حقیقت های دانستنی در مورد اهل کتاب و دیدگاه اسلام در مورد یهود و مسیح
حقیقت های دانستنی در مورد اهل کتاب و دیدگاه اسلام در مورد یهود و مسیح
نویسنده: : دکتر یوسف قرضاوی /ترجمه: دکتر احمد نعمتی
یادآوری این حقیقت ها – در این جای سخن – بسیار بایسته است:
- ۱. کفر اهل کتاب ، الحادی نیست؛
کفر اهل کتاب در ردیف کفری که به انکار خداوندی خدا می انجامد، نیست؛ هم چنین، این کفر – در کل – با کفر کمونیست ها و ماتریالیستها – که ماورای حس و ماده را انکار می نمایند؛ و به جهان غیب ایمان ندارند – متفاوت است؛ زیرا اهل کتاب – در کل – به خداوند ایمان دارند؛ اگرچه در ایمانشان خدشه هایی باشد، که عقیده ی اسلامی، آن خدشه ها را نمی پذیرد؛ هم چنین، اهل کتاب – همگی – به وحی و نبوت ایمان دارند؛ اگرچه به پیامبری پیامبر اسلام )حضرت محمد) کافر شده؛ و در کتاب هایشان به ساحت مقدس دیگر پیامبران، توهین نموده اند؛ نیز اهل کتاب به آخرت و جزا و پاداش الهی ایمان دارند؛ اگرچه در عقایدشان کج روی هایی دیده شده است، که اسلام با آن کج روی ها سازگاری ندارد.
این سخنان، نشان می دهد، که اسلام به اهل کتاب جایگاه ویژه یی بخشیده است؛ اما وضعیت معتقدان به بت پرستی و باورهای قراردادی وضعی دیگر با وضعیت اهل کتاب فرق می کند. اسلام اجازهی هم نشینی و خویشاوندی را با اهل کتاب داده؛ و این اوج تسامح و تساهل اسلام نسبت به اهل کتاب است که هیچ دینی از ادیان دیگر به آن نرسیده است.
برای همین، آیه های نخستین سوره روم فرو فرستاده شده، که روشن ساخته، رومیان از گروه مسیحیان اند؛ و نسبت به مردم فارس – که زرتشتی و آتش پرست اند – به مسلمانان نزدیک ترند. خدای متعال به مسلمانان مژده داده:
والم غلبت الروم فی أدنى الأرض وهم من بغیر غلبهم یغلبون فی بضع سنین لله الأمر من قبل ومن بغد ویوم یفر المؤمنون ینضر آلله ها روم ۱-۵(رومیان شکست خوردند، در نزدیک ترین سرزمین؛ ولی پس از شکست شان، طی چند سال، به زودی پیروز خواهند گردید. افرجام کار در گذشته و آینده از آن خداست؛ و آن روز مؤمنان به یاری خدا شاد می شوند.)
به همین دلیل، دوست داریم با ادیان الهی گفت وگو کنیم؛ زیرا به سبب وجود زمینه های مشترک – که امکان هم بستگی و وحدت میان آنان و ما را فراهم می آورد، می توان گروهی ضدبی دینی و بی بند و باری و بی ایمانی و ضد ارزش های دینی پدید آورد.
۲. یهودیان و مسیحیان را اهل کتاب می نامیم؛
اگرچه یهودیان و مسیحیان به دین ما کافرند، نباید اهل کتاب را با (یا ایها الکفار والکافرون) بخوانیم؛ زیرا قرآن کریم هیچ گروهی از مشرکان و غیرمشرکان را – حتى – با واژه های «شرک» یا« کفر» توصیف نکرده است، بلکه خطاب به مشرکان گفته: «یا ایها الناس» یا «یا بنی آدم» و مانند این اصطلاحات؛ همانگونه که، یهودیان و مسیحیان را با این ندا – که دلهایشان آنها را به هم نزدیک می کند – فراخوانده؛ و آنها را از همدیگر جدا ندانسته است. در قرآن، اصطلاح «یا ایها الذین کفروا» جز در یک آیه از سوره ی تحریم نیامده؛ آنجا که کافران را پس از افتادن شان در آتش جهنم – پناه برخدا ۔ ندا زده؛ و به آنان گفته است:
یا أیها آلیری قوا لا تعتذروا الیوم إما جزون ما کنتم تعملونها تحریم۷
(ای کسانی که کافر شده اید، امروز عذرخواهی مکنید [که پذیرفته نیست. ] در واقع به آن
چه [در دنیا] می کردید، کیفر می یابید.) در آیه یی دیگر، پیامبر را چنین خوانده است:
« قل یا ایها الکافرون لا أعبد ما تعبدون »
([ای پیامبر ما بگو]: «ای کافران، آنچه می پرستید، نمی پرستم…»)
این گونه صدا زدن پیامبر، بی سبب نیست؛ زیرا خداوند – بدین ترتیب – خواسته به مشرکان بفهماند، که بستن درهای امید در برابر مشرکان و قطع طمع آنان نسبت به پاسخ آری رسول الله (ص) درباره ی آن که پیامبر خدایان آنان را بپرستد – در برهه یی از زمان – و پرستش خدای پیامبر از سوی مشرکان در همان مدت – روش جدی و قاطع است. پس خدای تعالی این لفظ را – تنها – یک بار به کار برد؛ و پس از آن، در هیچ سوره یی مکی و مدنی قران تکرار نشد.
