مجالس امام عبدالقادر گیلانی / مرگ سرخ ، مجلس ۵۱
مجالس امام عبدالقادر گیلانی / مرگ سرخ ، مجلس ۵۱
شیخ عبدالقادر گیلانی/مترجم : محمد جعفر مهدوی
شیخ(رضی الله عنه) ، روز دهم شعبان فرمودند:
دنیاسراسر حکمت و عمل، و آخرت تماماً قدرت است، دنیا بر مبنای حکمت استوار است و آخرت بر پایه ی قدرت؛ پس در دار حکمت، عمل آخرت را ترک مکن، و در سرای قدرت از قدرت حق غافل مشو. در دار حکمت به مقتضای آن عمل نما. قضا و قدر و بهانه قرار مده که از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنی ، زیرا این شیوه کسانی است که ضعف ایمان دارند.
و شیخ(رضی الله عنه) باز فرمودند: مومن در دنیا آرامش ندارد، و به آنچه که در آن است، دلبستگی پیدا نمی کند، مبتنی و منطبق با حکم شریعت بهره خود را از آن میگیرد، اما قلباً به خدا مشغول است، بر باب حق مقیم است، تا حب شدشد دنیا کنار رود و اذن دخولیابد، تا اثر باطن به قلب و اثر قلب به نفس برسد و آن را به مقام مطمئنه برساند، که در نتیجه تمام اعضا و جوارح به طاعت خدا در می آیند، از گرفتاری اهل و عیال و شرور خلق فارغ خواهد شد، و با تمام وجود در خدمت خالق قرار می یگرد، و چنان می پندارد که جز خدا دیگر موجودی نیست، خدا را فاعل کل میداند، و خود را طالب و حق را مطلوب یگانه می شمارد، دیگر نه کسی زا می شناسدو نه کسی را می بیند،، تماماًدر ذات خداوند محو میشود، که هر وقت خدا اراده نماید زنده اش می کند ،« ثم اذا شاء انشره» خداوند به خاطر مصالح خلق دیگر بار او را هشیاری می بخشد و به هدایت آنان مأمورش می کند، تا به ارشاد مشغول گردد، و بر آزار و اذیت دیگران نیز صبر و طاقت داشته باشد.
قوم( اولیاء الله) پاسبانان دلهایند و باطن ، و در اجرای امر حق پایداران. همواره با خدایند و از غیر او بیگانه، فرمانبرداران خداونداند نه مطیع غیر. ای منافق، از اعمال این گروه نزد تو چه چیزی یافت می شود؛ از ایمان، و انس به خدا نزد تو خبری نیست، بزودی خواهی مرد، و از اعمالت پشیمان می شوی. تو به فصاحت و زبان آوری قناعت نموده ای، و قلبت لال و گنگ است، بدان که این کار برایت سودی ندارد. فصاحت خاص قلب است نه زبان. ای دل مرده، ای غافل از افعال قوم، ای بدبخت ، ای محجوب از رحمت حق، بر نفس خود هزار بار بگری ، و بر دیگران یک بار.
با خدایا لا بود، تا زبانم دادی، پس خلق را بگفتارم سودمند گردان، صلاح آنان را به دست من میسر گردان،و گرنه باز مرا لال نما.
( یا قوم) شما را به مرگ سرخ دعوت می کنم، و ان مخالفت نفس و هوای طبع است، و مبارزه با شیطان شهوات و حرص دنیا و تر اتکا ء به دنیا، در این راه کوشش کنید و یأس و نومیدی به دل راه ندهید. حق عز و جل فرموده است : « کل یوم هو فی شآن»
از خداوند درخواست نما با رحم و شفقت با تو برخورد نماید ، نه به اقتضای استحقاق و شایستگی، از او درخواست کن به علم خود مصالح ترا تدمین نماید نه به علم خودت که ناقص و نارساست. با دل و جان از خدا طلب مغفرت نما، نه با زبان اوری. از وی فراتر از علم و قدرت خود بخواه، خویش را در برابر او فقیر و ناتوان بشمار، اظهار قدرت و توانمندی مکن، خود را عاقل و مدبر مدان، سراپای وجودت را در اختیار او قرار ده.
