اختلاف از دیدگاه علما اسلامی و آداب اختلاف
اختلاف از دیدگاه علما اسلامی و آداب اختلاف
نویسنده : علامه شیخ عبدالله بن بیه / مترجم: عبدالظاهر سلطانی
حافظ ابن رجب میگوید: آن گاه که اختلافات مردم در مسائل دینی زیاد شده و پراکندگیشان گسترش مییابد به همان نسبت کینه و دشمنیشان نیز فزونی میگیرد و هر کدام میپندارند که برای خدا با دیگران دشمنی و کینه دارد، در عین حال که ممکن است معذور هم باشد و ممکن نباشد و پیرو هوس خود باشد چون در شناخت واقعیت کوتاهی کرده است. بسیاری از این درگیریها به سبب پیروی از کسی است که هوادارانش میپندارند تنها او حق میگوید، این گمان گاهی اشتباه و گاهی درست است و گاهی هوس، خواهش یا عادت عامل و زمینه ساز کژی است که همهی اینها ادعای دشمنی به خاطر خدا را خدشه دار میکند. پس باید مسلمان مواظب خودش باشد و در این موضوع بسیاراحتیاط کند و در آنچه تردید دارد وارد نشود تا مبادا در کینه توزی حرام افتد.
لازم به یادآوری و هشدار است که بسیاری از امامان دینی گاهی یک دیدگاه ضعیف را ارایه می دهند و به سبب اجتهادشان از خداوند پاداش می گیرند و اشتباهشان هم بخشوده میشود، اما طرفدار نظریهشان در چنین موقعیتی نخواهد بود و مؤاخذه خواهد شد، زیرا طرفداری و پیرویاش جنبه ی شخصی و گروهی دارد و اگر امام دیگری چنین نظری میداد هیچگاه آن را نمیپذیرفت، یاریاش نمی داد، موافقانش را دوست نمی داشت و با مخالفانش دشمنی نمیکرد، در عین حال که میپندارد حقیقت و نیز روش درست امامش را یاری داده است،اما این گونه +در حالی که پیرو به گمان حق او را یاری داده است ولی در اصل هدفش بالا بردن امامش و ظهور سخنانش بوده و این که رهبرش از اشتباه به دور است! این دسیسهایست که هدف فرد را در یاری رساندن حق زیر سؤال می برد. این مسائل رابدان که بسیار بزرگ است. خدا هر که را بخواهد به راه راست راه می نماید.(پایان سخنان حافظ ابن رجب که سخنانی بسیار ارزشمند است).
امام شافعی میگوید:« آیا نمی شود با هم برادر باشیم، هرچند در یک مسأله اتفاق نکرده باشیم؟!! و نیز گوید:«هرگاه با کسی مناظره کردم، گفتم خدایا! حق را بر دل و زبانش جاری ساز تا اگر حق با من بود از من پیروی کند و اگر حق با او بود من پیروش باشم».
آداب اختلاف
۱-احترام به دیدگاه مخالف، همان گونه که امام مالک نپذیرفت مردم را به پیروی از موطا مجبور سازند؛ هنگامی که خلیفهی عباسی خواست مردم را به پیروی از موطا وا دارد-کتابی که چکیده و گزینش مالک از حدیث و فقه بود-امام گفت: ای امیرالمؤمنین چنین نکن، چون هر منطقه علما و دیدگاههای فقهی خاص خود را دارد. به علت این موضع گیری بزرگوارانه و زیبای مالک در احترام به رأی مخالف و فرصت دادن به دیدگاههای دیگران خلیفه نظرش را عوض کرد.
۲- پرهیز از اهانت به مخالف. ام المؤمنین عایشه درباره ی برخی از صحابه که با آنان اختلاف داشت، فرمود: او دروغ نگفته است، ممکن است فراموش کرده یا اشتباه می کند.
۳– برخورداری از اصناف. ذهبی الگوی یک عالم باز و با انصاف است که برای دیدگاه و مذهبش تعصب ندارد. او دربارهی شیخ عبدالستار مقدسی حنبلی- رحمه الله می گوید:« افراد اندکی شاگرد او بودهاند چون مقداری تندخو و بداخلاق بوده و در سنت افراط میکرده است». و نیز گوید:« به سنت توجه ویژه داشته، آن را جمع آوری نموده با مخالفین مناظره کرده و آنان را تکفیر کرده است، او حزب گرا بوده و با اشعریها به شدت مخالف بود. او متهم شد که برای خداوند جسم قایل می شود. وی یاران حنبلی اش را از خود می راند، تندخو و بداخلاق بود در عین حال که فردی صالح و دینداری خشک بود». ذهبی این را حزب گرایی نامناسب میداند.
ذهبی خواهان انصاف است و دربارهی قاضی ابوبکر ابن العربی گوید:« قاضی ابوبکر- رحمهالله-در رابطه با استاد پدرش انصاف نداشته است، عادلانه دربارهاش سخن نگفته است و او را بسیار تحقیر کرده است. هرچند قاضی ابوبکرمقام والایی در علم دارد اما به مقام ابومحمد نمی رسد و به او نزدیک نمی شود. خدا بر هر دو رحمت فرستد و آنان را بیامرزد».
