اسلام تا چه اندازه توانسته موجودیت کُرد را حفظ کند؟ استقبال ملت کُرد از اسلام چگونه بوده است؟
اسلام تا چه اندازه توانسته موجودیت کُرد را حفظ کند؟ استقبال ملت کُرد از اسلام چگونه بوده است؟
نـویـسنـده : عبدالرحمان صدیق / تــرجـمـه: کیومرث یوسفى / تهیه و تنظـیم: به کر حهمه صدیق عارف
حفظ ارزشهاى ملى از دیدگاه اسلام:
اسلام تا چه اندازه توانسته موجودیت کُرد را حفظ کند؟ استقبال ملت کُرد از اسلام چگونه بوده است؟ در تاریخ اسلام این ملت چگونه ایمان آورده و به این آیین خدمت کرده است؟ اتحاد اسلامى کردستان (یکگرتووی ئیسلامی ) به مثابه حزبى اسلامى اصلاحى سیاسى چه نقشى در برجستهتر نشان دادن این حقایق دارد؟
این سؤالها و پرسشهاى دیگرى را با برادر عزیزمان «استاد عبدالرحمن صدیق» در میان مىگذاریم. براى حضور در این برنامه به شما خیر مقدم عرض مىکنیم.
* استاد عبدالرحمن صدیق: تشکر مىکنم.
* مجرى: برنامه را با این سؤال آغاز مىکنیم که مسئله کُرد از چه زمانى ظهور پیدا کرده است؟
* استاد عبدالرحمن صدیق: بسم الله الرحمن الرحیم. مسئله کُرد ریشهاى طولانى دارد. دوست دارم بحث راازمقطع زمانى که ما کُردها آن را مبناى «تاریخ» خودقراردادهایم، شروع کنم. این نیز به ۲۶۹۷ سال قبل برمىگردد، یعنى (۷۰۰) سال قبل از میلاد مسیح؛ منظور دولت «ماد» است که نزدیک به (۱۵۰) سال دوام داشته است. دولت ماد در (۵۵۰) سال قبل از میلاد به دست کورش فارس منقرض شد. مىتوان گفت مسئله کُرد از زمان مادها تا به امروز به طرق مختلف و دلایل گوناگون فراز و نشیب داشته است. با سقوط دولت «ماد» کُردها تحت سلطه دولت «فارس» قرار گرفتند.به همین علت آن امیدها و آرزوهایى که کُردزیرسایه حکومت خود (دولت ماد) داشت، بالطبع تحت سلطه حکومتى دیگر نمىتوانست به آن دست یابد.
بحث درباره فاصله زمانى طولانى که کُرد تحت سیطره امپراطورى فارس بوده است را مسکوت مىگذاریم؛ زیرابحث ما درباره «نقش اسلام در حفظ ارزشهاى ملى» است.
از سال ۵۵۰ قبل از میلاد تا سال ۱۸ هجرى که اسلام وارد کردستان شده،[۱] یعنى سال ۶۳۹ میلادى در مجموع
برابر با ۱۱۸۹ سال است به عبارت دیگر هنگامى که کُردها با اسلام آشنا شدند «دولت» نداشتند. سال ۱۸ هجرى که اسلام وارد کردستان شده مصادف با خلافت حضرت عمر بوده است. به عبارتى دقیقتر، این سال آغاز ورود اسلام به منطقه حلوان ـ اطراف خانقین ـ است. بعد از آن نیز چون اسلام با همان روش اصلى خود که «رحمت» است گسترش یافته مدتى طول کشیده تا مردم با رضایت، دین جدید را بپذیرند و به همین دلیل، گسترش اسلام در سرتاسر کردستان در طول مدت خلافت هر سه خلیفه (عمر، عثمان و على رضوانالله علیهم اجمعین) به درازا کشیده است.پس از آن به دوره امویها مىرسیم که از سال ۶۶۱ میلادى شروع و به سال ۷۴۹ ختم مىشود. این مدت طولانى حکومت امویها همچنان که در حدیث به آن اشاره شده، دوره (ملک عضوض) است؛ یعنى، قدرت از پدر به پسر رسیده است و در روش فرمانروایى یک نوع انحراف روى داده و لیاقت یا عدم لیاقت (هر چند آن هم قالبى است) براى حکمرانى محک و معیار قرار نگرفته است.
آنچه در تاریخ ثبت شده بیان مىکند، در دوره امویهابه کُردها و سایر اقوام ظلمى نسبى شده است. مخصوصآ در دورهاى که حجاج والى عراق بود، کُردها ازظلم و ستمى که حجاج نسبت به مردم عراق روا داشته،بىنصیب نبودهاند، به همین دلیل کُردها براى بازپسگیرى حقوقى که اسلام به آنها بخشیده در شورشهایى که علیه حکومت امویان صورت گرفته، شرکت جستهاند.
دوره حکومت عباسیان در سال ۷۴۹ میلادى با تمام دوره خلافت[۲] امویان شروع شد که تا سال ۱۲۵۸
میلادى دوام داشته است. مى توان گفت اداره و کار سیاسى براى سایر اقوام: عرب، فارس، ترک و کُرد تقریبآ از آن حالت بسته خارج شد. هر چند به مرحله در دست گرفتن پستهاى حساس حکومتى نرسید، اما نسبت به دوره امویان پیشرفتهایى حاصل شده بود؛ زیرا کُردها در دوره خلافت عباسیان دولتهاى «دوستکى» و «ایوبى»[۳] را داشتند.
قبل از آنکه دوره عباسیان نیز پایان پذیرد، ۵۰ سالى مى گذرد که در تاریخ به دوره «تاریکى» نامگذارى شد. آغاز حکومت عثمانى سال ۱۲۹۹ میلادى مى باشد. پیداست که دولت عثمانى را نیز باید در چند بخش بررسى نمود و نباید مقاطع زمانى و حوادث و رخدادهاى آن را با یک دید بررسى کرد؛ زیرا در تمام مقاطع حکومت عثمانى، به یک گونه با کُردها برخورد نشده است، همانطور که میزان التزامشان به اسلام نیز مانند هم نبوده است؛ چون در همان ابتدا زبان رسمى دولت «ترکى» بوده، کسانى که ترک نبوده اند یا با زبان ترکى آشنایى نداشته اند، نتوانسته اند در پست هاى مهم دولت نقش و شرکت داشته باشند. از اینجا مى توان حیف و میل و ظلم و ستمهایى را که در حق کُردها و سایر اقوام شده تصور کرد.
بهترین دوره حکومت عثمانى، مربوط به دوره سلطان سلیم است که نزدیک به (۱۵ ـ ۱۴) امارت وجود داشت. این نیز به خاطر شرکت گسترده کُردها در جنگ «چالدران» بود که در سال ۱۵۱۴ میلادى بین عثمانیها و صفویها درگرفت. با سپرى شدن این دوره و آمدن سلاطین دیگر، بدون شک تمام امارت هاى کُرد از هم گسستند و این استقلال نسبى کُردها نیز باقى نماند به چند دلیل که بعضى از آنها به علتهاى درونى به «خود» مان برمى گردد و پیداست که بیشتر آن دلایل ناشى از فشار سلاطین بوده است و این نشان مى دهد کُردها در قبال خدمات بزرگى که به عثمانیها نموده اند، حقوق چندانى نداشته اند و بالاخره آنکه در واپسین روزهاى جنگ جهانى اول و سال ۱۹۲۴ که دولت عثمانى منقرض شد در پیمان نامه «سایکس پیکو» کُردها به چهار بخش تقسیم شدند و هر قسمتى از آن سهم کشورى شد.
این اشاره اى گذرا به آن زمان دور و درازى است که مسئله کُرد دچار فراز و نشیب شده است.
* مجرى: از پیمان «سایکس پیکو» صحبت فرمودید، بیشتر از ۷۰ سال از عمر آن مى گذرد و تا به امروز مسئله کُرد تحولات منفى زیادى را به خود دیده است و بعد از آن همه شورش و قیامها، کُرد هنوز صاحب نظام سیاسى نیست. جنابعالى مى توانید در این باره به عوامل اصلى و درونى که در به تأخیر انداختن مسئله کُرد نقش داشته اند اشاره اى گذرا داشته باشید؟
* استاد عبدالرحمن صدیق: در واقع ملتهاى دیگر در مدت زمان کمترى نسبت به کُردها بدون آنکه به اندازه کُردها نیز قربانى داده باشند به حقوق خود دست یافته اند. این سؤالى است که براى همگان مطرح است. کُرد آن همه کوشش و خستگى ناپذیرى داشته، اما آنچه هم اکنون صاحب آن است در مقایسه با آن همه تلاش خیلى ناچیز جلوه مى کند. بدون شک براى یافتن علتهایى که در این مدت طولانى، مخصوصآ در ۷۰ سال اخیر اجازه نداده اند که کُردها از نتیجه زحمات خود بهره مند گردند، تحقیقات عمیق و گسترده اى لازم است. در اینجا با نگاهى گذرا به این مسئله، مى ئتوان عوامل مؤثر را به دو دسته تقسیم کرد :
ـ عوامل درونى
ـ عوامل بیرونى
اگر در بخش علتهاى بیرونى از «تاریخ» بحث کنیم، شاید بتوانیم بگوییم: «حافظه تاریخى کُرد ضعیف است.» به گونهاى که خیلى زود حوادث را فراموش کرده و نتوانسته است از آزمونهاى مختلف و فراوان گذشته خود درس عبرتى بگیرد و اصولاً زیاد به تاریخ توجه ندارد. من فکر مىکنم اقوامى که کُرد را دشمن خود مىدانند تاریخ گذشته را از یاد نبردهاند، هر چند ما آن را فراموش کرده باشیم. به عبارت دیگر آن خصال و صفاتى که کُرد در تاریخ با آن شناخته شده از قبیل: شجاعت، دلسوزى، لیاقت و کارایى (کاردانى) دشمنان کُرد بهتر از خود کُردها آنها را شناخته و درک کردهاند. مىدانند که اگر نظام سیاسى داشته باشند توانایى پیشرفت زیادى خواهند داشت. به همین دلیل آن اقوام براى حفظ منافع خود نمىپذیرند که کُرد صاحب کشور باشد.
