برای اینکه انقلاب تونس تکرار نشود… تحلیلی از سهیل الغنوشی
برای اینکه انقلاب تونس تکرار نشود… تحلیلی از سهیل الغنوشی
سهیل الغنوشی در الجزیره نوشت: تاریخ معاصر اعراب تاریخ فرصت های از دست رفته و تکرار شکست هایی است که حتی آنها را پیروزی تلقی می کنند زیرا در بین آنها اهداف مشخص، برنامه ریزی، نقد و پرسشگری وجود ندارد. مسوولیت ها مشخص نیست و صلاحیت ها درست مورد ارزیابی قرار نمی گیرد. اساسا ما با درست کار کردن و مقاومت و پایداری دشمنی می کنیم. با نخستین پیروزی ها دچار خلسه شده و دستاوردهای خودمان را از دست می دهیم. از این رو تعجبی ندارد که بعد از سالها همچنان هم آغوش رکود و عقب ماندگی و هرج و مرج و تباهی باشیم.
اعراب دو فرصت طلایی برای رهایی و رستگاری داشتند: یکی موج حرکت های استقلال طلبانه و دیگری موج حرکت های بهار عربی که هر دو به یکسان از دست رفت. یک موهبت مردمی و انقلابی که برخی از اهداف خود را محقق کرده اما بعد از آن، بلافاصله مردم به خواب فرو رفته و دچار ناکامی شدند. نخبگان سیاسی نیز در پی تقسیم یا تنازع بر سر قدرت افتادند و همه دچار این تصور شدند که موسم درو رسیده است بنابراین فرصت های تاریخی از دست رفته است. تجربه تونس نشان می دهد که از اساس ریشه بحران به رهبری و نخبگان شیفته قدرت برمی گردد.
وقتی ملت ما از نخبگان حاکم و نظام موجود عبورکردند نیروهای خارجی دریافتند بدل های متعددی وجود دارند که حاضر هستند همان نقش نظام های فروپاشیده را از نو بازی کنند. در این میان سناریوها متفاوت اما دستاوردها یکسان است. یک انقلاب مردمی به وسیله نخبگان متوهم که حرف شان با اعمال شان منافات داشته و به محض اینکه بوی قدرت به مشام شان می رسد از مسیر خود منحرف می شود دچار خلل و انحراف می گردد. اینجاست که این سوال پیش می آید که مگر انقلاب فقط تا حکومت بوده است؟
نیازی به این نیست که راه دوری برویم. انقلاب های عربی کاملا روشن است. این انقلاب در تونس مرد یا به تعبیر دیگر کشته شد. با توافقی که در آخر سر و به صورتی مغشوش حاصل شد این انقلاب مرد. به تعبیری در عسل، سم ریخته بودند و معلوم نبود که توافق با چه کسی و بر سر چه بوده است. فراموش نکنیم که حتی توطئه ها و خیانت از راه توافقات است که حاصل می شود. سایکس پیکو، اسلو و غیره هم هرکدام یک توافق بود. بین جمهوری خواهان آمریکا و دموکرات ها نیز توافقی وجود دارد که باید همواره از اسراییل حمایت کنند.
آنچه در تونس اتفاق افتاد یک توافق ملی نبود بلکه یک معامله حزبی برای تقسیم قدرت و عادی سازی اوضاع در پرتو حمایت های خارجی بود. به این شرط که هیچ چیزی تکان نخورد. نه عدالت اجتماعی یا انتقالی عمیق نه مقاومت در برابر فساد و نه کاستن از وابستگی هیچ کدام در ضمن این معامله نبود. به جای تکیه کردن برملت یا یک پروژه ملی بر خارج اتکا شد و تنها هدف این بود که هرطور شده در قدرت باقی بمانیم. اما وقتی به مردم تکیه نشود و تنها قدرت ملاک باشد آن وقت موضع افراد در گفت وگوها و توافقات نیز سست می شود. رفته رفته این روند به راحتی شخصی و مصلحت حزبی افراد تقلیل پیدا می کند و اصول و منافع ملی زیر پا گذاشته می شود. بخصوص اینکه همگان می دانند راه درست مشحون از خطر است و باید برای آن فداکاری کرد. آزادی و کنده شدن نیازمند حرکت و واداشتن مردم برای پرداختن بهای آن است. راهی که قطعا در داخل و خارج با موانعی مواجه می شد برعکس روند کنونی که همه از آن استقبال کرده و برایش کف می زنند و دولت های غربی نیز آن را تحسین می کنند.
