چگونه بر عبادات ثبات پیدا کنیم؟ چگونگی تاثیر اذکار و اوراد و ذکر بر قلب
چگونه بر عبادات ثبات پیدا کنیم؟ چگونگی تاثیر اذکار و اوراد و ذکر بر قلب
نویسنده: مولانا عبدالله کنگوهی / مترجم: عبدالجلیل رحمت زهی
به جز شخص بسیار جاهل هیچ کس مداومت بر اعمال و اذکار را حقیر نمی شمارد. واردات الهیه در آخرت نیز موجود است ولی اوراد و وظایف با به پایان رسیدن این دنیا خاتمه می یابند. پس، آن چیزی از اهمیت بیشتری برخوردار است که هیچ قائم مقامی نداشته باشند. اوراد را مولای تو از تو خواستار است و وارد را تو از او خواهانی؛ پس مطلوب تو نسبت به مطلوب او، چه نسبتی می تواند داشته باشد؟
عبادت های ظاهری که بندگان انجام می دهند مانند نوافل، اذکار و غیره، یا عبادات باطنی مانند مراقبه و اشتغال قلب که با اختیار خویش انجام دهند، ورد نام دارد، و آنچه از انوار و لطائف از سوی خداوند بر قلب بندگان بدون اختیار وارد می گردند، وارد نام دارد. بسا اوقات این تفکر غلط در سالک وجود دارد که اذکار و عباداتی را که با اختیار خویش انجام می دهد، نسبت به واردات، آن قدر در قلبش با ارزش نیستند. علتش آن است که عبادات اختیاری را همه انجام می دهند و اختیار انسان هم در آن دخیل هستند، بنابراین فکر می کند مانند افعال اختیاریارزشی ندارند. وارد بلااختیار بر قلب داخل می شود و بر قلب همه نمی آیند، پس نفس به آن ارزش بیشتری قایل می شود، در حالی که این غلط است. شیخ (رحمه الله) به ازاله این اشتباه پرداخته و می فرماید: شخصی مداومت بر اعمال و اذکار را نسبت به واردات قلبی حقیر می داند که بسیار جاهل است، و آن دو علت دارد: یکی اینکه واردات در آخرت نیز هستند و بلکه از دنیا خیلی بیشتر در آنجا وجود دارد؛ چراکه در دنیا سیاهی های نفس بشری و تعلقات جسم، مانع از ورود آنهاست و در آخرت تمامی این موانع مرتفع می گردند. ورد و وظایف عبادی که انسان آن را با جسم و قلبش انجام میدهد فقط در دنیا انجام می گیرد و پس از مرگ، قائم مقامی برای اوراد و عبادات وجود ندارد. واردات هم در این دنیا هستند و هم در آخرت و بلکه در آخرت بیشتر از دنیا هستند؛ بنابراین آنچه باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد عبادات ظاهری هستند که به آن ورد می گویند. علت دوم این است که خواهان ورد، الله تبارک و تعالی است و خواهان واردات تو هستی، پس میان خواسته تو و خواسته او چه نسبتی وجود دارد؟ توجه به خواسته او بسیار ضروری تر است. خلاصه بر سالک لازم است آنچه از مشغولیت های عبادی و اوراد که برای خود مقرر ساخته است بر آن مداومت داشته باشد و آن را در مقابل واردات حقیر نداند؛ چراکه سبب نزول واردات، یک ورد عادی هم می تواند باشد.
وقتی تو بندگانی را می بینی که در کنار امدادهای غیبی پایبند اوراد هستند و بر انجام آن مداومت دارند، پس آنان را به این جهت که هیبت عارفین و رونق اهل معرفت را ندارند حقیر مشمار؛ چرا که اگر ورود تجلیات الهی در آنان نمی بود مداومت به ورد هم وجود نداشت.
بندگان خاص خداوند دو نوع هستند:
مقربین و ابرار.
مقربین کسانی هستند که اراده، اختیار و خواهشات نفسانی آنان فنا گشته است و بقای آنان در اختیار الهی است و حقوق الهی را فقط در راه غلامی و بندگی ادا می کنند، آنان را با جنت و جهنم سر و کاری نیست.
ابرار کسانی هستند که خواهشات و اراده نفسانی آنان باقی است و عبادت خداوند را برای به دست آوردن بهشت و نجات از آتش جهنم انجام می دهند. هدف آنان رسیدن به درجه های بالای بهشت است ذکر هر دو گروه، یا به صورت اشاره یا به صراحت در قرآن موجود است.