کشورهایى که سهمى از کردستان تقسیم شده را دارا هستند، اگر با هم در صدها مسئله اختلاف داشته باشند، در نبود «کردستانى مستقل» اتفاق نظر دارند. علتها بسیارند، تاریخ سیاسى، اقتصادى و حتى آیینى. (دینى و مذهبى)
در تاریخ «ماد» که پیوند محکمى با «کلدانى»ها داشته و بعید نیست که با هم در ضربه زدن به یهود نقش مشترکى ایفا نموده باشند. در سال ۶۱۲ قبل از میلاد پیوند میان دو دولت به حدى قوى بود که نوه پادشاه میدیا را به همسرى پسر پادشاه بابل در آوردهاند.
این همه دشمنى که اسرائیل نسبت به حقوق کُرد از خود نشان مىدهد بعید نیست که با تاریخ گذشته پیوند داشته باشد؛ زیرا در حقیقت اسرائیل بر بنیان کینهتوزى استوار است. به همین دلیل هم با دولت ترکیه علیه کُردها مانور نظامى انجام مىدهند و براى تضعیف و مقابله با جنبشهاى کُرد با هم پیمان نظامى دارند.[۴]
دیگر آنکه در زمان حزب اتحاد و ترقى که در قتل و کشتار ارامنه دست داشتند، کُردها در آن کشتارها به عنوان کُرد شرکت نداشتهاند؛ بلکه جزو سپاه حمیدى بودهاند که سپاه اصلى دولت بوده است. در این سپاه کُرد و ترک و سایر ملیتها نیز وجود داشتهاند و شرکت و وجود آنها در این سپاه به منزله وظیفه سربازى بوده نه سپاه نژادى. همچنین جنگ سپاه حمیدى با ارامنه جنگى دینى و مذهبى نبوده، در غیراین صورت چرا علیه کاتولیکها و یا ارتودوکسها چنین جنگى صورت نگرفته است؟ پاسخ این سؤال واضح است، ارامنه مردمى صنعتگر و هنرمند بودند و پیش بینى مى شد که ادعاى تشکیل دولت مستقل و به دست آوردن حقوق خود را مطرح کنند، براى جلوگیرى از تشکیل دولت ارمنستان و ارامنه این کشتارها را به راه انداختند. پس کُردهایى نیز که با سپاه ترک ارامنه یورش بردهاند، به عنوان جزئى از سپاه حمیدى در آن جنگها شرکت داشتهاند نه به عنوان ملت کُرد و بعید نیست که دشمنان کُرد این موضوع را بهانهاى براى انتقامگیرى از کُردها قرار داده باشند.
به این خاطر گفتم که ما تاریخمان را حفظ نکردهایم و گذشتگان هر کارى انجام دادهاند ما فراموش کرده ایم، اما سایر اقوام فکر و موضع ما را از یاد نبردهاند و امروز برایمان نقشهها کشیده و حسابها باز کردهاند.
از دیگر علتهاى موضوعى، وضعیت سیاسى آن زمان است که با توجه به پیمان «سِور» مىبایست مرزى مشخص براى کُردها تعیین مىشد، اما همچنانکه در کتاب کُرد و عجم آمده است ظهور، پیروزى و گسترش انقلاب اکتبر باعث شد که فرانسه و بریتانیا از ترس اینکه مبادا نتواند از گسترش انقلاب اکتبر جلوگیرى کنند و منافعشان را در این منطقه از دست دهند، لذا از تشکیل دولتهاى کوچک جلوگیرى کردند و بهتر آن دیدند که کشور بزرگى مانند ایران را براى مقابله با انقلاب اکتبر روسیه، قدرتمند نمایند. براى این منظور ایرانى با مساحت ۱۶۰۰۰۰۰ کیلومتر مربع که داراى دولت و حکومت مرکزى باشد بهتر است تا از رسیدن روسیه به آبهاى گرم جلوگیرى کند، ترکیهاى با مساحت ۸۰۰۰۰۰ کیلومتر مربع نیز چنین است. شاید وضعیت اقتصادى نیز دلیل دیگرى باشد براى ممانعت از به وجود آمدن نظام سیاسى کُرد تا هرگز نتواند از منابع و معادن زیرزمینى خود بهرهمند گردد.
فوران چاههاى نفت کرکوک در سال ۱۹۲۷ م دلیل خوبى بود تا با چشم طمع در آن نگاه کنند و منطقه را توسط دولت مرکزى کنترل نمایند.
تحقیقات زمینشناسى که از دوره پادشاهى تا سالهاى ۱۹۷۰ در عراق انجام گرفت، نشان دهنده این واقعیت است که منطقه کردستان در مسیر مرز ایران و ترکیه از زاخو تا هولیر و شقلاوه و رواندوز، دوکان، سلیمانیه و حلبچه، علاوه بر داشتن منابع نفتى از لحاظ داشتن منابع معدنى غنىترین بخش عراق است.
با وجود داشتن چنین منابع حیاتى و مؤثر کُردها از آنها محروم بودهاند و این نیز مىتواند عاملى بازدارنده در برابر نظام سیاسى کُرد در منطقه باشد.
مهمترین عامل تفرقه کُرد از نظر داخلى، جغرافیاى سیاسى کردستان است که باعث شده کُردها از هم جدا شوند و نتوانند پیوندى مستحکم با هم داشته باشند. امارتهاى جداگانه در نقاط مختلف تشکیل شوند و هر کدام از آنها فقط در جهت حفظ منافع خود تلاش کنند. ناسازگاریها و کدورتها نیز یک عامل مهم بود تا نتوانیم در مسیر امیدها و آرزوهاى ملتمان قرار بگیریم.
* مجرى: جنابعالىاز دولت «اموى و عثمانى» و حوادث آن دوران بحث نمودید. این دو دولت هر چند در حقیقت چنین نباشد اما از نظر فرم ظاهرى همانند دولت «خلافت» بودهاند، برخورد این دو دولت در تاریخ با سایر اقوام و مخصوصآ با کُردها براى بعضى چنین واقعیتى ایجاد کرده که اسلام یک آیین «امتى» است و «کیان و هستى» ملتها در آن ذوب و حل مىشود. به عبارت دیگر تا چه میزان صحیح است که مى گویند : «فرهنگ ملى کُرد در اسلام حل و زدوده مىشود»؟
* استاد عبدالرحمن صدیق: به هنگام بحث از «شیوههاى بیان (لهجهها) باید به قرآن مراجعه کنیم تا بدانیم چگونه از آن شیوههاى بیان (لهجهها) بحث مىکند و آنها را مىسنجد. اسلام آیینى است که از همان دوران مکى بر «جهانى بودن» خود تأکید کرده است.
(إنْ هُوَ إلاَّ ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ) (ص / ۸۷)
«این قرآن، چیزى جز پند و اندرز جهانیان (و مایه بیدارى جملگى ایشان) نمىباشد.»
کلمه «امت» با «جهانى بودن» تفاوت دارد. درست است که اسلام براى جهانیان رحمت است، در اینجا این جهانى بودن بدین معنى نیست که معنى سایر حلقهها را بزداید.
خداوند بزرگ و بلند مرتبه آدمى را خلق کرد و هر انسانى مرکز یا محور دایره اى است که در اطراف مرکز یا محور آن دایره تعدادى دایره متفاوت و جدا از هم قرار دارند. ارزش مرکز دایره باید به نسبت دورى و نزدیکى محیط دایره به آن باشد. خداوند از طریق قرآن و سنت ما را اینگونه آموزش داده که مرکز دایره از آنجا شروع مىشود که انسانى ایمان مىآورد و مجموعهاى از احکام حلال و حرام بر او واجب مىشود، سپس از انسان خواسته شده که این دعوت را ابلاغ کند:
(وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بَالصَّبْرِ) (عصر / ۳)
«… و همدیگر را به تمسک به حق (در عقیده و قول و عمل) سفارش مىکنند…»
این یک مسؤولیت از طرف خداوند است و وقتى که امر به رساندن پیام مى کند، امر به سوى دایره هاى دورتر نیست؛ بلکه مى فرماید:
(وَأنذِرْ عَشِیرَتَکَ الأَقرَبِینَ) (شعراء / ۲۱۴)
«خویشاوندان نزدیک خود را (از شرک و مخالفت با فرمان پروردگار) بترسان (و آنان را به سوى توحید و دادگرى فراخوان.»] عشیره: وابستگان وخویشان[
یعنى پیام را به اقوام نزدیکت برسان.
(وَ إنَّهُ لَذِکْرٌ لَّکَ وَ لِقَوْمِکَ…) (زخرف / ۴۴)
«و قرآن مایه بیدارى تو و قوم توست.» ]ذکر: یادآورى و بیدارى.[
پس در این صورت دایره و حلقه اول، نژاد و ملیت است.
من از هر نژادى باشم، با همان زبان و به مردمى که همان زبان را دارند و کُردند پیام را مىرسانم؛ اگر دیگرى از نژاد عرب بود آن را براى اعراب مىخواند و من هم که از نژاد کُرد هستم آن را با زبان خود براى کُردها مىخوانم.
