کفر و ایمان
بسم الله الر حمن الر حیم
کفرگسیختن از زندگی حقیقی ازلی ابدی است… زندگیی که نیستس نمی پذیرد و به دل زمین فرو نمی رود و پنهان نمی شود…پس کفر مرگ است …کفر کناره گیری از نیروی کار آی مو ثر در سراسر گسترده هستی است… پس کفر مرگ است…کفر فرسودن و پسیدن دستگاه گیرنده و فرستنده فطری است…لذا کفر مرگ است…ولی ایمان تماس پیدا کردن و یاری طلبیدن و باید گفتن است…لذا ایمان زندگی است…قطعاًکفر پرده ای است که روح را از نگرش و آگاهی باز می دارد…پس کفر تاریکی وظلمت است…مهری بر اندامها و احساسها است…لذا کفر تاریکی وظلمت است…کفر ظلمت تاریکی است.سر گردانی وویلانی در بیابان بر هوت است.لولیدن وپرسه زدن در گمراهی وظلالت است…کفر ظلمت وتاریکی است…
ایمان چشم باز کردن و در یچه دل گشودن و نگریستن و دیدن است.ایمان فهمیدن پایداری کردن است…پس ایمان نور است با همه ارکان اصولی که نور دارد.
کفر در خود فرو رفتن و عقبگرد کردن و عقب ماندگی است…کفر به تنگنا افتادن است…کفر گریز از راه ساده سرشتی است…کفر سختی ودشواری است…کفر نا امیدشدن و بی بهره ماندن از آرمیدن و آرامش پیدا کردن در کنف پر امن و امان الهی است…کفر پریشانی درون و نا آرامی بیرون است.کفر اضطراب ونگرانی وپریشانی است.
ایمان سعه صدر پیدا کردن و آسوده خاطر شدن و به اطمینان و آسودگی رسیدن و در زیر سایه فراخ آرمیدن است.
کافر چیست؟بوته سر گشته ای است که از زمین گسیخته وکنده شده است و هیچ گونه پیوندی با خاک این هستی ندارد و هیچ گونه ریشه ای از آن در خاک وجود ندویده است و فرو نرفته است . کافر کسی است که رابطه اش با آفریدگار هستی گسیخته است. او گسیخته از هستی است. او را با هستی پیوند نمی دهد مگر پیوند های ناچیزی که بر جوشیده از وجود فردی و محدود است. در تنگ ترین حدود ثغور و گوشه و کنار قرار دارد ،حدود و ثغور و گوشه و کناری که چهار پایان در آنجا ها بسر می برند. در مرزهای محسوسات زندگی می کند. در مرزهائی ، زندگی را سپری میکند که با حواسّ از این وجود درک و فهم شود و بس.
پیوند با یزدان ،و پیوند در راه یزدان، فرد فنا پذیر را به ازل قدیم و به ابد جاوید می پیوندد. گذشته از این ،او را به جهان حادث و حیات ظاهر پیوند می دهد… علاوه بر این هم ،او را به کاروان ایمان و ملّت یگانه ای می پیوندد که از دیر باز در گذر زمان در حرکت است ، و ریشه در روزگاران دارد، و ناگسیخته در چرخش زمان است ، و زنگ این کاروان در طول روزگاران به گوش جان رسیده است و زنجیره ی آن ناگسیخته است.
شخص مومن در کاروان ایمان حرکت می کند ودر روابط غنی است، ودر خویشاوندی غنی است.
او همگام با {هستی}است و به سبب داشتن چنین یاری بی نیاز است ؛ هستی و وجودی که پر و طولانی و روشن است ، وبا عمر محدود شخص او از حرکت باز نمی ایستد و لحظه ای توقف نمی کند.
وقتی که انسان این نوررا در دل خود می یابد، حقائق این آئین برای وی به صورت شگفتی جلوه گر می آید ؛ و برنامه ی آن در عمل و حرکت به گونه ی عجیبی پدیدار می گردد…
صحنه ی زیبا و دلربایی است، صحنه ای که انسان آن را در دل خود می یا بد، هنگامی که این نور را در دل خود می یابد…صحنه ی هماهنگی فراگیر شگفتی که در سرشت این آئین و حقائق آن نهفته است . صحنه ی کامل زیبای دقیقی در برنامه ی کار و راه آن است . این آئین تنها مجموعه ای از اعتقادات و عبادات و قوانین و رهنمودها نیست و بس .
