سنگسار و رجم بدعتی شوم – ۲
سنگسار و رجم بدعتی شوم – ۲
نویسنده : حمید مهدوی
بخش هفتم، رجم از دیدگاه سنت:
بدیهی است که قرآن کریم نخستین و معتبرترین منبع احکام فقهی است و دیگر منابع ، تنها زمانی قابل وثوق و رجوع می باشند که با کلام خداوند تعارض نداشته باشند . پیامبراکرم(ص) میزان صحت و اعتبار سخن خود را درسازگاری با قرآن می داند«حدثنا عثمان بن أحمد بن السماک حدثنا حنبل بن إسحاق حدثنا جباره بن المغلس حدثنا أبو بکر بن عیاش عن عاصم بن أبی النجود عن زر بن حبیش عن علی بن أبی طالب قال قال رسول الله صلى الله علیه و سلم : انها تکون بعدی رواه یروون عنی الحدیث فأعرضوا حدیثهم على القرآن فما وافق القرآن فخذوا به وما لم یوافق القرآن فلا تأخذوا به[سنن الدارقطنی،ج۴،ص۲۰۸](… پیامبرفرمود: هرگاه پس از مرگ من حدیثی را از من نقل کردند، آن را با قرآن بسنجید، چنانچه با قرآن سازگار بود ، آن را بپذیرید و آنچه را که مخالف قرآن است ، رد کنید.)، جصاص نیز مانند این روایت را نقل کرده است:«وقد روی عن النبی (ص) أنه قال ما جاءکم منی فاعرضوه على کتاب الله فما وافق کتاب الله فهو عنی وما خالف کتاب الله فلیس عنی»[احکام القرآن ، ج۴،ص۲۰۱](از پیامبر-ص- روایت شده است که فرمود: هرسخنی را که از من برایتان نقل کردند آن را با کتاب خدا بسنجید، پس هرچه را که با کتاب خدا سازگار بود از من است و هرچه که مخالف کتاب خدا بود از من نیست.)
مبتنی بر این قاعده مسلم آنچه را که به رسول اکرم(ص) نسبت داده شده است ، بررسی می کنیم:
گروهی از معتقدان به مجازات«رجم» ، شرعی بودن این کیفر را به عبارتی مستند می کنند که پیغمبر(ص)فرموده:«حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ حَدَّثَنَا یَحْیَى عَنْ سَعِیدِ بْنِ أَبِى عَرُوبَهَ عَنْ قَتَادَهَ عَنِ الْحَسَنِ عَنْ حِطَّانَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الرَّقَاشِىِّ عَنْ عُبَادَهَ بْنِ الصَّامِتِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ – صلى الله علیه وسلم- « خُذُوا عَنِّى خُذُوا عَنِّى قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً الثَّیِّبُ بِالثَّیِّبِ جَلْدُ مِائَهٍ وَرَمْىٌ بِالْحِجَارَهِ وَالْبِکْرُ بِالْبِکْرِ جَلْدُ مِائَهٍ وَنَفْىُ سَنَهٍ ».[سنن ابی داود وابن ماجه و ترمذی/صحیح مسلم](پیامبر-ص- فرمود: از من بپذیرید از من بپذیرید! به راستی که خداوند برای زنان مرتکب زنا راهی گشوده است، زنان و مردان متأهل مرتکب زنا ، صد تازیانه زده می شوند و سپس رجم می گردند، و زنان و مردان غیرمتأهل مرتکب زنا یکصدتازیانه زده می شوند و به مدت یک سال تبعید می گردند.)
ایرادهای وارد بر عبارت موسوم به «حدیث رجم»:
۱ـ نسخ قرآن با سنت؛با پذیرش این حدیث ، ناگزیر باید معتقد شد که سنت می تواند قرآن را نسخ کند که در این صورت دست کم سه اشکال رخ می دهد:
اولاً: «سنت» مبیّن و مفسر قرآن کریم است، لذا در جایی که نسبت به قضیه ای حکم صریح در قرآن وجود دارد ، سنت نمی تواند در تعارض با آن مطرح گردد. به همین دلیل است که برخی از صاحبنظران مانند امام شافعی نسخ قرآن با سنت را نمی پذیرند. امام شافعی دلیل این امر را چنین توضیح می دهد:« و أبان اللّه لهم أنه إنما نسخ ما نسخ من الکتاب بالکتاب، و أن السنه لا ناسخه للکتاب و إنما هى تبع للکتاب بمثل ما نزل نصا، و مفسره معنى ما أنزل اللّه منه جملا. قال اللّه تعالى: «وَ إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ، قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحى إِلَیَّ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ» فأخبر اللّه -عز و جل-: أنه فرض على نبیه اتباع ما یوحى إلیه، و لم یجعل له تبدیله من تلقاء نفسه و فى قوله: «ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی» بیان ما وصفت: من أنه لا ینسخ کتاب اللّه إلا کتابه کما کان المبتدئ لفرضه: فهو المزیل المثبت لما شاء منه -جل ثناؤه- و لا یکون ذلک لأحد من خلقه لذلک قال: (یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ: قیل یمحو فرض ما یشاء و یثبت فرض ما یشاء »[شافعی، احکام القرآن، ج۱،ص۳۳](خداوند برای ایشان بیان کرده است که نسخ قرآن تنها با قرآن صورت می پذیرد و سنت نمی تواند ناسخ کتاب باشد زیرا سنت تابع کتاب است و مفسر و توضیح دهنده آن. خداوند متعال فرموده است:«اى همسران پیامبر! اگر یکى از شما مرتکب گناه آشکار مىشود، عذابش دو برابر است و این براى خدا آسان مىباشد.»[یونس/۱۵]، و خداوند متعال بیان کرده است که پیروی از پیامبر در آنچه که به او وحی شده است ، واجب می باشد و او نمی تواند به دلخواه خود آن را تغییر دهد، چنان که این فرموده پیامبر: «من مختار نیستم که قرآن را به دلخواه خود تغییر دهم.» مؤید همین مطلب است که قرآن را جز قرآن نمی تواند نسخ کند ، همان طور که گفته شد ، تنها خداوند است که می تواند آیات کتابش را نسخ یا ابقا کند و چنین کاری در تصرف هیچ یک از بندگان او نیست. می فرماید:«خداوند آنچه را بخواهد محو یا اثبات مىکند و کتاب اصلى (ام الکتاب) نزد اوست.» [رعد/۳۹] ، در توضیح این آیه گفته شده: هر حکمی را که بخواهد نسخ می کند و هر حکمی را که بخواهد باقی می گذارد.)
کسانی که به نسخ قرآن به وسیلۀ سنّت نبوی اعتقاد دارند ، غالباً به آیاتی مانند« وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ»[حشر/۷](وآنچه را که پیامبر براى شما مىآورد، به کار بندید واز آنچه نهى مىکند خوددارى نمایید.) و « قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»[آل عمران/۳۱]( بگو: اگر خدا را دوست مىدارید، از من پیروى کنید تا خداوند شما را دوست بدارد و گناهان شما را بیامرزد که پروردگار، بخشاینده و مهربان است.) استناد می کنند. اما این دلیل قابل پذیرش نیست زیرا- چنان که گفته شد- پیروی از رسول اکرم(ص) زمانی واجب است که، اولاً: حکم ایشان معارض قرآن کریم نباشد.(۱۹) ثانیاً: بیانات ایشان در تبیین و تفسیر احکام قرآن کریم باشد.(۲۰) درحالی که حدیث موسوم به «رجم» اگر ناسخ قرآن تلقی شود، کاملاً مخالف حکم قرآنی است! بنابراین سخنی را باید به عنوان حدیث پذیرفت که با نص قرآن کریم مخالف نباشد« وقد روی عن النبی (ص) أنه قال ما جاءکم منی فاعرضوه على کتاب الله فما وافق کتاب الله فهو عنی وما خالف کتاب الله فلیس عنی»[احکام القرآن جصاص،ج۴،ص۲۰۱](از پیامبر-ص- روایت شده است که فرمود: هرسخنی را که از من برایتان نقل کردند آن را با کتاب خدا بسنجید، پس هرچه را که با کتاب خدا سازگار بود از من است و هرچه که مخالف کتاب خدا بود از من نیست.)
ثانیاً: برفرض صحت حدیث مربوط به رجم، این حدیث باید پیش از نزول آیه دوم سوره نور بیان شده باشد، چون اگر بنا را براین بگذاریم که پیامبر(ص) پس از آیه مذکور آن را گفته باشد، چنین خواهد شد که گویی تا آن زمان تکلیف زانی غیر محصن تعیین نشده و اینک ، حدیث است که آن را مشخص می کند! درحالی که پیشتر درآیه دوم سوره نور – از نظر کسانی که این آیه را محدود به زنای غیر محصنه می دانند – دست کم تکلیف زن و مردی که ازدواج نکرده و مرتکب زنا شده اند ، به روشنی مشخص شده بود! بنابراین گفتن این سخن(الْبِکْرُ بِالْبِکْرِ) چه وجهی دارد؟! اگر گفته شود در حدیث، نسبت به غیر محصن حد «نفی»(تبعید) مقرر شده است که قبلاً در قرآن ذکر نشده بود، واین دلیل بر بازگفت و تکمیل مجازات است؛ می گوییم: مجازات تبعید مذکور در حدیث مورد مناقشه است و بسیاری از صحابه(رض) عنه آن را به عنوان «حد» نپذیرفته و از اجرای آن خودداری کرده اند! لذا در حدیث مزبور نسبت به افرادی که ازدواج نکرده اند چیز جدیدی و افزون بر آیه سوره نور بیان نشده است !
دراحکام القرآن جصاص مطلبی نقل شده که به وضوح نشان می دهد که «تبعید» به عنوان «حد» مطرح نبوده است:« و قد روى عن عمر أنه غرب ربیعه بن أمیه بن خلف فی الخمر إلى خیبر فلحق بهرقل فقال عمر لا أغرب بعدها أحدا و لم یستثن الزنا وروى عن على أنه قال فی البکرین إذا زنیا یجلدان و لا ینفیان و إن نفیهما من الفتنهو روى عبید اللّه عن نافع عن ابن عمر أن أمه له زنت فجلدها و لم ینفها و قال إبراهیم النخعی کفى بالنفی فتنه فلو کان النفی ثابتا مع الجلد على أنهما حد الزانی لما خفى على کبراء الصحابه و یدل على ذلک ما روى أبو هریره و شبل و زید بن خالد عن النبی صلّى اللّه علیه و سلّم أنه قال فی الأمه إذا زنت فلیجلدها فإن زنت فاجلدوها ثم إن زنت فاجلدوها ثم بیعوها و لو بضفیر.»[جصاص، احکام القرآن،ج۵،ص۹۵](روایت شده است که عمر-رض- ، ربیعۀ بن امیۀ بن خلف را به دلیل نوشیدن شراب به منطقه خیبر تبعید کرد و او به «هِرقَل»(۲۱) پیوست.چنین که شد، عمر گفت: پس از این کسی را تبعید نمی کنم و مرتکب زنا را نیز استثنا نکرد. از علی-رض- نیز روایت شده است که گفت: هرگاه زن و مردی مجرد زنا کنند ، تازیانه زده می شوند ولی تبعید نمی گردند زیرا تبعید، منجر به فساد و فتنه می شود. و عبیدالله از نافع و او از ابن عمر نقل کرده است که : کنیزی از آنِ او مرتکب زنا شد ، وی را تازیانه زد اما تبعید نکرد. و ابراهیم نخعی گفت: «تبعید موجب فتنه می شود.» براساس این شواهد اگر تبعید همراه با زدن تازیانه حکم قطعی و ثابتی می بود، چگونه ممکن است بزرگان صحابه از آن آگاه نباشند و[اجرایش] نکنند؟! مؤید این قضیه روایتی است که ابوهریره و شبل و زید بن خالد از پیامبر-ص- نقل کرده اند که در باره کنیزی که زنا کرده بود فرمود:هرگاه زنا کند او را تازیانه بزنید و اگر تکرار کرد بار او را تازیانه بزنید و باز اگر مرتکب زنا شد او را تازیانه بزنید و بفروشید حتی به بهای طنابی بافته شده از مو.)
علی بن محمد کیاهراسی طبری با اعتقاد بر تقدم صدورحدیث مذکور برنزول آیه دوم سوره نور می نویسد:« … یجب أن یکون قوله: {الزَّانِیهُ والزَّانی} نازلاً بعد قوله علیه السلام: “جعل الله لهن سبیلاً”, فإنه لو نزل قبل هذا الخبر, ما کان لقوله علیه السلام: “خذوا عنی قد جعل الله لهن سبیلاً” معنى, وذلک یدل على نسخ الکتاب بالسنه. ، … وکیف ترک الأمر العظیم الأهم من زنا الثیب ورجمه بقول: الزانیه والزانی, فیأتی بالألف والام الدالین على استغراق الجنس.[عمادالدین کیاهراسی، احکام القرآن، ج۲،ص۷۴]( لزوماً آیه«الزانیۀ و الزانی» پس از حدیث« جَعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً…»نازل شده است، زیرا اگر پیش از این خبر[حدیث] نازل می شد، دیگر سخن حضرت(ص) وجهی نداشت. … و چگونه ممکن است مسأله بزرگ و مهمی مانند زنای محصنه و رجم در آیه « الزَّانِیهُ والزَّانی» بیان نشود ، درحالی که هر دو واژه با «ال» استغراق(۲۲)همراه هستند که در برگیرنده جنس مذکر و مؤنث است، اعم از متأهل و غیرمتأهل!)