شیخ (رحمه الله) در اینجا به ذکر ابرار پرداخته است، خلاصه کلام ایشان این است که وقتی می بینید فردی در عبادت و اوراد پایبند است و هیچگاه اوراد از او ترک نمی گردند و امداد الهی نیز در کنار آنها موجود است، یعنی در ادای عبادت و برنامه های عبادی او هیچ خللی ایجاد نمی گردد، و خداوند تمامی موانع را برداشته و او را در عبادات مشغول گردانده است، ولی آنچه در عارفین است در او نیست، یعنی او پایبند لذت و خواهشات طبیعی نفسانی است، مثلا دوست دارد لباس خوب بپوشد، یا پایبند خوردن غذای لذیذ است و در انجام اذکار و حضور قلب مداومت ندارد و نه در چهره او تازگی ، رونق، انوار و برکات اهل معرفت و محبت وجود دارد، پس با وجود این ثروتی که خداوند به او داده است پایبند برنامه های عبادی خویش است، شما به دلیل نبود آن علامات، وی را حقیر نشمارید و فکر نکنید که با نبود آن علامات، اوراد و وظایف هیچ ارزشی ندارند چراکه این بی ادبی بزرگی است و بدون وجود تجلیات الهی استقامت و پایبندی این حد امکان پذیر نیست. حتما بر قلب او تجلى الهی وجود دارد که او را پایبند کرده است و به طور حتم چیزی را چشیده است که به این ثروت پایبندی رسیده است. اگر غیر از آن می بود هیچ گاه این استقامت نصیب وی نمی گردید
درجه و مقدار از تجلیاتی که در عرفا وجود دارد، که خواهشات، اراده و اختیارانان را کاملا فنا ساخته است، تا این درجه از تجلیات در آنان وجود ندارد. پس اگر تو آنان را حقیر دانستی این نشانه بی ادبی و جهل توست.
ورود امداد الهی به قدر قابلیت و استعداد صورت می گیرد و روشنی انوار به قدر پاکی اسرار باطنی تجلی می یابد.
نزول انوار و برکات بر قلب، موافق با قابلیت و استعداد بندگان صورت می پذیرد. اگر قابلیت بنده کامل است و در انجام اوراد مستعد است و قلب را از خطرات، اغیار و سیاهی ها پاک گردانیده و بر طهارت ظاهری نیز پایبند است و در آن سعی می کند و پایبند اوراد روزانه است، بنابراین واردات انوار و برکات به همان درجه و مقدار بر او نازل می گردند. و هر چه قدر در او سستی و کمبود وجود داشته باشد به همان مقدار در واردات نقص وارد می گردد. هدف از واردات انوار و برکات، رسیدن به یقین و معرفت الهی است. مقدار روشنی انوار معرفت و یقین، بستگی به میزان پاکی باطن و لطایف دارد. و پاکی باطن وابسته به مداومت در اوراد ظاهری هستند. پس بندگان باید سعی فراوانی در مداومت بر برنامه های عبادی، ظاهری و پاکیزگی داشته باشند و آن را مهم و ضروری بدانند.
به سبب اختلاف وارده بر قلب، جنس اعمال مختلف می باشد.
بدانید که اعمال ظاهری، تابع حالات قلب است. هر حالتی که بر قلب وارد می گردد همان نوع عمل ظاهری صادر می گردد؛ بنابراین می فرماید: علت مختلف بودن اعمال ظاهری این است که احوال و واردات قلبی مختلف است. شرح مطلب این است که برخی از سالکین را می بینیم که به انجام نوافل دلچسبی دارند، برخی به گرفتن روزه بیشتر اهمیت می دهند، برخی وقتشان را بیشتر صرف دعا می کنند، برخی بیشتر به صدقه دادن مشغولند، برخی هم شوق رفتن به حج دارند و برخی دوست دارند، به خلوت بروند، سبب این اختلاف مختلف بود واردات است، بر قلب هرکس از جانب الله هر حالی که وارد گردد، مسلما ازسوی او همان نوع اعمال ظاهری صادر می گردد. پس هیچ کس نباید بر کسی اعتراض کند؛ چرا که هر شخص مجبور است بسته به نوع وارداتی که بر قلبش وارد میگردد عمل کند. در این شکی نیست کسی که در تمامی احوال قلبی و اعمال ظاهری میانه روی دارد، اکمل و افضل است و اتباع آن حضرت (ص)در همین است و هرکس به این درجه برسد او افضل و یکتای زمانه است؛ ولی وجود چنین افرادی بسیار نادر و کمیاب است. در میان هر چند میلیون نفر اگر یکی چنین باشد که مشرف به نیابت نبوی شود، در اعمال، احوال و تمامی امور چنین شخصی میانه روی وجود دارد و او از افراط و تفریط به دور است.
خوبی اعمال، نتیجه خوبی احوال است و خوبی احوال، از ثابت قدمی در مقام های معرفت به وجود می آیند.
