راز موفقیت دعوتگر _ ۲
راز موفقیت دعوتگر _ ۲
نویسنده: محمّد احمد راشد / ترجمه: امین الله معتصم
اشاره:
قبلاً از ساخت کادر رهبری، اصالتدادن به منهج (روش تربیتی) و چگونگی فقیهشدن یک دعوتگر ـ تا حدی ـ سخن راندیم و از استعداد فطری به عنوان اولین وسیله تفقه صحبت نمودیم.
در این قسمت، ادامه بحث گذشته و پختگی در کوره حوادث و قالبلیت اجتهاد را به عنوان وسیله دوم و سوم، بررسی خواهیم نمود.
کار سیاسی آن قدر ساده و آسان نیست که هر کس بتواند از عهده آن بر آید؛ احیاناً با دعوتگری مسلمان و خوبسیرت که از ایمانی عالی برخوردار است بر میخوریم که اگر او را وارد میدان سیاست و کارهای عمومی کنیم، نمیتواند به درستی صحبت کند و یا سخنی گوید که در جایگاه مناسب نفعی را متوجه دعوت سازد؛ این کاری است خطرناک، زیرا اگر چنین اشتباهی در میدان نبرد صورت گیرد نتیجه کارزار را به نفع دشمن تغییر میدهد همچنان در کار ما دعوتگران اگر شخصی در جای مناسب شأن و استعدادش گماشته نشود نتیجه غیرمطلوب را به بار میآورد.
توان ذاتی که ما از دعوتگر میخواهیم، باید واضح و روشن باشد؛ انتظار ما از دعوتگر این است که دارای فراست سیاسی بوده و فطرتاً به نظم و تشکیلات دعوت قانع باشد، چنان که از کسی که انتظار میرود در آینده شاعر شود، مطلوب است از قریحه شعری بر خوردار باشد؛ همچنین کسیکه قرار است در صف دعوت به مقام رهبری و قیادت برسد، لازم است که از این موهبت بر خوردار باشد.
سؤال این است که چنین موهبتی در کیان شخص چگونه شناسایی میشود؟ بگذارید کسانی که توان کشف آن را دارند، به تشخیص آن در وجود شخص مکلف شوند، بگذارید رهبران دعوت بگویند این شخص صلاحیت ارتقا به این مقام را دارد و آن دیگری ندارد… خوب است این وظیفه به قیادت دعوت واگذار شود؛ آنها میتوانند گزینش کنند؛ البته ممکن است قیادت نیز اشتباه کند، چون کسانی که در مقام قیادت قرار میگیرند نیز بشر اند، و تجاربشان در مسیر کاملشدن قرار دارد و هنوز کامل نیست.
با وجود این هم چون ما در کار دعوت ناگزیریم مرجعی برای فیصله کارهای خود داشته باشیم، این مسؤولیت را به قیادت میسپاریم تا آنها کسانی را که استعداد رهبرشدن دارند، انتخاب کنند.
این قانون در تمام میادین دعوت جاری و ساری است، یعنی باید مرجعی برای فیصله و تصمیمگیری نهایی وجود داشته باشد؛ از جمله، موضوع زیر بحث ما که انتخاب افراد برای قیادت باید توسط رهبران جماعت صورت گیرد.
از این که احیاناً ممکن است کسی که استعداد رهبری را دارد از دید قیادت پنهان بماند و یا قیادت او را برای رهبری انتخاب نکند و یا در مواردی کار به غیراهلش سپرده شود، مأیوس نشوید؛ چرا که این کار از جمله مسایل اجتهادی است و ما در زمینه فقط به فراست رهبران نسبت به اعضای جماعت اتکا میکنیم تا آنها به اساس فراست خود کسانی را که اصلح میدانند، گزینش کنند؛ بناءً استعداد فطری شرطی اساسی از شروط ساختن فقهای دعوت به شمار میرود.
دوم: پختهگی در کوره حوادث: این موضوع را در کتاب المنطلق (صفحه ۲۴۴) جایی که بحث پیرامون آن بود ذکر نمودم؛ یکی دیگر از وسایلی که در ساختن دعوتگر فقیه نقش اساسی دارد، پختهگی در کوره حوادث روزگار است و واجب است یک فرد مدتی را با مشکلات راه دعوت دست و پنجه نرم کرده باشد تا در دعوت فقیه شود؛ تمام کسانی که استعداد فطری دارند، نمیتوانند پیرامون فقه دعوت ابراز نظر کنند، چنان که کسی با داشتن موهبت شعری نمیتواند شعر موزون و زیبا بسراید… چه بسا که شعرای دوران جاهلیت چنین بودند، ولی امروز باید فرد شاعر علاوه بر قریحه شعری، در فنون ادبی مهارت داشته و بعضی مسایل را حفظ کند تا توان سرودن اشعار زیبا در او پیدا شود.
