تعریف «نیروی آفرینش» و بررسی وجود خدا با مطالعه عالم کون و حیوانات و نباتات
تعریف «نیروی آفرینش» و بررسی وجود خدا با مطالعه عالم کون و حیوانات و نباتات
نویسنده : : جان کلوور مونسما / ترجمه: مترجمان
مارلین بوکس کریدر عالم فیزیولوژی، دارای رتبۀ M.Sc. و دکترا در فلسفه از دانشگاه مریلند، عالم فیزیولوژی در بخش حفاظت محیط زیست ممالک متحد و توسعۀ مرکز تفحصات ماساچوست، استاد زیستشناسی در کالج نازاران شرقی، عضو انجمن زیستشناسان آمریکا، متخصص در سوختوساز و جریان خون.
من، هم به عنوان یک فرد معمولی و هم به عنوان شخصی که دائماً با مطالعات علمی سروکار دارد، در وجود خدا ابداً شکی ندارم. مسلماً خدا وجود دارد، اما وجود او را روشهای آزمایشگاهی نمیتواند ثابت کند، و تجزیه و تحلیل خدا با این روشها امکان ندارد.
خدا موجود طبیعی و مادی نیست که بتوان آن را تحت مطالعۀ آزمایشگاهی قرار داد بلکه او یک وجود روحی و معنوی است که قادر متعال و خالق کاینات است.
حاجت به بیان نیست که اغلب نظریهها و حقایق علمی که بعضیها در صحت آنها شک ندارند، هنوز به اثبات نرسیدهاند. از غالب آنها نظریهها در کاوش کارهای طبیعت بیش از حقایق مسلم میشود استفاده کرد. اگر شما وارد خانهتان شوید و ببینید که چیزهایی از خانۀ شما دزدیده شده، و در عین حال مردی را مشاهده کنید که از در عقبی فرار میکند، نمیتوانید حکم قطعی به دزد بودن او بدهید، ولی شواهد ظاهری او را محکوم میکند. یک قاضی قبل از صدور حکم اهمیت دلایل و شواهد را با دقت مورد مطالعه قرار میدهد.
به علاوه، روشهای علمی نمیتوانند تمام حقایق را ثابت کنند. مثلاً علوم نمیتوانند عشق را که یکی از عواطف مهم بشری است تعریف یا تحلیل کنند. همچنین کسی که ذوقی نداشته باشد نمیتواند زیبایی موسیقی را دریابد و با تعریفات علم نیز نمیتوان این زیبایی را به او فهماند، ولی آیا کسی میتواند وجود عشق یا زیبایی موسیقی را منکر شود؟
اثبات وجود خدا نیز مثل معنویات است، یعنی حوادث طبیعی به وجود خدا دلالت میکنند، ولی با روشهای علمی نمیتوان وجود یا عدم خدا را به طور قطع ثابت کرد.
نخستین قسمت دلایل ما، در مطالعۀ عالم کون است:
وقتی که میبینیم دنیایی با نیروی طبیعت به وجود آمده و با نظم و ترتیب معینی اداره میشود، متوجه میشویم که این دنیا باید تشکیلدهنده و ادارهکنندهای داشته باشد. این نظم و ترتیب به اندازهای مهم و دامنهدار است که میتوانیم حرکت سیارات و حتی حرکات ماهوارهها را به شکل دقیق پیشبینی کنیم. این دقت و نظم در بارهای الکتریکی واکنشهای شیمیایی کامل است، و به همین جهت است که میتوانیم بسیاری از پدیدههای طبیعی را با معادلات ریاضی بیان کنیم. این نظم و ترتیب که در مطالعات و تجارب بشری، مشاهده میشود، نتیجۀ نظم و ترتیبی است که در عالم حقیقت و معنی وجود دارد. وجود نظم و ترتیب به جای هرج و مرج دلیل بارزی است بر اینکه این جریانات تحت کنترل قوۀ عاقلهای قرار دارد.
قسمت دیگر از دلایل، در عالم حیات یعنی ساختمان وجود حیوانات و نباتات است.
یکی از موضوعات جالب برای یک نویسنده یا عالم وظایفالاعضا (فیزیولوژیست) پیچیدگی و ابهام بزرگی است که در ساختمان بدن انسان و حیوانات موجود است. آفریدن یا ساختن یک عضو کوچک بدن انسان یا حیوان از قدرت باهوشترین و ماهرترین فرد بشر خارج است. کلیه یا ریۀ مصنوعی اگرچه کار کلیه یا ریه را انجام میدهند، ولی کلیه و ریه نیستند.
