اندیشهدعوت و داعیمطالب جدید

بررسی نظریه فروپاشی اروپا از دیدگاه اندیشمندان غربی و مسلمان و نظریه چرخش تمدن

بررسی نظریه فروپاشی اروپا از دیدگاه اندیشمندان غربی و مسلمان و نظریه چرخش تمدن

نویسنده :‌ استاد حیدر عبدالکریم الغدیر /ترجمه: زاهد ویسی

 

تلاش‌هایی نارسا

باوجود اتفاق‌نظر تعدادی قابل‌توجه از اندیشمندان اروپایی درباره‌ی اینکه تمدن اروپایی در مسیر فروپاشی است، بسیاری از آنان به علل و عواملی نپرداخته‌اند که این تمدن مادی غول‌پیکر را مهار کند یا ویژگی‌های مطلوب مربوط به جایگزینی را نمایان نساخته‌اند که دوباره امکان به دست گرفتن زمان رهبری تمدن را داشته باشد.

درست است که آلکسیس کارل، تا حد فراوانی در تشخیص بیماری موفق بود، اما در تجویز درمان مهارت نداشت. تقریباً نزدیک بود که راهی را بیابد که بشریت را نجات دهد؛ اما از جایی غیر از سرچشمه اصلی آن. زیرا او خواستار راه و روشی بود که در آن «انسان معیار هر چیز» قلمداد شود و در جهانی که خود وی ابداع کرده است، غریب نباشد و«  بر اساس جهل مرکب، علیه ویژگی‌ها و پشتوانه‌های وجودی وی، شورش نکند.» او خواستار آیین و برنامه‌ای بود که محیطی «ناشایسته» را هم برای قوا، وهم برای هیکل و اندام ما پدید نیاورد و «کاری نکند که ما از لحاظ اخلاقی و عقلی، انحطاط کنیم.» شخصیت فرد را از برنامه‌ی خویش پاک نکند. بااین‌حال، نیاز فرد به حیات جمعی را از یاد نبرد. او ندای ضرورت «دگرگون ساختن تمدن صنعتی و ظهور ایده‌ای دیگر برای پیشرفت بشری» را سر داد، اما در جست‌وجوی راه و روش موردنظر خود بود که در موازات جوانب حقیقت در نزد انسان بود و باور داشت که عامل فاجعه، عدم اهتمام به علوم حیات بود. لذا می‌گفت: «ما قربانیان عقب‌ماندگی علوم حیات، از علوم جمادات هستیم».

دالاس نیز در جست‌وجوی راه و روشی بود که «نسبت به ایمان و ارتباط آن با فعالیت حیاتی، موضعی غامض نداشت.» او خواستار راه و روشی بود که «نمی‌پذیرفت، اشیاء مادی اولویت داشته باشند، رفاه اقتصادی را به زیان جنبه‌ی روحی و عقلی، نمی‌پذیرفت.» دالاس این روش را از رجال کلیسای آمریکایی، و زعمای روحی/ معنوی دیار خود جست‌وجو می‌کرد، و توقع داشت که رهایی را در نزد آن‌ها بیابد.

بااین‌حال، آنچه باید واضح باشد این است که نه «علم انسان» می‌تواند به فریاد کارل پاسخ دهد، و نه کلیسا و آبای معنوی/ روحی آن توانایی پاسخ دادن به فریاد دالاس را دارند.

حال که عجز و ناتوانی تمدن غربی از برآورده کردن امیدهای بشریت، امری واقع است، و از سوی دیگر، راه و روش‌های زمینی مورداشاره‌ی عقلا و اندیشمندانی که قربانیان تمدن غربی‌اند، در قبال فروپاشی و وقوع فاجعه دست‌بسته مانده‌اند، این سؤال مطرح است که: جایگزین کجا است؟

جایگزین کجا است؟

تمدن غربی، با هر دو جناح سرمایه‌داری و مارکسیسم، از یک آبشخور می‌نوشند که عبارت است از «اندیشه‌ی بشری» که هیچ پیوندی، آن را به آسمان ارتباط نمی‌دهد. هیچ تفاوتی هم نمی‌کند که از یک گنداب بدبو، با دست راست بنوشی یا با دست چپ. ازاین‌رو، امیدی نیست که از امریکا، روسیه، و سایر ممالک دیگری که در مدار آنان می‌چرخند، راه‌حل‌هایی برای نجات بشریت ارائه شود.

