دروسی از فی ظلالعقیدهمطالب جدید
جبر و اختیار و پاسخ ساده و عملی قرآن به آن
جبر و اختیار و پاسخ ساده و عملی قرآن به آن
نویسنده: سید قطب
مترجم: دکتر مصطفی خرمدل
سَیَقُولُ ٱلَّذِینَ أَشۡرَکُواْ لَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَآ أَشۡرَکۡنَا وَلَآ ءَابَآؤُنَا وَلَا حَرَّمۡنَا مِن شَیۡءٖۚ کَذَٰلِکَ کَذَّبَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ حَتَّىٰ ذَاقُواْ بَأۡسَنَاۗ قُلۡ هَلۡ عِندَکُم مِّنۡ عِلۡمٖ فَتُخۡرِجُوهُ لَنَآۖ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَإِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا تَخۡرُصُونَ (الأنعام – ۱۴۸)
آیه: ۱۴۸ — ۱۴۹
مشـرکان (بـرای اعتذار از کفر و مـعذرت خواهـی از تحریم خوراکیهای حلال) خواهند گفت: (شـرک مـا و تحریم چیزهای حلال از سوی ما، بـرابـر مشـیّت خدا است) اگر خدا مـیخواست، مـا و پـدران مـا مشـرک نمیشدیم، و چیزی را (از اشیاء حلال بر خود) تـحریم نمیکردیم. کسانی که پیش از آنان بودهاند نـیز هـمین گونه (که به تو دروغ میگویند و تو را تکذیب میدارند، بــه پـیغمبران مـا دروغ میگفتند و آنان را) تکـذیب مینمودند تا (سرانجام طـعم) عذاب مـا را چشیدند (و کیفر اعمال بد خود را دیدند). بگو: آیـا دلیـل قـاطعی (و سند درستی برای رضایت خدا از شرک خود و تحریم چیزهای حـلال، در دست) داریـد تـا آن را بــه مـا ارائـه دهید؟! شما فقط از پندارهای بیاساس پیروی میکنید و (حجّت و برهانی بر گفتار و کردار خود ندارید. شما نه از روی علم و یقین، بلکه) از روی ظنّ و تخمین کار میکنید.
(ای پیغمبر!) بگو: خدا دارای دلیـل روشـن و رسا است (بر این که گفتار و کردارتان بیپایه و بیمایه است، و شما اصلًا دلیل قطعی بر صدق گفتار و درستی کردار خود ندارید در این که میگوئید: خدا بـه کفر و شرک ما راضی و به تحلیل و تحریم ما خشنود است!… آری) اگر خدا میخواست همگی شما را (از راه اجبار به سوی حقّ و حقیقت) هدایت مینمود (امّا هدایت اجباری بـیسود است و راهیابی اختیاری پسندیده و سـتوده است ).
مسألۀ جبر و اختیار
مسألۀ جبر و اختیار، مسألهای است که در بارۀ آن مجادلات طولانی در تاریخ اندیشۀ اسلامی، میان اهل سنّت و معتزله و مجبره و مرجئه درگرفته است. فلسفه و منطق یونانی و لاهوت مسیحی نیز پای به میدان این جدالها نهادهاند و در این مسأله دخالت کردهانـد. لذا مسأله به صورتی پیچ خورده است و دشوار گشته است که بینش روشن واقعی اسلامی اصلًا با آن آشنا نیست و آن را نمیپذیرد… اگر این مسأله با برنامۀ مستقیم و ساده و جدّی قرآن بررسی میگردید و از دیدگاه قرآن بدان نگریسته میشد، مجادله شدّت نمیگرفت و بدین صورت دشوار و گره خورده در نمیآمد، و در ایـن مسیری که در پیش گرفته است به جلو نمیرفت.
ما با گفتار مشرکان در اینجا روبرو میشویم، و پاسخ قرآنی آن را مـیشنویم، مسألهای را خواهیم یـافت آشکار و ساده و دارای چهارچوب هویدا و پیدا:
سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شَاءَ اللّهُ مَاأَشْرَکْنَا وَلاَآبَاؤُنَا وَلاَحَرَّمْنَا مِن شَیْءٍ.
مشرکان (بـرای اعتذار از کـفر و مـعذرت خواهـی از تحریم خوراکیهای حلال) خواهند گفت: (شـرک مـا و تحریم چیزهای حلال از سوی ما، بـرابـر مشـیّت خدا است) اگر خدا مـیخواست، مـا و پـدران مـا مشـرک نمیشدیم، و چیزی را (از اشیاء حلال بر خود) تـحریم نمیکردیم.
آنان شرک ورزیدن خود و نیاکان خویش را، و تحریم کردن چیزهائی را که تحریم کردهانـد و خدا آنها را تحریم نفرموده است ولی بدون هیچگونه علم و دانش و دلیل و برهانی ادّعاء میکنند که این کار ما برگرفته از شرع و قانون یزدان است، همۀ این کارهای خود را به مشیّت یزدان در حقّ ایشان حواله میکنند و میگویند اگر خدا میخواست آنان شرک نمیورزیدند و دست به تحریم چیزی نمییازیدند!
