آیا اسلام سیاسی شکست خورده است؟
آیا اسلام سیاسی شکست خورده است؟
نویسنده: راشد الغنوشی / ترجمه: واحد ترجمهی اصلاحوب
آیا اسلام سیاسی شکست خورده است؟
کارشناسان غربی که مسیر حرکت اسلامی را دنبال میکنند، هرگاه که مسلمانان در گوشه و کنار جهان دچار شکست شوند یا به محض اینکه در یک انتخابات رأی کافی را به دست نیاورند، با صدای بلند فریاد بر میآورند که اسلام سیاسی شکست خورده و کارنامهاش پیچیده شده است! در کنفرانسها و همایشها و در گفتوگو با رسانههایی که از آنان به عنوان کارشناس دعوت میکنند، به صراحت از شکست اسلام سیاسی میگویند. دیری نمیپاید که پیروان آنان در کشورهای اسلامی و کارکنان رسانههای ما، این خبرها را به عنوان حقایق قطعی دریافت و پخش میکنند. رخدادهای اخیر مصر بهترین شاهد بر این مدّعاست؛ به طوری که بنمایهی مناسبی برای این همایشها فراهم کرد و بازارشان را رونق داد.
اما این ادّعاها چقدر صحّت دارد؟
آیا اصطلاح اسلام سیاسی واقعاً شکست خورده و عقبنشینی کرده است؟
یا اینکه این عقبنشینی زمینهای است برای آغازی نوین در یک منحنی صعودی تا به سمت یک مقصد کلی حرکت کند و به احتمال قوی حتی نقاط ضعف و شکست نیز پس از چندی به آن نمودار عمومی و صعودی ملحق میشود.
حرکت اسلامی – اصطلاح برگزیدهی اسلامگرایان – جایگزین اسلام سیاسی است و منظور از آن تمام فعالیتهایی است که طی آن مردم را به سوی اسلام فرا میخواند؛ به این اعتبار که خدا آخرین هدف مردم و اسلام برنامهی کامل زندگی باشد. تمام بررسیهای آماری نشان میدهد که در میان ادیان، اسلام بیشترین دامنهی گسترش را دارد و بیش از همه در اذهان و ارادههای مردم مقبول واقع شده است. مسلمانان بیش از همه آمادگی دارند همه چیز خود را در راه آن قربانی کنند. آنچه به اسلام سیاسی موسوم است در گستردهترین سطح جهانی در حال حرکت است و تکنولوژی ارتباطی معاصر سرعت انتشار آن را بهطور بیسابقهای افزایش داده است و به همین خاطر در مسیر حرکت خود همواره با مقاومت همراه است.
خلأ عقیدتی، نگرانی وجودی و فروپاشی آغوشهای گرم خانوادگی و قبیلگی در اطراف انسان متمدّن در زمانی رخ میدهد که دولتها به سرعت از مسؤولیت مراقبت و نگهداری شانه خالی میکنند و در نتیجهی آن نگرانی، انزوا و تنهایی به عنوان نشانههای سکولاریسم رو به جلو، افزایش یافته است و مردم را به یافتن آغوشهای گرم و نظامهایی که بتوانند در آنجا گمشده خود خود را پیدا کنند سوق داده است. بشر امروز به دنبال چه میگردد؟
برآورده کردن:
نیازهای جسمی و روحی
نیازهای فردی و جمعی
نیازهای دینی و دنیایی
نیازهای ملی و بینالمللی
اینها خواستههایی است که فرد میتواند همهی آنها را در اسلام بیابد و همه را میتوان در اصول کلی اسلام و روش اعتدالی آن پیدا کرد. راز روی آوردن نخبگان ملتها و فرهنگهای گوناگون به سمت اسلام چیزی جز این نیست. با این همه تبلیغات مغرضانهای که بر ضد اسلام و حرکتها و اقلیتهای اسلامی وجود دارد، حرکت اسلامی در مسیر فراخ خود در حال پیشرفت است. حاشیههای تند و عبوس را باید به حال خود رها کرد که هیچ آیین و امّتی از آن خالی نیست. اسلام نسخهی کامل همهی دستاوردها و تمدنها است نه ضد و نقیض دستاوردهای جدید. آموزش برای همگان اعم از مردان و زنان است. عدالت و برابری در حقوق و آزادیها بدون تبعیض اعتقادی یا نژادی؛ تا همه بتوانند حقوق شهروند و انسانی و آزادیهای دینی و سیاسی خود را در سطح متعارف موجود در دموکراسی معاصر دریافت کنند. برابری در حقوق و آزادیها از اصل تکریم انسان از جانب خداوند سرچشه میگیرد: «ولقد کرّمنا بنی آدم» «و به راستی که فرزندان آدم را گرامی داشتیم.»
