اندیشهدعوت و داعیمطالب جدید

از احساسات و عوام فریبی به سوی عقلانیت و تفکر علمی

از احساسات و عوام فریبی به سوی عقلانیت و تفکر علمی

دکتر یوسف قرضاوی / ترجمه :  ادریس قیصری

عاطفه جزئی از سرشت انسان است:

عاطفه، یا وجدان، یا احساسات، یا هیجان، -هر نامی که بر آن می گذاری- جزئی از سرشت ذاتی انسان است، که روانشناسان آن را به جانب فکری، عاطفی، هیجان، و جانب ارادی و اشتیاق تقسیم بندی کرده اند.

و عرب از قدیم عاطفه را به(قلب) تعبیر نموده اند . زیرا قلب است که دوست می دارد و متنفر می شود، و قلب است که  خشنود و خشمگین می شود، و قلب است که علاقه مند و وحشت زده می شود، و اوست که خوشحال و غمگین و … می شود.

انسان فقط دارای عقل  و اراده نیست و بس، بلکه او دارای عاطفه و احساسات نیز می باشد، پس چون عاطفه و هیجان جزئی از فطرت انسان می باشد نمی توان ان را مورد مذمت قرار داد.

فیلسوف مشهور (دکارت) می گوید: من می اندیشم، پس من وجود دارد!  دیگران نیز حق دارند که بگویند: من اراده می کنم، پس من وجود دارم؛ ! و دیگری نزی حق دارد بگوید: من دوست دارم و متنفر می شود، پس من وجود دارم.!

صحیح است، بیگمان عقل رئیس انسان است، و عقل انسان را از حیوان جدا می کند، و عقل ملاک تکلیف الهی بر انسان است، و با عقل است که انسان مورد خطاب قرار می گیرد، و پاداش و عقاب دریافت می کند، و به این خاطر است که از بچه تا بزرگ می شود و دیوانه تا خوب می شود رفع تکلیف شده است.

البته تثبیت این حقیقت: این را که عاطفه جزء هر انسانی می باشد نفی نمی کند، و معقول نیست که انسان بر علیه عواطفش اعلان جنگ بکند و فقط به صورت عقلانی زندگی کند، که این غیر ممکن و غیر معقول است.

خداوند متعال مومنان را در قرآن کریم به صفات عاطفی متنوعی توصبف کرده است:

مانند خوف از یاد خدا:« ‏ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ ‏»[انفال/۲] ‏ مؤمنان ، تنها کسانی هستند که هر وقت نام خدا برده شود ، دلهایشان هراسان می‌گردد ( و در انجام نیکیها و خوبیها بیشتر می‌کوشند ) و هنگامی که آیات او بر آنان خوانده می‌شود ، بر ایمانشان می‌افزاید ، و بر پروردگار خود توکّل می‌کنند ( و خویشتن را در پناه او می‌دارند و هستی خویش را بدو می‌سپارند ) . ‏

و خوشحال شدن به فضل و کرم خدا :« ‏ قُلْ بِفَضْلِ اللّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِکَ فَلْیَفْرَحُواْ هُوَ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ ‏»[یونس/۵۸] ‏ بگو : به فضل و رحمت خدا – به همین ( نه چیز دیگری ) – باید مردمان شادمان شوند . این بهتر از چیزهائی است که ( از حطام دنیا ) گرد می‌آورند ( و روی همدیگر می‌گذارند ) . ‏

و امید به رحمت خدا:« أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاء اللَّیْلِ سَاجِداً وَقَائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَهَ وَیَرْجُو رَحْمَهَ رَبِّهِ»[زمر/۹] ( آیا چنین شخص مشرکی که بیان کردیم ، بهتر است ) یا کسی که در اوقات شب سجده‌کنان و ایستاده به طاعت و عبادت مشغول می‌شود و ( خویشتن را ) از ( عذاب ) آخرت به دور می‌دارد ، و رحمت پروردگار خود را خواستار می‌گردد ؟

و خشنودی از خدا:« رَّضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ ‏»[بینه/۸] خدا از ایشان راضی و ایشان هم از خدا خوشنودند ! این ( همه نعمت و خوشی ) از آنِ کسی خواهد بود که از پروردگار خویش بهراسد .

