رفتار و سلوک خویش را با خداوند اصلاح کن
رفتار و سلوک خویش را با خداوند اصلاح کن
نویسنده: حمید جاسم البلالی/ مترجم: عبدالصمد مرتضوی
نویسندۀ کتاب «المستطرف» میگوید: «حاتم اصم» مردی صالح بود که عیالوار (و فقیر بود) در مجلسی حدیثی در مورد حج شنید و مشتاق آن گردید که به سفر حج برود. وی نزد اهل و عیال خویش رفت و از همسر و فرزندان خود خواست که به وی اجازه دهند به سفر حج برود.
آنها گفتند: ما فقیر و نیازمندیم و قوت یومیۀ خود را نداریم و شما نیز دارایی و ثروتی ندارید که بتوانیم در نبود شما از آن بهره ببریم!
با این حال چگونه میروید و ما را تنها میگذارید؟ ناگهان دختر کوچک حاتم گفت: چه شده است شما را که در حالی که خداوند رزاق است به وی اجازه نمیدهید به سفر حج برود؟!
با شنیدن سخن آن دختر کوچک، همه وی را تصدیق و تأیید کردند و سرانجام حاتم عازم حج شد و اتفاقاً همان شب اول را خانوادۀ او بدون طعام و غذا به سر بردند.
دختر کوچک حاتم دست نیاز به درگاه خداوندی دراز کرد و گفت: بار خدایا! ای مولا و سرور من که بندگان خویش را محروم نمیسازی! خانوادهام را ناامید مکن و مرا شرمندۀ آنها مگردان!
در همین بحبوحه، امیر آن دیار که از خانه برون آمده بود دچار عطش و تشنگی شد و لذا درب خانۀ حاتم را کوبید تا از آنان آب مطالبه کند. خانوادۀ حاتم پرسیدند: کیست که در میزند؟ او گفت: من امیر این دیارم و اندکی آب میخواهم تا تشنگی برطرف کنم.
همسر حاتم با شنیدن این سخن، دستها را به سوی آسمان بالا برد و گفت: خداوندا! تو پاک و منزهی. دیشب ما با شکم گرسنه سر بر بالین نهادیم و اکنون امیر این دیار به خانۀ ما آمده و از ما آب مطالبه میکند تا خویش را سیراب گرداند. سپس مقداری آب به امیر داد و با نوشیدن آب، امیر خرسند و سرزنده شد. سپس وزیر، او را گفت که این خانۀ مردی صالح و نیکوکار به نام حاتم است که بدون آن که توشه و غذایی برای خانوادۀ خود به جای گذارد عازم سفر حج شده است.
امیر با شنیدن این سخن، کیسۀ پولی که بر کمر بسته بود را باز کرد و جلوی درب خانۀ حاتم نهاد و آنگاه به هیأت همراه خویش گفت: هر کس مرا دوست دارد چون من کیسۀ پول خود را در این جا بگذارد.
همه درخواست امیر را اجرا کردند. سپس وزیر به آنان گفت: همین الان تمام پول شما را به شما باز میگردانم و وی چنین کرد. دختر کوچک حاتم (با دیدن این صحنه) به شدت گریست و گفت: وقتی این امیر که مخلوق الهی است با مشاهدۀ اوضاع و احوالمان اینگونه ما را مورد عنایت قرار داده و ما را مستغنی میسازد، بدون تردید خداوند متعال با مشاهده اوضاع و احوالمان ما را به هیچ کس غیرخود واگذار نمیکند.
در مورد حاتم اصم نیز در مسیر راه اتفاقاتی افتاد که بسیار حایز اهمیت بود. در خلال سفر، رئیس کاروان به شدت مریض شد و لذا افرادی در پی شخصی صالح برآمدند تا دعا کند خداوند متعال وی را شفا دهد.
سرانجام آنها حاتم را یافتند و با دعای حاتم، خداوند متعال وی را شفا بخشید و او نیز به پاس این کار هدیهای ارزشمند را به او تقدیم کرد. حاتم در عالم خواب دید که کسی به او میگوید: «ای حاتم! هر کس با ما تعاملی نیکو داشته باشد، ما نیز با وی تعاملی نیکو خواهیم داشت».
آری! معامله و رفتار و سلوک نیکو با پروردگار آسمانها و زمین، چنین فرجامی را در پی دارد و این سنت الهی است که در مورد بندگان مؤمن او جاری است.
در حدیثی قدسی آمده است: (من تقرب إلی شبراً تقربت إلیه ذراعاً) «هر آن کس که یک وجب به من نزدیک شود من یک ذراع (یعنی فاصلۀ میان دست تا آرنج) به وی نزدیک میشوم».
—————————–
منبع: پندنامههایی برای دعوتگران، مؤلف: حمید جاسم البلالی/ مترجم: عبدالصمد مرتضوی/ نشر احسان