- ۳. اساس تسامح اسلامی؛
حال باید میان باورمان به کفر اهل کتاب و دعوت به تسامح مان با آنان هماهنگی پدید آوریم.
راه، چنین است: هر دینداری، بلکه هر صاحب سرچشمه و بنیانی ایمان دارد، که خودش بر حق است؛ و دیگران باطل اند. قرآن فرموده است:
| لیدلادنای فقهی معاصر ومن یکفر بالطاغوت ویؤمن بالله قیر آشتک بالغزوۃ الوثقى بقره
۲۵۶
(پس هرکس به طاغوت کفر ورزد؛ و به خدا ایمان آورد، به یقین، به دست آویزی استوار -که آن را گسستن نیست – چنگ زده است.)
یعنی وی به بینش و شیوه مبدأش ایمان دارد؛ و به هرچه، جز دین خود، کافر است. اگر اینگونه نباشد، ایمان اش وارداتی ست و حقیقی نیست.
در واقع، هرکس به ماده گرایی ایمان آورده، به خداوندی خدا کافر شده؛ و هرکسی که به خدا ایمان دارد، به ماده گرایی کافر شده است. هر کسی که به نظام سرمایه داری ایمان آورده، به نظام کمونیستی کافر شده؛ و هرکس که به نظام کمونیستی ایمان آورده، به سرمایه داری کافر شده است. هر کسی که به نظام دموکراسی ایمان آورده، به نظام دیکتاتوری کافر شده است و برعکس.
با این استدلال در می یابیم که مسیحیان – بنابر عقیدهشان – ایمان دارند، مسلمانان کافر هستند؛ اما نه بدان معنا که مسلمانان به خدا کافر شده اند، بلکه نسبت به عقاید مسیحی، مانند: اعتقاد به سه اقنوم کافر شده اند، که درست و پذیرفتنی ست. اگر مسیحیان چنین اعتقادی را دربارهی مسلمانان اعتقاد به کفر مسلمانان نداشته باشند، آنان در دینشان دروغ گفته؛ یا نسبت به مسلمانان خوش رفتاری و تعارف به خرج داده اند؛ هم چنین مسلمانان معتقدند که نصاری یا مسیحیان کافرند؛ اما نه به این معنا که، آنان ملحدند، بلکه به عقیدهی اسلام و پیامبری محمد (ص) کفر ورزیده اند.
برای همین، مسیحیان مسلمانان را کفار گم راه به شمار می آورند؛ و تلاش های بسیاری مسیحی کردن و بیرون آوردن مسلمانان از گمراهی شان به خرج داده اند. این تلاش یا تبلیغ مذهبی «تنصیری و تبشیری» – که تبلیغ خود را اینگونه نامیده اند، بر کسی پوشیده نیست. این تلاش ها در دورهی استعمار آغاز شد؛ و با قافلهی استعمار حرکت کرد؛ و استعمار از آن در کشورهای اسلامی، آسیایی و آفریقایی فراوانی پشتیبانی و حمایت کرده است؛ تا جایی که برای مسیحی کردن مردم اندونزی – بزرگترین کشور اسلامی – مدت ۵۰ سال به تکاپو و تلاش پرداختند؛ و برنامه هایی را ویژهی آنها نمودند؛ بدین منظور، کوشش ها و کارهای فشرده و متراکمی انجام دادند؛ و پیوسته تا به امروز در این زمینه فعالیت ها نموده و هزینه ها صرف کرده؛ و تلاش ها کرده اند. نمونهی دیگر آن، کنفرانس مبلغان مسیحی آمریکا در ایالت «کلورادو»ی آمریکا در سال ۱۹۷۸ م. با نام «مسیحی کردن مسلمانان جهان است،» که ۴۰ پژوهش و تحقیق در آن کنفرانس عرضه شد؛ و انجمنی را با نام «زویمر» برای تلاش و پژوهش در این باره تأسیس کردند؛ و هزار میلیون دلار را برای تأمین هزینه ی آن اختصاص دادند. ما مسیحیان را بدین سبب، که ما را کافر و گمراه به شمار می آورند، سرزنش نمیکنیم؛ زیرا این طبیعت هر دینی ست؛ هم چنان که گفتیم، مؤمن معتقد است، وی – به تنهایی – در راه هدایت
است؛ و دیگران در مسیر گم راهی اند؛ مگر هنگامی که دیگران ایمان خود را پنهان و پوشیده دارند؛ و به ایمان تظاهر نمایند. پرسشی که این جا به ذهن میرسد؛ و به پاسخ نیاز دارد،
این است: چگونه اسلام این گره و مشکل را باز و حل میکند؟ یعنی چگونه مسلمانان با کسی که اعتقاد دارد، وی به دین اش کافر است، تسامح و تساهل به خرج میدهد.