هر آنکس که عامل به علمش نبود، جاهل است . علم فاقد عمل بسوی خلقت می کشاند ، و علم توأم با عمل به خدایت میرساند، و از دنیا بیزارت می کند، باطنت را بینا و از آرایش ظاهر به دورت میدارد. و در این چنین حالی است که مورد عنایت و سرپرستی حق قرار میگیری، چه خداوند فرموده است: « و هو یتولی الصالحین» « او صالحین را تحت عنایت و توجه خویش قرار میدهد». به ظاهر و باطن آنان توجه می کند، ظاهرشان را با دست حکمت و باطنشان را با دست علم پرورش می دهد، که دیگر غیر از خدا از کسی باکی ندارد، به عطای کسی امیدوار نیستند، جز از خدا از کسی نمی گیرند، و جز برای رضای او نمی بخشند. از همه وحشت دارند و تنها با انس به خدا است که آرامش حاصل می کنند.ای آخر الزمان است ، تغییر و تبدیل در آن زیاد شده است، زمان فترت است، زمان نفاق است . ای منافق تو بنده دنیایی و اعمالت کلا بخاطر دنیاست. پیغمبر اکرم(ص) فرموده است :«اِذا تَزَیَّنَ العَبدُ بِعُمَلِ الآخِرَهِ وَهُوَ لا یُریدُها وَ لا یَطلُبُها، لُعِنَ فِی السُّمُواتِ بِاسمِهِوَ نَسَبِهِ» هر گاه بنده ای خود را به عمل آخرت آراست، ولی باطناً در طلب آن نبود ، از آسمان به اسم و نسب مورد لعن و نفرین قرار می گیرد.»
ای منافقین ،شما را از طریق علم و حکمت شناخته ام، لکن به جهت این که خداوند ستار است، من نیز از افشای راز شما خودداری می کنم. وای بر تو! آیا از وجود خود شرم نداری که به معاصی و نجاسات ظاهری آلوده است؟ و ادعای طهارت باطن را نیز داری!. تو هنوز ادب ظاهری را کسب نکرده ای، چگونه ادعای ادب خالق را داری؟. معلم از تو راضی تیست، اوامرش را بجا نیاورده ای، و از ادب او بهره ای نگرفته ای و به لهو و لعب مشغولی، تا زمانی که به توحید کامل نرسی ، و از هستی خود خارج نشوی، در دامان لطف حق نیاویزی، در زیر بالهای انس بسان خروس دانه ی رحمت بر نچینی، و آب مشاهدهی جلال و جمال ننوشی، نمیتوانی مدعی قرب باشی، اگیر بدین پایه و مایه رسیدی،آنگاه بسان خروسی که از مرغان پرستاری و نگهداری می کند ، تو نیز میتوانی راهنمای خلق به سوی خالق باشی.
ای جاهل کتاب و دفترت را ترک کن، و با سر بیا و نزد من بنشین، علم از زبان و دهان مردان گرفته می شود نه از کتاب و دفتر، از زبان حال آموخته می شود، نه از لسان قال، از معلمینی فرا گرفته می شودکه به حق پایدارند، و از غیر حق فانی و بی خبر.
دگرگونی ها و تحولات مثبت زندگی عبارت است از: فانی شدناز خود و خلق و بقا و دوام به خدا. در ارتباط با غیر خدا بسان مرده باش، و به علاقه و رابطه با خداوند زنده شو. آنان را خادم باش که مقیم درگاه حقند، و مدام در پیشگاه او به انجام اوامرش سرگرمند، از آنچه که نهی فرموده است، بدورند، و با رضایت خدا مقدرات وی را پذیرفته اند، در کم و بیش زبان اعتراض ندارند، بلندی و پستی را نمی نگرند؛ پس تو نیز از خدمت خالق غافل مشو، و به خدمت نفس مپرداز ، و در بر آوردن آرزوها و امیالش سعی مکن.
اولیاءالله، از روی خواهش نفس از خلق چیزی نمی ستانند، بلکه اگر چیزی گرفتند بخاطر رحمت بر آنان است، نه از اینکه از روی نیاز باشد. نفس ایشان به مقام مطمئنه رسیده است، و تماماً در اختیار خداوند قرار دارد. تو نیز اگر دارای عقل بودی، از خدمت نفس دست برمیداشتی و به خدمت خالق گرایش میدادی. در برابر خواستهای نفس بهترین راه سکوت است، خواستش را بر دیوار بزن، گفتارش را مانند گفتار دیوانه ای بدان که به سخنانش توجهی نمی شود، به خواهشهایش اعتنایی مکن، زیرا هلاکت در پذیرش درخواستهای اوست، و صلاح و صواب در رد آنست. نفس هر گاه در اطاعت خدا بود، روزیش به فراوانی از هر سویی خواهد رسید، و اگر نافرمان و عاصی بود، تمام درها برویش بسته می شود، کلیه وسایل از او گرفته می شود، رنج هلاک بر او گمارده خواهد شد، و به خسران دو سرای دچار می گردد. و آنکس که دارای نفس مطیع و قانع است ، مورد خدمت و توجه واقع می شود، به هر جانب توجه کند، نصیب خود را در خواهد یافت، ، بدون رنج و تعب آنچه را که بر وی فرض است انجام میدهد، و از غیر خدا فارغ البال است.
