ارزشها در ترازوی عقیده!
ارزشها در ترازوی عقیده!
نویسنده: شهید سید قطب (رح) / ترجمه: دکتر مصطفی خرم دل
شما ارزشهای خود را با چه چیز می سنجید؟
شما ارتباط های خود با دیگران را بر چه اساسی تنظیم می کنید؟
وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاهِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلا تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَهَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَلا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا (۲۸) وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْیَکْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِنْ یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقًا (۲۹) إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلا (۳۰) أُولَئِکَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الأنْهَارُ یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَیَلْبَسُونَ ثِیَابًا خُضْرًا مِنْ سُنْدُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ مُتَّکِئِینَ فِیهَا عَلَى الأرَائِکِ نِعْمَ الثَّوَابُ وَحَسُنَتْ مُرْتَفَقًا (۳۱) سورهی کهف آیهی ۳۱-۲۸
این درس همه دربارهی بیان ارزشها در ترازوی عقیده است. ارزشهای حقیقی ثروت نیست. جاه و مقام نیست. شاهی و فرمانروائی و سلطه و قدرت نیست. همچنین ارزشهای حقیقی لذائذ و خوشیها و اموال و کالاهای این زندگی نیست … همهی اینها ارزشهای ناروا و نادرست و ارزشهای فناپذیر و زوالپذیرند. اسلام چیزهای پاک دنیا را حرام و قدغن نمیکند، ولیکن آنها را هدف نهائی زندگی انسان هم میسازد. پس هرکس میخواهد از آنها بهرهمند شود و لذت ببرد، از آنها بهرهمند بشود و لذت ببرد. ولی خدائی را به یاد دارد که آن چیزها را عطاء فرموده است، و با عمل صالح و کردار پسندیده شکر خدا را بر این نعمتها بجای آورد، چه کارهای نیکی که انجام میشود و اندوخته میگردد و باقی میماند، بهتر و ماندگارتر است.
این درس آغاز میگردد با رهنمود کردن پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به اینکه خویشتن را با کسانی بدارد و با کسانی بماند که رو به خدا میکنند و رو به خدا میروند، و اینکه فراموش بکند کسانی را و ناچیز بشمارد کسانی را که از یاد خدا غافل میگردند. سپس برای دو گروه دو مرد را مثل میزند: یکی از آن دو مرد با اموال و اولاد و عزت و قدرتی که دارد مینازد و خویشتن را والا میشمارد، و مرد دیگر با ایمان خالصی که دارد مینازد، و از خدا تمنا مینماید که چیزی را بدو عطاء فرماید که خوب و نیکو باشد و برتر و بهتر از چیزهائی باشد که مرد نخستین دارد. آنگاه روند قرآنی بر زندگی دنیا پیرو میزند، و سراسر زندگی را بسی کوتاه جلوهگر میسازد و فناپذیر همچون خس و خاشاکی میشمارد که بادها آن را بازیچهی دست خود بکنند و با خود ببرند. این امر را هم با بیان حقیقت جاویدان به پایان میبرد:
( الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَهُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ أَمَلاً ) دارائی و فرزندان، زینت زندگی دنیایید (و زوالپذیر و گذرایند)، و امّا اعمال شایستهای که نتایج آنها جاودانه است، بهترین پاداش را در پیشگاه پروردگارت دارد، و بهترین امید و آرزو است.
*
(وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاهِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلا تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَهَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَلا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا (۲۸) وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْیَکْفُرْ …)
با کسانی باش که صبحگاهان و شامگاهان خدای خود را میپرستند و به فریاد میخوانند، (و تنها رضای) ذات او را میطلبند، و چشمانت از ایشان (به سوی ثرو.تمندان و قدرتمندان مستکبر) برای جستن زینت حیات دنیوی برنگردد، و از کسی فرمان مبر که (به خاطر دنیادوستی و آرزوپرستی) دل او را از یاد خود غافل ساختهایم، و او به دنبال آرزوی خود روان گشته است (و پیوسته فرمان یزدان را ترک گفته است) و کار و بارش (همه) افراط و تفریط بوده است. بگو: حق (همان چیزی است که) از سوی پروردگارتان (آمده) است (و من آن را با خود آوردهام و برنامهی من و همهی مومنان است) پس هر کس که میخواهد (بدان) ایمان بیاورد و هر کس میخواهد (بدان) کافر شود.