*جالب این که گذشتگان نیز در مورد تقدم و تأخر نزول آیه جلد و اجرای رجم پس از آیه دوم سوره نور تردید داشته اند: «حَدَّثَنِی إِسْحَاقُ حَدَّثَنَا خَالِدٌ عَنْ الشَّیْبَانِیِّ سَأَلْتُ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ أَبِی أَوْفَى هَلْ رَجَمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ قَبْلَ سُورَهِ النُّورِ أَمْ بَعْدُ قَالَ لَا أَدْرِی»[صحیح بخاری،ح۶۸۱۳](…از عبدالله بن ابی پرسیدم: آیا پیامبر-ص- رجم کرد؟گفت:بله. گفتم: پیش ازنزول سوره نور بود یا پس از آن؟ گفت: نمی دانم.)
بر این اساس کسانی که حدیث«خذوا عنّی…» را صحیح می دانند و به اجرای مجازات رجم به فرمان پیامبراکرم باور دارند،حداکثر می توانند به دو سه موردی که تا پیش از نزول آیه دوم سوره نور اجرا شده بود، قائل شوند و نه بیشتر! و باید بپذیرند که اجرای مجازات«رجم» برای همیشه نسخ شده است.(۲۳)
ثالثاً: درآیه« ۱۵ سوره نساء«وَ اللاَّتِی یَأْتِینَ الْفاحِشَهَ مِنْ نِسائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَهً مِنْکُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّى یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً .» مراد از جمله «أَوْ یَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلًا » با توجه به معنی«لام» در«لهنّ» که متضمن معنی «سود» می باشد ،این است که «خداوند می خواهد راهی برای آزادی زنان از حبس دائمی در خانه بگشاید.» از این رو نمی توان کیفرسنگین سنگسار شدن را که به مراتب از حبس خانگی شدیدتراست، به نفع آنان دانست! مگر این که گفته شود: مردم سود و زیان خود را نمی فهمند ! سنگسارشدن و به زجر مردن به سود آنهاست! و زنده ماندن و توبه وامکان اصلاح و جبران مافات به ضرر ایشان!! با این حساب «حدیث» به شمارآوردن عبارت« خُذُوا عَنِّى خُذُوا عَنِّى قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً الثَّیِّبُ بِالثَّیِّبِ جَلْدُ مِائَهٍ وَرَمْىٌ بِالْحِجَارَهِ وَالْبِکْرُ بِالْبِکْرِ جَلْدُ مِائَهٍ وَنَفْىُ سَنَهٍ.» به طور جدی مورد تردید قرار می گیرد!
۲ـ روایات متناقض از برخورد پیامبر(ص) با مرتکبین زنا:
بر اساس برخی از مصادر حدیثی مرتکبین زنای محصنه رجم شده و بر پایه برخی دیگر با مجازات «جلد» روبرو بوده اند! چند مثال از این دست روایات متناقض:
مثال نخست ، حکم به اجرای مجازات رجم: « أن رجلا أتى النبی صلى الله علیه و سلم فقال یا رسول الله إنه زنى بفلانه أمرأه سماها فبعث النبی صلى الله علیه و سلم إلى المرأه فسألها فأنکرت فرجمه النبی صلى الله علیه و سلم وترکها»[سنن الدارقطنی،ج۳،ص۹۹] (مردی به حضور پیامبر-ص- رسید و گفت: با فلان زن که نامش را نیز برد، مرتکب زنا شده است، پیامبر-ص- کسی را نزد زن فرستاد و از وی پرسید که آیا این مرد راست می گوید؟ زن ، منکر شد، لذا پیامبر-ص- مرد را رجم کرد و زن را آزاد گذاشت.)
مثال دوم، حکم بر اجرای مجازات «جلد»:« أَنَّ رَجُلاً أَتَاهُ فَأَقَرَّ عِنْدَهُ أَنَّهُ زَنَى بِامْرَأَهٍ سَمَّاهَا لَهُ فَبَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- إِلَى الْمَرْأَهِ فَسَأَلَهَا عَنْ ذَلِکَ فَأَنْکَرَتْ أَنْ تَکُونَ زَنَتْ فَجَلَدَهُ الْحَدَّ وَتَرَکَهَا.»[سنن ابی داود،ج۴،ص۲۵۸](مردی نزد پیامبر-ص- آمد و اعتراف کرد که با زنی که نامش را برد، زنا کرده است. پیامبر-ص- کسی را نزد زن فرستاد و از وی در مورد صحت ادعای مرد پرسید، او منکر شد، از این رو حد تازیانه را بر مرد جاری کرد و زن را آزاد گذاشت.)
به سادگی می توان فهمید که دو روایت فوق الذکر یکسان هستند ولی در انتها با «فَرَجَمَه» و«فَجَلَدَه» متفاوت به نظر می رسند!
* وعجیب این که گاهی دو روایت نقیض در یک منبع جمع شده اند! به عنوان نمونه بیهقی یک بار می نویسد:« أَخْبَرَنَا أَبُو عَلِىٍّ الرُّوذْبَارِىُّ أَخْبَرَنَا أَبُو بَکْرِ بْنُ دَاسَهَ حَدَّثَنَا أَبُو دَاوُدَ حَدَّثَنَا عُثْمَانُ بْنُ أَبِى شَیْبَهَ حَدَّثَنَا طَلْقُ بْنُ غَنَّامٍ حَدَّثَنَا عَبْدُ السَّلاَمِ بْنُ حَفْصٍ حَدَّثَنَا أَبُو حَازِمٍ عن سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ عَنِ النَّبِىِّ -صلى الله علیه وسلم- : أَن رَجُلاً أَتَاهُ فَأَقَرَّ عِنْدَهُ أَنَّهُ زَنَى بِامْرَأَهٍ فَسَمَّاهَا لَهُ فَبَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- إِلَى الْمَرْأَهِ فَسَأَلَهَا عَنْ ذَلِکَ فَأَنْکَرَتْ أَنْ تَکُونَ زَنَتْ فَجَلَدَهُ الْحَدَّ وَتَرَکَهَا.»[بیهقی، السنن الکبری، ج۸،ص۲۲۸،ح۱۷۴۵۸]
و اندکی پس از آن می نویسد:«أَخْبَرَنَا أَبُو سَعْدٍ الْمَالِینِىُّ أَخْبَرَنَا أَبُو أَحْمَدَ بْنُ عَدِىٍّ حَدَّثَنَا ابْنُ قُتَیْبَهَ حَدَّثَنَا هِشَامُ بْنُ عَمَّارٍ حَدَّثَنَا مُسْلِمُ بْنُ خَالِدٍ الزَّنْجِىُّ حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ إِسْحَاقَ عَنْ أَبِى حَازِمٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ قَالَ : جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِىِّ -صلى الله علیه وسلم- فَقَالَ : إِنَّهُ زَنَى بِفُلاَنَهَ امْرَأَهٍ سَمَّاهَا فَبَعَثَ النَّبِىُّ -صلى الله علیه وسلم- إِلَیْهَا فَأَنْکَرَتْفَرَجَمَهُ وَتَرَکَهَا.»[السنن الکبری للبیهقی، ج۸،ص۲۵۱،ح۱۷۵۹۳]
وجود این تناقضات نشان می دهد که مسأله«رجم» برای گذشتگان نیز- آنگاه که قرآن کریم را به حاشیه راندند- در هاله ای از ابهام قرار داشت! ، ده ها و صدها نفر محدث و فقیه در طی صدها سال، در برخورد با انبوه روایات ساختگی ، و به دلیل اهتمام به تدوین و دوری از تحقیق ، هر روایتی را بدون درنگ و تأمل کافی و بدون عرضه آنها به قرآن، نقل کرده اند! حجم زیاد نقل در طول این چهارده قرن و نام بزرگ ناقلان ، ذهن و زبان افراد را از تحقیق و تنقیح بازداشته! وکمتر کسی بدون احساس ترس یا گناه به بازنگری و نقد نظر بزرگان پرداخته است!
۳ـ وفور احادیث دال بر زنده ماندن «مرتکب زنا» و تنوع منابع روایت کننده؛
مبتنی بر روایات مذکور در منابع حدیثی و کتب فقهی ،پیامبر اکرم(ص) به سادگی از کنار عمل زشت زنای مردان و زنان می گذرد ! نه تنها به رجم آنان فرمان نمی دهد، که با بیان عباراتی نشان می دهد که آنان حق ادامه زندگی دارند. روایات پرشماری که صحت حدیث دالّ بر «رجم» را به شدت تضعیف می کنند وگویای این واقعیت: که تلقی رسول اکرم(ص) از زنا و برخورد با مرتکبین آن- اعم از متأهل و غیرمتأهل- ، مقرون به شدت و حدّت آمده در کتب فقهی نبوده است!
روایت یکم:«جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ إِنَّ امْرَأَتِی لَا تَرُدُّ یَدَ لَامِسٍ ، قَالَ : طَلِّقْهَا ، قَالَ : إِنِّی أُحِبُّهَا ، قَالَ : اسْتَمْتِعَ بِهَا فَکَنَّى بِقَوْلِهِ ” لَا تَرُدُّ یَدَ لَامَسٍ ” عَنِ الزِّنَا ، فَأَمَرَهُ بِطَلَاقِهَا ، وَلَوِ انْفَسَخَ نِکَاحُهَا بِالزِّنَا لَمَا احْتَاجَ إِلَى طَلَاقٍ ، ثُمَّ لَمَّا أَخْبَرَهُ أَنَّهُ یُحِبُّهَا أَذِنَ لَهُ فِی الِاسْتِمْتَاعِ بِهَا ، وَلَوْ حَرُمَتْ عَلَیْهِ ، لَنَهَاهُ عَنِ الِاسْتِمْتَاعِ بِهَا وَلَأَعْلَمَهُ تَحْرِیمَهَا . فَإِنْ قِیلَ : فَالْمُرَادُ بِقَوْلِهِ ” لَا تَرُدُّ یَدَ لَامِسٍ ” : أَنَّهَا لَا تَرُدُّ مُتَصَدِّقًا طَلَبَ مِنْهَا مَالَهُ . قِیلَ : هَذَا خَطَأٌ مِنْ وَجْهَیْنِ : أَحَدُهُمَا : أَنَّهُ لَوْ أَرَادَ هَذَا ، لَقَالَ : لَا تَرُدُّ یَدَ مُلْتَمِسٍ : لِأَنَّ الطَّالِبَ یَکُونُ مُلْتَمِسًا ، وَاللَّامِسَ یَکُونُ مُبَاشِرًا ، فَلَمَّا عَدَلَ إِلَى یَدِ لَامِسٍ ، خَرَجَ عَنْ هَذَا التَّأْوِیلِ . وَالثَّانِی : أَنَّهَا لَوْ کَانَتْ تَتَصَدَّقُ بِمَالِهِ لَمَا خَرَجَ قَوْلُهُ فِیهَا مَخْرَجَ الذَّمِّ ، وَلَمَا أَمَرَ بِطَلَاقِهَا ، وَلَأَمَرَهُ بِإِحْرَازِ مَالِهِ مِنْهَا.» [الماوردی ، الحاوی فی فقه الشافعی، ج۹،ص۱۸۸/ نووی، المجموع شرح المهذب، کتاب اللعان، ص۳۸۷](این روایت در المجموع ۶ بار دیگر نیز در مواضعی از کتاب آمده است.)](مردی نزد پیامبر(ص) آمد وگفت: همسر من مرتکب زنا شده است. پیامبر فرمود: او را طلاق بده. گفت: او را دوست دارم. فرمود: پس او را نگهدار و از وی بهره مند شو. منظور مرد از « لَا تَرُدُّ یَدَ لَامِسٍ» زنا بود ، از این رو پیامبر به متارکه با او توصیه کرد. و اگر نکاح آن زن با ارتکاب زنا فسخ می شد، نیازی به طلاق نبود. و هنگامی که پیامبر را از علاقه خود به زنش آگاه کرد ، ایشان اجازه دادند که همسر را نگه دارد و چنانچه زن بر او حرام می شد قطعاً پیامبر او را از نگه داشتن وی بازمی داشت و از حرمت چنین امری آگاه می کرد. اگر گفته شود: منظور از« لَا تَرُدُّ یَدَ لَامِسٍ» این است که : زن دست رد بر سینه کسی که خواهان مال شوهرش است ، نمی زند [بی اجازه شوهر از مال او بذل و بخشش می کند]، این برداشت به دو دلیل نادرست است: ۱ـ اگر منظور مرد چنین می بود، می بایست می گفت:« لَا تَرُدُّ یَدَ مُلْتَمِسٍ»، زیرا «لامس» کسی است که «نزدیکی» کند. بنابراین وقتی به جای «ملتمس» از «لامس» استفاده کرده است، جای هیچ گونه تأویلی نمی ماند. ۲ـ اگر زن [بدون اجازه] از مال شوهر ببخشد ، سخن پیامبر(ص) هرگز از حد سرزنش فراتر نمی رفت و به طلاق دادن او توصیه نمی کرد و تنها به این اکتفا می کرد که مرد را مجاز به بازپس گرفتن مال خود از همسرش کند.)
