پژوهشی درباره ی حدیث شمشیر
پژوهشی درباره ی حدیث شمشیر
نویسنده: دکتر یوسف قرضاوی / مترجم: دکتر احمد نعمتی
«بعثت بین یدی السّاعه بالسّیف»
پرسش: برخی از افراط گرایان، از جهادگران مسلح – که خود یا مردم آنان را به اسلام نسبت داده اند – به حدیث بالا استناد نموده؛ و چنان پنداشته اند، حدیث صحیحی است که پیامبر (ص) در آن فرموده: « بعثت بین یدی السّاعه بالسّیف حتی یعبد الله وحده لا شریک له، و جعل رزقی تحت ظلّ رمحی، و جعل الذّلّ و الصّغار علی من خالف أمری، و من تشبّه بقوم فهو منهم»
(با شمشیر مبعوث شدم، تا آدمی خدای یکتا را – که شریکی ندارد – پرستش کند؛ و خداوند روزی مرا در سایه ی شمشیر گرداند؛ و ذلت و خواری را برای کسی که از دستورات ام سرپیچی کند، مقرر داشت. هر که خود را به قومی همانند سازد، جزو آن قوم شمرده می شود.)
می دانیم که علم حدیث و رجال آن، دریای وسیع و عمیقی است که هیچ کس جز اهل اش نمی تواند در آن شنا کند؛ یا در اعماق آن فرو رود. پس از صاحب نظران درباره ی حدیث می پرسیم: آیا این حدیث صحیح است یا نه؟ اگر چه از نظر معنایی منکر آن هستیم؛ زیرا پیامبر خدا (ص) مبعوث گشته تا با حجت اقناع و حکمت و اندرزهای نیکو و گفت و گو به بهترین شکل آن به سوی خدا دعوت کند؛ نه با شمشیر و زور و خشونت. خداوند متعال فرموده:
(لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ )
« اجبار و اکراهی در ( قبول ) دین نیست ، چرا که هدایت و کمال از گمراهی و ضلال مشخّص شده است.»
از حضرت عالی خواهشمند است پرتوی از نور دانش خود را به ارزش علمی این حدیث مبذول فرمایید، که سخت گیران و عیب جویان و دشمنان اسلام آن را دست آویز نموده اند. گویا این دین، دین شمشیر است. گسترش خونریزی و خشونت در چند کشور اسلامی در نتیجه ی این فرهنگ منفور است. آنان اندیشه ی جوانان سلح شور ما را بدان تغذیه می نمایند و آنان را از راه راست به کج راهه می کشانند. حرام ها را مباح می شمارند؛ و به ریختن خون بی گناهان – بی سبب – روی می آورند و دست آویزشان این است: اسلام «دین شمشیر» است؛ یعنی آنان بر این باورند که تنها با به کاربردن قدرت مادی و نظامی، تغییر و اصلاح رخ می دهد. خداوند متعال شما را موفق و مؤید گرداند.
پاسخ:الحمدلله.
امام احمد در کتاب «المسند» خویش روایت کرده و گفته است: محمدبن زیاد – یعنی الواسطی- از ابن ثوبان و او از احسان بن عطیه و او از ابومنیب و او از ابن عمر روایت کرده است که می گفت: پیامبر (ص) فرمود: « بعثت بالسّیف، حتی یعبد الله وحده لا شریک له، و جعل رزقی تحت ظلّ رمحی، و جعل الذّلّ و الصّغار علی من خالف أمری، و من تشبّه بقوم فهو منهم»
(با شمشیر مبعوث شدم، تا آدمی خدای یکتا را – که شریکی ندارد – پرستش کند؛ و خداوند روزی مرا در سایه ی شمشیر گرداند؛ و ذلت و خواری را برای کسی که از دستورات ام سرپیچی کند، مقرر داشت. هر که خود را به قومی همانند سازد، جزو آن قوم شمرده می شود.)
[حدیث شماره ی ۵۱۱۴ و ۵۱۱۵ از کتاب المسند با تحقیق شاکر.]
پژوهشی درباره ی سند حدیث
درباره ی این حدیث دو دیدگاه داریم: یکی مربوط به سند آن؛ و دیگری مربوط به متن حدیث.
هنگامی که به بررسی اسناد آن بپردازیم، می یابیم که چند تن از عالمان معاصر آن را استخراج کرده اند. پس باید ببینیم که این عالمان چه گفته اند؟
استخراج شیخ احمد شاکر
استاد احمد شاکر در تخریج آن گفته است: سند آن صحیح است. ابن ثوبان – همان عبدالرحمن بن ثابت بن ثوبان است – حسان بن عطیه محاربی دمشقی که مردی موثق است و احمد و ابن معین و دیگران او را موثق دانسته اند و بخاری در الکبیر «31/1-2» شرح حال او را نوشته است؛ ابومنیب جرشی دمشقی أحدب، که از تابعان موثق است و عجلی به توثیق آن پرداخته و ابن حبان در کتاب «الثقات» در شمار موثقان از او یاد کرده و بخاری در «الکنی» شماره ی ۶۵۸ به شرح زندگانی وی پرداخته است. جرشی به بنی جرش از قبیله ی حمیر نسبت داده شده.