حرکت اسلامی از لابلای مرجعیت اسلام، این دین فطرت، به دنبال حل مشکلات جوامع میگردد و برای تحقّق مصالح مردم از تمام تجارب فرهنگی که موافق با ارزشها و مقاصد اسلام باشد کمک میگیرد و این دیدگاه در نزد ملل اسلامی پسندیدهتر است.
حرکت اسلامی با ارزشها، مفاهیم و زبان قابل فهم و انحصاری خود ملتها را مورد خطاب قرار میدهد؛ به شرط اینکه دعوتگران مشکلات جوامع را درک کنند و با توجه به ساختار ذهنی و ایدئولوژیک مردم، به آنان پاسخ دهند.
حرکتهای اسلامی در طول بیش از نیم قرن بهشدّت سرکوب شدهاند و به محض اینکه اندکی آرامش یافتهاند بار دیگر بدتر از گذشته به آنان هجوم آوردهاند.
سرکوبهای پیاپی، پیامدهای زیر را به دنبال داشته است:
– روحیهی جهاد در میان اسلامگرایان تقویت شده است و در سایهی آن روز به روز نیرومندتر شدهاند.
– آنان تاریخ مشترکی دارند که دستکم سه نسل آن را با آن گذراندهاند. سرکوبهای وحشیانه باعث شده است حرکتهای اسلامی از حمایت مردمی برخوردار شوند و این دستاورد مهمی است که نصیب هیچ رقیب سیاسی دیگری نمیشود.
– سختیها به اندازهی همت و ارادهی فرد میآید؛ باعث میشود ملتها قدر مجاهدان خود را بدانند؛ امروز موضع و جایگاه اسلامگرایان بیش از هر زمان دیگری قوی و ستبر است. آنان به لحاظ عقیدتی و فرهنگی در میان مردم پذیرفته شدهاند. در مصر زیباترین شعارها را سر میدهند، مانند: دفاع از خواست و ارادهی مردم و پایبندی به صندوقهای رأی؛ آنان انقلاب مسالمتآمیزی را رهبری میکنند و مدافع از ارزشهای انقلابی دفاع هستند.
– آزادی رسانه؛ در زمان حکومت خود حرمت رسانه را پاس داشتند اما کودتا آن را تباه کرد.
اسلامگرایان از تنوع سیاسی و مسایل کلان امت مانند فلسطین دفاع میکنند. اما در مقابل: لیبرالسیم کهن مصر – از جمله حزب وفد – موضع ضد انقلاب گرفته است؛ از کودتای نظامی حمایت میکنند و در آن لول میخورند. تانکها صندوقهای رأی و ارادهی مردم و حتی اجساد آنان را له کردند و رسانهها را تحت کنترل خود درآوردند. زبانها را دوختند و در زندانها را گشودند و میلیونها نفر از مردم بیگناه را قلع و قمع کردند. دفاع از مسألهی اصلی جهان اسلام یعنی فلسطین هم به تهمت بزرگی تبدیل شد؛ مگر نه است که رئیس جمهور منتخب مردم با تهمت جاسوسی برای حماس مواجه شد و به بهانهای برای سرنگونی او تبدیل شد؟
در حالی که او نخستین رئیس جمهور منتخب بود اما با خوشرقصی برای صهیونیستها او را عزل کردند. آیا اقدام نخبگان «مدرنیته» مصر و جوانان عربی که برای کودتا صوت و کف میزدند نوعی خودکشی گروهی نبود؟ مگر نه این است که آنان در برابر حرکت اسلامی که با سینههای عریان و دلهای سرشار از ایمان در برابر ظلم و طغیان قد علم کرده بود ایستادند؟ از نگاه تاریخی، راهبردی و ملّیّتی آیا میتوان همراهی با کودتا را پیروزی لیبرالیسم، آزادیخواهی، ملیگرایی یا سکولاریسم خواند؟ آیا آنچه رخ داد شکست اسلام سیاسی و خط پایان آن بود؟
یقین داریم که آنچه در مصر رخ داد بیش از آن که شکست اسلام سیاسی باشد، لکّهی ننگی بود بر جبین باقیماندهی لیبرالیسم و ملیگرایی و عربیسم و سکولاریسم. چنانچه در کار خود تجدید نظر نکنند و به راه رشد و صلاح خود باز نگردند، باقیماندهی میراث آنان هم از بین خواهد رفت.
در مقابل، کودتا فرصتی را در اختیار حرکت اسلامی قرار داد تا اشتباهات حکومتی خود را اصلاح کند و بیش از پیش راه را برای مخالفان چه در مصر و چه در کشورهای دیگر باز گذارند.
