سياسي اجتماعي

کردهای عراق و سه اشتباه استراتژیک

کردهای عراق و سه اشتباه استراتژیک

صلاح الدین عباسی  – ۱۰/۹/۸۵                  mahabade2@yahoo.com

 

به غلط شایع شده است که در شرایط فعلی نباید اشتباهات را مطرح کرد و انتقادات وارد را گوشزد نمود. چرا که شرایط حساس است و فعلا موقع طرح این مسائل نیست و دشمنان استفاده خواهند برد.

از زمانیکه من بر مسایل سیاسی و اجتماعی چشم باز کرده ام، یعنی از سال ۱۳۵۴، شاهد غلبه این دیدگاه در جامعه خود بوده ام. در مواقعی مشاهده می شود که بر منتقدین انگ خیانت هم زده می شود. در حالیکه اگر در زمان خود به آن انتقادات اهمیت داده می شد فرصتها ازدست نمی رفتند و تهدیدها به فرصتها تبدیل می گشتند. ما کردها از این پدیده و اینکه هر زمانی اعلام کرده ایم « اوضاع به خوبی پیش می رود» ضررهای جبران ناپدیری متحمل شده ایم.

برای کسی که در تاریخ معاصر کردها مطالعه ای داشته باشد روشن می شود که تاکنون آنها دو فرصت بزرگ را از دست داده اند. اولی بعداز جنگ جهانی اول و دومی بعداز جنگ اول خلیج فارس بود. از شروع جنگ خلیج فارس تاکنون کردهای عراق اشتباهات زیادی را مرتکب شده اند که توسط معدود افرادی مستقیم یا غیر مستقیم به آنها پرداخته شده است. من هم طی نوشته هایی مثل « آیا دوباره به کردها خیانت خواهد شد؟» «آیا دوباره به کردها خیانت شد؟» تا حدودی به این موضوع پرداخته ام. اکنون هم بسیار سعی کردم مصلحت سکوت را بر حقیقت موضوع ترجیح دهم و در جهت آب رودخانه ای ساختگی و خیالی همراه با خیل عظیم قلم به دستان به شنا پرداخته و از آن لذت ببرم اما موضوع بسیار با اهمیت تر از آن است که سکوت کرده و به دست زمان سپرده شود تا چند سال دیگر عده ای با ایما و اشاره بگویند و بنویسند که کاشکی این اشتباهات را نمی کردیم.

یکی دیگر از مشکلات ما این است که نه تنها به تحلیل آینده و پیش بینی آن نمی پردازیم بلکه از تحلیل حال و گذشته خود نیز روی می گردانیم و خود داری می کنیم، از تذکر و تحلیل اشتباهات گدشتگان نیز واهمه داریم. ترسی خطرناک بر ذهن و روح ما حاکم شده است که این ترس به هیچ وجه با روح مبارز کردی سازگار نیست.

          با این مقدمه به اصل موضوع وارد می شوم. اولین اشتباه استراتژیک کردهای عراق همراهی غیر مشروط با آمریکا است: این همراهی زمانی خطرناک شد که تمام اقشار مردم، اعم از رهبران سیاسی،ملی،مذهبی و روشنفکران را در بر گرفت و تنها عده ای انگشت شمار با این موضع مخالفت ورزیدند.

