سياسي اجتماعي

روحانی جدید، روحانی قدیم

روحانی جدید، روحانی قدیم

دکتر صلاح‌الدین خدیو

یکی از محورهای مقالات این همایش را «استاد احمدیان و روشنفکری دینی» نام نهادهاند. به نظر میرسد که در تعیین این محور دقت و ریزبینی علمی و معرفتشناسی لازم صورت نگرفته است. اثبات اینکه «روشنفکری دینی» در کردستان به عنوان یک هستار اجتماعی وجود و نمود عینی ندارد، کار دشواری نیست. این مفهوم به لحاظ تاریخی قدمتی به اندازهی سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی سال ۵۷ داشته و تبار آن به بنیادگرایی اسلامی رادیکال سالهای ابتدایی این انقلاب برمیگردد که به مرور زمان و در مواجهه با مشکلات عدیده سر راه حکومت اسلامی، ابتدا تن به نوعی عملگرایی داد و سپس در دامن تجدید نظرطلبی های معرفتی، استحاله گشته و به شکل کنونی درآمد.

 وجه معرفتی این پدیده معطوف به نوعی کوشش فکری نظاممند برای برقراری تعادل و توازن میان دین و مدرنیته و یا به بیان دیگر بین جوهر مدرنیته (عقلانیت خودبنیاد) و گوهر دین (وحی و ایمان) است. البته نمیتوان منکر تأثیرپذیری کلی این پدیده از جریان کلی جنبش احیاء اسلامی در جهان و نحلههای ایرانی آن مانند نوگرایان دینی (امثال مهندس بازرگان) و احیاگرانی چون (شریعتی و طالقانی) شد. صد البته به این معنا استاد احمدیان روشنفکر دینی نیست و جامعه کردستان هم اساساً به دلیل ماهیت بیشتر سنتی و کمتر مدرن شدهاش (حداقل تا سالهای اخیر) کمتر مستعد زایش و پرورش چنین تجربهای بوده است. هرچند که به صورت کلی در میان برخی طلاب و دانشجویان علاقمندان به آثار و تولیدات روشنفکران دینی مرکز وجود دارد.