بخاری این حدیث را در صحیح خود (۶/۷۲) با نام حدیث معلق آورده و گفته: «باب ما قیل فی الرماح». وی از ابن عمر و او از پیامبر خدا (ص) روایت کرده، می فرمود:
« جعل رزقی تحت ظلّ رمحی، و جعل الذّلّ و الصّغار علی من خالف أمری.»
و حافظ ابن حجر در کتاب «الفتح» با این عبارت از المسند تخریج نموده است؛ و ابوداوود این عبارت را «من تشبه بقوم فهو منهم» از این طریق بدان افزوده است. اسم ابو منیب شناخته شده نیست؛ و در توثیق عبدالرحمن بن ثابت بن ثوبان اختلاف دارد.
هیثمی این حدیث را در «مجمع الزوائد» (6/49) آورده و گفته است: «این حدیث را احمد روایت کرده و در سند آن از عبدالرحمن بن ثابت نام برده است که ابن المدینی و دیگران او را موثق دانسته اند؛ ولی احمد و راویان دیگر او را ضعیف شمرده اند و دیگر راویان آن موثق هستند.»
هنگامی که به حدیث شماره ی ۳۲۸۱ که شیخ شاکر در آن ابن ثوبان را موثق دانسته مراجعه نمودم دیدم که درباره ی ابن ثوبان گفته: «احمد گفته است: احادیث ایشان منکر هستند.» باز در جایی دیگر درباره ی ابن ثوبان نوشته: «او در حدیث قوی نیست.»
یا در جایی دیگر آورده: «او عابدی از اهل شام است.»
یعقوب بن شبیه گفته است: یاران ما در آن اختلاف نظر دارند. ابن معین او را ضعیف دانسته؛ اما علی یعنی – ابن المدینی – درباره ی وی نظر خوب داشته و گفته است: ابن ثوبان مرد راست گویی است و روایت او اشکالی ندارد. مردم از او راستی و درستی را دریافته و غلاس و دحیم و ابوحاتم و ابن حیان او را موثق دانسته اند. تنها در روایت ابن معین از او اختلاف وجود دارد. از ابن معین روایت شده که گفته است: ابن ثوبان، انسان درست کاری است.
احمد شاکر گفته است: ظاهر چنین می نماید که آنان درباره ی ارزش و اعتبار او سخن گفته اند؛ همچنین او در پایان عمر عقل اش تغییر یافت. بخاری و نسایی او را در شمار ضعفا بیان ننموده اند و ترمذی از او حدیث صحیحی را روایت کرده است. برای همین شیخ شاکر سند حدیث را صحیح دانسته است؛ با آن که درباره ی توثیق و تضعیف یکی از راویان آن (ابن ثوبان) اختلاف وجود شدیدی است؛ البته باید دانست که شیخ احمد شاکر در تصحیح احادیث به تساهل معروف است؛ و هیچ راوی مورد اختلاف یافت نمی شود مگر این که او آن را موثق و معتمد دانسته باشد. امام احمد درباره ی وی گفته: احادیث او منکر یا مردود است؛ با این حال وی را به سبب قدرش تضعیف ننموده. در واقع دو حافظ بزرگ حدیث را بیان نموده؛ اما آن را صحیح ندانسته اند.
یکی از آن دو حافظ، نورالدین هیثمی، صاحب کتاب «مجمع الزوائد» و دومی حافظ ابن حجر نویسنده ی کتاب «الفتح» است.
هر دو این ها حدیث را آورده و اختلاف را درباره ی ابن ثوبان بیان نموده اند؛ اما نقدی که می توان از سخن شیخ شاکر کرد، بر این سخن وی است که گفته: بخاری بخشی از آن را در صحیح خود به صورت معلّق درآورده است، شایسته بود بگوید بخاری با غیر صیغه ی قطع، بلکه با صیغه ی تمریض و تضعیف آن را بیان کرده؛ زیرا بخاری گفته: از ابن عمر روایت شده است.
تخریج البانی این حدیث
شیخ شاکر باب تصحیح این حدیث را برای معاصران گشود. شیخ ناصر الدین البانی نیز آن را در چند کتاب خود صحیح دانسته است.
وی در کتاب «صحیح الجامع الصغیر» و اضافات آن در شماره ی ۲۸۳۱ بیان داشته که آن حدیث صحیح است و خوانندگان را به کتاب های دیگرش «حجاب المرأه» (104) و «الإرواء» (1269) ارجاع داده است.
در کتاب «الإرواء» (الإوراء الغلیل فی تخریج أحادیث منار السبیل) از نویسنده ی کتاب «المنار» بخش پایانی حدیث آورده شده است. ابوداوود هم به تخریج آن پرداخته و در تخریج جمله ی « و من تشبه بقوم فهو منهم» گفته : این حدیث صحیح است.
