛ سرخ شدن چشم ، باز شدن و بر گشتن بینی و دگرگونی سیمای ظاهر انسان است .
اگر انسان خشمگین ، زشتی و تغییر صورت خود را در آن حالت نگاه کند – از شرم – خشمش فرو می نشیند . زشتی درونی از زشتی بیرونی بدتر و صورت ظاهر ، نمونه سیرت باطن است . اول درون به زشتی می گراید ؛ آن گاه در سیمای ظاهر ، حاصل دگرگونی باطن خواهد بود . حال نتیجه ی خشم را با شخص خشمگین بسنج که اثر آن در جسم او مشهود و نیز در سخن ، یاوه سرای ، دشنام دادن و ناسزا گفتن عیان است که : انسان دانا از آن شرم دارد و شخص خشمناک هم پس از باز گشتن به حال عادی نادم و شرمسار است البته این حالت بد ، با آشفتگی و اشتباه و اظطراب در گفتار و رفتار همراه می باشد .
اثر خشم بر اعضای بن : زدن ، حمله بردن ، پاره نمودن لباس و … ، کشتن و زخمی کردن – در صورت امکان – و بی توجهی به فرجام کار خواهد بود . حال اگر موجود مورد خشم ، بگریزد و یا به علتی از دست خشم گیرنده به در رود و نتواند انتقام بگیرد ، خشم به خود شخص خشمگین باز می گردد و در نتیجه لباس هایش را تکه پاره می کند و خود را می زند و با دست بر زمین می کوبد و هم چون دیوانه ی مست و بی حال و سرگردان ، بر خود می تازد ؛ و گاهی بر زمین می افتد و از شدت خشم و تند خویی یارای سر پا ایستادن و دویدن را ندارد و نوعی بی هوشی دامنگیرش می گردد و بر حیوانات و جمادات می تازد و از طرفی نیز ، کاسه و کوزه را بر هم می زند و می شکند و سفره را پاره پاره و چون دیوانگان رفتار می کند ، به جاندار و بی جان ، دشنام می فرستد و آنها را مورد خطاب خود قرار می دهد )) …
رسول خدا (ص) ما را به راه هایی که از سرانجام تند خویی مذموم برهاند و به فرو خوردن خشم بیاراید ، راهنمایی می کند :
راه اول ، از سخن حضرت چنین بر می آید که : هرگاه یکی از شما – در حال ایستادن – خشمگین شد ، باید بنشیند . حال اگر خشم از او دور گشت بسیار خوب والا دراز بکشد .
راه دوم ، این که : چون خشم اثر وسوسه ی شیطان است و طبعاً آفرینش شیطان هم از اتش و آتش نز به وسیله ی آب خاموش می گردد ، پس انسان در وقت خشم باید به وضو متوسل شود .
راه سوم ، این که پیامبر (ص) مرد خشمگین و کینه توز را دید فرمود : (( من به او جمله ای می گویم ، اگر آن را گفت : آن چه خشم و کین داشته باشد ، رخت بر می بندد « أعوذ با الله من الشطان الرجیم »
لازم به ذکر است که بگویم : خشم و تند خویی گاهی اوقات پسندده خواهد بود و امام غزالی می گوید : (( خشم پسندیده آن است که از موازن عقل و دین پیروی کند . پس در هر مکانی که به مردانگ نیلز باشد برانگیخته می شود و با دستور و پسند علم به خاموشی می گراید ؛ و در حد میانه نگاه داشتن خشم پایداری نام دارد که خداوند بندگانش را به آن مکلف داشته و پامبر از آن توصیف نموده است که : (( بهترن کار ها همان حد میانه است )) .
و اما هر کس خشمش به سوی سستی و کاهلی گراید و در وجودش ضعف غیرت ، پستی ، خواری و ستم نماید ؛ باید خود را درمان کند و از این حالت به در آید و به خشمش تقویت بخشد . حال اگر کسی خشمش به افراط و زیاده روی کشده شد و در گستاخی و دشنام دادن شتاب ورزید ، باز لازم است به خود آید و در صدد معالجه بر آید ؛ تا پایگاه خشم کاسته گردد و در حد میانه و معتدلی همراه حق ، راست و استوار توقف نماید .
از درگاه خداوند بلند مرتبه ، مسألت داریم که ما را به اخلاق پایداری و راه راست مزین فرماید .
——————————————————————
منبع : دایره المعارف اخلاق قرآنی ( جلد دوم )
مؤلف : دکتر احمد شرباصی مصری
مترجم : محمد بهاء الدین حسینی
انتشارات : تافگه ۱۳۸۱