نزول قرآن
نزول قرآن
استاد شهید ناصر سبحانی
در
شب قدر قرآن شروع به نزول کرده است و نزول آن شامل من کُلّ أمرٍ ، که تمامی اموری
که در زمینه هدایت لازم بوده نازل شده است . پس شب قدر مبدأ نزول هدایت بوده است
اما اینکه اولین آیات نازله چه بوده مشهور است که پنج ۵ آیه اول سوره علق می باشد.
و مثل اینکه بعضی از سلف رأی داده اند که اولین چیزی که نازل شده سوره فاتحه بوده
است که آن هم مهم نیست، حالا تعیین کردن این که کدام یکی است زیاد مهم نیست ولی یک
چیز دیگری مهم است و آن اینکه در زمینه تزکیه و تربیت و دعوت و حرکت بسیار لازم
است که فهمیده شود و آن این است؛ سوره فاتحه به خلاف سایر سوره های قرآن یک خاصیّت
منحصر به فردی دارد و آن این است که هر سوره ای از قرآن را که می خوانید احساس می
کنید که خداوند سخن می گوید، اما وقتی که سوره فاتحه می خوانید احساس می کنید که
انسان دارد سخن می گوید از طرف انسان با خدا، یعنی اینطور نازل شده که این سوره بر
زبان انسان جاری می شود و مثل اینکه گوینده انسان است.
حتّی مثلاً سوره کوثر با آن همه اختصارش
متکلم بودن خداوند آشکار است و این مسئله دارای حکمت است و حکمت آن این است: که
انسان پیش از آنکه شایستگی و آمادگی خطاب هر سوره ای از سُور قرآن را پیدا کند
باید اهل این سوره فاتحه بشود، یعنی آن طور بشود که بتواند این سوره را بر زبان
جاری کند و اینطور شود که این سوره بیان کرده که خدا را با صفات ( رحمن ، رحیم ،
ملک ومالک ، و کلّاً ربّ العالمین ) بشناسد و بعدا رغبت و رهبت در درونش جای گیرد
و بعد به اهل عبودیّت در آید و استعانت از او را ادراک کند، بعد از اینکه راه این
علم و عمل را شناخت از خداوند بخواهد که هدایتش دهد به سوی نعمت و سرانجام به
خوشبختی برسد نه مورد غضب خداوند و راه گمراهان.
کسی که این سوره را فهم نکرده باشد نمی
تواند برای فهم کلّ قرآن آگاهی و آمادگی داشته باشد همین طور وقتی که مردم را دعوت
می کنیم و وقتی که کسی اسم این سوره به او تلقین شد و کوشش کرد که مفاهیم این سوره
در وجودش خصلت هایی ایجاد کند و اهل این سوره شود، آن موقع می شود مورد تفاسیر
قرآن قرار گیرد. و اگر پیش از این سوره ۵ آیه نازل شده باشد چون آن خصوصیّات در
ذات این سوره هست و در سوره اقرأ متکلم بودن خداوند نمایان است بعد از آنچه که
گفتیم منتفی نمی شود یعنی در آن موقع وضعیت آن چنان بوده که آن ۵ آیه قبلاً نازل
شده، اما بعد قطع نظر از آن واقعیت موجود در آن زمان که یک مقطع از عمر بشر و نظر
به ذات سوره ها می بینیم که سوره فاتحه مقدم است در عمل و تربیت و تزکیه و دعوت و
حتّی امکان دارد هم چنان که گفتیم بعضی از سلف گفته اند سوره فاتحه مقدم بر این
آیات باشد که اقرأ راجع به این باشد، بخوان؛ باید چیزی باشد که آن را خواند !! ولی
به هر حال گفتیم که لازم نیست که انسان در اینجا خود را زحمت بدهد که یک رأی قاطع
داشته باشد که آن را پیدا کند، چون ما در عمل و در نتیجه این را داریم که در دعوت
و تزکیه نفس باید این سوره مقدم باشد .!!!