با چنین برداشتى، قرآن برنامه ملتم ـ که کُردند ـ تلقى مىشود.
به این دلیل هم (وَ إلَى عَادٍ أخَاهُمْ هُودآ…) (اعراف / ۶۵)
«هود را هم به سوى قوم عاد که خودش از آنان بود روانه کردیم….»[۵]
خداوند در این آیه به جاى کلمه «اخاهم» مىتوانست کلمه دیگرى را به کار ببرد، اما وقتى که مىفرمایند «أخاهم» یعنى برادر نژادى؛ چون هود پیامبر و ملتش بر دو مسیر جداى از هم قرار داشتند. همچنین آیه :
(وَ إلَى ثَمُودَ أخَاهُمْ صَالِحآ) (هود / ۶۱)
«به سوى قوم ثمود یکى از خودشان را (به عنوان پیغمبر) فرستادیم که صالح نام داشت.»
یعنى صالح «برادر نژادى» قوم ثمود است. این حلقهاى است از حلقههاى برادرى نژادى؛ بر اساس آنچه این آیات بیان مىنمایند ابتدا دایره نژادى مطرح مىشود.
]حلقه دوم: بعد از دایره ملیت است[ هر ملتى جداى از دیگران با اسلام آشنا شده واین اقوام و ملیتها هر چند که زبان و فرهنگ متفاوتى دارند، امت اسلامى را تشکیل مىدهند و در یک صف واحد (یعنى امت اسلامى) قرار مىگیرند.
(إنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إخْوَهٌ) (حجرات / ۱۰) «فقط مؤمنان برادران یکدیگرند.»
این حلقه همچنانکه پیداست حلقه ودایره برادرى اسلامى است. دایرهاىبزرگتر از این وجوددارد]که دوحلقه قبلى را نیز در بر مىگیرد [که همان دایره «برادرانسانى» است.
«کُلُّکُمْ مِنْ آدَمَ وَ آدَمُ مِنْ تُرَاب» «همه شما از آدمید و آدم نیز از خاک.»
این برادرى انسانى ما را با تمام جهانیان (مؤمن و غیرمؤمن) پیوند مىدهد.
اگر هر فرد کُردى را در نظر بگیریم خودش به تنهایى مرکز دایرههاست.[۶]
ملیت و نژادش در دایره اول قرار دارند، سایر اقوام و ملتهاى مسلمان در دایره دوم و تمام جامعه انسانى در دایره سوم قرار مىگیرند.
این فرد کُرد ابتدا باید از «خود» شروع کند. هنگامى که دایره شماره (۱) را تمام کرد باید وارد دایره دوم و پس از آن وارد دایره سوم شود. این معنى واقعى «برادرى» مىباشد که از شعارهاى اصلى «اتحاد اسلامى کردستان» است. شاید ملتهاى غیر کُرد چنین فهمى از دایرههاى پیوند اسلامى داشتهاند، لذا توانستهاند تحت لواىاسلام کیان و موجودیت مستقلى را براى خود بنا نهند و احتمالاً نیاکان ما چنین فهمى از دایره مسؤولیتها نداشتهاند یا وضعیت مخصوص و ویژه آن روزگاران اجازه چنین اندیشهاى را به آنها نداده است. اما امروز براى آنکه براى قوم کُرد مایه خیر و منفعت باشیم، لزوم چنین فهمى از دایره مسؤولیتها لازم و ضرورى خواهد بود. ما خواهان آنیم که از حلقههاى انسانى (۳) و اسلامى (۲) بهره و منفعتى براى ملت کُرد (۱) به ارمغان بیاوریم تا بتواند از آن استفاده کند. (آن را به نفع خود به کار گیرد.)
پس واضح است که باید به فکر «حلقههاى کوچکتر» باشیم و شایسته و پذیرفته نیست که از آنها صرفنظر کرده و به فکر حلقههاى وسیعتر باشیم.
من به عنوان یک کُرد مسلمان نباید به خاطر دایرههاى بزرگتر از دایره ملیت و نژاد چشمپوشى کنم و به همین دلیل است که علما فرمودهاند: نباید «زکات» منطقهاى به مناطق دیگر فرستاده شود تا مردم همان منطقه از آن بهرهمند گردند.
اگر توجه کنیم ما هنوز از حلقه نژادى (۱) خارج نشدهایم و به هیچ کدام از حلقههاى دیگر پا ننهادهایم و هیچ نوع کمکى را به منظور فرستادن براى سایر ملتهاى مسلمان جمعآورى نکردهایم. بدین گونه مىتوانیم بگوییم «جهانى بودن اسلام تضادى با حفظ ارزشهاى ملى قوم کُرد ندارد.»
* مجرى: درباره پایبندى ملت کُرد نسبت به اسلام، وسیله ابلاغ و رساندن این آیین، زبان عربى است، هرچنداین عربیت زبان، دینى باشد نه نژادى. آیا این باعث نشده که فرهنگ[۷] کُرد (زبان)، (لباس و پوشش) یا
(اسامى و نامهایى) که در جامعه کردستان مرسوم هستند تبدیل به اسامى عربى شوند؟
* استاد عبدالرحمن صدیق: اسلام به مثابه برنامهاى از جانب خدا که به انسان رسیده، به وسیله پیامبر ۶ و پیروان مؤمنش به سایر نقاط رسیده است.
اسلام که عبارت از «قرآن و سنت» است طبق حلقههاى مذکور ]دایره مسؤولیت[ توسعه یافته. همان «جهانى بودن اسلام» خود نشان مىدهد که قرآن و سنت به منظور حفظ ارزشهاى ملى اقوام وارد کلیات مسائل نشده است تا فرهنگ ویژه ملتها حفظ و مصون بماند؛ چون قبل از ظهور اسلام اقوام مسلمان، زبان و پوشش و فرهنگ ویژه خود را داشتهاند. با ظهور اسلام تلاشى براى زدودن و تعویض این مسائل نشده؛ البته به شرطى که با اصول اساسى اسلام همخوانى داشته باشند.[۸]
در حال حاضر هم اگر دقت کنیم در کردستان هر کدام از ما نوعى پوشش دارد، مثلاً لباس کار، اداره و مناسبتها و… هیچ کسى هم نمىگوید: این چه لباسى است که پوشیدهاند!
در پوشش اسلامى اصل بر دو چیز است: ۱ـ پوشاندن یا سِتْرِ عورت ۲ـ زینت
قرآن در مسئله لباس این دو شرط را در نظر گرفته است. به نظرم این سؤال به خاطر نوع پوشش مردان ایجاد نشده. احتمالاً به خاطر لباس زنان یعنى «حجاب» است که چنین سؤالى مطرح مىشود. با نگاهى به قرآن متوجه مىشویم آنچه براى لباس زنان شرط است پوشندگى یا ستر عورت است. در قرآن مىفرماید:
(وَ لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاَّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِ هِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ) (نور / ۳۱)
«… و زینت خویش را (همچون سر، سینه، بازو، ساق، گردن، خلخال، گردنبند، بازوبند) نمایان نسازند مگر آن مقدار (از جمال خلقت، همچون چهره و پنجه دستها) و آن چیزها (اززینتآلات همچون لباس و انگشترى و سرمه و خضاب) که (طبیعتآ) پیدا مىگردد…»
مفسرین بر این عقیدهاند که (ما ظَهَرَ مِنْها) تنها قرص صورت و دستها تا مچ است. یعنى قرآن مىفرماید: تنها قرص صورت و دستها تامچ پوشش نداشته باشد. در اصل و اساس درخواست حجاب و پوشش، یک خواسته قرآنى است، اما طرح و مدل آن در قرآن بیان نشده است.
قرآن مجید این تفصیلات را بر عهده ویژگیهاى قومى و ملى نهاده است.
اسلام آیینى «جهانى» است و نمىشود که مردم را مقید به پوشیدن یک طرح و مدل لباس کند. اگر هم چنین کرد تفاوت آب و هوایى مناطق مختلف، چنین اجازهاى نمىدهد. در کردستان نوع پوشش کُردى براى کُردها که در مناطق کوهستانى زندگى مىکنند طبیعى است. اسکیموها نیز ]در مناطق قطبى[ پوشش مخصوص به خود را دارند که منطبق بر شرایط جغرافیایى محیط آنهاست و لباس مناطق گرم منطبق بر شرایط آنجاست. پس اگر یک فرم و مدل لباس خاص را براى یک منطقه گسترش دهى شاید خوب و مفید باشد، اما براى سایر مناطق چنین نیست. بدین علت اسلام «طرح و مدل» لباس را تعیین ننموده است؛ چون طرح و مدل لباس به شرایط جغرافیایى مناطق مختلف جهان و فرهنگ انسانى اقوام و ملیتهاى مختلف بستگى دارد.
به هنگام بحث از لباس زنان مدل و طرحى به ذهن خطور مىکند که «حجاب» نامیده مىشود. در این جاست که اشخاصى مىگویند: این حجاب باعث زدوده شدن فرهنگ ملى ما شده است. اما باید توجه داشت که این فرم و طرح یا مدل لباس در قرآن «الزامى» نیست. به گفته یکى از مجلات اسلامى خارج «در جهان ۷۰ نوع مدل حجاب مرسوم زنان وجود دارد.»
