چگونه ظاهر و باطن زیبایی داشته باشیم؟
چگونه ظاهر و باطن زیبایی داشته باشیم؟
نویسنده: امام محمد غزالی مصری / مترجم: اویس محمدی
پوشیدن عیب علاج کار نیت و آراستن ظاهر سود و خیری ندارد و هر اندازه هم که این راه حل نادرست و ارزیابی ظاهری و اشتباه بین مردم رواج یابد بازهم موجب تغییر حقیقت زشت انسان نخواهد شد. و به همین دلیل اسلام، آنگاه که ظواهر پرده ای برای پنهان کردن عیب یا نقص باشد، به آن اهمیتی نداده است. ارزش ظاهر آراسته چیست وقتی که درونشان پریشان باشد….؟از قدیم عرب ها به زیبایی حقیقت ارزش قائل بودند و اجازه نمی داند عنوان و ظاهری پست از ارزش آن حقیقت بکاهد و شاعری گفته است:
« اگر انسن آبرویش آلوده به پستی نشود، هر لباسی که بپوشد، برایش زیباست.»
هر گاه درون و نفس یک انسان پلید،و اخلاقش پست بود، زیبایی ظاهریش را اندکی می شمردند، و شاعری دیگری گفته است:
« صورت «می» از زیبایی برخوردار است و در زیر لباسش ننگ است که اگر آشکار شود آب را نمی بینی که هر چند رنگش سفید و خالص باشد، بی مزه است. »
به همین دلیل، اسلام به پرداختن ظاهر و آراستن آن اهمیت نداده مگر زمانی که همراه با نفسی پاک و دلی پاکیزه و و جدانی درخشان باشد. و وجدانش نوری باشد که صاحبش را به راه راست هدایت کند.
زیبایی، عبارت است از عملی حقیقی در نفس انسان که زنگار و سیاهی نفس را می برد و خصلت های آن را گرانقدر می کند و آن را از لغزش گاه های شر مصون می دارد و از افکار سوء نجات می دهد و سپس موجب می شود که او مانند نسیمی لطیف در گرمای تابستان و یا نوری گرم در سوز زمستان وارد عرصه زندگی شود و برای همه مفید باشد. هنگامی که نفس انسان به این حد برسد، وسوسه هاس شیطان از او بر می گردند چرا که جایی برای خود نمی یابند و نمی توانند به او راه یابند.
انسان معانی شر و خیر را که از خارج بر او عارض می شود را بروز می دهد. همان طور که دستگاه گیرنده، موج هایی را که از دور و نزدیک دریافت می کند، پخش می کند. و همانطور که چگونگی پخش دستگاه گیرنده بسته به وضع و جهت گیری ابزار آن به ستمی خاص است، نفس انسان نیز آنچه را که بروز می دهد بر اساس پاکی یا پلیدی نفسش است و در حالت اول در جوی از خیر زندگی می کند که موج های گناه و سرکشی به آن راه نمی یابد و قران کریم نیز در مورد رابطه با شیطان می گوید:
« إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِینَ هُم بِهِ مُشْرِکُونَ » نحل/ 100_ ۹۹
« بیگمان شیطان هیچ گونه تسلّطی بر کسانی ندارد که ایمان دارند و بر پروردگارشان تکیه مینمایند . بلکه تنها تسلّط شیطان بر کسانی است که او را به دوستی میگیرند و به واسطه او شرک میورزند ( و خدایان و بتانی را در عبادت انباز خدا میسازند ) .»
اما در حالت دوم انسان به محرک های گناه که او را صدا می کنند و به سمت اندوه سوق می دهند، پاسخ می دهد و مصداق این آیه می گردند:
« أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَى الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً فَلَا تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدّاً » مریم/84_ ۸۳
همانا خداوند از بندگان خود خواسته که درون شان را از هر ناخالصی پاک گردانندو آن را از هر سیاهی حفظ کنند و با هوشیاری و اخلاص در عمل و توجه راستین به خداوند خود را از نیرنگ شیطان مصون دارند. خداوند به این منظور سوره ای کامل نازل کرد که موجب حفظ انسان از وسوسه های شر و افکار گمراه کننده می شود و درخشش روح و پاکی جوهر انسان را برایش به ارمغان می آورد. و آن، سوره «الناس» است؛
« قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ مَلِکِ النَّاسِ إِلَهِ النَّاسِ مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ مِنَ الْجِنَّهِ وَ النَّاسِ» ناس/6_1
« بگو : پناه میبرم به پروردگار مردمان به مالک و حاکم ( واقعی ) مردمان .به معبود ( به حقّ ) مردمان .