در مورد آخرین سوره نازل شده هم آنچه که
آشکار و ظاهر است سوره مائده می باشد، همان طوری که از صورتش پیداست که: ” ألیومَ
أکملْتُ لکم دینَکُم و … ” امروز که این احکام در مورد محرمات و طعام می
فرستیم که یک قسمت در اوّل سوره است تا آیه ۱۱ ، از آیه ۱۲ تا ۹۲ یک حاشیه طولانی
در رابطه با احکام و موضع گیری بنی اسرائیل و قصص فرزندان آدم علیه السلام بیان
شده است، و علت حاشیه رفتن این است؛ وقتی که یک مقدار از احکام بیان می شوند برای
کمال دین اینجا مانع بکار می آید، یهود و نصاری مانع از عمل به این احکام می شوند
پس بیان می کند که باید این موانع از میان برداشته شوند و مختصراً بحث درباره یهود
و نصاری و امر مؤمنان و برخورد ایشان مقتضی آن حاشیه طولانی می شود که بعدا بر می
گردد برای تکمیل احکام با تعبیر ” یا أیُّها الّذینَ آمنوا … ” شروع می
کند و احکام را تکمیل می کند، در نتیجه این سوره آخرین سوره می شود که از خود
تعبیر ” الیوم أکملت لکم دینکم ” روشن است یعنی با فرستادن احکامی که در
این سوره است دیگر چیزی نمانده و اما اینکه بعضی گفته اند آخرین سوره نصر است این
غفلت از چیز خیلی روشنی است که تذکّر سوره است می گویند این مربوط به فتح مکّه می
باشد .. و بعد آخرین سوره ای که نازل شده در حالی که می دانیم ” اذا ” برای
آینده بکار می رود یعنی وقتی گفته می شود “اذا أحدَثَکَ ” یعنی در آینده
روی می دهد، بنابر این اگر این آخرین سوره باشد باید بعد از فتح مکّه نازل شده
باشد و اگر بعد از فتح مکّه است، دیگر “اذا جاء” یعنی چه ؟
اینجا می گوید هنوز نصری رخ نداده، ولی زمینه اش مساعد شده بدین خاطر است که مطرح می
شود ” اذا ” ، سوره به این مورد اشاره دارد اما می گویند این آخرین سوره
نازل شده است !! خیلی روشن و مطمئن نمی شود این را قبول کرد زیرا که این سوره خیلی
پیشتر از آنچه که می گویند نازل شده، زمانی که زمینه برای این ۳ امر محقّق یافته :
(نصر، فتح و گرویدن مردم به دین اسلام .) نصر این است که مؤمنین از زیر قهر و فشار
کافرین بیرون کشیده شده باشند که احتمال دارد اشاره به “حدیبیّه” باشد و
سوره پیش از حدیبیه نازل شده باشد ! فتح هم این است که نه تنها مؤمنین از کافرین
نجات یابند یعنی از زیر غلبه و قهر آنان خارج کرده شوند بلکه کفار نابود شوند و از
سر راه برداشته شوند که این فتح در هر زمان رخ می دهد و یکی از مصادیق تصادفی این
فتح، فتح مکّه است بعد از مرحله فتح، نوبت به مرحله ای می رسد که سد از راه مردم برداشته شده و دخول
أفواجا که این فتح هر زمان به گونه ای تحقق می یابد. محدود کردن آیه به فتح مکه
مثل این است که بگوییم طرف خطاب “یا أیُّها الذین آمنوا” سابقین اولین
است و بس. در حالیکه آنها در آن مقطع مخاطب بوده اند و در هر زمان گروهی دیگر. اما
وقتی که این ۳ مرحله تحقق یافت داعی مکلّف است به این امور که نظری به گذشته
بیندازد و محاسبه ای انجام دهد.
” فَسَبّحْ بحَمْد رَبّکَ و استغْفرْه ..