با نگاهی به چین – به‌عنوان یکی از کشورهای بزرگ – دیده می‌شود که پل‌های قرمزی که آن را به اردوگاه شرقی وصل می‌کرد، در حال فروریختن‌اند تا پل‌های دیگری جای آن‌ها را بگیرند که چین را به جهان سرمایه‌داری پیوند می‌دهد. معنای این امر آن است که چین در میان این دو، در نوسان است و نمی‌تواند الگوی جدیدی باشد که جایگزینی تمدنی یا هسته‌ای برای جایگزین تمدنی قلمداد شود. ژاپن نیز هیچ نوع اهداف و چشم‌انداز راهبانه‌ای از طریق ارزش و مبادی فکری ندارد و بیشتر تجسم ارزش‌های تمدن مادی غربی است که به‌صورت نفرینی برای غربیان درآمده است. شاید سرخوشی ناشی از پیشرفت تکنولوژیکی، ژاپن را از رفت‌وآمد در آفاق جهانی، از طریقی غیر از طریق صادرات صنعتی که بازارهای خود غرب را نیز تحت سیطره قرار داده، بازداشته است.

هند هم با وجود امکانات فراهم برای آن، برای تبدیل‌شدن به یک دولت بزرگ، ناتوان‌تر از آن است که جایگزینی تمدن باشد. دلیل این امر، عقاید سلبی و عقب‌افتاده‌ی دینی‌ای است که بر اکثر ملت آن سیطره یافته و نیز ناهمخوانی بافت انسانی‌ای است که ملت هند یا به بیان صحیح‌تر، ملت‌های هند از آن پدید آمده‌اند.

بنابراین، غیر از مسلمانان، کسی در میدان باقی نمانده و غیر از اسلام، راه و روش دیگری در دست نیست. به‌ویژه آنکه اسلام در زمینه محقق ساختن همه‌ی اموری که روش‌های زمینی از اجرای آن‌ها ناتوان مانده‌اند، گذشته‌ی درخشانی دارد. بااین‌حال، غرب، تمایل ندارد که اسلام، راه رهایی‌بخش باشد. با آنکه ویژگی‌هایی که کارل و دالاس برای آن رهایی‌بخش خواستار بودند، در هیچ راه و روشی دیگری غیر از اسلام یافت نمی‌شود و راه و روشی که آنان توصیف می‌کنند، در میان همه‌ی روش‌ها، رویکردها، و نظریات شناخته‌شده برای انسان، تنها در اسلام یافته می‌شود.

اکنون‌که سازندگان تمدن غربی و آنان که در جست‌وجوی سایه‌سار آن‌اند، ورشکستگی خویش را اعلام کرده و بشریت را به‌سوی تباهی راهبری کرده‌اند، از سوی دیگر، ما – مسلمانان – نیز بر این باوریم که اسلام تنها (آیین) شایسته برای به دست گرفتن زمام راهبری بشر است، آیا در میان رهبران، سیاستمداران و اندیشمندان غربی که سقوط تمدن غربی را پیشگویی کرده‌اند، کسانی وجود دارند که شایستگی مسلمانان را برای راهبری (بشریت) پیش‌بینی کرده باشند یا انتظار داشته که آنان نقش مهمی را ایفا کنند؟

شاید یکی از مهم‌ترین مطالبی که دراین‌باره ذکر شود، سخنان دانشمند روسی، تروژانسوکی باشد که مجموعه تألیفات خود را پس از انقلاب صنعتی نگاشت و تلاش کرد به ارزیابی این انقلاب بپردازد. وی دراین‌باره، این سؤال را مطرح کرد که: چه زمانی، و از کجا، انقلاب جهانی سوم اتفاق می‌افتد؟ وی با این سؤال به دو انقلاب جهانی فرانسه و کمونیستی، و شکست آن‌ها در جوانب متعدد اشاره‌کرده و اینکه جهان به انقلابی نوین نیاز دارد که بتواند مسیر حرکت انسانی را اصلاح کند. تروژانوسکی در پاسخ به سؤال خود گفته بود که این انقلاب، جز از جهان اسلامی، نخواهد بود. این سخن را نیز در سال ۱۹۱۹ میلادی بیان کرده بود.

شاید یکی از دقیق‌ترین مطالب نگاشته شده که بیش از سایر نوشته‌ها عناصر قدرت موجود در اسلام را ذکر کرده است که به آن امکان می‌دهد که قدرتی جهانی را پدید بیاورد، کتاب «اسلام؛ قدرت جهانی آینده»، اثر پاول شمتز است که هدف وی، ارائه‌ی بینش به هموطنان خویش درباره‌ی عناصر اساسی قدرت مسلمانان است که ازنظر وی چهار امر است:

قبلا هم در این باره یک مقاله به نام   سخنان روژه گارودی در مورد تاثیر اسلام بر تمدن بشر و بحران غرب گذاشته ایم

یکم: موقعیت استراتژیک مسلمانان در جهان.