احمد آن را در (۲/۵۰/۹۲)و عبدابن حمید در « المنتخب من المسند» (ق۲/۹۲) و ابن ابوشیبه در «المنصف» (ق۲/۵۴) و ابوسعید ابن الاعرابی در «المعجم» (ق ۲/۱۱۰) و هروی در «ذم الکلام» (ق ۲/۵۴) از عبدالرحمن بن ثابت ثوبان و او از حسان بن عطیه و او از منیب جرشی و او از ابن عمر روایت کرده که گفته است: پیامبر (ص) فرمود:
« بعثت بین یدی السّاعه بالسّیف حتی یعبد الله وحده لا شریک له، و جعل رزقی تحت ظلّ رمحی، و جعل الذّلّ و الصّغار علی من خالف أمری، و من تشبّه بقوم فهو منهم»
البته سندهای آن حسن و راویان آن جز ابن ثوبان موثق اند و درباره ی ابن ثوبان هم اختلاف است. حافظ در «التقریب» گفته: «راست گو است؛ ولی به اشتباه رفته؛ و در پایان عمر عقل اش تغییر یافت.»
بخاری در «صحیح» شماره ی «6/72» خود دو جمله ی پیش از جمله ی پایان حدیث را معلّق دانسته؛ و ابوداوود از بخاری در شماره ی «4031» جمله ی پایانی را معلق شمرده است.
روایت در اسناد به ابن ثوبان منحصر نیست؛ زیرا طحاوی در «مشکل الآثار» (1/88) گفته که ابوامیّه از محمد بن وهب و او از ابن عطیه و او از ولید بن مسلم و او از اوزاعی و او از حسان بن عطیه، این حدیث را روایت کرده است.
به عقیده ی گوینده (دکتر قرضاوی) همه ی راویان این سند، جز ابوامیّه محمد بن ابراهیم طرسوسی، موثق هستند. حافظ ابن حجر این جمله را در «التقریب» آورده است:
«صدوق، صاحب حدیث یهم»
(راست گو، حدیث های معتبری است.)
ولیدبن مسلم، موثق است. در صحیحین بدان استناد شده؛ ولی گاهی مشکوک به تدلیس تسویه شده است. اگر حدیث محفوظ از او باشد، ترس آن است که تدلیس تسویه کرده باشد، در اسناد آن صدقه با او مخالفت کرده و گفته است؛ از اوزاعی از یحیی بن ابوکثیر از ابومسلمه از ابوهریره و او از پیامبر خدا (ص) با اسنادش روایت کرده است.
هروی (ق ۱/۵۴۹) به وسیله ی عمربن ابوسلمه، آن را از صدقه با سند خود استخراج کرده این صدقه، همان عبدالله سمین دمشقی ست، که ضعیف است.
عیسی بن یونس با آن دو مخالفت کرده و گفته: اوزاعی از سعید بن جبله و او از طاووس روایت کرده که پیامبر (ص) فرمود:
ابن ابوشیبه (۱/۱۵۲/۷) آن را استخراج کرده است.
به عقیده ی گوینده (دکتر قرضاوی) حدیث مرسلی است که حافظ در کتاب «فتح الباری» (6/72) از روایت ابن ابوشیبه و او از سعید بن جبله به شیوه ی مرسل بیان داشته؛ زیرا در آن طاووس را نیاورده و گفته اسناد آن حسن است. «اسناده حسن».
هم چنین گفته: راویان آن موثق و از رجال شیخین اند؛ جز سعید بن جبله، ابن حاتم (۱۰/۱/۲) پس از روایت اوزاعی، درباره ی او و پدرش سخن به میان آورده و گفته: «او شامی ست» و درباره ی جرح و تعدیل آن سخنی به میان نیاورده و آن بر شرط ابن عساکر در تاریخ اش است؛ هر چند در آن نیاورده باشد. سپس هروی (۱/۵۴-۲) و ابونعیم در «اخبار اصفهان» (1/129) از طریق بشربن حسین اصفهانی روایت کرده و گفته اند: زبیر بن عدی از انس بن مالک به طریق مرفوع روایت کرده است.
بر این باورم (دکتر قرضاوی) که این بشر در اسناد حدیث، متروک و متهم است. به حدیث اش چندان دل خوش نمی گردد.
با توضیحات بالا روشن شد، که حدیث با شیوه یی صحیح متصل و سالم از نقد روایت نشده است، بلکه هر کس به نظر و دیدگاه خود آن را صحیح دانسته که در همه ی راه ها و طریق های آن طرق، اختلاف و حرف هایی پیدا شده است؛ و آن روایات چنان دجاتی ندارند تا بگویم همدیگر را تقویت می کنند؛ هم چنین تصحیح حدیث به فراوانی طریق ها شیوه های آن است؛ اگر پیشوایان حدیث آن را نشاسند، به این قاعده در قضایای بسیط و امور ساده و جزیی عمل می شود؛ نه درباره ی چنین قضیه ی مهم و بزرگی که به اسلام و جهت گیری های آن برمی گردد؛ بعنی آیا پیامبر خدا (ص) پیامبر رحمت بوده یا پیامبر شمشیر؟!
تخریج شیخ شعیب ارناؤوط درباره ی این حدیث
شیخ شعیب ارناؤوط برای این حدیث دو نوع تخریج آورده است: ۱. تخریج قدیم ۲. تخریج جدید.