ابن منظورنیز در توضیح کلمه«لامس» به حدیث فوق استشها کرده است: « جاءَ رَجُلٌ إِلى النَّبیّ صلَّى الله علیه وسَلَّم فقَالَ له : إِنَّ امْرَأَتِی لا تَرُدُّ یَدَ لاَمِسٍ أَی تَزْنِی وتَفْجُرُ ولا تَرُدُّ عَن نَفْسِها کُلَّ مَن أَرادَ مُرَاوَدَتَها عن نَفْسِها . فأَمَرَه بتَطْلِیقِها.»[لسان العرب، ذیل واژه«لامس»]
روایت دوم: «حدثنا الحسین بن إسحاق التستری وعبدان بن أحمد قالا ثنا عثمان بن أبی شیبه ثنا طلق بن غنام ثنا عبد السلام بن حفص ثنا أبو حازم ثنا سهل بن سعد عن النبی صلى الله علیه وسلم أن رجلا أتاه فأقر عنده أنه زنى بامرأه سماها فبعث رسول الله صلى الله علیه وسلم الى المرأه فسألها عن ذلک فأنکرت أن تکون زنت فجلده الحد وترکها.» [طبرانی ،المعجم الکبیر، ج۶، ص۱۸۰ ح۵۹۲۴/مجد الدین شیبانی،جامع الاصول فی احادیث الرسول، ج۳ ، ص۵۱۳/ سنن ابی داود،ج۴،ص۲۵۸(صححه آلبانی)]
روایت سوم: « حَدَّثَنِی مَالِک عَنْ زَیْدِ بْنِ أَسْلَمَ أَنَّ رَجُلًا اعْتَرَفَ عَلَى نَفْسِهِ بِالزِّنَا عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَدَعَا لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِسَوْطٍ فَأُتِیَ بِسَوْطٍ مَکْسُورٍ فَقَالَ فَوْقَ هَذَا فَأُتِیَ بِسَوْطٍ جَدِیدٍ لَمْ تُقْطَعْ ثَمَرَتُهُ فَقَالَ دُونَ هَذَا فَأُتِیَ بِسَوْطٍ قَدْ رُکِبَ بِهِ وَلَانَ فَأَمَرَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَجُلِدَ ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ آنَ لَکُمْ أَنْ تَنْتَهُوا عَنْ حُدُودِ اللَّهِ مَنْ أَصَابَ مِنْ هَذِهِ الْقَاذُورَاتِ شَیْئًا فَلْیَسْتَتِرْ بِسِتْرِ اللَّهِ فَإِنَّهُ مَنْ یُبْدِی لَنَا صَفْحَتَهُ نُقِمْ عَلَیْهِ کِتَابَ اللَّهِ »[مالک ، الموطأ،ج۵ ،ص۱۲۰۵/ بیهقی ، السنن الکبری ، ج۸، ص۳۲۶/عبدالرزاق، المصنف، ج۷،ص۳۶۹](… در زمان پیامبر-ص- مردی به زنا اعتراف کرد ، پیامبر دستور داد که تازیانه ای برای او بیاورند، تازیانه وارفته ای را آوردند، فرمود: بهتر از این را بیاورید، تازیانه تازه ای را آوردند که به کار گرفته نشده بود، فرمود: نه به این تازگی و محکمی، لذا تازیانه ای کار کرده را آوردند، با آن حکم را اجرا کرد و سپس فرمود: ای مردم ! در شأن شماست که حدود الهی را پاس دارید. هرکس مرتکب چنین اعمال پلیدی شود، بهتر است آن را بپوشاند زیرا اگر بی شرمیش برای ما آشکار شود، حکم خداوند را بر او جاری می کنیم.)
روایت چهارم: مطابق برخی از احادیث، مرتکب زنا نه تنها رجم نشده که می توانسته است بدون هراس مدعی فرزندی شود که از خود می دانسته است!«حَدَّثَنَا سَعِیدُ بْنُ مَنْصُورٍ وَمُسَدَّدٌ قَالاَ حَدَّثَنَا سُفْیَانُ عَنِ الزُّهْرِىِّ عَنْ عُرْوَهَ عَنْ عَائِشَهَ اخْتَصَمَ سَعْدُ بْنُ أَبِى وَقَّاصٍ وَعَبْدُ بْنُ زَمْعَهَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- فِى ابْنِ أَمَهِ زَمْعَهَ فَقَالَ سَعْدٌ أَوْصَانِى أَخِى عُتْبَهُ إِذَا قَدِمْتُ مَکَّهَ أَنْ أَنْظُرَ إِلَى ابْنِ أَمَهِ زَمْعَهَ فَأَقْبِضَهُ فَإِنَّهُ ابْنُهُ. وَقَالَ عَبْدُ بْنُ زَمْعَهَ أَخِى ابْنُ أَمَهِ أَبِى وُلِدَ عَلَى فِرَاشِ أَبِى. فَرَأَى رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- شَبَهًا بَیِّنًا بِعُتْبَهَ فَقَالَ « الْوَلَدُ لِلْفِرَاشِ وَلِلْعَاهِرِ الْحَجَرُ وَاحْتَجِبِى عَنْهُ یَا سَوْدَهُ ». زَادَ مُسَدَّدٌ فِى حَدِیثِهِ وَقَالَ « هُوَ أَخُوکَ یَا عَبْدُ »[سنن ابی داود، ح ۲۲۷۵/صحیح بخاری، ح۶۸۱۷/سنن ابن ماجه،ح۲۰۰۴](…سعد بن ابی وقاص و عبدبن زمعه در مورد در اختیار گرفتن پسر کنیز زمعۀ با هم اختلاف پیدا کردند، سعد گفت: برادرم،عبته، به من سفارش کرده است هرگاه به مکه آمدم ، پسر کنیز زمعۀ را یافته، او را باخود ببرم زیرا پسر اوست. عبد بن زمعۀ گفت: چنین نیست، این پسر، برادر من و پسرکنیز پدرم است که در خانه او به دنیا آمده است. پیامبر-ص- دید که پسر شباهت زیادی به عُتبه دارد ، با وجود این فرمود: فرزند ازآنِ صاحب کنیز است و زانی بی بهره است. به همین دلیل به همسرش،سوده دخترزمعۀ، فرمود: که او را نامحرم بدان.)
توضیح واژه «حَجَر»:
کسانی «الحجر» را «سنگ» معنی کرده، براین پایه مفهوم«رجم» را از حدیث مذکور استنباط کرده اند! درحالی که این واژه در حدیث به معنی «ناکامی» و «محروم شدن» است. بدرالدین عینی می نویسد:« وللعاهر الحجر أی وللزانی الخیبه والحرمان»[بدرالدین عینی ، عمدۀ القاری شرح صحیح بخاری،ج۳۴،ص۱۴۶]
نووی نیز واژه را چنین توضیح می دهد:« قوله صلى الله علیه و سلم ( الولد للفراش وللعاهر الحجر ) قال العلماء العاهر الزانی وعهر زنى وعهرت زنت والعهر الزنى ومعنى له الحجر أی له الخیبه ولا حق له فی الولد وعاده العرب أن تقول له الحجر وبفیه الأثلب وهو التراب ونحو ذلک یریدون لیس له الا الخیبه وقیل المراد بالحجر هنا أنه یرجم بالحجاره وهذا ضعیف لأنه لیس کل زان یرجم وإنما یرجم المحصن خاصه ولأنه لا یلزم من رجمه نفی الولد عنه والحدیث انما ورد فی نفی الولد عنه وأما قوله صلى الله علیه و سلم الولد للفراش فمعناه أنه اذا کان للرجل زوجه أو مملوکه صارت فراشا له فأتت بولد لمده الامکان منه لحقه الولد وصار ولدا یجرى بینهما التوارث وغیره من أحکام الولاده سواء»[شرح صحیح مسلم، نووی، ج۱۰، ص۳۷](در باره این فرموده پیامبر« الولد للفراش وللعاهر الحجر» ، علما گفته اند:«عاهر»: زانی ، «عَهَرَ» : زنا کرد، «عَهَرَت» : زنا کرد، «العهر» : زناکردن، و معنی« له الحجر» تهیدست ماندن و بی بهرگی است و این که حقی بر تصرف فرزند ندارد. و عادت عرب است که می گوید: بی بهره باد و دهانش پراز خاک! و مانند آن ، و منظوری جر ناکامی و بی بهره بودن ندارند. و گفته شده: مراد از «حجر» در این عبارت ، سنگسار است ، البته این قول ضعیفی است زیرا هرکس که مرتکب زنا شود رجم نمی گردد بلکه تنها متأهل رجم می شود و دیگر این که نفی تصرف مولود زنا مستلزم رجم نیست زیرا حدیث تنها در باره نفی حق زانی مبتنی بر تصرف مولود زنا می باشد.و اما سخن پیامبر-ص-« الولد للفراش» به این معنی است که اگر همسر یا کنیز مردی مرتکب زنا شود و فرزندی به دنیا آورد ، این فرزند متعلق به شوهر یا صاحب کنیز است و تمام احکام مربوط به ارث و ولادت میان آنها – به مثابه فرزند واقعی- اجرا می شود.)
روایت پنجم:«حَدَّثَنَا یَعْلَى بْنُ عُبَیْدٍ حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ یَعْنِی ابْنَ إِسْحَاقَ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْأَشَجِّ عَنْ أَبِی أُمَامَهَ بْنِ سَهْلٍ عَنْ سَعِیدِ بْنِ سَعْدِ بْنِ عُبَادَهَ قَالَ کَانَ بَیْنَ أَبْیَاتِنَا إِنْسَانٌ مُخْدَجٌ ضَعِیفٌ لَمْ یُرَعْ أَهْلُ الدَّارِ إِلَّا وَهُوَ عَلَى أَمَهٍ مِنْ إِمَاءِ الدَّارِ یَخْبُثُ بِهَا وَکَانَ مُسْلِمًا فَرَفَعَ شَأْنَهُ سَعْدٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ اضْرِبُوهُ حَدَّهُ قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّهُ أَضْعَفُ مِنْ ذَلِکَ إِنْ ضَرَبْنَاهُ مِائَهً قَتَلْنَاهُ قَالَ فَخُذُوا لَهُ عِثْکَالًا(شاخه خرما) فِیهِ مِائَهُ شِمْرَاخٍ(شاخه تازه و نازک خرما) فَاضْرِبُوهُ بِهِ ضَرْبَهً وَاحِدَهً وَخَلُّوا سَبِیلَهُ» [مسند احمد، حدیث۲۱۹۲۵/ در سنن ابی داود و سنن الدارقطنی نیز آمده است.](… از سعید بن سعد بن عباده نقل شده است که گفت: در خانه ما [خدمتکاری] مسلمان که معلول جسمی بود،[زندگی می کرد]، به کسی از اهل منزل آزار نمی رساند الا این که با یکی از زنان خدمتکار مرتکب زنا شد. سعد کار او را پیامبر اطلاع داد . حضرت فرمود که وی را حد بزنید. گفتند: ای پیامبر! او ضعیف تر از آن است که حد را تحمل کند، اگر صد ضربه به او بزنیم، می میرد. فرمود: برای مجازاتش شاخه خرمایی را با صد سرشاخه تهیه کنید و او را یک ضربه بزنید و رهایش کنید.)
طبرانی نیز آورده است:«حدثنا اسحاق بن داود الصواف التستری ثنا محمد بن معمر البحرانی ثنا أبوعامر العقدی ثنا أبو بکر بن أبی سبره قال حدثنی أبو حازم عن سهل بن سعد : أن رسول الله صلى الله علیه و سلم أتی بشیخ احبن(مبتلا به استسقا) مصفِر(تهیدست) قد ظهرت عروقه فزنا بامرأه فضربه رسول الله صلى الله علیه و سلم بضغث فیه مئه شمراخ ضربه واحده»[طبرانی، المعجم الکبیر، ح۵۸۲۰]
و سیوطی می نویسد:« وأخرج عبد الرزاق وعبد بن حمید عن محمد بن عبد الرحمن عن ثوبان رضی الله عنه أن رجلا أصاب فاحشه على عهد رسول الله صلى الله علیه وسلم وهو مریض على شفا موت(در آستانه مرگ) فأخبر أهله بما صنع فأمر النبی صلى الله علیه وسلم بقنو(خوشه) فیه مائه شمراخ(شاخه تازه و نازک خرما) فضربه ضربه واحده» [جلال الدین سیوطی،الدرالمنثور،ج۱۲،ص۶۰۶]
*وجود کلمه«اهل» و مطلع کردن ایشان از کار مرد زانی، دال بر متأهل بودن اوست.
اگر مجازات زنا «رجم» است چطور ممکن است پیامبر آن را برای فردی که ناخوش احوال است اجرا نکند و آن را به «جلد» کاهش دهد؟! و حتی آن را نیز به صورت نمادین انجام دهد؟! اگر رجم حد شرعی است و فرجام قطعی آن کشتن مجرم، چرا باید از مردن او بهراسند و مجازاتش را تخفیف دهند؟!
۴ـ متن این حدیث در صحیح بخاری ذکر نشده است! امام بخاری نخستین کسی است که به جمع و تدوین احادیث پرداخت. او بیش از ششصد هزار حدیث را گردآورد و از این میان کمتر از هفت هزار حدیث( ۶۷۶۰ ) را مدون کرد و مابقی را حذف نمود! بدون شک ایشان حدیث مشهور به «رجم» را نیز دیده اند، اما از ثبت آن در کتاب خود پرهیز کرده اند! علت جز این نمی تواند باشد که ،این عبارت را«حدیث» ندانسته اند!(۲۴)
بخش هشتم، خاستگاه رجم:
سنگسار پیش از آن که به حوزه زندگی اجتماعی عرب جاهلی و پس از آن به میان مسلمانان راه یابد، در دین یهود به عنوان مجازات مرتکبین زنا مطرح بوده، چنان که در تورات آمده است :«و کسی که با زن دیگری زنا کند یعنی هرکه با زن همسایه خود زنا نماید زانی و زانیه البته کشته شوند.»[سِفر لاویان، باب بیستم، آیه،۱۰]و«اگر دختر باکره ای به مردی نامزد شود و دیگری او را در شهر یافته با او همبستر شود، پس هردوی ایشان را نزد دروازه شهر بیرون آورده ایشان را با سنگها سنگسار کنند تا بمیرند.»[سفر تثنیه، باب بیست و دوم، آیه ۲۴]
*چه بسا این قانون نیز وحیانی نبوده و محصول تحریف تورات بوده باشد! به این دلیل که در قرآن کریم بنی اسرائیل را محرِّف تورات و عدول کننده از قوانین آن معرف کرده است«مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلى بَنِی إِسْرائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ »[مائده/۳۲]( به همین جهت بر بنى اسرائیل مقرر داشتیم که هر کس انسانى را- جز به قصاص و یا فسادى که در زمین کرده است- بکشد چنان است که همه مردم را کشته باشد و هر کس انسانى را از مرگ نجات دهد گویى مردمان را حیات بخشیده است و رسولان ما با دلایل روشن براى آنها آمدند، اما بسیارى از آنها در روى زمین از حد خویش تجاوز کردند [ و خود به وضع قانون پرداختند.])