در سطور بالا به جنبش احیای دین هم اشارهای شد. اگر احیا را در برابر مرگ و موت و بیخبری بگیریم، سرچشمههای این حرکت به واکنش نخبگان جوامع مسلمان بخصوص در اوایل سدهی میلادی گذشته ، به حضور نظامی و فرهنگی و اقتصادی قدرتهای استعماری غربی در درون جوامع خودشان برمیگردد. در واقع احیاگری دینی نوعی خودآگاهی ناشی از برخورد تمدن پیشرونده و در حال ترقی غرب با تمدن خموده از نفس افتاده و ضعیف اسلامی ومسائل مستحدثه از رهگذر آن بود. کوشش فکری و عملی این جنبش بصورت کلی معطوف به ارائه راه حلهای اسلامی به مسائل روز و در سطحی آرمانیتر احیای خلافت اسلامی به مثابه نماد مجد و عظمت گذشته اسلام و بازمانده دوران طلایی صدر آن بود. این جریان در پویه تاریخی نسبتاً طولانی خود و جغرافیای متنوع محل فعالیتش نحله و گرایشهای فکری گوناگونی چون اصلاحگری، نوگرایی و سنتگرایی را ذیل چتر گفتمانی خود پرورش داد. اگر برای پرهیز از اطاله کلام از سر ناچاری به حذف برخی ضروریات بپردازم، باید بگویم که مهمترین نمودهای عملی و عینی این جریان در کردستان، گروه مکتب قرآن مرحوم مفتیزاده و گروه اخوانالمسلمین (جماعت دعوت و اصلاح) هستند که اولی در ابتدای پیروزی انقلاب به صورتی نسبتاً فراگیر در عرصه اجتماع و سیاست ظاهر شد و دومی هم در دو دهه اخیر همواره حضوری در حاشیه ولی نسبتاً جدی داشته است. تا جایی که بنده اطلاع دارم استاد احمدیان با هیچکدام دارای رابطهای مستقیم، ارگانیک و مداوم نبوده است. هرچند نمیتوان منکر برخی دلبستگی و همدلیهای عاطفی و دوستانه و مراودات مقطعی و… شد. در سطح کلیتر هم نمیتوان نقش گفتمان و فراروایت جنبش احیاء اسلامی (برای فعالان حوزه دین) بر افکار، زندگی و اندیشههایش را انکار نمود، اما به نظر میرسد قراردادن قطعی و کلی او ذیل تابلوی «احیاگر اسلامی» هم با مشکلات نظری و عملی عدیدهای همراه باشد. چرا که از سویی با هیچ جریان احیاگرانه همراهی کامل نکرده و از سوی دیگر در کتاب کلام جدید (که مجموعه مقالات و نوشتههای نظریاش است) علیرغم هویدا بودن دغدغههای کلی احیاگرانه، فقدان عمق و غنای نظری لازم در نوشتهها، کار پژوهشگر را در این راستا دشوار میسازد. صدالبته در وادی هم میتوان متذکر شد که ویژگیها و مختصات کلی جامعه کردستان ایران به دلیل روند آهسته تجدد در آن و استواری ساختهای سنتی و نیز مسایل خاص سیاسی و فرهنگی چندان مستعد بروز و ظهور چنین اندیشهها و حرکتهایی نبوده است. به عنوان مثال ظهور شخصیت احیاگری چون سعید نورسی در کردستان عثمانی بخشی به ویژگیهای شخصیتی خودش برمیگردد و بخشی دیگر هم در ارتباط مستقیم و تنگاتنگ با محیط اجتماعی آن زمان ترکیه قرار دارد که به تازگی با تحولاتی از قبیل الغای خلافت، حضور نیروهای بیگانه، اعلام جمهوریت و نیزافول اقتدار نهادهای سنتی مانند طریقتهای صوفیه روبرو شده بود. انسانها فرزند زمانه و جامعه خویشاند و آثار بجامانده و تحولات ناشی از آنها هم در ارتباطی دیالکتیکی بین اراده آنها به عنوان کارگذار و جبر زمان و مکان به عنوان ساختار قرار دارد.  استاد احمدیان هم از این قاعده مستثنی نیست. او در کنار داشتن ویژگیهای شخصی چون هوش و نبوغ و ذکاوت بالاتر از میانگین جامعه، محصول و مولود جامعهای بود با نیروهای اجتماعی خاص خود. کارکردهای دینی مخصوص و ویژگیها و مختصات متفاوت از جاها و جوامع دیگر. بر مبنای این فرضیه و در نظرداشت جامعه کردستان ایران به عنوان یک واحد مستقل تحقیق ، میتوان او را یکی از نمادهای بارز روحانیت «قدیم» کردستان و شاید یکی از آخرین آنها دانست. تعریف روحانیت «قدیم» تنها بر اساس تعریف، تمایز و مرزبندی با مفهوم «روحانیت جدید» ممکن است. اما قبل از آن تذکر نکتهای مهم را خالی از فایده نمیبینم و آن اینکه این تقسیمبندی فارغ از هرگونه تفاوت و ارزشگذاری خاص است و حتی تقابل دو مفهوم قدیم و جدید در آن، به معنای رویارویی مفاهیم نوگرایی و سنتگرایی هم نیست.  چه ممکن است استاد احمدیان در بسیاری از محورهای فعالیت فکری و قلمی خود هم از اسلاف و هم برخی از روحانیون سنتگرا و یا منادیان سلفیگری نوگراتر و متجددتر باشد. شاید سادهترین راه برای اثبات قدیمی بودنش همان ویژگیهای شخصیتیاش بصورت جامعالجمع نقشهایی چون اسلامشناس، مفسر قرآن، مورخ، ادیب و شاعر باشد. قابلیت و تواناییهایی مشخص در شاخهای مختلف اسلامشناسی (اعم از قرآن، حدیث و کلام) تبحر و مهارت در شعر و ادبیات کردی، داشتن علایق و گرایشهای ملی و میهنپرستانه و در کنار این ویژگیهایی چون فصاحت و بلاغت در سخن و داشتن خط خوش و نکو، او را به روزگاران دوری پیوند میداد که مساجد و «حجرهها» تنها مراکز تولید دانش و معرفت در جامعه کردستان بوده و پایگاه آموزش، تربیت و نهایتاً ظهور شخصیتهای سیاسی، فرهنگی و دینی کرد به شمار میرفتند. طبعاً در جامعه سنتی و پیشامدرن کردستان در دههها و سدههای گذشته که دین نقش محوری در هویتبخشی به فرد و جامعه (شامل اجتماعات خرد و کلان انسانی) داشت، حجرهها، مساجد و تکایا به عنوان نهادهای سنتی و دیرپا و استوار و با ساختاری منطبق با ویژگیها و مختصات اجتماع ساده آن روز، کارکردهای آشکار و پنهان گوناگونی در راستای حفظ انسجام و قوام بخشی به جامعه داشتند.از کارکردهای دینی و مذهبی گرفته تا به دوش کشیدن بار شعر و ادبیات کردی و رهبری جنبشهای ناسیونالیستی یا جنبشهای بغایت مذهبی که از درونمایههای ملیگرایانه هم برخوردار بودند، همه و همه در دایره شمول این تعریف قرار میگیرند. اما امروزه و به دلایل گوناگون ساختاری و فرهنگی و… نهاد روحانیت کرد با چالشها و بحرانهای مختلف و به تبع آن پرسشهای جدی و اساسی مواجه شده و طبعاً  بسیاری از کارکردهای سابق خود را از دست داده است.در حالیکه به نظر نمی آید که به صورت مشخص واجد نقش ها و کارکردهای جدیدی شده باشد که در الزم و تناضر منطقی با مقتضیات عصر جدید و نقش دین در ان باشد. مهمترین عاملی که به لحاظ ساختاری نهاد روحانیت کرد را در هیأت سایق خود دچار بحران نموده، جهانی شدن آثارمدرنیزاسیون از قبیل انقلاب در تکنولوژی ارتباطات، گسترش آموزش عمومی سکولار، رشد طبقه متوسط جدید (که ماهیتاً نمیتواند پایگاه اقتصادی روحانیت باشد)، گسترش نرخ شهرنشینی و پیامدهای معرفتی همه این تحولات به صورت رشد جهانبینیهای عرفی و حقمدار در مقابل جهانبینیهای تکلیف مدار و آنجهانی سابق، جامعه ما را وارد یک دوران طولانی گذار با آثار و دستاوردهای متضاد و پیچیده نموده که در آن نرمهای پیشین متزلزل شده و هنجارهای جدید هم هنوز نهادینه و پذیرفته نشدهاند. در جوامع در حال گذار، بسیاری از نهادهای سنتی و ریشهدار که بویژه دغدغههای دفاع و صیانت از نظم و هارمونی گذشته را دارند، دچار بحران شده و حتی برخی از کارکردهایشان به ضد کارکرد بدل میشود، یا اصلاً کارکردهای جدیدی مییابند. نهاد روحانیت کرد هم به عنوان یک نهاد سنتی و ریشهدار از این قاعده مستثنی نیست. گسترش مدارس جدید و دانشگاهها و مراکز آموزش عالی به مثابه سدی در برابر خاصیت و کارکرد سابق حجرهها و مساجد برای جذب نخبگان و استعدادهای درخشان جامعه عمل کرده و از لحاظ کمی و کیفی، سطح و میزان تولید آنها را پایین آورده و بدین وسیله کارکرد اصلی آنها را با نوعی اختلال مواجه کرده است.