بلکه (نقشه ی) یگانه ی تو در توی آمیزه هماهنگی است …لبریز از عشق و محبت است . همچون زنده ای به نظر می رسد که با فطرت همآوا می گردد و فطرت باآن همآوا می شود در انس و الفت ژرفی ،و در دوستی و رفاقت استواری ،در محبّت و مودّت بس مهربانانه ای .
وقتی که انسان این نور را در دل خود می یابد ،حقائق وجود ،حقائق حیات، حقائق مردمان ، و حقائقی که در گسترده ی هستی و در جهان انسان ها رخ می دهد ،برای او جلوه گر می آید …این حقائق برای او در صحنه ی زیبا و دلربا و مات و مبهوت کننده ای در مقابل دیدگانش جلوه گر می آید .صحنه ی سنّت و قانون دقیقی که مقدّمات و نتائج آن در نظم و نظام محکم و استواری پیاپی می گردد ،ولی هر چه هست سرشتی و ساده است…صحنه ی مشیّت توانائی است که در فرا سوی سنّت و قانون جاری در پیکره ی وجود قرار دارد سنّت و قانون را به پیش می راند تا کارگر و کارا شود و عمل کند . مشیّت توانایی که آزاد است و از هر سو سنت و قانون را احاطه کرده است … صحنه ی مر دمان و حوادث است .مردمان در دائره ی قانون قرار دارند ،و قوانین نیز در همین دائره قرار گرفته اند .
وقتی که انسان این نور را در دل خود می یابد ،روشنی ووضوح را در هر کاری ودر هر چیزی ودر هر رخدادی می یابد . روشنی و وضو ح را در ذات خود ودر خاطره ها و اندیشه ها و نقشه ها وراه ها وروشها ی خود می یا بد. روشنی و وضوح را در همه چیز پیرامون خود می یابد،چه سنّت و قانون نافذ یزدان باشد ،و چه کارهای مردمان و اندیشه ها و نقشه های پنهان و آشکار ایشان باشد . تفسیر و تعبیر حوادث و تاریخ را در نفس وعقل خود ،و در جهان واقع پیرامون خویش می بیند و می یابد ،انگار آن را از روی کتابی می خواند .
هنگامی که انسان این نور رادر دل خود می یابد،روشنی و روشنایی را در اندیشه ها و احساسات و سیماهای خود می یابد ، و آسایش را در دل و حال و مال خود می یابد ،و خوشی و آسودگی می بیند در پرداختن به کارها و فراغت از کارها ،و در روی آوردن حوادث و پشت کردن رخدادها ،و اطمینان و اعتماد و یقین رادر هر حالتی ودر هر زمانی می یابد .
تعبیر نادر قرآنی ؛این چنین حقیقتی را با آهنگها و نواهای الهام گرانه ی خود به تصویر می کشد:
{او من کان میتا ،و جعلنا له نوراً یمشی به الناس ،کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها ؟ }
مسلمانان پیش از این آئین این چنین بودند . پیش از آن که ایمان به ارواحشان دمیده شود و ارواحشان را زنده گرداند ،و این نیروی سترگ سر زندگی و جنبش و والا نگری و آگاهی را در آنها آزاد سازد … دلهایشان مرده بود . ارواحشان تاریک بود … امّا بعد از آن که آب ایمان بر دلهایشان پاشیده می شود ، به جنبش می افتد و تکان می خورد . ناگهان نور در ارواحشان می درخشد و جانها یشا ن روشن می شود . نور از جانهایشان سر ریز می کند و همه جا را تابان و درخشان می سازد. ارواح آنان در پرتو نور در میان مردمان روان می گردد و گام بر می دارد و سر گشتگان را رهنمود می کند ، گریزندگان و رمندگان را در می یابد و بر می گرداند ، تر سو یان را اطمینان می بخشد و ایمن می نماید بندگان را آزاد می سازد ، نشانه های راه را برای انسان ها نمودار می گرداند ،تولّد دو باره ی انسان را اعلان می کند . تولّد دوباره ی انسان آزاده ی آگاه و روشنی که خو یشتن را از بندگی بندگان رها می سازد و تنها به بندگی یزدان می پردازد.
امّا این ایمان فقط کلمه ای نیست که با زبان جاری شود ، بلکه حقیقتی است و ادرای تکالیفی و امانتی سنگین و جهادی است مستمر به محتاج به صبر . کافی نیست که مردم بگویند ایمان داریم …
به محض ابراز کلمه ی ایمان و ابراز چنین ادعائی باید مورد آزمایش قرار گیرند ، و در معرض فتنه و بلا قرار گرفته و همچنان ثابت قدم ، ایمان را شعار خود قرار دهند و در حلیکه عناصری خالص و قلوبی پاک دارند ، آزمایش را از سربگذرانند .
