مشکلات مردم کُرد در خاور میانه
مشکلات مردم کُرد در
خاور میانه
دکتر عبدالله ابریشمی
مشکلات کردها در قرن
بیستم، از تحول ساختار سیاسی کشورهای منطقه ناشی شده است. دولتهلی حاکم بر کردها،
به طور سطحی برخی از شیوههای مدرنیته را برگزیدهاند، ولی محتوای انسانی آن را به
کنار نهادهاند. در منشور و میثاقهای جهانی حقوق بشر – که رویکرد مثبت مدرنیته است
– رعایت حقوق مدنی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی افراد و جامعه به همه
حکومتها تکلیف شده است، ولی در خاورمیانه، به سبب رویکرد منفی زمامداران کشورهای
منطقه در اختصاص کیان سیاسی، اداری و فرهنگی به قومیت خاصی در کشور به نام ملت،
کردها دچار محرومیت شدهاند. بدین سبب یگانه راه رهایی مردم کرد از مشکلات کنونی،
تبدیل اقتدار سیاسی ملت خاص به اقتدار قانونی تمام قومیتها و اهالی کشور است که
امروزه شهروند نامیده میشود.
در چنین نگرش مثبتی
بجای اینکه دولت مختص ملت خاصی باشد به تمام اهالی کشور که مرکب از قومیتهای
گوناگون است، تعلق خواهد داشت و ساختار ملت، نه در قالب هویت قومیتی خاص، بلکه در
قالب هویت یک « ملت مرکب » یا شهروند قرار خواهد گرفت به نحوی که همه اهالی کشور
از حقوق سیاسی و فرهنگی برابر برخوردار شوند.
تا پیش از تشکیل دولت
– ملتهای خاص در خاورمیانه، سرزمین نیاکانی کردها در قلمرو دولتهای فرامنطقهیی
عثمانی، ایران و روسیه تزاری بود. با این حال در ممالک مذکور، بخشی از حقوق فرهنگی
و اجتماعی مردم کرد بلامعارض بود و آن کشورها دخالت چندانی در زندگی خصوصی اهالی
کشورهای خود نداشتند، ولی پس از جنگ جهانی اول، اوضاع و ساختار سیاسی و جغرافیایی
منطقه به شرح زیر، دگرگون شد:
الف . دولت شوروی جانشین روسیه تزاری شد. دولت شوروی اعتنایی به رفع محرومیت سیاسی
کردها نکرد، ولی از لحاظ فرهنگی آزادیهایی به کردها داده بود. اگر چه در دوران
استالین ( ۱۹۲۷ ) برای رعایت نظر آتاترک، گروه عظیمی از کُردها از قفقاز جنوبی به
آسیای میانه تبعید شدند.
ب . رژیم پهلوی در اوضاع سیاسی ایران تحولی ایجاد کرد. رضا شاه، دولت نوین و
متمرکزی را بر پایه استبداد و تصور ملتی خاص و غیر متکثر در ایران به وجود آورد،
اما ابتدایی ترین حقوق انسانی کُردها و دیگران را سلب کرد.
ج . دولت فرا ملتی عثمانی به گروهی از دولت ملتهای ساختگی تجزیه شد، در نتیجه
سرزمین نیاکانی کُردها – که در تصرف عثمانی بود – در اثر زورمداری و دسیسههای
استعماری بین سه کشور ملت ساختگی ترکیه، عراق و سوریه تقسم شد.
زمامداران کشورهای
ساختگی خاورمیانه، سیاست ملت سازی و مدیریت سیاسی را بر امحای هویت مردم کرد قرار
دادند. کشور ملت ساختگی ترکیه در بازمانده امپراتوری کثیرالمله عثمانی با در بر
گرفتن تمام آسیای صغیر ایجاد شد. در حالی که بخش مرکزی و شرقی آسیای صغیر از ابتدای
تاریخ قسمتی از سرزمین نیاکانی کُردها و ارمنیها بوده است، ولی دولت نوین ترکیه،
آسیای صغیر را کشور منحصر به قوم ترک تلقی میکند.