قرآن مجید چگونه با این سخن برخورد میکند؟
قرآن مجید اینگونه با این سخن برخورد مـیکند: بدیشان میگوید دروغ میگویند، همانگونه که در گذشته پیش از ایشان دروغ گفتهاند. پیش از آنـان تکذیبکنندگان حقّ و حقیقت عقاب و عذاب یزدان را چشیدهاند و به کیفر الهی گرفتار آمـدهانـد. عقاب و عذاب و کیفر یزدان در انتظار تکذیبکنندگان جدید و معاصر نیز هست:
کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ حَتَّى ذَاقُوا بَأْسَنَا.
کسانی که پیش از آنان بودهاند نیز همین گونه (که به تو دروغ میگویند و تو را تکذیب میدارند، به پیغمبران ما دروغ میگفتند و آنــان را) تکـذیب مــینمودند تـا (سرانجام طعم) عذاب ما را چشیدند (و کیفر اعمال بـد خود را دیدند).
این تکانی است که چه بسا احساسات و عواطف را به جنبش و خیزش درآورد، و از خواب غفلت بیدار گرداند، و مایۀ پند و اندرز و درس عبرت گردد.
دومین پسوده، دربارۀ تصحیح برنامۀ اندیشه و نگرش است … خداوند ایشان را به اوامری دستور میدهد، و ایشان را از نواهی و محرّماتی باز میدارد… ایـن چیزهائی است که مردمان میتوانند آنها را با اطمینان و یقین بدانند و فهم کنند… امّا مشیّت یـزدان یک امـر غیبی است و مردمان هیچگـونه وسـیله و ابزار درک غـیب را در دسترس نـدارنـد، پس چگونه آن را میشناسند و به درک آن نائل میشوند؟ و هنگامی که آن را قطعًا نشناسند و واقعاً درک نکنند، پس چگـونه مسائل را بدان حواله میدهند و با تکیه بر آن سـخن میگویند؟:
قُلْ هَلْ عِندَکُم مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ أَنتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ.
بگو: آیا دلیل قاطعی (و سند درستی برای رضایت خدا از شرک خود و تحریم چیزهای حلال، در دست) دارید تـا آن را بــه مـا ارائـه دهـید؟! شـما فقط از پـندارهـای بیاساس پیروی میکنید و (حجّت و برهانی بر گفتار و کردار خود ندارید. شما نه از روی علم و یقین، بلکه) از روی ظنّ و تخمین کار میکنید.
خداوند دارای اوامر و نواهی معلوم و کاملًا قطعی و یقینی است. پس این چیزهای معلوم و قطعی را رهـا میسازند و به دنبال حدس و تخمین راه میافتند و سر در بیابان برهوت و بینشانی میگذارند که با آن ناآشنا هستند؟
دربارۀ این مسأله، سخن حقّ این است و ختم سخن بر ایـن: یـزدان سبحان مـردمان را مکلّف و مؤظّف نمیفرماید که سر از غیب مشیّت او درآورند و قضا و قدر او را بدانند تا خویشتن را با آن سازگار و منطبق کنند. بلکه یزدان منّان مـردمان را مکلّف و مؤظّف میسازد که اوامر و نواهی او را بدانند تا خویشتن را با آنها سازگار و منطبق کنند … مردمان وقتی که در این راه به تلاش و کوشش میپردازند، خداوند متعال هـم مقرّر میفرماید که ایشان را به سوی آن، هدایت دهد و رهنمود کند، و سینههایشان را برای پذیرش اسلام فراخ و گشاد سازد تا آمادگی دریافت آن را پیدا کنند… همین اندازه مردمان را در این مسأله بس است. مسألهای که بدین نحو – چنان که در واقعیّت عملی هم این چنین است – ســاده و روشـن و دور از دشــواریــها و پیچیدگیهای آن گونه مجادلهها و فلسفه بافیها جلوهگر می آید.
اگر خدا میخواست میتوانست در آغـاز آفرینش، سرشت انسانها را به گونهای بسازد که جز هـدایت را نشناسند، یا ایشان را وادار به پذیرش هدایت گرداند، و یا این که هدایت را به ژرفـای دلهـایشان بیندازد و معجون خمیرۀ ذاتی آنان گرداند و بدون هیچگونه قهر و زور و اجباری راه هدایت را در پیش گیرند و راستای راه راست را بپویند…
ولیکن یزدان سبحان غیر از اینها را خواسته است. خواسته است که آدمیزادگان را با توانی که بر پـیمودن راه هـدایت یـا ضلالت دارنـد بیازماید، تا کسانی را به سوی هدایت کمک فرماید که راه هـدایت را مـیپویند و رسـیدن به هدایت را میجویند، و کسانی را به سوی ضلالت یاری دهد که راه سرگردانی و سرگشتگی را در پیش میگیرند…
سنّت یزدان هم در همان راهی ساری و جاری است که خداوند جهان خواسته است.
قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَّهُ الْبَالِغَهُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاکُمْ أَجْمَعِینَ.