این موقعیت، بنا به شهادت شمتز و افراد فراوان دیگر، موقعیتی مهم است. و جایگاه منحصربه‌فردی را به خود اختصاص داده است که در طول تاریخ مورد طمع بسیاری از رهبران، کشورگشایان، و بنیان‌گذاران دولت‌ها، و امپراتوری‌ها بوده است. بی‌تردید تمایل به کنترل این موقعیت منحصربه‌فرد، یکی از علل و عوامل موجود در ورای حرکت صلیبی، حرکت استعماری، و حمله‌ی صهیونیستی کنونی بوده است.

دوم: رشد جمعیتی مسلمانان،

 که میزان باروری بالای مسلمانان را نشان می‌دهد و همین امر کاری می‌کند که میزان افزایش آنان را فراتر از میزان افزایش غیرمسلمانان قرار دهد. شمتز گفته است: «پدیده‌ی افزایش جمعیت در مناطق مختلف شرق اسلامی، نشان‌دهنده‌ی احتمال وقوع لرزشی در میزان قوای بین شرق و غرب است. به‌طوری‌که پژوهش‌ها نشان داده است که باروری جمعیتی ساکنان این منطقه، از میزان باروری موجود در نزد غربیان فراتر است.»

آنچه صحت انتظارات شمتز را دراین‌باره تأیید می‌کند، افزایش قابل‌ملاحظه جمعیت کشورهای اسلامی است. درحالی‌که دولت‌های غربی میزان جمعیت خود را حفظ می‌کنند. به‌علاوه نوع جمعیت نیز متفاوت است. به‌طوری‌که میزان جوانان در جامعه اسلامی رو به افزایش است. درحالی‌که برعکس در جامعه‌ی غربی میزان افراد سالخورده در حال افزایش است و این امر قدرت اسلام و سست شدن غرب را نشان می‌دهد.

سوم: ثروت‌ها و مواد خام موجود در دیار مسلمانان که مسلمانان

می‌توانند به‌وسیله‌ی این ثروت‌ها، قدرت صنعتی‌ای را پدید بیاورند که اگر فراتر از پیشرفته‌ترین قدرت‌های صنعتی جهان نباشد، دست‌کم همتا و همپای آن‌ها باشد. این ثروت‌ها نیز در حال افزایش‌اند. درحالی‌که ثروت‌های ممالک دیگر در حال کاهش است.

چهارم: اسلام، که مهم‌ترین و خطیرترین قوه‌ی موجود در جامعه‌ی اسلامی است.

او در توصیف اسلام گفته است: «اسلام» همان دینی است که پس از نابودی احساس تمایز نژادی در میان انسان‌ها، قدرتی سحرآمیز برای جمع‌کردن نژادهای مختلف انسانی در زیر یک پرچم دارد. اسلام توانایی روحی/ معنوی دارد که فرد مؤمن را برانگیزد که با همه‌ی آنچه در اختیار دارد، دفاع از سرزمین و ثروت خویش و همه‌چیز، حتی جان خود را در این راه، نثار کند. کدام نیروی درونی، این اراده را در جهان اسلامی برانگیخته است؟ نیروی وحدت فکری اسلام، و وجود احساس زنده نسبت به دین اسلام. ازاین‌رو، اسلام، در هرجایی که با سایر ایدئولوژی‌های دیگر وارد میدان شود، برنده است. رویکرد مسلمانان به مکه، زادگاه و وطن اسلام، یکی از مهم‌ترین عوامل تقویت وحدت رویکرد داخلی در میان مسلمانان، و روشی است که به همه‌ی نظام‌های حیات در جامعه‌ی اسلامی، رنگ و بوی انسجام می‌بخشد.»

این مؤلف، از ضعف غرب در ازهم‌گسیختگی سیاسی، و قدرت مسلمانان در تمسک به اسلام، نتیجه گرفته است که اگر مسلمانان از منابع طبیعی، موقعیت جغرافیایی خود در جهان، به نیکی بهره‌برداری ‌کنند و به‌سان اروپاییان به یادگیری تکنولوژی بپردازند، به قدرت بازمی‌گردند. ازاین‌رو، گفته است: «تاریخ، خود را تکرار می‌کند. بار دیگر، از شرق اسلامی آغاز خواهد شد. از منطقه‌ای که قدرت جهانی اسلام، نخستین بار در آنجا شکل گرفت. اگر مسلمانان روش استخراج این قدرت را دریابند و برای بهره‌گیری از آن تلاش کنند، این نیروی نهفته در انسجام اسلام و وحدت نظامی آن ظهور خواهد کرد و وجود خویش را اثبات می‌نماید و موازین قوا، زیروزبر خواهند شد. زیرا قدرت اسلام مبتنی بر بنیادهایی است که در سایر جریان‌های قدرت جهانی موجود و فراهم نیست.

