فنون فلسفه ، یا نور توحید قرآنی، کدام یک راهگشاست؟
فنون فلسفه ، یا نور توحید قرآنی، کدام یک راهگشاست؟
نویسنده: سعید نورسی / مترجم: داود وفایی
امید یازدهم:
فنون فلسفه ، یا نور توحید قرآنی، کدام یک راهگشاست؟ پس از بازگشت از اسارت با برادر زاده ام مرحوم عبدالرحمان در بنای مجللی در بلندی های چاملیجای استانبول ساکن بودم. زندگی آن دوره من از نظر حیات دنیوی برای امثال ما بسیار سعادتمندانه به شمار می رفت، زیرا از اسارت رهایی یافته بودم و در دارالحکمه مناسب رشته علمیام به بهترین شکل به نشر علم و دانش می پرداختم. توجهی که به لحاظ شأن و منزلت به من میشد بسیار بیشتر از شایستگی ام بود. ساکن چاملیجا بودم که از نظر موقعیت در بهترین جای استانبول واقع شده است. همه چیز داشتم. کسی مانند برادرزاده ام مرحوم عبدالرحمان همراهم بود که هوش سرشاری داشت، فداکار بود، شاگردم بود، خدمتم را می کرد، برایم مینوشت و نیز اولاد معنوی ام محسوب می شد؛ در حالی که خود را خوشبخت تر از همه جهانیان می دانستم به آیینه نگاه کردم و تارهای سپیدی را در موی سر و محاسنم دیدم.
در این مورد بخوانید: فهم کارکرد دین در پرتو فلسفه و اهداف کلی آن
دوباره همان انتباه روحی که در مسجد کستورما در اسارت تجربه کرده بودم به سراغم آمد. در اثر همین وضع، شروع به تحقیق درباره وضعیتی کردم که به لحاظ قلبی با آن ارتباط داشتم و آن را مدار سعادت دنیوی می پنداشتم. به هر کدامشان که پرداختم دیدم پوسیده اند، ارزش توجه ندارند و انسان را فریب میدهند. در همان ایام شاهد بی صداقتی و بی وفایی غیرمنتظره و غیرقابل تصوری از سوی یکی از دوستانم شدم که او را صادق ترین دوست می پنداشتم. نسبت به زندگی دنیوی احساس نفرت کردم، خطاب به قلبم گفتم: «آیا کاملا فریب خورده ام؟ می بینم بسیاری از مردم به حال و روزمان – که نسبت به حقیقت، وضع ناخوشایندی دارد غبطه می خورند، شاید این مردم همگی دیوانه شده اند؟ یا این که من خود در حال دیوانه شدن هستم که این مردم دنیاپرست را دیوانه می بینم؟» خلاصه، من در سایه بیداری تکان دهنده متاثر از سالمندی، پیش از هر چیز متوجه فانی بودن هر آن چه شدم که با آن مرتبط بودم. به خود نیز نگریستم و خویشتن را در نهایت ناتوانی و عجز یافتم. آن گاه روحم که در پی بقا بود و با توهم بقا شیفته ی آنانی میشد که فانی بودند با تمام توان گفت: «حال که من به لحاظ جسمی فانی هستم چه فایده یی از فانی های دیگر ممکن است نصیب من گردد؟ مادام که من ناتوان و عاجزم از عاجزان دیگر چه انتظاری می توانم داشته باشم؟ باقی سرمدی و قادری ازلی لازم است تا درد مرا چاره یی کند.» این را گفتم و شروع به تحقیق کردم.
در آن لحظه در پی تسلی و امیدی، قبل از هر اقدام به دانشی رجوع کردم که از پیش ترها تحصیل کرده بودم.
متاسفانه تا آن زمان علوم فلسفی را همراه با علوم اسلامی مطالعه کرده و در ذهن انباشته بودم و به خطا فلسفه را سرچشمه پیشرفت و مدار روشنگری میدانستم؛ در حالی که مسائل فلسفی روحم را بیش از اندازه آلوده کرده و مانع پیشرفتهای معنوی ام شده بود در یک لحظه حکمت قدسیه قرآن با رحمت و کرم حضرت حق به یاریم آمد و چنان که در رسالات دیگر بیان کرده ام آلودگی های فلسفی را از ذهنم زدود و شستشو داد.
