انواع مبارزه اجتماعی برای اصلاح
انواع مبارزه اجتماعی برای اصلاح
آآنچه درپی خواهد آمد بخشی از سخنرانی دکتر
علی شریعتی در تایخ چهاردهم تیرماه ۱۳۵۰ در تالار حسینیه ارشاد است که با عنوان
فاطمه فاطمه است ایراد شد. اهمیت این گفتار در تقسیم بندی شریعتی از انواع شیوه
های تغییر اجتماعی و سپس تبیین شیوه اسلامی آن است.گفتنی است، این فراز از صص ۵۰
تا ۶۲ مجموعه آثار ۲۱- چاپ هیجدهم- نقل شده است.
انواع مبارزه اجتماعی برای اصلاح
شیوهای که در مبارزه اجتماعی برای اصلاح
وجود دارد، برحسب بینشها و مکتبهای اجتماعی عبارت است از:
۱-
روش سنتی و محافظهکارانه (ترادیسیونالیسم، کنسرواتیسم)[۱]:
رهبر محافظهکار اجتماعی چنین پدیدهای را،
با همه خرافی بودنش، حفظ میکند چون سنت است و محافظهکار و سنتگرا، نگاهبان سنت
است؛ چه، آن را شیرازه وجودی ملتش میشمارد.
۲-
روش انقلابی (اولوسیونیسم)[۲]:
رهبر انقلابی، به شدت و ناگهانی این پدیده
را ریشهکن میکند، چون سنت خرافه کهنه و ارتجاعی و پوسیده است.
۳-
روش اصلاحی (رفورمیسم) و تحولی (اولوسیونیسم)[۳]:
رهبر اصلاحطلب میکوشد تا یک سنت را بتدریج
تغییر دهد و زمینه را و عوامل اجتماعی را برای اصلاح آن، کم کم فراهم آورد و آن را
رفته رفته اصلاح کند (راهی میان آن دو).
اما پیغمبر اسلام کار چهارمی میکند! یعنی
سنتی را که ریشه در اعماق و درون جامعه دارد و مردم، نسل به نسل، بدان عادت کردهاند
و بطور طبیعی عمل میکنند، حفظ میکند، شکل آن را اصلاح مینماید، ولی محتوا و روح
و جهت و فلسفه عملی این سنت خرافی را، به شیوه انقلابی دگرگون میکند.
استدلال منطقی محافظهکار این است که:
اگر سنتهای گذشته را تغییر بدهیم، ریشهها
و روابط اجتماعی که در سنت حفظ میشوند و مثل سلسههای اعصاب، اندامهای اجتماع را
به خود گرفتهاند، از هم گسسته میشوند و جامعه، ناگهان، دچار آشفتگی بسیار
خطرناکی میشود، و برای همین هم هست که بر هر حادثه انقلابی بزرگ، آشفتگی و هرج و
مرج و یا دیکتاتوری پیش میآید که لازم و ملزوم یکدیگرند؛ زیرا، ریشهکن کردن سریع
سنتها ریشهدار اجتماعی و فرهنگی، در یک جهش تند انقلابی، جامعه را دچار یک خلاء
ناگهانی میسازد که آثار آن پس از فرو نشستن انقلاب ظاهر میگردد.
و استدلال انقلابی این است که:
اگر سنتهای کهنه را نگه داریم، جامعه را
همواره در کهنگی و گذشته گرایی و رکود نگه داشتهایم؛ بنابراین، رهبر کسی است که
آنچه را که از گذشته به صورت بندها و قالبهایی بر دست و پا و روح و فکر و اراده و
بینش ما بسته است، ناگهان بگسلد و همه را آزاد کند و تمامی این روابط با گذشته و
با خلق و خوی و عادات را ببرد و قوانین تازهای را جایگزینشان کند، وگرنه جامعه را
منحط و مرتجع و راکد گذاشته است.
استدلال مصلح (رفورماتور) – که میخواهد از
نقطههای ضعف دو متد انقلابی و سنتی بر کنار ماند – راه سومی را پیش میگیرد که
تحول آرام و تدریجی است و اکتفا کردن به «سر و صورتی متناسب دادن» به یک امر
نامطلوب، نه ریشهکن کردن آن و جانشین کردن سریع و بلاواسطه امری مطلوب.
این متد میکوشد تا جامعه را از رکود و
اسارت در سنتهای جامد نجات دهد، اما برای آنکه جامعه ناگهان در هم نریزد و زمینه
آماده شود، اندک اندک و با روشی ملایم و یا مساعد کردن تدریجی زمینه اجتماعی و
فکری جامعه، به اصلاح آنچه هست دست میزند و صبر میکند تا جامعه، با تحول تدریجی،
به آرمانهای خود برسد. انقلابی عمل نمیکند، بلکه طی مدت طولانی و برنامهریزی
مرحله به مرحله، به این نتیجه میرسد.
اما این شیوه «اصلاح تدریجی»، غالباً، این
عیب را پیدا میکند که، در طی این مدت طولانی، عوامل منفی و قدرتهای ارتجاعی و
دستهای دشمنان داخلی و خارجی، این «نهضت اصلاحی تدریجی» را از مسیر خود منحرف میسازند
و یا آن را متوقف مینمایند و حتی نابود میکنند.
مثلاً اگر بخواهیم بتدریج اخلاق جوانان را
اصلاح و افکار همه مردم را روشن کنیم، غالباً پیش از آنکه به هدف خود برسیم، از
میان رفتهایم و یا عوامل فسادانگیز و مردم فریب بر جامعه غلبه یافتهاند و ما را
فلج کردهاند. رهبرانی که به اصلاحات تدریجی جامعه، در طی دوران نسبتاً کشدار و
طولانی، معتقدند، در محاسبه عمل خود، منطقی اندیشیدهاند، اما آنچه را به حساب
نیاوردهاند، عمل قدرتهای خنثی کننده ضد اصلاحت است که همیشه، این «فرصت لازم
برای انجام تدریجی اصلاحات» مجالی شده است برای آنکه عواملی که کمین کردهاند و در
جست و جوی اغتنام فرصتاند، ظهور کنند و هر چه را مصلحان «آهسته ریس»، رشتهاند
این مفسدان ریشه برانداز، ناگهان پنبه کنند و ورق را برگردانند.
اما پیغمبر اسلام یک متد خاصی را در مبارزه
اجتماعی و رهبری نهضت و انجام رسالت خویش ابداع کرده است که، بیآنکه عواقب منفی و
نقاط ضعف این سه متد معمول را داشته باشد، به هدفهای اجتماعی خویش و ریشهکن کردن
عوامل منفی و سنتهای ترمزکننده جامعه، به سرعت نائل میآید و آن این است که: «شکل
سنتها را حفظ میکند ولی از درون، محتوای آنها را بطور انقلابی عوض میکند.»
این پرش و حرکت خاص را در متد کار اجتماعی
پیغمبر، «انقلاب در درون سنتها با حفظ فرم اصلاح شده آن» میتوان نامید.
خیال میکنم با این توضیحات، مطلب و مقصود
برای حضار محترم معلوم گردید هر چند مثالی که در موضوع حج آوردهام مورد پسند بعضی
نباشد که از قدیم گفتهاند «المثال لا یسئل عنه».
پس محافظهکار، به هر قیمت و به هر شکل، تا
آخرین حد قدرتش میکوشد که سنتها را حفظ کند، حتی بقیمت فداکردن خویش و دیگران و
انقلابی همه چیز را میخواهد یکباره دگرگون کند و با یک ضربه در هم بریزد، نابود
کند، و ناگهان از مرحلهای به مرحلهای بجهد، ولو جامعه آمادگی این جهش را نداشته
باشد، ولی در برابر آن مقاومت کند و ناچار انقلابی ممکن است بخشونت و دیکتاتوری و
قساوت و قتل عام توده مردم نیز! و مصلح هم که همیشه به مفسد فرصت و مجال میدهد!
اما پیغمبر با متد کارش راه دیگری مینماید
که اگر بفهمیم و به کار گیریم، دستوری بسیار روشن و صریح گفتهایم. برای روبروشدن
با ناهنجاریها و سنتهای کهنه و فرهنگ مرده و مذهب مسخ شده تخدیرکننده و عقاید
اجتماعی ریشهدار در عمق جامعه و افکار و عقاید خواب کننده و ارتجاعی که یک
روشنفکر درستبین که رسالت پیامبرانه دارد با آنها روبرو است و با این متد است که
میتواند به «هدفهای انقلابی» برسد، بیآنکه جبراً، همه عواقب و ناهنجاریهای یک
روش انقلابی را تحمل کند و نیز با مبانی اعتقادی و ارزشهای کهنه اجتماعی درافتد
بیآنکه از مردم دور افتد و با آنها بیگانه شود و مردم او را محکوم سازند.
ایدهآلیست، متفکری آرمانخواه و انسانی خوب
است که در «موجود»، زندگی میکند و در «موهوم»، اندیشه و احساس! رهبری است
انقلابی، که ویران میکند اما نمیتواند بسازد و در حرف زدن، از همه جلوتر است و
در عمل کردن، از همه عقبتر، و جامعهای را که میسازد، نقص ندارد، اما، نه با «آدمها»،
بلکه، با «کلمات»! و این است که «مدینه افلاطون»، از «مدینه محمد (ص)» برتر است،
اما، به گفته خویش، نه در زمین، که در آسمان! چه، ایدهآلیست یک «اوتوپیاساز» است
و چون، خوراکی را که برای گرسنهها میپزد، «خیال پلو» است، هرچه بخواهند، چربش میکند!
و برعکس، رآلیست پروازهای اندیشه و صعود روح
و بینش و تلاش و آرمانخواهی و کمالجویی را در آدمی میکشد و او را در سطح «آنچه
هست» نگه میدارد و در قالب «ارزشهای موجود» و «وضع موجود» محصور میسازد و قدرت «خلاقیت»
و «عصیان» و «دگرگونی عمیق زندگی» و «تغییر جبر تاریخ و شرایط جامعه و طرز تفکر و
نوع نیازها و خواستها و هدفهای فعلی و همیشگی انسان» را فلج میکند و «تسلیم
واقعیتها» و «پذیرای آنچه هست» بارش میآورد!
[رآلیسم، گرسنه را مسموم میکند و ایدهآلیسم،
از گرسنگی میکشد!]
نه ایدهآلیسم، نه رآلیسم، بلکه، هر دو!
اما اسلام – این «چراغ راهی» که «نه شرقی
است و نه غربی»، این «کلمه پاکی که چون درختی پاک» ریشه در «زمین» دارد و شاخه،
روی در «آسمان» – واقعیتهای موجود را، در زندگی، در روح و جسم، در روابط جمعی، در
نهاد جامعه و در حرکت تاریخ – برخلاف ایدهآلیسم – «میبیند»؛ همچون رآلیسم،
وجودشان را اعتراف میکند، اما – برخلاف رآلیسم – آنها را «نمیپذیرد»، آنها را «تغییر
میدهد»، ماهیتشان را، به شیوه انقلابی، دگرگون میکند، و در مسیر ایدهآلهای
خویش، «میراند» و، برای نیل به هدفهای ایدهآلیستی خویش، آرمانهای «حقیقی»،
اما غیر«واقعی» خویش، آنها را «وسیله میکند»؛ مثل رآلیست تسلیم آنها نمیشود،
آنها را تسلیم خود میسازد؛ مثل ایدهآلیست از آنها نمیگریزد، به سراغ آنها میرود؛
بر سرشان افسار میزند، رامشان میکند و، بدینوسیله، آنچه را «مانع» ایدهآلیست
بود، «مرکب» ایده آل خویش میکند.
[۱] Traditionalisme, conservatisme
[۲] revolutionisme
[۳] evolutionisme, reformisme
منبع :سایت شریعتی