روایت شده است که این آیه درباره بزرگان قریش نازل گردیده است، بدان هنگام که از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم درخواست کردند فقران مومن همچون بلال، صهیب، عمّار، خبّاب، و ابنمسعود را از پیش خود براند اگر میخواهد که سران قریش ایمان بیاورند. یا این که برای سران قریش مجلسی ترتیب دهد جدای از مجلس فقیران مومن. چه این فقیران مومن جبهها و عباهائی به تن دارند که بوی عرق از آنها به مشام میرسد و سران بزرگوار قریش را میآزارد!
همچنین روایت شده است که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم چشم طمع به ایمان آوردنشان دوخت و با خود گفت آنچه درخواست کردهاند انجام شود. این بود که یزدان متعال نازل فرمود:
(وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاهِ وَالْعَشِیِّ …)
با کسانی باش که صبحگاهان و شامگاهان خدای خود را میپرستند و به فریاد میخوانند ….
این آیه را نازل فرمود، آیهای که ارزشها و معیارهای حقیقی را اعلان میدارد … و ترازوئی را به پیش میکشد که به خطا نمیرود و شاهین آن کج نمیشود. بعد از آن آمده است:
(فَمَنْ شَاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْیَکْفُرْ …)
پس هرکس که میخواهد (بدان) ایمان بیاورد و هرکس مـیخواهد (بدان) کافر شود ….
اسلام با کسی چاپلوسی نمیکند، و برای مردمان با ترازوهای جاهلیت پیشین بر نمیکشد و نمیسنجد، و هیچ جاهلیتی نیز نباید برای مردمان ترازوئی جز ترازوی اسلام را بگذارد و از آن استفاده نماید.
« وَاصْبِرْ نَفْسَکَ ».
خویشتن را بدار … خود را نگاه دار.
ملول و رنجیدهخاطر مشو و شتاب مکن:
« مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاهِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ ».
با کسانی باش که صبحگاهان و شامگاهان خدای خود را میپرستند و به فریاد میخوانند، (و تنها رضای) ذات او را میطلبند.
خدا هدف ایشان است. بامدادان و شبانگاهان بدو رو میکنند، و از او دوری نمیگزینند وکج نمیشوند، و جز رضا و خشنودی او را نمیطلبند. آنچه را میطلبند بزرگتر و والاتر از هر چیزی استکه خواستاران و عاملان زندگی دنیا میطلبند.
با همچونکسانی باش و بسر ببر. با ایشان همدم و همنشین شو و ایشان را تعلیم بده و تربیتکن. چه خیر و خوبی درآنان سراغ میرود، و بردوش همچون اشخاصی دعوتها برپا و برجا میشود. دعوتها بر دوش کسانی ماندگار و استوار نمیماندکه دعوتها را میپذیرند بدان خاطرکه دعوتها چیره و غالب بر اموال و اوضاع و محیط هستند، وکسانیکه دعوتها را میپذیرند تا زمام اختیار پیروان را به دستگیرند و بر آنان فرمان برانند، وکسانیکه دعوتها را میپذیرند تا آزها و حرصهای خود را برآوردهکنند و تحقق بخشند، و در بازار دعوتها به تجارت و بازرگانی بنشینند و از ایشان بخرند و ببرند! بلکه دعوتها استوار و پایدار میماند بر دوشکسانیکه دلهائی دارندکه خالص و مخلص به سوی خدا میگرایند، و نه جاه و مقامی، ونه کالا و سودی را در پرتو دعوتها میجویند و طلب مینمایند. ولی تنها وتنها ذات خدا را میخواهند و خوشنودی او را چشم میدارند.
« وَلا تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَهَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا » .
و چشمانت از ایشان (به سوی ثروتمندان و قدرتمندان مستکبر) برای جستن زینت حیات دنیوی برنگردد.
تلاش و پویش تو از سوی ایشان به سوی ظواهر زندگی نگراید، و میل ننماید، ظواهریکه طرفداران زیب و زینت و عاشقان زر و زیور ازآنها برخوردارند و دلباختگان چیزهای زودگذر جهانند. چه این زیب و زینت و زرو زیور زندگی «دنیا» به پای آن افق بلند و والائی نمیرسدکهکسانی بدان چشم امید دوختهاندکه پروردگارشان را بامدادان و شبانگاهان فرامیخوانند و پرستش مینمایند و خشنودی ذات خدا را میطلبند و فقط رضای او را میخواهند.
«وَلا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا ».