سناریوهای خشکاندن انقلاب ها در یمن و مصر نیز تجربه شد. اما این امر در تونس به اجرا در آمد زیرا بستر آن پیچیدگی های کمتری داشته و طبقه سیاسی حاکم نیز داوطلب انجام آن بود. با این روند و با این طبقه سیاسی حاکم هیچ چیز در نظام تغییر نکرده است و تونس همچنان جایگاه سابق خودش را دارد یعنی دولتی که از خارج بر آن حکومت می شود. به همین خاطر تمام کسانی که از استثنای تونس حرف می زنند همان کسانی هستند که در دوران بن علی نیز از استثنا بودن تونس حرف می زدند. برخی می گویند بر سر تونس همان بلایی نیامد که بر سر سایر کشورهای بهار عربی آمد و این درست است اما گفته نمی شود این به خاطر ماهیت صلح طلبانه مردم تونس و هماهنگی بین مردم و ارتش غیر سیاسی این کشور بوده است که به سرنوشت کشورهایی چون لیبی یا یمن دچار نشده است. ملت تونس همه شان عرب و مسلمان و دارای مذهب مالکی هستند و اگر سلاحی بین آنها توزیع شود فورا آنها را به پادگان ها برمی گردانند!
تونس به لحاظ فرهنگی رشد قابل ملاحظه ای داشته و سطح خدمات عمومی در آن همواره معقول بوده است. در تونس باید معجزه ای اتفاق می افتاد تا دچار یک جنگ داخلی می شد. سناریوهای هرج و مرج و آشوب نیز درتونس جواب نمی داد. برای همین انقلاب تونس باید خشکانده و فرسوده می شد تا اوضاع از کنترل خارج نگردد.
شروع این روند از سال ۲۰۱۳ و بعد ۲۰۱۴ بود. همه چیز تقریبا از همان توافق شروع شد. از آن پس انقلاب از یک حرکت مردمی برای تحقق آرمان های بزرگ به یک توافق حزبی برای انتقال دموکراتیک یا نبرد با تروریسم تغییر یافت. اینکه گفته شود تجربه تونس موفق شد به معنای تصدیق این نکته است که یک دموکراسی واقعی می تواند در یک دولت عربی وابسته نیز تحقق پیدا کند یعنی هرچه به غیر از جنگ داخلی و هرج و مرج موفقیت تلقی شود. این همان عقلانیتی است که راه را برای استبداد تاریخی و رکود هموار می کند تا دوباره به نام امنیت و ثبات تثبیت شود. این تجربه ای است که در لبنان، پاکستان، یمن و برخی از دولت های اروپای شرقی نیز به اجرا در آمد. یک نمونه دیگر آن دولت خودگردان فلسطین است که از یک حرکت آزادی بخش به یک دولت تدارکات چی زیر نظر اشغالگران تبدیل شد. در تونس نیز احزاب و جنبش ها به احزابی برای عادی سازی اوضاع و به بخشی از واقعیتی که روزی برای تغییر آن قیام کرده بودند تبدیل شدند.
از این رو تجربه تونس برای کسانی که شناخت دقیقی نسبت به آن ندارند حیرت انگیز و مشحون از ابهاماتی از این قبیل شده است:
۱- تناقض بین ظاهر و باطن. ظاهر کار این است که در کشور یک انتقال دموکراتیک موفقیت آمیز صورت گرفته است. در ظاهر گروهی خردمند و زاهد منافع شخصی و حزبی خود را به خاطر مصالح ملی و دموکراتیک رها کرده است اما باطن کار خشکاندن انقلاب تونس برای تولید دوباره نسخه ای تعدیل شده از همان نظام سابق است. طبقه سیاسی حاکم آگاهانه یا غیر آگاهانه دارد همان نقشی را بازی می کند که برایش از قبل ترسیم کرده بودند.