*ماجرای ایوب(ع) نیز می تواند تأیید دیگری بر این سخن باشد. (۲۵)
بنا بر تحقیق «جواد علی» قبایلی از اعراب جاهلی که با یهود مراوده داشتند، برخی از مناسک و آداب دینی یهود را در زندگی خود به کارمی بستند، از جمله: قانون سنگسار کردن مرتکبین زنا را ! « وقد وقف العرب الذین کانوا على اتصال بالیهود على بعض أحکام دینهم مثل: الرجم بالنسبه للزنا، واعتزال النساء فی المحیض.»[المفصل فی تأریخ العرب قبل الاسلام / ج۱۲، ص۱۳۷](آن دسته از اعراب که با یهود رابطه و معاشرت داشتند برخی از احکام دین آنان را اخذ می کردند، مانند: رجم در قبال زنا و منزوی کردن زنان به هنگام عادت ماهانه.)
بخش نهم، منافات «رجم» با روح و ضوابط کتاب و سنت؛
۱ـ تعارض رجم با «توبه»؛ آشکار است که عموم گناهان از جمله«زنا» با توبه بخشوده می شوند «وَ اللاَّتِی یَأْتِینَ الْفاحِشَهَ مِنْ نِسائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَهً مِنْکُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّى یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً * وَ الَّذانِ یَأْتِیانِها مِنْکُمْ فَآذُوهُما فَإِنْ تابا وَ أَصْلَحا فَأَعْرِضُوا عَنْهُما إِنَّ اللَّهَ کانَ تَوَّاباً رَحِیماً »[نساء/۱۶-۱۵]
در سوره فرقان نیز به صراحت به مرتکبین زنا مجال توبه ، و به تعبیری مجال ادامه زندگی داده شده است «وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لا یَزْنُونَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً*یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهاناً*إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً *وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتاباً» [فرقان/۷۱-۶۸] (و آنان که معبود دیگرى را با خدا نمىپرستند، و کسى را که خدا خونش را حرام کرده است، جز به حق نمىکشند، و زنا نمىکنند ،کسى که این اعمال را مرتکب شود به کیفر سختى می رسد.* روز قیامت عذابش دو چندان می شود، و در آن با خوارى و سرشکستگى جاودانه می ماند. * مگر آنان که توبه کنند و ایمان آورند و کار شایسته انجام دهند، که خدا بدىهایشان را به خوبىها تبدیل مىکند و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.* و هر که توبه کند و کار شایسته انجام دهد قطعاً به صورتى پسندیده و نیکو به سوى خدا باز مىگردد.)
نکته: «آمنَ» در آیه هفتاد ناظر بر مشرک بودن فرد نیست بلکه نشان می دهد که ارتکاب کبایر روح ایمان را از انسان سلب می کند یا آن را به شدت تضعیف می کند!
برپایه آیات قرآن کریم لازمه توبه «اصلاح» مفسده یا مفاسد ایجاد شده است « فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ »[مائده/۳۹]( پس کسى که بعد از ستم کردنش توبه کند و [مفاسد خود را] اصلاح نماید، یقیناً خدا توبهاش را مىپذیرد زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.) ؛ اکنون باید پرسید : اگر فرد مرتکب زنا کشته شود، چگونه می تواند توبه کند و به اصلاح تباهی بپردازد ؟! آیا جبران مافات و مقابله با زشتی ها جز با بهره مندی از فرصت زندگی امکان پذیر است؟
به همین دلیل است که پیامبر اکرم(ص) کسانی را که توبه می کردند مجازات نمی کرد، در صحیح بخاری آمده است:« حَدَّثَنَا عَبْدُ الْقُدُّوسِ بْنُ مُحَمَّدٍ حَدَّثَنِی عَمْرُو بْنُ عَاصِمٍ الْکِلَابِیُّ حَدَّثَنَا هَمَّامُ بْنُ یَحْیَى حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی طَلْحَهَ عَنْ أَنَسِ بْنِمَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ کُنْتُ عِنْدَ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَجَاءَهُ رَجُلٌ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی أَصَبْتُ حَدًّا فَأَقِمْهُ عَلَیَّ قَالَ وَلَمْ یَسْأَلْهُ عَنْهُ قَالَ وَحَضَرَتْ الصَّلَاهُ فَصَلَّى مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَلَمَّا قَضَى النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ الصَّلَاهَ قَامَ إِلَیْهِ الرَّجُلُ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی أَصَبْتُ حَدًّا فَأَقِمْ فِیَّ کِتَابَ اللَّهِ قَالَ أَلَیْسَ قَدْ صَلَّیْتَ مَعَنَا قَالَ نَعَمْ قَالَ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ غَفَرَ لَکَ ذَنْبَکَ أَوْ قَالَ حَدَّکَ» [صحیح بخاری، ح۶۸۲۳ /صحیح ابن حبان، ج۵،ص۱۵/صحیح ابن خزیمه،ج۱،ص۱۶۰/ صحیح مسلم، ح۲۷۶۴ ](… انس بن مالک رضی الله عنه گفت: نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم بودم که مردی وارد شد و عرض کرد: ای فرستاده خدا! من مرتکب گناه مستوجب حد شده ام(زنا)، آن را بر من جاری کن.انس گفت: پیامبر سخنش را پی گیری و به او توجهی نکرد. هنگام نماز فرارسید و او همراه پیامبر نماز گزارد و وقتی حضرت نماز را به پایان برد، مرد مجدداً خدمت ایشان رفت و سخنش را تکرار کرد و درخواست کرد که حکم قرآن را در باره اش اجرا کند. پیامبر فرمود: آیا همراه ما نماز گزاردی؟ گفت: بله. فرمود: همانا که خداوند گناهت را بخشوده است [ و در روایتی دیگر آمده که« فرمود: از مجازاتت در گذشته است.»])
ابن قیم در فصل «قیاس توبه التائب على توبه المحارب»می نویسد:« قال النبی – ص- :«التائب من الذنب کمن لا ذنب له» والله تعالى جعل الحدود عقوبه لأرباب الجرائم ورفع العقوبه عن التائب شرعا وقدرا فلیس فی شرع الله ولا قدره عقوبه تائب البته»[اعلام الموقعین، ابن قیم، ج۲،ص۹۷]( توبه کننده از گناه مانند کسی است که هیچ گناهی مرتکب نشده است. خداوند تعالی حدود را به منظور مجازات مجرمان مقرر کرده است و رفع آن نیز از تائب بر اساس شریعت و خواست خداوند است. پس در شریعت و اراده الهی هرگز تائب مجازات نمی شود.)
او همه مسلمانان را در هر عصری مشمول این حکم می داند ؛ بدین معنی که اگر مسلمانی مرتکب گناهی گردد که موجب اجرای حد باشد و او پیش از آشکار شدن آن یا اطلاع یافتن حاکم، پشیمان شود و توبه کند و آنگاه حاکم را از کرده خود آگاه سازد، سزاوار بخشایش است و «حد» بر او جاری نمی شود: « سقوطُ الحدِّ بالتوبهِ قبلَ القدرهِ علیه وهذا أصحُّ المسالک»[ابن قیم ،اعلام الموقعین، ابن قیم، ج۲، ص۹۷]
با این تفاصیل آیا می توان پذیرفت که پیامبر اکرم(ص) فرمان به رجم زنی دهد که دچار لغزش شده و خود اعتراف و توبه کرده است؟!(۲۶)
۲ـ تعارض رجم با آیه نخست سوره طلاق: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَ أَحْصُوا الْعِدَّهَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ رَبَّکُمْ لا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُیُوتِهِنَّ وَ لا یَخْرُجْنَ إِلاَّ أَنْ یَأْتِینَ بِفاحِشَهٍ مُبَیِّنَهٍ وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ لا تَدْرِی لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذلِکَ أَمْراً»(اى پیامبر! هرگاه می خواهید زنان را طلاق دهید در زمان پاکیشان طلاق دهید و حساب عده را نگه دارید و از خدایى که پروردگار شماست بترسید، نه شما آنها را از خانههایشان بیرون کنید و نه آنها بیرون روند مگر آن که مرتکب زنا شوند، این حدود الهى است. هر کس از حدود خدا تجاوز کند به خود ستم کرده است. تو نمىدانى امید است خدا از آن پس وضع تازهاى فراهم آورد.)
پیشتر در توضیح مصادیق واژه «فاحشه» گفته شد که مراد از آن «زنا» می باشد، بنابراین واضح است که در این آیه تنها«طرد از خانه» به عنوان مجازات زنا بیان شده است.
۳ـ تعارض رجم با آیه ۱۹ سوره نساء؛« یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ کَرْهاً وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَیْتُمُوهُنَّ إِلاَّ أَنْ یَأْتِینَ بِفاحِشَهٍ مُبَیِّنَهٍ وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیراً.»( اى کسانى که ایمان آوردهاید، برای شما حلال نیست که زنان را بر خلاف میلشان به ارث ببرید. وبر آنان سخت مگیرید تا قسمتى از آنچه را که به آنها دادهاید بازپس ستانید، مگر آنکه مرتکب فحشایى به ثبوت رسیده شده باشند. و با آنان به نیکویى رفتار کنید. و اگر [به علتى] از آنان نفرت داشتید [باز هم با آنان به صورتى شایسته و پسندیده رفتار کنید] چه بسا چیزى خوشایند شما نیست و خدا در آن خیر فراوانى قرار مىدهد.)
واضح است که مراد از«فاحشه مبیّنه» زنا می باشد که اندکی پیشتر، یعنی آیه پانزدهم به صراحت ذکر شده است. بدین روی اگر حکم زنای محصنه «رجم» و کشته شدن باشد، دیگر تحت فشار قرار دادن او برای بازستاندن مهریه و وادارکردنش به پذیرش طلاق چه معنایی دارد؟!
۴ـ تعارض رجم با مفهوم «لهنَّ»درآیه« ۱۵ سوره نساء«وَ اللاَّتِی یَأْتِینَ الْفاحِشَهَ مِنْ نِسائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَهً مِنْکُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّى یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً .» مراد از جمله «أَوْ یَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلًا » با توجه به معنی«لام» در«لهنّ» که متضمن معنی «سود» می باشد، این است که «خداوند می خواهد راهی برای آزادی زنان از حبس دائمی در خانه بگشاید.» از این رو نمی توان کیفرسنگین سنگسار شدن را که به مراتب از حبس خانگی شدیدتر و مقرون به خشونتی وصف ناپذیر است، به نفع آنان دانست!
*معمولاً و ناظر بر آسان گرفتن خداوند بر بندگان«یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ…» بسیاری از علما بر این باورند که حکم آیه ناسخ می باید از آیه منسوخ سبک تر باشد. امام شافعی می فرماید:«إن اللّه خلق الناس لما سبق فى علمه مما أراد بخلقهم و بهم، لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ وَ هُوَ سَرِیعُ الْحِسابِ» و أنزل الکتاب [علیهم] (تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَهً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِینَ» [و] فرض [فیه] فرائض أثبتها، و أخرى نسخها، رحمه لخلقه بالتخفیف عنهم، و بالتوسعه علیهم.[شافعی، احکام القرآن، ج ۱،ص۲۰](خداوند مردم را مبتنی بر علم ازلی خود و اراده ای که از آفرینش آنان داشت، آفرید «هیچ کس بر رد حکمش قادر نیست و او زود به حساب بندگان رسیدگی می کند.[رعد/۴۱] و بر ایشان کتاب فروفرستاد،«این کتاب را که بر تو نازل کردیم، بیانگر همه چیز و هدایت و رحمت و بشارت براى مسلمانان است.»[نحل/۸۹] و در آن فرایضی را به صورت ثابت بیان کرد و برخی [از آیات] را نسخ نمود ، به خاطر مهربانی و آسان گیری نسبت به آنان و ایجاد گشایش در کارهایشان.)
۵ـ تعارض رجم با آیه دوم سوره نور؛ نظر به مطلق بودن آیه دوم سوره نور نمی توان فرد یا افرادی مانند زنان و مردان متأهل را از شمول آن خارج کرد. الزَّانِیَهُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَهَ جَلْدَهٍ وَ لا تَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَهٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لْیَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَهٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»(هر زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید و اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید، هرگز در [اجرای حکم] دین خدا از آنان گذشت نکنید، و باید گروهى از مؤمنان شاهد مجازاتشان باشند.)