این جاست، که حکمت و عظمت اسلام در برخورد و رفتار با غیرمسلمانان – با وجود اعتقاد مسلمانان به کفرشان – آشکار و نمایان می شود. این نکته را پیش تر در کتابام «غیر المسلمین فی المجتمع الاسلامی» در بخش «اساس التسامح الاسلامی» بیان نموده ام. پایه و بنیان این تسامح این است، که اسلام مسلمانان را به فلسفه یی روشن و اندیشه یی درونی مجهز کرده، که نفرت و خشم و سختی و شدت را با غیرمسلمانان از سینه می زداید؛ و خوش اخلاقی و خوش رفتاری و نیکی و دادگری را با آنان بر مسلمانان می گشاید. «همانا خداوند دادگران را دوست دارد.»
مهم ترین این اندیشه ها چنین اند:
- اعتقاد و باور هر مسلمانی به ارجمندی انسان، با هر دین و جنس و رنگی که باشد. خداوند بلند پایه فرموده است:
(و لقد کرمنا بنی أدم)
(به راستی، فرزند آدم را گرامی داشتیم.)
این ارجمندی، قانون خداوند است؛ آنگونه که، بر هر انسانی، مراعات آن و احترام و توجه به انسان دیگر بایسته است.
بخاری از جابر بن عبدالله، نمونه یی علمی در این باره روایت کرده است: مرده یی را از برابر پیامبر می گذراندند. پیامبر به احترام مرده به پاخاست. به ایشان گفتند: ای پیامبر خدا، مرده، یهودی بود. پیامبر فرمود: «آیا انسان نبود؟» آری. هر انسان و نفسی (جانی) در اسلام، حرمت و جایگاهی ارجمند دارد.
۲. به اعتقاد مسلمانان، خواست و اراده ی خداوند باری تعالی بوده، که میان مردم در دین، این اندازه اختلاف باشد؛ یعنی به آفریده ی خود (انسان)، آزادی و اختیار کامل بخشید؛ خواه ایمان داشته باشد؛ خواہ کافر باشد
(فمن شاء فلیؤمن ومن شاء فلیکفر) کهف ۲۹
(پس هرکس که بخواهد، ایمان می آورد؛ و هر که بخواهد، کافر شود.)
لو شاء ربک لجعل الناس أمه واحده ولا یزالون مختلفین إلا من رحم بکه ) هود ۱۱۸-۱۱۹
(و اگر خدا می خواست – همانا – همه ی مردم را امت واحد و یک سانی قرار می داد؛در حالی که پیوسته در اختلاف اند؛ مگر کسانی که پروردگار تو به آنان رحم کرده.)
مفسران گفته اند: «مردم پیوسته در اختلاف اند»؛ زیرا خدا به آفریدگان خود اندیشه و اراده داده است؛ پس مشیت و اراده ی او اقتضا می کند، که مردم با هم اختلاف داشته باشند.
