حکمِ قیامت کسی است که با تحقیق، تدبّر و تفکّر کامل، دینی غیر از اسلام را انتخاب میکند چیست؟
حکمِ قیامت کسی است که با تحقیق، تدبّر و تفکّر کامل، دینی غیر از اسلام را انتخاب میکند چیست؟
نویسنده: دکتر یوسف قرضاوی / ترجمه: هاشم حسین پناهی
مطلب زیر برگردان سخنان دکتر قرضاوی در مورد حکمِ قیامت کسی است که با تحقیق، تدبّر و تفکّر کامل، دینی غیر از اسلام را انتخاب میکند:
برادری از ایران به نام محیالدّین نامهای طولانی نوشته و سؤالاتی پرسیده است که آن را با شما به اشتراک میگذارم.
این برادر پرسیده است:
اگر انسان، با تحقیق و تفحّص کامل و با بهکارگرفتن عقل و تفکّرش، همانطور که انتظار میرود فکرش را به کار گیرد و در نهایت، به این نتیجه رسید که دینی بهتر از اسلام وجود دارد و به این دین پایبند شد، آیا در آخرت نجات مییابد، یا خیر؟
سؤالی که این برادر مطرح کرده است، واضح و روشن است.
اوّل به او میگویم اگر کسی قایل به تحقیق، تدبّر و تفکّر برای هر فردی نباشد، در واقع با قرآن مخالفت کرده است. زیرا قرآن به تفکّر دعوت میکند. همچنین مخالفت با قاعده و اصل قرآنیِ «نهی از تقلید» میباشد.
دوست دارم به این برادر بگویم: دین اسلام و علیالخصوص آیات قرآن، در دعوت به تدبّر و تفکّر، صراحت و وضوح تمام و کمال دارد.
قرآن به دقّت، تفکّر و تدبّر در فرمانروایی و خلقت آسمانها و زمین دعوت میفرماید:
﴿أَوَلَمْ یَنظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ مِن شَیْءٍ وَأَنْ عَسَىٰ أَن یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ ۖ فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ﴾ «آیا در ملکوت آسمانها وزمین وآنچه خدا آفریده است، نمینگرند؟! و [آیا فکر نمیکنند] شاید اجلشان نزدیک شده باشد؟! پس بعد از این [قرآن] به کدامین سخن ایمان خواهند آورد؟!
﴿إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لَآیَاتٍ لِّأُولِی الْأَلْبَابِ﴾ «به راستی در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و رفت شب و روز، نشانههای [آشکاری] برای خردمندان است.
﴿الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾ «کسانی که خدا را در حال ایستاده و نشسته و بر پهلوی خویش [آرمیده] یاد میکنند، در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند [و میگویند:] ای مالک و پروردگار ما، اینها را بیهوده نیافریدهای و تو ]از این چنین کاری] پاک و منزهّی! پس ما را از عذاب آتش [دوزخ] نگاه دار!»
قرآن کریم ما را به تدبّر و تفکّر در بزرگ و [ کوچک] این هستی و آیات و نشانههای الله و آیات آفاق و انفس دعوت میکند:
﴿سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّىٰ یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ ۗ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ﴾ «به زودی نشانههای خود را در آفاق [هستی] و در نفس خودشان به آنان نشان خواهیم داد، تا برایشان روشن گردد که قرآن حق است؛ آیا کافی نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟!
قرآن ضمن دستور به تفکّر و تدبّر، ما را از تبعیّت از ظن و گمان و بناکردن عقاید بر اساس ظنیات برحذر میدارد.
قرآن کریم تبعیّت از ظن در عقاید را منفی دانسته و مشرکان را به دلیل بنا نهادن عقایدشان بر اساس ظن و گمان، سرزنش میکند:
﴿وَمَا یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا ۚ إِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ﴾ «و بیشتر آنان جز از گمان پیروی نمیکنند، [در حالیکه] بیتردید، گمان [انسان را] از [شناخت] حق بی نیاز نمیکند و یقیناً خداوند به آنچه انجام میدهند، آگاه است.»
و باز میفرماید:
﴿وَمَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ ۖ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ ۖ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا﴾ «آنان بدان علم و دانشی ندارند و جز از گمان [سست و بیاساس] پیروی نمیکنند، در حالیکه یقیناً گمان، [انسان را] از [شناخت] حق بینیاز نمیسازد.»