ای مالداران ، شکر نعمت حق را به جای آرید، و گر نه، در انتظار نابودی ثروت خود باشید. بالهای ( کبوتر) نعمت را با قیچی شکر کوتاه کنید، و گر نه از دستتان پرواز خواهد کرد.
به عقیده شما مرده کیست؟ مرده آن است که در پیشگاه حق مرده باشد، اگر چه ظاهراً حیات داشته باشد. آیا حیاتی که در تحصیل شهوات و لذات دنیوی صرف شود ، چه ارزشی دارد؟ و آیا این گونه افراد مرده واقعی ، و زنده ی ظاهری نیستند؟!
بار خدایا، ما را به یاد خود زنده دار ، و از اتکاء به غیر بمیران.
ای کسی که بواسطه کهولت سن شیخ نام گرفته ای، و از دیدگاه طبع و تفکر و اندیشه هنوز کودکی، تا به کی به این بازی های بچگانه ادامه میدهی؟، و همواره دنیا را مد نظر قرار میدهی؟ آیا نمیدانی قصد تو معقول نیست؟ و آیا نمیدانی که بندۀ کسی هستی که زمام اختیار در دست اوست؟! اگر زمام اختیار خویش را به دنیا سپردی، بدان که بنده دنیایی، و اگر اختیارات را به دست آخرت سپردی، بنده آنی، و اگر خود را به حق واگذار کردی، آنگاه بنده خدایی. اگر اختیارات را به دست نفس و هوی و خلق دادی مسلماً چاکر و بنده آنان هستی. درست بنگر و درست بیندیش که زمام امور خود را باید به که بسپاری؟ بیشتر شما در طلب دنیا می باشند، واندکی از شما خواستار آخرتند، وبندرت پیدا میشود کسی که طالب لقای پروردگار و خالق دنیا و آخرت باشد.
در معاشرت با دیگران حسن ادب را رعایت کنید، و از منازعه و سوء ادب که موجب هلاک است، حذر نمائید. عاقل باشید، شما اعمالتان را به صورت عادتع انجام میدهید، بدانید که اینگونه اعمال به اندازه بال پشه ای در نزد خدا ارزش ندارد، مگر این که ظاهراً و باطناً در تمام احوال با اخلاص عمل کنید. گنجینه ای که فنا ناپذیر است همانا صدق و اخلاص است، و خوف و رجا از او در تمام احوال.
بر تو لازم است که ایمان داشته باشی، و هر گاه به یکی از صلحا برخوردی در مقابل او متواضع و فروتن باش، با وی منازعه مکن. ای سست عقیده، نه دنیا داری نه آخرت ، و این نتیجه سوءادب وبی نزاکتی تست نسبت به خداوند عز و جل، و بینی نسبت به اولیاءالله و ابدال(ع) ، که خداوند آنان را مقام و منزلت داده است. بدانان اموری واگذار شده است که به پیغمبران و صدیقان واگذار گردیده، از نفوس خویش فانی اند، حیاتشان بواسطه انس حق است، دلهایشان از آلودگی های دنیا پاک شده،خداوند علم وقدرت و حکمت خویش را بدیشان نمایانده است. و انان ذاکرند به: « لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم»،و در این قول کاملاً صادقند، تمام حول و قدرت خود را فنا کرده و به حول و قوت خدای چنگ زده اند. معاد ( رحمت خدا بر او باد)میگفت:« بار خدایا ، اگر به آنچه که من می خواهم، موفقم نمیداری، در برابر خواست خود صبورم گردان».
و یا ( غلام) رضا به قضا گواراتر است از استفاده از دنیا با منازعه و جدال. شیرینی رضا دردل مؤمنین و صدیقین لذت بخش تر است از شهوات و لذات و انچه در دنیا وجود دارد، زیرا آنان زندگی پاک و به دور از آلودگی را دوست دارند، نه حطام رنگارنگ دنیایی را. با مردم با زبان علم و عمل و اخلاص سخن بگو نه با زبان علم بی عمل، چون اینگونه کلام نه برای تو سودی در بردارد نه برای دیگران. پیغمبر(ص) فرموده است : « یَهتِفُ العِلمُ بِا العَمَلِ فُاِن اَجا بَهُ وَ اِلّا اِرتَحَلَ عَنهُ» « علم، عالم رابه عمل ندا می دهد، چنان که جواب مثبت بشنود می ماند، و گرنه کوچ می کند». یعنی برکت آن زائل شده و حجت آن بر تو میماند.