در مورد مغز باید گفت که این عضو خواص و استعدادهایی شگرف و باورنکردنی دارد. دانشمندان به چند خاصیت فیزیکی و شیمیایی آن از قبیل هدایت برق و غیره پی بردهاند، ولی اغلب خواص و وظایف آن هنوز مجهول است. مغز مسئول تمام حرکات عضلانی است، و تمام کارهای اساسی بدن که زندگی به آنها بسته است، مثل تنفس و ضربان نبض، تحت کنترل مغز انجام میگیرد. مغز محل حافظه است که در آن هزاران صور فکری نقش بسته است، و در هنگام لزوم شخص صورتی را که میخواهد به خاطر آورد. هیچ تفسیر مادی از کارهای مغز مثل حل مسائل و مربوط کردن موضوعات به یکدیگر نمیتوان به دست داد. همچنین هیچ یک از حالات مغز را از قبیل ذوق سلیم، انگیزش، آرزو، صفای باطن و غیره نمیتوان با فرمولهای علمی بیان کرد. درک زیبایی و احساس حقایق معنوی از قبیل عشق، حس شخصیت، و علو همت همگی از وظایف و شئون تودۀ کوچکی از پروتوپلاسم است که مغز نامیده میشود.
ولی چه کسی میتواند آنها را بر مبنای فیزیکی و مادی توجیه کند؟
یکی از عجایب بدن انسانی هزاران فعل و انفعال شیمیایی است که دائماً در بدن به عمل میآید که وقوع اغلب آنها در خارج از بدن ممکن نیست، مثل خنثی شدن اسیدها و هضم غذا و نگاهداری بدن در بهترین شرایط ادامۀ حیات و تولید مواد ضد سم و ضد میکروب و در نتیجه تولید مصونیت شخصی.
بدن انسان برای مقابله با میکروبهای بیماریزا و سموم، پادزهرهای مخصوصی تولید میکند که مخصوص آن میکروب یا آن سم است، حتی اگر یک تجزیۀ دقیق شیمیایی به عمل آوریم خواهیم دید که ترکیب شیمیایی بدن یک شخص از شخص دیگر متفاوت است. اما این کار به دست چه کسی انجام گرفته است؟ مسلماً کار خود آدمی نیست.
قلب در تمام مدت زندگی حرکت موزون و منظم خود را ادامه میدهد، و تغذیۀ اعضای بدن را به وسیلۀ خون تأمین میکند و اگر اعصاب آن را قطع کنند باز هم به ضربانهای خود ادامه میدهد. این کیفیت در حالت وقوع حوادث و تصادفات حائز اهمیت فراوان است. معنی این اعجاز طبیعی چیست و چگونه میتوان این معنی را تفسیر کرد؟
عجایب خلقت در بدن انسانی و کارهایی که در آن انجام مییابد با معمای زندگی، یعنی روح، ارتباط نزدیک دارند. دانشمندان و فلاسفه سخت کوشیدهاند تا این معما را حل کنند ولی هنوز موفق نشدهاند.
بسیاری از خواص فیزیکی و فعل و انفعالات شیمیایی پروتوپلاسم زنده را ما میدانیم و با وجود اطلاع از این فعل و انفعالات پیچدرپیچ تعریف درستی از پروتوپلاسم نمیتوانیم به دست دهیم.
در علوم یک فرضیه وجود دارد که آن را فرضیۀ نیروی حیات مینامند. طبق این فرضیه در موازات نیروی مادی نیروی دیگری به نام نیروی حیات موجود است. این نیرو باعث انجام فعل و انفعالاتی در بدن حیوانات و نباتات میشود که بدون مداخلۀ آن وقوع آنها امکان ندارد؛ و طبیعی است که این نیرو در بدن اجسام زنده باید عمل کند.
ولی اولاً، این فرضیه را اغلب دانشمندان قبول ندارند و در ثانی وجود یک نیرو به نام نیروی حیات مسئله را حل نمیکند. چون اگر ما وجود نیروی حیات را قبول کنیم باز نمیتوانیم معنی روح را بفهمیم و علت حوادثی را که روی نقشۀ منظم و حکمت عالیه در بدن انسان یا حیوان صورت میگیرد کشف کنیم. چه نیرویی باعث میشود که یک سلول کوچک در رحم مادر نمو کرده، جنین شود و بعد حیوانی بزرگ با بافتها و اعضای گوناگون به وجود بیاید؟
ما نباید هر چیزی که کیفیت وقوع آن را نمیدانیم، همچون بشرهای اولیه، به خدا نسبت دهیم و مثلاً بگوییم رعد و برق نتیجۀ خشم خداوندان است، بلکه باید با ملاحظۀ نظم و ترتیب و حکمت بالغه و مشیت عالیای که در طرح جهان وجود دارد به نظم جهان پی ببریم.