کاملا آشکار است اعلام هم پیمانی ملتی ضعیف مثل کردها با ابر قدرتی مثل آمریکا( تنها ابر قدرت بلا منازع جهان ) نه تنها ادعا و بلوفی سیاسی خواهد بود بلکه بی معنی نیز می باشد. وقتی    می گویم ملتی ضعیف منظورم در ابعاد سیاسی و اقتصادی و منطقه ای و تاریخی است. کسی که با الفبای سیاست آشنا باشد می داند هم پیمانی برای رسیدن به منافعی بعد از دهها جلسه آشکار و مخفی و چانه زنیهای فراوان و بر اساس صورت جلسات مدون امضا شده توسط مسئولین طراز اول و با ضمانتهای اجرایی قوی فراهم می شود. تازه در این حال هم احتمال خیانت از طرفین وجود دارد چنانچه در هم پیمانی دو قدرت بزرگ بریتانیا و فرانسه بر تقسیم ماترک امپراتوری عثمانی، ما شاهد خیانت بریتانیا در راستای منافع خود به فرانسه بودیم. اگربا دیدی تحلیلی به ادعای هم پیمانی آمریکا و کردها نگاه کرده شود، اشتباه بودن آن پرواضح خواهد بود. کردها در مقابل ترکها و عربهای دشمن، که از هر نظر تامین کننده استراتژیک منافع سیاسی و اقتصادی و ژئوپولتیکی آمریکایند، چه نفعی برای آمریکا دارند تا به قیمت از دست دادن آن منافع آمریکا با ما هم پیمان شود؟ بگذریم از لابیهای فراوانی که ترکها و عربها در سطوح متفاوت زندگی خصوصی و عمومی سیاستمداران آمریکایی دارند. هرچند ما این همراهی را هم پیمانی بنامیم در واقع از نظر آنها ما مهره ای بیش در این بازی نیستیم. اگر واقعا هم پیمانی است چند صورت جلسه مکتوب و مستند با امضای ریاست جمهوری و روسای کنگره یا وزیر امور خارجه آمریکا در دست داریم؟ چه تضمینهایی برای اجرای وعده های داده شده گرفته ایم؟ در مسایل سیاسی دوست و دشمن مطلق و ابدی وجود ندارد، خوش بینی به مسایلی مثل حقوق بشر و دمکراسی و حقوق ملتها و…و…، حتی اگر ما آمریکای ۱۹۷۴ و دوران کسینجر را نیز تجربه نکرده بودیم، خوش باوری ساده لوحانه ای بیش نخواهد بود.

ادعای هم پیمانی با آمریکا اشتباهی استراتژیک بود و نسلهای آینده تاوان آنرا متحمل خواهند شد. چراکه سابقه مبارزاتی کردها را به دلیل همراهی با امپریالیستی منفور در میان ملل منطقه و حتی جهان خراب کرد. چرا که هم پیمانی ملتی ضعیف با تنها ابر قدرت جهان مقدور نیست و فاقد موازنه های لازم و متعادل برای انعقاد هم پیمانی سیاسی است. چراکه آنهای سرمایه دار به دلیل اینکه هنوز سابقه ستاره سرخ و ادبیات سوسیالیستی را برخود داریم مارا باور ندارند. چراکه ملت کرد را به دشمن ملتهای منطقه اعم از ترک و فارس و عرب و جریانات آزادیخواه و ضد امپریالیست در جهان تبدیل خواهد کرد. چرا که باید حافظه تاریخی قوی داشت و گدشته را فراموش نکرد. چراکه ما یک صفحه صورت جلسه واقعی و منطقی از آنها در دست نداریم. چراکه ما ضمانت اجرایی نداریم. چراکه هر جلسه محرمانه ای که با ما داشته اند فوری به اطلاع ترکها و عربها رسانده اند و دهها دلیل دیگر.

البته این دیدگاه به معنای آن نیست که کردهای عراق باید با آمریکا دشمنی می کردند و در مقابلش می ایستادند. این موضع اشتباهتر از موضع فعلی می باشد. بلکه در میان این دو لبه پرتگاه حد وسطی نیز وجود داشت که سیاستمداران می توانستند به راحتی کردها را در آن محدوده نگهدارند. این موضع سوم به نفع کردها تمام و با گرفتن امتیازهای فراوانی همراه می شد. قبل از حمله آمریکا به عراق از طرف عده ای از روشنفکران واقعی و مستقل آن محدوده نشان داده شد ولی متاسفانه مورد توجه قرار نگرفت.