به ویژه در مرحلهی انتقالی که حکومتداری با یک حزب یا یک جریان ممکن نیست؛ قانون اساسی هم نباید یک رویکرد داشته باشد. حرکت اسلامی در مصر و دیگر کشورها خواهد فهمید که باید بیشتر به نیروهای ملّی مجال بدهد؛ نه تنها در راستای مشارکت گستردهتر و اتّحاد با آنها؛ بلکه آنان را در موقعیت رهبری احزاب اسلامی جای دهد.
اسلام میراث مشترک هر امتی است؛ اخوان اگرچه در دوران سلطنتی و به خصوص در دوران ناصری، آزار فراوانی از دست حکّام زمان دیده است، اما به لحاظ کمّی و کیفی با جنایات سیسی و اطرافیان او قابل قیاس نیست. در طول شصت سال شمار شهدا از شصت تن فراتر نرفت، اما این رقم اولین مصافحهی سیسی با اخوان در مقابل کاخ ریاست جمهوری بود و خیلی زود سخن از هزاران کشته و زخمی و زندانی بر زبانها افتاد و این خود دلیل روشنی بر ضعف مشروعیت کودتا و تلاش برای جبران این ضعف از طریق سرکوب مقاومت مسالمتآمیز و قهرمانانه بود. تفاوت سرکوب دوران ناصری با سرکوبهای کنونی از نگاه ارزشی بسیار بالاست. عبد الناصر اخوان را تنها با شمشیر حکومت سرکوب نکرد بلکه آنان را در پروژههای بزرگی سرکوب کرد که صرفنظر از جدی بودن برخی از این پروژهها پیامدهای آن متوجه ملت و امت شد. سرکوب امنیتی و سیاسی در لابلای پروژههای فرهنگی و سیاسی و تبشیری وسوسهانگیز انجام گرفت؛ مانند: پروژهی اصلاحات کشاورزی، آموزشی، گسترش الأزهر، آزادسازی فلسطین، متّحد کردن امت عرب، مقابله با امپریالسیسم، عدم تعهد و…
در مقابل برنامهی سیسی برای ملّت و امّت چه بود؟ سرپوش گذاشتن بر قلع و قمع وحشیانه و خلأ فکری ناشی از آن به جایی رسید که به رئیس جمهور منتخب تهمت جاسوسی برای حماس زده میشود. در زمان فضای باز رسانهای، جنایات طاغیان امروزی در روز روشن و در مقابل چشم و گوش جهانیان انجام میگیرد، در حالی که فرعونهای قدیم در خفا و پنهانی جنایت میکردند. فرعون میتوانست بگوید: «ما أریکم إلا ما أرى» «به صلاح شما نمیدانم جز چیزی را که خود صلاح بدانم» و از طریق کنترل اطلاعات سیطرهی مطلق خود را بر مردم نشان دهد؛ اما آن زمان به سر آمده است و اکنون جنایات طاغیان آشکارا انجام میشود.
بنابراین سیسی و امثال او آیندهای در دوران فضاهای باز نخواهند داشت.
نتیجه: با توجه به آنچه گذشت میتوانم با اطمینان خاطر بگویم که اسلام سیاسی نه در مصر و نه در دیگر کشورها شکست نخورده است. از زمانی که مدرنیته با تانک بر مصاف ما آمد و بر دنیای نخبگان چیره شد و با وعدهی پروژههای بزرگ اسلام را به حاشیه راند، جهان افکار و اندیشه به طور بیسابقهای سرشار از ارزشهای اسلامی شده است. برنامههای مدرنیته در باب آزادی، توسعه، عدالت، وحدت و آزادی فلسطین همه با شکست مواجه شده است و این امر نیاز به تفکر دربارهی اسلام و یافتن برنامهای برای پیشرفت سالم و جذاب را دوباره زنده کرده است؛ این برنامه دستاوردهای مدرنیته را رد نمیکند بلکه آن را کشتزار اسلام پرورش میدهد.
پروژهی موسوم به اسلام سیاسی در حال عقبگرد نیست بلکه در صدد اصلاح و آمادگی برای مرحلهی نوینی از زمامداری برتر است؛ این پروژه برای بازیابی فرصت بهتری که در زمان فضاهای باز رسانهای در انتظارش نشسته است و در رویارویی با برنامههای تهی از ارزشهای فرهنگی و سیاسی کودتا، به دهها سال زمان نیاز ندارد. اینهای حرکتهایی هستند که در جامعهی خود ریشه دواندهاند و حامل ارزشهای انقلابی مسالمتآمیز و دموکراسی خواه و حس مشارکت هستند؛ اینها محصول پیوند موفق ارزشهای اسلامی و ارزشهای مدرنیته هستند.
«وَاللَّـهُ غَالِبٌ عَلَىٰ أَمْرِهِ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ»﴿یوسف/۲۱﴾؛ «و خداوند سررشتهی کار خویش را در دست دارد، ولی بیشتر مردم نمیدانند»