نویسنده‌ی انگلیسی، هیلر بلاک نیز میزان کنشگری این قدرت را درک کرده تأکید نموده است که بدون هیچ تردیدی بیان می‌کند که: «تمدنی که اجزای آن با پیوندهای مستحکمی به هم مرتبط شده و اعضای آن انسجام قدرتمندی با یکدیگر دارند، و در لابه‌لای خویش عقیده‌ای نظیر اسلام را با خود حمل می‌کند، تنها آینده‌ای خیره‌کننده و سرسام‌آور در انتظار آن نیست، بلکه علاوه بر آن، خطری برای دشمنان خویش خواهد بود.»

شمتز به اروپا هشدار می‌دهد و از خطر قدرت در حال رشد جدید در میان ملت‌های اسلامی بر حذر می‌دارد و دعوت می‌کند که با عزم جزم و دوراندیشانه برای رد این قدرت و متوقف ساختن رشد و افزایش آن تلاش شود تا اروپا دارای سیطره‌ی اقتصادی و سیاسی باقی بماند. ازاین‌رو، گفته است: «رستاخیز جهان اسلامی، صدای هشداری برای اروپا است که در همه‌ی آفاق پیچیده است. اینجا است که به تجمع و حمایت و پشتیبانی اروپایی، برای رویارویی با این غول دعوت می‌کند که در حال بیدار شدن است و خواب را از چشم خود می‌زداید.»

 

وی سپس اروپاییان را اندرز می‌دهد که به هر طریقی اگر خواستار حفظ وضعیت کنونی بین‌المللی خویش، در زمینه‌ی سیاست و اقتصادند، در کمین رشد عوامل قدرت در میان مسلمانان باشند. تنها راه موجود در برابر آنان نیز آن است که تحت شعار «اتحادیه اروپا» متحد و متشکل شوند.

وی بر این باور است که امکان دارد مسلمانان در زمینه‌ی علم و تکنولوژی، همانند اروپاییان پیشرفت کنند و در این صورت، برای پیوند خود به چیزی جز اسلام نیاز ندارد که جمع آنان را در کنار هم گردآورد. اسلام نیز عملاً موجود است و آنان هنوز آن را از دست نداده‌اند.

کتاب شمتز می‌تواند دعوتی برای مسلمانان باشد که ایمان خود را نسبت به اسلام و تمسک به آن افزایش دهند تا به این صورت، وجود خود را ماندگار سازند، استقلال سیاسی و اقتصادی خویش را حفظ کند، و به‌سوی مرکز راهبری‌ای که اسلام آنان را شایسته‌ی آن ساخته است، گام بردارند؛ زیرا قدرت قرآن در جمع‌آوری مسلمانان، دچار سستی نشده و حوادثی که در قرون اخیر برای مسلمانان اتفاق افتاده، نتوانسته است به اعتماد آنان به‌عنوان یک قدرت روحی/ معنوی مثبت ضربه بزند.

البته تنها پاول شمتز نیست که غرب را از بیداری مسلمانان برحذر داشته و به مقابله با خطر غافلگیرکننده‌ای که غرب را تهدید می‌نماید، تشویق کرده است؛ زیرا کمیته‌ای بین‌المللی وجود دارد که به دستور «سر هنری کامپل بانرمان»، یکی از نخست وزیران اسبق بریتانیا تشکیل ‌شده و به بررسی ابزارهای ممکن برای حمایت از استعمار غربی و تأمین تضمین‌های مربوط به بقای آن می‌پردازد.

بخش مهمی در گزارش این کمیته که در سال ۱۹۰۷ میلادی منتشر شد، بیان می‌کند که بزرگ‌ترین خطر برای استعمار، در منطقه‌ی خاورمیانه نهفته است؛ زیرا این منطقه، مهد تمدن‌ها و ادیان است، و ملتی در آن سکونت دارد که از لحاظ تاریخ، زبان، آرمان‌ها، امیدها، ثروت‌های طبیعی، و گرایش‌های ساکنان آن، دارای وحدت‌اند و همین امر آنان را برای رستاخیز نوین، و پس گرفتن راهبری تمدن بشری، شایسته می‌سازد. تردیدی نیست که قدرتی که کمیته‌ی بانرمان را دچار وحشت ساخته، قدرت اسلام است. امتی هم که دارای وحدت زبان، تاریخ، آرمان، و امیدها است، مسلمانان‌اند، دینی هم که این امت به آن باور دارند، اسلام است.