و از کسی فرمان مبر که (به خاطر دنیادوستی و آرزوپرستی) دل او را از یاد خود غافل ساختهایم، و او به دنبال آرزوی خود روان گشته است (و پیوسته فرمان یزدان را ترک گفته است) و کار و بارش (همه) افراط و تفریط بوده است.
از ایشان درباره جداسازی آنان از فقیران اطاعت مکن و درخواست ایشان را در این زمینه مپذیر. اگر آنان خدا را یاد میکردند و در نظر میداشتند از تکبر و خودبزرگبینی خود میکاستند، و از طغیان و سرکشی خویش کم میکردند و از جوش و خروش خویشتن فروکش مینمودند، و سرهایگردن افراخته مستکرانه خود را پائین میکشیدند و این اندازه سرهای مغرورانه را بالانمیگرفتند. و جلالو عظمت خدائی را احساس میکردندکه سرها در سایه آستانهاش یکسان و برابرند، و به پیوند عقیدهای پی میبردندکه مردمان با ان برادران یکدیگر میگردند. ولیکن ایشان از هواها و هوسهای خود پیروی میکنندکه هواها و هوسهای جاهلیت است، ومقیاسها و معیارهای جاهلیت را در میان بندگان حاکم میکنند و فرمانروائی میدهند. هم خودشان و هم گفتارهایشان سفاهت و نادانی است و بر بادمیرود ونیست ونابود میشود وجز این نمیارزد که به سزا و جزای غافل شدنشان از ذکر و یاد خدا از ایشان غافل شد و به ترک ایشان گفت.
اسلام آمده است تا سرها را در پیشگاه خدا مساوی گرداند، و میان آنها هیچ گونه برتری حاصل از دارائی و حسب و نسب و جاه و مقامی نماند. چه این چیزها ارزشهای نادرست و گذرا و فناپذیر و زوالپذیر هستند. بلکه برتری و والاتری به وسیله مرتبت و منزلت در پیشگاه یزدان است، مرتبت و منزلتی که ارج و ارزش پیدا میکنـد بدان اندازه که شخص رو به خدا میرود و محب رضای او کارهایش انجام میپذیرد و خلوص و یکرنگی میشود. بجز اینها هرچه شود، هوا و هوس و سفاهت و جهالت و بطالت و پوچی و هیچی است .
« وَلا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنَا ».
از کسی فرمان مبر که (به خاطر دنیادوستی و آرزوپرستی) دل او را از یاد خود غافل ساختهایم.
دل او را غافلکردهایم، وقتی که به خویشتن گرائیده است و پرداخته است، و به سوی اموال و دارائی خود میل نموده است، و به اولاد خویش دل داده است، و شیفته کالا و متاع و لذائذ و شهوات خویشتنگردیده است. دیگر در دلش جائی برای خدا نمانده است. دلی که به این سرگرمیها بپردازد و آنها را هدف زندگی خود سازد قطعاً از یاد خدا غافل میشود، و خدا نیز بر غفلت او میافزاید، و بدو مهلت و فرصت زیستن در همچون چیزهای بیفائده میدهد تا در لابلای آنا بغنود و روزگار از دست او به در رود و سرمایه عمرش بیهوده تمام شود، و بهکیفر و عذابی برسد و بیفتد که خدا برای امثال او آمادهکرده است، برای آن کسانی که به خویشتن و به دیگران ستم میکنند:
( وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْیَکْفُرْ).
بگو: حق (همان چیزی است که) از سوی پروردگارتان (آمده) است (و من آن را با خود آوردهام و برنامه من و همه مومنان است) پس هرکس که میخواهد (بدان) ایمان بیاورد و هرکس که میخواهد (بدان) کافر شود.
با این عزت، و با این صراحت، و با این قاطعیت … هرکس که میخواهد ایمان بیاورد و هرکس که میخواهد ایمان نیاورد، چه باک … حقکه از راه خود برنمیگردد وکج و منحرف نمیشود و این سو و آن سو نمیرود. بلکه به راه خود ادامه میدهد راستقامت و استوار، و نیرومند و توانمند بدون هرگونه ضعف و سستی، وصریح و آشکاربدون هرگونه ساخت و پاخت و چرخش و سازشی. پس هرکسکه میخواهد ایمان بیاورد و هرکسکه میخواهدکافر شود. کسیکه از حق خوشش نیاید برود، وکسیکه هوا و هوس و آرزوها و خواستهای خود را پیرو چیزی نکندکه از سوی خدا آمده است، با ایشان ساخت و پاختی و چرخشی و سازشی به حساب عقیده نمیشود، وکسی که سر خود را در برابر فرمان قرآن پائین نیاورد و از بزرگی و عظمت خود در پیشگاه جلال و جبروت خدا نکاهد، هیچگونه نیازی عقیده بدو ندارد.