تخریج قدیم وی با تخریج احادیث «زادالمعاد» است؛ و به زمانی در گذشته برمی گردد که بیش تر مقلّد بود، تا پژوهنده ی مستقل. در آن تخریج اسناد آن را حسن دانسته است.
اما درباره ی شیوه ی جدید وی در تخریج مسند امام احمد: از یک سو پخته و مستقل است؛ و از سوی دیگر پنج تن از عاملان با او مشارکت داشته اند. پس کارشان گروهی و باارزش است.
شیوه ی وی در تخریج احادیث «زادالمعاد» چنین است: پس از آن که ابن قیم حدیث را آورده، بدان استشهاد نموده است: «إنّ الذّلّ الصّغار علی من خالف أمر محمد (ص)»شعیب گفته:
«احمد حدیث را در «المسند» شماره ی ۵۰/۹۲/۲ استخراج نموده و سند آن را درست دانسته و ابن تیمیه در کتاب «الاقضاء» ص ۲۹ سند آن را خوب شمرده و حافظ عراقی در کتاب «الاحیاء» آن را صحیح دانسته. حافظ در کتاب فتح الباری (۱۰/۲۳۰) آن را حسن به شمار آورده. ابوداوود جمله ی آخر آن را در حدیث شماره ی «4031» تخریج نموده؛ و بخاری در صحیح خود دو سوی آن را معلّق دانسته است (۶/۷۲). برای شاهد مرسل با سند حسن وجود دارد. ابن شیبه از طریق اوزاعی [حاشیه ی زاد و المعاد، جلد ۳۵/۱، چاپ رسالت] آن را آورده است.
این سخنان روشن می کند حافظ ابن حجر در فتح الباری این حدیث را حسن دانسته و بلکه در توثیق ابن ثوبان اختلافات را آورده است و تنها حدیث شاهد مرسل آن را حسن دانسته؛ هم چنین آشکار می شود که شیخ شعیب از شیخ احمد شاکر تقلید کرده و گفته است: بخاری دو سوی آن را معلّق دانسته و اشاره نکرده به صیغه تضعیف آن را بیان داشته است.
در تخریج المسند، جزء هفتم، محمد نعیم عرقسوس و ابراهیم زئبق با او در تخریج حدیث شریک هستند و گفته اند: اسناد آن ضعیف است اگر چه بعضی الفاظ آن منکرند. درباره ی ابن ثوبان، سخنان تخریج کنندگان و تعدیل کنندگان گوناگون است. بعضی به توانمندی آن باور دارند؛ و بعضی دیگر به تضعیف آن و گفته اند در پایان عمر عقل اش نیز تغییر یافته بود. چکیده ی سخنان آنان این است حدیث که حدیث ابن ثوبان، حسن است؛ اگر به تنهایی آن روایت نکرده باشد که در آن صورت منکر است. امام احمد گفته است که وی حدیث های منکری دارد؛ و این حدیث از آن دست است. باز بیان داشته، کسانی که آن را استخراج کرده اند: عبدبن حمید و طبرانی در «مسند» شامیان و ابن الاعرابی در «معجم» اش و بیهقی در «الشعب» بودند که هر چهارتن گفته اند: از ابن ثوبان به پایان این حدیث، درست پس از جمله ی «بعثت بالسیف بین یدی الساعه» به آن چیزی افزوده شده است.
بخاری بعضی از عبارت های حدیث را به صیغه ی تمریض و معلق بیان داشته (۶/۹۸).
طحاوی در کتاب «شرح مشکل الآثار» با سند خود به تخریج آن پرداخته؛ و در آن سه علت بیان داشته و به تفضیل آن سه علت نیز پرداخته است؛ سپس گفته «این علت های سه گانه در حدیث جمع شده که نمی توان با وجود هر یک از این سه، حدیث مرفوع را با رهگیری اوزاعی بر ابن ثوبان تقویت بخشید. والله اعلم!
این نکته را بایست افزود و گفت: امام احمد نگفته است که ابن ثوبان حدیث های منکر دارد بلکه گفته: حدیث های وی در دسته ی حدیث های منکر است، که این گفته از گفته ی پیشین شدیدتر است.
آن چه رجال جرح و تعدیل درباره ی ابن ثوبان گفته اند:
شایسته است در تکمیل سخن برای خواننده اندیشه مند مطالبی را بیفزاییم:
سخن پیشوایان جرح و تعدیل درباره ی توفیق عبدلارحمن بن ثوبان- که یکی از راویان حدیث است – اختلاف دارد؛ و همان گونه که بیان شد خود او ضعف این حدیث را سبب شده است.
برای درک بهتر سخن به کتابی – که شاید مهم ترین کتاب در این باره باشد – بسنده می نماییم؛ و آن کتاب «تهذیب الکمال» نوشته ی مزی است. این کتاب ویژه ی راویان کتاب های ششگانه ی حدیث است که منبع چند کتاب مشهور مانند: تهذیب التهذیب، نوشته ی ابن حجر؛ «تقریب التهذیب» از دیگر کتاب های وی و «تهذیب الکمال» نوشته ی ذهبی؛ و «خلاصه ی تهذیب الکمال» نوشته ی خزرجی که منبع و مصدر همه ی این ها «تهذیب الکمال» مزیست.