” از آنچه که نامطلوب است و انجام داده فرار کند از اخطاء اجتهادی و آنچه که
از این قبیل است که پیامبر معاصی نداشته اما اخطاء اجتهادی مانند قضیّه – عَبَسَ و اسرای بدر و
اینها داشته “فَسَبّح” فرار کن که این نتیجه اش است از آنچه که نامطلوب
و نقص بوده و بیزاری جو، “بحَمْد ربّکَ” و منتقل شو به آنچه که مطلوب
است یعنی از نقص فرار کردن، “وَاسْتَغْفرْه” به نسبت آنچه که نقص بوده و
استغفار کن که مطمئنیم باز هم می پذیرد.
“انَّه کانَ تَوّاباً” یعنی هر
داعی در آن آخر کار مکلف به یک محاسبه می شود و از آنچه که تقصیرات بوده، توبه می
کند و قرآن را می پذیرد و دیگر خودش را جمع و جور می کند، مسئولیتش تمام شده و
دارد به سوی قیامت می رود به این خاطر هم گفته شده این سوره خبر مرگ پیامبر خدا
صلی الله علیه وسلم است ولی اشتباه در اینجا رخ داده که خیال کرده اند این خبر مرگ
است باید حتماً دیرهم نازل شده باشد.
دانستن ترتیب نزول باعث رعایت تدریج در دعوت است
و هر چه در وجود انسان ملکه شود رسوخ می یابد و اگر چیز شری باشد از بین بردنش مثل
خمر مستلزم طی کردن مراحلی است و اگر خیری باشد، تثبیت آن هم مستلزم طی کردن
مراحلی است. و وقتی شراب خوردن ناشی از یک ملکه است دیگر این شراب خوردن همین طور
ساده ساده، کارش درست نمی شود که بگوییم شراب نخور!!! حتی اگر دست هم بکشد ارزش
ندارد چون ملکه شراب خوردن را دارد باید کاری کرد که این ملکه ریشه کن شود و این
زمان می خواهد و بینش قوی می خواهد، دعوت به کلمه و موعظه حسنه، ترغیب و ترهیب بسیار
کار کردن می خواهد تا کم کم آن خصلتها ریشه کن شود و انسان آمادگی پیدا کند برای
اینکه این کار را ترک کند و تنها آن زمان ارزش دارد. دوران دعوت در مکّه حتی اجازه
قتال هم داده نمی شد، البته اجازه به صورت صریح داده نمی شود و گر نه در سوره “شوری”
می فرماید: یکی از اوصاف مؤمنین وقتی که مورد ستم قرار می گیرند این است که حق خود
را از طرف می گیرند اما ظلم نمی کنند. و آیات مکی است و در دوران دعوت نازل شده
یعنی اصل بر کار مؤمن این است که وقتی ظلمی بر او می شود از طرف، انتقام بگیرد و
راضی نشود همان طور مظلوم واقع شود، البتّه باز می فرماید: اگر صبر کند و در گذرد
بهتر است ولی صبر کردن و در گذشتن شرائطی دارد؛ وقتی با صبر کردن و با عفو کردنش
طرف خجالت می کشد، احتمال خجالت کشیدن، دست کشیدن از آن ظلم است، پس عفو مطلوب است.
ولی وقتی که از دشمن و ظالم دست برداشته شود، او بیشتر جنگی می شود و با عفو جرأتش
بیشتر می شود و خیال می کند این از ضعف است که انتقام گرفته نمی شود آنجا دیگر
انتقام مطلوب است.
پس اصل در دوران دعوت انتقام است همان طور
که در صدر اسلام بود ولی گاهی یک حکم صادر می شود اما شرائط برای اجرای آن حکم
نیست مثلا گاهی مؤمنین مورد ستم واقع می شوند و حکم این است که باید انتقام بگیرند
مطرح می شود. اما شرائطی وجود دارد که مانع از این انتقام گرفتن می شود، مثلا در
صدر اسلام یکی از موانعی که بر سر راه بود این بود که مؤمنین اگر انتقام می گرفتند
از پدر و مادر و عمو و غیره انتقام می گرفتند، چون آن مؤمن مثلا پدرش او را شکنجه
می داد یا مادرش یا برادرش اگر اجازه انتقام داده می شد جنگ خانگی در می گرفت و مشکلات
بیشتر می شد.
ولی قدرت هم بود آن وقت نظام و حکومتی که
بتواند انتقام بگیرد نبود پس شرائط برای اجرای حکم موجود نبوده است. و می شود گفت:
آنجا قسمت دوم را انتخاب نموده اند که صبر بوده است در این زمان هم همین طور است
جای گذشت که نیست پس اگر انتقام گرفته شود، باید به خاطر یک مانع باشد، مثلا یکی
از موانع این است که حکومتی شروع می کند به انتقام گرفتن، اما فساد بیشتر ظلم پیدا
می شود و ظلم بیشتر و شدیدتر می شود، پس به این ترتیب در سور مکی این اصل مقدر شده
که باید انتقام گرفته شود و این جزء قتال است اما به صراحت تا آن اواخر آیات مکی
چیزی گفته نشده و هنگام هجرت به مدینه یک مقدار زمینه مساعد شد برای برخوردهای
نظامی که آنجا دیگر بیان شده: « اُذِنَ للذین یُقاتِلونَ بِأنَّهم ظُلِموا » قرآن
اجازه می دهد وقتی مورد حمله قرار می گیرند اینها نیز دفاع کنند؛ چون مورد ظلم
قرار گرفته اند؛ این تصریح اولین بار است به عدم آیات دیگری.
در مورد ایجاب قتال می آید :”قاتلوا
الّذینَ یُقاتِلونَکُم ” و نظر به شرایط مختلف احکام گوناگون صادر می شوند
ولی نه به آن صورتی که باید حتماً تکلیف باشد، بلکه فقط به عنوان ردّ تجاوز. مسئله
خمر هم مشهور است که می گویند در چهار مرحله درباره شراب بحث شده، و در مرحله
چهارم به صورت نهایی تحریم شده، مرحله اوّلش در مکّه در سوره نحل بوده، وقتی که از
درخت انگور و خرما بحث می کند می فرماید : ( وَمِن ثَمَرَاتِ النَّخِیلِ
وَالأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا إِنَّ فِی ذَلِکَ
لآیَهً لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ) نحل{۶۷}
رزق نیکو مانند؛ کشمش و سائر چیزهایی که از
انگور و خرما گرفته می شود و سَکَر هم مانند شراب. در مورد رزق می فرماید (حَسَناً) ولی در مورد سکر سکوت می کند و نمی
فرماید که چه هست و حتی در مورد اینکه مسکر است یک نرمش هم کرده و زشت جلوه اش
داده است که وصف مست کنندگی دارد، این می شود مقدّم برای تحریم، بعدا یک مقدار
صریح تر و صریح تر نهایتا حرام می شود که این هم مربوط به یک اصل در دعوت و تربیت
و تزکیه است، باید رعایت شود و آن اینکه هر منکری از منکرات بدعت و غیر بدعت تنها
با یکی از دو صورت می شود با آن برخورد کرد، هنگامی که هنوز زمینه تغییرش فراهم
نشده سکوت می کنیم و وقتی زمینه تغییر فراهم شد آن را تغییر می دهیم، پس حدّاقل
سکوت و آن هم وقتی که زمینه مساعد نشده و وقتی زمینه مساعد شد آن را تغییر می دهیم،
نتیجتا هیچگاه تأییدی در مورد منکر صادر نمی شود و جائز نیست از طرف مؤمن نسبت به
منکری تأیید شود چون این در یک مرحله تأیید کرد، باز وقتی که زمینه فراهم می شود و
می خواهد آن را تغییر دهد که این تناقض گویی در گفتار و کردار داعی صحیح نیست و
ضربه به دعوت است و مردم اطمینان خود را از دست می دهند.