به همین ترتیب، ظلمات روحی منبعث از فنون حکمی، موجب خفگی روحم در مواجهه با عالم هستی می شد، در جستجوی نور متوجه هر طرف بودم، اما در امثال فلسفه نوری نمی یافتم؛ مانع تنفسم می گردید. تا این که توحید مبتنی بر «لا إله إلا هو» در قرآن حکیم، در قالب نوری کاملا درخشان همه تاریکی ها را از بین برد و توانستم به راحتی نفس بکشم. نفس و شیطان اما با درس هایی که از اهل ضلالت و فلسفه گرفته بودند به سوی عقل و قلبم هجوم آوردند. مناظره های نفسی در اثنای این هجوم و حمله، الحمدلله با پیروزی قلب به نتیجه رسید.
در رسالات متعددی قسمتی از مناظرات مزبور نگاشته شده است، به همانها اکتفا می کنم و در اینجا فقط برای نشان دادن نمونه یی از پیروزی های فراوان قلبی، برهانی از براهین متعدد را بیان می کنم، تا موجب پاکسازی روح سالمندانی شود که در جوانی با پرداختن به مسایل گمراه کننده و بی فایده تحت عنوان حکمت اجنبی و فنون مدنی، روح خود را آلوده کرده، قلب خود را بیمار نموده و نفس خویش را متحیر و سرگردان کرده اند، تا از شر شیطان و نفس خود نجات یافته و رو به سوی توحید آورند، به این ترتیب:
نفسم به نیابت از “علوم فلسفی گفت:
اسباب و عوامل موجود در این عالم به طور طبیعی در موجودات هستی دخالت دارند. هر چیز علتی دارد، میوه را باید از درخت چید و حبوبات را از زمین؛ معنی ندارد حتی کوچک ترین و جزیی ترین چیز را از خدا بخواهیم و به درگاه او استغاثه کنیم.»
در یک لحظه سر توحید به واسطه نور قرآن به شکلی که خواهم گفت پدیدار شد قلبم خطاب به نفس فلسفه ام گفت:
کوچک ترین و جزیی ترین چیز نیز مانند بزرگترین چیزها مستقیما و کاملا از قدرت آفریننده کائنات سرچشمه می گیرد و از گنجینه خزائن او صادر می شود حالات دیگر امکان ندارد. (اسباب و عوامل پرده هایی هستند زیرا مخلوقاتی که آنها را کوچک و بی اهمیت تصور می کنیم، گاه از نظر خلقت و هنرنمایی، بزرگتر از بزرگها به شمار می روند. خلقت مگس اگر به لحاظ صنع بالاتر از مرغ نباشد کم تر هم نیست؛ بنابراین نباید در این مسایل بین کوچک و بزرگ تفاوتی قایل شد. یا باید همه را به عوامل مادی منتسب نمود یا همه را کلا به ذاتی واحد اختصاص داد. شق اول محال و حالت دوم واجب و ضروری ست، زیرا اگر مسایل را متوجه ذاتی واحد یعنی قادر ازلی کنیم براساس نظم و حکمت موجود در همه مخلوقات، وجود علم او تحقق قطعی می یابد و بر همه چیز محیط می شود، و چون مقدار هر چیز در علم او متعین است پس همواره و بالمشاهده در نهایت سهولت و در بالاترین مرتبه صنع مخلوقاتی از هیچ به وجود می آید. او قادری علیم است و با فرمان (کن فیکون ) خود – که به کشیده شدن کبریتی می ماند . هر چیزی را می تواند بیافریند. ما این نکات را با دلایل کاملا محکم در بسیاری از رسالات بیان نموده ایم، مخصوصا در مکتوب بیستم و در قسمت پایانی لمعه بیست و سوم ثابت کرده ایم که او از قدرتی بی پایان برخوردار است، البته سهولت و آسانی فوق العاده یی که بالمشاهده دیده میشود. از احاطه علمی و قدرت عظیم او سرچشمه می گیرد.
مثلا کتابی را در نظر بگیرید که با مرکبی نامرئی نوشته شده باشد، اگر مادی مخصوصی برای نشان دادن نوشته ها به صفحات کتاب کشیده شود. همه مطالب آن به یکباره نمایان می گردم و خواندنی میشوم درست به همین ترتیب صورت خاصه هر چیز که در علم محیط قادر ازلی موجود است، به موجب مقدار معینی تعین می یابد، آن قادر مطلق با فرمان کن فیکون ) و با قدرت بی پایان و اراده نافذش مانند همان ماده مرئی کننده خطوط کتاب، در نهایت سهولت و اسانی توانایی خود را – که جلوه یی از قدرت است . بر ماهیت علمی مزبور می کشد و به آن وجود خارجی عطا می کند، آن گاه می توان آن را با چشم دید نقوش حکمت حق را در آن مطالعه نمود .
