استعمال کلمه رب در قرآن کریم و پنج معنای اساسی رب
استعمال کلمه رب در قرآن کریم و پنج معنای اساسی رب
نویسنده: ابوالاعلی مودودی / مترجم: سامان یوسفی نژاد
کلمه «الرب» در قرآن کریم با تمام معناهایی که برای این واژه ذکر کرده، آمده است؛ گاهی فقط بایک معنا و گاهی همزمان با دو معنا یا بیشتر ودر بعضی موارد، هر پنج معنای واژه در آن واحد، یکجا به کار رفته است؛ در اینجا با مثالهایی از ایات قرآن این موضوع را بیشتر روشن میکنیم:
معنای اول
قَالَ مَعَاذَ اللَّـهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَایَ[۱] (یوسف: ۲۳)
یوسف گفت: پناه بر خدا! او که خدای من است، مرا گرامی داشته است (چگونه ممکن است دامن عصمت به گناه بیالایم و به خود ستم روادارم؟!)
معنای دوم با تصوری از معنای اول
فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِّی إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِینَ * الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ * وَالَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ * وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ (شعراء: ۸۰-۷۷)
همه آنها دشمن من هستند (آنهایی که شما معبود خود میدانید) بجز پروردگار جهانیان. (پروردگار جهانیانی) که مرا آفریده است و همو مرا (به سوی سعادت دنیا و آخرت) راهنمایی میسازد ( و در سراسر زندگی من حضور دارد و لحظهای از من غافل نیست). آن کسی که او مرا میخوراند و مینوشاند و به هنگام بیماری، اوست که مرا شفا میدهد.
وَمَا بِکُم مِّن نِّعْمَهٍ فَمِنَ اللَّـهِ ثُمَّ إِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْأَرُونَ * ثُمَّ إِذَا کَشَفَ الضُّرَّ عَنکُمْ إِذَا فَرِیقٌ مِّنکُم بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ (نحل: ۵۴-۵۳)
آنچه از نعمت ها دارید همه از جانب خداست(و باید تنها مُنعِم را سپاس گفت و پرستید) و گذشته از آن، هنگامی که زیانی (همچون درد و بیماری و مصائل و بالایا) به شما رسید (برای زدودن ناراحتیها و گشودن گره مشکلها تنها دست دعا به سوی خدا بر میدارید و ) اورا با ناله و زاری به فریاد میخوانید (پس چرا در وقت عادی جز او را میپرستید و انبازهارا به کمک میطلبید؟) سپس هنگامی که خدا زیان را از شما دورکرد ( و جلو تندباد حوادث و طوفان بلا را گرفت)، گروهی ازشما (انبازهایی) شریک پروردگار خود میکند؟ (و از نو دچار غفلت و غرور و بت پرستی وشرور میشوند!)
قُلْ أَغَیْرَ اللَّـهِ أَبْغِی رَبًّا وَهُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ (انعام:۱۶۴)
(ای پیغمبر! به کسانی که تو را همچون خود به شرک ورزی میخوانند) بگو: آیا (سزاوار است که ) پروردگاری جز خدا را بطلبم ( ومعبودی جز او را پرستش بکنم) و حال آنکه خدا پروردگار هرچیزی است؟
رَّبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لَا إِلَـهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکِیلًا (مزمل:۹)
یزدان، خداوندگار مشرق و مغرب ( و همه جهان هستی) است. و جز او معبودی نیست، پس تنها اورا به عنوان کارساز و یاور برگیر و برگزین ( و کار و بار خویش را بدو واگذار کن).
معنای سوم
هُوَ رَبُّکُمْ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (هود: ۳۴)
ها پروردگار شما است و به سوی او برگردانده می شوید.
ثُمَّ إِلَى رَبِّکُم مَّرْجِعُکُمْ (زمر: ۷)
بعدها بازگشت همه شماها به سوی پروردگارتان خواهد بود.
قُلْ یَجْمَعُ بَیْنَنَا (سبأ: ۲۶)
بگو: پروردگارمان ما را ( در روز رستاخیز) گرد میآورد.
وَمَا مِن دَابَّهٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا طَائِرٍ یَطِیرُ بِجَنَاحَیْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُکُم مَّا فَرَّطْنَا فِی الْکِتَابِ مِن شَیْءٍ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ (انعام:۳۸)
(یکی از دلائل قوی قدرت خدا و حکمن و رحمتش این است که او همه چیز را آفریده است) و هیچ جنبندهای در زمین و هیچ پرندهای که با دو بال خود پرواز میکند وجودندارد، مگر اینکه گروههایی همچون شمابند (و هریک دارای خصائص و ممیزات ونظام حیات خاص خود میباشند.) در کتاب (کائنات) هیچ چیز را فروگذار نکردهایم ( و همه چیز را ضبط و به همه چیز پرداخته ایم. بگذار تکذیب کنندگان هرچه می خواهند بکنند) پس (از گذشت این چند روزه زندگی دنیوی) آنان (همراه همه گروهها و دستههای حیوانات موجود) در پیشگاه پروردگارشان گردآورده میشند ( و به حساب و کتابشان میرسیم).
وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُم مِّنَ الْأَجْدَاثِ إِلَى رَبِّهِمْ یَنسِلُونَ (یس: ۵۱)
(برای باردم) در صور دمیده میشود و ناگاه همه آنان از گور بیرون آمده و به سوی (دادگاه حساب و کتاب) پروردگارشان شتابان رهسپار میگردند.
معنای چهارم با تصوری از معنای سوم
اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّـهِ (توبه: ۳۱)
یهودیان و ترسایان علاوه بر خدا، علماء دینی و پارسایان خود را به خدائی پذیرفتهاند.