نژادپرستان تُرک چند
سال پیش از تشکیل دولت – ملت ساختگی خود، مقدمات کار را با قتل عام ارمنیها آغاز
کرده بودند. آتاتورک نیز پس از جنگ جهانی اول، دست به قتل عام کُردها زد تا کشور
نوبنیاد ترکیه را به صورت «کشور ملت خاص ترک » درآورد. آتاتورک و پیروانش در مدت
80 سال اخیر از هیچ جنایتی نسبت به مردم کُرد دریغ نکردند. ترکها با نفی موجودیت
مردم کُرد آنان را تُرکهای کوهستانی میخوانند.
این سیاست ملت سازی
ناشی از رویکرد منفی به مدرنیسم و تمدن است و جنبه نژادپرستی، قبیلهگری و اعمال
شیوههای آپارتاید دارد.کشور نوبنیاد عراق نیز توسط بریتانیا مرزبندی شد و با
الحاق چند ایالت کردنشین عثمانی به مناطق عرب نشین بینالنهرین – که عراق عرب
خوانده میشد – به وجود آمد، اما نژادپرستان عرب تمام محدوده عراق نوبنیاد را سر
زمین اعراب میخوانند.
کشور سوریه نیز توسط
فرانسویها مرزبندی و ایجاد شد. دولت فرانسه با الحاق بخشی از مناطق کردنشین جنوب
عثمانی سابق، قلمروخود را گسترش داد و کشور سوریه را به وجود آورد. نژادپرستان عرب
در سوریه نیز، تمام آن سرزمین را متعلق به اعراب میدانند و در آن کشور با کُردها
چون مهاجرین رفتار میکنند! اکثر کُردها در کشور سوریه از داشتن شناسنامه محروماند!
ولی از نظر ترکیب جمعیتی و اسناد تاریخی، سرزمینهای مذکور « تک ملتی » نیستند و
نمیتوانند منحصر به یک ملت ناشی از یک قومیت خاص باشند. کشورهای نوین ترکیه،
عراق، سوریه و فلسطین، چند ملیتی هستند. در رویکرد مثبت مدرنیسم، میبایست روش ملت
سازی و تشکیل حکومت در این کشورها بر پایه « مرکب » یا شهروند تلقی کردن « ساختار
ملت » صورت بگیرد، نه در قالب یک ملت با هویت قومی و زبانی خاص.
سیاست کشورسازی
استعمار پس از پایان جنگ جهانی اول، بر پایه نیازهای اهالی و بافت قومی و فرهنگی
منطقه نبود، بلکه هدف استعمار تأمین منافع خویش بود. از سوی دیگر زمامداران
نژادپرست این کشورهای مخلوق استعمار، از همان آغاز سیاستی را در پیش گرفتند که به
جنگهای داخلی منجر شد و سرانجام در نمونه عراق به وضع کنونی انجامید. فلاکت کنونی
اهالی کشورهای ساختگی – اگر چه بیشتر آنان از منابع خدادادی (چون نفت) برخوردارند –
ناشی از سیستم سیاسی نادرست آن کشورها است. مردم کشورهای مذکور، در دست حکامی
اسیراند که از این ثروتها برای کشتار مردم و خرید و تولید سلاحهای کشتار جمعی و
فتنهانگیزی در منطقه استفاده میکنند. لذا باید پرسید:
این کشورهای مرزبندی
شده توسط استعمار، چه سودی برای مردم خود و خاورمیانه دارند؟ چرا دولتمردان برای
حفظ این واحدهای سیاسی – جغرافیایی استعمار ساخته، از هیچ تلاشی دستبردار نیستند؟
از سوی دیگر مفهوم ملت در اغلب کشورهای جهان نمیتواند در قالب ملت خاص – که در
برگیرنده هویت یکی از اقوام کشور باشد – قرار بگیرد، بلکه باید شامل همه اهالی
کشور با هرگونه هویت قومی، مذهبی و فرهنگی باشد.
در پروژه منفی ملت
سازی مصنوعی در بیشتر کشورهای خاورمیانه، بسیاری از نویسندگان نیز آلوده شدهاند.
آنان برای جاانداختن سیاست نادرست برتری طلبان و انحصارجویان، به تحریف حقایق
پرداختهاند. آشکار است که پس از جنگ جهانی اول، استعمار انگلیس در مرزبندی و
ایجاد کشورهای متعدد از مستملکات عثمانی، به گونهیی عمل کرد که به زیان ایران
بود. استعمار نه تنها کشورهای مسألهدار ساخت، بلکه ایدوئولوژی حکومتی نوین را نیز
به گونهیی به نخبگان ممالک خاورمیانه القا نمود که برای مردم کشور خود و همسایگان
همواره مشکل آفرین بودهاند.
اغلب کشور ملتهای خاص
در خاورمیانه، بیش از این که در برگیرنده یک ملت واقعی خاص باشند از ملتی ساختگی و
کاذب سخن میگویند: ترکها همه اهالی آسیای صغیر (ترکیه) را « ملت ترک » میخوانند،
عراقیها و سوریهای نژادپرست نیز عراق و سوریه را سرزمین خاص « ملت واحد عرب »
تلقی میکنند. اسرائیلیهای صهیونیست نیز سرزمین فلسطین را منحصر و متعلق به قوم
یهود (که خود را قوم برگزیده تصور میکنند)، میدانند!
در کشور ترکیه سیاست
ملتسازی کاذب، با خشونت جنایتکارانهای همراه است. سیاستی که موجب کشتار، تبعید
و زندانی کردن میلیونها نفر مردم بیگناهی شده است که جرم آنان ارادی نیست! بلکه
خلقتی است. در دو دههی آخر قرن بیستم، نزدیک به ۴۵۰۰ روستای کُردنشین در ترکیه منهدم
شد تا پناهگاه چریکهای پ. پ. ک. نشود!
صدام در عراق جنایت را
به اوج رسانید. در برنامه جنایتکارانه موسوم به انفال، قریب ۱۸۲ هزار نفر کُرد
نابود شد و بیش از ۴۰۰۰ روستا از بین رفت. چشمهسارهای منطقه با بتون کور شدند تا
کُردها نتوانند در آن مناطق به زندگی و فعالیت روزمرهی خود ادامه دهند. در سایر
برنامههای آدمکشی بعثیها، گروه بیشماری از مردم کُرد نابود و آواره شدند، اما
در تمام مدتی که این جنایات ادامه داشت، هیچ زمامدار کشور عرب – جز لیبی – نسبت به
این جنایات اعتراض نکرد. سه روز پس از بمباران شیمیایی حلبچه، کنفرانس کشورهای
اسلامی در کویت برگزار شد، اما هیچ سخنی از این جنایات به میان نیامد!زیرا برتریجویی
و انحصارطلبی، مانع عنایت به ارزشهای اسلامی و انسانی است!
اگر کشورهای نوبنیاد
ترکیه و عراق، بجای رویکرد نژادپرستانه در ایجاد کشور ملت خاص تُرک یا عرب، روشی
دمکراتیک، واقعگرا و انسان دوستانه اتخاذ مینمودند، وضع منطقه به کلی دگرگون میشد
و در شاه راه ترقی گام مینهاد. رویکرد به روش نژادپرستانه و قوم و قبیلهگرایانه
در ساختار سهگانه کشور، ملت و دولت، به انهدام میلیونی مردم کُرد انجامیده است.
مردمی که بر اساس دسایس استعمار در درون کشورهای نوبنیاد به صورت اقلیت درآورده
شدهاند!
با توجه به اینکه
جمعیت کُردها در سرزمینهای به هم پیوسته متصرفی عثمانی پس از جنگ جهانی اول، بیش
از چند کشور عربی آسیایی است، دسیسه استعمار برای تبدیل کُردها به اقلیت در درون
کشورهای نوبنیاد آشکار میشود.
از بدو تأسیس کشور ملتهای
ساختگی ترکیه و عراق، زمامداران نژادپرست این کشورها با ایجاد سیستم متمرکز مدیریت
و انحصار کیان سیاسی توسط قومیت غالب (ترک یا عرب) به ورطهی جنگهای داخلی و
کشتار مردم بیگناه کُرد افتادند، این امر برای هر دو کشور عراق و ترکیه، زیانهایی
در بر داشته است، اشغال عراق توسط آمریکا و گروه ائتلاف، ناشی از سیاستهای نادرست
زمامداران برکنار شده عراق است.
در ترکیه به جای
دمکراسی واقعی، نظامیان حاکم شدند. ثروتهای ملی برای کشتار و تهیهی سلاح و هزینههای
بیهوده نظامی به کار گرفته شد.
در ۱۵ سال جنگ با (پ.