در حالیکه از روحانیت کرد به عنوان یک نهاد قدیمی و ریشهدار انتظار میرود که سطح نهادمندی آن از هر تشکیلات و سازمان دیگری بالاتر باشد. اگر نهادمند شدن را فرایندی بدانیم که سازمانها و شیوههای عمل با آن ارزش و ثبات مییابند، میتوانیم ادعا نماییم که یک جنبه از بقای آن صرفاً به مسأله زمان ارتباط دارد. یعنی هر نهاد یا شیوه عملی که زمان بیشتری را پشت سر گذاشته باشد سطح نهادمندی آن بالاتر است. مثلاً میتوان فرض کرد که احتمال این که یک سازمان صدساله بتواند یک سال دیگر عمر کند، شاید صد برابر بیشتر از احتمال بقای یک سازمان یکساله باشد. نهاد کلیسا در غرب با ظهور مدرنیته و بازنگری در نقش دین در جامعه وظایف و کارکرد دیگری پیدا کرده است که بقا و نهادمندی آن را تضمین میکند. نهاد روحانیت شیعه هم که ادامه روند مدرنیزاسیون دوره پهلوی در صورت عدم وقوع انقلاب اسلامی میرفت که آن را با مشکلاتی شبیه روحانیت کرد مواجه سازد، در پیوند با قدرت مذهبی حاکم، ضمن حفظ برخی نقشها و وظایف سنتی، کارکردهای دیگری هم برای خود دستوپا کرده است. اما دقیقاً همین تحول یعنی وقوع انقلاب اسلامی و به قدرت رسیدن گرایش اسلامی فقاهتی شیعه برای روحانیت کرد، سرچشمه مشکلات و چالشهای گوناگون و عدیده دیگری شده  که بر مشکلات ساختاری پیشگفته اضافه شده است.جان کلام این است که چالشهای ساختاری و کارکردی که از رهگذار مشکلات فوقالذکر برای روحانیت کرد بوجود آمده، نقش سنتی آن را به عنوان مولد و پرورنده روحانیان ادیب و شاعر و حکیم و متأله و سیاستمدار (در مقام نقشآفرینی در حرکت و جنبشهای ناسیونالیستی) که به نوعی به آنها نقش مرجعیت اجتماعی میبخشید را با چالش مواجه کرده است.. روحانی قدیم کرد گروه مرجع اجتماعی به شمار میرفت همانند نقشی که روشنفکران و نخبگان در جوامع توسعهیافته دارند. روحانی جدید اما اینگونه نیست.