اگر دقت کنید مىبینید که حجاب کشور ما نوعى است، در سودان نوعى دیگر مرسوم بوده و در سایر کشورها به شیوههاى گوناگون متفاوت است. در مراسمى گفتم: لباس کُردى که مادران و خواهران ما مىپوشیدهاند، شرعى بوده؛ زیرا عالمان گذشته به هیچ زن کُردى نگفتهاند که حجاب را رعایت کن. چون لباس زنانه کُردى لباسى کاملاً اسلامى بوده و تنها دست و صورتشان دیده مىشود. پس اگر آن نوع لباس را زنده کنیم به خودى خود موجب حفظ ارزشهاى ملى از نظر لباس و پوشش خواهد بود و در همان حال نیز پوششى اسلامى و شرعى است. این مدل و طرح لباس نیز شاید انتخاب خود زن باشد، نمىشود که این طرح و مدل را به تمام جهان «تعمیم» بدهیم. بدین خاطر است که لباس کُردى بهترین و مناسبترین لباسى است که هر دو شرط (پوشش = ستر عورت و زینت) را داراست.
متوجه مىشویم وقتى خانمى «حجاب» را رعایت مىکند، مىگویند ارزشهاى ملى را از بین برده است. معتقدم خانمى هم که «ستریج» مىپوشد بر ضد ارزشهاى ملى عمل نموده؛ زیرا زن کُردى در گذشته چنین لباسى را نپوشیده و در عین حال معتقدم که کیلوت و شانتول و ستریج[۹] و دامن، تمام این لباسها ضد ارزشهاى ملى ما هستند؛ چون در گذشته زن کُرد از آنها استفاده نکرده است. در واقع لباس ادارى است ]مانند مانتو در این بخش از کردستان[ که باعث شده نوعى لباس عمومیت پیدا کند و همگانى شود. پس به هنگام بحث و لباس کُردى و پوشش کُردى و ارزشهاى نژادى، باید از طرفین خواست که در انتخاب نوع لباس از فرم و مدل لباس کُردى استفاده کنند.[۱۰]
زبان نیز خود موضوعى دیگر است. خداوند مىفرماید :
(وَ مِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَآخْتِلافُ ألْسِنَتِکُمْ وَ ألْوَانِکُمْ إنَّ فِى ذَلِکَ لاََیَاتٍ لِّلْعَالَمِینَ) (روم / ۲۲)
«از زمره نشانههاى (دال بر قدرت و عظمت) خدا آفرینش آسمانها و زمین و مختلف بودن زبانها و رنگهاى شماست.»
اگر دقت کنیم آیات خدا در خلق آسمانها و زمین و اختلاف زبانها آشکار مىشود، پس هر کسى که بخواهد زبان کُردى را بزداید، تلاش او در جهت زدودن یکى از آثار و نشانههاى قدرت خداوندى است و این گناهى است بزرگ و نابخشودنى.
درباره اسامى فرزندانمان هم، ما ملزم به نامگذارى با اسامى عربى نیستیم. اسلام بر اساس سنت رسول ۶ از ما خواسته براى فرزندانمان نامهاى خوب و با مسمى انتخاب کنیم. پیامبر عزیز۶ هنگامى که مبعوث شدند اسامى بد و زشت مردم را عوض کرد و نامهاى نکو بر آنها نهاد. حدیث صحیحى نیز روایت شده که «أحب الأسماء الى الله عبدالله و عبدالرحمن» به معنى الزام نیست. مىتوان از این نامها و نامهاى خوب و نیکوى دیگرى استفاده کرد دلیل آن هم این است که پیامبر ۶ اسم فرزندانش را قاسم، طاهر و ابراهیم نهادند و به عنوان مثال «ابراهیم» اسمى عربى نیست. در کردستان نامهایى مانند: «بختیار، ریبوار و رزگار و…» را مىبینیم، هیچ کدام از این اسامى ضدیتى با اسلام ندارند و هیچ کس اجازه ندارد امر به تعویض نام زیبایى فقط به خاطر کُردى بودن کند. چنین چیزى اصلا وجود ندارد. این علاقه کُردها نسبت بهاسلام است که باعث شده فکر کنید این اسامى مبارکاند و فرزندانشان را بدانها نامیدهاند؛ اما چون انسان مختار و آزاد است لذا براى فرزندانمان نامهایى کُردى اختیار مىکنیم.[۱۱]
* مجرى: با توجه به اینکه تا ۱۰ سال قبل نیز جنبش اسلامى با اهداف و آرمانهاى ملى برخورد مثبتى نداشته است، به نظر شما رابطه میان «اسلام و ملیت» چگونه است؟
* استاد عبدالرحمن صدیق: منابع ادبیات اسلام گرایان، بخصوص اسلام گرایان کردستان همان منابعى بوده که به عربى ]و اغلب توسط اعراب[ نوشته شدهاند، فکر و اندیشه نیز به طور طبیعى مرزهاى جغرافیایى را در مىنوردد ـسایر افکار و اندیشهها نیز از این قاعده پیروى مىکنند ـ این ادبیات اسلامى منبع فکر و اندیشه اسلام گرایان کُردى بوده و از طرفى چنین ادبیاتى در اصل عربى بوده و تا ده سال پیش نیز آثار عربى به کردستان وارد شده و خوانده مىشدند. جدال فکریى که میان اندیشه اسلامى و اندیشه ملیت عربى روى داده به شیوهاى سیستماتیک از طریق همان آثار به جامعه ما انتقال یافتهاند. به عبارت دیگر اگر به ادبیات چند سال گذشته اسلام گرایان توجه کنیم متوجه جدال فکرى و حملات شدیدى علیه ملى گرایان عرب مىشویم. گویى بین اسلام گرایى و ملیتخواهى جنگ و نزاعى وجود دارد. چنین ادبیاتى در ترسیم عقلانیت اسلامى کُردها نقش اساسى داشته است. اما ما معتقدیم که بین جامعه عربى در آن مقطع زمانى و جامعه امروز ما تفاوتهایى وجود دارد. به نظر من از سال ۱۹۴۷ به بعد رهبران ملىگراى عربى اهمیتى به آیین (دین) اسلام ندادهاند یعنى مسلمان نبودهاند. به عنوان نمونه رهبر ملىگراى عرب در عراق و سوریه (میشل عفلق) بود، مسلمانان نیز چون مشاهده کردهاند شخصى غیر مسلمان رهبرى جنبش ملىگرایى عربى را به دست گرفته، با او به جدال فکرى برخاستهاند. از طرف دیگر میشل عفلق هیچ ارزشى براى آیین اسلام قایل نبود،همین اختلافات دینى نقش بسیار مهمى در گسترش اختلاف میان اندیشه ملىگرایى و اندیشه اسلامى داشته است. بخصوص که تعدادى از آنها مانند (آنطوان سعاده) و (سلامه موسى) و (قسطنطین زریق) مسئله ملى گرایى را با عناصر تاریخى مانند فرعونیوم مرتبط مىدانستند، به گونهاى آن را تجزیه و تحلیل مىنمودند که برخلاف آیین اسلام باشد.
اگر اسلام گرایان عرب عملاً با ملى گرایان عرب روبرو بودند، انتقال این جنگ و جدال به همان شیوه و روش به واقعیت سیاسى کردى امرى است نادرست؛ زیرا جنبشهاى ملى کُرد خود جنبشهاى اسلامى بودهاند، برخلاف ملى گرایان عرب که اسلام را به عنوان برنامه براى کار سیاسى خود انتخاب نکردهاند. اما اینجا در جنبش شیخ محمود هیچ جدایى بین آیین و ملیت نبود به همین خاطر نمىتوان گفت: جنبش شیخ محمود اسلامى نیست. قاضى محمد و شیخ سعید پیران و ملامصطفى و… همه مبارزینى ملىگرا و پیرو اندیشه اسلامى بودهاند. در جنبشهاى این بزرگ مردان «اسلامیت» و «ملىگرایى کُردى» چنان به هم آمیختهاند که قابل تفکیک نیستند.
امروزه ملى گرایان عرب در کشورهاى عربى، گذشته خود را مورد بررسى قرار داده و بین دو تفکر (اسلامگرایى ـ ملىگرایى) گفتگوهایى در حال انجام است. همانطور که در گردهمایى (گردهمایى روشنفکرى) توضیح دادم، ارتباط بین اسلامگرایى و ملى گرایى کُردى از نوع ضرب کردن (×) در ریاضى است. هر کدام از آنها صفر شود، نتیجه صفر خواهد بود. خداوند اسلام را برایمان فرستاده تا به وسیله آن ملت خود را خوشبخت کنیم:
(وَ مَا أرْسَلْنَا مِنْ رَّسُولٍإلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ) (ابراهیم / ۴)
«اى محمد! ما هیچ پیامبرى را نفرستادهایم مگر اینکه به زبان قوم خودش (متکلم بوده است)، تا براى آنان (احکام الهى را روشن سازد و حقایق را) تبیین کند.»
ما ملت کُرد هستیم و باید اسلامخواهى ما براى ملتمان باشد.
* مجرى: در تکمیل سخنان جناب عالى مىتوان گفت که بزرگانى چون «حاج قادر کویى» و «احمد خانى» و روشنفکران بزرگ کُرد مرد «مسجد و ملیت» بودهاند و تلاش و کوشش امروز اسلام گرایان حلقهاى است متصل به تاریخ گذشته. سؤال این است که آیا «اتحاد اسلامى کردستان» برنامه جدیدى به عنوان «فاکتورى مؤثر و پشتیبان تلاش و کوشش آزادیخواهى کُردى ارائه داده است؟
* استاد عبدالرحمن صدیق: به نسبت «اتحاد اسلامى کردستان» معتقدم به عنوان پایه واساس مطلب جدیدى ارائه نداده است؛ بلکه در حیطه «تطبیقات» است که مطالبى جدید و نو براى گفتن دارد. از نظر اصول، اعضاى «اتحاد» همان آیینى را دارند که فرزندان این ملت سالهاست به آن اعتقاد دارند.
