روش تفسیر سید جمال و خطوط کلی آن و تاثیرش بر
روش تفسیر سید جمال و خطوط کلی آن و تاثیرش
بر شاگردانش
دکتر محسن عبدالحمید
روش سید جمال با خطوط کلی و شرح و بسط هایش
بر محمد عبده،شاگرد نخست وی،تأثیری ژرف نهاد و از وی مفسری بزرگ ساخت.عبده طی دروس
تفسیری خود در الازهر از محرم ۱۳۱۷ ه.ق. تا محرم ۱۳۲۳ ه.ق. روش افغانی را تبدیل به
تفسیری عینی و عملی کرد.وی پیش از آنکه در هشتم جمادی الاول همان سال چشم از جهان
فرو بندد،توانست پنج جزء نخست قرآن را تفسیر کند.پس از وی محمد رشید رضا،شاگرد
همیشگی عبده،طبق همان روش تفسیر را تکمیل کرد و تفسیر ایشان خود را در تفسیر دوازده
جلدی خود،المنار،که تا سوره ی یوسف می رسد،گنجاند.رشید رضا نیز به سال ۱۳۵۴ ه.ق.
در گذشت [و تفسیر وی ناتمام ماند.].با وجود این،روش العروه الوثقی که بنیان های
فکری اش را افغانی استوار کرده بود،جهت دهنده ی عمده ی تفسیر المنار بود.به راستی
که این تفسیر نمایانگر کوشش های سه نابغه ی بزرگ تفسیر،یعنی افغانی،عبده و رشید
رضاست.
خطوط کلی این روش را می توان بدین گونه
خلاصه کرد:
– بیان سنت های خداوند در آفرینش و نظام
جامعه ی انسانی و علل پیشرفت،دینداری،قدرت و فرسایش ملت ها؛
– بیان آنکه اسلام دین رهبری و اقتدار است و
خوش کامی دنیا و آخرت را در خود به همراه دارد؛خواست این امر آن است که اسلام دینی
است معنوی،اجتماعی،مدنی و نظامی و قدرت نظامی اسلام برای مخالفت از شریعت
عادلانه،هدایت عمومی و افتخار ملی است،نه برای اجبار زورگویانه به پذیرش دین؛
– مسلمانان نژادی جز دین خود ندارند؛آنان با
هم برادرند و نباید نسب،زبان و حکومت،آنان را از هم جدا کند؛
روش تفسیر المنار در پرداخت به آیات بدین
گونه است:
– تفسیر آیات از خلال معناهای واژگانی که در
روزگار نزول قرآن میان عرب ها شناخته شده بود و دوری گزینی از تفسیر قرآن با
اصطلاحاتی که در دوران عباسیان و پس از آن در اثر آمیزش تمدن ها و فرهنگ ها پدید
آمدند؛چون این اصطلاحات معناهایی افزون در بر دارند که هیچ عربی بدان نیندیشیده
است و نمی توان قرآن را بدان معناها حمل کرد؛از آن رو که چنین کوششی به معنای تابع
سازی قرآن برای زندگی و تحریف آیات قرآن از معناهای روشن آن است.این روش تهاجمی
خشن علیه مفسرانی راه می اندازد که پیش از این دست به چنین کاری زده اند؛مثل
مفسران نحله های کلامی که قرآن را بر مذاهب خویش عرضه کرده اند و کوشیده اند در آن
آیاتی بیابند که نظرگاه های فلسفی و دیدگاه های کلامی آنان را تأیید کند.بر این
اساس روش المنار در عدم ژرفکاری در حوزه ی اعتقادات و تأویل نکردن آن ها و
نپرداختن به اصطلاحات عقلانی دوره های بعد،همان روش سلف است؛ آیات صفات را بدون
تمثیل و تشبیه و تأویل و تعطیل،طبق ظاهر آنها تفسیر می کند؛دلایل قرآنی را در
تبیین و اثبات اعتقادات اسلامی،دلایل برهانی می داند که نیازمند گسترش مصداق های
آن است و روش تجربی و علمی استوار بر استقرای نمادهای هستی،زندگی،جامعه و انسان را
پی می گیرد.
– افزون نساختن موضوعات زبانی،نحوی و
بلاغی؛تفسیرهای گذشته با این موضوعات خسته کننده شده اند و بسا اوقات موجب شده اند
تا رهنمودهای قرآن از نگاه آدمیان در پرده نهان شود.حکمت قرآن در لجه ی این بحث ها
از دست رفته است و تفسیرها به کتاب های علمی در باب زبان،نحو،صرف و بلاغت تبدیل
شده اند.
– نقطه ی عزیمت خود را این مبدأ قرار
دادن:«هر مقدار که شناخت ما نسبت به رازها و قوانین هستی بیشتر شود،دانش ما نسبت
به آنچه در کتاب خدا هست فزونتر خواهد شد.»مسلما” جهان دیدنی،بزرگترین تفسیر
جهان خواندنی است.از این روی،در درونه ی ضوابط اصولی شناخته شده نزد دانشوران
اسلام،که در هر زمانی جهت درست روند تفسیر قرآن را کنترل می کند،ناگزیر بایستی در
تفسیر قرآن از دانش های گوناگون و آگاهی های نوین انسانی بهره جست.