همچنانکه طلا را به آتش می سپارند تا خالص شود و عناصر ناخالصش را بگیرند ، آزمایش و بلا هم چنین وضعی را برای قلوب ، پیش می آورند . ( أحسب النّاس أیترکوا أن یقولوا آمنّا و هم لا یفتنون . )
ایمان امانت خداوند در زمین است و کسانی می توانند این امانت را به سر منزل مقصود ،برسانند که اهلیّت لازم را ،داشته باشند و در وجودشان قدرت و اخلاص لازم ، و تجرّداز دنیا را کسب کرده باشند . کسانی می توانند این امانت را ، حفظ کنند که ایمان را بر سلامت طلبی و عافیت خواهی و بهره وری از دنیا ، برتری دهند ؛ و این انتخاب به معنی خلافت خداوند در زمین و راهنمایی مردم به راه دین و حاکم گرداندن برنامه ی الهی در زمین است . ایمان ،امانتی محترم و در عین حال سنگین و یکی از امور مهم دین می باشد که مردم باید آنرا رعایت نمایند و به همین خاطر ،دین خداوند به عده ای خاصّ ، که بر بلا و ابتلا صبر داشته باشنند ،محتاج است ؛ پس باید فتنه و بلا وجود داشته باشد.
انواع فتنه و بلا:
یکی از انواع فتنه و بلا که در مورد مؤمن پیش می آید ،اذیت و آزاری است که از طرف اهل باطل متوجه ی ایماندار می شود ؛ایمانداری که کمک کار و نصیری ندارد که او را مورد حمایت قرار دهد و قدرت و سلطانی ندارد که در برابر طاغوت ایستادگی کند و این مشخّص ترین صورت فتنه است که در مرحله ی اول به ذهن انسان خطور می کند ،ولی این سخت ترین و درد ناک ترین صورت فتنه و بلا نیست .
صورت های دیگری موجود است که خیلی درد ناک تر و کشنده تر هستند ،که نمونه ی آن خانواده و قوم و فامیل است که می ترسند مبادا به خاطر ایماندارشان ، ضرری متوجه ی آنان گردد . در حالیکه ایماندار کاری از دستش ساخته نیست . بنابراین مؤمن را تحت فشار قرار می دهند تا شاید او را به سازش کشانند یا او را تسلیم کنند و به اسم فامیل یا قوم یا اینکه دلسوز او هستند ، او را مورد اذیت و آزار قرار می دهند .
نوع دیگر آن است که اهل باطل ، از نظر امکانات مادی بی نیاز بوده و مردم همه ، مشاهده می کنند ، که اهل باطل ،در مسائل دنیا موفق بوده و اکثریت مردم برایشان هورا می کشند و کف می زنند و هر نوع مانعی در راه کسب دنیایشان بر داشته می شود . مجد و عظمت های دروغین و تابلو های تقلبی برایشان ساخته می شود ،و زندگی د نیا به کامشان می چرخد. در حالیکه ،ایماندار اهمال شده و مورد انکار قرار می گیرد ،احدی به او توجهی ندارد و کسی از او دفاع نمی کند و ارزش حقی را، که در وجودش موجود بوده، نمی شناسد مگر ، گروهی کم ،که آنان هم در زندگی د نیا هیچی ندارند و بی امکانات می باشند و اینجاست که انسان احساس غربت می کند،و عقیده در میان مردم به صورت عجیب و غریب در می آید و در چنین وضعی ،مومن،به محیط خود می نگرد ومتوجه می شود که همه چیز و همه کس غرق در گمراهی بوده و خودش هم براستی غریب و مطرود است .
نوع دیگر ازفتنه و بلا آن است که مومن، به طورمشخص و بارز آن را ، در این روزگار می بیند که دولت ها و حکومت هایی وجود دارند که غرق در پستی ورذیلت بوده ولی با این وجود ، از نظر مسائل انسانی ودنیایی مترقی بوده و متمدن می باشد ،و فرد می تواند روی حقوق خود حساب کند وارزش خود را به عنوان فرد باز یافته و حقوقش لگدمال حکومتها نمی شود و با اینکه ادعای پیروزی از خداوند را ندارند بسیار ثروتمند و از نظر امکانات مادی پیشرفته هستند.
نوع دیگر فتنه وبلا،که از همه سخت تر و تلخ تر می باشد ،فتنه نفس و شهوت و کششهای درونی وسنگین بودن گوشت وخون وعلاقه مندی بهره وری از دنیا وقدرت و بدست آوردن راحتی واطمینان در دست یابی به دنیا ست.و به همین خاطر نمی تواند راه ایمان را ،به درستی بپیماید و در درونش موانع وکشش های عمیقی وجود دارد که مانع حرکتش در راه ایمان می شود.شرابط واوضاع واحوال مردم منطق منحرف زمانه مانعی دیگر است.در چنین اوضاع واحوالی ،اگر بلا وفتنه ،طول بکشد ،و نصر خداوند هم به تأخیر اقتد.براستی فتنه سخت ترین شرایط را ،برای مومن پیش می آورد ،و کسی نمی تواند بر راه ایمان ثابت قدم باقی بماندمگر رحم خداوند به فریادش برسد.آری چنین کسانی هستند که حقیقت ایمان را ،در قلوب خودشان محقق ساخته و به عنوان امانت داران دین خداوند ،در زمین ،معرفی می شوند و لازم به تذ کر است ،که خداوند عمداً خواهان اذیت و آزار مو منین نیست ،بلکه می خواهد ،به وسیله فتنه وبلا ،ایمان داران حقیقی را پرورش دهد تا توانایی حمل امانت الهی را ،داشته باشند،پس ایمان داران محتاج یک نوع کلاس خاص تر بیتی هستند و این هم میسر نیست مگر با تحمل مشقت های عملی و اینکه حقیقتاً بر شهوات خود حاکم گردندو صبری حقیقی را پیشه سازند و به نصر خداوند و اجر قیامت علی رغم طول فتنه و بلا ،اطمینان حقیقی داشته باشند .
شداید و مشکلات ،موجب پاکی نفس و صیقل دل می شوند ، خبث و نا پاکی را از دل می ربایند،استعدادهای بالقوی را ،به فعلیت در آورده و در راه شکوفای دعوت به کار می گیرند.شداید ومشکلات بصو رت پتکی آهنی در آمده و بر سر نفس می کوبد تا او را محکم نموده و صیقلش دهند شداید و ضعیتی سخت را برای جماعت پیش می آورد ، به طور ی که هیچ کی نمیتواند پایدار بماند مگر از همه محکم تر و طبیعتی قوی تر داشته باشد و اتصالش به خداوند زیادتر وامیدش به نصر او بیشتر و نیز به اجر قیامت افزون تر باشد.
آری اینان هستند که پرچم پر افتخار دین را ،در نهایت در دست خواهند داشت و بعد از سپری کردن دوران امتحان الهی ،به عنوان امانت داراندین خدا،انتخاب شوند و وقتی امانت را قبول کردن آنها را از همه چیز عزیز تر می دارندو در راهش عزیزترین را فدا می کنند،مخنت ها را با دل وجان می پذیرندو تمام آلام وفداکاری ها را تخمل می کنند.
کسی که خون و اعصاب و راحتی و لذتها را،در راه دین فدا کرده باشدو مشکلات را صبورانه پشت یر گذاشته باشدبدون شک قدر وارزش امانتی را که به او سپرده باشند بخوبی درک کرده و حاضر نیست دعوت را،بعد از این همه مشکلات ،تسلیم دشمنان دعوت نماید.
و در آخر،پیروزی دعوت هم ،که همان حاکم شدن حق است،مسأله ای است که به خداوند مربو ط است،و مومن،در این مورد،دچار شک وتردید نمی شود و اگر نصر وکمک خداوند به تأخیر افتد به خاطر حکمتی استکه خداوند آن را تقدیر نموده و خیر ایمان واهل ایمان در آن است و هیچ کس به اندازه خداوند در مورد دفاع از دین غیر تمند تر نیست.
همین افتخار برای مومنین کافی است که مورد امتحان وبلا قرار گیرند و خداوند آنان را،برای فتنه وبلا،انتخاب نماید،و امانت دار دین خداوند ،باشند واینکه خداوند ،خودش شهادت دهدکه حتماً در دین عقیده شان نوعی صلابت و استحکام موجود بوده است ،که مورد امتحان قرار گر فته اند.
ترجمه فی ظلال جلد ۴ ……………………………دکتر مصطفی خرمدل