اگر عالم خودخواه و مغرور به علم خوش بودی، بدان که به منزله درختی بی ثمر هستی . از خدا بخواه که حال و مقامت عطا فرماید[۱]. و هر گاه موفق شدی ، از او بخواه که قدرت کتمان آن را نیز به تو عطا نماید، که چیزی از آن را به زبان نیاوری، زیرا هر وقت خواستی که از این حال و مقام چیزی اظهار نمایی، موجبات هلاک خود را فراهم کرده ای. از عُجب و خودخواهی به هنگام ازدست دادن احوال ، هم چنین در مقابل اعمالت جداً پرهیز نما، چون به سودت نیست. هیچگاه کلامی را بر زبان نیاور، تا وقتیکه قلبت بر صحت آن گواهی دهد. چگونه کسی را به خانه ات دعوت میکنی، در حالیکه غذایی برایش تهیه نکرده ای؟ اینگونه امور نیازمند رو بنا و زیر بنا است، ابتدا زمین قلبت را حفر کن، تا چشمه حکمت از ان بجوشد سپس با اخلاص و مجاهدت و اعمال صالحه کاخی بساز و مردم را دعوت کن.
بار خدایا ، موجودیت ما را به روح اخلاص زنده گردان.
خلوتی که ا خلق، بظاهر دوری گرفته ای، ولی آنان به واقع دردلت جای دارند، چه سودی برایت در پی دارد؟ در این صورت نه خلوتی داری و نه کرامتی. هر گاه خلوت کردی و در قلبت اعتماد و اتکاء به خلق وجود داشت، در پیشگاه خدا وجود بدون حضوری ، و نفس و شهوت شیطان اند که همنشین تو می باشند. اما هر گاه قلب را از این عوامل معارض خالی کردی و به خدا پیوستی، هر چند به ظاهر با اهل و عیالت باشی، بدان که با خدائی. هر وقت انس حق دردلت جایگزین شد، دیوارهای مادی وجودت فرو می ریزند، و با دیده باطن از فضل و عنایت چیزها خواهی دید، و رضایت کامل حاصل می کنی.
هر آنکس که در حالی از احوال قرار گرفت، و متابعت وملازمت شریعت را فراموش نکرد، و آرزوی کم و زیاد ، و بود و نبود را از سر به در کرد، مقام رضا و بندگی را احراز خواهد نمود. وای بر تو! مدعی مقام رضا مباش، در حالی که با لقمه ای یا کلمه ای تغییر حالت میدهی!!دروغ مگو، چون گوشم به دروغهای تو بدهکار نیست، و آن را باور ندارم و کسی هم آن را تصدیق نمی کند، زیرا بر دل مردان خدا الهام می شود، و بدان خوب و بد و راست و دروغ را می شناسند، و این بدین دلیل است که ایشان بر راه رسول اکرمند(ص) ، و از افعال و اقوال او متابعت می کنند. اگر خواهان رسیدن به چنینمقامی هستی، همواره به یاد مرگ باش، زیرا یاد مرگ در مبارزه با نفس یاریت می کند، و بر دشمنان هوی و طبع پیروزت می گرداند، هر کس از مرگ پند نگرفت راهی به سوی واعظ ندارد، پیغمبر اکرم(ص) فرموده است:« کَفی بِالمَوتِ واعِظاً» « مرگ واعظی است که برای پند گیری کفایت می کند».
قسمت تو مقرر است، خواه آن را طلب کنی یا نه، به تو میرسد. اگر بدن حرص و آمندی بدان دست یافتی محترمی، واگر با حرص و شره بدنبالش دویدی ،آن رادر حال بی حرمتی خواهی یافت.
منافق در انظار مردم از خدا شرم میکند، ولی در تنهائی بی شرم و بی باک است. وای بر تو! اگر دارای ایمان واقعی بودیویقین داشتی که خدا ترا می بیند ، و از هر کس دیگر به تو نزدیک تر است، از وی شرم میکردی. من «چه حقاست میگویم، و از توو دیگران کمترین ترس و بیمی ندارم، و هیچ امیدی هم به شما نبسته ام، بلکه شما و تمام مردم روی زمین در نظرم به لحجاظ ضعف و حقارت حکم پشه ای یا مورچه ای را دارند، چون میدانم نفع و ضرر به دست خداست نه به اختیار شما. ارباب و غلام در نظرم یکسانند. اگر کسی را انکار می کنید باید به حکم شرع باشد ، نه از روی حب و بغض شخصی. هر چه شریعت درباره آن ساکت است، تو نیز ساکت باش، و به هر چه ناطق است تون نیز ناطق باش.
————————
منبع : کتاب: فتح الرّبّانی / تألیف: شیخ عبدالقادر گیلانی (رح) / مترجم: محمد جعفر مهدوی / انتشارات: نشر احسان / چاپ:پنجم ۱۳۸۶
[۱]. حال و مقام از اصطلاحات صویه است، حال یعنی واردات زودگذر که گاهی برای عارف دست میدهد، و مقام منزلت ثابت است که عارف در اثر کوشش و مجاهدت بدان میرسد، که تا عامل معارضی پیدا نکند پایدار است . منرجم