سخن مزی در تهذیب الکمال:
آن چه حافظ مزی در تهذیب الکمال از ابن ثوبان آورده در شرح زندگانی او به شماره ی «3775» بیان داشته است.
ابوبکر اثرم از احمدبن حنبل نقل کرده که گفته است: حدیث های ابن ثوبان جزو منکرهاست. محمد بن علی وراق از احمدبن حنبل نقل کرده که ابن ثوبان در حدیث قوی نیست.
ابوبکر بن مروذی از احمدبن حنبل روایت کرده که گفته: او عابدی از اهل شام است؛ سپس فضایل او را بیان کرده و گفته است: او را در حالی نزد مهدی – خلیفه- بردند که دخترش روی گردن اش سوار بود.
ابراهیم بن عبدالله بن جنید از یحیی بن معین نقل کرده که گفته است: او مرد درست کاریست و در جای دیگر گفته او ضعیف است.
عباس دوری از یحیی بن معین نقل کرده که گفته است: حدیث او اشکالی ندارد.
همین جمله را علی بن مدینی و احمدبن عبدالله عجلی و ابوزرعه رازی آورده اند.
معاویه بن صالح و عثمان بن سعید دارمی و عبدالله بن شعیب صابونی از یحیی بن معین نقل کرده اند که گفته است: حدیث های او ضعیف است.
معاویه افزوده: گفتم: آیا حدیث ایشان نوشته شود؟ پاسخ داد: آری! اگر چه ضعیف است، مرد درست کاری است.
ابوبکر ابوخیثمه از یحیی بن معین آورده است: او معتبر نیست.
یعقوب بن شیبه سدوسی گفت: دوستان ما درباره ی او اختلاف نظر دارند: یحیی بن معین او را ضعیف می شمارد؛ نظر علی بن مدینی درباره ی او خوب است و گفته ابو ثوبان مردی راست گو است و روایت اش اشکالی ندارد. ابوجعفر و پس از او مهدی بن ثوبان را کارگزار خود بر بیت المال گماردند و کار مردم را بر عهده ی او نهادند.
عمروبن علی گفته است: حدیث شامیان همگی ضعیف است؛ جز شمار اندکی از آن ها. اوزاعی و عبدالرحمن بن ثابت و چند نفر دیگر را هم نام برده است.
عثمان بن سعید دارمی از دحیم آورده: او معتمد ولی متهم به قدریه است. اوزاعی برای او نامه ای نوشت. نمی دانم که او در پاسخ چه کرد.
ابوحاتم گفته: موثق است. در جای دیگر گفته او شائبه ی قدریه دارد.
ابوداوود گفته: ابن ثوبان سالم و دعاهای او مستجاب است و در روایت حدیث اشکالی ندارد و او در دادگاه های بغداد مشغول به کار بود.
نسایی گفته: ضعیف است در جای دیگر گفته: حدیث او قوی نیست.
در جای دیگر گفته موثق نیست. صالح بن محمد بغدادی گفته است: او شامی راستگویی است؛ جز این که مذهب او مذهب قدریه است و حدیث های او را جزو منکرها دانسته اند. حدیث هایش را از پدرش و او از مکحول روایت کرده است و بایست دانست که حدیث شامی پیوست حدیث دیگری نمی شود؛ زیرا خطای آن را از درستیش بیشتر است.
در جای دیگر گفته است: «از بکربن عبدالله چیزی شنیده نشده بلکه از پدرش و از شامی ها روایت کرده است.»
ابن خراش گفته: حدیث اش در گفتار نرم است.
ابواحمد بن عدی گفته: خوبی دارد که عثمان طاریفی نسخه ای را از روایت کرده است؛ هم چنین یزیدبن مرثل، نسخه یی از او و فریابی حدیثی از او روایت کرده است. ابواحمد بن عدی نوشته: حدیث های ابن ثوبان را از ابن جوصی و ابن عروبه – هر دو – نوشته ام. حدیث هایش همانند حدیث های مردی درست کاری است؛ با وجود ضعفی که دارد آن را می نویسد و پدرش معتمد است.
ابن حبان در کتاب خود به نام «الثقات» آن را بیان کرده است.
ابوبکر بن خطیب گفته: او از کسانی است که به زهد و عبادت و راست گویی در روایت زبان زد بود. بنابراین برای ما روشن شد که جارحان او بیش تر و توثیق کنندگان او – اگر چه چندین تن اند – او را موثق مطلق ندانسته اند. دحیم که او را موثق دانسته گفته است: او متهم به مذهب قدریه است. اوزاعی برای او نامه نوشت؛ و نمی دانم او به اوزاعی چه پاسخی داد.
ابوحاتم که باز او را موثق دانسته درباره ی او گفته: در وی شائبه ی قدریه هست؛ و در پایان عمر، عقل اش تغییر سافت.
همان گونه که او به قدریه متهم است به خوارجی بودن هم متهم هست. ذهبی در «المیزان» از ولیدبن فرید بیان داشته که او از اوزاعی روایت داشته که او به ابن ثوبان نوشته و گفته است: پیش از مرگ پردت به ترک [نماز] جمعه بودی و اکنون بر این باوری که ترک جمعه و جماعات مباح است.