درباره‌ی روش رویارویی با خطری که منافع استعماری را تهدید می‌کند (روش‌های مختلفی وجود دارد. یکی از آن‌ها، جدا کردن بخش آفریقایی این منطقه، از بخش آسیایی آن، از طریق تأسیس مانعی انسانی، قوی، و عجیب است که پل ارتباطی خشکی وصل‌کننده‌ی هر دو قاره را پر می‌کند. به‌طوری‌که در این منطقه و نزدیک به کانال سوئز یک قدرت دوست استعمار اروپایی و دشمن با اهل این سرزمین تشکیل می‌شود. غرب، با تمام قوا به محقق ساختن این پیشنهاد تشویق کرد. به‌طوری‌که یک قدرت دوست استعمار غربی و دشمن اهل این دیار را کاشت، که عبارت است از: رژیم صهیونیستی

برخی از سیاستمداران غربی نیز درصورتی‌که حمایت از رویکردهایی که با آن دشمن‌اند، مایه ی تضعیف قوای مسلمانان گردد یا از رستاخیز تمدنی آن‌ها ممانعت کند، از آن رویکردها حمایت می‌کنند. ایدن، نخست‌وزیر اسبق بریتانیا در خاطرات خود انگاشته است: «امریکا در دهه ی ۱۹۵۰ میلادی دارایی‌های خود را در سطحی اسراف گرایانه، در حمایت از مارکسیسم در خاورمیانه، هزینه کرد. هدف امریکا از فعالیت سیاسی فرهنگی، و علمی خود در این منطقه، رقیق کردن مبادی و عقاید روحی/ معنوی و دینی‌ای بود که ساکنان این منطقه به آن باور داشتند.»

رهبر مارکسیست کوبایی، کاسترو نیز به رژیم صهیونیست اندرز می‌دهد که اجازه ندارد که حرکت فدایی، حال و هوای اسلامی – دینی به خود بگیرد؛ زیرا این امر موجب می‌شود که به شعله‌ای از آتش شور و حماسه‌ی دینی تبدیل شود که در این صورت محال است رژیم صهیونیستی بتواند با وجود آن، کیان و موجودیت خویش را حفظ کند. زیرا اگر جان‌نثاری، به‌ویژه در جوامع اسلامی، عقیده‌ای پیدا کند، همه‌ی عقاید دیگر، ازجمله مارکسیسم در برابر آن متلاشی خواهند شد.

آنچه گذشت بخشی از فریادهای هشداری بود که از فرزندان تمدن غربی صادر شده و ورشکستگی تمدن خویش را اعلام می‌نمایند و درعین‌حال، از اسلام، برحذر می‌دارند؛ یعنی همان غولی که اگر بیدار گردد، آنان را وحشت‌زده می‌سازد.

خوره‌زدگی در تمدن غربی به‌صورت درد علاج ناپذیر مزمنی درآمده است که هر روز هیکل انبوه وی را می‌خورد و به سرنوشت حتمی‌اش، که فروپاشی کامل است، نزدیک می‌سازد تا عرصه را برای دوره‌ی جدیدی از تمدنی نوین باز کند که شاید بشریت را برهاند و آن را بر راه روشن و استوار زندگی قرار دهد.

ایده‌ی «چرخش تمدن»، اندیشه‌ای است که از دیرباز متفکران به آن قائل بوده‌اند و هنوز هم افرادی به آن باور دارند و برای آن ادله و شواهد گردآوری می‌کنند. خلاصه ی این ایده این است که هر تمدن، عمری دارد که ممکن است طولانی یا کوتاه باشد. بااین‌حال، فروپاشی، سرنوشت و فرجام آن است. به‌طوری‌که ناگزیر باید بمیرد تا جای خود را برای تمدنی نوین خالی کند. علامه ابن خلدون، دولت‌ها را از حیث تولد، جوانی، پیری، و مرگ، به افراد انسانی شبیه دانسته است.

پیش‌تر به گفته‌ی «فولنی» اشاره شد که تأسف خود را درباره‌ی فروپاشی‌ای که همانند تمدن‌های باستانی نابودشده‌ی قدیم، دامنگیر تمدن هم‌وطنانش خواهد شد، بیان کرده بود.

سر هنری کامپل بانرمان، نخست‌وزیر [اسبق] بریتانیا که ریاست انجمن جهانی پیش‌گفته را برعهده داشت، گفته است: «امپراتوری‌ها، تشکیل می‌شوند، رشد می‌کنند، قوی می‌شوند، مدتی ثبات و استقرار می‌یابند، سپس کم‌کم راه غروب را در پیش می‌گیرند، و پس‌ازآن متلاشی می‌گردند. تاریخ سرشار از این‌گونه اطوار و ادوار است که بر امت‌ها و نهضت‌های مختلف، بدون استثنا، سپری شده‌اند.»

