مشارکت مسلمانان درحکومت هایی با قوانین غیرا
مشارکت درحکومت های غیراسلامی
دکتر علی محمدصلابی
واردشدن یوسف (ع) درامر وزارت وپذیرفتن آن، نقطه ی اتکاوپشتوانه
ی نظری حرکت های معاصری است که باوربه مشارکت درحکومت های جاهلی دارند ، به شرطی که این مشارکت جهت تحصیل مصلحتی بزرگ
ویادفع وازمیان بردن شری فراگیربوده وتغییربنیادی وریشه ای اوضاع مقدورنباشد.بسیاری
ازعلماواهل حل وعقد درحرکتهای اسلامی معاصربه این اجتهادرسیده وبرمبنای این نظرعمل
می کنند. امادراین میان مخالفینی هستندکه به دلایلی مبنی برعدم جوازمشارکت
دروزارتی که شریعت خداوندبرآن حاکم نیست تمسک جسته ومسأله مشارکت درحکومت
راازمسایل اعتقادی به شمارمی آورند. کسی که دراین مساله ازجنبه ی شرعی ومطالعات تاریخی کنکاش می کندبه این
نتیجه می رسدکه موضوع مزبورتحت لوای سیاست شرعی جماعت مسلمانِ فهیم وآگاهی قرارمی
گیردکه جهت استقرارشریعت خداوندوتثبیت جایگاه دین می کوشد. ازاین جهت سعی خواهیم
کردکه موضوع رادریک مناقشه ی علمی آرام وبدورازغوغاو بلوا بررسی کنیم وتنهاهدف مادراین مجال وصول به
نتیجه ی مرضی ومحبوب خداوند متعال است.
مقدمه :
بردوش گیری وتصدی مسئولیت حکومت دردولت
غیراسلامی ازسوی مومنین اهل توحید،نوعی ازانواع تمکن واستقرارمومنان درروی زمین
قلمدادمی شود، خداوندمتعال به این نوع ازسلطه واستقراراهل ایمان درداستان یوسف
پیامبراشاره نموده است:« قَالَ اجْعَلْنِی عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی
حَفِیظٌ عَلِیمٌ »(یوسف/۵۵) [یوسف] گفت مرا بر خزانههاى این سرزمین بگمار که من
نگهبانى دانا هستم
یوسف علیه السلام جهت پیشرفت عقیده ودعوت
خود وارائه ی خیروخوبی به جامعه چنین درخواستی راازپادشاه مشرک مصرمی نماید.یوسف
علیه السلام متناسب باامکانات وظرفیت های موجودحرکت کردو ازفرصت پیش آمده کمال
استفاده رانمود.
راهی که یوسف درپیش گرفت بیانگراین نکته است که راههای گسترش وترویج اسلام
ودعوت جوامع به روی آوری واقبال به اسلام متعدداند، دراین مسیرهیچ تناقضی میان مبدأحرکتی که یوسف پرچم دارآن بود که همان
اختصاص مطلق حاکمیت وعبودیت به معبویگانه است ومیان تصدی وزارت جهت بالابردن آستانه ی قبول جامعه
نسبت به دعوت اسلام که بلاشک نیت وهدف یوسف پیامبربود،یافت نمی شود ، چراکه یوسفی
که دعوت به توحیدرادرزندان پی گرفته بود،حال که به قدرت وحکومت می رسید
نیزقطعادرپی همان غایت ومقصد بود.
واردشدن یوسف درامروزارت وپذیرفتن آن، نقطه ی اتکاوپشتوانه ی نظری حرکت های
معاصری است که باوربه مشارکت درحکومت های جاهلی دارنددرصورتیکه این مشارکت جهت
تحصیل مصلحتی بزرگ ویادفع وازمیان بردن شری فراگیربوده وتغییربنیادی وریشه ای
اوضاع مقدورنباشد.بسیاری ازعلماواهل حل وعقد درحرکتهای اسلامی معاصربه این
اجتهادرسیده وبرمبنای این نظرعمل می کنند. امادراین میان مخالفینی هستندکه به
دلایلی مبنی برعدم جوازمشارکت دروزارتی که شریعت خداوندبرآن حاکم نیست تمسک جسته
ومسأله مشارکت درحکومت راازمسایل اعتقادی به شمارمی آورند. کسی که دراین مساله
ازجنبه ی شرعی ومطالعات تاریخی کنکاش می
کندبه این نتیجه می رسدکه موضوع مزبورتحت لوای سیاست شرعی جماعت مسلمان فهیم
وآگاهی قرارمی گیردکه جهت استقرارشریعت خداوندوتثبیت جایگاه دین می کوشد. ازاین
جهت سعی خواهیم کردکه موضوع رادریک مناقشه ی علمی آرام وبدورازغوغاوتشنج بررسی
کنیم وتنهاهدف مادراین مجال وصول به نتیجه ی مرضی ومحبوب خداوند متعال است.
***
*** دلایل کسانی که مشارکت درحکومت
راجائزنمی دانند:
۱) نصوصی وجوددارند که حاکمان به شریعتی
جزشریعت الله را کافر، ظالم وفاسق محسوب می کنند:
“وَمَن لَّمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ
اللهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ” [المائده: ۴۴].
“وَمَن لَّمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ
اللهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ” [المائده: ۴۵].
“وَمَن لَّمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ
اللهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ” [المائده: ۴۷].
۲) حاکمیت بایستی منحصراازآن خداوند باشد :
“إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ للهِ أَمَرَ
أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ” [یوسف: ۴۰]
۳) پروردگارعالمیان ازاین که شریعتی جزشریعت
الهی پذیرفته شودمنع نموده است وپذیرش چنین شریعتی رادرمنافات باایمان دانسته است :
“فَلاَ وَرَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّى
یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ
حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُوا تَسْلِیمًا” [النساء: ۶۵].
۴) مشارکت درحکومت غیراسلامی مفاسد عظیمی به
دنبال دارد چراکه کسانی که شریعت الله رابه اجرانمی گذارندباخداوندسرجنگ داشته ومی
ستیزندودرامرمختص به خداوندمنازعه می کنند حال آنکه :
“إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ للهِ أَمَرَ أَلاَّ
تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ” [یوسف: ۴۰]، “وَلاَ یُشْرِکْ بِعِبَادَهِ
رَبِّهِ أَحَدًا” [الکهف: ۱۱۰]
پس چگونه یک مسلمان دراین نوع ازحکومت
مشارکت ورزد؟
۵) مشارکت مسلمان دراین نوع ازحکومتها
اورادرتناقضی بزرگ می افکند، یک مسلمان موظف است که تمام تلاش خودراجهت برپایی
حاکمیت الله بنمایدوبه شدیدترین شکل منکرحاکمیت شریعت غیرالهی گرددحال چگونه می
توانددرعمل برپادارنده ی حکم غیرالله گردد؟
۶)اطاعت ازتوصیه هاواوامرحکام که درمخالفت
باامرالهی صادرشده باشند به منزله ی بت کردن وشریک قراردادن آنها برای الله است
خداوندمتعال دراین باب می فرماید:
“اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ
وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَمَا
أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا” [التوبه: ۳۱].
۷) ازمفاسدوتوالی فاسد مشارکت درحکومت می
توان به این موضوع اشاره کردکه ممکن است دولتمردان وحاکمان به شکلی ابزاری ،
ازوزرا ودستیاران مومن وصالح خوداستفاده
کرده وآنهارابه مثابه ی زینت وزیورحاکمیت خودوجهت برق انداختن به جامه ی پوسیده ی
حکومت وبه قصدفریب عوام وساده دلان به کارگیرندوچنین استدلال کنندکه اگرمابرباطل
بودیم این صالحان مشارکت ووزارت رانمی پذیرفتند، البته وضع وقتی بدترمیشودکه این
حاکمان قوانین ظالمانه ی خودرا ازطریق وزیرمسلمان تصویب ونهادینه کرده ووقتی به
پشتوانه ی اواهدافشان رامحقق کننداورامانندهسته ای غیرمفیدبه دورمی افکنند.
۸) مشارکت درچنین حکومتهایی مصداق رکون
وتمایل به ظالمان است ،همان امری که خداوندماراازآن بازداشته وبرحذرداشته است:
“وَلاَ تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ” [هود:
113].
۹) گاهی نیزمشارکت درحکومت موجبات به
درازاافتادن عمراین نوع حکومت ها رافراهم می کند،حکومتهایی که شریعت الهی رابه
اجرانمی گذارند.
*** دلایل کسانی که قائل به جوازمشارکت
درحکومت هستند:
این دسته می گوینداصل برعدم جوازمشارکت
درچنین حکومتهایی می باشدامابعضی حالات وموقعیتهای استثنایی وجوددارند که شریعت
اسلام مشارکت رااجازه داده است وبه دلایلی نیزاستنادمی کنندکه ازمهمترین آن
پذیرفتن منصب وزارت توسط یوسف علیه السلام می باشد.
یوسف علیه السلام بااذن واراده ی پادشاه
منصب وزارت راتصدی نمودچراکه اومنصب وزارت راازپادشاه درخواست ومطالبه
کردوازپادشاه خواست که اورابه وزارت گمارد:
قَالَ اجْعَلْنِی عَلَى خَزَائِنِ الأَرْضِ”
[یوسف: ۵۵]
نص آیه دراین موردصراحت داردکه این پادشاه
بودکه مسلط براموربودوزمامداری حکومت رابرعهده داشت ویوسف علیه السلام منصبی
رادرحکومت اوتقاضانمودوخواسته اش این نبودکه پادشاه عزل شده وکناره گیرد ویوسف به
جای اوزمام اموررادردست گیردالبته این تقاضابه منظورنفع خودش نبود.
سیدقطب رحمه الله می گوید:«موضعگیری یوسف درحالیکه اقبال پادشاه رابه سوی
خوددیدوازاوخواست تامسئول خزانه های مصرشودیک امرشخصی ومنفعت طلبانه نبود او
مترصدلحظه ای بودتاخواسته اش برآورده شودواینگونه تکلیفی شاق ودشوارودارای
آثاروپیامدهای فراوان را درسختترین اوقات برعهده گیردومسئول تغذیه واطعام تمام شود.»
(۱)
ابن تیمیه رحمه الله دراین خصوص می فرماید:«
این جامعه ی کافر قطعاً روشها و شیوه هایی جهت جمع آوری اموال ومصرف وتوزیع آن
برسرتاسرمملکت وخانواده ولشکرورعیت پاشاه داشت که البته منطبق بارسم وشیوه ی
پیامبران ومقتضای عدالت آنان نبودویوسف نیزنمی توانست هرچه می خواهدوباورداردکه
امروفرمان الهی است انجام دهدچراکه آن قوم نمی پذیرفتند ، لذایوسف آنچه که ممکن می
نموددرراستای عدالت واحسان انجام دادوبواسطه ی سلطنت توانست خانواده ی اهل ایمان
خود راگرامی داردواکرام کند، کاری که بدون قدرت وسلطنت ازعهده اش برنمی آمدواین
روش وعملکردذیل سایه ی آیه ی”فَاتَّقُوا اللهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ” [التغابن:
16] قرار می گیرد »(۲)
مخالفان مشارکت درحکومت راجع به این استدلال ومشارکت یوسف درحکومت می گویند
شریعت ماتصدی وزارت درسایه ی حکومت غیراسلامی رامجازنمی داندوعمل یوسف وپذیرش
وزارت، شریعت گذشته است وشریعت انبیا پیشین درصورتی که توسط شریعت مانسخ شده
وموردمخالفت واقع شده باشدبرای ماحجیت نداشته وماملزم به تبعیت ازآن نیستیم .
موافقان مشارکت این اشکال راازابعادمختلف جواب گفته اند:
وجه اول) شریعت ماوشریعت یوسف وبلکه تمام
شریعت های انبیاء سابق درامرحاکمیت الله اتفاق نظردارند. یوسف درسخنان خودخطاب به
دوجوانی که درزندان بااوهمراه بودند می گویدکه حاکمیت مختص خداونداست: “إِنِ
الْحُکْمُ إِلاَّ للهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ ذَلِکَ الدِّینُ
الْقَیِّمُ” [یوسف: ۴۰].
سیدقطب رحمه الله درشرح سخن یوسف می گوید:« حکم
وحاکمیت جزبرای خداوندنیست وبه جهت الوهیت خداوند؛ تنهااختصاص به اوداردچراکه
حاکمیت ازخصائص الوهیت است وهرکه دراین امربرای خودحقی قائل شوددرواقع درمهمترین
ویژگی الوهی خداوندبه نزاع وجنگ باخدا برخاسته است.»(۳)
یوسفی که خوداین حکم مقررومشترک درهمه ی ادیان رامی داند بااین حال متولی
منصب وزارت مصرمی شود، وبه پادشاه میگوید:” اجْعَلْنِی عَلَى خَزَائِنِ
الأَرْضِ” [یوسف:۵۵].
واین منصب رابرعهده می گیرددرحالی که می
داندپادشاه برای خودنظام وشریعتی داردواونمی تواندیک روزه آن راتغییردهدوازریشه به
دورافکند: “مَا کَانَ لِیَأْخُذَ أَخَاهُ فِی دِینِ الْمَلِکِ” [یوسف: ۷۶].
سیدقطب درخصوص این آیه می گوید:«این نص ،
مدلول ومحتوای کلمه ی دین رادقیقاًترسیم می کند؛ مرادازدین دراینجانظام وتشریعات
پادشاه است چراکه نظام وقانون پادشاه عقوبت وکیفرسارق رابازداشت وحبس سارق قرارنمی
دهد»(۴)
پس
زمانیکه فهم یوسف علیه السلام ازقضیه ی حاکمیت به مانندفقه وفهم شریعت اسلام است
وبااین وجودیوسف منصب وزارت رامی پذیرد ، می توانیم باقاطعیت بگوییم که :
۱) تصدی وزارت ازسوی یوسف باباوراودرخصوص
انحصارحاکمیت به الله ، درتعارض نبوده ومنافاتی نداشته است.
۲) ضمناًیوسف
درتصدی وزارت به خطانرفته چراکه اونبی معصوم است.
وجه دوم) دلیل دیگری که نافی این شبهه ومبطل
آن محسوب می شوداین است که خداوندمتعال خبرداده که پذیرش منصب وزارت ازسوی یوسف
رحمت ونعمت بوده ، نه عذاب ونقمت : “قَالَ اجْعَلْنِی عَلَى خَزَائِنِ
الأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ `* وَکَذَلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الأَرْضِ
یَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَیْثُ یَشَاءُ نُصِیبُ بِرَحْمَتِنَا مَن نَشَاءُ وَلاَ
نُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ” [یوسف: ۵۶،۵۵].
خداوندمتعال مقررداشته که پذیرش وزارت ازسوی
یوسف ازباب تمکین واستقراراوبرزمین بوده ورحمتی بوده که به اورسیده وپاداش نزدیک
وعاجل دنیوی محسوب می شده گرچه پاداش واجراخروی که درانتظاریوسف بوده بسی بزرگتر
است”وَلأَجْرُ الآَخِرَهِ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ”
[یوسف:۵۷].
یوسف علیه السلام خودتصریح می کندکه تصدی وزارت ازسویش رحمت الهی بوده ونه
نقمت: “رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ وَعَلَّمْتَنِی مِن تَأْوِیلِ
الأحَادِیثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَنتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیَا
وَالآَخِرَهِ تَوَفَّنِی مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ” [یوسف: ۱۰۱].
وجه سوم) دیگراینکه نصوصی که ذکرشددلالت
براین امرمی کند که این حکم مختص به پیامبرخدا یوسف نبوده که دیگران مشمول آن
نگردندچراکه نص آیه درصیغه ی عام به کاررفته است: “نُصِیبُ بِرَحْمَتِنَا مَن
نَشَاءُ وَلاَ نُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ” [یوسف: ۵۶].
مضافابراینکه کسی که مدعی است این حکم خاص یوسف است ودیگران راشامل نمی شود
باید دلیل بیاوردچراکه اصل درسیرت وروش انبیاقابلیت الگوگیری وتأسی واقتدااست و
مضافا برآن خودنصوص قرآنی بیانگرعمومیت ونافی خصوصیت امرمی باشند.
** آراء
مفسران پیرامون این داستان :
۱) قرطبی
درتفسیرش ازجمعی ازاهل علم نقل می کندکه برای انسان فضیلتمند مانعی نیست که متقاضی
منصبی شود که می داندگشاده دستانه می تواتددرآن مداخله کند واموررابه صلاح
آوردامااگراختیاروصلاحیت اودرحدودشهوات وعنان گسیختگی حاکم باشدچنین اجازه ای وجود
ندارد.قرطبی ازگروهی نقل می کندکه این حکم واجازه مختص یوسف بوده است ولی قرطبی نظرپیشین راترجیح می دهد.(۵)
۲) آلوسی بااستنادبه تقاضای وزارت ازسوی
یوسف براین باوراست که تقاضای آن برای دیگران هم جائزاست مشروط برآنکه متقاضی ،
قادربر برپایی عدالت واجرای احکام الهی باشداگرچه این منصب ازآن حکومتی ظالم وحتی
کافربوده باشد. حتی آلوسی معتقداست مطالبه وتقاضای وزارت گاه واجب می شودوآن
درصورتی است که برپایی واقامه ی امری واجب ، متوقف ومنوط برولایت وتصدی شخص اوباشد.(۶)
۳) شوکانی دراین خصوص می گوید: به این آیه
ازسوره ی یوسف استدلال می شودکه تصدی وتولی اعمال واموری ازجانب سلطان ظالم وحتی
کافرجائزاست درصورتی که انسان مطمئن باشدکه می تواندحق رابه اجراگذارد.(۷)
****************
۱)فی ظلال القرآن (۱۲/۲۰۰۵)
۲) مجموعه فتاوی شیخ الاسلام(۲۰/۵۷،۵۶)
۳)فی ظلال القرآن(۱۲/۱۹۹۰)
۴)فی ظلال القرآن(۱۳/۲۰۲۰)
۵)تفسیرقرطبی(۷/۲۱۵)
۶)تفسیرآلوسی(۱۳/۵)
۷)فتح القدیر(۳/۳۵)
_____________
* برگرفته ازکتاب : فقه النصروالتمکین فی القرآن الکریم / دکترعلی محمدصلابی
*منبع و ترجمه از پایگاه اطلاع
رسانی احیاء