او مردی است، که استعداد غلو و افراط گرایی را دارد و از چنین کسانی بعید نیست، حدیث «بعثت بین یدی الساعه بالسیف» را ترویج دهد.
ذهبی از عقیلی نقل کرده که او گفته است: کسی از ابن ثوبان پیروی نکرده مگر آن که از او پایین تر یا مساوی او بوده باشد. ابن جوزی او را در زمره ی ضعفا آورده است. ذهبی در «اعلام النبلاء» گفته: حدیث ابن ثوبان زیاد نیست و بدان احتیاج نمی شود بلکه حدیث او صالح است.
ابن حجر در «التقریب» نوشت: وی راستگوست ولی اشتباه دارد و به قدریه متهم است و در پایان عقل اش تغییر یافت.
پی روایت چنین راویانی از حدیثی که معنای خطرناکی را در برگرفته باشد – مانند این که اسلام دین شمشیر است و پیامبر (ص) از نیزه اش ارتزاق می نمود – معتبر نیست.
بررسی متن و مفهوم حدیث
اگر از سند حدیث و سخن های درباره ی آن چشم بپوشیم؛ و متن و مفهوم حدیث را بررسی کنیم، درمی یابیم که حدیث منکر است و با آن چه قرآن درباره ی پیامبر گرامی و بعثت ایشان بیان داشته هماهنگ نیست. در هیچ آیه قرآن نیامده که پیامبر (ص) با شمشیر مبعوث شد، بلکه در بسیاری آیه ها می یابیم که خداوند متعال وی را هادی دین حق و رحمت و درمان کننده و اندرز مردم نام برده است. این سخن در سوره های مکی و مدنی قرآن – یک سان و به روشنی – ثابت شده است.
خداوند متعال در سوره ی انبیا- که مکی است – فرموده:
( وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِّلْعَالَمِینَ ) انبیاء: ۱۰۷
« ( ای پیغمبر ! ) ما تو را جز به عنوان رحمت جهانیان نفرستادهایم . »
درباره ی این سخن، در تفسیر آمده است:
«انّما أنا رحمه مهداه» حاکم (۱/۳۵) ذهبی آن را تصحیح کرده است.
(همانا من رحمت و هدایت هستم.)
خداوند در سوره ی نحل – که مکی است – فرموده:
( وَیَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّهٍ شَهِیداً عَلَیْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِکَ شَهِیداً عَلَى هَؤُلاء وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَاناً لِّکُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَهً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ ) نحل: ۸۹
« روزی در میان هر ملّتی گواهی از خودشان بر آنان میگماریم ( که در دنیا پیغمبر ایشان بوده است ) ، و تو را ( ای محمّد ! ) بر اینان ( که هم اینک در جهان هستند و یا این که بعدها به وجود میآیند ) گواه میگیریم ، ( و از تو درباره عملکرد مسلمانان به قرآن و دوری گزیدنشان از آن میپرسیم . قرآنی که برنامه کامل و جامعی در بر دارد ) و ما این کتاب ( آسمانی ) را بر تو نازل کردهایم که بیانگر همهچیز ( امور دین مورد نیاز مردم ) و وسیله هدایت و مایه رحمت و مژدهرسان مسلمانان ( به نعمت جاویدان یزدان ) است . »
خداوند در سوره ی یونس – که مکی است – فرموده:
( یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْکُم مَّوْعِظَهٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَشِفَاء لِّمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَهٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ ) یونس: ۵۷
« ای مردمان ! از سوی پروردگارتان برای شما اندرزی ( جهت رهنمود زندگی ) و درمانی برای چیزهائی که در سینهها است ( همچون کفر و نفاق و کینه و ستم و دشمنی با حق و حقیقت ) آمده است ( که قرآن نام دارد ) و هدایت و رحمت برای مؤمنان است . »
در سوره ی توبه – که مدنی است – آمده:
( هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ ) توبه:۳۳
« خدا است که پیغمبر خود ( محمّد ) را همراه با هدایت و دین راستین ( به میان مردم ) روانه کرده است تا این آئین ( کامل و شامل ) را بر همه آئینها پیروز گرداند ( و به منصّه ظهورش رساند ) هرچند که مشرکان نپسندند .
عین همین عبارت در سوره ی صف آیه ۹ که مدنی است تکرار شده است.