مراد از اعمال، اعمال ظاهری هستند و مراد از احوال، آن احوال و خصلتهای قلبی هستند که در قلب قایم هستند، مانند زهد، قناعت، تواضع، اخلاص و غیره. مراد از مقام های معرفت، افتادن تصویری از صفات جلال، جمال یا صفتی دیگر از صفات خداوند بر قلب است؛ یا بهتر است بگوییم تجلی آن صفات است. می فرمایند: اگر احوال خوب باشند، مثلا قلب باصفات پسندیده مانند تواضع، اخلاص، قناعت، زهد و غیره آراسته شده باشد و از صفات مذموم پاک شده، اعمال ظاهری نیز خوب می شوند. یعنی ان آفاتی که مانع قبولیت می گردند در آن وجودی ندارند. مثلا از ریا و خودپسندی پاک می باشد و در اعمالش خشوع و حضور قلب پیدا می شود؛ از وساوس پاک می باشد. این شخص اگر در مقام های معرفت ثابت قدم باشد، یعنی در تجلیات الهی جای گرفته باشد و در آن متمکن گردد، احوال او نیز به درجه کمال می رسد. یعنی که هر چه قدر تجلی بیشتر باشد، احوال نیز به همان نسبت ترقی می یابند. مثلا اگرصفت هیبت و عظمت بر او غالب آید، سرکشی نفس و تکبر وی مغلوب می شود و باعث به وجود آمدن تواضع و پرهیزگاری می شود. اگر انس با الله غالب آید، جدایی از مخلوق را می پسندد، و اگر تجلی قوی نباشد، در احوال نیز به همان مقدار کمی و نقص وارد می گردد و به همان مقدار اعمال ظاهری نیز دچار نقص و سستی می گردند و یا باعث بروز آفات دیگر می گردد.
بر تو معرفت الهی را، که یکی از واردات است، به این جهت فرستاد که تو به سبب آن لایق ورود واردات بارگاه الهی گردی، وارد را به این جهت بر تو فرستاد که تو از چنگال اغیار (غیر الله) خلاصی یابی، وارد را به این جهت بر تو فرستاد که تو را از زندان وجودت رهایی بخشد و در میدان وسیع مشاهده مولا برساند.
همان گونه که قبلا گذشت مراد از وارد یا واردات، معارف، اسرا و علوم خدایی هستند که بر قلب بدون اختیار وارد می شوند. در اینجا شیخ سه سبب نزول واردات را بیان می دارند. خلاصه اش این است که سالک وقتی برای اولین بار مشغول ذکر و برنامه های عبادی می گردد، ابتدا قلبش ناآرام می گردد و او خود را به زحمت می اندازد و آن را ادامه میدهد. چند روز در همان کیفیت می ماند، پس از آن مقداری به آن دلبستگی پیدا می کند و دلش می خواهد به ذکر مشغول شده و در ان ترقی حاصل کند و دلش می خواهد شب وروز ذکر کند. وقتی ذکر به قلب سرایت می کند، نزول واردات شروع می شود، مثلا او با چشم قلب مشاهده می کند که خالق تمامی افعال، یک ذات است. در این هنگام او هیچ فعلی را به زید، بکر و عمر، و حتی افعال خودش را به سوی خویش، نسبت نمی دهد. این وارد است که بدون اختیار بر قلب آمده است. ابتدا که می آید. گاهی پنهان است گاهی نمایان و ظاهر است. این وارد به این جهت آمد که شوق ذکر و عبادت در سالک بیشتر شود و لایق توجه بارگاه الهی گردد. اما در این حالت نفس و شهوتهایش کاملا باقی هستند و در عبادات، اخلاص کامل وجود ندارد. سپس بعد از آن نوع دیگری از وارد می آید. اثر آن این است که سالک را از چنگال اغیار(غیر الله )و بردگی شهوات می رهاند و قلب را مجذوب خویش می گرداند. اما پس از ورود آن وارد، نفس نگاهش به سوی خویش است و بر خود نوعی اعتماد دارد و حال خویش را خوب می داند و در زندان تنگ و تاریک وجود مقید می باشد. سپس نوع سوم وارد می آید که با آمدنش نفس را از زندان وجود رهایی می بخشد، یعنی در نگاه قلب، وجود لاشی و هیچ میگردد و نفس از تمامی زنجیرها رهایی می یابد و در میدان وسیع مشاهده پروردگارش می رسد. به این جهت گفت میدان وسیع که هرگاه نفس دچار کمترین شائبه شد، این برای قلب مانند زندان است و هرگاه از تمامی شائبه ها خلاصی یافت، گویا از زندان آزاد گشته و به میدان وسیعی رسیده است و هر وقت درهرحال و در هر جهت و در هر مکان به مشاهده مولای خویش مشغول گشته است. هیچگونه تنگی و هیچگونه انقباضی بر نفس باقی نمانده است و او همیشه در آزادی کامل است؛ چه در بیماری باشد، در صحت و سلامتی باشد، در ثروت و اوج دارایی باشد و یا تنگدستی، فرقی نمی کند. ولی همه این علوم و معارف، ذوقی هستند. من لم یذق لم یدر؛ هرکه نچشیده نمی داند. خداوند نصیب همه ما بگرداند. آمین.
—————
منبع : روش های تربیت و تزکیه ابن عطاء الله اسکندری / مولف: مولانا عبدالله کنگوهی / مترجم: عبدالجلیل رحمت زهی