وی سپس با سؤال از اعضای این انجمن گفته است: «آیا شما عوامل و ابزارهایی را در اختیار دارید که ما را از این سرنوشت، دور بدارد؟ اروپا به‌صورت قاره‌ای کهن‌سال درآمده که منابع آن پایان‌یافته و نمادها و نمودهایش ازمیان‌رفته‌اند. درحالی‌که «دیگری»، هنوز در حال جوانی است و خواستار علم، ساماندهی، و رفاه بیشتر است.

توینبی، مورخ مشهور بریتانیایی نیز قوانین پیچیده‌ای را برای رشد تمدن‌ها و انحلال حتمی آن‌ها پس از رشد قرار داده است و بیان کرده که تمدن‌ها در زمانی سقوط می‌کنند که قدرت انسان بیش از قدرت دین باشد.

سازمان ملل متحد نیز هیبت سرنوشتی را که بشریت به‌سوی آن در حرکت است، درک کرد. به همین خاطر، خواستار برگزاری نشست هایی فوق‌العاده در ۱۹۷۴ و ۱۹۷۵ میلادی شد و در پایان آن‌ها به اجماع پس از گفت‌وگویی طولانی بیان شد که عامل اصلی انحراف، عدم صلاحیت سازمان‌هایی است که امروزه بر جهان سیطره دارند و ناگزیر، باید برای نجات بشریت، نظام جهانی جدیدی تشکیل شود که حق اصیل انسان، برای یک زندگی آزاد و ایمن، تضمین گردد.

بنابراین، چرخه‌ی تمدنی، ناگزیر باید برای تمدن غربی نیز همانند تمدن‌های پیشین به گردش درآید و تلاش‌هایی که برای مستثنی کردن تمدن غرب از این سرنوشت انجام می‌دهند، با این ادعا که این تمدن، دارای ابعاد جهانی است و این امر آن را جاودان و مستمر می‌سازد، هرگز این تمدن را از سرنوشت خود نجات نمی‌دهد؛ چراکه تاریخ شاهد تمدن‌های فراوانی با ابعاد جهانی است که بااین‌حال، سرانجام دچار فروپاشی شده‌اند.

ممکن است کسی بیان کند که اگر حتمی بودن فروپاشی مقدری گریزناپذیر و حقیقتی انکارناپذیر است، ازاین‌رو، تمدن اسلامی نیز درصورتی‌که رهبری را در دست بگیرد، چاره‌ای جز سقوط مجدد ندارد. (در جواب باید گفت که) ما مسلمانان این حتمیت و این حقیقت را از خلال ایمانی تردیدناپذیر به صادق بودن آیه‌ی ارجمند (وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ: و به‌راستی در زبور، پس از تورات نوشته‌ایم که زمین را بندگان شایسته من به ارث می‌برند.) انبیاء آیه ی ۱۰۵،  درک می‌کنیم. لذا هرگاه که مسلمانان شایستگی خود را برای راهبری کاروان تمدن از دست بدهند، این امر به دیگران منتقل خواهد شد؛ چراکه خداوند عزوجل در هستی، سنت‌ها، قوانین، و قواعدی دارد که نه از کسی جانب‌داری می‌کنند و نه با هیچ آفریده‌ای تعارف می‌کنند.

مسلمانان و تمدن جایگزین

 حال که شواهد و قرائن متعددی بیانگر سقوط تمدن غربی و برآمدن سپیده‌ی صبح تمدنی جدید است، که امید می‌رود، مسلمانان راهبر آن باشند، واجب است که به‌خوبی به یاد بیاوریم که خداوند عزوجل، نصر خویش را به کسی اعم از مسلمان یا غیرمسلمان، عطا نمی‌کند که شایسته و سزاوار آن نباشد. یکی از مقتضیات عدالت الهی نیز آن است که سنت‌های وی بر مسلمان و غیرمسلمان انطباق پیدا کند. یکی از این سنت‌ها نیز آن است که تنها کسی پیروز گردد که ابزارهای پیروزی را در اختیار دارد و کسی سرور و راهبر گردد که شروط آن را کسب کند. معنای این سخن آن است که مسلمانان باید همه ی تلاش خویش را به‌کارگیرند تا شایسته ی جانشینی و تمکین گردند و تصور نکنند که سقوط تمدن غرب، ضرورتاً، چنان می‌شود که آنان راهبر کاردان تمدنی گردند که به‌زودی غنیمت سهل و آسانی را در اختیار آنان می‌نهد؛ چراکه این تصورات، خواب و رویای افراد کسل، تنبل، و توهم زده است.