حال به قسمت دیگر عالم یعنی کیفیت پیدایش آن توجه میکنیم. در این توجه ما شواهد زیاد دیگری را از وجود یک نیروی خلاق که مافوق این جهان است ملاحظه خواهیم کرد. سابقاً چنین تصور میشد که اولین مادۀ جامد از فعل و انفعال گازهای گرم پیچان به وجود آمده است؛ بدین طرز که نخست گازهای مزبور به حجم بزرگی انبساط یافته و سپس به صورت پراکندهای درآمده و صفوف منظم اجرام سماوی را تشکیل دادهاند، و از آن پس حیات نیز به همین ترتیب پیدا شده است. ولی از زمان پاستور به بعد این اصل مسلم علمی به وجود آمد که هیچ جسم زنده خودبهخود یا از یک جسم بیجان به وجود نمیآید. پس ما میبینیم که بین فرضیۀ پیشین و کشف پاستور تناقض کامل وجود دارد.
علاوه بر این، آزمایشگاههای مجهز ما با وجود اینکه توانستهاند چندین ترکیب از پروتوپلاسم به دست آورند، به ساختن جسم زنده موفق نشدهاند. اگر ما احتمال اجتماع اوضاع و احوال و وسایلی را که میتواند در صورت وقوع جسم زندهای را تولید کند حساب کنیم، خواهیم دید که مقدار این احتمال از صفر تجاوز نمیکند.
اگر، بر فرض محال، موفق به ساختن یک جسم زنده هم بشویم، باز مبدأ نیروی برق و حرارت و عوامل شیمیایی که ما از آنها برای تولید جسم زنده استفاده کردهایم برای ما مجهول خواهد ماند، و ما نخواهیم دانست که این نیروها به چه طریق باعث حس و حرکت این موجود جدید است ـ همچنان که طرز عمل این نیروها را در بدن انسان و حیوان نمیدانیم.
اگر خلقت را با فرضیهای که گذشت قبول کنیم، با اشکالات دیگر مواجه خواهیم شد. مثلاً اگر زندگی از یک سلول ساده که از پروتوپلاسم تشکیل یافته به وجود میآید، پس نیروی خاصی لازم است که از یک مادۀ ساده این همه ترکیبات مختلف و اندامهای زندۀ موجودات کرۀ ارض به وجود آمده باشند. ولی با تجربههای مکرر ثابت شده است که با نیروهای فیزیکی و شیمیایی که علم در اختیار دارد نمیتوان از یک مادۀ پروتوپلاسمی حیوانی به وجود آورد، و آنچه ما از طرز عمل عوامل فیزیکی و شیمیایی در تولید حیوانات میدانیم، برای به وجود آوردن یک جسم زنده کافی نیست. در مرحلۀ اول، علم «ژنتیک» معدودی از دگرگونیها را در ژنها نشان میدهد، و ثابت شده است که این تغییرات هرگز نمیتواند جوابگوی پیدا شدن تغییرات بزرگی در ساخت جانور باشد. در مرحلۀ دوم، قانون بقای اصلح نشان داده که بعضی از تغییرات صورت میگیرد، ولی به هیچوجه نمیتواند چگونگی وجود این همه انواع مختلف را بیان کند. از طرفی، قانون انتروپی میگوید که نیروی قابل استفادۀ هر جسم هر روز کمتر میشود، پس چگونه یک تکۀ کوچک از مادۀ پروتوپلاسمی میتواند یک جانور بزرگ به وجود آورد. بدین طریق میان قانون طبیعی انتروپی و نمو سلول تضاد وجود دارد.
مسلماً در وضع فعلی علوم، هیچ کس نمیتواند کیفیت خلقت را دریابد یا بیان کند؛ ولی مشاهدات علمی و تجربههای آزمایشگاهی دلایلی به دست ما میدهد که احتمال خلقت حیوان را از ماده و نیروهای مادی غیر قابل قبول مینماید و باید قائل به این شد که در ایجاد اجسام زنده نیرویی ماورای نیروی مادی دست داشته است.
آلبرت اینشتین که وجود یک قدرت خالق را قبول داشت، به آن چنین اشاره میکند: «قدرت تعقلی متعالی و محدودیتناپذیر که در جهان غیرقابل فهم تجلی میکند».
چنان که در اول مقاله متذکر شدم، من اسم این نیرو را خدا گذاشتهام. من در این دنیا ماده و نیروی ازلی نمیبینم و آفرینش جهان را نتیجۀ تصادف نمیدانم. به نظر من در آفرینش جهان هیچ عامل مجهول و حتی مرموزی وجود ندارد. من در آفرینش جهان مشیت پروردگار قادر متعال را میبینم و بس، و عقیدۀ من شاید غیرمنطقی نباشد.
آیا بشری که هوش و استعدادش محدود است میتواند بگوید که فلان موضوع با عقل و حق وفق میکند و فلان موضوع دیگر نمیکند؟
در هر صورت، من عقیدۀ خود را ابراز نمودم و همیشه در این عقیده ثابت خواهم بود.
—————————————–
منبع: اثبات وجود خدا/ مؤلف: جان کلوور مونسما/ مترجمان: احمد آرام، سید مهدی امین، علی اکبر صبا، عبدالعلی کارنگ، علی اکبر مجتهدی