وَلَا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّـهِ (آل عمران: ۶۴)
و برخی از ما برخی دیگر را به جای خداوند یگانه به خدائی نپذیرد.
مراد از (ارباب) در دو آیه مذکور افرادی هستند که امت ها و گروه ها فقط آنان را رهبران و راهنمایان خود میدانند و به امر و نهی آنان نیز گردن مینهند، از شرع و قانون آنان پیروی کرده و به آنچه کهاز جانب خود و بدون هیچ دلیل و برهانی (از طرف خداوند) حلال و حرام میکنند ، ایمان دارند و آنان را در صدور امر ونهی بهمیل خود، کاملاً برحق میپندارند.
أَمَّا أَحَدُکُمَا فَیَسْقِی رَبَّهُ خَمْرًا * وَقَالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْکُرْنِی عِندَ رَبِّکَ فَأَنسَاهُ الشَّیْطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ * فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّکَ فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَهِ اللَّاتِی قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ إِنَّ رَبِّی بِکَیْدِهِنَّ عَلِیمٌ
(یوسف: ۴۱،۴۲،۵۰)
اما یکی از شما ( که در خواب دیده است که انگور برای شراب میفشارد، آژاد میگردد و دوباره ساقی مجلس می شودو) به سرور خود شراب میدهد…
(یوسف، خطاب) به یکی از آن دو که میدانست آزاد میگردد گفت: مرا نزد سرور خود (یعنی شاه مصر) یادآور شو ( وشرح حال مرا بدو بگو. باشد که از زندان رهایم کند). اما اهریمن از یادش ببرد که نزد سرورش بازگو کند…
هنگامی که فرستاده (شاه) نزد او رفت، گفت: به سوی سرور خود بازگرد و از او بپرس: ماجرای زنانی که دست های خود را بریدهاند چه بوده است؟ بی گمان پروردگار من بس آگاه از نیرنگ ایشان است.
در این آیات حضرت یوسف (ع) چندین بار عزیز مصر را با کلمه «رب» نام میبرد. علت آن است که مصریان آنچنان به جایگاه محوری و قدرت فراوان عزیز مصر باور داشتند کهمعتقد بودند او مالک امر و نهی آنان است و در حقیقت نیز اینچنین بود و عزیز مصر ربّ آنان بود؛ اما حضرت یوسف(ع) چنین اعتقادی نداشت و کلمه رب را فقط برای خدای متعال به کار میبرد، چون ایمان داشت که فقط خدای یگانه، چره و مسلط بر امور بوده و مالک امر و نهی است، چنانکه خود قبلاً این را بیان داشت:
قَالَ مَعَاذَ اللَّـهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَایَ (یوسف: ۲۳)
معنای پنجم
فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هَـذَا الْبَیْتِ * الَّذِی أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ (قریش: ۴-۳)
بایستی خداوندگار این خاه (باستانی و کهن) را بپرستند ( که این امنیت را در طول راهها و در شهرها و کشورهای پر از کشمکش و ستم و جنگ و غارت، برای ایشان فراهم آورده است) خداوندگاری که از گرسنگی، ایشان را رهانیده است و خوراکشان داده است و آنان را از خوف و هراس رهانیده است و ایمن ساخته است.
سُبْحَانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ (صافات: ۱۸۰)
پاک و منزه است خداوندگار تو، خداوندگار عزت ( و قدرت )، از توصیفهایی که (مشرکان درباره خدا به هم می بافند و سرهم می کنند)
فَسُبْحَانَ اللَّـهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ (انبیاء: ۲۲)
یزدان صاحب سلطنت جهان، بسی برتر از آن چیزهایی است که ایشان (بِدو نسبت می دهند و ) بر زبان می رانند.
قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ (مؤمنون: ۸۶)
بگو: چه کسی صاحب آسمانهای هفتگانه و صاحب عرش عظیم است؟ (ملک کائنات و فرمانروایی بر آنها از آن کیست؟)
رَّبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا وَرَبُّ الْمَشَارِقِ (صافات: ۵)
آن کسی که صاحب آسمانها و زمین و همه چیزهایی است که در میان آن دو قرار دارد و صاحب مشرق هاست.
وَأَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرَى (نجم: ۴۹)
و اینکه اوست صاحب و مالک ستاره شعری
—————————-
منبع : کتاب اصطلاحات چهارگانه در قرآن / نویسنده: ابوالاعلی مودودی / مترجم: سامان یوسفی نژاد
[۱] -کسی گمان نکند که منظور حضرت یوسف(ع) در این آیه عزیز مصر است، چنانکه بعضی از مفسرین به آن معتقد هستند، زیرا ضمیر(هاء) در کلمه (إنه) به لفظ جلاله الله برمیگردد که حضرت یوسف(ع) به او پناه برد و تا زمانی که مرجع نزدیکتری برای ضمیر (هاء) به عزیز مصر). ابن جریر طبری در تفسیر خود (۱۲/۱۰۸) از چند طریق و آن هم فقط از مجاهد و ابن اسحاق نقل کرده است؛ اما در تایید سخنان استاد مودودی، شیخ طبرسی در مجمع البیان ۵/۲۲۳ اینگونه گفته است:
«… و عدهای گفتهاند که ضمیر(ها) به لفظ جلال الله برمیگردد، به این معنا که حضرت یوسف(ع) گفت: پناه برخدا! او پروردگار من است. مرا از جایگاهی که قبلاً داشتم، رفعهت داد و به من نیکی فرمود و مرا پیامبر خود ساخت، پس چگونه امکان دارد که عصیان امر او کنم».