همچنین میفرماید:
﴿مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ﴾ «[… هر آینه آنان که در[بارهی قتل عیسی] اختلاف کردند، قطعاً از آن در شک هستند] و به آن علم و یقین ندارند و تنها از گمان پیروی میکنند…»
پیامبر اسلامe نیز میفرماید
«إیَّاکُمْ والظَّنَّ، فإنَّ الظَّنَّ أکْذَبُ الحَدیثِ، …» «از ظن و گمان برحذر باشید، زیرا ظن از جملهی دروغترین سخنهاست.»
اسلام اجازه نمیدهد عقاید اصلی و اساسی دین را بر اساس ظن و گمان استوار کرد و چارهای جز رسیدن به یقین نیست.
اسلام همانطور که تبعیّت از ظن را جایز نمیداند، تبعیّت از هوی و هوس را هم جایز نمیداند و در مورد مشرکان میفرماید:
﴿…إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ…﴾ «آنان جز از گمان[های بد و بیاساس] و هوای نفس پیروی نمی کنند…»
نیز میفرماید:
﴿…وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَیْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ…﴾ «گمراهتر از کسی که هوای نفس خویش را بدون [هیچ] هدایتی از [سوی] خدا پیروی میکند، کیست؟!»
تبعیّت از هوی و هوس، انسان را گمراه میکند. تمام این مسائل در قرآن وجود دارد. قرآن، تقلید کورکورانه را مردود میشمارد، هرچند تقلید از آبا و اجداد باشد:
﴿…إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَىٰ أُمَّهٍ وَإِنَّا عَلَىٰ آثَارِهِم مُّقْتَدُونَ﴾ «… ما نیاکان خود را بر آیینی یافتهایم و ما به [اعمال و] آثار آنان اقتدا میکنیم.»
یا اگر تقلید از رهبران و بزرگان باشد:
﴿وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا﴾ «و گفتند: «ای مالک و پروردگار ما، ما از سروران و بزرگان خود اطاعت کردیم، پس ما را از راه به در بردند [و گمراه کردند[»
یا اگر تقلید از اکثریت جامعه و عموم مردم باشد:
﴿وَإِن تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ ۚ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ﴾ «و اگر از بیشتر کسانی که روی زمین هستند، اطاعت کنی؛ تو را از راه خدا گمراه میکنند، [زیرا] آنان جز از گمان پیروی نمیکنند، و جز به دروغ سخن نمیگویند.»
رسول اللهe نیز میفرماید:
«لَا یَکُن إِمَّعَهً، یَقُولُ: إِنْ أَحْسَنَ النَّاسُ أَحْسَنتُ، وَإِنْ أَسَاءُوا أَسَأْتُ» «هیچ یک از شما سسترأی و بیاراده نباشد و بگوید: [من تابع مردم هستم؛] اگر آنان نیکی کردند؛ من هم نیکو میکنم و اگر بدی کردند؛ من هم بدی میکنم.»
نه، [ نه تنها این درست نیست] بلکه باید نفس و درونت را عادت دهی تا اگر مردم عمل نیکی را انجام دادند، تو هم انجام دهی، امّا اگر عمل زشت و ناپسندی انجام دادند؛ آنان را در انجام آن کار زشت، همراهی نکنی.
اسلام آمده تا عقلانیت اسلامی را شکوفا کند، عقلانیتی که ظن و گمان و آرزوهای نفسانی را دور میاندازد و عقل حیاتبخش را نشأ و نما دهد و عقلانیتی که باورمند به برهان و دلیل باشد:
﴿….قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾ «… بگو: اگر راستگویید؛ دلیل خود را بیاورید!»
همچنین اسلام بر نقلیات [معتبر و مستند ] تکیه میکند:
﴿…ائْتُونِی بِکِتَابٍ مِّن قَبْلِ هَٰذَا أَوْ أَثَارَهٍ مِّنْ عِلْمٍ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾ «... اگر راست میگویید کتابی [آسمانی] پیش از این [قرآن] یا اثری از علم [گذشتگان بر صدق ادعای خود] برای من بیاورید».
نیز به تجربیات علمیِ محسوس در علوم تجربی اعتماد دارد:
﴿أَشَهِدُوا خَلقَهُم﴾ «آیا شاهد خلقت آنان بودهاند؟!»