از حجره و مدارس علوم دینی قدیم کردستان، ملا عبدالکریم مدرس و استاد احمدیان بیرون میآمدند، از حجرههای فعلی اگر نخبهای هم صادر شود، علی باپیر و کریکار هستند که از نظر این نوشتار نمادهای روحانی جدید به شمار میروند.البته اگر بتوان ظهور نسل جدید روحانیت کرد را به گونهای تطبیقپذیری کارکردی حجرهها و نهاد روحانیت در کل نسبت داد، باز این پرسش مطرح میشود که هستی شناختی این جریان چقدر ریشه در سنتهای قدیمی و ریشهدار روحانیت کرد دارد. به عبارت دیگر از روحانی جدید و روحانی قدیم کدامیک اصیل هستند؟ پر واضح است که از لحاظ هستیشناختی، روحانیون جدید محصول نوعی خودآگاهی برآمده از پیامدهای مدرنیته بوده و در واقع مدرنهایی سنتیاند. یعنی بدون داشتن ریشههای قدیمی و سنتی سودای بازگشت به گذشته و سنت را در سر میپرورانند. تمنایی که به دلیل ویژگیهای پارادوکسیکالشان، چیزی نزدیک به محال است. اینان برخلاف اسلاف خویش دغدغههای جهانوطنی اسلامیشان بر علایق بومی و ملیشان میچربد و به دلیل ماهیت مدرن و ایدئؤلؤژیک گفتمانشان به شدت مستعد صفآرایی و تقابل با گفتمانهای غیرخودی و دیگری مانند گفتمانهای ناسیونالیسم، لیبرالیسم، مارکسیزم و… هستند. در حالیکه اسلاف آنان یعنی روحانیت قدیم درست برعکس آنان بوده و نقش نوعی چسپ اجتماعی و بافت همبندی را داشتند که در غیاب سازمانها و نهادهای مدرن، باعث حفظ همبستگی اجتماعی میشد. منباب مثال جریان ناسیونالیست سکولار تا دو سه دهه پیش بیشترین یارگیریش را از میان روحانیان انجام میداد و بخصوص عقبه تشکیلاتی و لجستیکیاش را در شبکهی وسیع امامان جماعت و پیشنمازان مناطق روستایی جستجو مینمود. صورتبندی گفتمان روحانیت نسل جدید اما در وجه تئوریکاش بر شکاف سکولار/مذهبی  و در وجه سیاسیاش بر شکاف شیعه / سنی قرار دارد و این هر دو با چارچوب عمومی جنبش اجتماعی کرد (به عنوان عامل همبستگی اجتماعی) بیگانه است و این به تنهایی کافی است تا آنها را از ایفای نقش سنتی خود به عنوان گروه مرجع و نیز عامل پیوند بازدارد و به یکی از اقلیتهای سیاسی ازهمگسیخته جامعه بدقواره در حال گذار تبدیل نماید.

ما برای گذار مسالمت آمیز به دمکراسی و مدرنیته هم به نهاد احتیاج داریم، هم به میزان بالایی سرمایه اجتماعی و روحانیت کرد در نقش سابق خود هر دوی اینها را دارد .اما در حالیکه به علت تغییرات فراوان گوناگون سیاسی اجتماعی اقتصادی و فرهنگی دیگر نقش سابق به صورت دقیق ممکن نیست. برنامهای علمی نظاممند و شایسته برای بررسی مجدد و تعریف و تفکیک نقشهای روحانیت کرد بر اساس اصول و ویژگیهای قدیمی و اصیل آن و در نظرگرفتن شرایط و واقعیتهای جدید ضروری است. طرحی که در راستای افزایش سرمایه اجتماعی برآمده از آن و نیز استواری درجه نهادمندی آن باشد. از این رهگذر است که میتوانیم ادعا کنیم ما قبل از آن که به علی باپیر و کریکار نیاز داشته باشیم، نیازمند تکرار شخصیتهایی چون استاد احمدیان و استاد مدرس هستیم. دغدغه اصالتخواهی و تمنای احیای سنن و هنجارهای روحانیت قدیم، دعوایی ایدئولوژیک و از جنبش «بومیگرایی» صرف نیست که خود ریشه در برداشتهای ابزاری و غیردمکراتیک از مدرنیته دارد. بلکه درست خلاف آن بوده وبرآمده از خواهشهایی است که سر «مدرنیته بومی» در سر داشته و سودای دین مدنی و غیر ایدئولوژیک و روحانیتی اصیل و مستقل از قدرت و گفتمانهای ایدئولوژیزده را در سر میپروراند.

منبع : سایت نیشتمان

 

 

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا