آثار روانی مشخص بودن زمان مرگ و انکار حقیقت مرگ
آثار روانی مشخص بودن زمان مرگ و انکار حقیقت مرگ
نویسنده: دکتر محمد کمال الشریف/ مترجم: عبدالرحمن زمانپور
مرگ یکی از علل نگرانی شدید روانی در انسان به شمار میرود. چون مرگ خواب را از چشمان بشریت ربوده و لرزه بر تن آنان انداخته است؛ برای این که هیچ عاقلی روی کرۀ زمین وجود ندارد که در مورد این که روزی خواهد مرد کمترین شکی داشته باشد.
این از جهت عقلی وبد، ولی از جهت احساسات، انسان معمولاً این حقیقت را نادیده میگیرد و خود را از آن به غفلت میزند، بنابراین به گونهای زندگی میکند که انگار هیچ وقت نخواهد مرد، از این رو در حالت انکار روانی حقیقت مرگ به سر میبرد، رفتار او به گونهای است که گویی مرگ حق است ولی وضعیت او وضعیتش خاص است.
انکار روانی یا خود را به غفلت زدن یکی از روشهای انسان برای رهایی از اضطرابی است که ناشی از رویارویی با حقایقی است که ممکن نیست آن را تغییر داد و نمیتوان آن را از خود دور داشت.
چنین کاری در حقیقت سر در شن فروبردن است، (با این کار) اگر در رهایی یافتن از دشمن موفق نباشد، در دور ساختنشان از درک و حواس خود تا زمانی که رویدادی (غیرمترقبه) رخ دهد، موفق خواهد بود.
خداوند به سبب حکمتی بزرگ مدت عمر هر کس را پوشیده نگه داشته است، چون اگر انسان از میزان عمر خود آگاهی داشت امید خود را (به زندگی) از دست میداد و ناامیدی به سراغش میآمد، زیرا انسان سالم هر چند عمری طولانی کند باز هم امید دارد که بیشتر زندگی کند و به خاطر آینده برنامهریزی و تلاش میکند.
پیامبر (ص) فرموده است: «لا یزال قلب الکبیر شاباً فی اثنتین: فی حب الدنیا و طول الامل» «پیوسته قلب بزرگسال در دو مورد جوان باقی میماند: دوست داشتن دنیا و آرزوی طولانی.»
همچنین فرموده است: (یکبر ابن آدم، و یکبر معه اثنان: حب المال، و طول العمر» « فرزند آدم بزرگ میشود و دو چیز به همراه او بزرگ میشود (رشد میکند): مالدوستی و طول عمر.»
اگر ما از مقدار عمر خویش خبر داشتیم قطعا بیشترمان از انجام کار نیک خودداری میکردیم، و بیشتر مردم از هواهای نفسانیشان پیروی میکردند و توبه را به سال پایانی عمر یا ماه آخر میانداختند.
از جهتی نیز غیرمؤمن گمان میکند که انسان بر اثر امور ناگهانی میمیرد و سلامت جسمی ضامن ادامهی زندگی اوست، بنابراین همیشه در ترس و دلنگرانی به سر میبرد، چون هر لحظه ممکن است به دردی دچار شود که روزانه او را چند گام به مرگ نزدیک کند و یا شاید در حادثهی غیرمنتظرهای جان خود را از دست بدهد، لذا نه تندرستی و نه از جوانی هیچ کدام ضامن زنده مانده انسان نیستند، چون درصد مرگومیر جوانان و حتی کودکان بسیار زیاد است!
به موجب این، غیر مؤمن تا زمانی که به این باور نرسد که مدت عمر از جانب خدا تعیین و مشخص شده است در ترس و اضطراب از مرگ به سرخواهد برد.
شاعر عرب جاهلی به سبب این اعتقادش که مرگ به طور ناگهانی دامن انسانهای تیرهبخت را میگیرد گفته است:
رأیت المنایا خبط عشواء من تصب تمته و من تخطئ یعمر فیهرم
«مرگ را دیدم که چون شتر شبکوری با هرکس برخرود کند او را درو کند و هرکس از تیغ آن در امان بماند عمری طولانی کند و به پیری رسد.»
ولی مؤمن میداند که مساله این چنین نیست، بلکه خداوند مدت عمر هر انسانی را آن هنگامی که به شکل جنین در شکم مادرش است تعیین نموده و خداوند قادر ضمانت کرده است که هر کدام از ما تا زمانی که مرگش فرا نرسیده است زندگی کند، خداوند متعال فرموده است:
«وَلِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَهً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ » (اعراف/۳۴) (و برای هر امتی اجلی است؛ پس چون اجلشان فرا رسد، نه (میتوانند) ساعتی /ان را پس اندازند و نه پیش.)