و در سوره فتح که سوره ای مدنی است می خوانیم:
( هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَکَفَى بِاللَّهِ شَهِیداً ) فتح: ۲۸
« خدا است که پیغمبر خود را همراه با رهنمون و آئین راستین ( اسلام به سوی جملگی مردمان ) روانه کرده است تا آن را بر همه آئینها پیروز گرداند . کافی است که خدا گواه ( این چنین سخن و مسألهای ) باشد . »
در پایان سوره ی توبه فرموده است:
( لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُلْ حَسْبِیَ اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ ) توبه: ۱۲۹- ۱۲۸
« بیگمان پیغمبری ( محمّد نام ) ، از خود شما ( انسانها ) به سویتان آمده است . هرگونه درد و رنج و بلا و مصیبتی که به شما برسد ، بر او سخت و گران میآید . به شما عشق میورزد و اصرار به هدایت شما دارد ، و نسبت به مؤمنان دارای محبّت و لطف فراوان و بسیار مهربان است . اگر آنان ( از ایمان به تو ) روی بگردانند ( باکی نداشته باش و ) بگو : خدا مرا کافی و بسنده است . جز او معبودی نیست . به او دلبستهام و کارهایم را بدو واگذار کردهام ، و او صاحب پادشاهی بزرگ ( جهان و ملکوت آسمان ) است . »
و در سوره آل عمران که مدنی است آمده:
( فَإنْ حَآجُّوکَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلّهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ وَقُل لِّلَّذِینَ أُوْتُواْ الْکِتَابَ وَالأُمِّیِّینَ أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُواْ فَقَدِ اهْتَدَواْ وَّإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاَغُ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ ) آل عمران: ۲۰
« پس اگر با تو به ستیز پرداختند ، بگو : من و کسانی که از من پیروی نمودهاند ، خویشتن را تسلیم خدا کردهایم و رو بدو نمودهایم . و بگو به اهل کتاب ( یعنی یهودیان و مسیحیان ) و به بیسوادان ( یعنی مشرکان عرب ) : آیا شما تسلیم شدهاید ؟ اگر تسلیم شوند ، بیگمان هدایت یافتهاند ( و راه را از چاه باز شناختهاند ) و اگر سرپیچی کنند ( نگران مباش ؛ زیرا ) بر تو ابلاغ ( رسالت ) است و بس ، و خدا بینا به ( اعمال و عقائد ) بندگان است . »
در سوره ی نور که مدنی است آمده:
( قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّمَا عَلَیْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَیْکُم مَّا حُمِّلْتُمْ وَإِن تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ ) نور: ۵۴
« بگو : از خدا و از پیغمبر اطاعت کنید ( اطاعت صادقانهای که اعمالتان بیانگر آن باشد ) . اگر سرپیچی کردید و رویگردان شدید ، بر او ( که محمّد و پیغمبر خدا است ) انجام چیزی واجب است که بر دوش وی نهاده شده است ( و آن تبلیغ رسالت است و از عهدهاش هم برآمده است و کار خود را کرده است ) و بر شما هم انجام چیزی واجب است که بر دوش شما نهاده شده است ( که اطاعت صادقانه و عبادات مخلصانه است ) امّا اگر از او اطاعت کنید هدایت خواهید یافت ( و به خیر و سعادت جهان نائل میگردید . در هر حال ) بر پیغمبر چیزی جز ابلاغ روشن و تبلیغ آشکار نیست ( و به وظیفه خود هم عمل کرده است ) . »
همه ی این آیه ها نشان می دهد که بعثت پیامبر اسلام (ص) تنها به سبب رحمت و هدایت و اعلام دین حق و تبیان هر چیزی و اقامه ی حجت بر مردم بوده است. وی مبعوث نشد که بر روی رمدم – اگر چه در حالت اعراض و نافرمانی – شمشیر کشد. مأموریت نیافت که با مردم بستیزد بلکه به وی خطاب شده : وظیفه ی شما تنها ابلاغ دین است و بر عهده ی اوست آن چه تکلیف شده و بر عهده ی مردم است آن چه موظف گشته اند و این که بگوید: خدا مرا بس است.
مژده دهندگان مسیحی و مستشرقان و دیگر دشمنان اسلام به این حدیث دامن زده اند؛ و چنان تبلیغ می کنند گویا اسلام با شمشیر مبعوث شده و در بسیاری از آنان به این حدیث و مانند آن استناد می نمایند.