اگر همه ی چیزها را آفریدهی آن قادر ازلی و عالم کل شی ندانیم می بایست برای وجودی مثل مگس، آن چه را لازم است، با میزانی خاص از بیشتر انواع موجود در عالم جمع آوری کنیم؛ و این نیز زمانی ممکن است که ذرات وجودی فعال در مگس از سر خلقت آن آگاهی داشته و به تمامی دقایق کمال نعش واقف باشند. لیکن بالبداهه روشن است و همه خردمندان عالم بالاتفاق قبول دارند که بر عوامل طبیعی و اسباب مادی قادر به خلق از هیچ نیستند در هر صورت اگر بنا بر ایجاد آنها باشد البته ناگزیر به جمع آوری هستند، و باید دقت داشت هر جانداری نمونه هایی از اکثر عناصر و انواع را در خود جمع دارد، یعنی به نظر میرسد هر چیز خلاصه و فشرده یی از کل کائنات است، لذا برای ایجاد دانه یی باید کلیت درخت و پزرای خلق هر موجود زنده یی، هر آن چه را بر روی زمین هست با ظرافت تمام غربال کرد و با میزانی کاملا حساس اندازه گیری نمود، اما عوامل طبیعی جاهل و جامدند و علمی ندارند که بتوانند طرحی، فهرستی، نمونه یی و برنامه یی تهیه کنند و بعد ذرات را به شکل مناسب در آورده و در قالب های معنوی مخصوص قرار دهند تا از هم نپاشند و نظمشان از بین نرود. حال با توجه به این که شکل و هیأت هر چیز می تواند انواع و اقسام فراوان و بیشماری داشته باشد، ثابت نگاه داشتن ذرات عناصری که چون سیل در جریانند و قرار دادن آنها براساس مراتبی مشخص، طوری که از هم نپاشند و پراکنده نشوند و به صورت منظم و بدون مقدار و قالب تعیین شده کنار هم قرار گیرند و وجود یابند مطلبی ست که از امکان و احتمال دور میباشد و مشاهده میشود که با خرد انسانی فاصله دارد. البته اگر قلب کسی بینا باشد این مطلب را خواهد دید. آری، براساس همین حقیقت و با عنایت به سر آیه عظیمه ی: * ( یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ ۚ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ ۖ وَإِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئًا لَا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ۚ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ) حج ۷۳
اى مردم، مَثَلى زده شد. پس بدان گوش فرا دهید: کسانى را که جز خدا مىخوانید هرگز [حتى] مگسى نمىآفرینند، هر چند براى [آفریدن] آن اجتماع کنند، و اگر آن مگس چیزى از آنان برباید نمىتوانند آن را بازپس گیرند. طالب و مطلوب هر دو ناتوانند.
اگر همه عوامل مادی جمع شوند و اختیار هم داشته باشند قادر نخواهند بود وجود فقط یک مگس و جهازات وجودی آن را با میزانی خاص جمع آورند، حتی اگر موفق به جمع آوری هم شوند نخواهند توانست در مقدار معین آن وجود ثابت نگه دارند. اگر موفق به این هم بشوند ذراتی را که در وجود مگس مداوم در حال نو شدن و فعالیت می باشند هرگز نمی توانند به شکل منظم به کار اندازند، پس عوامل و اسباب طبیعی را نمی توان صاحب و مالک این چیزها دانست. صاحب حقیقی آنها کس دیگری ست. آری، چنان صاحب حقیقی دارند که به موجب آیه ی :
مَا خَلْقُکُمْ وَلَا بَعْثُکُمْ إِلَّا کَنَفْسٍ وَاحِدَهٍ ۗ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ / لقمان ۲۸
آفرینش و برانگیختن شما [در نزد ما] جز مانند [آفرینش] یک تن نیست، که خدا شنواى بیناست
دادن وجود به همه موجودات روی زمین برای او مانند موجود کردن یک مگس، ساده و سهل است.