– کوشش برای بازنگری و بازاندیشی سرمایه های
فکری و فرهنگی؛این کار را با زدودن عناصر وارداتی،پالودن انحرافات،داستان ها ی
اسراییلی و گزارش های پوچ و خرافی – که خرد بسیاری از مسلمانان را تباه کرده بود-
و بازگشت به آن منابع اصیل و ناب اسلامی که جهت دهنده ی اندیشه ی اصیل اسلامی بوده
است،انجام داد.روش المنار بر تکیه ی بنیادین به تفسیر قرآن با قرآن،سنت صحیح و
زندگی اصحاب،پای فشرد.
– نقطه ی عزیمت قرار دادن این نکته که
خداوند قرآن را به عنوان قانون برای انسان فرو فرستاده است؛از این روی کار مفسر آن
است که با شرح و بسط مبانی قرآن ،تبیین و توضیح حکمت های شریعت و رساندن آن به
مسلمانان و تمام زمینیان،هدایت قرآن را به خردها و دل ها برساند،هدایت قرآن را
بایستی به مثابه ی شریعتی فطری معرفی کند که خوشبختی آدمیان را محقق و مصالح آنان
را تضمین می کند؛پلشتی ها و گناهان را از آن دور می کند و عوامل انحراف،ستمگری،خشک
اندیشی و تفرقه را از بین می برد.
– کوشش برای از بین بردن خشک اندیشی و تعصب
مذهبی در جامعه اسلامی و بیان زیان های فراوان آن بر وحدت امت اسلام.بدیهی است که
این عامل مسلمانان را تکه تکه کرده و از کاروان زندگی واپس نگه داشته است.کاری که
فقیهان بزرگ سده های نخست امثال ابوحنیفه، سفیان ثوری، لیث بن سعد، اوزاعی،شافعی،
احمد و دیگران کردند،متأخرین به سبب کوتاهی از همگامی با کاروان اجتهاد و استنباط
احکام از اصول قانونگذاری اسلامی، اندیشه و نوآوری شان از کار افتاد و به برگرفتن
قوانین و نظام های بشری تن سپردند.
– درمان علل واپس ماندگی جامعه اسلامی و
بیماری های بسیار آن؛این بیماری ها مانع از ساختن جامعه ای قوی می شد و اجازه نمی
داد امت بر اوضاع واپسگرا دوباره دست به انقلابی قرآنی بزند؛با زندگی رویارویی
درست،علمی و عقلانی کند و رویکردی برنامه ریزی شده برای برگرفتن خاستگاه های
تمدن،علم و پیشرفت در پیش گیرد،تا بتواند خود را تقویت کند،تمدن اسلامی خویش را
دوباره بر پا کند و با بدخواهانی که در کمین آن نشسته اند و پیش از همه با
استعماری که از هر سو بر سرزمین های اسلام سیطره یافته،رویاروی شود.
– مقاومت در برابر تهاجم فکری – فرهنگی
استعمار بر اعتقادات،شریعت، تاریخ،تمدن و مردان اسلام؛این مقاومت با دلایل علمی و
رخدادهای تاریخی انجام می پذیرفت؛بطلان درونی تهاجم فرهنگی را روشن می کرد و بیان
می داشت که مقصود از آن جز دور کردن مسلمانان از اسلامشان – همان عاملی که منبع
عزت،قدرت،سلوک و تمدنشان است- چیز دیگری نیست.
جای تردید نیست که این روش گرانسنگ در
اندیشه ی نوین اسلامی از لحاظ نوزایش،پویا ساختن و قرآنی کردن آن،تأثیری شگرف
گذارد.از دریچه ی این روش بود که دانشوران و اندیشه وران به اندیشه ی فاسد خود پی
بردند و انحراف اوضاعی را که عموم مسلمانان دچارش شده بودند شناختند.اینجا بود که
برای ساختاربندی جدید زندگی خویش،در اندیشه فرو رفتند.پژوهشگر هوشمند می تواند
بگوید که هر مفسری که کوشیده در سرزمین اسلام قرآن را تفسیر کند،قطعا” خیزگاه
وی را روش افغانی،محمد عبده و رشید رضا تشکیل می داده است؛مثلا” عبد الحمید
بن بادیس در الجزایر،طاهر بن عاشور در تونس، مراغی ، شلتوت، ابوزهره و سید قطب در
مصر،مودودی در پاکستان و طباطبایی در ایران نمونه هایی از این مفسران هستند.
کوته سخن آنکه روش افغانی و شاگردان مکتب وی
در تفسیر و اندیشه،انقلابی بنیان کن بود که از نیازی تاریخی و سرنوشت ساز برای
بازسازی ساختمان اسلام در جهان اسلام سخن می گفت؛این روش مسلمانان را در راه ورود
به عصر جدید تمدن قرار داد؛فرارویشان فاجعه ی موجود را مجسم کرد و راه هایی را
برایشان روشن ساخت؛این راه در ابزگشت آگاهانه و اصولی به کتاب و سنت،رهایی از
نمادهای استعمار نظامی،فکری و اقتصادی و برگرفتن خاستگاه های تمدن،به همراه ضرورت
حفظ هویت مستقل اسلامی،نمود می یافت.
———————————————
منبع:بازسازی اندیشه اسلامی
مؤلف:دکتر محسن عبدالحمید
مترجم:داود ناروئی
انتشارات : نشراحسان