در حقیقت شمشیر اسلام – تنها – در رویارویی با کسانی کشیده می شود که سد راه آن باشند یا بخواهند با زور و نیروی خود با اسلام از در مخالفت درآیند و آن را نابود یا تضعیف نمایند. در این جاست که خداوند متعال فرموده است:
( وَقَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبِّ الْمُعْتَدِینَ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِّنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَالْفِتْنَهُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى یُقَاتِلُوکُمْ فِیهِ فَإِن قَاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذَلِکَ جَزَاء الْکَافِرِینَ فَإِنِ انتَهَوْاْ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَهٌ وَیَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِینَ ) بقره: ۱۹۳- ۱۹۰
« و در راه خدا بجنگید با کسانی که با شما میجنگند . و تجاوز و تعدّی نکنید . ( شما جنگافروزی نکنید و بیگناهان و بیخبران و زنانی که نمیجنگند ، و کودکان و پیرمردان و بیماران و امانخواهان را نکشید و خانهها و کشتزارها را ویران نسازید ) . زیرا خداوند تجاوزگران را دوست نمیدارد . و ( چون جنگ درگرفت ) هرجا آنان را ( که آغازکنندگان جنگ بودهاند ) دریافتید ایشان را بکشید ، و آنان را ( از مکّه ) که شما را از آنجا بیرون کردهاند بیرون سازید ، و ( از جنگ در حرم مکّه نباید باک داشته باشید ، زیرا ایشان با شکنجه و آزار و انواع فتنه و فساد میخواستند شما را از دینتان برگردانند که مایه خوشبختی دو جهان شما است و ) فتنه از کشتن بدتر است . و ( لیکن احترام مسجدالحرام به جای خود باقی است و ) با آنان در کنار مسجدالحرام کارزار نکنید ، مگر آن گاه که ایشان در آنجا با شما بستیزند ( و حرمت مسجدالحرام را محفوظ ندارند ) . پس اگر با شما جنگیدند ایشان را بکشید . سزای ( آن گونه ) کافران چنین است . و اگر دست کشیدند ( از کفر ، و اسلام را پذیرفتند ، خداوند گناهانشان را به آب توبه میشوید و بیدینی گذشته ایشان را نادیده میگیرد ) چه بیگمان خدا آمرزنده و مهربان است . و با آنان پیکار کنید تا فتنهای باقی نماند ( و نیروئی نداشته باشند که با آن بتوانند شما را از دینتان برگردانند ) و دین ( خالصانه ) از آن خدا گردد ( و مؤمنان جز از خدا نترسند و آزادانه به دستور آئین خویش زیست کنند ) . پس اگر ( از روش نادرست خود ) دست برداشتند ( و اسلام را پذیرفتند ، دست از آنان بدارید . زیرا حمله بردن و ) تجاوز کردن جز بر ستمکاران ( به خویشتن به سبب کفر و شرک ، روا ) نیست . »
این منطق قرآن است که آشکارا موضوع را روشن نموده و هیچ پوشیدگی و ابهامی در آن نیست؛ بنابراین هنگامی که حدیثی مانند این حدیث «بعثت بالسیف» با معنای قرآن در تعارض باشد، بی گمان قرآن مقدم است؛ زیرا قرآن منبع و دلیل نخستین شریعت اسلام است که هیچ گونه باطل و خلافی در آن راه نخواهد یافت.
اگر پیامبر خدا (ص) با شمشیر مبعوث می شد، طول ۱۳ سال در مکه که یاران اش پیوسته مضروب و زخمی می شدند و ستم می دیدند، هنگامی به نزد حضرت اش می آمدند و از ایشان درخواست می نمودند که اجازه دهد تا از خودشان دفاع کنند حکمی می داد و از همان آغاز شمشیرش را از غلاف برمی کشید؛ ولی آن حضرت در برابر درخواست مسلمانان برای دفاع مسلحانه به آنان فرمود:
«کفّوا أیدیکم و أقیموا الصلاه»
(دست از خشونت بردارید و نماز بخوانید)
تا آن زمان که به مدینه مهاجرت کرد و خداوند متعال به آنان اجازه داد که از جان و مال و ناموس و دعوت خود دفاع کنند:
( أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ ) حج: ۴۰- ۳۹
« اجازه ( دفاع از خود ) به کسانی داده میشود که به آنان جنگ ( تحمیل ) میگردد ، چرا که بدیشان ستم رفته است ( و آنان مدّتهای طولانی در برابر ظلم ظالمان شکیبائی ورزیدهاند و خون دل خوردهاند ) و خداوند توانا است بر این که ایشان را پیروز کند . همان کسانی که به ناحق از خانه و کاشانه خود اخراج شدهاند ( و از مکّه وادار به هجرت گشتهاند ) و تنها گناهشان این بوده است که میگفتهاند پروردگار ما خدا است ! اصلاً اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیله بعضی دفع نکند ( و با دست مصلحان از مفسدان جلوگیری ننماید ، باطل همهجاگیر میگردد و صدای حق را در گلو خفه میکند ، و آن وقت ) دیرهای ( راهبان و تارکان دنیا ) و کلیساهای ( مسیحیان ) و کنشتهای ( یهودیان ) ، و مسجدهای ( مسلمانان ) که در آنها خدا بسیار یاد میشود ، تخریب و ویران میگردد . ( امّا خداوند بندگان مصلح و مراکز پرستش خود را فراموش نمیکند ) و به طور مسلم خدا یاری میدهد کسانی را که ( با دفاع از آئین و معابد ) او را یاری دهند . خداوند نیرومند و چیره است ( و با قدرت نامحدودی که دارد یاران خود را پیروز میگرداند ، و چیزی نمیتواند او را درمانده کند و از تحقّق وعدههایش جلوگیری نماید ) . »
خلاصه: حدیث «بعثت بالسیف …» هم از نظر سند، هم از نظر متن روایتی و درایتی مردود است؛ و در پرتو موازین قاعده ها و ضوابط علم حدیث پذیرفتنی نیست.
———————————————————————
منبع: دیدگاه های فقهی معاصر ج ۴ / مؤلف: دکتر یوسف قرضاوی / مترجم: دکتر احمد نعمتی / انتشارات: نشر احسان ۱۳۸۹
سلام مطالب خوبی دارید اگه وقت کردید مطالب به روز رو واسه من ایمیل کنید چون تو دانشگاه ما خیلی لازم داریم تا حرف برای گفتن داشته باشیم با دوستدار شما …