ولی اگر سکوت کند دیگر اشکالی پیش نمی آید،
زمانی که شرائط تغییر فراهم نشده سکوت می کند و بعد وقتی که شرائط فراهم شد تغییر
می دهد، و آنوقت نمی توانند بگویند چرا قبلا آن را تغییر نداده اید. می گویند هرگز
دیده اید که کمترین تأییدی بکنم، همیشه معترض بوده ام ولی زمینه تغییرش فراهم نشده
ومن هم سکوت کرده ام، دیگر این اختلاف و تناقض گویی وجود ندارد همان طوری که قرآن
می فرماید : ” أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ
غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلاَفًا کَثِیرًا {۸۲} ” سوره النساء.
وقتی
منکری زمان تغییرش فراهم نشده در موردش سکوت می شود مانند: شراب و خیلی چیزهایی که
در قرآن آمده و وقتی که زمینه ردّ منکری یا صدور حکمی فراهم و مساعد نشده اصولا یا
باید رد و یا تأیید شود، رد بی مورد است چون زمینه فراهم نیست و سخن هوایی است مثل
اینکه زمان کاشتن بذری فراهم نشده و آن را بکارند !! تأیید هم خلاف برنامه خداست،
این است که می بینیم وقتی زمینه تغییر منکر شرابخواری فراهم نشده سکوت است تا زمان
نزول سوره نحل که در آن یک مقدار زمینه فراهم شده که به گوششان بخورد که صورتی است
در بین تصدیق و تحریض که شراب خوب نیست بعد از مدتی می بینیم که در مدینه هنگامی
که شرائط عوض شده بیان دیگری در موردش نازل می شود.
در اینجا یک ترتیبی ذکر کرده اند که آن
ترتیب همچنان که رشید رضا اشاره می کند مطلوب نیست، گفته اند اول: ” یَسْأَلُونَکَ
عَنِ الْخَمْرِوَالْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ
وَإِثْمُهُمَآأَکْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا وَیَسْأَلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَ قُلِ
الْعَفْوَکَذَلِکَ یُبیِّنُ اللّهُ لَکُمُ الآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ {۲۱۹}
سوره البقره. نازل شده سپس ” یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ
تَقْرَبُواْ الصَّلاَهَ وَأَنتُمْ سُکَارَى حَتَّىَ تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ( ۴۲)
سوره النساء و بعد از آن ” یَا
أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالأَنصَابُ
وَالأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ
تُفْلِحُونَ {۹۰} إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَن یُوقِعَ بَیْنَکُمُ
الْعَدَاوَهَ وَالْبَغْضَاء فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ وَیَصُدَّکُمْ عَن ذِکْرِ
اللّهِ وَعَنِ الصَّلاَهِ فَهَلْ أَنتُم مُّنتَهُونَ {۹۱}سوره مائده.
ولی اینجا از دو جهت این ترتیب نادرست است
اول اینکه می گویند: اول “یسئلونک” نازل شده است و خداوند می فرماید:
” قُل فیهما اثمٌ کَبیرٌ ” ولی هنوز تحریم نشده در حالی که در سوره
اعراف فرموده که خداوند اثم را حرام می گرداند به این مضمون:” قُل إنَّما
حَرَّمَ ربّیَ الفواحِشَ ما ظَهَرَ منها و ما بَطَنَ و الإثمَ والبَغیَ بغیر
الحقِّ و أن تشرکوا بالله ….