عقیده متعلق بهکسی نیست تا برسر آن معامله و سازشکند. بلکه عقیده ملک خدا است، و خدا بینیاز از جهانیان است. و عقیده عزت نمییابد و پیروز نمیگردد باکسانیکه عقیده را خالصانه برای عقیده نمیخواهند، و به عقیده آنگونهکه هست بیروی و ریا و بدون هرگونه رنگآمیزیگردن نمینهند.کسیکه خویشتن را از مومنانی بالاتر میگیرد و دوری میگزیند که آنان پروردگارشان را بامدادان و شامگاهان به فریاد میخوانند و به کمک میطلبند و ذات او را میجویند و خشنودی او را میخواهند، هیچگونه خیر و خوبی اسلام و مسلمانان در او انتظار نمیرود و امیدی بدو بسته نمیشود.
*
آنگاه خدا چیزی راکه برایکافران، و چیزی راکه برای مومنان تهیه دیده است و آماده کرده است، در صحنهای از صحنههای قیامت نشان میدهد:
( إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِنْ یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقًا إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلا أُولَئِکَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الأنْهَارُ یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَیَلْبَسُونَ ثِیَابًا خُضْرًا مِنْ سُنْدُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ مُتَّکِئِینَ فِیهَا عَلَى الأرَائِکِ نِعْمَ الثَّوَابُ وَحَسُنَتْ مُرْتَفَقًا)
ما برای ستمگران آتشی را آماده کردهایم که (از هر طرف ایشان را احاطه میکند و) سراپرده آن آنان را دربر میگیرد، و اگر (در آن آتش سوزان) فریاد برآورند (که آب)، با آبی همچون فلز گداخته به فریادشان رسند که چهرهها را بریان میکند! چه بد نوشابهای! و چه زشت منزلی! کسانی که ایمان آوردهاند (به خدا و دین حقی که به تو وحی شده است) و کارهای شایسته کردهاند (پاداششان در پیشگاه آفریدگارشان محفوظ است). ما پاداش کسی را هدر نمیدهیم که کار نیکو کرده باشد. آنان کسانیند که بهشت جاویدان ازآن ایشان است؛ بهشتی که در زیر (کاخها و درختان) آن جویبارها روان است. آنان در آنجا با دستبندهای طلا آراسته میشوند، و جامههای سبز (فاخری از انواع مختلف) حریر نازک و ضخیم میپوشند، در حالی که بر تختها و مبلمانها تکیه زدهاند (وه که این چیز موعود) چه پاداش خوبی است! و (به به این باغها و تختها) چه منزل و مقر زیبائی است!.
( إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ نَارًا) ۰
ما برای ستمگران آتشی را آماده کردهایم.
آتشی را آمادهکردهایم و آن را تهیه دیدهایم. هیچ نیاز به برافروختن آن نیست. و برای آماده کردن آن نیازی به زمان نیست! هرچندکه آفرینش هر چیزی مقتضی جز اراده واژه «کن: بشو … فیکون: پس میشود) نمیباشد. امّا با این وجود در اینجا تعبیر با واژه «اعتدنا: آماده کردهایم» بیانگر سرعت و آمادگی و توانائی است، و میرساندکه آتش آماده و مهیای پذیرش مستقیم و بلافاصله است!
این آتش، آتشی استکه سراپردههای آن ستمکاران را دربر میگیرد. دیگر نه راهی برایگریختن است، و نه امیدی به نجات یافتن و دررفتن است، و نه چشم طمع دوختنی به سوراخی استکه نسیمی از ان وزد یا آسایشی در آن شود!
اگر فریاد برآورند وکمک بخواهندکه ازگرما و تشنگی سوختیم! به فریادشان میرسند و کمکشان میکنند! با آبی - برابر روایتی – که همسان دُرد تهنشین شده روغن جوشان است، و با فلزگداختهای – برابر روایتی – که چهرهها را بریان میکند اگر به چهرهها نزدیک شود چه رسد بهگلوها و شکمهائیکه ان را بنوشد و سر بکشد!
« بِئْسَ الشَّرَابُ » .
چه بد نوشابهای!.