ذهبی در پایان برای مکتب ظاهری عذر تراشی کرده و می گوید:« آنچه آنان در آن تک روی کرده اند از قبیل مخالفت با اجماع ظنی است و به ندرت با اجماع قطعی مخالف کرده اند». آنان از دایره ی دین خارج نیستند. و نیز گوید:« در مجموع داوود بن علی آگاه به فقه، دانا به قرآن و حافظ روایات است. در دانش سرآمد و از گنجینه های علم است، هوشی سرشار دارد و در دین استوار است.همچنین فقیهان ظاهری کسانی اند که از دانش فراوان و ذکاوت زیاد برخوردار ژند. کمال دست نیافتنی و خداوند توفیق دهنده است». و گوید:« هر گروهی از گروه های دیگر در شگفت است.امیدواریم خداوند هرکس را از این امت بخشوده شدهکه در راه رسیدن به حق می کوشد بیاموزد.»
ابن تیمیه گوید:« ما مأمور به دادگری و انصاف هستیم، پس روا نیست که هرگاه فردی یهودی یا مسیحی، چه رسد به رافضی، سخنی حق بر زبان جاری می سازد آن را رها کنیم یا همه اش را رد نماییم».
و نیز میگوید:« چنگ زدن به جماعت و یکپارچگی از اصول دین است و جزئیات اختلافی از فروع پنهان و کوچک است، پس چگونه به خاطر حفظ فرع،اصل را خدشه دار میکنیم؟!».
۴– دوری از دشمنی، زیرا دشمنی پیروی از هوس است و در دوستی رخنه می اندازد. هر جا جدایی و دشمنی باشد به یقین سرچشمهاش هوا و هوس است، چون اختلاف اجتهادی در اصل خواستار جدایی و دشمنی نیست. شاطبی این نکته مهم را معیار سنجش امور دینی و غیر دینی دانسته است، او میگوید:« هر مسئلهای که در جامعهی اسلامی پدید آید و مردم پیرامون آن اختلاف کنند و این اختلاف در میانشان دشمنی، کینه و گسستگی بر جای نگذارد میدانیم که از مسائل اسلامی است، اما هر مسئلهای که پدید آید و به دشمنی، نفرت و تمسخر منجر گردد میدانیم که به هیچ عنوان از امور دینی نیست. این همان تفسیری است که پیامبر(ص) از آیه ی زیر برداشتهاند:« آنان که دینشان را جدا ساختند و گروه گروه شدند»( انعام/۱۵۹)، بنابراین بر هر دیندار و خردمندی است که از آن بپرهیزد… اگر مردم اختلاف کردند و از هم بریدند دلیل آن بدعتی است که به وجود آورده و هوس خویش را پرستیده اند. اسلام همواره به دوستی، مهربانی، همزیستی و همبستگی فرا می خواند، پس هر دیدگاهی که به اختلاف منجر گردد از دین بیرون است».
شیخ تقی الدین ابن تیمیه هر کس را که با موافقانش دوست است و با مخالفانش دشمن است،و مخالفان اجتهادی و دیدگاهی خود را تکفیر کرده و آنان را فاسق می خواند و جنگیدن با مخالفان را روا می داند، اهل تفرقه و درگیری می داند.
۵– همراهی با مخالف برای رسیدن به دوستی.
ابن تیمیه ترک برخی از مستحبات را باعث دوستی دانسته و می گوید:« زیرامصلحت رسیدن به دوستی در دین بزرگ تر از برخی کارهاست، همانگونه که پیامبر(ص) تغییر بنای کعبه را رها کردند، چون باقی ماندنش به همان حالت پیشین سبب نزدیکی دلها می شد».
ابن مسعود کامل خواندن نماز در مسافرت را بر سیدنا عثمان-رضی الله عنهما- ایراد گرفت اما پشت سرش نماز گزارد و گفت: درگیری ناپسند است.
۶-به مخالف گمان خیر داشته و از خوبی هایش بگوید.
امام نووی درباره ی( گروه پیروز) ( طایفه ی منصوره) می گوید:« ممکن است این گروه در میان همه ی قشرهای مؤمن پراکنده باشند؛ برخی جنگاوران شجاعند، بعضی فقیه اند، گروهی حدیث شناسند، عده ای پارسایند، پارهای امر به معروف و نهی از منکر میکنند و تعدادی هم به انواع دیگر خوبی مشغولند، لازم نیست همه در یک گروه جمع شوند، بلکه ممکن است در سرزمینها و مناطق گوناگون پراکنده باشند».
ذهبی در ( میزان الاعتدال) هنگام بیان زندگینامهی حافظ ابونعیم اصفهانی میگوید:« دیدگاه همسالان دربارهی همدیگر پذیرفتنی نیست،به ویژه اگر روشن گردد که از روی دشمنی و حسادت یا طرفداری از مذهب است جز کسی که خدا او را نگه دارد دیگران از این موضوعات نجات نمییابند. هیچ دورهای را سراغ ندارم که مردمانش از کشمکش در امان باشند جز پیامبران و صدیقان».
امام احمد گوید:« هیچ کس همانند اسحاق از پل به سوی خراسان عبور نکرده است، هر چند در پارهای از مسائل با ما مخالف است، زیرا همواره مردم با هم اختلاف نظر دارند».
۷-مخالف اجتهادی را معذور بدانیم.
ابن تیمیه دربارهی امامان مذاهب گوید: هیچ کدامشان با احادیث صحیح پیامبر(ص) عمداً مخالف نکرده است، پس باید برای آنان در ترک حدیث صحیح توجیه و عذر بیابیم. او میافزاید: همهی عذرها سه گونهاند: یک- باور نداشتن به این که پیامبر(ص) آن سخن را گفته است. دو- باور نداشتن به این که هدف حدیث فلان موضوع است. سه- اعتقاد به منسوخ بودن حکم مسأله.
ابن عبدالبر دربارهی معذور بودن مقلد در تقلید از مجتهد میگوید: علما اتفاق نظر دارند که عموم مردم باید از علما تقلید کنند.( جامع بیان العلم و فضله)
ابن تیمیه میگوید: جمهور معتقدند که فرد ناتوان از استدلال میتواند از عالم تقلید کند.
ابن قیم گوید: فرد عامی مذهب ندارد، زیرا کسی مذهب دارد که نوعی نظر و استدلال داشته باشد.
۸– اختلاف عالمان طبیعی است. مسائل اختلافی و اجتهادی قابل انکار نیست.
ابن قیم میگوید: هنگامی که در یک مسائل آیه، حدیث یا اجتماعی نباشد و قابل اجتهاد باشد، نباید به مجتهد یا مقلدی که به آن عمل کردها ایراد گرفت.
عزبن عبدالسلام گوید: کسی که مرتکب کاری شودکه در حرام بودنش اختلاف است و او آن را حلال میداند نباید به او ایراد گرفت مگر اینکه دلایلش ضعیف باشد.
امامالحرمین گفته است: مجتهد نباید در مسائل اختلافی به مجتهد دیگر تاخته و یا او را نکوهش کند زیرا به نظر ما هر مجتهدی در فروع به راه صواب است. و هر کس که معتقد است تنها یک مجتهد بر صواب است باز هم به نظرش آن مجتهد نامعین است، پس طبق هر دو دیدگاه نباید یک مجتهد، مجتهدان دیگر را نکوهش کند.
بر امام مالک- رحمهالله- بسیار سنگین بود که یک مفتی در مسائل اختلافی بگوید: این حرام است، بلکه باید بگوید: من آن را ناپسند میدانم.
ابن رشد در ( البیان و التحصیل) گوید: مالک گفته است: فتوا دادن برای مردم این گونه نیست که گفته شود این حلال است و آن حرام، بلکه گفته میشود من آن را نمیپسندم یا من چنین کاری نمیکنم. در گذشته مردم به این بسنده کرده و خشنود میشدند و میگفتند ما این را زشت میدانیم، یا باید از این پرهیز کرد، امانمیگفتند این حلال است، این حرام است. و گوید این برایم جالب است که در مناطق ما نیز رواج دارد.
محمدبن رشد گوید: جملهی ( فتوا دادن برای مردم این گونه نیست که گفته شود این حلال و آن حرام است) بدین معناست: آنچه به نظر مجتهد میرسد که حلال یا حرام است، زیرا ممکن است عالمان مجتهد دیگر با او هم نظر نباشند. هرگاه مجتهد دربارهی یک مسألهی اجتهادی بگوید این حلال یا حرام است، شنونده گمان میبرد که همگان آن را حلال یا حرام میدانند، پس باید مجتهد در ادامه ی حکم بگوید: این نزد من حلال یا حرام است. این بر اساس دیدگاهی است که معتقد است هر مجتهدی به خاطر اجتهادش نزد خداوند به راه صواب و بر حق است.اما طبق دیدگاه کسی که معتقد است حق یکی است و مجتهد گاهی به آن میرسد و گاهی نمیرسد، درست نیست که به هیچ عنوان یک مجتهد در مسائل اجتهادی بگوید این حلال است و آن حرام است، چون نمیتوان بگوید حتماً راهش درست است، شاید نزد خداوند حق با کس دیگری باشد، شایسته است بگوید: در آنچه خداوند مرا مأمور کرده و مسئولیت دارم فتوا میدهم که این به نظرم مباح یا آن ممنوع است. اگر میداند که پرسشگر به چیزی پایینتر از این بسنده میکند شایسته است بگوید: این را نمیپسندم یا من چنین کاری نمیکنم. تا بدین گونه مسائل را حلال و مباح نشمارده باشد. مجتهد میتواند به همین مقدار اکتفا کند و بالله التوفیق.
—————————–
کتاب:صنعت فتوا و احکام اقلیتها / مؤلف: علامه شیخ عبدالله بن بیه / مترجم: عبدالظاهر سلطانی