کودکی چیزهای زیبایی به من آموخت
کودکی چیزهای زیبایی به من آموخت
نوشته : هردی انور / ترجمه : امیر ارسلان خضری
کودکی چیزهای زیبایی به من آموخت ، آموختنی که با هر بار مرور خاطراتش به من انرژی خاصی می بخشد ، این انرژی بخشی مرا وادر می کند که وجود فطرتی پاک را باور داشته باشم ، هر چند آغازمان با فطرتی پاک بوده است ، نمی دانم چرا کودکی این قدر ارزشمند است که تا مرگ خاطراتش استوار باقی می ماند ، حتی این خاطرات در بزرگسالی مرا رسم زندگی می آموزد ، شاید بر این باور باشیم که کودکی به ما هیچ نمی آموزد ، چون کودکیم هیچ نمی دانیم ، اما براستی که کودکی به ما درس زندگی کردن می آموزد و به ما می گوید :
۱. باید هر زمان در برابر هم دیگر گذشت داشته باشیم و اگر با هم قهر کردیم سریع با هم آشتی کنیم ، به همین خاطر کودکی به ما آشتی کردن را می آموزد و دعوا را حاصل تعصب و کینه ورزی نمی داند بلکه تنها یک نوع دعوا کردن وجود دارد ، آن دعوایی که در درون همه کودکان هست و این حس در درون هر کودکی ارزشمند است ..
۲. کودکی این را به من آموخت که ، چه پیش من بیایی و چه پیش من نیایی ، من باز به سوی تو می آیم ، به من آموخت که همیشه به سوی تو بیایم ..
۳. در کودکی پشت هم را خالی نمی کردیم ، در شادی هایمان در غم هایمان ، به همین علت باید در خوشی ها و ناخوشی ها پیش تو باشم و ارزش این بودن را ارج نهم ..
۴. در کودکی همه چیزها را به خوبی می دیدم ، آنگونه می دیدم که دل با آن شاد می شد ، دل کودکی … به همین علت است که آرزوی آن روزها را می کنم .. آن چیزهایی که به وضوح جلوی چشمانم قرار گرفته اند اگر چه ناشیرین باشند ..
۵. از کودکی این به خاطرمان میرسد که کینه باشد ، کینه ای وجود ندارد زیرا کمتر از دو ساعت باز پیش هم می آمدیم ، کودکی به من آموخت که لحظه ای کینه به دل راه ندهم …