امروز اتحاد اسلامى کردستان مشغول اجراى این اصل اولیه است. «کردستانى بودن» اتحاد اسلامى این واقعیت را نشان مىدهد. اتحاد اسلامى طبق همان مبانى فکرى و مذهبى که از آیین اسلام برگرفته شده عمل مىکند. این مسائل به عنوان «عملکرد» جدید هستند وگرنه به عنوان فکر و اندیشه از گذشتههاى دور وجود داشته است.
ماده چهارم اساسنامه «اتحاد»مىگوید:«ملت کُردبخشى از امت اسلامى است.» این نکته تطبیق دادن دایره دوم ارتباطات است که مرتبط است با امت اسلامى. اما گفتهایم و مىگوییم: «باید همان حقوقى که براى سایر ملتهاى مسلمان در نظر گرفته شده، براى ملت کُرد هم در نظر گرفته شود.» این مطلب جدیدى است؛ زیرا سایر ملتهاى مسلمان را زیر سؤال مىبرد که: چه چیزى را براى خود روا دانستهاید؟ در پاسخ خواهند گفت: دولت. ما نیز مىپرسیم پس چرا براى ما روا نباشد؟ اگر دولتى (حکومتى) اسلامى باشد و طبق موازین اسلام عمل نماید، بگذار یک دولت کُرد باشد. چه اشکالى دارد و چه چیزى را عوض مىکند؟ حساسیت آنها وقتى شروع مىشود که این درخواست ما به مرحله تغییر جغرافیا و مرزها مىرسد. گویى این مرزها شرعى و مقدسند. در حالى که نه شرعى و نه مقدسند؛ بلکه ساخته پیمان (سایکس پیکو Sykes-Picot) هستند. خواسته ما در این نکته است. ما خواهان همان حقوقى هستیم که سایر ملتهاى مسلمان براى خود روا دیدهاند.[۱۲]
از دیگر اهداف «اتحاد اسلامى کردستان» که در برنامه کنگره دوم نیز آمده و شامل ۱۵ بند است بند اول آن تأمین حقوق طبیعى و فطرى ملت کُرد است، چرا؟ زیرا اسلام به عنوان یک تفکر اگر براى کُرد ]و خدمت به آن[ نباشد براى چیست؟
هدایت الهى باید در ظرفى قرار داده شودکه گنجایش آن راداشته باشد،این ظرف همان چارچوب نژادوملیت ماست.
(وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَّسُولٍ اِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ) (ابراهیم / ۴)
اگر فرد کُرد و کردستان را نداشته باشى، اسلامیت را به چه کسى خواهى گفت! به عقیده من اینها مطالبى جدید و تازه هستند که اتحاد اسلامى کردستان آنها را به ارمغان آورده است و این بدان معنى نیست که اگر سایر احزاب مادام که لفظ «اسلام» را نداشته باشند پس اسلامى نیستند، هرگز چنین چیزى درست نیست.[۱۳]
تمام افکار و اندیشههاى عملى در جهت تأمین حقوق طبیعى ملت کُرد است. این خود همان حقوق شرعى است که خداوند امر و تأکید به گرفتن آنها و نیز تضمین این حقوق براى سایر ملتها نموده است.
طبق همان پیمان سایکس ـ پیکو[۱۴] ، کردستان را بین
ملتهایى که مسلمان مىباشند تقسیم کردند. هر زمانى که کُردها خواستار حقوق طبیعى و فکرى خود شدهاند، رهبران این کشورها با فاکتورهاى (دینى ـ اسلامى) ملت خود را علیه ما تحریک کردهاند. با این توجیه که کُردها منحرفند و خواستار تجزیه کشورند؛ لذا مسلمان نیستند و براى نشان دادن مرتد و کافر بودن ما این سیاست را با نام «انفال» و به کار گرفتن اسامى قرآنى اجرا مىکنند تا بیشتر بر ما کُردها ظلم کنند و در این راستا موفق شده و مىشوند.
وجود این برنامه اسلامى در کنار سایر تلاشها بدین منظور است که این حکومتها قادر به کارگیرى چنین فاکتورى علیه ملت کُرد نباشند و به تمام جهانیان نیز تفهیم کنیم که ما هم زمان مطالبه حقوق ملت کُرد، اسلام خواه هستیم و از فکر و اندیشه اسلامى دست نخواهیم کشید.
به همین دلیل من فکر مىکنم عامل (قدرت و ضعف) آنها «دین» است که اگر آن را در جهت منافع خود به کار گیرند نسبت به آنها حالتى مثبت پیدا کرده و براى ما منفى خواهد بود و ما نیز اگر آن را به کار گیریم و به آن چنگ زنیم تبدیل به حالتى مثبت ـ نسبت به خودمان ـ خواهد شد.
وقتى ما با دلایل شرعى خواستار حقوق خود باشیم احتمال دارد که قبول کند، اما وقتى احساس کند که خاکش را تسخیر خواهند کرد هرگز نمىپذیرد، حتى اگر دیندار هم باشد، ممکن است بر ضد تو عمل کند. معتقدم اگر با کشورهایى که کردستان بین آنها تقسیم شده بدین روش گفتگو شود، ما را درک خواهند کرد، اگر با پشتوانه قرآن و سنت با آنها به گفتگو بنشینیم فاکتورى قوى براى حل مسئله خواهد بود که اسلام قایل به این حق است که ما کُردها کیان و هستى سیاسى مشخصى داشته باشیم. فکر مىکنم در رابطه با تلاش و مبارزه کُردها این نکته از دیدگاه اسلامى مطلب جدیدى است.
* مجرى: درباره یافتن راه حل مسئله کُرد تزهاى فدرالى، استقلال و اتونومى[۱۵] و…، اتحاد اسلامى تا چه
میزان فدرالیزم را راه حل مىداند؟ و موضعگیریش در مورد «حق تعیین سرنوشت خود» چگونه است؟
* استاد عبدالرحمن صدیق: پیداست که این واژهها با توجه به ظاهرشان حساسیتهایى را براى سایر ملتهاى مسلمان ایجاد کردهاند. شاید بهتر باشد ما واژههاى معادل اسلامى آنها را به کار گیریم. فدرالیزم نوعى از شیوههاى همزیستى آزادانه میان ملتهاست و همچنانکه در تشرین یکم ۱۹۹۲ در کردستان فدرالیزم برگزیده شد، براى این مرحله از حیات ملت کُرد راه حلى عملى است. بدین معنى که فاکتورهاى دیگرى موجودند و اجازه نمىدهند بیشتر پیش رفت وگرنه فدرالیزم همان راه حل قابل قبول است.
نسبت به اتحاد اسلامى هم، اشخاصى که در خارج هستند خوب مىدانند کنگرهاى که «رابطه اسلامى کرد» در شهر کلن آلمان براى حل مسئله کُرد برگزار کرد تا چه اندازه مؤثر بوده است. در این کنگره که سال ۱۹۸۹ برگزار شد، تعداد زیادى از سیاستمداران کُرد شرکت داشتند. دکتر على قرهداغى بر فدرالیزم به عنوان راه حل مسئله کُرد تأکید کرد و زمانى هم که در پارلمان کردستان فدرالیزم را برگزیدند، براى ما مسئلهاى عادى بود؛ چون مطلب جدیدى نبود. مهمتر از این حق تعیین سرنوشت است. این حق جزء حقوق شرعى هر انسان و ملتى است، اما واقعیتها و شرایط سیاسى مانع بسیار مهمى در تحقق آن هستند، به همینخاطر بحثى از آن به میان نمىآید. در اسلام هر گاه دو نفر با هم پیمان مىبندند، باید دو طرف کاملاً بر مفاد آن پیمان راضى باشند. پس چگونه است رأى و نظر دو ملت در چنین مسئله مهمى که باید با هم زندگى کنند، نادیده گرفته مىشود؟
اگر امروز کُردها به حق تعیین سرنوشت دست پیدا نکردهاند، به خاطر ظروف سیاسى موجود است وگرنه حقى است شرعى.
* مجرى: در ادبیات اتحاد اسلامى کردستان بحث از استقلال کردستان به میان نمىآید. آیا این مسئله به خاطر واقعیتهاى موجود(زمانى)است یاازنظرشرعى ممنوع است؟
* استاد عبدالرحمن صدیق: استقلال ملتها و تشکیل یک کشور مستقل، بزرگترین آرزو براى تمام ملتهاست، اما اینکه در ادبیات یک حزب، بحثى از آن به میان نمىآید بدین معنى نیست که مسئلهاى کم اهمیت است یا اینکه به آن اعتقادى ندارند؛ بلکه باید این هدف با واقعیتهاى موجود در اطراف سازگار باشد.
هنرى کسینجر در یادداشتهایش مىگوید: هر فرد کُردى هر چند صریح و خلاصه کلامش را بیان مىکند، اما نهاد هر کدامشان را بخوانى دوست دارد که «آزاد و مستقل» زندگى کند. این حقیقتى است که کسینجر و غیر او خوب مىدانند. اما چون شرایط و موقعیت با آن موافق نیست و واقعیتهاى سیاسى امروز اجازه چنین چیزى را نمىدهند، لذا از آن بحثى به میان نمىآید. در این شرایط باید تلاشها در جهت واقعیتهاى موجود باشد. ]باید فعلاً به خاطر عدم تطبیق با واقعیتهاى خارجى از فکر و اندیشه استقلال صرفنظر کرد.[
کردستان را در حالى میان این چهار کشور ]ایران، عراق، ترکیه و سوریه[ تقسیم نمودهاند که هیچ کدامشان نمىخواستند به خاطر آن با هم بجنگند؛ بلکه تقسیم کردن کردستان در نتیجه تصمیمگیرى قدرتهاى بزرگ وقت صورت گرفت. اگر دقت کنیم مىبینیم که ابرقدرتهاى موجود هم به ملت کُرد اجازه استقلال نخواهند داد؛ چون فکر مىکنند که منافعشان به خطر خواهد افتاد. تا زمانى که استقلال ملت کُرد در جهت حفظ منافع قدرتهاى بزرگ نباشد از آن پشتیبانى نخواهند کرد، امروز از بین رفتن مرز کشورهاى منطقه مسئله اصلى نیست؛ بلکه این تغییر مرزهاباعث به خطر افتادن منافع ابرقدرتها خواهد شد. به همین دلیل این مرزها را تغییر نمىدهند و ما را مقید و زیردست این کشورها نگه داشتهاند.