مسلمان یقین دارد، که مشیت و ارادهی خداوند نمی تواند تغییر یا درنگ کند. حال که، خداوند چیزی جز حکمت و نیکی را برای انسانها نمی خواهد؛ چه به آن آگاه باشند؛ چه ناآگاه، هرگز مسلمان به این نمی اندیشد، با قهر و اجبار، مردم را مسلمان کند. این گونه اندیشیدن تصورناپذیر است؛ زیرا خداوند به پیامبر خود فرموده است:
ولو شاء ربک لآمن من فی الأرض کلهم جمیعا أفانت ثغره الناس حتى یکونوا مؤمنینه یونس ۹۹
(اگر خدا می خواست به همانا – هر که در زمین است، همه ی آنان یک سره ایمان می آوردند. آیا تو مردم را ناگزیر میکنی، که بگروند؟)
- مسلمان خود را به محاسبه ی کردن کافران بنا بر کفر یا گمراهی شان پایبند نمی داند. این، جزو وظایف مسلمان نیست؛ زیرا جای این گونه بازخواست، این جهان نیست؛ و خداوند در روز رستاخیز مردم را حسابرسی می کند؛ و پاداش آنها در روز بازپسین، توشه و میراث شان است:
وإن جادلوگ نقل آلله أعلم بما تتلون الله یحکم بینکم یوم القیامه فیما تم فیه تخلونه حج ۶۸-۶۹
(و اگر [کافران ] با تو جدل و دشمنی کردند، بگو: «خدا به آن چه می کنید، داناتر است.» خدا روز رستاخیز درباره ی آن چه با یکدیگر در آن اختلاف میکردید، داوری خواهد کرد.)
خداوند درباره ی مقام و جایگاه اهل کتاب به پیامبر اسلام فرمود:
ولذلک فادع وآشتقم کما أمرت ولا تتبع أهواءهم وثل آمنت بما أنزل الله من کتاب وأمرت لأغیل بیت الله ربنا وربکم لنا أعمالنا ولکم أعمالکم لا څجه بیننا وبیت الله یجمع بیننا وإلیه المصیژه شوری ۱۵
(بنابراین، به دعوت بپرداز! و همانگونه که، مأموری، پایداری کن! و خواهش های آنان را پیروی مکن! و بگو: « که من به هر کتابی که خدا فرستاد، ایمان آورده ام؛ و مأمورم، که میان شما دادگری کنم؛ خدای یکتا، پروردگار همه ی ما و شماست. کردار ما از آن ما و کردار شما از آن شماست. میان ما و شما دشمنی یی نیست. خدا میان ما جمع می کند؛ و به سوی او باز می گردیم.»)
به یقین، حضرت عیسی به پروردگارش در روز رستاخیز خواهد گفت:
وإن تعدهم فإنهم عبادک وإن تغفر لهم إنک أنت العزیز الحکیمه مائده ۱۱۸
(اگر آنان را عذاب کنی،[بار خدایا!] همه بندگان تواند؛ و اگر از گناه آنها درگذری، بازتوانا و حکیم ای.)
برای همین، درون مسلمان آرام است؛ و بر نفساش تأثیری ندارد، اگر میان اعتقاد اسلامی او و کفر کافر اختلافی باشد؛ زیرا خداوند از مسلمان با احسان و نیکی و دادگری، آنچه از دین و اعتقاد فراروی اوست، نگهبان و گواه باشد.
۴. مسلمان ایمان دارد، که خدا به دادگری فرمان داده است؛ و عدل و داد را دوست میدارد؛ و مسلمانان را به ارزش های اخلاقی فرامی خواند؛ اگرچه این عدل و داد و اخلاق نیکو با مشرکان هم باشد. هم چنین ستم را ناپسند می شمارد؛ و ستمکاران را کیفر میدهد؛ اگرچه ستم از مسلمان به کافر باشد. در قرآن آمده است:
ولا یجرمنگم شتا قوم على ألا تغیروا أغیثوا هو أثرب لتقویه مائده ۸
(و البته نباید دشمنی گروهی شما را وادار کند، که از راه عدل بیرون روید. عدالت پیشه گیرید! که آن به تقوا و پرهیزکاری نزدیک تر است.)
پیامبر خدا فرموده است:
دعوه المظلوم – و إن کان کافرا – لیس دونها حجاب.»
(دعای مظلوم و ستمدیده – اگرچه کافر باشد – دافعی برای پذیرش آن نیست.)
خداوند فرموده است:
اولا ینهاکم الله عن آلی لم یقاوم فی الدین ولم یخرجوکم من دارم أن تبروهم و قسطوا إلیهم إن الله یحب المقسطینه ممتحنه ۸ ([ اما] خدا شما را از دوستی کسانی که در [کار] دین با شما نجنگیده؛ و شما را از سرزمین تان بیرون نکرده اند، باز نمی دارد، که با آنان نیکی کنید؛ و با ایشان عدالت ورزید؛زیرا خدا دادگران را دوست دارد.)
حمد و سپاس از آن خدایی که هم اول است؛ هم آخر، و سلام و صلوات بر محمد و آل و اصحاب او باد!
————————————-
منبع : دیدگاههای فقهی معاصر ۴ / تالیف: دکتر یوسف قرضاوی /ترجمه: دکتر احمد نعمتی / نشر احسان