﴿وَجَعَلُوا الْمَلَائِکَهَ الَّذِینَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمَٰنِ إِنَاثًا ۚ أَشَهِدُوا خَلْقَهُمْ ۚ سَتُکْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَیُسْأَلُونَ﴾ «آنان، فرشتگان را که بندگان [خدای] رحمان هستند، مؤنّث پنداشتند. آیا به هنگام آفرینش آنان [آنجا] حاضر بودهاند؟! به زودی گواهی آنان نوشته خواهد شد و [از آن] بازخواست میشوند.»
اینها نمونههایی از عقلانیت علمی در قرآن است که اسلام آنها را آورده، به هیچ وجه عقل مقلِّد در اسلام جایی نداشته و عقلانیت وهمی و دنبالهروی از عوام را نمیپذیرد.
این همان عقلانیت علمی است که قرآن آورده و [میگوید] با آن، در همه چیز، تفکّر کنید.
﴿أَوَلَمْ یَتَفَکَّرُوا ۗ مَا بِصَاحِبِهِم مِّن جِنَّهٍ ۚ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ مُّبِینٌ﴾ «آیا فکر نکردهاند که همنشین آنان [: رسول خدا] هیچگونه [نشانی از] دیوانگی ندارد؟! او تنها بیمدهندهای آشکار است.»
قرآن به تفکّر در نبوّت و ادعای مشرکان که پیامبر را مجنون میدانستند، دستور میدهد که چگونه ممکن است پیامبر دیوانه باشد، درحالیکه دارای اخلاق نیکو و عظیم است:
﴿مَا أَنتَ بِنِعْمَهِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ﴾ «که تو [ای پیامبر] به نعمت [وفضل] پروردگارت، دیوانه نیستی.»
﴿وَإِنَّ لَکَ لَأَجْرًا غَیْرَ مَمْنُونٍ﴾ «و بیگمان برای تو [ای پیامبر] پاداشی بیپایان [وعظیم] است.»
﴿وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٍ﴾ «و یقیناً تو [ای محمّد] بر اخلاق و خوی بسیار عظیم و والایی هستی.»
صاحب خُلق عظیم، ممکن نیست دیوانه باشد. زیرا کردار و رفتار دیوانه، آشفته است و تابع هیچ قاعده و ضابطهی روشن و معیّنی نیست.
به همین علّت است که میگویم:
اسلام، ما را به شکوفایی عقلی و علمی دعوت میکند و عقل [تابع] اوهام و خرافات و نیز [مقلِّد] عموم جامعه بودن را مردود میداند…
قرآن کریم خطاب به رسولاللهe میفرماید:
﴿قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَهٍ ۖ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَىٰ وَفُرَادَىٰ ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا ۚ مَا بِصَاحِبِکُم مِّن جِنَّهٍ ۚ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَّکُم بَیْنَ یَدَیْ عَذَابٍ شَدِیدٍ﴾ «[ای پیامبر،] بگو: همانا من شما را به یک [کار] اندرز میدهم، اینکه: دو نفر ـ دو نفر یا یک نفر ـ یک نفر برای خدا برخیزید، سپس بیندیشید که این همنشین شما [: محمّد] هیچگونه دیوانگی ندارد، او برای شما جز هشدار دهندهای، پیشاپیش عذاب سخت، نیست».
﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَعِظُکُم بِوَٰحِدَهٍ﴾ «شما را فقط به داشتن یک خصلت دعوت میکنم.» ﴿أَن تَقُومُواْ لِلَّهِ﴾ «که برای خدا برخیزید!» یعنی خالصانه در طلب حق باشید و آرزوها و شهوات را ترک کنید! ﴿مَثنَىٰ وَفُرَٰدَىٰ ثُمَّ تَتَفَکَّرُواْ﴾ «دودو و یکیک و سپس فکر کنید!» یعنی از تأثیرپذیری از هرنوع عقل و خرد جمعی به دور باشید!
انسان، وقتی در میان جمع و در میان اکثریت قرار میگیرد، [متأثّر از جمعیّت] نمیتواند تفکّری خالص، سالم و هدایتگر داشته باشد و از اکثریت تبعیّت میکند.
گاهی در برخی مجامع، طلبهای، بدون رعایت ضوابط و قواعد علمی ودینی، حرف و سخنی را میگوید و بقیه هم بدون تفکّر از آن تبعیّت میکنند. عقل عوام، تفکّر نمیکند و وقتی که انسان در برابر چنین عقلی قرار میگیرد، میترسد با آن مخالفت کند. [بلکه برعکس] در برابر آن سازش و مجامله کرده و دنبالهرو جمع میگردد.