۶ـ تعارض رجم با آیات سوم و بیست و ششم سوره نور؛ در هریک از این دو آیه «الزَّانِی لا یَنْکِحُ إِلاَّ زانِیَهً أَوْ مُشْرِکَهً وَ الزَّانِیَهُ لا یَنْکِحُها إِلاَّ زانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَ حُرِّمَ ذلِکَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ»[نور/۳] و« الْخَبِیثاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثاتِ وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ أُولئِکَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ »[نور/۲۶] با بیان این که مردان و زنان زناکار یا همان افراد پلید، درخور همزیستی هستند و مؤمنین یا انسان های پاک، مجاز به ازدواج با آنها نیستند ، ادامه حیات مرتکبین زنا را به وضوح تأیید می کند، زیرا اگر حدّ زنا رجم و اعدام باشد، با هم زیستن زانی و زانیه و خبیثات و خبیثین موضوعیت نخواهد داشت!
*پرواضح است که مقصود از «زانی» و «زانیۀ» یا «خبیث» و «خبیثۀ» کسانی است که زنا پیشه اند و عادت به بزهکاری دارند نه کسی که در اثر غلبه نفس دچار لغزش می شود و با توبه به جرگه پاکان بازمی گردد. و جالب این که قرآن کریم – با توجه با آیات یاد شده- حتی برای زنا پیشگان نیز مجازات رجم و اعدام مقرر نکرده است!
۷ـ تعارض رجم با «عهدذکری» بودن«ال» در واژه «العذاب» آیه هشتم سوره نور؛ در زبان عربی یکی از کاربردهای «ال» این است که وقتی با اسمی همراه می شود، نشان از وحدت ماهیتی با همان اسم است که پیشتر بدون «ال» ذکر شده است، محی الدین درویش به نقل از ابوالبقاء می نویسد:« إنما أعادۀ بالألف و اللام لیعلم أنه الأول»[اعراب القرآن و بیانه،ج۱۰،ص۲۶۸](ذکر مجدد اسم ، همراه با الف و لام برای آن است که بدانند اسم دوم، همان اسم اول است.) ؛ مثلاً در سوره مزمل واژه «رسول» در آیه ۱۵با «الرسول» آیه ۱۶ هیچ تفاوتی ندارد«إِنَّا أَرْسَلْنا إِلَیْکُمْ رَسُولاً شاهِداً عَلَیْکُمْ کَما أَرْسَلْنا إِلى فِرْعَوْنَ رَسُولاً *فَعَصى فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ فَأَخَذْناهُ أَخْذاً وَبِیلاً»( بنابراین کلمه«العذاب» در آیه هشتم دقیقاً همان «عذاب» مذکور در آیه دوم سوره نور است ، و چون «العذاب» آیه هشتم مربوط به زنای محصنه است پس مصداق آن که همان حد مطلق زنا می باشد جز «جَلد» مذکور در آیه دوم نیست، «الزَّانِیَهُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَهَ جَلْدَهٍ وَ لا تَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَهٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لْیَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَهٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»[نور/۲] وَ یَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْکاذِبِینَ»[نور/۸]
*در آیه اخیر«وَ یَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذابَ …» به صراحت بیان شده است که اگر زن اتهام زنا را از سوی شوهر خود – به روش گفته شده – نپذیرد(۲۷)«عذاب» از وی دور می شود. در قرآن کریم فعل «درأ» آن گاه که مراد دورکردن«مرگ» باشد ، با واژه«موت» به کار رفته است «الَّذِینَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ »[آل عمران/۱۶۸] (آنان که خود نشستهاند، درباره برادران خویش مىگویند: اگر اطاعت کرده بودند، کشته نمىشدند. به آنها بگو: اگر راست مىگویید، مرگ را از خود دور کنید). ولی در آیه مذکور همراه با «درأ» ، «العذاب» به کار رفته و این خود می تواند تأیید دیگری بر مجازات «جلد» باشد نه «رجم»!
۸ـ تعارض رجم با پیوند معنایی میان آیه دوم سوره نور و آیه چهارم همین سوره؛ تمامی مفسرین و قرآن شناسان بر این امر اتفاق نظر دارند که برای فهم و تفسیر درست آیات قرآن کریم می باید هریک از آیات و حتی سُوَر را در ارتباط و پیوند تقدمی و تأخری بررسی و مطالعه کرد.چند مثال:
مثال نخست: بدون توجه به زمینه طرح آیه هشتاد و ششم سوره هود و آیات پیشین هرگز نمی توان فهمید که«بقیت الله» در این آیه« بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ » به چه معنی است. ممکن هست هرکس آن را به دلخواه خود حمل بر«فرزند نیک» ، « کارهای نیک» ، «دین منجی» و یا «امام عصر» کند! اما زمانی که آیه پیشین را از نظر می گذرانیم« وَ یا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِکْیالَ وَ الْمِیزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ »[هود/۸۵]( و اى مردم! در وزن و پیمانه کردن کالا عدالت را مراعات کنید و به مردم کم نفروشید و در روى زمین بفساد و تباهى برنخیزید. ) به سادگی می توان دریافت که بحث از مسائل مالی و کسب و کار است و منظور از«بقیت الله» رزق حلالی است که از معامله سالم به دست می آید و نه هیچ تعبیر و تفسیر دیگری!
مثال دوم: چنانچه آیه پنجم سوره توبه مجرد از آیات پیشین و پسین دیده شود، نتیجه ای جز فرمان به جنگ ابتدایی حتی علیه مشرکینی که با مسلمانان سرجنگ ندارند ، به دست نمی آید! لذا آن را «آیۀ السیف» می خوانند و مجوزی برای اعمال خشونت و ایجاد نقار و نفرت میان ابنای بشر می دانند!:« فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیم »[توبه/۵](و چون ماه های حرام به سر رسید، مشرکان را هر کجا یافتید بکشید و یا اسیرشان کنید و [از ورود به مکه] بازشان دارید. و در هرکمینگاهی به انتظار آنان بنشینید ، پس اگر توبه کردند و نماز را به پای داشتند و زکات را پرداختند، از ایشان دست بدارید که خداوند آمرزنده و مهربان است.)
ولی هنگامی که به آیات قبل و بعد آیه پنجم رجوع می کنیم، روشن می شود که این آیه جزئی از مجموعه آیاتی است که اصول و راهبرد امر جنگ و صلح و ضوابط مربوط به آن را توضیح می دهد. متوجه می شویم که این آیه به تصریح آیه نخست « بَراءَهٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ »( از این پس خداوند و رسولش از مشرکانی که با شما عهد بستند[و آن را شکستند] بیزارهستند.) دارای شأن خاص است ، یعنی مربوط و منحصر به مشرکینی است که با مسلمانان پیمان عدم تجاوز و دشمنی بستند و آن را نقض کردند. و استثنایی که در آیه چهارم آمده است، بیشتر روشن می کند که فرمان «قاتِلوا» قابل اطلاق و انطباق بر عموم مشرکین نیست« إِلاَّ الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوکُمْ شَیْئاً وَ لَمْ یُظاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِین»[توبه/۴] ( مگر کسانی از مشرکان که با شما عهد بستند و [هیچ یک از مواد آن را] نشکستند و کسی را علیه شما یاری ندادند، پس شما نیز پیمان را تا زمان انقضای آن مراعات کنید، به راستی که خداوند پرهیزگاران را دوست دارد.) آیه ششم نیز به صراحت هرچه تمام تر نه تنها مسلمانان را از جنگ با مشرکین غیر محارب باز می دارد، بلکه ایشان را مؤظف می کند که هریک از مشرکین را که خواستار فهم دین هستند، پناه دهد و امنیتش را فراهم کند و چنانچه نپذیرفت ، باز مؤظف است او را در صحیح و سالم به مکان و مأوای خود بازگرداند !« وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْلَمُونَ »[توبه/۶]( و اگر یکى از مشرکان از تو پناه خواست پناهش ده تا اینکه سخن خدا را بشنود، سپس او را به جاى امن خود برسان،[واگر نپذیرفت] براى آن است که آنان گروهى هستند که نمىدانند.)
بر همین اساس وقتی در آیات دوم و چهارم سوره نور دقت می کنیم متوجه می شویم که در آیه دوم مجازات یا حد زنا«صد ضربه تازیانه» تعیین شده است«الزَّانِیَهُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَهَ جَلْدَهٍ وَ لا تَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَهٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لْیَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَهٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ »[نور/۲] و با فاصله اندکی سخن از تهمت به زنان متأهل و پاکدامن به میان می آید؛ «وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَهِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِینَ جَلْدَهً وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَهً أَبَداً وَ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ»[نور/۴](آنانى را که نسبت زنا به بانوان پاکدامن مىدهند و چهار شاهد براى ادعاى خود نمىآورند، با هشتاد ضربه تازیانه مجازات کنید و هرگز شهادتشان را نپذیرید که اینها مردمى فاسقند.) بی گمان نتیجه آن طرح«مجازات» و این ذکر«محصنات» این است که کیفر زنای محصنه همان است که در آیه دوم بیان شده است! و قائل بودن به عدم ارتباط بین این دو آیه همانا چیزی جز سبک شمردن فصاحت و بلاغت قرآن کریم نیست!
فرض کنیم که در آیین نامه ی مربوط به جرائم راهنمایی و رانندگی آمده است، بند اول: «هرکس از چراغ قرمز عبور کند ، یکصدهزارتومان جریمه می شود.» و در ادامه نوشته شده باشد، بند دوم: «هر مأموری مردان و زنان راننده را بدون مدرک – مثلاً فیلم دوربین های کنترل ترافیک- ، متهم به نادیده گرفتن چراغ قرمز کند، طبق قانون با او برخورد می شود.» اکنون آیا این استنباط درست است که «مردان و زنان» راننده بند دوم قانون را مشمول «هرکس» بند اول ندانیم؟! و بدون هیچ قرینه روشنی مدعی شویم که : مجازات مردان و زنان بند دوم قانون مزبور نه یکصد هزار تومان جریمه که «اعدام» است ! بدون تردید کسی چنین برداشتی از این متن نمی کند . پس چگونه است که در متون نوشته بشر این میزان روشنی و بلاغت را می پذیریم اما وقتی به کلام آفریدگار متعال می رسیم ، هم منطق بیان آن را در هم می ریزیم و هم روش مقبول ارتباط آیات و نتیجه معقول را نادیده می گیریم و منطوق صریح و صحیح کلام را کنار می گذاریم و بر مفهوم خودساخته ای تکیه می کنیم که هیچ قرینه ای دال بر تأیید آن وجود ندارد؟!
۹ـ تعارض رجم با آیات ششم لغایت نهم سوره نور؛ در این آیات مسأله«لِعانِ» یا «ملاعنۀ» طرح شده است که مربوط به مردان و زنان متأهل است.(۲۸) در اینجا نیز مبتنی بر استدلال مذکور در شماره قبل معلوم است که حدّ بیان شده در آیه دوم عام و شامل هر فردی که مرتکب زنا شود ، می گردد و اگر قرار باشد کسانی از شمول حکم آیه دوم، خارج شوند ، این غیر متأهلین هستند که احکام مربوط به آنان ذکر نشده است ! و هیچ قرینه ای حاکی از انحصار حکم در آنها نیست!
۱۰ـ تعارض رجم با خطاب «یا ایها الناس» که در برگیرنده محصن و غیرمحصن است؛در حدیث زیر به روشنی آمده است که پیامبر(ص) پس از آن که حد زنا را -که «جلد» باشد-، اجرا کرد، با خطاب قرار دادن همه مردم(یا ایها الناس) یادآوری می کند و نشان می دهد که مجازات زنا نسبت به زنان و مردان ازدواج کرده یا نکرده چیزی جز «جلد» نیست: «أخبرنا مالک، حدثنازید بن أسلم – رضی الله عنه – «أَنَّ رجلا اعْتَرَفَ على نفسِهِ بالزّنى ، على عهدِ رسولِ اللَّه -صلى الله علیه وسلم- ، فَدَعا له رسولُ اللَّه بِسَوْطٍ ، فَأُتیَ بِسَوطٍ مَکْسورٍ ، فقال : فَوقَ هذا ، فَأُتیَ بِسَوْطٍ جَدیدٍ لم تُقطَعْ ثَمرَتُهُ ، فقال : بینَ هذینِ.، فَأُتیَ بِسَوْطٍ قد رُکِبَ بِهِ فلانَ ، فَأمَرَ به رسولُ اللَّه -صلى الله علیه وسلم- فَجُلِدَ ، ثم قال : أُیُّها الناسُ ، قد آنَ لکم أنْ تَنْتَهُوا عن حدودِ اللَّه ، مَنْ أصَابَ من هذه القَاذُورَهِ شَیئا فَلْیَسْتَتِرْ بِسِتْرِ اللَّه ، فَإنَّه مَنْ یُبْدِ لَنَا صَفْحَتَهُ نُقِمْ علیهِ کتابَ اللَّه».[الموطأ، به روایت محمدبن الحسن،ج۳،ص۶۴،ح۶۹۷/ بیهقی ، السنن الکبری ،ج۸، ص۳۲۶ /عبدالرزاق، المصنف،ج۷،ص۳۶۹/ابو نعیم اصفهانی، معرفۀ الصحابه،ج۳،ص۱۶۵۰](مردی در زمان پیامبر(ص) اقرار به ارتکاب زنا کرد، پیامبر(ص) برای مجازات او درخواست تازیانه کرد. تازیانه ای(۲۹) زواردررفته و شکسته آوردند، فرمود: بهتر از این را بیاورید. پس تازیانه ای نو که گره های اطراف آن نشکسته بود، آوردند.فرمود: چیزی مابین این دو! پس تازیانه ای را که مورد استفاده قرارگرفته و نرم شده بود آوردند ، آنگاه فرمان داد تا با همان، مجازات اجرا شود.سپس فرمود: ای مردم هنگام آن رسیده است که از کارهای حرام دست بردارید و حدود الهی را مراعات کنید، اما چنانچه هریک از شما مرتکب امر زشتی(مانند زنا) شد، آن را فاش نکند زیرا خداوند چنین می خواهد، واگر کسی خود عمل زشتش را افشا کند، ما حکم خداوند را در باره اش اجرا می کنیم.)