به‌علاوه، تمدن غربی، با هر دو شاخه‌ی شرقی و غربی آن، هنوز هم بر بیشتر ملت‌های موجود بر روی زمین، تأثیری واضح دارند و گاهی این تأثیر بسی بیش از آنچه که ما تصور می‌کنیم امتداد دارد؛ چراکه سقوط و ظهور تمدن‌ها در یک شبانه‌روز اتفاق نمی‌افتد و ناگزیر باید عامل زمان را نیز در نظر گرفت. از سوی دیگر پژوهشگر می‌تواند در نظر بگیرد که یکی از عوامل استمرار تمدن غربی، خالی بودن عرصه از هیچ‌گونه جایگزین تمدنی بهتر است که زمام راهبری تمدن به وی سپرده شود. در سایه‌ی ضعف کنونی مسلمانان و پراکندگی آنان نیز دیگران می‌توانند برای راهبری تمدن پیشگام شوند و به این صورت زمام راهبری از یکدست غرب، به دست دیگر آن، منتقل گردد و مسلمانان در موضع تماشاچی ناتوان باقی بمانند.

از این گذشته، بسیاری از مسلمانان، هنوز هم – به هر دلیلی – شیفته و شیدای تمدن غرب‌اند و بازگرداندن این دسته از مسلمانان به حقیقت و بصیرت بخشی به آن‌ها درباره‌ی حقیقت، یکی از مهم‌ترین کارهایی است که شایسته است مسلمانان به آن بپردازند؛ زیرا این کار، از یک‌سو، تکلیف آنان است، و از سوی دیگر، گامی گریزناپذیر است که باید در تلاش برای به دست گرفتن دوباره‌ی راهبری تمدن، بردارند.

باری، شاخص‌های واقعی فراوانی وجود دارد که نشان می‌دهند نمودار و منحنی تمدن غربی به‌سوی سقوط است. شواهد فراوانی هم در دست است که خورشید غرب رو به‌سوی غروب نهاده و قدرت خویش را برای اقناع بسیاری از فرزندان خود درباره‌ی فایده و استمرار خویش ازدست‌داده است؛ چه برسد به فرزندان ملت‌های دیگر.

همه ی این امور، کاری کرده است که سؤال از جایگزین، سؤالی مبرم و ضروری باشد و تاکنون چنین به نظر می‌رسد که جایگزین نامزدی که بیشترین بهره و امتیاز را برای راهبری بشریت در چرخه‌ی تمدنی جدید دارد، مسلمانان‌اند. به اذن خداوند متعال هم امید می‌رود که مسلمانان این وظیفه‌ی گران‌سنگ و باشکوهی را که در انتظار آن‌ها است، ادا کنند، به سطح آن ارتقا یابند، و شروط واقعی آن را در اختیار بگیرند.

به‌هرحال، بحث درباره‌ی شروط واقعی‌ای که مسلمانان را شایسته می‌سازد که در صورت کسب آن‌ها، جایگزین تمدنی گردند، امری است که به پژوهشی خاص نیاز دارد که پژوهش حاضر را تکمیل سازد که امیدواریم خداوند متعال ما را در ارائه ی آن، یاری سازد. بااین‌حال، اکنون باید مهم‌ترین شروط واقعی این امر را با اختصاری شدید ذکر نمود، تا پژوهش حاضر، ناقص نباشد.

مهم‌ترین شروط واقعی

در این مورد بخوانید جنایت تمدن معاصر بر انسانیت و راه نجات از آن

ا- یافتن راه‌حلی برای بحران فکری‌ای که مدت‌ها است گریبان امت را گرفته است و ارائه ی یک نگرشی اسلامی صحیح و روش‌شناسی سلیم

۲- اصلاح عقیده، به‌گونه‌ای که:

– عقیده‌ای سالم باشد و قدرت، عمق، وضوح، سادگی، و کامل بودن خویش را در میان امت گسترده سازد،

– جوانب مختلف خویش را بادل‌ها درآمیزد،

– طهارت آن، عقل‌ها را پاکیزه و پالوده سازد، – بر تمام بسترهای حرکتی افراد و جماعت، سیطره داشته باشد،

– امت، خود را تابع آن بداند و با آن تعامل کند. به‌طوری‌که در همه‌ی آنچه که اخذ و رد می‌کند، بر حق آشکار باشد.

– توانمندی‌های فرزندان خود را در زمینه‌ی عطاء، ابداع، و عمران، شکوفا سازد.

۳- نگاه منصفانه، منتقدانه، بهره گیرانه، متوازن، و متمایز به میراث معاصر بشری، و تمدن کنونی، برای شناسایی امور قابل‌قبول و قابل رد آن، بدون دنباله‌روی مطلق، یا رد مطلق، به‌گونه‌ای که امور مثبت و ایجابی این تمدن از امور، منفی و سلبی، خیر از شر، و مفید از زیان‌بار آن، قابل‌شناسایی باشد.