پ. ک.)سالیانه بیش از ۱۲ میلیارد دلار هزینه شد، روستاها ویران شدند، میلیونها
نفر آواره شدند و سیاست تُرکگردانی با شقاوت تمام در ۸۰ سال اخیر جریان دارد. حتی
هنرمندان (خوانندهها) کُرد در ترکیه نمیتوانند به زبان کُردی آهنگ اجرا کنند و
نویسندگان به کُرد بودن خود اذعان نمایند. در عراق انهدام خانههای مردم کُرد و
تعریب مناطق نفت خیز عراق، توسط رژیمهای نژادپرست ادامه داشت. همسایگان عراق نیز
از تعدی و جنایات بعث در امان نماندند. جنگ جنایتکارانهی عراق بعثی، علیه ایران
و تصرف کویت و آتش زدن چاههای نفت، شواهد این امراند. متعاقب این جنایات و کشتار
جمعی، اکنون مردم مظلوم عراق تاوان جنایات حکام خود را پس میدهند.
بر اهل نظر آشکار است
که اگر دولتهای عراق و ترکیه به روش دمکراتیک و فدرال روی میآورند و به جای کشور
ملت کاذب به ایجاد کشور شهروند میپرداختند، آرامش و تفاهم در کشورهای مذکور
برقرار میشد و همهی اهالی اعم از تُرک، کُرد، عرب و سایرین، شهروندان متساوی
الحقوق کشور به شمار میآمدند.
در نگرشی واقع بینانه
به اوضاع خاورمیانه میتوان دریافت که ساختار ملت در کشورهای مذکور مرکب و غیر
بسیط است. ادعای دولتمردان این کشورها در مورد ملت واحد و بسیط، با یک زبان و یک
هویت قومی، پوچ و بی معنی است. در چنین کشورهایی، زبان و هویت فرهنگی هر یک از
اقوام کشور، بخشی از هویت ملی « اهالی کشور » است که باید به عنوان هویت ملت مرکب
یا شهروند تلقی شود، چون ملت سویس.
در کشورهای مصنوعی و
نفت خیز خاورمیانه، در دوران جنگ سرد،مثلث « استبداد، تمرکز و دیکتاتور » عامل
تأمین منافع استعمار و ابرقدرتها بود! « تمرکز و استبداد و توهم ملت واحد » لازم
و ملزوم هماند. دو قلوی استبداد و تمرکز، ابزار ملتسازی کاذب و مقابله با واقعیت
مرکب بودن ملت در کشورهای مذکور است. بدین سبب باید گفت در این کشورها طرفداران
تمرکز، استبدادطلبان و نژادپرستانی هستند که نیّات خود را زیر پوشش وحدت ملی پنهان
کردهاند و عدم تمرکز و فدرالیسم را – که نوعی تقسیم قدرت است – تجزیه کشور میخوانند
و صحبت از آن را با حربههای عوام فریبانه سرکوب میکنند!
مشکلات مردم کُرد، پیش
از قرن بیستم
مشکلات کُردها در قرن
بیستم با تشکیل دولت مدرن ایجاد نشد، ولی مشکلات بعدی آنان پس از تشکیل دولت مدرن
به شدت افزایش یافت. کُردها در نظام حکومت سنتی ایران و عثمانی، با ممنوعیتهای
هویتی و محرومیتهای سیاسی روبهرو نبودند. حکومتهای محلی کرد و حکومتهای فرا
منطقهای ایران و عثمانی گاهی درگیریهایی به وجود میآمد. اگر چه نظام مبتنی بر
حکومت فرامنطقهای و حکومتهای محلی لازم و ملزوم هم بودند، با این همه روابط بین
پادشاهان ایران و سلاطین عثمانی با حکومتهای محلی، متّکی بر قدرت مطلقهی پادشاه
و سلطان بود. به سخن دیگر « قانون مدوّنی » بر روابط بین آنان حاکم نبود. این امر
ضعف سیاسی نظامهای سنتی شرق بود، ولی حکومتهای محلی کُرد، با اتکا به خود
روشهایی را در ادارهی امور بر ایران و عثمانی تحمیل میکردند، از جمله پادشاه
ایران و سلطان عثمانی در بیشتر موارد حق
انتخاب یال انتصاب حکمران کُرد را نداشتند. این امر پایه بیشتر اختلافات بین حکومتهای
منطقهای کُرد با پادشاه ایران و سلطان عثمانی بود.
—————————————–
منبع :هویت تاریخی و
مشکلات کنونی مردم کُرد
مؤلف : دکتر عبدالله
ابریشمی
انتشارات : نشر آنا