*امام شافعی با وجود «منقطع»(۳۰)بودن این حدیث، به این دلیل که اهل علم روایتش کرده اند، او نیز آن را بیان کرده است« قَالَ الشَّافِعِىُّ رَحِمَهُ اللَّهُ هَذَا حَدِیثٌ مُنْقَطِعٌ لَیْسَ مِمَّا یَثْبُتُ بِهِ هُوَ نَفْسُهُ حُجَّهٌ وَقَدْ رَأَیْتُ مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ عِنْدَنَا مَنْ یَعْرِفُهُ وَیَقُولُ بِهِ فَنَحْنُ نَقُولُ بِهِ.»[بیهقی، السنن الکبری، ج۸، ۳۲۶](امام شافعی معتقد بود که این حدیث منقطع است و دلیلی بر درستی آن نیست اما چون دیدم که علما آن را پذیرفته و نقل می کنند ، ما نیز به آن قائل شدیم.)
۱۱ ـ تعارض با خطبه حجۀ الوداع پیامبر(ص)؛در بخشی از این خطبه آمده است:« قَالَ ابْنُ إسْحَاقَ : ثُمّ مَضَى رَسُولُ اللّهِ صَلّى اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلّمَ عَلَى حَجّهِ فَأَرَى النّاسَ مَنَاسِکَهُمْ وَأَعْلَمَهُمْ سُنَنَ حَجّهِمْ وَخَطَبَ النّاسَ خُطْبَتَهُ الّتِی بَیّنَ فِیهَا مَا بَیّنَ … أَمّا بَعْدُ أَیّهَا النّاسُ فَإِنّ لَکُمْ عَلَى نِسَائِکُمْ حَقّا ، وَلَهُنّ عَلَیْکُمْ حَقّا ، لَکُمْ عَلَیْهِنّ أَنْ لَا یُوطِئْنَ فُرُشَکُمْ أَحَدًا تَکْرَهُونَهُ وَعَلَیْهِنّ أَنْ لَا یَأْتِینَ بِفَاحِشَهِ مُبَیّنَهٍ فَإِنْ فَعَلْنَ فَإِنّ اللّهَ قَدْ أَذِنَ لَکُمْ أَنْ تَهْجُرُوهُنّ فِی الْمَضَاجِعِ وَتَضْرِبُوهُنّ ضَرْبًا غَیْرَ مُبَرّحٍ فَإِنْ انْتَهَیْنَ فَلَهُنّ رِزْقُهُنّ وَکُسْوَتُهُنّ بِالْمَعْرُوفِ وَاسْتَوْصُوا بِالنّسَاءِ خَیْرًا ، …»[سیره ابن هشام، ج۲، ص۶۰۳ / سنن ترمذی، ج۳،ص۴۶۷/ سنن ابن ماجه،ج۱،ص۵۹۴](ابن اسحاق گفت: پیامبر(ص) حج گزارد و به مردم نیز آداب و سنن حج را آموخت و مردم را چنین مورد خطاب قرارداد …« ای مردم شما بر زنانتان حقی دارید و ایشان بر شما حقی دارند. حق شما بر آنان این است که کسی را که دوست نمی دارید به خانه تان راه ندهند و مرتکب زنا نشوند، اگر چنین کردند خداوند به شما اجازه داده است که با آنان ترک همبستری کنید و به گونه ای که آسیب جدی وارد نشود ایشان را بزنید، چنانچه از نافرمانی و زشت کاری دست کشیدند ، بر شماست که نیازمندی های زندگیشان را تأمین کنید. و در باره زنان به نیکی سفارش کنید،…)
همانطور که در بخش نخست گذشت واژه«فاحشۀ» و به ویژه ترکیب وصفی آن «فاحشۀ مبیّنۀ» در قرآن کریم ناظر بر چهار معنی است :«زنا، لواط، ازدواج با نامادری وبرهنه طواف کردن کعبه»؛ واضح است که موارد دوم و سوم نسبت به مطلق زنان و مورد چهارم نسبت به زنان مؤمن موضوع خطبه، منتفی است. بنابراین مقصود از«فاحشۀ مبیّنۀ» زنا می باشد که پیامبر اکرم مجازات آن را در خطبه مذکور،«سنگسار» عنوان نکرد!
۱۲ـ تعارض رجم با «قتلِ صبر»(زجرکشی)؛ پیامبر رحمت(ص) حتی نسبت به زجرکشتن حیوانات بی اعتنا نبوده و به شدت از آن نهی فرموده است« نَهَى النَّبِىُّ – صلى الله علیه وسلم- أَنْ یُقْتَلَ شَىْءٌ مِنَ الدَّوَابِ صَبْرًا.[ صحیح بخاری، ح۱۹۵۸، صحیح مسلم ، ح ۱۹۵۸ / سنن ابن ماجه، ح۳۱۸۸](پیامبر منع کرده است از این که جانداری با زجر و عذاب کشته شود.)
«قَالَ أَبو أَیُّوبَ الأَنْصَارِىَّ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- یَنْهَى عَنْ قَتْلِ الصَّبْرِ فَوَالَّذِى نَفْسِى بِیَدِهِ لَوْ کَانَتْ دَجَاجَهٌ مَا صَبَرْتُهَا.[سنن ابی داود/ ج۳، ص۱۳/صحیح ابن حبان،ح۵۶۱۰](ابو ایوب انصاری گفت: شنیدم که پیامبر خدا از زجرکشی نهی کرده است و فرمود: سوگند به کسی که جانم در دست اوست حتی راضی به زجرکش کردن مرغی نیستم[چه رسد به انسان!])، با وجود این واقعیت چگونه ممکن است انسانی که مظهر و مأمور به رحمت است ، از کشتن توأم با زجر و درد انسانی – هرچند گناهکار- ،راضی باشد؟!
۱۳ـ تعارض رجم با دیگر احادیث پیامبر(ص) مذکور در صفحه ۳۳ همین نوشتار.
بخش دهم ،بررسی و بازنگری موارد اجرای «رجم» در عهد نبوی:
روش پیامبر(ص)در وضع و بیان احکام چنین بوده است که اگر از کلام خداوند متعال حکم مربوط به مسأله ای را نمی یافت، یا تا زمان نزول آیه مربوط به آن صبر می کرد، مانند ماجرایی که شأن نزول آیات ۶ لغایت ۱۰ سوره نور را به خود اختصاص داد.(۳۱)
یا با در نظر گرفتن عرف، اجتهاد می فرمود ، مانند تأیید «ظهار»(۳۲)بنا بر ضوابط عرف جاهلی – البته تا پیش از نزول آیات مربوط در سوره مجادله- .(۳۳) بنا براین اگر بتوان به یکی دو مورد از رجم نیزقائل شدباید دانست که چنین حکمی متأثر از عرف و تا پیش از نزول آیات سوره نساء و نور بوده است ، یعنی زمانی که هنوز هیچ حکم قرآنی در باره زنا نازل نشده بود.
قراین و نشانه های جعلی بودن روایات مربوط به رجم:
در متون تفسیری و حدیثی چهار مورد رجم گزارش شده که به فرمان پیامبر(ص) صورت پذیرفته است: زن و مردی یهودی، زنی از بنی غامد و مردی به نام ماعز بن مالک. ذیلاً اصل روایات و ایرادهای هریک از آنها ارائه و بررسی می شود:
حکم پیامبر(ص) دائر بر رجم زن و مردی یهودی؛ در بسیاری از منابع آمده است که: کسانی از یهود به حضور پیامبر(ص) آمده، اظهار کردند که زن و مردی یهودی مرتکب زنا شده اند و از ایشان درخواست صدور حکم کردند. ، پیامبر فرمود: در تورات چه حکمی در این خصوص وجود دارد؟ پاسخ دادند: گناهکار را رسوا می کنیم و تازیانه می زنیم. در این هنگام عبدالله بن سلام گفت: دروغ می گویید، در تورات حکم زنا رجم است. جماعت یهودی، تورات را آوردند و گشودند و یکی ازآنان انگشتش را روی آیه رجم گذاشت که پیامبر(ص) آن را نبیند، و شروع به قرائت قبل و بعد آن کرد. عبدالله بن سلام گفت: دستت را بردار! او دستش را برداشت که آیه رجم نمایان شد! در این هنگام از سر ناچاری چنین اعتراف کردند: عبدالله راست گفت ای محمد! در تورات آیه رجم آمده است. ازاین رو پیامبر(ص) فرمان داد که آن دو را رجم کنند! ابن عاشور این ماجرای ادعایی را چنین نقل می کند:« وَحُکْمُ الرَّجْمِ ثَبَتَ مِنْ قَبْلِ الْإِسْلَامِ فِی شَرِیعَهِ التَّوْرَاهِ لِلْمَرْأَهِ إِذَا زَنَتْ وَهِیَ ذَاتُ زَوْجٍ، فَقَدْ أَخْرَجَ مَالِکٌ، فِی «الْمُوَطَّأِ» ، وَرِجَالُ الصَّحِیحِ کُلُّهُمْ، حَدِیثَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ: أَنَّ الْیَهُودَ جَاءُوا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَذَکَرُوا لَهُ أَنَّ رَجُلًا وَامْرَأَهً زَنَیَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ «مَا تَجِدُونَ فِی التَّوْرَاهِ فِی شَأْنِ الرَّجْمِ» فَقَالُوا «نَفْضَحُهُمْ وَیُجْلَدُونَ» فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلَامٍ «کَذَبْتُمْ إِنَّ فِیهَا الرَّجْمَ» فَأَتَوْا بِالتَّوْرَاهِ فَنَشَرُوهَا، فَوَضَعَ أَحَدُهُمْ یَدَهُ عَلَى آیَهِ الرَّجْمِ، فَقَرَأَ مَا قَبْلَهَا وَمَا بَعْدَهَا، فَقَالَ لَهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلَامٍ «ارْفَعْ یَدَکَ» فَرَفَعَ یَدَهُ فَإِذَا فِیهَا آیَهُ الرَّجْمِ. فَقَالُوا: «صَدَقَ یَا مُحَمَّدُ فِیهَا آیَهُ الرَّجْمِ» فَأَمَرَ بِهِمَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَرُجِمَا»[تفسیر التحریر و التنویر/ذیل آیات ۱۵و۱۶ سوره نساء]
ایرادهای عمده این روایت:
۱ـ با کدامین منطق می توان پذیرفت که یهودیان بخواهند مناقشه حقوقی خود را با ارجاع به پیامبر اسلام حل کنند؟! کسانی که خود را از حیث اصالت و قدمت آیین برتر از همگان می دانستند! اعتقادی به رسالت پیامبر اکرم نداشتند، با او آشکار و پنهان در ستیز بودند و از هر فرصتی برای مخدوش کردن تعالیمش استفاده می کردند! مگر آنان نبودند که به منظور تضعیف و تردید در ایمان مسلمانان و به ارتداد واداشتنشان به همدیگر توصیه می کردند که: ظاهراً به دین اسلام بگروید و پس از اندک مدتی با بیان این که اسلام دین ناکارآمد و بی فایده ای است ، از آن روگردان شوید؟ « وَ قالَتْ طائِفَهٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ آمِنُوا بِالَّذِی أُنْزِلَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ »[آل عمران/۷۲]
۲ـ گذاشتن دست بر آیه رجم موجود در تورات در حضور عبدالله بن سلام(رض) که خود پیشتر از احبار و دانایان یهود بود، کاری بس مضحک است و نشان از جعل روایت ! آنان که می دانستند عبدالله مسلمان است و با خبر از محتوای تورات، و قطعاً حقیقت را به پیامبر(ص) خواهد گفت ، چطور ممکن است این میزان ساده لوح باشند که با چنان ترفند کودکانه ای بخواهند پیامبر را فریب دهند؟! و آن هم پیامبری که از نظر آنان واجب الاطاعه نبود!
۲ـ حکم پیامبر(ص) دائر بر رجم زنی از بنی غامد:
در متون حدیثی و تفسیری ماجرای رجم زنی -که منتسب به قبیله اش«غامدیه» خوانده می شود-، بیان شده است . اصل روایت:
«حَدَّثَنَا أَبُو نُعَیْمٍ حَدَّثَنَا بَشِیرٌ حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ بُرَیْدَهَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ کُنْتُ جَالِسًا عِنْدَ نَبِىِّ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- فَجَاءَتْهُ امْرَأَهٌ مِنْ غَامِدٍ فَقَالَتْ : یَا نَبِىَّ اللَّهِ طَهِّرْنِى فَإِنِّى قَدْ زَنَیْتُ فَقَالَ لَهَا نَبِىُّ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- :« ارْجِعِى ». فَلَمَّا کَانَ مِنَ الْغَدِ أَیْضًا اعْتَرَفَتْ عِنْدَهُ بِالزِّنَا فَقَالَتْ : یَا رَسُولَ اللَّهِ طَهِّرْنِى فَلَعَلَّکَ أَنْ تَرْدُدْنِى کَمَا رَدَدْتَ ابْنَ مَالِکٍ الأَسْلَمِىَّ فَوَاللَّهِ إِنِّى لَحُبْلَى. فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- :« ارْجِعِى حَتَّى تَلِدِى ». فَلَمَّا وَلَدْتُهُ جَاءَتْهُ بِالصَّبِىِّ تَحْمِلُهُ فِى خِرْقَهٍ قَالَتْ : یَا نَبِىَّ اللَّهِ هَذَا قَدْ وَلَدْتُ فَقَالَ لَهَا نَبِىُّ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- :« اذْهَبِى فَأَرْضِعِیهِ حَتَّى تَفْطِمِیهِ ». فَلَمَّا فَطَمَتْهُ جَاءَتْ بِالصَّبِىِّ فِى یَدِهِ کِسْرَهُ خُبْزٍ فَقَالَتْ : یَا نَبِىَّ اللَّهِ هَذَا قَدْ فَطَمْتُهُ هَذَا هُوَ یَأْکُلُ فَأَمَرَ نَبِىُّ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- بِدَفْعِهِ إِلَى رَجُلٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ ثُمَّ أَمَرَ بِهَا فَحُفِرَ لَهَا حُفْرَهً فَجُعِلَتْ فِیهَا إِلَى صَدْرِهَا ثُمَّ أَمَرَ النَّاسَ أَنْ یَرْجُمُوهَا فَأَقْبَلَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِیدِ یَعْنِى بِحَجَرٍ فَرَمَى رَأْسَهَا فَتَنَضَّحَ عَلَى وَجْنَهِ خَالِدٍ فَسَبَّهَا فَسَمِعَ نَبِىُّ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- سَبَّهُ إِیَّاهَا فَقَالَ :« مَهْلاً یَا خَالِدُ بْنَ الْوَلِیدِ لاَ تَسُبَّهَا فَوَالَّذِى نَفْسِى بِیَدِهِ لَقَدْ تَابَتْ تَوْبَهً لَوْ تَابَهَا صَاحِبُ مَکْسٍ لَغُفِرَ لَهُ. »[سنن کبرای بیهقی/ج۸،۲۲۲۱، ح۱۷۴۲۰ و مسند احمد، ح۲۲۹۴۹](…عبدالله بن بریده از پدرش نقل کرد که: نزد پیامبر-ص- نشسته بودم که زنی از بنی غامد وارد شد و گفت: این پیامبر خدا! مرا پاک کن که زنا کرده ام. پیامبر-ص- گفت: برگرد! فردا روز نیز مجدداً به زنا اعتراف کرد و گفت: ای پیامبر خدا! مرا پاک کن! شاید می خواهی مرا نیز مانند «ابن مالک» از سر باز کنی، به خدا سوگند که من باردارم. پیامبر-ص- به او گفت: برگرد تا زمانی که وضع حمل می کنی. وقتی زایمان کرد با نوزادش که در پارچه ای پیچیده بود خدمت پیامبر رسید و گفت: ای پیامبر خدا! ملاحظه می کنی که وضع حمل کرده ام ! پیامبر-ص- فرمود: برو و نوزاد را شیر بده تا از وی را از شیر بازمی گیری. وقتی زمان شیر دهی (دوساله)به اتمام رسید به همراه کودک در حالی که تکه نانی در دست داشت خدمت پیامبر رسید و گفت: ای پیامبر خدا! ملاحظه می کنی که او را از شیرگرفته ام و می تواند غذا بخورد. از این رو پیامبر-ص- فرمان داد کودک را به یکی از مردان مسلمان بسپارند و دستور داد که زن را تا سینه درون حفره ای قرار دهند و آنگاه به مردم فرمان داد که او را سنگسار کنند. خالدبن ولید از راه رسید و و با سنگی سرش را هدف قرارداد به طوری که خونش به صورت خالد پاشیده شد[خالد به این دلیل] زن را دشنام داد. ماجرا به گوش پیامبر رسید و فرمود: ای خالد پسر ولید ! آرام باش و او را دشنام مده. سوگند به کسی که جانم در دست اوست او چنان توبه ای کرده است که اگر گناه کبیره شخص بسیارستمکار، آن گونه توبه کند ، بخشوده می شود.)
ایراد های وارد بر این روایت:
۱ـ با احتساب دست کم نصف زمان بارداربودن زن یاد شده و دو سال زمان شیر دادن به نوزاد، وی در طی حدود دوسال نیم ، مجموعاً سه بار – با فاصله های زیاد- به حضور پیامبر(ص) رسیده است، وعجیب این که راوی اصلی ، بُرَیْدَهَ ، که روایت به زبان او بسته شده است ، در طی تمام این ملاقات های فاصله دار در خدمت پیامبر(ص) بوده و شاهد ماجرا!(تأمل کنید!)
۲ـ عبارات بیان شده به وسیله «غامدیه» و سخن پیامبراکرم(ص) در باره او به روشنی نشان می دهد که این زن ، توبه کرده بود، حال چگونه ممکن است پیامبر رحمت(ص) فرمان دهد تا مؤمنی تائب را که خود به گناهش اعتراف کرده، سنگسار کنند؟! و چگونه است که مردی را درشرایط کاملاً مشابه مورد عفو قرار می دهد ؟! «عَنْ أَنَسِ بْنِمَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ کُنْتُ عِنْدَ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَجَاءَهُ رَجُلٌ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی أَصَبْتُ حَدًّا فَأَقِمْهُ عَلَیَّ قَالَ وَلَمْ یَسْأَلْهُ عَنْهُ قَالَ وَحَضَرَتْ الصَّلَاهُ فَصَلَّى مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَلَمَّا قَضَى النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ الصَّلَاهَ قَامَ إِلَیْهِ الرَّجُلُ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی أَصَبْتُ حَدًّا فَأَقِمْ فِیَّ کِتَابَ اللَّهِ قَالَ أَلَیْسَ قَدْ صَلَّیْتَ مَعَنَا قَالَ نَعَمْ قَالَ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ غَفَرَ لَکَ ذَنْبَکَ أَوْ قَالَ حَدَّکَ» [صحیح بخاری، ح۶۸۲۳ /صحیح ابن حبان، ج۵،ص۱۵/صحیح ابن خزیمه،ج۱،ص۱۶۰/ صحیح مسلم، ح۲۷۶۴ ](انس بن مالک رضی الله عنه گفت: نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم بودم که مردی وارد شد و عرض کرد: ای فرستاده خدا! من مرتکب گناه مستوجب حد شده ام(زنا)، آن را بر من جاری کن.انس گفت: پیامبر سخنش را پی گیری و به او توجهی نکرد. هنگام نماز فرارسید و او همراه پیامبر نماز گزارد و وقتی حضرت نماز را به پایان برد، مرد مجدداً خدمت ایشان رفت و سخنش را تکرار کرد و درخواست کرد که حکم قرآن را در باره اش اجرا کند. پیامبر فرمود: آیا همراه ما نماز گزاردی؟ گفت: بله. فرمود: همانا که خداوند گناهت را بخشوده است [ و در روایتی دیگر آمده که« فرمود: از مجازاتت در گذشته است.»])
حکم پیامبر دائر بر رجم ماعز بن مالک:
در منابع حدیثی ماجرای ماعز بن مالک چنین آمده است:«… إِنَّ رِجَالاً مِنْ أَسْلَمَ یُحَدِّثُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- قَالَ لَهُمْ حِینَ ذَکَرُوا لَهُ جَزَعَ مَاعِزٍ مِنَ الْحِجَارَهِ حِینَ أَصَابَتْهُ « أَلاَّ تَرَکْتُمُوهُ ». وَمَا أَعْرِفُ الْحَدِیثَ قَالَ یَا ابْنَ أَخِى أَنَا أَعْلَمُ النَّاسِ بِهَذَا الْحَدِیثِ کُنْتُ فِیمَنْ رَجَمَ الرَّجُلَ إِنَّا لَمَّا خَرَجْنَا بِهِ فَرَجَمْنَاهُ فَوَجَدَ مَسَّ الْحِجَارَهِ صَرَخَ بِنَا یَا قَوْمِ رُدُّونِى إِلَى رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- فَإِنَّ قَوْمِى قَتَلُونِى وَغَرُّونِى مِنْ نَفْسِى وَأَخْبَرُونِى أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- غَیْرُ قَاتِلِى فَلَمْ نَنْزِعْ عَنْهُ حَتَّى قَتَلْنَاهُ فَلَمَّا رَجَعْنَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- وَأَخْبَرْنَاهُ قَالَ « فَهَلاَّ تَرَکْتُمُوهُ وَجِئْتُمُونِى بِهِ.» [سنن ابی داود، ج۴،ص۲۵۲ ، ح۴۴۲۲] (… مردانی از بنی اسلم می گویند که پیامبر-ص- جمله «هلا ترکتموه» را زمانی به آنها گفت که شنید «ماعز» به دلیل اصابت سنگ ها ، رنجور شد و کمک می طلبید. [عاصم] گفت: من از صدور این حدیث اطلاعی ندارم. [جابر] گفت: عزیز من! من از همه مردم از علت بیان این حدیث آگاه ترم، من در میان کسانی بودم که ماعز را رجم کردند، وقتی که او را [برای سنگسار] بردیم، وشروع به رجم کردیم، از اصابت سنگ ها احساس درد شدیدی کرد و فریاد زد: ای قوم من ! مرا نزد پیامبر-ص- ببرید، همانا که قومم سبب مرگم شدند و فریبم دادند و گفتند: که پیغمبر-ص- تو را نمی کشد ! ؛ اما ما او را رها نکردیم تا کشته شد. هنگامی که نزد پیامبر-ص- برگشتیم و از ماوقع آگاهش کردیم، فرمود: [آیا با وجود درخواستش] او را ترک نکردید ؟ و نزد من نیاوردید؟!)
با توجه به متن حدیث ، تأمل برنکات زیر می تواند قضیه«رجم» منجر به کشتن را با تردید جدی مواجه کند :
۱ـ طبق روایت فوق ،گریختن ماعز از زیر ضربات سنگ و کشته شدنش مورد تأیید پیغمبر نبوده زیرا اساساً منظور از رجم کشتن نبوده است!
۲ـ ماعز نیز می دانسته که رجم مقرون به کشتن نیست زیرا در متن روایت می گوید که از نزدیکانش فریب خورده که اعتراف به زنا کرده است!
۳ـ بر پایه جمله« کَانَ مَاعِزُ بْنُ مَالِکٍ یَتِیمًا فِى حِجْرِ أَبِى.» از حدیث« حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سُلَیْمَانَ الأَنْبَارِىُّ حَدَّثَنَا وَکِیعٌ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَعْدٍ قَالَ حَدَّثَنِى یَزِیدُ بْنُ نُعَیْمِ بْنِ هَزَّالٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ کَانَ مَاعِزُ بْنُ مَالِکٍ یَتِیمًا فِى حِجْرِ أَبِى… .»[سنن ابی داود،ح۴۴۲۱] می بایست ماعز مجرد بوده باشد ، زیرا وصف «یتیم بودن» و «در خانه کسی زیستن» معمولاً برای افراد متأهل به کار نمی رود. در این صورت باید پرسید: چگونه ممکن است فردی«بکر» با کیفر سنگسار مواجه شده باشد؟!
با توجه به آنچه گذشت با اطمینان خاطر می توان گفت: اگر قرآن کریم را در حاشیه قرارندهیم و متون فقهی و تفسیری و برداشت های فقیهان را «اصل» تلقی نکنیم ، قطعاً به این باور منطقی می رسیم که مجازات «زنا» جز همان صد ضربه تازیانه مذکور در سوره نور، چیز دیگری نیست!
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
پی نوشت:
۱)همه مذاهب اسلامی مجازات زنای محصنه را رجم می دانند. در این میان خوارج- نه به عنوان مذهب مصطلح- و برخی از معتزله قائل به رجم نیستند.[سید سابق، فقه السنۀ، ج۲ ص۳۴۵ / کیاهراسی،احکام القرآن ، ج۲،ص۷۵]
۲) لسان العرب ، ذیل واژه «الزِّنَی» از ماده «زنو»
۳) پیشین
۴) ترجمه آیه با توجه به این تفاسیر نوشته شده است : تفسیر القرآن ابن ابی حاتم ، الدر المنثورفی تفسیر المأثور سیوطی، الجامع لاحکام القرآن محمدقرطبی، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل زمخشری، روح المعانی محمود آلوسی.
۵) فاحشۀ:(آل عمران/۱۳۵)(نساء/۲۲)(اعراف/۲۸)(اسراء/۳۲)(نساء/۱۹)(نساء/۲۵) (احزاب/۳۰)(طلاق/۱)*الفاحشۀ:
(نساء/۱۵)(اعراف/۸۰)(نور/۱۹)(نمل/۵۴)(عنکبوت/۲۸)*الفواحش:(انعام/۱۵۱)(اعراف/۳۳)(شوری/۳۷) (نجم/۳)
۶)ترجمه آیه با توجه به تفاسیری از قبیل : جامع البیان فی تفسیر القرآن ،الجامع لاحکام القرآن، روح المعانی و فی ضلال القرآن نوشته شده است.
۷)امروز بعضی یا همه آن(عورت) آشکار می شود/ و (دیدن)آنچه را که از آن نمایان می شود(برکسی) حلال نمی کنم.
