قربانی و بندگی مخلصانه را از ابراهیم و اسماعیل باید آموخت!
قربانی و بندگی مخلصانه را از ابراهیم و اسماعیل باید آموخت!
نویسنده : عبدالخالق احسان
قربانی و بندگی مخلصانه را از ابراهیم و اسماعیل باید آموخت ، الله متعال انسان ها را به منظور بندگی آفریده و رمز و نماد بندگی، فرمانبرداری و اجرای دستورات او تعالی و قربانی نمودن جان و مال و وقت و همه چیز در راه اوست، اگر انسان از اجرای فرامین آفریدگار هستی، سرپیچی نموده و یا برای رهایی از آن بهانه جویی و فلسفه بافی نماید، ادعای بندگی اش دروغی بیش نیست؛ چون بدون اطاعت و قربانی بندگی معنای ندارد.
در این مورد بخوانید: فلسفه قربانی و تاریخچه آن
بنده مخلص کسی است که فرمان آفریدگار را بدون تردید و آشفتگی و بدون آگاهی از فلسفه و حکمت آن و با اختیار و شوق و علاقه وافر عملی می کند و درین مسیر بزرگ قربانی، از ملامت هیچ ملامتگری نمی هراسد و و هیچ ترس و دلهره ای به سراغش نمی آید. در تاریخ طولانی پیامبران الهی که رموز بندگی و قربانی بوده اند، نمونه های بس عالی و بزرگی را در بندگی مخلصانه و قربانی جانانه می یابیم، پیامبران به حیث پرچمداران بندگی و الگوهای فرمانبرداری و قربانی بوده و برای پیروان شان بهترین اسوه های بندگی را به نمایش گذاشته اند و هر کسی از پیامبران تأسی جوید رستگار است و هر کس از مسیر آنان منحرف گردد، به خسارت دنیا و آخرت دچار می گردد.
اینک به قربانی و فداکاری سیدنا ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام اشاره می نماییم، حضرت ابراهیم علیه السلام در مسیر بندگی او تعالی از آزمایش ها و امتحانات زیادی پیروزی کسب کرد، او را به آتش انداختند، آتش برایش گلزار شد، از سرزمین خویش هجرت نمود، همسر و فرزند کوچک خود اسماعیل را در سرزمین خشک و بی آب و گیاه حجاز انتقال داد، تا این که در سن پیری الله متعال فرزندی برایش نصیب کرد و وقتی این فرزند نازنین بزرگ شده و می توانست همکار و یاور او باشد، دستور یافت که او را قربانی نماید، ابراهیم و اسماعیل که باهم انس گرفته و محبوب یکدیگر شده به امتحان بزرگ دیگری مواجه گردیدند و باید این امتحان را سپری نمایند، اما آن دو بنده مخلص خدا، جان بر کف نهاده و برای قربانی آماده شدند و ابراهیم تصمیم گرفت فرزند دلبند خود را به دستانش قربانی نماید و اسماعیل برای اجرای فرمان الهی تسلیم گردید و وجود نازنین خود را در طبق اخلاص گذاشته و برای قربانی شدن آمادگی گرفت؛ وقتی بندگی واقعی را به نمایش گذاشتند، الله متعال لطف نموده و به عوض اسماعیل حیوانی را برای قربانی فرستاد و تا امروز سنت ابراهیمی ماندگار است و اهل ایمان و پیروان واقعی ابراهیم و اسماعیل در روز عید قربان، حیوانی را بخاطر رضایت الله متعال قربانی می کنند.
آفریدگار هستی، داستان قربانی پدر و پسر فداکار را این گونه بیان نموده و می فرماید:
{وَقَالَ إِنِّی ذَاهِبٌ إِلَى رَبِّی سَیَهْدِینِ (۹۹) رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصَّالِحِینَ (۱۰۰) فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِیمٍ (۱۰۱) فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَابُنَیَّ إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ یَاأَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ (۱۰۲) } {فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ (۱۰۳) وَنَادَیْنَاهُ أَنْ یَاإِبْرَاهِیمُ (۱۰۴) قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ (۱۰۵) إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِینُ (۱۰۶) وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ (۱۰۷) وَتَرَکْنَا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ (۱۰۸) سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِیمَ (۱۰۹) کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ (۱۱۰) إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِینَ} [الصافات: ۹۹ – ۱۱۱]
ابراهیم گفت : من به سوی پروردگارم می روم، او مرا رهنمود می کند. پروردگارا! فرزندان شایسته ای به من عطاء کن. ( فرزندانی که بتوانند کار دعوت را به دست گیرند و برنامه مرا تداوم بخشند ). ما او را به پسری بردبار و خردمند مژده دادیم. وقتی که ( او متولّد شد و بزرگ گردید و ) به سنّی رسید که بتواند با او به تلاش ( در پی معاش ) ایستد، ابراهیم بدو گفت: فرزندم ! من در خواب چنان می بینم که باید تو را سر ببرم ( و قربانیّت کنم ) . بنگر نظرت چیست ؟ گفت : ای پدر! کاری که به تو دستور داده می شود بکن . به خواست خدا مرا از زمره شکیبایان خواهی یافت . هنگامی که ( پدر و پسر ) هر دو تسلیم ( فرمان خدا ) شدند ( و ابراهیم پسر را روی شنها دراز کشاند ) و رخساره او را بر خاک انداخت . فریادش زدیم که: ای ابراهیم ! تو خواب را راست دیدی و دانستی ( و برابر فرمان آن عمل کردی و مأموریّت خود را به جای آوردی . دست نگهدار که در این آزمایش بزرگ موفّق شدی . بیش از این رنج تو و فرزندت را نمی خواهیم )، ما این گونه به نیکوکاران سزا و جزا می دهیم . این ( آزمایش بزرگ که ذبح فرزند با دست پدر است ) مسلّماً آزمایشی است که بیانگر ( ایمان کامل و یقین صادق به خداوند هستی ) است. ما قربانی بزرگ و ارزشمندی را فدا و بلاگردان او کردیم. و نام نیک او را در میان ملّتهای بعدی باقی گذاردیم ( و اسوه آیندگان با ایمان و قدوه پاکبازان جهانش کردیم ) . درود بر ابراهیم ! ما این گونه نیکوکاران را پاداش خیر خواهیم داد. چرا که او از بندگان با ایمان ما بود.