  این وجدانات روحی ای است که مورد توجه علمای تصوف و سلوک قرار گرفته و آن را ” حال ومقام” و غیره نام نهاده اند همانطور که شیخ الإسلام هروی در این مورد رساله ای به نام(منازل السائرین إلی مقامات إیاک نعبد و إیاک نستعین) نوشته است، و امام ابن قیم در کتاب مدارج السالکین آن را شرح داده است. و همچنین داعی بزرگ شیخ محمد غزالی کتابی به نام (الجانب العاطفی من الإسلام) نوشته است.

البته تمام عواطف و احساسات و هیجانات از نوع خالصِ عواطف و وجدانات روحی نمی باشد. چون عواطف و احساسات طبیعی و عادی بر تمامی انسانها تأثیر گذار است.

آنچه در قران وسنت در باره ی عواطف و احساسات و هیجانات درونی آمده هیچ انسانس حتی انبیا از آن محفوظ نیستند، پس آنان نیز خوشحال و غمگین می شوند، می خندند و گریه می کنند، خشنود و عصبانی می شوند. پیامبر-صلی الله علیه وسلم- فرموده اند:« إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ أَرْضَى کَمَا یَرْضَى الْبَشَرُ وَأَغْضَبُ کَمَا یَغْضَبُ الْبَشَرُ فَأَیُّمَا مسلم سببته أو جلدته: فأجعله له کفاره»(رواه مسلم) همانطور انسان خشنود و عصبانی می شود من نیز خشنود و عصبانی می شود (زیرا که من نیز انسان هستم) پس هر مسلمانی که حقی بر من دارد  آن را از من بخواهد»

قرآن داستان عصبانی شدن موسی بر قومش را برای ما بیان کرده،هنگامی که به پیش قوم خود بازگشت، و دید  که آنان گوساله ای را که سامری ساخته بود پرستش می کردند.« وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِی مِن بَعْدِیَ أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ وَأَلْقَى الألْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ…»[اعراف/۱۵۰] هنگامی که موسی ( از مناجات ) به پیش قوم خود خشمگین و اندوهناک بازگشت ، گفت : پس از ( رفتن من به مناجات ) چه بد جانشینیِ مرا انجام دادید . آیا بر فرمان پرودگارتان ( مبنی بر انتظار رجوع من از میعادگاه طور و مراعات پیمان خود با من ) شتاب ورزیدید ؟ موسی الواح را بینداخت و ( موی ) سر برادرش ( هارون ) را گرفت و آن را به سوی خود کشید ( چرا که او را مقصّر می‌دید).

خشمگین شدن به خاطر خدا حق است. ولی این عصبانی شدن  بود که موسی را واداشت  الواح را بیندازد در حالی که حاوی کلام خدا بود، و موی سر برادرش را کشید ، در حالی که او پیامبر مرسل بود.

آنچه ما انکار می کنیم، غلبه شدن عاطفه بر عقل است:

وقتی این جایگاه عاطفه و ضرورت آن در زندگی بشر است چگونه آن را انکار می کنیم؟

بی تردید آنچه ما انکار می کنیم این است که عاطفه بر عقل انسان غلبه کند، و بر درستیِ درک وی تأثیر گذارد، و او را از راه راست منحرف سازد. بر انسان واجب است که عقل خود را بر عواطف و احساساتش حاکم کند نه برعکس؛ زیرا کسی که از عواطفش پیروی کند و به دنبال آن- هرجا که می رود- برود، به حقیقت از هوا و هوسش تبعیت نموده است. و پیروی از هوا وهوس انسان را کر و کور می کند و او را از راه مستقیم گمراه می سازد.

و به این خاطر است که خداوند متعال به پیامبرش داود می فرماید:« ‏ یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ ‏»[ص/ ۲۶] ‏ ای داود ! ما تو را در زمین نماینده ( خود ) ساخته‌ایم ( و بر جای پیغمبران پیشین نشانده‌ایم ) پس در میان مردم به حق داوری کن و از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف می‌سازد . بی‌گمان کسانی که از راه خدا منحرف می‌گردند عذاب سختی به خاطر فراموش کردن روز حساب و کتاب ( قیامت ) دارند . ‏

و به پیامبرش- صلی الله علیه وسلم- فرمود: «‏ فَإِن لَّمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا یَتَّبِعُونَ أَهْوَاءهُمْ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَیْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ‏»[قصص/۵۰] ‏ پس اگر ( این پیشنهاد تو را نپذیرفتند و ) پاسخت نگفتند ، بدان که ایشان فقط از هواها و هوسهای خود پیروی می‌کنند ! آخر چه کسی گمراه‌تر و سرگشته‌تر از آن کسی است که ( در دین ) از هوی و هوس خود پیروی کند ، بدون این که رهنمودی از جانب خدا ( بدان شده ) باشد ؟ ! مسلّماً خداوند مردمان ستم‌پیشه را ( به سوی حق ) رهنمود نمی‌نماید ( چرا که کسی که به دنبال باطل رود ، به حق راهیاب نمی‌شود ) . ‏

و خداوند متعال فرموده:« ‏ أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَهً فَمَن یَهْدِیهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ ‏»[جاثیه/۲۳] ‏ هیچ دیده‌ای کسی را که هوا و هوس خود را به خدائی خود گرفته است ، و با وجود آگاهی ( از حق و باطل ، آرزوپرستی کرده است و ) خدا او را گمراه ساخته است ، و بر گوش و دل او مهر گذاشته است و بر چشمش پرده‌ای انداخته است‌ ؟ ! پس چه کسی جز خدا ( و خدا هم از وی رویگردان است ) می‌تواند او را راهنمائی کند ؟ آیا پند نمی‌گیرید و بیدار نمی‌شوید ؟ ‏

این آیه اشاره به این دارد که هر کس هوایش را معبود خود کند از وسایل ادراکی  که خداوند به او ارزانی داشته اعم از گوش و چشم و دل دستفاده ای نمی کند، زیرا آنها را دها کرده است. و هر کس این وسایل را رها کند به چهار پایان  یا بدتر تشبیه می شود. همانطور که خداوند متعال فرموده:« ‏ أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلاً ‏؛ ‏ أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً ‏»[فرقان/۴۳و۴۴] ‏ به من بگو ببینم ، آیا کسی که هوی و هوس خود را معبود خویش می‌کند ( و آرزوپرستی را جایگزین خداپرستی می‌سازد ، تا آنجا که سنگهای بی‌جانی را برمی‌گزیند و به دلخواه می‌پرستد ) آیا تو وکیل او خواهی بود ؟  ( و می‌توانی او را از هواپرستی به خداپرستی برگردانی ، و از ضلالت به هدایت بکشانی‌ ؟ ! ) . ‏‏ آیا گمان می‌بری که بیشتر آنان ( چنان که باید ) می‌شنوند یا می‌فهمند ؟ !  ( نه ! آنان تفکّر و تعقّل ندارند ) . ایشان همچون چهارپایان هستند ، و بلکه گمراه‌تر . ‏

و از این روایات ارشادی از پیامبر آمده که انسان مسلمان را از اینکه تسلیم عواطف و احساساتش شود – مانند غضب- نهی فرموده است:« عَنْ أَبِی هُرَیْرَهَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ أن رَجُلًا قَالَ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَوْصِنِی قَالَ لَا تَغْضَبْ فَرَدَّدَ مِرَارًا قَالَ لَا تَغْضَبْ»[رواه البخاری]

مردی به پیامبر خدا گفت به من سفارشی کن. پیامبر فرمود عصبانی مشو. مرد خواسته اش را چند بار تکرار کرد و باز پیامبر فرمود عصبانی مشو.

 بنابر این انسان هرگاه عصبانی شود، اقوال و افعالی از او واقع می شود که خودش از عواقب آن راضی و خشنود نیست، حتی علیه خود و خویشاوندان و دوستان دعای شر می کند، همانطور که خداوند متعال فرموده اند:« ‏ وَیَدْعُ الإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءهُ بِالْخَیْرِ وَکَانَ الإِنسَانُ عَجُولاً ‏»[اسرا/۱۱] ‏ انسان ( چه بسا در وقت خشم یا بلایا ، دست دعا به سوی خدا برمی‌دارد و علیه خود و خویشاوندان و دوستان ) دعای شرّ می‌کند ، همان گونه که ( به هنگام شادی یا عادی ) دعای خیر می‌کند . اصلاً انسان همیشه شتابگر بوده است ( و خوبی و بدی را آزمندانه و عجولانه از خدا خواسته است ، و سود و زیان خود را چنان که باید ندانسته است ) . ‏

از عمران بن حصین روایت شده که در سفری همراه پیامبر بودیم ، و زنی از انصار بر شتری بود، بی تابی کرد و شترش را مورد لعنت قرار داد. پیامبر-صلی الله علیه وسلم – شنید و فرمودند:« خذوا متاعها و دعوها» وسایل هایش را بگذارید و رهایش کنید.[صحیح مسلم]

و از جابر روایت شده که گفت: با پیامبر-صلی الله علیه وسلم- در غزوه ای بودیم، و مردی از انصار سوار بر شترش بود که شترش لج کرد و ایستاد ، او نیز شترش را لعنت کرد. پیامبر- صلی الله علیه وسلم- فرمودند: « من هذا اللاعن بعیره؟» چه کسی بر شترش لعنت کرد؟ گفت من ای رسول خدا، پیامبر فرمودند:« انزل عنه فلا تصحبنا بملعون ! لا تدعوا علی انفسکم، و لا تدعوا علی أولادکم، و لا تدعوا علی أموالکم: لا توافقوا من الله ساعه یسأل فیها  عطاء فیستجیب لکم»پیامبر فرمودند از آن پیاده شو، با ملعون همراهی نمی کنیم، بر علیه خود و خانواده و اموال دعای شر مکنید، (مبادا) در هنگامی که شما دعای شر می کنید،با ساعتی که خداوند دعا را استجابت می کند موافق باشد،(صحیح مسلم شماره ۳۰۰۹ در کتاب زهد و رقائق در حدیث جابر طویل)

انسان به خاطر عصبانیت  و بی تابی و هیجان بر علیه خود و فرزند و مال – مثل شترش- دعای شر می کند و خداوند دعایش را قبول می کند و دچار شر بزرگی- که خودش نمی خواست- می شود.

عطاء بن رباح گفته : چیزی که سبب پشیمانی و گریه ی علما در آخر عمر شده ، غضبی است که از شخصی گرفته اند، و به این خاطر عمل پنجاه یا شصت یا هفتاد ساله شان را نابود می کنند، (زیرا که) بسیاری از غضبها انسان را – به سبب آنچه که نسنجیده انجام می دهد و می گوید- گرفتار می سازد.(جامع العلوم و الحکم ج۱ ص ۳۷۴)

پیامبر-صلی الله علیه وسلم- فرموده: «لا یقضی القاضی بین اثنین ، و هو غضبان»(رواه احمد و بخاری و ابو داود و ابن ماجه..)قاضی در حالی که عصبانی است قضاوت نکند.

به این خاطر از قضاوت قاضی در هنگام عصبانیت نهی شده، زیرا که غضب و عصبانیت  بر سلامت ِ حکم او تأثیر می گذارد و فکر او را مشوش می سازد، و او را دچار تاریکی ای می کند که مانع رویت صحیح و کامل  اشیاء می شود، و او را دچار سخنانی می کند که دوست نداشت بگوید، و کاری می کند که نمی خواست انجام دهد، و حکمی را صادر می کند که دوست نداشت صادر کند، و به این خاطر است که جماعتی از فقهای محقق گفته اند:طلاق کسی که عصبانی است واقع نمی شود، واستدلال می کنند به حدیث«لا طلاق و لا عتاق، فی إغلاق» (رواه ابو داود در کتاب الطلاق از عایشه (۲۱۹۳) و ابن ماجه در الطلاق ش ۲۰۴۶) طلاق و آزاد کردن برده هنگام عصبانیت واقع نمی شود. کلمه ی اغلاق بعضی به اکراه و بعضی به غضب تفسیر کرده اند، و امام ابن قیم رساله ای به نام  اغاثه اللهفان فی حکم الطلاق الغضبان نوشته است.

قاضی در حالی که عصبانی است از قضاوت نهی شده تا عصبانیت وی تمام می شود و به حالت عادی – ازجمله خشنودی و آرامش و آسودگی- برگردد. علما انواع انفعالات  مانند شدت اندوه، شادی ، ترس، گرسنگی، و غیره که انسان را از حالت عادی خارج می کند و در معرض خطر قرار می دهد، بر غضب و عصبانیت قیاس کرده اند.

معروف است که انسان در حالت بچگی  و نوجوانی بیشتر بر اساس عواطف و غرایز عمل می کند تا بر اساس عقل و حکمت.

پس انسان رشد یافته کسی است که عقلش بر عاطفه اش حکم کند ، و اقوال و افعالش را با ترازوی عقل می سنجد، منظورم عقل مومن است که با نور وحی هدایت شده است. و نور علی نور شود.

بسیاری از مردم هنگامی  که عصبانی می شوند: عصبانیت آنان را از حق خارج می سازد، و هر گاه خشنود شود در باطل فرو می روند، و هر گاه در شدت شادمانی و ناراحتی قرار گیرند از هدف دور می شوند. و به امام شافعی رحمه الله نسبت داده اند که فرمود:

       عین الرضا عن کل عیب کلیله                   کما أن عین السخط تبدی المساویا!

بادیده ی رضا به چیزی نگریستن نمی توان عیب را دید، بلکه دیده ی نفرت و انتقاد عیبها را آشکار می سازد.

و روایت شده که « محبت تو  به چیزی کر و کور ت می کند»

بنا بر این غلبه ی عاطفه و احساسات بر عقل  در زندگی فردی و اجتماعی خطر ناک است. مطلوب این است که فرد در بین عاطفه و عقلش توازن بر قرار کند، پس نباید عواطف و احساساتش را به کلی رها کند، و این چیزی مطلوب نیست و غیر ممکن است. و نباید عاطفه را رها کند تا بر عقلش حکم کند، و تأثیری بر نگرش وی داشته باشد. چون فردی که عاطفه اش بر عقل حکم می کند دوست می دارد، ولی دوست داشتنش در جای خود نیست . و عصبانی می شود ولی عصبانیتش در جای خود نیست.( پس باید عصبانیت و دوست داشتن در جای خود باشد)و این چیزی است  که قرآن به اهل ایمان امر فرموده است :

قرآن امر فرموده که عدالت را نسبت به کسی که دوست دارید رعایت کنید:« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ وَلَوْ عَلَى أَنفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالأَقْرَبِینَ»[نساء/۱۳۵] ای کسانی که ایمان آورده‌اید ! دادگری پیشه سازید و در اقامه عدل و داد بکوشید ، و به خاطر خدا شهادت دهید ( و از این سو و آن سو جانبداری نکنید ) هر چند که شهادتتان به زیان خودتان یا پدر و مادر و خویشاوندان بوده باشد.

و نیز امر فرموده که عدالت را نسبت به کسی که از او عصبانی هستید رعایت کنید.« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى»[مائده/۸] ای مؤمنان ! بر ادای واجبات خدا مواظبت داشته باشید و از روی دادگری گواهی دهید ، و دشمنانگی قومی شما را بر آن ندارد که ( با ایشان ) دادگری نکنید . دادگری کنید که دادگری ( به ویژه با دشمنان ) به پرهیزگاری نزدیکتر ( و کوتاه‌ترین راه به تقوا و بهترین وسیله برای دوری از خشم خدا ) است .

شنآن به معنی شدت بغض است خواه این عصبانیت و بغض از طرف ما نسبت به کسی یا از دیگری نسبت به ما باشد.

احساسات احزاب:

وقتی غلبه ی احساسات بر عقل در افراد مذموم باشد بدون شک در گروه ها و حرکات نیز مذموم می باشد. و گاهی بر بسیاری از حرکات بیداری اسلامی در بعضی اوقات جانب عاطفی و خطبه های احساساتی غلبه پیدا می کند و خطبه های عقلانی و علمی کاهش می یابد، خطبه های عقلانی و علمی ای که باید بر اساس  مطالعه ی محققانه و بر پایه ی موازنه ی موضوعی (دقیق) مستند به آمار وارقام باشد.

لذا در این حال سخنرانی های مهیج خطبا و کتابهای احساساتی نویسندگان و مطالب اغراق آمیز  روزنامه نگاران ، ترویج پیدا می کند.

این نوع از خطاب : دغدغه ی احساسات ِ گروه ها است، و عقل را از آنان سلب می کند، و پیکرهای بی درک برایشان می ماند، و هرکس که دوست دارد آنان را به هزکجا که بخواهد می برد، بدون اینکه احدی قبل از رفتن با آنان مناقشه ، و بعد از رفتن آنان را مورد محاسبه قرار دهد.کانه او در برابر کارهایی که می کند مورد باز خواست قرار نمی گیرد ولی دیگران مورد باز خواست و پرسش قرار می گیرند.