برای کسیکه دارای افکار شجاعانه، خالص و سالم بوده و از این مؤثِّرات [هوی و هوس، شهوت و عوامزدگی] بهدور باشد، بهتر آن است که همراه دوستی مخلص باشد که مثل خودش است و یا اینکه تنها باشد و به این دلیل خداوند میفرماید:
﴿أَن تَقُومُواْ لِلَّهِ مَثنَىٰ وَفُرَٰدَىٰ….﴾ «دو نفر دو نفر یا تنها خودت…»
﴿ثُمَّ تَتَفَکَّرُواْ…﴾ «سپس تفکّر کنید…»
این همان چیزی است که اسلام آورده است.
حالا در یک نکتهی دیگر دقّت کنید:
در دین اسلام، تقلید در عقاید مردود است. تقلید در فروع دین ممکن است، امّا در اصول دین، قابل قبول نیست که بتپرست یا ملحد یا یهودی و هرفکر دیگری بدون سند، فقط مقلِّد گذشتگانشان باشند. محقِّقان مسلمان میگویند: ایمان مقلد مقبول نیست. همانطور که صاحب [کتاب] جوهره [ الجوهره فی التوحید، نوشتهی برهانالدین ابراهیم بن هارون] میگوید: کسی که در توحید مقلِّد باشد، ایمانش خالی از تردید نیست. یعنی در قبول ایمان مقلِّد تردید دارد.
لازم است انسان با دلیل مؤمن باشد؛ هرچند این دلیل، دلیلِ اجمالی و بسیار مختصر باشد و شخص نتواند مثل علما، ادلّهاش را منظّم و مرتّب بیان نموده، برایش مقدّمهچینی کرده و نتیجهگیری نماید. مثلاً شخصی در مورد علّت ایمانش به الله میگوید: انجام هیچکاری بدون فاعل نیست، پس هستی هم همینطور است [و خالقی دارد]. این دلیل است و همین دلیل اجمالی برای ایمان کافی است.
یا برای ایمان به رسالت محمّدe میگوید: قرآن معجزهی پیامبر است، چرا دشمنانش نتوانستند مثل آن را بیاورند و در صحّت آن تردید ایجاد کنند.
این به عنوان یک دلیل اجمالی، معتبر و مقبول است. پس همهی مسلمانان و حتّی عوامشان، برای ایمان خود، دارای چنین دلایل محکمی هستند.
حالا بعد از ردکردن تقلید کورکورانه و طلب از انسان برای تفکّر، کسی را با فکر و اندیشهای قوی تصوّر کنید که هیچ چیزی را بدون تحقیق و تدبّر نمیپذیرد…
فرض را بر این بگذاریم که چنین شخصی، بعد از تحقیقات کامل و شامل، به دینی غیر از اسلام باورمند شد، [حکمش چیست؟].
علمای ما به این مسأله اعتنایی نکردهاند. زیرا برایشان قابل تصوّر نبوده که انسان، از روی خلوص نیّت و با تدبّر و تفکّر کافی تحقیق کند و ضمن بررسی همهی ادیان و مقایسهی آنها باهم، به این نتیجه برسد که مثلاً: الحاد از ایمان بهتر است، یا بتپرستی بهتر از توحید است، یا تثلیثِ مسیحیت بهتر از وحدانیت الله است و یا تشبیه الله به مخلوقاتش از سوی یهودیان بهتر از تنزیه الله تعالی در مفهوم آیاتی چون: ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾ «چیزی مانند او نیست.» یا در قالب نامهایی چون «سمیع» و «بصیر» خداوند باشد.
امّا عالم، متکلّم و ادیب معتزلی، عمرو بن بحر، جاحظ ـ که دارای رسالهها و کتب مختلف از جمله کتاب الحیوان، کتاب البخلاء و همچنین صاحب تألیفاتی است که شرق و غرب را درنوردیده و عالم بلاغت و بیان و ادبیات عرب است ـ این نتیجه را قابل تصوّر دانسته و میگوید:
اگر انسان نه به صورت سطحی، بلکه عمیق و درست فکر کرده و تحقیق نماید و به چنین نتیجهای برسد، معذور است.
جاحظ میگوید: «هذا یُعتَبر معذورا » «چنین شخصی معذور است.»
جمهور علما موافق جاحظ نیستند، ولی به رغم معتزلیبودنش، من با این رأی و نظر علّامه جاحظ موافق هستم.