شهید سید قطب رحمه الله که در سایه های قرآن غنوده بود، حکایت قربانی ابراهیم و اسماعیل را خیلی زیبا به تصویر کشیده و در تفسیر آیه ۱۰۲ سوره صافات می گوید: خدایا و خداوندا ! این ایمان و اطاعت و تسلیم چه زیبا و دلربا است. این ابراهیم پیر است. آن کسی که از اهل و عیال و اقرباء و خویشان بریده و دور افتاده است. از سرزمین و میهن خود مهاجرت کرده. آهای ! این او است که در سن پیری پسری بدو عطاء می گردد. مدتها انتظار او راکشیده، هنگامی که آن پسر بدو عطاء گردیده و نوجوان ممتازی شده است و خدا بر اوگواهی می فرمایدکه شکیبا و خردمند می باشد، و بدو انس و الفت گرفته است، و دوران کودکی را پشت سر نهاده و غنچه او باز شده است، و با ابراهیم به سعی و تلاش می پردازد، و در زندگی دوست و همراه او می شود، بدین هنگام در خواب می بیند که باید او را ذبح کند و قربانی نماید! می داند که این اشاره ای از سوی پروردگارش به سر بریدن و قربانی کردن است. پس چه بایدکرد؟ او به خود شک و تردیدی روا نمی دارد، و جز احساس اطاعت بدو دست نمی دهد، و به دلش جز تسلیمی نمی گذرد . . . بلی این اشاره ای است. تنها اشاره ای است. وحی صریح نیست، و فرمان مستقیم نمی باشد. ولیکن اشاره ای از سوی پروردگارش است … این هم بس است . . . این بس است برای لبیک گفتن و گوش به فرمان دادن. بدون این که اعتراض کند، و بدون این که از پروردگارش سوال نماید . . . و بگوید: ای پروردگار من، چرا من باید یگانه فرزندم را سر ببرم ؟! ابراهیم پاسخ می گوید و فرمان می برد بدون این که جزع و فزعی بنماید. با پریشان حالی و آشفتگی هم پاسخ نمی گوید وفرمان نمی برد . . .
هرگزا هرگز! بلکه با قبول و رضا و آسایش و آرامش فرمان می پذیرد و دستور را بر دیده منت می نهد.
این کار در واژه ها و جمله هایش پدیدار است، در آن حال و احوالی که فرمان بزرگ و هراس انگیز را با آرامش خاطر و با اطمینان کامل به پسر خود می گوید و خواب را با او در میان می گذارد: (قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى) . گفت : فرزندم! من در خواب چنان می بینم که باید تو را سر ببرم ( و قربانیت کنم ) . بنگر نظرت چیست ؟.
این سخنان کسی است که بر اعصاب خود مسلط است. به فرمانی ایمان و اطمینان داردکه بدو داده می شود. او به خود اعتماد دارد که می تواند وظیفه خویش انجام دهد. این سخنان در عین حال سخنان شخص مومنی است که فرمان یزدان او را به ترس و هراس نمی اندازد، و بلکه به اجراء فرمان ایزد سبحان دست می یازد، و آن را با شتاب و ذوق و علاقه انجام می دهد تا هر چه زودتر وظیفه را به انجام برساند وکار را به پایان ببرد، و از زیر بار آن بیرون بیاید و نگذارد فشارکار و فرمان آفریدگار اعصاب او را خسته و درمانده کند! کار بسی مشکل است – در این باره شکی نیست – چه یزدان سبحان از ابراهیم نمی خواهدکه پسر یگانه اش را به پیکار وکارزار بفرستد، و از او نمی خواهد که پسر دردانه اش را وادار به کاری کند که سرانجام به زندگی او خاتمه دهد . . .
بلکه یزدان سبحان از ابراهیم می خواهدکه کار اسماعیل را با دست خود بسازد و جان او را با دست خود بگیرد! راستی ابراهیم عهده دار چه کاری باید بشود؟ او باید عهده دار سر بریدن فرزندش گردد!.. امّا ابراهیم با وجود این فرمان دشوار، دستور خدا را دریافت می دارد و آن را بر دیده منت می نهد، و سپس آن را این گونه که دیدیم با فرزندش در میان می گذارد و از او می خواهد در باره کار و بار خود بیندیشد، و بگوید در این باره نظرش چیست!
ابراهیم ناگهانی پسرش را به اجراء فرمان نمی خواند تا وادار شود اشاره پروردگارش را اجراء کند وگوش به فرمان یزدان فرا دارد، و دیگرکار ازکار بگذرد و دستور به مرحله اجراء درآید. بلکه کار را بدو عرضه می دارد و فرمان یزدان را با او به صورت معمولی در میان می نهد. انگار یک کار عادی است! اجراء فرمان یزدان در ذهن و شعور ابراهیم این چنین عادی و معمولی و سهل و ساده بود! خدایش چنین می خواهد. پس باید همان گونه باشد که او می خواهد! هرچه خدا می خواهد روی چشم و بالای سر نهاده می شود!
پسرش هم باید این را بداند، و فرمان یزدان را اطاعت کند و تسلیم دستور آفریدگارش شود. فرمان یزدان را نه با قهر و زور بپذیرد، بلکه فرمانبردار یزدان و تسلیم دستور ایزد سبحان باشد، تا او هم پاداش اطاعت را ببرد، و او هم تسلیم فرمان خدای منان شود و شیرینی تسلیم شدن را بچشد! ابراهیم برای پسرش اسماعیل می خواهد لذت فرمانبرداری و اطاعتی را بخشدکه خود چشیده است! و به خیر و صلاحی برسدکه او آن را ماندگارتر از زندگی و اندوخته تر از آن می بیند.
راستی کار جوان به کجا می کشد؟ آن جوانـی که سر بریدن او با وی در میان نهاده می شود! سر بریدن او در برابر خوابی که پدرش دیده است و او باید آن را تصدیق کند و باور دارد! او بر فراز همان افق بلندی می رودکه قبلاً پدرش بدان پای نهاده بود: (قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ). گفت : ای پدر! کاری را که به تو دستور داده می شود بکن. به خواست خدا مرا شکیبا خواهی یافت.
اسماعیل فرمان را اطاعت می کند و تسلیم دستور می گردد و بس. فرمان را اطاعت می کند و تسلیم دستور می شود با خشنودی و ایمان کامل. اسماعیل همان چیزی را احساس می کندکه قبلاً دل پدرش احساس کرده است . احساس می کند که این خواب اشاره ای است، و اشاره هم امر است. این اشاره بس است برای او تا لبیک بگوید و بدون تردید و تزلزل و سهل انگاری فرمان راگردن نهد.
گذشته از این، این ادب با خدا است، و این یاری خواستن وکمک طلبیدن از پروردگارش در برابر ضعف و ناتوانی خویشتن ، و نسبت دادن فضل وکرم به خدا در مدد خواستن از او این که بدو توان تحمّل فداکاری را بدهد و بتواند خود را قربان کند، وکمک طلبیدن از خدا است در این که بتواند اطاعت و فرمانبرداری نماید:
( سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ). به خواست خدا مرا شکیبا خواهی یافت. قربانی کردن خود را پهلوانی نخواند. آن را دلیری هم ننامید. بدون اهمّیت خود را به خطر افکندن هم قلمداد نکرد. هیچ توجهی به خویشتن هم ننمود وسایه و حجم و ارزش و بهائی به خود نداد . . . بلکه خویش را به تمام وکمال به خدا واگذارکرد و فضل و برتری را بدو داد و از او خواست که وی را بر چیزی کمک فرماید و شکیبائی دهدکه از وی می خواهد و خواست او است: ( سَتَجِدُنِی- إِن شَاء اللَّهُ- مِنَ الصَّابِرِینَ). به خواست خدا مرا شکیبا خواهی یافت . وای از این ادب با خدا! وای از این ایمان زیبا! وای چه اطاعت برگوارانه ای ! وای چه تسلیم شدن محترمانه ای! (ترجمه فارسی فی ظلال القرآن جلد پنجم صـ ۴۰۴ – ۴۰۵)
از پروردگار هستی می خواهیم توفیق مان دهد تا ابراهیم وار و اسماعیل وار، در راه خشنودی آفریدگار، جان و مال و وقت و تلاش خویش را قربانی نماییم تا از جمله ایمان داران واقعی و نیکان مخلص قرار گیریم.