و اینجا هم فرموده خمر و میسر در آنها اثم کبیر
است، پس مجرد اینکه می فرماید: اثم هستند، حرام می شوند چطور تحریم نیست؟ در نتیجه
نمی شود این اولین بار باشد و آن باید بعد از آیه “لا تقربوا الصلوه و أنتم
سُکاری” باشد چون اگر قبل از این آیه باشد دیگر تحریم نازل شده، وقتی که در
سوره اعراف فرموده اثم حرام است در اینجا می فرماید ” اثم کبیر” یعنی؛
حرام شده. دوّم: آیه “لا تقربوا الصلوه و أنتم سکاری ” در آن این هست که
ارتباطشان با خمر به گونه ای باشد که ضربه ای به نماز وارد نکند یعنی اینجا تحریم
نیست بلکه بیان این است که هوشیار باشید طوری شراب نخورید که مضر واقع شود، یعنی
آن قدر با شراب سر و کار داشته باشید تا اینکه وقت نماز برسد، و شما مست باشید و
این مقتضی این می شود که در بسیاری از اوقات شب و روز شراب نخورند، توجه به اوقات
نماز مطلب را روشن تر می کند. در اینجا دیدیم که کاملاً تحریم نشده ولی محدود
برایش مقرّر شده پس این باید پیش از ” قُل فیهما اثمٌ کبیرٌ ” نازل شده
باشد که این یک مقدار محدود می کند وبعد “قُل فیهما” نازل می شود و
تحریمش می کند ولی عده ای باز مصر هستند و دست نمی کشند ، آن موقع دیگر آیه سوره
مائده نازل می شود و با شدت و توبیخ که
” انّما الخمرُ و المَیسرُ .. رجْسٌ من
عَمَل الشیطان فاجتنبوه ” و با اسلوبی خیلی شدید این بار هم تحریمش مطرح و
تهدید می شود، کسانی که دست بر ندارند. پس ترتیب تحریم شراب بدین صورت: اول سوره
نحل بعد آیه سوره نساء بعد آیه سوره بقره بعد آیه سوره مائده می باشد. در مورد
احکام حل و حرمت گفته شده اولین آیات نازله سوره انعام بوده آنجا که می فرماید ”
قُل لاَّ أَجِدُفِی مَا أُوْحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ یَطْعَمُهُ
إِلاَّ أَن یَکُونَ مَیْتَهً أَوْ دَمًا مَّسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ
فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوفِسْقًا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ
بَاغٍ وَلا عَادٍ فَإِنَّ رَبَّکَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ {۱۴۵}
بیان می کند تنها ۴ چیز حرامند: مردار، خون
ریخته شده، گوشت خوک، و هر چه را که در راه غیر خدا سر بریده می شود. و بعد در سوره
نحل، تحریم این ۴ چیز ذکر می شود و بعد در خود این آیات بیان این است که قبلا در
مورد تحریم اطعمه چیز دیگری گفته ایم یعنی راجع می کند به سوره انعام که مشخص است
که در مورد سوره نحل آن قسمتش بعد از سوره انعام نازل شده، بعد از سوره نحل باز هم
در سوره بقره حرمت این چهار چیز تذکّر داده می شود و اخیرا در سوره مائده باز
تذکّر داده می شود ولی این بار همراه با یک تفسیر، قبلا فقط فرموده: میته؛ در سوره
مائده می فرماید: “حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَهُ وَالْدَّمُ وَلَحْمُ
الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَهُ
وَالْمَوْقُوذَهُ وَالْمُتَرَدِّیَهُ وَالنَّطِیحَهُ وَمَا أَکَلَ السَّبُعُ
إِلاَّ مَا ذَکَّیْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُوا
بِالأَزْلاَمِ ذَلِکُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن
دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ
وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا فَمَنِ
اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَهٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ
رَّحِیمٌ “{۳} مائده.