۲- تفاوت هول انگیز بین تغییرات ریشه ای که در زندگی بخش کوچکی از مردم اتفاق افتاد و اوضاع اکثریت مردمی که شاهد هیچ گونه تغییری نبوده است زیرا گروهی به آرزوهای شان رسیدند اما اوضاع زندگی مردم روز به روز بدتر شد بنابراین وقتی این نخبگان تازه به دوران رسیده از موفقیت های انقلاب می گویند در واقع از موفقیت های خودشان می گویند یا آرمان هایی که برای خودشان تحقق پیدا کرده است.
۳- تبلیغات گسترده غربی ها بخصوص وقتی که این دستپخت خوب جا افتاد و قطار در ریل خودش قرار گرفت. تونسی ها دیگر چاره ای جز این ندارند که کشورشان را در یک مسیر تعیین شده به پیش ببرند. روند سیاسی امور در تونس شبیه لبنان شده است. یعنی روندی که از خارج مدیریت می شود و این سفارت خانه های خارجی هستند که آن را با هم مبادله می کنند. این همان تبلیغاتی است که در دوران بن علی نیز جریان داشت بدون اینکه بتواند ملت ما را فریب دهد.
۴- مشارکت برخی از شخصیت های برجسته تونس با گرایش های مختلف در قدرت. کسانی که نتوانستند در برابر وسوسه های قدرت مقاومت کنند و به این ترتیب تمام آن آبرو وحیثیت انقلابی خود را با اظهارات دهان پرکن و در سازش با وضع موجود مبادله کردند. رویکردی که تنها افراد نزدیک و مریدان را می تواند قانع سازد. بخصوص کسانی که وضعیت معیشتی شان تا حدودی تغییر پیدا کرده است حال آنکه تملق و چاپلوسی جایگزین شایستگی ها شده است.
اغلب کسانی که با این جریان ها رفت وآمد دارند نمی دانند یا خود را به نادانی می زنند که سالها قبل از انقلاب به صورت مخفی برای دوران بعد از بن علی برنامه ریزی شده بود. این روزها همه آن اهداف از بین رفته و مسایل جوهری نادیده گرفته شده است. هنگامی که مسیری غلط باشد دیگر سکوت جایز نیست و هیچ راه گریزی جز تصحیح این روند پیش از آنکه وقت از دست برود وجود ندارد.
ملت های عرب به رغم همه بحران هایی که دارند همچنان در پی رویاها و آرمان هایشان هستند و به ایجاد تغییراتی واقعی فکر می کنند. شراط مطلوب آن است که تغییری ریشه ای رخ دهد که خردها و روح ها و سنت ها و رفتارها و اخلاق و معاملات و نظام ها و قوانین و سیاست ها را عوض کند. این تغییر طبعا راهی طولانی و پر مشقت اما شناخته شده است. نقش رهبران و نخبگان دراین میان تشویق مردم برای حرکت دراین مسیر و تحمل سختی های آن است. همه راه های دیگر سراب است هرچند مردم آن را آب تصور کنند و به زودی دوباره همه چیز به همان نقطه شروع باز می گردد.
باید دوباره کارها را به همان مسیر خودش برگرداند. ملت ها نیازمند کنده شدن و طبعا نیازمند رهبرانی هستند که قادر به هدایت شان باشند. نیازمند یک انقلاب واقعی هستند که تا تحقق آرمان ها و اهدافشان آرام نگیرد. انقلابی که در بطن خود نخبگان تازه ای را بیافریند وکشور را در این مسیر هدایت کند. باید قطب نما به سمت آزادی بخشی و قیام به هربهایی باشد. این ها معیارهای استوار و پیروزی آفرین است. توجیه شکست و خود فریبی دردی را دوا نمی کند. ما کمتر از ملت های دیگر نیستیم که خود را آزاد کرده و رستگار شدند.
منبع: الجزیره
ترجمه: شفقنا