و فرموده است:
«اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ » (زمر/۴۲)
«خداوند ارواح را به هنگام مرگ انسانها و در وقت خواب انسانها برمیگیرد. ارواح کسانی را که فرمان مرگ آنان را صادر کرده است نگاه میدارد، و ارواح دیگری را (که هنوز صاحبانشان اجلشان فرا نرسیده به تن) باز میگرداند تا سرآمد معیّنی ( و وقت مشخّصی که پایان عمر است) . در این مسأله (خواب و بیداری که همسان مردن و زنده شدن است) نشانههای روشنی (از مبدأ و معاد و قدرت خدا و ضعف انسانها ) برای اندیشمندان است.»
بنابراین خداوند مدت عمر را معین نموده است؛ چون برای هر یک از ما مدتی مشخص کرده است که آن را به سر خواهیم برد، و در این جهان نیرویی نمیتواند انسان را پیش از فرا رسیدن مرگش بمیراند، خداوند بزرگ میفرماید:
«وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ الله کِتَاباً مُّؤَجَّلاً» (آل عمران/۱۴۵)
«و هیچ نفسی جز به فرمان خدا نمیرد، [خداوند، مرگ را] به عنوان سرنوشتی معین [مقرر کرده است.]»
به این سبب خداوند برای هر انسانی فرشتگانی گماشته است تا زمانی که مدت عمرش به پایان نرسیده از او در برابر مرگ محافظت کنند، خداوند والا مرتبه میفرماید:
«وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَیُرْسِلُ عَلَیْکُم حَفَظَهً حَتَّىَ إِذَا جَاء أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لاَ یُفَرِّطُونَ » (انعام/۶۱)
«خداوند بر بندگان خود کاملاً چیره است. او مراقبانی (از فرشتگان را برای حسابرسی و نگارش اعمال شما) بر شما میفرستد و میگمارد (و آنان به کار خود با دقّت تمام تا دم مرگِ یکایک شما، مشغول میگردند) و چون مرگ یکی از شما فرا رسید، فرستادگان ما (از میان فرشتگان دیگر به سراغ او میآیند و) جان او را میگیرند، و (فرشتگان گروه اوّل و فرشتگان گروه دوم هیچ کدام در مأموریّت خود) کوتاهی نمیکنند.»
همچنین فرموده است:
«لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِّن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللّهِ» (رعد/۱۱)
«برای او فرشتگانی است که پی در پی او را به فرمان خدا از پیش رو و از پشت سرش پاسداری میکنند.»
و فرموده است: و
«وَالسَّمَاء وَالطَّارِقِ* َمَا أَدْرَاکَ مَا الطَّارِقُ *النَّجْمُ الثَّاقِبُ* إِن کُلُّ نَفْسٍ لَّمَّا عَلَیْهَا حَافِظٌ» (طارق/۱-۴)
«سوگند به آسمان و آن اختر شبگرد و تو چه دانی که اختر شبگرد چیست؟ آن اختر فروزان، هیچ کس نیست مگر اینکه نگاهبانی بر او [گماشته شده] است.»
شناخت این مفاهیم تاثیر زیادی در ایجاد آرامش و اطمینان در روان شخص مؤمن دارد، و این از انکار روانی و خود را به غفلت زدن بهتر است، زیرا تفاوت زیادی میان آرامشی که از غفلت ناشی میشود و آن آرامشی که از درک این مسئله که هرچه در این هستی رخ میدهد به تقدیر خداوند چیره بر بندگان و مسلط بر هر چیزی که در عالم است وجود دارد.
بنابراین انکار و خود را به غفلت زدن توان ایستادگی در برابر رخدادهای روزمرهای که ما را به یاد مرگ میاندازد را ندارد، به ویژه زمانی که مرگ جان یکی از نزدیکان ما را مانند: دوست یا خویشاوندانمان را میگیرد. و در آن هنگام باید بیپرده با حقیقت مرگ روبرو شد و تنها راه نجات ما از نگرانی ناشی از آن، ایمان حقیقی است.
—————————–
منبع: آرامش ایمان (تحلیل مفاهیم ایمانی از دیدگاه روانشناسی)/ مؤلف: دکتر محمد کمال الشریف/ مترجم: عبدالرحمن زمانپور
عالی بودجزاکم الله خیرا