چند
چیز دیگر ذکر می کند که میته هستند ولی چون مرگشان مثل مرگ سائر مردارها نیست، مرگ
به اصطلاح طبیعی نیست احتمال دارد کسی فکر
کند که اینها جزء میته نیستند، اگر چه مثل میته هستند و قبلاً میته بوده اند. پس
اینها را سریعا ذکر می کند که این توهّم دفع شود که منخنقه؛ حیوانی که ریسمان
گردنش بوده و آن را خفه کرده است و المتردّیه؛ در چاه افتاده و مرده و النطیحه؛ با
حیوان دیگری درگیر شده و بر اثر ضربه مرده و ما أکل السبُع؛ گرگ آن را دریده وقبل
از آن که سر ببرند مرده، همه اینها میته هستند در اینجا ذکر کرده کسی فکر نکند که
اینها جزء میته نیستند و در ” ما أُهلَّ ” یک تفسیر آنجا آورده که
فرموده
” ما ذُبحَ علی النُّصُب ” به جای
” ما أهلّ ” که ” ما أهلّ ” در اصل فقط برای حیوانی است که
هنگام سر بریدنش نام غیر خدا برده شود و می گویند این برای فلان شیخ یا نذر برای
فلان کس یا چیزهای دیگر از این قبیل . ولی آنجا بیان کرده که این اعمال دو صورت
دارد : ۱ ) صریحاً با زبان بگوید که این برای غیر خداست . ۲ ) با زبان چیزی نگوید
ولی روی قبرش ببرد ویا روی یادبودش و یا جایی که متعلّق به اوست و سرش را ببُرد. سوره
حجّ قبل از مائده و بقره، حالا احتمال دارد بعد از انعام و نحل باشد یا بین أنعام
و نحل. سوره حج در اواخر آیات مکّی نازل می شود، مختصرا در حج می فرماید :” واجْتنبوا الرّجْسَ منَ
الأوْثان و اجتنبُوا قَوْلَ الزُّور ” که اجتنبوا قول الزوریعنی اینکه حیوان
را به یاد نسبها و بتها و با نام غیر خدا سر نبرید ، ” و ما أهل لغیر الله و
ذبح علی النصب ” نکنید و از رجس دوری کنید. آنجا هم اشاره ای است به بعضی از آن محرّمات. قبلا بحث درباره حج
رسیده به منی آیه ۳۰ و آنجا آنچه حاجی ها آورده اند سر بریده اند هم خود می خورند
و هم فقیران ؛ ” ذالک و من یعظّم حرمات الله فهو خیرٌ له عند ربّه و أحلّت
لکم الأنعامُ الّا ما یُتلَی علیکم ” دامها برایتان حلال شد، هنگام حج که صید
کنید جز آنچه که بر شما تلاوت می شود که در این وقت می فرماید: فاجتنبوا الرجسَ من
الأوثان: یعنی از دامهایی که برای اوثان و بر نصب و اینها سر بریده می شوند دوری
کنید چون برای غیر خدا سر بریده می شوند. بنابر این کار را انجام داد و اینجا می
بینیم اشاره به ” و ما أهل ” و ” ما ذبح علی النصب ” است. اما
دم، میته و خنزیر اینها می شود از جمله
بعدی همراه چیزهای دیگری فهمید ؛ ” واجتنبوا قول الزور ” از گفته کج و
نادرست دوری جوئیدکه یکی این است که صائبه و فصیله و حام و بحیره را تحریم می
کردند و بعضی حیوانات دیگری، می گوید همچنان که می گوئیم فلان چیز حرام است در
حالی که حرام نیست ، می شود معنی دیگر این باشد که از سخن کج و بد دوری کنید؛ یعنی
نگوئید که خوب مرده است چه اشکال دارد خوک یا خون جزء حیوان است ، چه اشکالی دارد
و مختصرا آن چه را که حرام است، حلال می
کند.
منیع : اهل سنت کرمانشاه
دوست عزیز سلام
وبلاگ چرا دوساله شد
برای همین در وبلاگ چرا؟خود وبلاگ چرا مورد نقد وبررسی قرار می گیرد
شما و دیگران دوستان را هم دعوت می کنم تا در این امر مرا یاری کنید.
پیشاپیش از تمامی دوستانی که یاری می رسانند کمال تشکر دارم
با تشکر نویسنده چرا همیشه در چرا؟
http://chera2chera.blogfa.com/