۸)«وَ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ» قال ابن عباس رضی اللّه عنهما و أبو صالح: هو الرجم باللسان و هو الشتم[تفسیرابن کثیر، ذیل آیه مذکور] . در برخی از ترجمه های فارسی نیز معنی یاد شده نوشته شده است ، مانند: (فرعون و قوم فرعون به لعن و طعن و دشنام موسى پرداختند و موسى به ایشان گفت:) البته، من به پروردگار خودم و پروردگار شما پناه بردم از اینکه بمن لعن و طعن و دشنام دهید)[عبدالحجت بلاغی/حجۀ التفاسیر] .( و هر آینه من بپروردگار خویش و پروردگار شما پناه میبرم که مرا دشنام دهید (دروغگو و جادوگر خوانید)[فیض الاسلام، ترجمه و تفسیر قرآن کریم]( و من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه مىبرم از اینکه مرا متهم کنید!)[ترجمه قرآن کریم، مکارم شیرازی]
۹)«لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ قال قتاده: بالحجاره. و قال مجاهد: بالشتم»[تفسیر ابن کثیر، ذیل آیه مذکور] ،و نمونه هایی از ترجمه های فارسی:« و شماها را به فال بد گرفتیم و اگر از بیان این سخنان خوددارى نکنید شما را دشنام میدهیم و به عذاب دردناک گرفتارتان میسازیم.»[حجۀ التفاسیر] ، «[کفّار به انبیا] گفتند: ما (حضور) شما را به فال بد گرفتهایم [وجود شما شوم است و مایهى بدبختى ما] و اگر از حرفتان دست بر ندارید قطعاً شما را طرد خواهیم کرد و از طرف ما عذاب دردناکى به شما خواهد رسید.»[تفسیرنور، محسن قرائتی]
۱۰)در اصل احکام شرعی به افعال متکلفان تعلق می گیرد و نه به اوصاف آنان، اما به دلیل وجود قراین، می توان گفت در این مورد بیشتر«وصف» یعنی عامل تکرار مد نظر است نه فعل متکلف. به بیان دیگر مصداق «زانی» یا «زانیۀ» بیشتر کسانی هستند که به صورت مداوم مرتکب این کار زشت می شوند.
۱۱)«مواخیر»یا«ماخور» احتمالاً معرّب میخانه(می خور خانه) است.[لغتنامه دهخدا]
۱۲) در صفحات بعد توضیح داده خواهد شد که اساساً مجازات رجم پایه و مناطی در اسلام ندارد. البته اجرای حد «جلد» در حضور تعدادی از مؤمنین هم برای افرادی که به صورت موردی دچار لغزش شده اند و هم برای زناپیشگان لازم الاجرا است.
۱۳)سید سابق می نویسد:«وأن یکونَ الشهودُ جمیعاً رأوا عملیهَ الزِّنا نفسَها کالمیلِ فی المِکحلهِ، والرِّشاءِ فی البئر»[فقه السنۀ،ج۲،ص۴۰۳](باید تمام شهود عمل مقاربت را به گونه ای که میل سرمه درون سرمه دان می رود یا طناب دلو که درون چاه فرو می رود.)
۱۴)زیرا آیه دوم سوره نور که ناسخ تلقی می شود، مجازات ضربه تازیانه را تعیین کرده است.
۱۵) واژه «لِواط» در زبان عربی مذکر مجازی به حساب می آید ، از این رو ارجاع ضمیر مؤنث به آن درست نیست ،به اصصلاح ارجاع بلامرجع است!
۱۶)فرهنگ مبین، حمید مهدوی، ذیل ماده«نسخ»
۱۷)لغتنامه دهخدا
۱۸) { إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ »[حجر/۹]
۱۹) بدیهی است که سنت واقعی هرگز در تعارض با قرآن کریم نیست.
۲۰) برای دریافت مفهوم «سنت» از غیر آن ، به مقاله سوم«عرف در جایگاه شرع» رجوع شود.
۲۱)هراکلیوس اول ،امپراتور روم شرقی[لغتنامه دهخدا]
۲۲) حرف «ال» هرگاه پذیرای واژه«کلّ» شود ، شامل جنس واژه مورد نظر می شود، مثلاً : وقتی گفته می شود:احبُّ الصحابۀَ، یعنی: تمام صحابه را دوست دارم.
۲۳) این چند مورد نیز با وجود دلایل و قراین زیادی، به شدت مورد تردید هستند. به مشروح آنها در صفحه۴۷ به بعد مراجعه کنید.
۲۴) ابن خلکان گوید : وعنه أنه قال: صنفت کتابی الصحیح لست عشرۀ سنۀ خرجته من ستمائۀ ألف حدیث [وفیات الأعیان، ابن خلکان جلد سوم صفحه ۳۳۰ ]
۲۵) به صفحه ۱۲ رجوع شود.
۲۶) ماجرای این زن در صفحه ۴۸ آمده است.
۲۷) به بحث لعان در شماره ۲۸رجوع شود.
۲۸) «لِعان» زمانی مطرح می شود که مردی همسر خود را بدون داشتن چهار شاهد، متهم به زنا کند. اگر زن اتهام را نپذیرد، باید شوهر ابتدا چهار بار شهادت دهد که در این ادعا راستگو است. چنان که قرآن مىفرماید:« وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ شُهَداءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ فَشَهادَهُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ»[نور/۶](کسانى که همسران خود را متهم مىکنند و گواهانى جز خودشان ندارند، هر یک از آنها باید چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد که او از راستگویان است.) و در پنجمین بار بگوید: «وَ الْخامِسَهُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَیْهِ إِنْ کانَ مِنَ الْکاذِبِینَ»[نور/۷](لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگویان باشد.) زن نیز چنانچه خود را بی گناه بداند ، به همین ترتیب عمل می کند:« وَ یَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْکاذِبِینَ»[نور/۸] (مجازات نمی شود اگر چهار بار خدا را به شهادت طلبد که آن مرد در این نسبتى که به او مىدهد از دروغگویان است.) و سپس: «وَ الْخامِسَهَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَیْها إِنْ کانَ مِنَ الصَّادِقِینَ»[نور/۹](و در مرتبه پنجم بگوید که غضب خدا بر او باد اگر آن مرد در این نسبت راستگو است.)
۲۹)تازیانه لزوماً بافته چرمی نیست. در فرهنگ ابجدی آمده است«سوط:ساقه های کرفس که مانند تازیانه می باشد.»[مهیار رضا]، در لسان العرب نیز نوشته شده است«السیاطُ: قُضبان الکُرّاثِ الذی علیه مالیقه تشبیهاً بالسیاط التی یضرب بها»
۳۰) حدیثی است که از تابعین نقل شود.
۳۱) در شان نزول این آیات از ابن عباس چنین نقل شده که سعد بن عباده (بزرگ انصار) خدمت پیامبر (ص) در حضور جمعى از اصحاب چنین عرض کرد:” اى پیامبر خدا! هرگاه کسی دیگری را متهم به زنا کند و نتواند آن را ثابت کند باید هشتاد تازیانه بخورد پس من چه کنم اگر وارد خانه خودم شدم و با چشم خود دیدم مرد فاسقى با همسرم در حال عمل خلافى است؟ اگر بگذارم تا چهار نفر شاهد بیایند و ببینند و شهادت دهند او کار خود را کرده است، و اگر بخواهم او را به قتل برسانم کسى از من بدون شاهد نمىپذیرد و به عنوان قاتل قصاص مىشوم، و اگر بیایم و آنچه را دیده ام به عنوان شکایت بگویم، هشتاد تازیانه را باید تحمل کنم! پیامبر (ص) گویا از این سخن احساس یک نوع اعتراض به این حکم الهى کرد، رو به سوى جمعیت انصار نموده، به زبانی گلایه آمیز فرمود: آیا آنچه را که بزرگ شما گفت نشنیدید؟آنها در مقام عذر خواهى بر آمدند و عرض کردند اى رسول خدا! او را سرزنش نفرما، او مرد غیورى است و آنچه را مىگوید به خاطر شدت غیرت او است.
«سعد بن عباده» به سخن در آمد و عرض کرد اى رسول خدا! پدر و مادرم فدایت باد، به خدا سوگند مىدانم که این حکم الهى است، و حق است، ولى با این حال از اصل این داستان در شگفتم (و نتوانستم این مشکل را در ذهن خود حل کنم) پیامبر-ص- فرمود: حکم خدا همین است، او نیز عرض کرد « صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» .و چیزى نگذشت که پسر عمویش به نام «هلال بن امیه» از در وارد شد در حالى که مرد فاسقى را شب هنگام با همسر خود دیده بود، و براى طرح شکایت خدمت پیامبر-ص- مىآمد، او با صراحت گفت: من با چشم خودم این موضوع را دیدم و با گوش خودم صداى آنها را شنیدم! پیامبر-ص- به قدرى ناراحت شد که آثار ناراحتى در چهره مبارکش نمایان گشت. هلال عرض کرد من آثار ناراحتى را در چهره شما مىبینم، ولى به خدا قسم، من راست مىگویم و دروغ در کارم نیست، من امیدوارم که خدا خودش این مشکل را بگشاید. به هر حال پیامبر –ص- تصمیم گرفت که حد قذف را درباره«هلال» اجرا کند چرا که او شاهدى بر ادعاى خود نداشت. در این هنگام انصار به یکدیگر مىگفتند، دیدید همان داستان« سعد بن عباده» تحقق یافت، آیا به راستى پیامبر -ص-« هلال» را تازیانه خواهد زد و شهادت او را مردود مىشمرد؟ در این موقع وحى بر پیامبر ص نازل شد و آثار آن در چهره او نمایان گشت، همگى خاموش شدند تا ببینند چه پیام تازهاى از سوى خدا آمده است.آیات فوق نازل شد.[برگرفته از تفسیر فی ظلال القرآن، ذیل آیات یاد شده]
۳۲) «ظهار» از عادات اعراب جاهلی بود که اگر مردى به زن خود می گفت: «تو بر من مانند پشت مادرم هستى،» آن زن براى همیشه بر او حرام مىشد، و این حکم متضمن ستمى بزرگ بر زن بود که از آن پس با او به عنوان همسر نمىزیستند و در عین حال او را رها نمىکردند که شوهرى دیگر اختیار کند.
۳۳) شأن نزول آیات آغازین سوره مجادله در غالب کتب تفسیری با اندک تفاوتی چنین بیان شده است: زنى به نام «خوله» در یک ماجرا مورد خشم شوهرش،اوس بن صامت، قرار گرفت. او که مرد تند خویی بود تصمیم بر جدایى از او گرفت، و گفت« انتِ علىّ کظهرِ اُمّى» (تو نسبت به من همچون مادرم هستى!) و این در حقیقت نوعى از طلاق در زمان جاهلیت بود اما طلاقى بود که نه قابل بازگشت بود و نه زن آزاد مىشد که بتواند همسرى براى خود برگزیند، و این بدترین حالتى بود که براى یک زن شوهردار ممکن بود رخ دهد.
چیزى نگذشت که مرد پشیمان شد و چون« ظهار» (گفتن جمله فوق) در عصر جاهلیت نوعى طلاق غیر قابل بازگشت بود به همسرش گفت: فکر مىکنم براى همیشه بر من حرام شدى! زن گفت چنین مگو، خدمت رسول خدا (ص) برو و حکم این مساله را از او بپرس، مرد گفت من خجالت مىکشم، زن گفت: پس بگذار من بروم، گفت: مانعى ندارد.
زن خدمت رسول خدا ص آمد و ماجرا را چنین نقل کرد: اى رسول خدا! همسرم زمانى مرا به زوجیت خود برگزید که جوان بودم و صاحب جمال و مال و ثروت و فامیل، اموال من را مصرف کرد، و جوانیم از بین رفت، و فامیلم پراکنده شدند، و سنم زیاد شد، حالا « ظهار» کرده و پشیمان شده، آیا راهى هست که ما به زندگى سابق بازگردیم؟! پیامبر (ص) فرمود: تو بر او حرام شدهاى! عرض کرد یا رسول اللَّه ! او صیغه طلاق جارى نکرده، و او پدر فرزندان من است، و از همه در نظر من محبوبتر، فرمود: تو بر او حرام شدهاى! و من دستور دیگرى در این زمینه ندارم.
زن پى در پى اصرار مىکرد، سرانجام رو به درگاه خدا آورد و چنین گفت: «اَشکُو الى اللَّهِ فاقتى و حاجتى، و شدهَ حالى، اللهمَّ فاَنزِل علَى لسان نبیِّک»( خداوندا! بیچارگى و نیاز و شدت حالم را به تو شکایت مىکنم، خداوندا! فرمانى بر پیامبرت نازل کن و این مشکل را بگشا). که این آیات نازل شد و گره از کارفروبسته گشوده شد: «قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجادِلُکَ فِی زَوْجِها وَ تَشْتَکِی إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ یَسْمَعُ تَحاوُرَکُما إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ * الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلاَّ اللاَّئِی وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ * وَ الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ یَعُودُونَ لِما قالُوا فَتَحْرِیرُ رَقَبَهٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا ذلِکُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ * فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّینَ مِسْکِیناً ذلِکَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ أَلِیمٌ «[مجادله/۴-۱]( به یقین خدا سخن آن زن را که با تو درباره شوهرش مجادله مىکرد و به خدا شکوه مىبرد بشنید، و خدا گفتگوى شما دو نفر را مىشنود زیرا خدا شنوایى بیناست. *کسانى از شما که به زنانشان گویند: تو چون مادر منى [بدانند که] آن آنان مادر ایشان نباشند، مادرانشان جز آنان که ایشان را زادهاند نیستند، و بی گمان آنان سخن زشتى و نادرستى را مىگویند و همانا خداوند درگذرندهاى آمرزنده است. * و کسانى که به زنانشان گویند: تو چون مادر منى، آنگاه از پى رفع گفته خویش بر آیند باید بردهاى آزاد کنند پیش از آنکه آن دو با هم تماس یابند، آن اندرزى است که به شما داده مىشود و خدا از آنچه مىکنید آگاه است. *پس هر کس [توان آزاد کردن برده ای را در خود] نیابد باید که دو ماه پیاپى روزه بدارد پیش از تماس یافتن آن دو، پس کسى که نتواند باید شصت نیازمند را طعام دهد، آن [فدیه ها] به این منظور است که به خدا و پیامبرش ایمان آورید، و[بدانید که] آنها حدود الهى است[که باید مراعات شود.] و براى کافران عذابى دردناک است.)
مقاله مرتبط: سنگسار و رجم بدعتی شوم – ۱
منبع :http://hamidmahdavikurd.com