در این عرصه نیز واجب است که شخص علاوه بر داشتن استعداد فطری، مدت زمانی را در این مسیر زحمت کشیده و رنج برده باشد، منظور این نیست که مدتی را سپری کند تا علمش زیاد شود؛ هرچند اندوختن علمی که ما در این مسیر لازمش داریم، بخشی از چیزهایی است که دعوتگر هنگام تعامل با حوادث و پیشرویهای فردی، ضرورتش را احساس میکند و او را برای فهم آن چه در صدد آن است، آمادهتر میسازد؛ مثلاً وقتی یک دعوتگر مسلمان آغاز به آموختن دعوت میکند، از مشکلات راه چیزی نمیداند و مانند دیگر جوانان فکر میکند به نوعی سرگرمی مشغول است، ولی وقتی با قضایای دعوت تا اندازهیی مواجه شده و موفق میشود تا
حدودی بر کارهایش مسلط گردد، متوجه میشود که در باره قضایای مربوط به مسلمانان به صورت جدیتری میاندیشد و از بیهودگی و لهو و لعب فاصله میگیرد.
چنین دعوتگری هرگاه در باره امور مسلمانان و انحطاطی که به آن دچار شدهاند، فکر میکند، این سؤال در ذهنش هجوم میآورد که چرا مسلمانان به این حالت گرفتار آمدهاند و چرا پراکنده شدهاند؟ به همین صورت از خود دهها سؤال را میپرسد و میاندیشد که کدامین راه را در پیش گیرد…؟ درگیری داخلی و انقلابی که در نفسش پیدا شده، معانی زیادی را در برابرش قرار میدهد، معانییی که در آمادهکردن او برای پذیرش و برداشت هرجوابی که از طرف مقابل داده شود، عامل اصلی بوده است.
همچنان است تجاربی که در خلال کار مستمر دعوتی بهدست میآید، تجارب شکست و پیروزی و پیامدهای آن همه و همه دعوتگر را آب دیده میکند و منظور ما از پختهشدن در کوره حوادث همین است. از این بحث به نتیجه مهمی دست مییابیم، به این شرح که شما هرگز نمیتوانید مسیر دعوت را برای جوانان خیلی کوتاه کنید و بگویید وقتی یک دعوتگر به ما مراجعه کند، با او در باره فقه دعوت فشردهتر صحبت میکنیم و به جای این که فقه دعوت را در چهار یا پنج سال فرا گیرد و بر آن مسلط شود، از خلال درسهای فشرده در چهار پنج ماه برایش آموزش میدهیم.
برادرم! این چیز خواب و خیالی بیش نیست؛ چرا که این عملیه با مانع اساسی فقدان تجربه میدانی در قلب کسی که میخواهی او را از طریق صحبت فقیه بسازی تصادم میکند، او میتواند مانند تو احساس کند و سخن تو را به گونهیی که تو میخواهی درک کند، اما به او توان توجیهکردن سخن به وجهی دیگر پیدا نمیشود و نمیتواند گفتهات را به گونه دیگر که احیاناً لازم میافتد تفسیر کند.
به همین علت باید مدتی را برای آبدیدهشدن دعوتگر در نظر گرفت؛ یعنی باید برای تربیه و آمادهساختن معادن قیادی قدمبهقدم جلو رفت؛ منظور طفرهرفتن نیست و نمیخواهیم در باره ساختن معادن قیادی سخن را به درازا بکشانیم، چون خیلی آسان است که برای شما دهها برادر را آماده کنیم که در دروس مختلف به شما سخن بزنند و بسیار سهل است که شما را به کتابخانه غنییی که در این زمینه کتب مختلف را داشته باشد، رهنمایی کنیم و شما به مدت دو ماه در آن کتابخانه بنشینید و بعد از آن، جماعت از مردان سنگر و رهبران و فقها بینیاز باشد، ولی قضیه خیلی بزرگتر از این است؛ باید یک دعوتگر روزبهروز با مشکلات دست و پنجه نرم کند تا بالآخره به پختهگی لازم برسد.
سوم: قابلیت اجتهاد: یکی از شروط اساسی در این باب قابلیت اجتهاد است؛ این موضوع از بزرگترین مسایل این عرصه بهشمار میرود؛ منظور از اجتهاد در اینجا این است که فقه دعوت را به گونهیی بهدست آورد که بتواند در باره آن اجتهاد نموده و آن چه را برایش گفته میشود به درستی فهم کند؛ این چیز اولین شرط اجتهاد در میدان دعوت است؛ مسأله بعدی این است که دعوتگر به نوعی استعداد اجتهادی و برداشت برسد که هر آن چه را میشنود به گونه تقلیدی و جامد نپذیرد.
این موضوع شبیه به دیگر قضایای اجتهادی است؛ امروزه عدهیی از علما را میبینید که علم زیادی دارند لکن علمشان تقلیدی بوده و از گفته مالک و شافعی خارج نمیشود، هراندازه علم چنین عالمی گسترش یابد، نمیتواند در حل معضلات جدیدی که در زندهگی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مسلمانان رونما میشود ابراز نظر کند، چون فاقد حس اجتهادی است.
اجتهاد و یا به تعبیر دقیقتر استعداد اجتهادی، در کار دعوت مسأله اساسی است، چون ما از یک گفته نظری صحبت میکنیم، کسی که به شما مراجعه میکند تا از شما درس بگیرد او خودش میتواند آن چه را در کتاب نوشته شده بخواند و چنین سخنانی در هرجا ممکن است ابراز گردد، اما زمانی که باید در زندهگی عملی انسانها تطبیق شود، نیاز به اجتهاد دارد؛ اینجاست که موضوع از اطلاق به نسبیت کشیده میشود.
ما انتظار داریم در میدان دعوت چنین اجتهادی صورت گیرد که یک موضوع طرحشده عام و مطلق را، خاص کرده و در مملکتی معین، شرایطی بهخصوص و افرادی مشخص به گونهیی مطلوب ارتباط دهد.
چهارم: قدرت گزینش و دسته بندی
جوهر این مسأله این است که موارد همسان و نزدیک به هم گزینش۱۲۱۲۱ شده نظریات و برنامه های که در مناطق دیگر عملی شده و با شرایط جدید ما نزیکتر است اخذ گردد. این قضیه اجراء کننده و دستور دهنده را یکسان مورد خطاب قرار میدهد؛ رهبر برای محیط خود پلان وضع نموده و برنامه ریزیی میکند و به محیطهای دیگر سر کشیده و از همه جا آنچه را که اخذ آن ممکن است اقتباس نموده و آن را دسته بندی مینماید، همچنان اجراء کننده از طریق قیاس چیزهای مشابه و همانند را مشاهده کرده و میداند که این چیزها در حالت کنونی بدیلی مناسب است.
برادرم: انتظار ما از تو این است که رهبر و جهت دهنده انرژی ها باشی، اگر مسئول مجموعهای از دعوتگران نبودی و برادران، تو را در جایگاه مناسبت قرار دادند، انتظار ما این است که مستقیماً جهت دهنده نیروها و انرژی ها مجتمع باشی؛ حالا اگر نتوانی از منظر کلی به مجتمع نگاه کنی چگونه این قدرت را داری که نیروهای مجتمع را رهبری نمایی؟
درس های تربیت با دروس سیاست تکامل مییابد و معلومات بیشتر از وضعیت کنونی جهان اسلام همه را تکمیل میکند و سپس تمام اینها به هم میپیوندد و ما را قادر میسازد تا از جایگاهی بلند فعالیت های اسلامی و شعبههای مختلف آن را نظاره کنیم… مانند سیاست، تربیت، حالت فعلی، تاریخ و ریشههای عمیق آن که همانند ریشههای یک درخت منتشر شده است و شما آن را دیده نمیتوانید ولی ما ریشه های آن را که در اعماق زمین فرو رفته است برایتان میشگافیم که چگونه به هر طرف خزیده و برای رشد و بالندهگی این درخت عمل میکند.
از همین جا است که تاریخ دعوت صرف به خاطر علاقمندی شما و یا جهت برانگیختن حماسه و زیاد کردن علم و اندوختن معلومات به شما عرضه نمیشود، بلکه از خلال تاریخ ریشههای را کشف میکنید که سبب پختگی و یا خامی ثمره آن شده است؛ اگر ریشه سالم باشد قوی شده ثمر را پختهتر میکند و اگر در ریشه فسادی پیدا شد و آن را معالجه نمایید مجدداً میوه خوبی را نتیجه خواهد داد؛ به این ترتیب میخواهیم توضیح داده بگوییم: منظور ما از قابلیت اجتهادی در این میدان چیست؟
پنجم: گفتگو با علماء
این مسأله خیلی ضروی و مهم است و به خاطر اندوختن علم و برداشت از صحبت علما اهمیت آن از ابواب فوقالذکر کمتر نیست؛ در جهان اسلام رهبران، متفکران و دعوتگران زیادی هستند که مدتی غریب به سی سال را با مشکلات راه دعوت دست و پنچه نرم کردهاند و از این طریق علم زیادی در سینههایشان جمع شده است. چنانچه علی بن ابی طالب(رض) در حالی که بر سینه خود میکوبد میفرماید: «ان هاهنا علماً کثیراً لو وجدت له حفظه» بخاری. در این جا علم زیادی نهفته است اگر کسانی را مییافتم که آن را از من حفظ میکردند.
علی(رض) بر سینه خود میکوبد ولی افسوس آنانی که قرار بود علم او را حفظ کنند، همانها بودند که او را با مصیبتهای بزرگی مواجه ساختند. آشوبها بالاگرفت و شعلهور شد و علی(ض) فرصت پخش و نشر علم زیاد خود را پیدا نکرد. در این زمان هم علم فراوانی در سینه رهبران و دعوتگرانی که در اطراف و اکناف عالم پراکنده اند انباشته شده است، و شما نمیتوانید تمام این علم را از طریق نوشتهها و رسالههایشان به دست آورید، و اگر آنها میتوانستند حتماً تمام آنچه را در سینه دارند به رشته تحریر در میآوردند، گاهی دعوتگر فرصتی را برای نوشتن نمییابد و احیاناً دعوتگر مسائل زیادی را میداند ولی از بلاغتی برخوردار نیست که بتواند آنچه را میداند بر روی صفحه کاغذ تعبیر کند، و گاهی نیز ممکن است دعوتگر تواضع کرده و بگوید من نویسنده نیستم، بناءً علم خود را به نزدیکان خود منتقل میکنم و آنها آن را به دیگران میرسانند و به این کار خود دلائل مختلفی را ارائه میکند، و احیاناً هم علم زیادی در سینه او جمع شده ولی احساس میکند ضرورتی به نشر آن نیست و اگر میدانست که کسانی به آن محتاج اند حتماً آن را منتشر میساخت. خیلی از مسائل تجربی هست که گمان میرود، همه در شناخت آن یکسان اند در حالی که ممکن است آن چیز از علوم کمیاب باشد، زیرا دعوتگر مجرب به آن علم به عنوان یک روایت تاریخی رهنمای نمیکند، بلکه وفق مفاهیم اجتهاد که قبلاً از آن یاد آوری شد، تحلیل نموده، قیاس و مقارنه مینماید.
بهیاد دارم که یک مرتبه بر جماعت تبلیغ که در هند فعالیت دارند و دعوتشان به شکل سیار است نه بهگونه مرکز، اعتراض کرده و گفتم: روشیکه شما در پیش گرفتهاید فایدهیی ندارد، آنها پاسخ دادند بلی، وقتی نتیجه دعوت را در اشخاصیکه دعوت میشوند نگاه کنی حقیر و ناچیز معلوم خواهد شد، ولی اگر شخصیت مبلغی که ما آنرا برای تبلیغ میفرستیم در نظر گیری، متوجه میشوی که نتیجه بسیار عظیمی را در بر داشته است، چون مبلغ مجبور است که علم خود را زیاد کرده و با انواعی از مردم سروکله زند، به این ترتیب هم علمش زیاد میشود و هم جرئتش؛ بناءً برای شخص مبلغ بسیار مفید است، بلی! اگر چنین نمیبود هم افراد خود را از دست داده بودیم و هم معلومات خود را و افراد جماعت تبلیغ چیزی از علم شریعت نمیدانستند.
متوجه شدم که جواب واضح و منطقیاست، وقتی این فایده برای یک تبلیغی که با مردم عامه و غالباً بیسواد سروکار دارد از تبلیغش برسد، در حالی که او مردم را به یک خطاب ساده در شرح (لاإله إلا الله) و به معانی واضحی مخاطب قرار میدهد، چه فکر میکنید وقتی شما با رهبران دعوت، اهل فکر، دعوتگران باسابقه و مجرب گفتوگو نمایید؟!
از اینجاست که مجبور میشوی در جایگاه مناسب خود قرارگیری؛ این چیز ریا نیست پناه بر اللهY البته برای دعوتگر ممکن است حدودی را برای خود تعیین کند و نفس خود را از داخلشدن در ورطه ریا باز دارد، ولی اگر دعوتگر بخواهد با بزرگان و آگاهان همراهی کند و برایشان سخنی واضح داشته باشد در صورتیکه از نظر نفسی اهل ذوق و معرفت نباشد، جوابی که ارائه میدهد، جواب با ارزشی نخواهد بود؛ مثلاً وقتی با دعوتگری از کویت روبهرو شوی و از او در باره چگونهگی کار دعوت در کویت و این که آنها با زندهگی مرفه آنجا چگونه برخورد میکنند و با جریانهای مخالف آنجا چگونه مبارزه مینمایند، بپرسی، باید انتظار داشته باشی که او نیز از تو در باره سرزمین تو و جریان دعوت در اینجا سؤال کند… حالا فکر کن که اگر شناختی دقیق از محیط خود نداشته باشی چگونه پاسخ خواهی داد؟ اگر بهرهیی از علوم شرعی نداشته باشی که نظریات تحلیلی خود را به آن اتکاء دهی با کدام زبان صحبت خواهی کرد؟…
میبینید اگر بخواهید در چنین گفتوگوهایی سهیم شوید، باید از تربیت نفس خود آغاز کنید، این چیز یکی از عوامل مهمی است که دعوتگر را به اندوختن علم، تفکر زیاد و تماس با دیگران تشویق و ترغیب میکند تا علمی را که از آنها آموخته به کسانی که قرار است با آنها گفتوگو کند منتقل نماید، به همین خاطر این موضوع را گفتوگو نام گذاشتیم. این گفتوگو همانند صحبت یک ژورنالیست نیست که از یک دیپلومات یا یک کارمند بلندپایه مصاحبه میگیرد و او نیز آخرین اخباری را که به آن دست یافته گزارش میکند… دعوتگر با گفتار خود ارشاد و رهنمایی مینماید… ولی روزنامهنگار سخن شخصرا بر روی نوار ضبط میکند؛ گفتوگویی که ما منظورش را داریم، تبادل آراء و نظریاتی است که عقلها را صیقل میدهد.
ششم: مطالعه کتاب
مطالعه کتاب یکی از مسائلی است که نیاز بهآن کاملاً ملموس است، اگر وقت میداشتم برایتان موازین و معیارهای مطالعه صحیح را شرح میدادم و قرائت کتابهایی را نیز پیشنهاد میکردم، ولی این چیز نیاز به بحثی طولانی دارد که گمان میکنم در این مجال چیزهای مهمتری است که باید بهآن بپردازم، مطالعه زیاد از مهمترین اسباب ساختن فقه دعوت است و از شرایط موفقیت و کامیابی مطالعه این است که توأم با اجتهاد و استنباط بوده و بهاجتهاد و استنباط بیانجامد، نه مطالعه تقلیدی که حرف به حرف حفظ شود و ارائه گردد و آن چه را در کتاب خوانده به گونهیی بگیرد که گویا از مسلمات بدیهی و آشکار است که نباید از حدود آن پا فراترگذاشت و یا با آن مناقشه نمود، هرگز؛ مطالعه سرچشمه علم است که انسان باید همگام با مطالعه به سوی کمال و ترقی ره بپیماید.
مسأله مهم دیگری که باید دعوتگران بهآن توجه داده شوند این استکه همیشه آن چه جدید است مهم نیست، چنان که سخنوران میکوشند همیشه در صحبتهای خود کلمات نو و جدید را اختیار و انتخاب کنند؛ بلکه مهم این است که اسباب پدیدههای معروف و مشهود شناسایی گردد و موضوعات مجمل و پیچیده تحلیل شود و جزئیات آن بیان گردد و جوانب مختلف و مشابه در مسأله معلوم و شناخته شده بیان گردد و ارتباط بین دو پدیده معروف که گمان میشود بین آنها ارتباطی نیست کشف شود؛ علاج این کمبودها در مطالعه مشخص و روشمند و قدمبهقدم در ابواب فقه، تاریخ، اقتصاد و سیاست نهفته است.
پس ای برادر! سعی کن برای خود روشی مشخص برای مطالعه ترتیب کنی؛ روشی که به تدریج تو را به دانشی کامل برساند.
منبع : معرفت