او بهاری را به سهولت خلق یک گل، می آفریند، زیرا نیازمند جمع آوری چیزی نیست. او مالک فرمان (گن فیگو ) است، و در هر بهار علاوه بر مواد عنصری موجودات بهاری، صفات و احوال و اشکال بیشماری را از هیچ خلق می کند، طرح و الگو و خلاصه و برنامه هر چیزی در علم او متعین است و همه ذرات در دایره علم و قدرت او در حرکتند، لذا همچون کشیده شدن کبریتی، همه چیز را در نهایت سهولت ایجاد می کند، و هیچ چیز در حرکت خود دره یی دچار و تردد نمی شود، سیارات مانند لشکر مطیع او هستند و ذرات هم یادآور سپاهی منظم می باشند. اینها مادام که نسبت به آن قدرت ازلی در حرکتند و براساس قانون آن علم ازلی فعالند، آن آثار با توجه به آن قدرت وجود می یابند؛ وگرنه آثار آنها با در نظر داشتن شخصیت کوچکشان، کوچک نمی شود.
در انتساب به قدرت اوست که مگسی نمرود را به هلاکت میرساند و مورچه کاخ فرعون را از بین می برد، و دانه ی کاج که مانند ذره یی ست می تواند بار سنگین درختی بزرگ چون کوه را حمل کند. ما این حقیقت را در رساله های متعددی ثابت کرده ایم و گفته ایم (سربازی را تصور کنید که با برگه یی نظامی، (منتسب به پادشاه است. او با قدرتی صدهزار بار بیشتر از توان خود مثلا می تواند سلطانی را اسیر کنم. به همین ترتیب است که هر چیزی با انتساب به آن قدرت ازلی می تواند مظهر معجزات آفرینشی صدها هزار بار بیشتر از عوامل طبیعی گردد.
خلاصه کلام این که وجود هنرمندانه و کاملا سهل هر چیز نشان میدهد که اثر قادری از لیست که صاحب علمی محیط می باشد؛ در غیر این صورت اشیا با ملاحظه صد هزار امر محال نه تنها وجود نمی یافتند از دایره امکان خارج شده و در عرصه امتناع قرار می گرفتند و صورت امکانی خود را از دست داده، وارد ماهیت امتناعی میشدند؛ بنابراین چیزی موجود نمی شد و اصولا موجود شدن اشیا محال می گردید.
با این برهان کاملا ظریف و عمیق و آشکار بود که نفسم به عنوان یکی از شاگردان موقتی شیطان و وکیل اهل ضلالت و فلسفه سکوت کرد، و الحمدلله وارد دایره کامل ایمان گردید و گفت:
آری، مرا پروردگار و خالقی باید که کوچکترین خواطر قلبم و پنهان ترین نیازهایم را بداند و مخفی ترین احتیاج روحم را تأمین کند و برای این که سعادت ابدی را نصیبم نماید این دنیای بزرگ را به آخرت تبدیل کند و اصولا آخرت را جایگزین دنیا نماید؛ خدایی که مگسی را خلق می کند و در همان حال آسمانها را می آفریند، خدایی که از چنان قدرتی برخوردار است که می تواند خورشید را چون چشمی در دل آسمان قرار دهد و در عین حال ذره یی را در مردمک چشمم بنهد؛ خدایی که قادر به خلق مگس نباشد توان مداخله در خواطر قلبی ام را نخواهد داشت و از نیازهای روحی ام مطلع نخواهد شد. خدایی که نتواند آسمانها را خلق کند نمی تواند سعادت ابدی را برایم تأمین کند، پس پروردگار من کسی ست که خواطر قلبی ام را اصلاح می کند و پهنه آسمانها را در ساعتی از ابر می پوشاند و خالی می کند و دنیا را تبدیل به آخرت می کند و بهشت را می آفریند و باب آن را بر رویم می گشاید و می گوید وارد شو.
اینک ای برادران سالمندم که همچون نفس من بدبختانه، سال هایی از عمرتان را صرف فنون فلسفی و بیگانه عاری از نور و روشنایی کرده اید! از فرمان قدسی «لا اله الا هو» که فراوان در زبان قرآن تکرار می شود رکن ایمان قدسی را دریابید که چه قدر مستحکم و چه قدر منطبق بر حقیقت است و هیچ گاه تزلزل نمی یابد و صدمه یی نمی بیند و تغییری نمی یابد. دریابید که چنین ایمانی چگونه تمام ظلمات معنوی را از بین می برد و زخم های معنوی را مداوا می کند! |
https://t.me/said_nursi
———————————
منبع: تاریخچه حیات نورسی/ تالیف: بدیع الزمان سعید نورسی/ مترجم: داود وفایی / نشر احسان
سلام علیکم.
آفرین به نگارنده این متن و مقاله، واقعا چه زیبا و آموزنده! مطالبی کاملا درست و منطقی که منطبق با فطرت پاک انسان بوده و مؤیَّد به مفاهیم و معانی و تصریحات کلام وحی می باشد. سپاس