۴- حسن نظر در میراث سرسام‌آور اسلامی؛ به‌گونه‌ای که هم افتخار به آن، و هم بهره‌مندی و برخورداری از آن، تحقق یابد؛ بدون آنکه این میراث تقدیس گردد یا از هرگونه بحث و بررسی درباره‌ی هر بخش از آن، ممانعت شود؛ چراکه منابع اسلام یک‌چیز است، و میراث اسلامی یک‌چیز دیگر. ازاین‌رو، بهتر است با معرفت ناقد بصیر نسبت به محتوای آن، از گنجینه‌های ارزشمند آن بهره‌برداری کنیم.

۵- توجه به اصلاح روش‌های اندیشه، کلیات امور، و قواعد و ضوابط اساسی و بنیادی به‌جای پیگیری جزئیاتی که به‌صورت مستمر در حال تغییرند؛ چراکه جزئیات، برخلاف روش‌ها، کلیات، و قواعد، نامتناهی‌اند. ازاین‌رو، عنایت به اصلاح کلیات و تمرکز بر آن‌ها، واجب است؛ چراکه حرکت عقل را اصلاح، مسیر آن را منضبط، و موازین آن را ریشه‌دار، می‌سازد و همین امر، فعالیت آن را در مسیر صحیح قرار می‌دهد. به‌علاوه، رفتار، فرع نگرش است و افکار، همواره مقدمه‌ی اشتباه یا صحیح برای هر چیز دیگرند.

۶- ربط دادن این روش‌ها به واقعیت زندگی امت مسلمان؛ چراکه این امر، به امت کمک می‌کند که از یک‌سو، در جست‌وجوی راه‌حل‌ها باشد، و از سوی دیگر، برای آن عطایی عملی قرار می‌دهد، و به این صورت، از اینکه راه‌حل‌ها همچنان نظری و خیالی باشند، نجات می‌یابد.

۷- تلاش برای تأسیس مؤسسات اسلامی جایگزین در زمینه‌ی اندیشه، اقتصاد، تربیت (= پرورش)، و جامعه‌شناسی؛ زیرا این مؤسسات حالتی عملی به خود می‌گیرند. به‌علاوه، در بازگرداندن امت به اسلام، مشارکت می‌کنند که کم‌کم از زندگی آنان عقب‌نشینی کرده است و این امکان وجود دارد که ان شاء الله تعالی، اندک‌اندک به زندگی آنان بازگردد.

۸- محقق ساختن نگرش تمدنی اسلامی که بتواند امت، جامعه، و دولت جدید قدرتمند، منسجم، مسلط، و عطاکننده را ایجاد کند.

۹- تبدیل کردن همه‌ی این امور (عقیده، اندیشه، شناخت، و روش) به سبکی فرهنگی که بتوان آن را به همه ی گروه‌های امت ارائه کرد. به‌گونه‌ای که باور و اعتماد آن‌ها را به این سبک، و پرورش بر اساس آن را عملی سازد.

۱۰- شناخت سنت‌ها و قوانین خداوند عزوجل که بر مسلمان و غیرمسلمان صدق می‌کنند، در زمینه‌ی تشکیل دولت‌ها و تمدن‌ها، و فروپاشی آن‌ها و تعامل با این سنت‌ها به‌گونه‌ای که امت را به اسلام برگرداند و به‌تبع آن، امت را شایسته سازد که جایگزین تمدنی مورد انتظار باشد.

به همین مناسبت، تأکید می‌شود که جوانان و پژوهشگران مسلمان، در بررسی سنت‌های کونی خداوند در بقا، هلاکت، ترقی، و انحطاط امت‌ها، عنایتی شایسته به خرج دهند. چراکه این سنت‌ها، قوانین الهی‌اند. برای ما نیز مفید است که همت برخی از پژوهشگران جدی در موضوعات مربوط به تمدن، به گردآوری، پژوهش، و تحلیل آیاتی از قرآن کریم بپردازند که به این حوزه اختصاص دارند و از آن‌ها درس‌ها، عبرت‌ها، شناخت شروط عینی ذاتی، بیرونی، و … را استخراج کنند تا درس‌هایی را به امت ارائه دهند که به آن‌ها نیاز مبرم دارند.

————————————-

منبع : مسلمانان و تمدن جایگزین / نویسنده :‌ استاد حیدر عبدالکریم الغدیر /ترجمه: زاهد ویسی

 

مقالات مرتبط:

سخنان روژه گارودی در مورد تاثیر اسلام بر تمدن بشر و بحران غرب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا