خوشخویی و حسن خلق
خوشخویی و حسن خلق
نویسنده: شیخ عبدالقادر گیلانی رحمه الله / ترجمه: زاهد ویس
درباره خوشخویی نیز باید گفت که اصل، درباره آن این کلام خداوند عزوجل به پیامبر ﷺ خویش در کتاب نازل شده او است که فرموده است:
وإنک لعلى لخلق عظیم
و راستی که تو را خویی والاست.
همچنین این حدیث که از انس بن مالک روایت شده است که به رسول خدا ﷺ گفته شد:
أی المؤمنین أفضل إیماناً؟ قال أحسنهم ځلقا
گفته شد: ای رسول خدا ایمان کدام یک از مؤمنان، بهتر است؟ فرمود: آنکس که اخلاق وی بهتر باشد. اخلاق نیکو، بهترین صفت بنده است و به وسیله آن، گوهر انسان نمایان می گردد.
انسان نیز از لحاظ آفرینش، پوشیده و مستور است اما از لحاظ اخلاق، مشهور است.
دسته ای گفته اند: خداوند عزوجل، این صفت را به صورت خاص به پیامبر و رسول خود، محمد ﷺ عطا کرده است. همان گونه که معجزات، کرامات و فضایلی را به طور خاصی به او عنایت نموده است و با هیچ یک از خصایل او، به اندازه اخلاق وی، او را نستوده است. به گونه ای که خداوند والا گفتار فرموده است: «وإنک لعلى خلق عظیم و راستی که تو را خویی والاست.»
عده ای گفته اند: به این دلیل خداوند متعال او را به «خلق عظیم» وصف کرد که نسبت به هر دو سرا بی تفاوت بود و به خداوند عزوجل اکتفا نمود.
برخی گفته اند: خلق عظیم آن است که به خاطر معرفت و شناخت فراوان خود به خداوند با کسی اختلاف داشته باشد و نه کسی با وی اختلاف داشته باشد.
گروهی نیز گفته اند: خلق عظیم یعنی اینکه پس از اطلاع از حق، جفای خلق در تو اثر نکند.
ابو سعید خراز گفته است: خلق عظیم، یعنی اینکه غیر از خداوند عزوجل، قصد دیگری نداشته باشد.
جنید گفته است: از حارث محاسبی شنیدم که گفت: سه چیز را از دست دادیم: وجه نیکو، با وجود محافظت، گفتار نیک، با وجود امانت، و رفاقت نیکو، با وجود وفاداری.
برخی هم گفته اند: نیک خویی، یعنی کوچک شمردن کارهایی که از تو صادر می شود و بزرگ دانستن آنچه که برای تو است.
عده ای گفته اند: نشانه حسن خلق، خودداری از اذیت و تحمل بار (دیگران) است. پیامبر ﷺ به یاران خود فرمود:
«إنکم لن تسعوا الناس بأموالکم، فسُعوهم ببسط وجه و حسن خلق»
شما هرگز نمی توانید با اموال خود مردم را پوشش دهید. پس با روی باز واخلاق نیکوی خود آنها را پوشش دهید.
حسن خلق با خداوند عزوجل آن است که اوامر وی را ادا کنی، از نواهی وی دست بکشی، در همه احوال از او اطاعت کنی؛ بدون آنکه اعتقاد داشته باشی که استحقاق جبران آنها را داری. و نیز یعنی همه مقدورات را به وی بسپاری؛ بدون آنکه نسبت به وی بدبین باشی، او را بدون شرک ورزی یکتا بداری، و بدون هیچ شکی، وعده های وی را صادق بدانی.
به ذوالنون مصری (رحمت الله) درباره ای این کلام خداوند عزوجل که فرموده است: «وثیابک قطر: و لباس خویشتن را پاک کن» گفته است: یعنی اخلاق خود را نیکو بگردان. درباره این کلام خداوند متعال که فرموده است:
وأسبغ علیکم نعمهَ ظاهره وباطنه
و نعمتهای ظاهر و باطن خود را بر شما تمام کرده است.
دسته ای از علما گفته اند:
نعمت های ظاهری کامل گرداندن و متعال ساختن اخلاق، و نعمت های باطنی یعنی، پاک و پالایش کردن اخلاق.
به ابراهیم بن ادهم(رحمت الله) گفته شد: آیا هرگز در دنیا شاد بوده ای؟ گفت: آری؛ دو بار: یک بار، روزی نشسته بودم سگی آمد و بر روی من ادرار کرد. بار دوم: نشسته بودم. فردی آمد و بر صورتم سیلی زد.
نقل است که هر گاه بچه ها اویس قرنی را می دیدند، او را با سنگ می زدند. او نیز می گفت: اگر ناگزیر باید به من سنگ بزنید، سنگ های کوچک بزنید تا پاهایم خونی نشوند که مرا از نماز خواندن باز دارند.
نقل است که: مردی به احنف بن قیس و دشنام میداد و او را دنبال می کرد. وقتی که به قبیله وی نزدیک شد، ایستاد و گفت: ای جوانمرد! اگر چیزی در قلب تو باقی مانده است، بگو. مبادا یکی از افراد نادان قبیله بشنود و جواب تو را بدهد.
به حاتم اصم (رحمت الله) گفته شد: آیا انسان، سخن و بار هر کس را تحمل کند؟ گفت: آری؛ غیر از خودش.
نقل است که امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب که برده ای را صدا زد. اما او جواب امیرالمؤمنین را نداد. بار دوم و سوم نیز او را فرا خواند. اما جواب وی را نداد. نزد برده رفت و دید که دراز کشیده است. گفت: ای برده! آیا نمیشنوی؟ گفت: چرا؟ گفت: پس چه چیزی تو را واداشت که جواب مرا ندهی؟ گفت: از مجازات تو بیم نداشتم. لذا تنبلی کردم. گفت: برو؛ تو به خاطر خداوند عزوجل آزادی.
برخی گفته اند: حسن خلق، یعنی اینکه به مردم نزدیک باشی و در امور موجود میان آنها غریب باشی.
دسته ای گفته اند: حسن خلق، یعنی قبول کردن جفاهای خلق و قضا و (قدر) حق، بدون هیچ نگرانی و پریشانی
نقل است که در انجیل نوشته است: هنگام خشم خود، مرا یاد کن. در هنگام خشم خودم، تو را یاد می کنم.
زنی به مالک بن دینار(رحمت الله) گفت: ای ریاکارا مالک گفت: ای زن! تو آن نام را پیدا کردی که اهل بصره آن را گم کرده بودند.
لقمان به پسرش گفت: سه چیز را در سه حالت می شناسی: انسان بردبار را در هنگام خشم، شجاع را در جنگ، و دوست را در هنگام نیاز.
موسی علیه سلام نیز گفت: خدایا! از تو مسئلت می نمایم که درباره من چیزی گفته نشود که در من وجود ندارد. خداوند متعال به وی و حی کرد که: این کار را برای خودم نکردم؛ چگونه آن را برای تو انجام دهم؟!
————————-
منبع : اَلغُنیَه لِطَالِبی طَرِیقِ الحَقّ / تصنیف: شیخ عبدالقادر گیلانی رحمه الله / ترجمه و تحقیق: زاهد ویسی /ناشر: آراس – حافظ ابرو