علائم و نشانه های احساسات در بیداری:

بدون شک در بیداری اسلامی – بخصوص نزد بعضی از گروه هایش- علائم و احساسات در رویکرد ها و برنامه ها و دستآوردها یشان بسیار به چشم می خورد . از جمله:

۱-      تمجید ذات: مبالغه در خود ستایی و تعریف و تمجید ذات و بزرگ شمردن آن، به شیوه ای که باعث پوشیدن عیبها و ابراز خوبی ها و مخفی کردن بدی ها شود. (چرا که) زیاده روی و کوتاهی از شخص عادل و کامل سر نمی زند، و به ما امر شده که عدالت را پیشه سازیم و در اقامه ی عدل و داد بکوشیم و به خاطر خدا شهادت دهیم هرچند که شهادتمان به زیان خود یا پدر و مادر و خویشاوندان بوده باشد. چنانچه که از پاک بودن نیز سخن بگویم نهی شده ایم. خداوند متعال فرموده:« فَلَا تُزَکُّوا أَنفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى»نجم/۳۲] پس از پاک بودن خود سخن مگوئید ، زیرا که او پرهیزگاران را ( از همه ) بهتر می‌شناسد .

قرآن یهودیانی که خود را پاک می پنداشتند و گمان می کردند که آنان (فرقه ی ناجیه) هستند سرزنش می کند، خداوند متعال فرموده:« أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یُزَکُّونَ أَنفُسَهُمْ بَلِ اللّهُ یُزَکِّی مَن یَشَاءُ وَلاَ یُظْلَمُونَ فَتِیلاً»[نساء/۴۹] ‏ مگر آگاه نیستی از کسانی که خویشتن را پاک می‌شمارند ( و با لاف و گزاف خود را متّقی قلمداد می‌نمایند ؟ ) . بلکه ( این تنها ) خدا است که ( چنان که باید پاکان و ناپاکان را از هم می‌شناسد و ) کسانی را که خود بخواهد پاک می‌دارد ( و می‌شمارد و به راه راست هدایت می‌نماید و به کسی کمترین ستمی روا نمی‌دارد ) و بدیشان به اندازه نخ هسته خرما هم ظلم و جور نمی‌شود . ‏

و خطاب به مومنین فرموده:« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ وَلَوْ عَلَى أَنفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالأَقْرَبِینَ»[نساء/۱۳۵ ] ای کسانی که ایمان آورده‌اید ! دادگری پیشه سازید و در اقامه عدل و داد بکوشید ، و به خاطر خدا شهادت دهید ( و از این سو و آن سو جانبداری نکنید ) هر چند که شهادتتان به زیان خودتان یا پدر و مادر و خویشاوندان بوده باشد .

خود را پاک پنداشتن و بزرگ شمردن منجر به کوری انسان نسبت به عیب ها و کوتاهی هایش می شود، و خود را از اصلاح بی نیاز می پندارد، و به عیب دیگران مشغول می شود این آفتی خطر ناک است که احزاب های بیداری  لازم است آن را اصلاح کنند.

آنچه که شایان ذکر است : (این است که )یهود بنی قینقاع وقتی که پیامبر و اصحابش در غزوه ی بدر پیروز شدند متکبرانه و و مغرورانه گفتند(ای محمد) به خود مبال  زیرا تو با قومی روبه رو شده ای که مهارت جنگی نداشتند به این خاطر تو بر آنان پیروز شده ای و در این باره فرموده ی خداوند متعال نازل شد که می فرماید:« ‏ قُل لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلَى جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهَادُ ‏،‏ قَدْ کَانَ لَکُمْ آیَهٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتَا فِئَهٌ تُقَاتِلُ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَأُخْرَى کَافِرَهٌ یَرَوْنَهُم مِّثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ وَاللّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَن یَشَاءُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَعِبْرَهً لَّأُوْلِی الأَبْصَارِ ‏»[آل عمران/۱۲و۱۳] ‏ ( ای پیغمبر ! ) به کسانی که کافرند ، بگو : شما ( در دنیا ) شکست خواهید خورد و ( در آخرت ) گردآورده می‌شوید و به دوزخ افکنده می‌شوید ، و ( دوزخ ) چه بد جایگاهی است ! ‏‏ در دو دسته‌ای که ( در میدان جنگ بدر ) با هم روبرو شدند ، نشانه‌ای ( و درس عبرتی ) برای شما است . دسته‌ای در راه خدا می‌جنگید ( و برای اعلاء فرمان خدا و انتشار دین حق می‌رزمید ) و دسته‌ای دیگر کافر بود ( و در راه اهریمن هوی و هوس نبرد می‌کرد . چنین کافرانی ) مؤمنان را ( بخواست خدا ) باچشم خویش دو برابر ( تعداد واقعی ) خود می‌دیدند ( و بدین‌سبب ترس و هراس بر آنان چیره شد و گریختند ) و خداوند هرکس را بخواهد با یاری خود تأیید می‌کند ( و پیروزی را نصیب او می‌گرداند ) . بیگمان در این امر عبرتی برای صاحبان چشم ( بینا و بینش راستین ) است . ‏

۲-      زیاده روی در حب و بغض:  روایت شده که «أحبب حبیبک هونا ما ، عسی آن یکون بغیضک یوما ما وأبغض بغیضک هونا ما ، عسی أن یکون حبیبک یوما ما»در دوست داشتن زیاده روی مکن شاید کسی که دوست داری روزی دشمن تو شود، در دشمنی کردن (نیز) زیاده روی مکن شاید روزی دوستت شود. در مثل آمده که: دوست داشتن دلباخته ات نکند و دشمنی تو را نابود نکند. در قرآن کریم آمده:« ‏ عَسَى اللَّهُ أَن یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَ الَّذِینَ عَادَیْتُم مِّنْهُم مَّوَدَّهً وَاللَّهُ قَدِیرٌ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ‏»[ممتحنه/۷] ‏ امید است خدا میان شما و میان دشمنانتان ( با توفیق دادن آنان به ایمان و پذیرش اسلام ) پیوند محبت برقرار سازد ، چرا که خدا بسیار توانا است ، و او آمرزنده مهربان است . ‏

۳-      غرق شدن در آرزوها: غرق شدن در خیالات و آرزوها ی گسترده بدون اینکه در واقعیت جایگاهی داشته باشد. خداوند یهود و نصاری  که خود را بهشتی می پنداشتند- بدون اینکه عملی را انجام دهند  که آنان را شایسه ی بهشت کند- سرزنش می کند. « تِلْکَ أَمَانِیُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ»[بقره/۱۱۱] . این آرزو و دلخوشیهای ایشان است ( و جز مشتی یاوه و سخنان ناروا نمی‌باشد ) . بگو : اگر راست می‌گوئید دلیل خویش را بیاورید . و باز فرموده:« لَّیْسَ بِأَمَانِیِّکُمْ وَلا أَمَانِیِّ أَهْلِ الْکِتَابِ مَن یَعْمَلْ سُوءاً یُجْزَ بِهِ»[نساء/۱۲۳] ( جزا و پاداش ، و فضیلت و برتری ) نه به آرزوهای شما و نه به آرزوهای اهل کتاب است . هرکس که کار بدی بکند در برابر آن کیفر داده می‌شود .

در حدیث آمده : « العاجز من أتبع هواها، و تمنی علی الله»(رواه الترمذی از شداد بن اوس در صفه القیامه(۲۴۶۱) و گفته که حدیث صحیح است و ابن ماجه نیز در کتاب زهد ش(۲۴۶۰) آن را آورده است.) عاجز و درمانده کسی است که از هوای نفسش تبعیت کند، و از خداوند می خواهد خواسته هایش را برآورده کند.

 حضرت علی –رضی الله عنه- به فرزندش حسن فرمود: به آرزو و خیالات تکیه مکن چرا که این کار حماقت است. شاعر گفته: ولا تکن عبدالمنی فالمنی        رؤس أموال المفالیس  یعنی بنده  آرزو مباش (چراکه ) آرزو  سرمایه ی مفلسان است.

۴-      عجله در برداشت و به ثمر رسیدن: عجله کردن در برداشت و به ثمر رسیدن  قبل از فرا رسیدن وقت آن، و این چیزی است که بسیاری جوانان مخلص به آن گرفتار شده اند، و شایسته ی آنان هم نیست، و دست به عملیات انتحاری می زنند و افراد غیر دشمن را به قتل می رسانند و در غیر میدان جهاد حقیقی  می جنگند. و بسیاری از جوانان می خواهند امروز کاشت کنند و بعد از یک ماه  یا یک هفته آن را برداشت کنند ،  و گاهی امروز کاشت می کنند و انتظار دارند که فردا آن را برداشت کنند. بر خلاف سنت خداوند در کاشت و برداشت، و هرکس با سنت و قانون خداوند مخالفت کند، خداوند از او قهر و غضب می گیرد  چون خداوند غالب و قهار است و تسلیم احساسات و آرزو های مردم نمی شود.

۵-      حسن نیت بی مورد: ازنشانه ی احساسات و عدم علم و عقل،  اعتماد بر مجرد حسن نیت  و زیادی درونگرایی در کارها است بدون اینکه برای رسیدن به نیک و نیکو تر شدن تلاش کنند. این مشکل بسیاری از مردم(پاک) – چنانچه نام بردیم- است. پس آنان فقط به نیت های خوبشان و دوست داشتن خیر، و محبت حق، اکتفا می کنند. ولی مرتکب گناه بزرگی می شوند، و در اشتباهاتی  واقع می شوند که دین و دنیایشان را ضایع می کند. آنان حقیقت کارها را درک نکرده اند و اشیاء را همانطور که شایسته است نشناخته اند. و پاک و ناپاک را تشخیص نمی دهد، و از جمله اشتباهات(آنان) تصور کاری است که اراده می کنند و تصور راهی است که می خواهند از آن بروند و ممکن نیست به آن برسند، آنان به شرق می روند و مقصدشان در غرب است.

یکی از بزرگترین بدعت هایی که سبب آلوده کردن پاکی دین و مکدر کردن صفای آن شده است ، اغراق در توجه به اخلاص در عبادات بدون توجه به کیفیت اعمال و انجام آنها بطور احسن و بی توجهی به تطابق عمل با شریعت و درستی آن می باشد. این چیزی است که سلف بیدار این امت  هشدار داده اند ، چنانچه از فضیل بن عیاض روایت شده که از أبا علی در مورد فرموده ی خداوند که می فرماید« أیکم أحسن عملا» سوال پرسید  احسن عمل چیس؟ در جواب گفت : احسن عمل یعنی خالص ترین و درست ترین(عمل)، چرا که عمل اگر دست باشد و خالص نباشد  مورد قبول خداوند نیست، و اگر خالص باشد و درست نباشد باز  قابل قبول نیست، پس عمل مورد قبول این است که خالصانه و صحیح باشد. خالصانه بودن عمل یعنی فقط برای خدا باشد  و صحیح بودن عمل یعنی بر اساس سنت انجام شود.

به این خاطر است که در ادعیه ی مأثوره آمده خداوندا: حق را برای ما روشن فرما و تبعیت از آن را نصیب ما گردان  و باطل را برای ما مشخص کن و دوری از آن را به ما بده.

به این معنی که حق را حق، و باطل را باطل ببینیم،  یعنی تصور  و ادراک امور به شیوه ای باشد که شایسته است:و این امر مطلوب به این سبب است که قرآن از تاریکی  دیدن و گمراهی شخص از حقیقت نهی فرموده چرا که اشیاء را برای او زینت می دهد و بر عکس می بیند. چنانچه خداوند متعال فرموده:« أَفَمَن زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً»[فاطر/۸] آیا کسی که عملهای بدش ( توسّط شیطان و شیطان صفتان ) در نظرش زینت و آراسته شده است و آن را زیبا و آراسته می‌بیند ( همانند کسی است که واقع را آن چنان که هست می‌بیند و از قوانین آسمانی پیروی می‌کند ؟ )

و از کارهای شیطان برای گمراه کردن انسان ها(تزیین ) و (اغوا) است چنانچه خداوند متعال بر زبان شیطان می فرماید:« ‏ قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی لأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَلأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ‏؛ ‏ إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ ‏»[حجر/۳۹و۴۰] ‏ گفت : پروردگارا ! به سبب این که ( به خاطر این انسان ) مرا گمراه ساختی ،  ( معاصی و اعمال زشت را ) در زمین برایشان می‌آرایم و جملگی آنان را گمراه می‌نمایم . ‏‏ مگر بندگان گزیده و پاکیزه تو از ایشان .  ( که چون دلهایشان به یاد تو آباد است ، تلاش من در حق آنان بر باد است ) . ‏

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا