بیداری اسلامی و اولویت بندی و مشکل سنجه ی حلال و حرام -۴
بیداری اسلامی و اولویت بندی و مشکل سنجه ی حلال و حرام -۴
نویسنده: دکتر حسان حتحوت، داود نارویی
سنجه ی حلال و حرام، درست و نادرست، جائز و ناجایز، از نگاه بسیاری از جوانان بیداری، سنجه ای احساسی است. هر مقدار احساس به هواداری از اسلام و شور و هیجان برای خدمت به آن، بیشتر و جوشان تر باشد، احتمال خطای آن بیشتر خواهد بود. به جای آن که من، فرمان بر دین باشم، دچار لغزش می شوم و در صدد برمی آیم که دین را فرمان بر خود کنم. به جای آنکه عدالت شرعی را بپذیرم و با آن همراه شوم، عدالت را وادار می کنم خود را طبق میل و خواست من تنظیم کند.
یک بار داشتم از شهر اسیوط مصر دیدن می کردم. خاطرات قدیمی را تازه می کردم. در روزگاران گذشته، استاد دانشگاه آن جا بودم. هنوز هم در قلب من جا دارد. در این گردش یک پزشک جوان با من همراه بود. از کنار «انجمن جوانان مسیحی» عبور کردیم. نوشته ای به خط درشت و سیاه روی دیوار انجمن، توجه ام را به خود جلب کرد. این نوشته، زمان و مکان اقامه ی نماز عید فطر را اطلاع رسانی می کرد و از مسلمانان می خواست که در نماز حضور یابند. برای اطمینان قلبی، در این باره از او پرسیدم. حدس زدم که مسلمانان بدون شک قبل از چسباندن این آگهی از صاحب مکان اجازه گرفته اند. جوان، بسیار مؤدب بود. اما لبخندی بر لبان وی و نگاهی به چشمانش به من گفت که هیهات.
از نگاه بسیاری از ما، ترتیب بندی به هم می ریزد. نردبان اولویت ها را زیر پا می گذاریم و درک مهم و مهم تر را از دست می دهم. در فاجعه ی بوسنی و هرزگوین، هنگامی که گرسنگی، برهنگی و بیماری شیوع یافت و تنور کشتار مسلمانان بی سلاح داغ شد، به دختران مسلمان تجاوز می شد و از مردان دشمن باردار می شدند، گروهی از بانوان فاضل یک کشور مسلمان عرب درصدد برآمدند که به سمت مسلمانان بوسنیایی دست یاری دراز کنند. اما یاری آنان چه بود، حجم بالایی چادر. از نگاه آنان، جایز نبود که زنان بوسنیایی بی حجاب باشند.
به یاد دارم در دوران کودکی درسی آموختم که هرگز فراموشش نمی کنم. این درس، همان زمان، توجه ام را به مفهوم اولویت بندی امور، جلب کرد. در خانه ای زندگی می کردیم که یک سوم خانه ای بزرگ از آن جد مادرم بود. چون جد مادرم مرد، فرزندان، خانه را میان خود قسمت کردند. در خانه با حمله ی مکرر یک دزد مواجه شدیم. پشت بام یکی از خانه ها می رفت. اگر کسی او را می دید، با چالاکی از پشت بام خانه به پشت بام خانه ی مجاور می پرید و از آن جا خود را به خیابان می رساند. حداکثر دفاع ساکنان خانه در این حد بود، نیم رخ او را می دیدند و داد و فریاد بلند می شد. بی فایده بود. سپس پی بردند که برخی از لباس های پهن شده یا گلدان مسی نگهداری شده، ناپدید شده اند.
پنج ساله بودم. کنار مادرم ایستاده بودم که داشت در مطبخ غذا می پخت. لباسی که به تن داشت، فقط برای داخل خانه مناسب بود. دوباره صدای داد و فریاد به گوش رسید، مادرم به سمت پله های خانه دوید. ناگهان با دزد روبه رو شد که جلوی در خروجی بود. مادرم از روی پله ها پرید و به سمت در دوید و به تعقیب دزد در خیابان ها و کوچه ها پرداخت. در همان حال صدای آژیر پلیس بلند شد. پس از چندی به گروهی از مردم رسید. به مادرم گفتند: دزد وارد این خانه شده است. روی پشت بام، در لانه ی مرغ ها مخفی شده بود که او را دستگیر کردند.
مادرم بایستی بی درنگ اولویت را مشخص می کرد:
لباس مناسب یا گرفتن دزد. اولویت در گرفتن دزد بود. این نکته از نگاه وی دور نماند و از گرفتن دزد خودداری نکرد.
گاه به امور بی ارزش اهتمام می ورزیم و در برابر امور بزرگ چشمانمان را می بندیم. این وضع واقعا حزن انگیز و ناراحت کننده است.
یک بار در کنفرانس جمعیت قاهره که چند سال پیش برگزار شد، سخنرانی می کردم. فرصتی به من دست داد تا پیش نویس دستور کار را پیش از ویرایش و اصلاح، ببینم. پیشنهاد کردم پاره ای از نقاطی که درباره ی حقوق جنسی دختران و پسران نوجوان، حمایت از آنان در برابر دخالت های والدین، تضمین وسایل پزشکی برای نوجوانان، جواز قانونی سقط جنین به عنوان یکی از حقوق زن، آمده بود اصلاح شوند و گفتم اگر موفق به گذراندن این نقاط شوند، چه بسا مهم ترین اتفاق در طول تاریخ مسلمانان باشد. پس از سخنرانی داشتم برای رفتن آماده می شدم که دیدم کسی پشت سرم دارد می دود. در چهره اش، نشانه هایی از اهتمام جدی دیده می شد. او آمده بود تا از من بپرسد که چرا مثل کفار، کراوات می زنم. از خداوند شکیبایی و آرامش مسألت کردم.
مرحوم شیخ محمد غزالی، این انسان مؤمن، دعوتگر کوشا و مصلح بزرگ اسلامی – خداوند به او از جانب اسلام جزای خیر دهد – یک بار به ما گفت (شاید هم در یکی از کتاب های خود نوشته است) که در شمال افریقا سخنرانی می کرد. پس از سخنرانی، جوانی دست خود را بلند کرد و پرسید:
حکم شرع درباره ی سرکه چیست؟
چند روز بعد در کشوری خلیجی سخنرانی می کرد.
باز جوانی دست اش را بلند کرد و از حکم شرع درباره ی سرکه پرسید.
بنابراین، مسأله، اهتمام صرف به امور بی ارزش و پوچ نیست. تصادفی نیست که دو پرسش گر، با وجود چنین فاصله ی بسیاری، یک پرسش را مطرح کنند. بایستی احتمال داد که محرک مشترکی هست که مشتاق است وقت و انرژی جوانان مسلمان را در این مسایل بی سود صرف کند، تا آنان را به جای مسایل مهم و شایسته ی توجه و اهتمام و اموری که بایستی در کانون دغدغه هایشان جای داشته باشند، به امور دیگری سرگرم کنند.
اگر گاه سوء ظن، برخاسته از حسن ظن است و اگر مؤمن فراستی دارد که بایستی به آن بها داد، من یقین دارم که کسانی به بیداری نفوذ کرده اند. چه بسا جوانان بیداری را، چه در گرداب تندروی باشند و چه در پیچ و خم های سفسطه، انگشت هایی نهان حرکت می دهند که در دوردست، گوشه های نخ را در دست دارند؛ این جوانان اگر با هم باشند، آن انگشت ها منطقی را برایشان زیبا جلوه می دهند که سرانجام آنان را در دام می اندازد. من مدرک و دلیل عینی ندارم، ولی بوی سرویس های امنیتی بین المللی بدخواه را استشمام می کنم.
این عنصر خارجی از خلا یا در اثر تخیل به ذهنم خطور نکرده است.
در خارج کتاب هایی چاپ شده که برای تضعیف اسلام از درون به دست فرزندان خودش، طرح ها و نقشه هایی ارایه می کنند. از جمله این که مسلمانان را چنان به جان هم بیندازند که همدیگر را تکفیر کنند؛ بدتر از آن، این است که آتش روحیه ی تعصب دینی را علیه اقلیت های دینی در کشورهای اسلامی، شعله ور کنند. باید بگویم که آنان در این طرح به موفقیت دست یافته اند، آن هم نه به دلیل آن که توده های مسلمان به سمت چنین تعصبی روی آورده اند، بلکه از آن رو که اقلیتی تکرو و منحرف هست که رسانه های بین المللی، اخبارشان را می قاپند و سپس پژواک آن ها را در لابی های سیاسی مشاهده می کنیم.
اگر کشوری مثل مصر را به عنوان مثال در نظر بگیریم، می بینیم ملت مصر، در مجموع ملتی مهربان است. مسلمانان و قبطی ها در این کشور در طول قرن ها با برادری، دوستی، مشارکت در کارزار ملی و دفاع از میهن، در کنار هم زیسته اند. تا آن که سرانجام این گروه ها سر بر آوردند و علیه کل جامعه قرار گرفتند و در شکاف تعصب فرو افتادند. کسی در جهان این موضوع را نمی داند که قربانیان مسلمان این گروه ها چندین برابر قربانیان قبطی هستند. پاپ شنوده در دیداری که از مرکز اسلامی جنوب کالیفرنیا داشت، به این موضوع تصریح کرد. اما رسانه ها بخشی از تصویر را می گیرند و بزرگ می کنند و همین بخشی در خارج ارایه می شود. آیا ما از برقرار کردن ارتباط میان این رخدادها و سخن اسراییل شاهاک صهیونیست در کتاب «طرح صهیونیسم برای خاورمیانه – ۱۹۸۲» دچار جهل و کوری شده ایم؟
در این مورد بخوانید: بیداری اسلامی، غرور جاهلی و جهل مغرورانه افراد – ۳
((مصر در وضعیت کنونی اش عملا تبدیل به لاشه ای شده است، به ویژه اگر شکاف روزافزون میان مسلمانان و مسیحیان را در نظر بگیریم. تجزیه ی مصر یک هدف سیاسی برای اسرائیل است. اسراییل برای بازپس گیری سینا، ناگزیر به دخالت مستقیم یا غیر مستقیم خواهد شد، زیرا سینا در درازمدت به عنوان ذخیره ی اقتصادی و انرژی، اهمیت راهبردی دارد. با توجه به تناقض ها و شکاف های داخلی مصر، این کشور برای اسراییل، مشکل نظامی تلقی نمی شود. یک روزه می شود مصر را به آن سوی مرزهای ۱۹۶۷م. راند.))
جای تعجب نیست که نگاه تیزبین انسانی مثل اندیشور مسلمان فرانسوی، روژه گارودی (هرچند درباره ی او دیدگاه ها متفاوت اند) رخدادهایی را که در جهان پیرامون ما می گذرد، ببیند و بنویسد:
«نقشه ای وجود دارد که مصر را در دهه ی نود به دو کشور تجزیه کند.»
مدت ها پیش از مصر، مساله ى لبنان مطرح بود. طرح ها و توطئه هایی با همین عقلانیت، تهیه و آماده می شد. اگر ما اهل کتاب خواندن بودیم، مدت ها پیش آن ها را کشف می کردیم و می فهمیدیم. اما دریغا که اکثریت ما چنان کم کتاب می خوانند که در اثر نا آگاهی از رخدادهای جهان پیرامون، در حق اسلام به مرز تقصیر و کوتاهی
کردن رسیده اند. در سال ۱۹۸۰م. فردی به نام لیو اروکاک کتابی به نام ((تروریسم مقدس اسرائیل)) (نشر بلمونت، ماساچوست، امریکا) منتشر کرد. در صفحه ۲۸ مطلبی درباره ی مذاکرات موشه شاریت در ۱۶ می ۱۹۵۴م. نقل می کند. وی آن هنگام نخست وزیر اسراییل بود. نامه ای از موشه دایان، رییس ستاد ارتش، دریافت می کند که در آن می گوید:
((تمام کاری که ما باید انجام دهیم این است که افسری لبنانی حتی با درجه ی سرگرد پیدا کنیم. اعتماد او را جلب کنیم، یا این که او را بخریم. وی خود را به عنوان رهایی بخش مارونی های مسیحی اعلام کند. پس از آن ارتش اسراییل برای اشغال زمین های لازم، وارد لبنان شود. به این شکل یک نظام مسیحی هم پیمان با اسراییل شکل بگیرد. در نهایت زمین های جنوب رودخانه ی لیتانی به خاک اسراییل الحاق شوند.)) یک صفحه بعد، صفحه ی ۲۹، مذاکرات شاریت را در ۲۸ می ۱۹۵۴م. نقل می کند:
((رییس ستایر ارتش، طرحی را برای استخدام افسری لبنانی، در پیش گرفته است. این افسر باید بپذیرد که در اختیار و تحت فرمان ما باشد؛ تا ارتش اسراییل در پاسخ به فریادخواهی او برای نجات لبنان از زورگویی مسلمانان، وارد این کشور شود.))
در زمان خود و پیش از زمان خود با بازی «تفرقه بینداز، حکومت کن.» در مصر آشنا بودیم. اشغال گران بریتانیایی این بازی را خوب بلد بودند. هرگاه در کلیسایی آتش سوزی رخ می داد، همه بی درنگ می دانستند که بازی استعماری است. این امر جز به اتحاد و به هم پیوستگی مسلمانان و قبطی ها نمی افزود. آیا مردم در گذشته نسبت به اکنون باهوش تر بودند؟ یا موضوع به التهاب بزرگی بر می گردد که سرکوب و فشار ایجاد می کند و بر تمام ابعاد زندگی، حتی بعد دینی چیره شده است؟ یا آنکه قضیه به سطحی نگری در تحلیل امور بر می گردد. گاه نا آگاهی از دانش اندک بهتر است.
ادامه دارد…
————————————
منبع : رهیافتی به تفکر اسلامی معارصر/ نویسنده: دکتر حسان حتحوت، /مترجم: داود ناروی