یادآوری میکنم تمام آرا و نظرات معتزله، باطل نیست. برخی از دانشمندان اسلامی از قبیل شیخالاسلام ابن تیمیه و ابن قیم، برخی اقوال معتزله را در مورد افعال عباد، عدل و حکمت الهی در کارها را اخذ کردهاند.
من در این مورد خاص، نظر جاحظ را تأیید میکنم و میگویم:
اگر انسان، فکرش را به کار گرفت و پس از تحقیقات کامل و جامع، به این نتیجه رسید که دینی بهتر از اسلام وجود دارد و تابع آن دین شد؛ در قیامت، وارد آتش جهنّم نمیشود.
زیرا تنها کسی وارد جهنم میشود، که اسلام و رسولشe را شناخته باشد و سپس از سرِ عناد و دشمنی و با تبعیّت از هوای نفس، یا حبّ دنیا با آن دشمنی بورزد.
همانطور که الله متعال در مورد فرعون و درباریانش میفرماید:
﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا ۚ فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الْمُفْسِدِینَ﴾ «و آن [معجزات موسی] را از روی ستم و سرکشی انکار کردند، در حالی که دلهایشان به آن یقین داشت؛ پس بنگر عاقبت مفسدان چگونه بود.»
یا مثل این آیه که الله متعال در مورد یهودیان نازل فرموده است:
﴿وَدَّ کَثِیرٌ مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یَرُدُّونَکُم مِّن بَعْدِ إِیمَانِکُمْ کُفَّارًا حَسَدًا مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ…﴾ «بسیاری از اهل کتاب، از روی حسدی که در وجودشان است، پس از اینکه حق برای آنها روشن شده است، آرزو دارند شما را بعد از ایمانتان به حال کفر باز گردانند…»
اینان حق برایشان روشن است، اما نمیپذیرند و انکار میکنند.
یا مثل هرقل که بعد از سؤالات زیادی از ابوسفیان، به حقانیّت رسالت محمّدe پی برد و به این نتیجه میرسد که: محمّد، همان پیامبر آخرزمان و موعودی است که وعدهی ظهورش توسّط انبیای پیشین داده شده و یقین حاصل کرد این همان پیامبری است که اهل کتاب منتظرش هستند. امّا از ترس شورش قومش، خطاب به آنان میگوید: فقط ایمان شما را آزمایش کردم. در نتیجه، حبّ پادشاهی و مقامش را بر دین صحیح و دنیا را بر آخرت ترجیح داد. اینان، آن افرادی هستند که از آتش جهنم گریزی ندارند.
اما کسی که امر بر وی مشتبه شده، به اندازهی بُردِ فکر و اندیشهاش مکلّف است؛ زیرا همین اندازه در وسع و توانش بوده است.
﴿…لَا تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا…﴾ «… هیچکس جز به اندازهی تواناییاش مکلّف نمی شود…»
﴿لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا… ﴾ «خداوند، هیچکس را جز به اندازهی تواناییاش مکلّف نمی سازد…»
﴿… رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَهَ لَنَا بِه…﴾ «ای مالک و پروردگار ما، آنچه را که طاقت تحمّلش را نداریم، بر [دوش] ما مگذار…!»
من کسی را مستحق عذاب میدانم که بعد از تبیین کامل و روشنشدن هدایت، در برابر رسول خداe بایستد، همانطور که الله متعال میفرماید:
﴿وَمَن یُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدَىٰ وَیَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ ۖ وَسَاءَتْ مَصِیرًا﴾ «و کسی پس از آنکه هدایت [و راه حق] برایش روشن شد، با پیامبر مخالفت کند و از راهی جز راه مؤمنان پیروی نماید، ما او را به آنچه پیروی کرده است، وا میگذاریم و او را به جهنّم در افکنیم که بد جایگاهی است.»
مُشاقّهی رسول، یعنی مخالفت و مبارزه با رسول، دوری گزیدن از او، قرارگرفتن در گروه و جمعِ مقابلش است و به جای راه و طریق مؤمنان، آگاهانه در طریق و مسیر مفسدان و مجرمان گامنهادن.
البته این بعد از مرحلهی تبیین است. حالا اگر مسیر هدایت به درستی و کامل تبیین نشد؛ معتقدم که چنین شخصی، نزد خداوند، معذور است و این از عدل الله تبارک و تعالی است.
*****
هاشم حسین پناهی
یکشنبه ۱۴اردیبهشت۱۳۹۹ هـ. ش.