بدترین نوشابهای استکه درون آتشگرفتگان ازگرما بدان یاری و کمک میشوند! وای از این اتشی که سراپردههایش جای آرمیدن و تکیه زدن است!!! در ذکر آرمیدن در میان سراپردههای آتش ریشخند بسگزنده و تلخی است. آنانکه در آنجا برای آرمیدن و آسایش دیدن نرفتهاند. ایشان بدانجا برای سوختن و بریان شدن افتادهاند! امّا ذکر این چیزها برای تقابل با ارمیدن و آسایش دیدنی استکه کسانی بدان رسیدهاند که ایمان اوردهاند وکارهای خوب و پسندیده کردهاند و هم اینک در باغهای بهشت یزدان جهان ارمیدهاند و به سعادت ابدی دست یافتهاند!.. اینان کجا و آنان کجا! در آن هنگامکه ستمگران اینگونه در آتش دوزخ اسیر و به انواع عذابهاگرفتارند،کسانیکه ایمان اوردهاند و کارهای خوب و پسندیده کردهاند در باغهای جاویدان بهشت اقامت گزیدهاند، باغهائی که جای ماندگاری است و رودبارها و چشمهسارها در زیرکاخها و درختهای ان روان است. همهجا شاداب و دلربا، و دارای مناظر بهجتافزا و نسیمهای ملایم و خوشنوا! آنجا استکه واقعا برای آرمیدن و آسایش دیدن است.
« مُتَّکِئِینَ فِیهَا عَلَى الأرَائِکِ ».
بر تختها و مبلمانها تکیه زدهاند.
آنان دامنکشان در انواعی از حریر نازک و آسایشبخش، و در اقسامی از حریر ضخیم و براق و کرکدار، راه میروند مزید بر آنها دستبندهای زرین برای زینت و لذت به دست دارند:
(نِعْمَ الثَّوَابُ وَحَسُنَتْ مُرْتَفَقًا).
چه پاداش خوبی است! و (به به این باغها و تختها) چه منزل و مقر زیبائی است!).
هرکس هریک از این دو جای بهشت یا دوزخ را میخواهد برگزیند. هرکه میخواهد ایمان بیاورد، ایمان بیاورد، و هرکه میخواهد کافر شود، کافر شود. هرکس میخواهد با فقرای مومن بنشیند، بنشیند، فقرای مومنی که از جبهها و عباهایشان بوی عرق به مشام میرسد، و هرکس که میخواهد از فقرای مومن بگریزد، بگریزد. هرکسکه بوی عرق این جبهها و عباهائیکه به تن افرادی است که دلهایشان به یاد خدا آرمیده است و پاک و پاکیزهگردیده است او را ناراحت میکند، برود و در سراپردههای آتش بیارامد و بغنود! و از دُرد تهنشین روغن یا خونابه دوزخیان بنوشد و خوش باشد! آن دُرد تهنشین روغنی یا خونابهایکه با آن به فریاد و یاری دوزخیان ستمگر رسیده میشود.
*
آنگاه داستان دو مرد و دو باغ به میان میآید. این داستان به عنوان مثالی از ارزشهای فانی و از ارزشهای باقی است. دو نمونه روشنی را ترسیم میکند:کسی را پیش چشم میداردکه به زیب و زینت زندگی مینازد و با اموال و اولاد خویشتن را توانا میبیند، وکسی را پیش چشم میداردکه به خدا مینازد و با ایمان بدو خویشتن را نیرومند میداند. هر دو تای آنان نمونه انسانی دستهای از مردمانند: صاحب دو باغ نمونه شخص ثروتمندی استکه ثروت او را بیهوش و بیخبر میسازد، و نعمت او را سرمست و مغرور میکند. درنتیجه بزرگترین قدرتی را فراموش مینماید که بر کارها و بر زندگی مردمان سلطه و سیطره دارد. گمان میبردکه این نعمت جاودانه است و فنا و زوال ندارد، و قدرت و قوت و جاه و مقام به ترک او نمیگوید و وی را خوار نمیدارد. صاحب ایمان نیز نمونه شخصی استکه با ایمانیکه دارد خود را توانا و نیرومند میبیند، و به یاد و ذکر پروردگار خود میپردازد، و نعمت را دلیل بر وجود بخشاینده نعمت میداند، و بر خود لازم میشماردکه حمد و سپاس بخشاینده نعمت را بجای آورد و او را یاد کند و به ذکرش در خروش باشد. نعمت را باید موجب شکر و ذکر نعمتدهنده دید، نه این که نعمتدهنده را نادیده گرفت و بدو کفر ورزید.
—————————————–
منبع: فی ظلال القرآن / نویسنده: سیدقطب / مترجم: دکتر خرمدل / نشر احسان