به همین علت اگر ادبیات رسمى بریتانیا، فرانسه و آمریکا را بررسى کنیم متوجه مىشویم در تمام اسناد و مدارک مربوط به کُردها هیچ وقت نمىنویسند «کردستان» و بر کیان و هستى آن انگشت نمىنهند. شاید در تصریحى خارجى چنین چیزى را بگویند، اما هرگز به مسئله یک بعد سیاسى جغرافیایى نمىدهند.
یعنى اگر به همه تصریحات رسمى که مسؤولان کشورهاى نامبرده و (UN) داشتهاند توجه کنى هیچ وقت نمىگویند: کردستان بلکه مىگویند: «اداره محلى شمال عراق» (North of IRAQ) به حدى حساسند که تنها یک بار در هیچ کدام از اسناد و مدارکشان حتى به اشتباه هم چنین نامى (کردستان) را بیان نکردهاند. مدتى قبل بیل کلینتون درباره وضعیت عراق گزارشى به کنگره آمریکا تقدیم کرد. هر جا که بحث از کردستان بوده با واژه (شمال عراق) (North of IRAQ) بیان شده و این بدان معناست که ابرقدرتهاى موجود موافق استقلال کردستان نیستند.
براى درک بیشتر موضوع، باید خود معنى واژههاى انگلیسى را بدانیم؛ زیرا بیشتر مواقع افراد مترجم، در ترجمه متونبیگانه، خود کلمات «کردستان» و «حق تعیین سرنوشت» را به کار بردهاند. نه اینکه شخص بیگانه این کلمات را به کار برده باشد. اصطلاحات آنها خیلى دقیق است و در به کار بردن واژهها اهداف مخصوصى را دنبال مىکنند. هم اکنون اسرائیل و اعراب درباره کلمه (The) آراء متضادى دارند و تا به حال به نتیجه نرسیدهاند. مثال دیگر ذکر مىکنم: هنگامى که محدوده امن ]پرواز ممنوع[ در بالاى مدار ۳۶ درجه تشکیل شد، تمام نظرات و عقاید بر این بودند که این حرکتى است به سوى تشکیل کیان و هستى کُرد. این تصمیم در نیسان ۱۹۹۱ م صورت گرفته شد. در حالى که در تموز سال ۱۹۹۱ داگلاس هوک وزیر امور خارجه بریتانیا در تصریحى رسمى درباره مسئله کُرد گفت :
The Britsh Govermment has Long supported and will continue to support the ligitimate rights of kurdish people to self expreesion withen existing inter national bounderies
به کلمه (kurdish people) توجه کنید. آمریکاییها و بریتانیاییها همیشه بر این کلمه تأکید مىکنند. به معنى ساکنین یا مردم. این بدین معنا نیست که به آنها خاک ]سرزمین[ داده شود. اگر کلمه (kurdistan) به کار مىرفت بیان کننده آن معنى بود. لذا آنها هرگز نمىگویند: (kurdish Nation) زیرا (Nation) ملت است. وقتى هم که تبدیل به ملت شد، باید در (UN) داراى کرسى بوده و دولت داشته باشد و مانند سایر ملتهاى دیگر دنیا، در سازمان ملل (United Nation) شرکت کند. آنها تا به امروز ما را به عنوان یک ملت (Nation) نشناختهاند.
(self expreesion) نیز مسئلهاى دیگر است که بر آن تأکید مىکنند؛ زیرا (to self expreesion) به معنى (تعبیر الذاتى)، احساس درونى را ابراز کردن است. یعنى ملت کُرد مىتواند احساس درونى خود را ابراز کند که خواهان چیست!
این نیز بازى دیگرى است با شیوه بیان مبهمى که شاید بعضى از مردم چنین فکر کنند که: به معنى «حق تعیین سرنوشت خود» آمده است. در اصل تعبیر بالا از حکم ذاتى «خودمختارى» بالاتر نمىرود.آنهااگرخواستارحق تعیین سرنوشت براى ملتى باشند مىگویند: (Self_Determination) و امروزه این شیوه بیان را براى (صحراى غربى مغرب) به کار مىبرند. براى جلوگیرى از اختلاط معنى این دو کلمه داگلاس هوک براى چارچوب و توجیه گفتههایش تعبیر دیگرى به کار مىبرد و مىگوید (within existing inter national bounderies)
یعنى همراه با حفظ مرزهاى بینالمللى فعلى. تا به یکباره تمام تصورات قبلى را از بین ببرد. واقعیت این است.
نحوه برخورد بریتانیا با مسئله کردستان تأثیر گرفته از این نکته است که قبلاً کردستان جزء مستعمراتش خودش بوده است، همچنانکه در نشست و تعامل اعراب ـ اسرائیل، فرانسه شرکت مىکند و حق رأى و نظر دارد.
همان قدرتهایى که «کردستان» را در گذشته تقسیم کردند، امروز نیز از استقلال کردستان جلوگیرى مىکنند. لذا اگر در این شرایط شعار استقلال سر دهیم نه وضعیت خود را درک کردهایم و نه واقعیتهاى خارجى را.
* مجرى: پس از این سرگذشت تاریخى، به نظر شما چه عامل و راهکارهایى براى رسیدن ما به اهداف ملى و حل مشکلات ما وجود دارد؟
* استاد عبدالرحمن صدیق: فکر مىکنم عبرت گرفتن از آزمونهاى موفق اطرافمان بد نباشد. این کشورهاى موفق و پیروز هم مانند ما از اختلافات داخلى به دور نیستند. احزاب و افکار مختلفى دارند. اما عاملى که موجب موفقیت آنان شده است این است که براى خنثى کردن هدف و تلاش همدیگر کوشش نمىکنند؛ زیرا همه آنها بر اصول مشترکى اتفاق نظر دارند. استراتژیى که همه ما، صرفنظر از نظرات و دیدگاههاى خود بر آن اتفاق نظر داشته باشیم چیست؟ لازم است که حداقل در حیطه سیاسى آن را تأمین کنیم. در حالى که نقاط مشترک فراوانى داریم از تفصیل امور ]که موجب دورى و تفرقه خواهد شد[ خوددارى کنیم تا بتوانیم با دیدگاههاى مختلف به توافق برسیم. معتقدیم تا وقتى تمام جریانات و اندیشههاى مهم گوناگون موجود در جامعه کردستان در محیطى آرام و به دور از تشنج و غوغا با هم به گفتگو ننشینند و بر اصول اولیه و اساسى توافق ننمایند عاملى که باعث پیوند و اتحاد است به وجود نخواهد آمد.[۱۶]
اصول اولیه نیز همان موضوعاتى هستند که از جامعه کردستان منشأ گرفتهاند؛ نه اینکه هر کسى به دلخواه خود موضوعى را «اصل و اساس» بداند. با نگاهى به جامعه کردستان در مىیابیم که مردم کُرد در هر چهار بخش کردستان بر چند موضوع اتفاق دارند:
۱ـ کردستانى بودن: امروز ما کُردها که در کردستان با چند اقلیت دیگر مشترکاًدر این سرزمین زندگى مىکنیم، همه کردستانى هستیم و این جزء اصول ثابت و لایتغیر است و لازم است که تمام جریانات و اندیشههاى مطرح در جامعه، بر آن متفق باشند. پس اولین و اساسىترین اصل «کردستانى بودن» است.
۲ـ مسلمان بودن: از اصول مشترک و دائمى دیگرى که در جامعه کردستان اکثریت ملت کُرد بر آن اتفاق نظر دارند مسلمان بودن است؛ یعنى، اکثریت این دین را قبول دارند و معتقد به آن هستند و به همین علت هم هنگام روى دادن مصیبتهاى بزرگ و حل آنها به آن پناه مىبرند. این دو نکته «کردستانى بودن + مسلمان بودن» دو مسئله مهم و اساسى هستند که باید به عنوان اصول مشترک مورد توجه قرار بگیرند و نسبت به آنها اتفاقنظر داشته باشیم و به جز این دو اصل مسائل گسترده دیگرى را فعلاً مسکوت بگذاریم.
در کشورى مانند آمریکا وقتى رئیس جمهور تصدى امور را عهدهدار مىشود مجموعهاى اصول ثابت و لایتغیر دارند که هیچ رئیس جمهورى قادر به تعویض و نادیده گرفتن آنها نیست. اگر ما نیز چنین باشیم به هنگام اختلافات و کشمکشهایمان نیز این اصول ثابت و اولیه باقى خواهند ماند.
۳ـ مدنى و معاصر بودن: معاصر بودن با تمام نتایجى که تکنولوژى جدید به ارمغان آورده است.
۴ـ صلحطلبى: صلحطلبى را به عنوان یک اصل مهم و مشترک دیگر مىتوان جزء اصول و استراتژى مشترک محسوب کرد و هرگز از آن سرپیچى ننماییم.
بر اساس این اصل در رفع و حل منازعات و مشکلات نباید از مسیر صلح و آشتى خارج شد و نباید تلاش نماییم که از طریق جنگ و خونریزى مشکلات را حل کنیم؛ چون تجارب تلخ آزمونهاى چند ساله ملتمان ]به عنوان نمونه جنگهاى داخلى بین احزاب «براکوژى» [این حقیقت را ثابت کرده است که تنها راه حل مسائل و مشکلات «صلح و آرامش» است.
به نظر من اتفاق بر این اصول چهارگانه ما را به مرحلهاى خواهد رساند که بتوانیم تمدنى کُردى بنا نهیم؛ چون تمدن با روى هم قرار دادن یافتههاى مادى و معنوى ملى ایجاد مىشود. اگر چنین نکنیم همانند سنگ «سزیف» خواهیم بود که آن را با تلاش بالا برده و بعد به سوى پایین رهایش مىکنیم.
اگر با هم به گفتگو بنشینیم، دیگران نیز مىتوانند اصول دیگرى را به این اصول چهارگانه اضافه کنند و بدین گونه مشترکات بیشترى خواهیم داشت.
* مجرى: با تشکر از جنابعالى، اگر نظر دیگرى دارید بیان بفرمایید.
* استاد عبدالرحمن صدیق: در گذار چگونگى پیشبرد مسئله کُرد دوست دارم که تمام جریانات و افکار و اندیشهها نظراتشان را اعلام نمایند. با هم به گفتگو بنشینیم و با جمعبندى این نظرات و اندیشهها به مجموعهاى از نکات برسیم که خیر و منفعت مسئله کُرد در آن وجود داشته باشد.
———————————
منبع : اســـــلـــــام و مـــلـــیـــت/ نـویـسنـده : عبدالرحمان صدیق / تــرجـمـه: کیومرث یوسفى / تهیه و تنظـیم: به کر حهمه صدیق عارف
* * *
* ترجمه آیات از تفسیر نور، دکتر خرمدل، مصطفى، چاپ اول، نشر احسان.
* مطالبى که بین ] [ آمده است جزو متن اصلى نیست.
* در ترجمه، همراه با حفظ امانت، نسبت به بعضى مطالب تقدم و تأخر قائل شدهام.
* تمامى پىنوشتها از مترجم است.
[۱] ـ مورخین معتبر عرب معتقدند که «اکراد» پس از فتح حلوان و تکریتبه وسیله مسلمانان در شانزدهمین سال هجرت با اسلام آشنایى پیدا کردند.امالازم است این هم دانسته شود که پیش از این تاریخ هم روابطى بوده استچنانکه مرحوم آلوسى، محمود افندى در تفسیر روح المعانى درباره اصحابگرامى پیغمبر اسلام ۶ از «حابان یا کابان الکردى و میمون کردى صحبتمىکند و مىنویسد لقب میمون ابى بصیر بوده است و حتى در این کتاب هم ازکتاب کمیاب الاصابه فى تمییز الصحابه نوشته حافظ ابن حجر، شاهدمىآورد. همین کتاب است که راجع به عقد و نکاح و بعضى مسائل دیگراحادیثى از کابان الکردى نقل مىکند و احتمال دارد عده دیگرى هم ازصحابه کرام، کرد بوده باشند. تحقیقى تاریخى درباره کرد و کردستان،پروفسور محمد امین زکى، ترجمه حبیبالله تابانى، چاپ دوم، ۱۳۷۸،انتشارات آیدین، ص ۱۰۳.
[۲] ـ به کار بردن لقبهاى «امیرالمؤمنین» و «خلیفه» براى ملوک پس از پنج خلیفهراشد؛ یعنى، ابوبکر و عمر و عثمان و على از سابقین اولین و حسنبن على ازمتبعین به احسانy جائز نمىباشد. البته این حصر به معنى نفى صلاحیت ازهمه ملوک پس از خلافت نیست؛ زیرا ـ مثلاً ـ به عمربن عبدالعزیز تنها از آنجهت خلیفه گفته نمىشود که شیوه روى کار آمدنش مغایر با شیوه روى کارآمدن خلفاى راشدین یعنى انتخاب از سوى اولى الامر بود وگرنه از لحاظسیرت با ایشان فرقى نداشت.
[۳] ـ دولت ایوبى: سلطان صلاحالدین ایوبى در سال ۵۶۷ ه . ق سلسله فاطمىرا منقرض کرد و جد پادشاهان ایوبى شاذى «شادى» پسر مروان است از آبادى«دوین» ـ از مناطق آذربایجان شمالى در جانب آران که امروز از مناطقآذربایجان شوروى است ـ و از قبیله معروفى از اکراد «روادى» از تیره«هذبانى». روحانى بابامردوخ، تاریخ مشاهیر کرد، بخش دوم، ج سوم،سروش، ۱۳۷۱، ص ۱۵۸، ۱۵۷.
[۴] ـ کمک به ترکیه در دستگیرى «عبدالله اوجالان» در نایروبى پایتخت کنیا،۱۶ فوریه ۱۹۹۸.
[۵] ـ اخاهم: برادرشان، مراد اخوت در جنس است. در میان عربها رسم است کهخطاب به هم مىگویند: یا أخا العرب.
[۶] ـ برادرى نژادى: (وَ إلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودآ) (اعراف / ۶۵) (وَ إلَى ثمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحآ) (اعراف / ۷۳) برادرى ایمانى: (إنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إخْوَهٌ) (حجرات / ۱۰) برادرى انسانى: (یَا أَیُّهَاالنَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِى خَلَقَکُمْ مِّنْ نَّفْسٍ وَاحِدَهٍ وَ خَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیرآ وَ نِسَاءً وَاتَّقوااللهَ آلَّذِى تَسَاءَلُونَ بِهِ وَ الأرْحَامَ إِنَّ اللهَ کَانَعَلَیْکُمْ رَقِیبآ) (نساء / ۱) (یَا أَیُّهَاالنَّاسُ إنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِّنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوبآ وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّأَکْرَمَکُمْ عِنْدَاللهِ أَتْقَاکُمْ إنَّ اللهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ) (حجرات / ۱۳)
[۷] ـ فرهنگ عبارت است از ارزشهایى که اعضاى یک گروه معین دارند،هنجارهایى که از آن پیروى مىکنند و کالاهاى مادى که تولید مىکنند. ارزشها،آرمانهاى انتزاعى هستند، حال آنکه هنجارها اصول و قواعد معین هستند که ازمردم انتظار مىرود آنها را رعایت کنند. هنجارها نشاندهنده «بایدها» و «نبایدها»در زندگى اجتماعى هستند… فرهنگ به مجموعه شیوه زندگى اعضاى یک جامعهاطلاق مىشود. چگونگى لباس پوشیدن آنها، رسمهاى ازدواج و زندگىخانوادگى، الگوهاى کارشان، مراسم مذهبى و سرگرمیهاى اوقات فراغت همه رادر بر مىگیرد. همچنین شامل کالاهایى مىشود که تولید مىکنند و براى آنها مهماست. مانند: تیر و کمان، خیش کارخانه و ماشین و کامپیوتر، کتاب و مسکن. آنتونى گیدنز، جامعهشناسى. ترجمه منوچهر صبورى. نشر نى، چاپ ۱۳۷۷،صفحه ۳۶.
[۸] ـ در ابواب معاملات و سیاست، نقش کتاب و سنت و علم فقه نقش تنظیم وجهت دادن بوده نه نقش تأسیس. اسلام هرگاه این فکر را ترویج مىکردکه مردم باید شیوههاى زندگى کردن را از کتاب و سنت و فقه به دستآورندهرگزنمىتوانست از جزیره العرب بیرون برود. راز گسترش سریع(منظورگسترش اعتقاد و آیین اسلام در میان مردم جوامع مختلف است نهگسترش سیاسى جامعه اسلامى) آیین اسلام همین بود که شیوههاى گوناگونزندگى انسانى را که در جوامع مختلف وجود داشت به رسمیت شناخت و درصدد از میان برداشتن آنها برنیامد و در آنها فقط تا آن اندازه دخالت کرد کهموجب همسویى آنها با سلوک دینى و اخلاق اسلامى شد… به نظر قرآناستعداد و موفقیت انسان براى کشف شیوههاى زندگى یکى از آیات تدبیر وعنایت الهى در جهان است.قرآن، انسان را جانشین روى زمین، آباد کننده آن، استخدام کننده جانداراندیگر و به وجود آورنده تمدن و فرهنگ شناخته است. قرآن با این شناسایى درواقع این مطلب را اعلام کرده که هدایت الهى تنها از طریق انبیاء به انساننمىرسد؛ بلکه راهیابیهاى نوع انسان براى کشف شیوههاى زندگى نیز خود،هدایت الهى است. کرامت انسان در قرآن تنها به این علت نیست که در او استعداد «خدا آگاهى»هست. اینکه او مىتواند «بر و بحر» را بپیماید و خشکى و دریا را مسخر خودسازد نیز از جمله نشانههاى کرامت او در نزد خداوند است. (وَ لَقدْ کَرَّمْنَا بَنِى آدَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً) (اسراء / ۷۰) قرآن انسان چند بعدى و جامع میان دین و تمدن را مورد مکرمت مىداند و نهانسان یک بعدى و منهاى تمدن را. قرآن به کسانى که زندگى متمدنانه را نفىمىکنند و آدمى را از جامعیت مىاندازند نهیب مىزند که چرا نعمتها و طیباتخدا را بر انسان حرام مىکنید؟ (قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَهَ اللهِ الَّتِى أخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قلْ هِىَ لِلَّذِینَآمَنُوافِى الْحَیَاهِ الدُّنْیَا خَالِصَهً یَوْمَ الْقِیَامَهِ کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ)(اعراف / ۳۲)چرا انسان را مثله مىکنید؟ خلاصه اینکه قرآن، خود قبلاً اعلام کرده بود که نیامده تا بر فرهنگ و تمدنانسان خط سرخ بطلان بکشد بلکه آمده تا به آنچه هست، جهت نوینى در مسیرتوحید بدهد. در سدههاى آغازین اسلام عدهاى قشرى و تحجرگرا پیدا شدندکه با نفى معارف و میراث انسانیت گفتند تمامى اساسها و شیوههاى زندگى رافقط باید از ظواهر کتاب و سنت به دست آورد، ولى مسلمانان مقهور اینکوتهاندیشى نگشتند و جاى عقل و علوم و معارف انسان در میان مسلمانانمحفوظ ماند، اگر چنین نشده بود امروز از فرهنگ و تمدن اسلامى خبرى نبود. (مجتهد شبسترى، محمد، هرمنوتیک، کتاب و سنت، انتشارات طرح نو، چاپاول، ۱۳۷۵، ص ۵۷و۵۶.)
[۹] ـ یک نوع پارچه کشدار خارجى جهت دوختن دامن و ماکسى و… یک نوع جامه چیندار که مخصوص مردان است. براى توضیح بیشتر به فرهنگانگلیسى کلمه Kilt مراجعه شود. «دامن مردانه»
[۱۰] ـ اسلام نه تنها اجازه داده است بلکه از مسلمانان مىخواهد که قیافهاش زیباو ظاهرش تمیز و خوش قیافه باشد، از لباس و وسایل زینتى که خداوند دراختیارش قرار داده استفاده کند و هدف از لباس در نظر اسلام دو چیز است: یکى ستر عورت و دیگرى زینت و زیبایى، به خاطر این است که خداوند متعالبر بنى آدم منت مىنهد که از روى حکمت خود، لباس عادى و زینتى را دراختیار آنان قرار داده است و مىفرماید :(یَا بَنِى آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاسآ یُوَارِى سَوْاتِکُمْ وَ رِیشآ وَ لِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِکَخَیْرٌ) (اعراف / ۲۶) «اى فرزندان آدم، لباسى براى شما فرستادیم که اندامشما و عورت شما را مىپوشاند و مایه زینت و زیبایى شماست.»پس معلوم شد، هدف از پوشیدن لباس، ستر عورت و زینت است. کسى که دراین دو امر افراط نماید و از حد تجاوز کند، از راه اسلام به سوى شیطان انحرافپیدا کرده است، به خاطر اهمیت این موضوع است که خداوند متعال بعد از اینآیه در آیههاى ۲۷ و ۳۱ سوره اعراف نیز بنى آدم را مورد خطاب قرارمىدهد و انسان را از عواقب سوء بد لباسى و بى حجابى و ترک این زینت کهخواسته شیطان است برحذر مىدارد، مىفرماید: (یَا بَنِى آدَمَ لاَ یَقْتَنِنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِّنْ الْجَنَّهِ یَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَالِیُرِیَهُمَا سَوْآتِهِمَا) (اعراف / ۲۷) «اى فرزندان آدم، شیطان شما را فریب ندهد، همانگونه که پدر و مادر شما رااز بهشت بیرون کرد و لباسشان را از تنشان بیرون آورد تا عورتشان را به آناننشان دهد.» و مىفرماید: (یَا بَنِى آدَمَ خُذُوا زِینَتکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ کُلُوا وَاشْرَبُوا وَ لاَتُسْرِفُوا) (اعراف / ۳۱) «اى فرزندان آدم: زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود ببرید، وبخورید و بیاشامید و اسراف نکنید.» اسلام بر هر مسلمانى، واجب کرده است تا عورتش را که فطرت پاک از کشفآن شرم دارد بپوشاند تا انسان از حیوان که فاقد پوشش است جدا شود به خاطراینکه ستر عورت به صورت عادت دائمى و اخلاق در آید. اسلام به مسلماناندستور مىدهد حتى در حال خلوت و انفرادى و دور از چشم مردم هم سترعورت را حفظ نماید. حدیث: «گفتم اى رسولخدا چه وقتى رعایت ستر عورت بکنیم و چه وقت نکنیم؟پیغمبر۶ فرمود: عورتت را باید بپوشانید مگر پیش زنان و همسرانتان.»گفتم اى رسول خدا هنگامى که مردم با هم اختلاف دارند مانند سفر و غیره چه بایدکرد؟ پیغمبر فرمود: «اگر برایت ممکن شد که هیچ کس عورت شما را نبیند باید آنرا نبیند.» گفتم اى رسول خدا اگر ما در خلوت و تنها بودیم چه؟ فرمود :«خداوند تبارک و تعالى شایستهتر است که از او شرم شود.» (قرضاوى، یوسف،حلال و حرام در اسلام، ترجمه حسنزاده، چاپ ۷۱، ص ۱۲۰، ۱۱۹.)
[۱۱] ـ بر والدین واجب است که بهترین و زیباترین نامها را بر فرزندان خویشبگذارند، پیامبر گرامى ما در این باره مسلمانان را تشویق نموده و به انجام آنامر فرمودهاند. پیامبر خدا ۶ در این باره فرمودهاند: «إنکم تدعون یوم القیامه بأسمائکم و بأسماء آبائکم فأحسِنوا أسماءکم» «روز قیامت شما را با نامهاى خود و پدرانتان صدا مىزنند، پس نامهاى نیکبرگزینید.» روایت از ابوداود، حدیث حسن و در صحیح مسلم از ابن عمر ۲ آمده است که گفت: رسول خدا فرمود: «إن أحب اسمائکم الى الله عز و جل عبدالله و عبدالرحمن» «محبوبترین نامهایتان نزد خداى عز و جل عبدالله و عبدالرحمن است. بر والدین نیز واجب است که از گذاشتن نامهاى زشت که کرامت و احترامفرزندشان را خدشهدار مىکند و باعث استهزاء مىشود، بپرهیزند. (ناصح علوان عبدالله، چگونه فرزندان خود را تربیت کنیم، ترجمه عبداللهاحمدى، نشر احسان، چاپ اول، ۱۳۷۳، ج ۱، ص ۷۶.)
[۱۲] ـ اخیرآ بخش فلسفه و اخلاق یونسکو در صدد تهیه سندى جامع در باباخلاق جهانى بود. آنها کوشیده بودند که یک یا چند اصل را پیدا کنند که درهمه ادیان و فرهنگها بوده و حقیقتآ عام، جهانى و فرا تاریخى باشد. آنان دواصل را پیدا کرده بودند. اول آنکه: انسان هدف است نه وسیله (که عین سخنکانت است) و دومى اینکه: آنچه بر نفس خویش نپسندى نیز بر نفس دیگرى مپسند (سعدى) که این خود یک تعریف حداقلى از عدالت است. آنچه براى خود نمىخواهىبراى دیگران مخواه. به تعبیر دیگر همانطور که خودت را هدف مىدانى و ازابزار شدن مىپرهیزى، دیگران را هم مثل خودت هدف بدان و سعى کنسیستمى پدید بیاورى که در آن همه هدف باشند. ]این اصل [مىتواند محوریک سیستم قانونگذارى و اخلاقى بسیار قوى و استوار قرار گیرد. صص ۱۰ ـ ۴(سروش عبدالکریم، آزادى عادلانه، (سخنرانى لندن ۷ / ۸ / ۷۷) کیان، سالدهم، شماره ۵۱، فروردین و اردیبهشت ۷۹.)
[۱۳] ـ نباید براى احزاب کُردى در کردستان عراق تعریف غیر اسلامى ارائه داد؛چون ترکیب اصلى این احزاب را مردم مسلمان کُرد تشکیل مىدهند و هیچ کداماز رهبران احزاب کُردى هم علیه اسلام اقداماتى صورت ندادهاند و اکثرآ ازخانوادههاى بنام مذهبى کُرد بوده و مورد احترام مردم مىباشند. (صلاحالدینمحمد بهاءالدین، روزنامه آشتى، شماره ۳، ص ۳، ۲۲ فروردین ۸۳.)
[۱۴] ـ Sykes-Picot در فاصله ۹ ـ ۱۶/ ۵ / ۱۹۱۶ حاصل گفتگوى مارکسایکس نماینده انگلیس و جورج پیکو نماینده فرانسه و مشورت با سازانوفنماینده روسیه بود. بر اساس این پیمان کردستان را تقسیم کردند.
[۱۵] ـ Autonomy (اتونومى) خودمختارى گاه به معناى استقلال محدود و محلى Atuonomy جوامع واقلیتهاى دینى و نژادى و غیره در داخل یک کشور یا یک ملت یا یک کشورامپراطورى نیز به کار مىرود. (آشورى، داریوش، فرهنگ سیاسى، انتشارات مروارید، چاپ پانزدهم،۱۳۵۷، ص ۸۵.)
[۱۶] ـ … هر یک از قضایاى کلى و مهم جزو نقاط مشترکند، اما مسائل جزئىهمیشه زمینه اختلاف هستند؛ بنابراین توجه به قضایاى مهم و کلى باعث توحیدکلمه و جمع شدن صفها مىگردد و به دنبال مسائل اختلافى افتادن باعثبرانگیختن تفرقه و اختلاف مىشود. (دکتر قرضاوى، یوسف، بیدارى اسلامىو فرهنگ اختلاف، ترجمه عمر قادرى، چاپ دوم، ۱۳۸۰، ص ۲۵۴.)
مقالات مرتبط: اسلام و حفظ ارزشهاى ملی و ارتباط ارگانیک اسلام و ملیت