(ای پیغمبر!) بگو: خدا دارای دلیل روشـن و رسـا است (بر این که گفتار و کردارتان بیپایه و بـیمایه است، و شما اصلًا دلیل قطعی بر صدق گفتار و درستی کـردار خود نذارید در این که میگوئید: خدا به کفر و شرک ما راضی و به تحلیل و تحریم ما خشنود است!… آری) اگر خدا میخواست همگی شما را (از راه اجـبار بـه سـوی حقّ و حقیقت) هدایت مـینمود (امّـا هـدایت اجباری بـیسود است و راهیابی اختیاری پسندیده و سـتوده است).
مسألۀ روشنی است. مسأله به سادهترین شکل ممکن ساخته و پرداخته شده است، شکلی که انسان بتواند آن را درک و فهم کند. امّا مسأله را پیچاندن و گیر دادن و مجادله و ستیز را در پیش گرفتن، برای عقل و شعور اسلامی و برای برنامه و روش اسلامی، غـریب و عجیب است … جدالهائی که تا به حال در بارۀ مسالۀ جبر و اختیار در همۀ فلسفهها و در همۀ لاهوتهائی که درگرفته است و بوده است، منتهی به نتیجۀ قانعکننده و اطمینان بخشی نشده است. زیرا جدالها با اسلوب و روشی به مسأله میپردازنـد که با سرشت مسأله مناسب و سازگار نیست.
سرشت هر حقیقتی است که برنامۀ پـرداختن بدان را تعیین میکند، شیوۀ تعبیر و تفسیر آن را نیز روشن و مـعیّن مــیدارد. حقیقت مادی را مـمکن است با آزمایشهای آزمایشگاه و عملکردهای کارگاه، تعیین و تبیین کرد. حقیقت ریاضی را میتوان با فرضهای ذهنی پیدا کرد و فهمید. امّا اگر حقیقت فراتر از حقائق مادی و ریاضی باشد بناچار باید با برنامۀ دیگری پـژوهش و بررسی گردد…
این برنامه همان است که قبلًا در بارۀ آن گفتیم: برنامۀ چشش عملی این حقیقت در گسترۀ واقعی خود، و کوشش و تکاپو برای تعبیر از آن نه با شیوههای مسائل ذهنیای که در گذشته و حال پیرامون آن بوده است و با آن چنان شیوههائی بدان پرداخته شده است.
خلاصه، این آئین آمده است تا واقعیّت عملی را پیاده کند و تحقّق بخشد. اوامر و نواهی روشنی، این واقعیّت عملی را معیّن و مشخص میدارند. به مشـیّت غیبی حوالهکردن، به بیابان برهوت سرگردانی گام نـهادن و راه افتادن است. خرد بدون دلیل و برهانی در آن بیابان بیکران و بینشان به آمد و رفت میپردازد و سرگشته به هر سوئی میتازد. بیابان بیکران و بینشانی که همۀ تلاشها و کوششها را تباه و بیهوده میسازد. تلاشها و کوششهائی که باید صرف کارهای مثبت و واقعی و دیدنی شود.
*
سرانجام یزدان سبحان پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم خود را مـتوجّه صحنهای میکند که در آن مشرکان را گرد آوردهاند و از ایشان میخواهند بر صحّت کار قانونگذاری خود گواهانی را حاضر آورند تـا در جایگاه شـهود ادای گواهی کنند. همانگونه که پیش از این در صحنهای در اوائل سوره از ایشان خواسته میشد که بر مسألۀ الوهیّت گواهانی را حاضر آورند. در اوائل سوره یزدان جهان به پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرموده است:
قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهَادَهً قُلِ اللّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَأُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنذِرَکُم بِهِ وَمَن بَلَغَ أَئِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللّهِ آلِهَهً أُخْرَى قُل لاَ أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ.
ای پـیغمبر، بـه کســانی کـه بـر رسـالت تـو گواهی میخواهند) بگو: بالاترین گواهی، گواهی کیست (تـا او بر صدق نبوّت من گواهی دهد؟) بگو: خدا مـیان مـن و شما گواه است! (بهترین دلیل آن این است که) این قرآن به من وحی شده است تا شما و تمام کسانی را که ایـن قرآن بدانها میرسد بدان بیم دهد. (قرآنی که هیچکس و هیچ گروهی نمیتواند سورهای همانند آن را بسازد و ارائه دهد). آیا واقعاً شما گواهی مـیدهید کـه خدایـان دیگری با خدایند؟! بگو: من گواهی نـمیدهم (و هرگز کسی و چیزی را انباز خدا نمیدانم و نمیکنم). بگو: او خدای یگانۀ یکتا است، و من از بتان (جاندار و بــیجان که) انباز خدا میکنید بیزارم. (انعام/۱۹)
در اینجا نیز بدو میفرماید:
قُلۡ فَلِلَّهِ ٱلۡحُجَّهُ ٱلۡبَٰلِغَهُۖ فَلَوۡ شَآءَ لَهَدَىٰکُمۡ أَجۡمَعِینَ (الأنعام – ۱۴۹)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منبع: فی ظلال القرآ / نویسنده: سید قطب / مترجم: دکتر مصطفی خرمدل