اشتباه دوم: ایجاد حساسیت در کشورهای هم جوار است: با اوضاع پدید آمده در عراق کشورهای هم جوار آن عموما و ترکیه و سوریه و ایران، به دلیل داشتن اقلیتهای کردنژاد، خصوصا بیش از گذشته نسبت به مسایل کردها حساس و تحریک شدند. و برای کنترل و دیده بانی کردها هر کدام به صورتهای جداگانه و مشترک اطاقهای فکر تاسیس کردند. در حالیکه کشورهای مخالف با اکراد منافع آمریکا را بیشتر و بهتر می توانند تامین کنند ضرورت داشت کردهای عراق با انواع ترفندها و مذاکرات و رفت و آمدهای سیاسی از حساسیت و تحریک آنها بکاهند، اما موضوع بر عکس بود. وارد شدن کلماتی مثل کردستان شرقی و غربی و شمالی و جنوبی در ادبیات سیاسی ما چه نفعی برای کردها داشت؟ غیر از آنکه بهانه ای به تندروان ترک و عرب داد که کردها نه تنها در فکر تجزیه عراقند بلکه می خواهند با تجزیه ترکیه و سوریه و ایران دولت کردستان بزرگ را تاسیس کنند. چاپ نقشه های جغرافیایی متعددی که بخشهای وسیعی از خاک کشورهای مستقلی را از آن کشوری غیر موجود به نام کردستان بزرگ نشان می داد چه نفعی برای کردهای عراق داشت؟ به گمان من رواج این ادبیات و انتشار وسیع نقشه های جغرافیایی از طرف دستگاههای جاسوسی دشمنان برنامه ریزی شده بود. در شرایط تاریخی فعلی باید مسایل را با دیدی عمیق و دوراندیشانه و عقلانیتی وسیع نگریست نه با احساسات و شعار و ایجاد تشنج و تحریک. وقتی که گروههای سیاسی فعال درهرکدام از کردستانها توانایی اتحادی ساده را با هم ندارند مگر با دخالت بیگانگان و بارها جنگهای خانمانسوز برادر کشی براه انداخته اند(هنوز هم دو اداره کردستان عراق کاملا متحد نشده اند)، و وقتی تشکلهای سابقه دار هر بخش از کردستانها تحمل فعالیت تشکلهای سایر بخشها در بخش خود را ندارند اصطلاحاتی مثل کردستان بزرگ و کردستان شمالی و غربی و غیره چه مفهومی خواهد داشت و به چه دردی می خورند؟

طبیعی بود که کشورهای همجوار کردستان عراق، خصوصا ترکها و عربها، این مسئله را  دخالت در امور خود تلقی کرده، حساس شده و از طرق مختلف این حساسیت را نشان دادند و عکس العملهای آشکار و پنهان بروز دادند. آنها چنان در این مورد تحریک شدند که تکیه کردن به لابیهای خود را در آمریکا کافی ندانستند بلکه ترکیه از طریق آذربایجان و ترکهای افغان و قزاقستان و اسرائیل، و سوریه از طریق مصر و عربستان و اردن و قطر به آمریکا فشار آوردند. آمریکا در اینجا هم از کردها به عنوان یک مهره بازی برای کسب امتیاز از اعراب و ترکها استفاده کرد.

سومین اشتباه: ایجاد جریانی وسیع ضد هویتی است: به هر دلیلی بود جریان وسیع و فعالی در کردستان عراق علیه هویت ملی و مذهبی کردی در سطح رسانه های عمومی و همه گانی و NGO های متنوع به راه انداخته شد. جریانی که از مقابله با هویت دینی شروع و به تیشه زنی ریشه های هویت ملی ختم پرداخته است. در حالیکه اسلام، هم به عنوان دین و هم به عنوان هویت، در تار و پود جامعه کردها ریشه دوانده است و کردها تنها ملت تماما مسلمان منطقه اند و تصور کردن کردستانی بدون اسلام غیر ممکن و محال است، چه ضرورتی برای این همه مقابله با هویت اسلامی کردها وجود دارد. و در حالیکه هویت ملی کردها در شعر و ادبیات و فولکلور و آداب و رسوم و اخلاقیات و موسیقی بسیار قدرتمند است، چرا باید فرهنگ تقلید رواج داده شود. آن جریان در پی این است که مردم را نسبت به همه چیز بدبین کند تا هویت ملی و مذهبی در میان جوانان ضعیف شود. در این میان دست اندر کاران این جریان از هیچ چیز دریغ نکردند. تا جاییکه در حمله کردن به اسلام و ارزشهای آن گوی سبقت را از دشمنان آن ربودند. در رادیو و تلویزیونها و نشریات و کتابها از هیچ توهینی به آیین مورد اعتقاد کردها ابا نکردند. یا اینکه چنان بلایی بر سر موسیقی کردی آوردند که گویی کردها فاقد تاریخ و فرهنگ و سابقه ای در موسیقی هستند. با همه چیز، با موسیقی اصیل، ادبیات، خانواده، فرهنگ، لباس، ارزشها و آداب و رسوم ملی  چنان کردند که گویی کردها ملتی بی تاریخ و بی ریشه اند و چاره ای جز تقلید ندارد. 

اشتباهات سه گانه فوق در کنار اشتباهات دیگر مثل جنگ برادر کشی، عدم توجه به برنامه ریزی اقتصادی، تشکیل حکومت حزبی، عدم توجه به سایر تشکلها، سرکوب گروههای اسلامی تندرو به جای استفاده از آنها به عنوان یک مهره بازی ( چنانچه گروههای اصلی شیعه وسنی عراق با زیرکی تمام این کار را کرده اند) ، حذف کامل روشتفکران منتقد غیر حزبی و…و…اکنون جامعه کردی را گرفتار بحرانهای عمیق در هویت، اخلاق، ادبیات، اقتصاد، سیاست و غیره کرده است.

اما هنوز دیر نشده است و فرصتها باقی اند. شرایط پیش آمده برای نئولیبرالهای حاکم در کاخ سفید، و اظهار نظرهای افرادی مثل کالین پاول و رامسفیلد در رابطه با اشغال عراق، و شکست در انتخابات کنگره در مقابل دمکراتها، و بحرانهای پیش آمده برای آنها در عراق و افغانستان، و انتخاب شدن افراد مخالف آمریکا به ریاست جمهوری کشورهای آمریکای لاتین، و زمین گیر شدن طرح خاورمیانه بزرگ و چندین پدیده دیگر زمینه را برای جبران اشتباه اول و طرح خواسته اصلی افکار عمومی کردهای عراق مبنی بر تشکیل کردستان مستقل(بر اساس نتیجه ۹۸ درصدی رفراندوم سال ۲۰۰۵) را فراهم کرده است.  قبل از هر چیز کردها نیازمند دیپلماسی فعالی در منطقه هستند تا با گسیل سفیران به کشورهای هم جوار عراق و سایر کشورهای عربی توضیح دهند که تاسیس دولت کردی در کردستان عراق اجتناب ناپذیر و خواسته عموم کردهای عراق است واز اول هم کردها به زور ضمیمه عراق شده اند. باید برایشان توضیح دهند دولت کردی نه تنها ضرری به آنها نمی رساند بلکه این کشورها، دوست و همراه دیگری در حوزه تمدن اسلامی و مجامع بین المللی پیدا خواهند کرد. نه تنها این دولت ژاندارمی برای آمریکا نخواهد بود و اسراییل دومی نخواهد شد بلکه همگام با کشورهای منطقه برای حفظ  امنیت و یکپارچگی آنها خواهد کوشید. و آنگاه با دیپلماسی آشکار و محرمانه اعتماد اعضای اتحادیه اروپا را به خود جلب کند و با تبلیغات منطقی و اصولی افکار عمومی حوزه تمدن اسلامی و اروپا و آمریکا را روشن و جلب نماید. همه اینها از طریق دیپلماسی، ممکن و شدنی است. اما تا زمانیکه رهبران کردهای عراق تنها به امید آمریکا با حوزه تمدن اسلامی و کشورهای همسایه و هویت ملی و مذهبی ملت خود سر ناسازگاری نشان دهند و نسبت به اتحادیه اروپا و کشورهای صنعتی خاوردور بی تفاوت باشند دیپلماسی لرزان و غیر فعال و بی ریشه ای را در پیش گرفته اند که مدت زمان محدودی دوام خواهد آورد. در این صورت برای حفظ برزخ موجود باید دعا کرد آمریکا از عراق خارج نشود، حاکمیت تندروها بر آمریکا ادامه یابد، بغداد همیشه ناامن باشد، القاعده و طالبان در سراسر جهان خصوصا خاک آمریکا فعال باشند و کشمکش فلسطینیان و اسراییل لاینحل باقی بماند. سیاستی هم که براساس پارامترهای فوق پایه ریزی شود ضمن آنکه سیاستی منفعلانه است سیاست اندیشمندانه و دوراندیشانه و پایداری نخواهد بود.    

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا