سیلی محکمی بر غافلان و درسی برای عبرت
سیلی محکمی بر غافلان و درسی برای عبرت
نویسنده: بدیع الزمان سعید نورسی / مترجم: داریوش موسوی
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
(وَما الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُورِ )[۱]
ای نفس بدبختم! ای سرگردان در غفلت! ای آن که زندگی را شیرین و لذت بخش می بینی و طالب دنیا هستی و آخرت را فراموش کرده ای! آیا می دانی به چه شباهت داری؟ به شتر مرغی که شکارچی را می بیند، و جای گریز و فرار، سرش را در ریگ و خاک فرو می برد تا شکارچی او را نبیند و غافل از آن است که جسم بزرگش بیرون مانده و شکارچی او را می بیند و اوست که چشمانش را در خاک پوشانده و جایی را نمی بیند!
ای نفسم! این مثال را ببین و در آن بیاندیش که چگونه حصر نظر به دنیا، لذت شیرین را به درد و تلخی مبدل می سازد! فرض کن در این قریه «بارلا[۲]» دو نفر هستند. نود و نه درصد از دوستان یکی از آن دو نفر به استانبول رفته اند، و در آن جا زندگی خوب و آرامی دارند و تنها یک نفر از دوستانش برای او مانده است که بالاخره او نیز به آن جا خواهد رفت؛ بنابراین این مرد به شدت مشتاق رفتن به استانبول است و درباره ی آن فکر می کند و در فکر پیوستن به دوستانش می باشد، لذا هرگاه به او گفته شود: «بیا و به آن جا برو» او با خوشحالی و شادمانی خواهد رفت.
اما مرد دوم که مانند اولی، نود و نه درصد از دوستانش از آن جا رفته بودند، گمان می کند که بعضی از آنان هلاک و عده ای هم در جاهای نامعلومی ناپدید شده اند یا همگی پریشان شده از بین رفته اند، لذا این مرد بی چاره به جای دوستان از دست داده اش می خواهد فقط با مسافری رهگذر انس بگیرد و با او خود را تسلی دهد و در درد و جدایی را ببندد!
ای نفسم! تمام دوستانت و در پیشاپیش آنان حبیب الله (ص) اکنون در آن سوی قبرند، در این جا جز یکی دو نفر نمانده است و آن ها نیز سفر خواهند کرد، از ترس مرگ از خوف قبر سر بر نگردان، بلکه چشم به قبر بدوز و مردانه و با شهامت به گودال قبر بنگر و به خواسته اش گوش کن و مردانه برو و به مرگ تبسم کن، ببین چه می خواهد؟ مبادا غفلت کنی و شبیه مرد دوم شوی!
ای نفسم هرگز نگو: «زمانه تغییر کده و عصر، عصر دیگری است و مردم غوطه ور در دنیا و فریفته ی حیات آن شده اند و سرمست از درد معیشت هستند! زیرا مرگ بر سر جایش باقی است و هرگز فراق به بقا مبدل نخواهد شد و عجز بشری و فقر انسانی نیز دگرگون نمی شود، بلکه افزایش خواهد یافت و سفر بشریت هم به پایان نمی رسد، بلکه سرعت می یابد.»
و نیز نگو: «من هم همه مردم!» زیرا هر کس فقط تا دروازه ی قبر تو را همراهی می کند، و این گمان که دیگران در غم و مصیبت شریک و همراهت خواهند بود و با این گمان خود را آرامش می دهی بدان! که این نیز در آن سوی قبر پایه و اساسی ندارد.
گمان نکن، سرگردان و مهار گسیخته هستی، زیرا اگر با نگاه حکمت به این مسافرخانه ی دنیا بنگری، هرگز چیزی را بی نظام و بی غایت نخواهی یافت، پس تو چگونه بی نظام و بی غایت خواهی ماند؟! در حالی که هیچ یک از حوادث کونیه هم چون زلزله بازیچه دست تصادف نیستند.
مثلاً: وقتی می بینی لباس های رنگارنگی از انواع نباتات و حیوانات، چه در درون و چه بیرون آن بر تن زمین پوشانده شده و نظم و هماهنگی کاملی داشته و نقش هایی منقش بر آن مینا شده و سر تا پای آن از حکمت ها و هدف ها مزین و مجهز گردیده است و همچون مرید مجذوب مولوی، در دایره ی اهداف بسیار عالی با کمال دقت و نظم بر گرد خود می چرخد، پس چگونه حادثه ی مرگبار زلزله ی کره زمین را که با تکان دادن دوش خود عدم رضایتش را از بار فشار معنوی ناشی از اعمال بشر، به ویژه اهل ایمان نشان می دهد بی غایت و بی هدف گمان می کنی؟!
چنان که یکی از ملحدان می کوشید این حادثه را بی هدف و یک امر تصادفی جلوه داده و خسارت دردآور همه مصیبت زده ها را بدون دلیل و مقابله و هباء منثور نشان داده و انسان ها را به یأس و ناامیدی گرفتار می کند، در واقع او بدین طریق اشتباه فاحش و ظلم بزرگی را مرتکب می شد، حال آن که این گونه حوادث به فرمان حکیم رحیم، اموال فانی اهل ایمان را به عنوان صدقات بر ایشان ذخیره می کند و به منزله ی کفاره گناهان ناشی از کفران نعمت قلمداد می شود.
به زودی روزی فرا خواهد رسید که زمین مسخر، چهره اش را از اثر شرک اعمال بشر و کفران او آلوده و زشت می بیند و آنگاه به فرمان خالق چهره اش را با زلزله بزرگی پاک و تمیز می کند و به فرمان خداوند اهل شرک را در جهنم می اندازد و به اهل شکر می گوید: «بیایید وارد بهشت شوید!»
———————————————————
منبع: کلام ها (جلد اول) / مؤلف: بدیع الزمان سعید نورسی / مترجم: داریوش موسوی / انتشارات: نشر احسان ۱۳۹۰
[۱] – آل عمران: ۱۸۵
[۲] – نام شهری در کشور ترکیه می باشد و اکثر آثار بدیع الزمان سعید نورسی در این شهر تألیف شده است.