از شر وسوسهگری که واپس میرود ( اگر برای چیرهشدن بر او ، از خدا کمک بخواهی و خویشتن را در پناهش داری )
وسوسهگری است که در سینه های مردمان به وسوسه میپردازد ( و ایشان را به سوی زشتی و گناه و ترک خوبیها و واجبات میخواند ) . ( در سینههای مردمانی ) از جنّیها و انسانها. »
این سوره تصویری است از پناه بردن انسان مومن به خدا که با نیروی او خود را مصون وی دارد و به عزتش پناه می برد تا این که پاکی نفسش با وسوسه شیطان آلوده نشود. و نیت نیرنگ و فریب و شر بدخواهان در او اثر نکند. اما باید توجه داشت که خواندن این سوره باید همراه با عمل باشد.
آنگاه که یک کشاورز می گوید: از شر قحطی به خداوند پناه می برم، این دعا هنگامی قبول می شود که او رد زمینش کار کند و کشته هایش را آب دهد و تا جای ممکن تلاشش را به خرج دهد. هرگاه که دانش آموزی بگوید: خداوندا: از افتادن دروس به تو پناه می برم، این دعایش زمانی معنی دارد که او به سمت کتاب هایش بود و آنها ار مرور کند و دانسته ها و معلومات پراکنده اش را جمع بندی کند. و هرگاه که مسلمانی بگوید: أعوذ بالله من الشیطان الرجیم، این جمله تنها زمانی سودمند است که در برابر تحریکات شیطان مقاوم باشد و گناهان را از خود دفع کند و دائما" در معنای عبادت هایی که بر او فرض شده، تفکر کند. اما اگر بگوید به خدا پناه می برم و پیوسته دنبال هوس برود،این نوعی از تناقض است که با دنیای غیب و شهادت سازگار نیست. اسلام جهانی برای نفس است که زشتی را نفی می کند و نظمی است که هرج و مرج را می راند. عظمت حقیقی این است که انسان در درونش آرامش و ایمانی داشته باشد که شیطان از آسیب رساندن به او نا امید شود. به عنوان مثال وقتی باد بر صحرا می وزد، گرد و غبار ان را به حرکت در می آورد و وقتی بر آب می وزد، سطحش را پر چین می کند و موج هایش را به حرکت در می آورد، ولی وقتی بر کوههای استوار می وزد اثری در آن ایجاد نمی کند. انسان وقتی کارش حساب نداشته باشد، وسوسه های شیطان در درونش طوفان هایی به پا می کند که گرد و خاک و تیرگی آن پایانی ندارد. اما اگر در کارش دور اندیش و ایمان، تمامی کارهایش رانظم بخشد، در برابر هجوم ابلیس ها هیچ تکانی نمی خورد. نتیجه می گیریم که اصلاح نفس با نادیده گرفتن عیوب، و سرپوش گذاشتن بر آن انجام نمی پذیرد.
زیبا سازی نفس با ایجاد ظاهری مطلوب که شهوات و سرشتهای زشت را در خود پنهان می سازد، انجام نمی پذیرد و در پاک سازی نفس و اصلاح رفتار بهتر است که ظاهر و باطن یکی شود:
« وَذَرُواْ ظَاهِرَ الإِثْمِ وَبَاطِنَهُ إِنَّ الَّذِینَ یَکْسِبُونَ الإِثْمَ سَیُجْزَوْنَ بِمَا کَانُواْ یَقْتَرِفُونَ » نعام/۱۲۰
« گناهان آشکار و بزهکاریهای پنهان را ترک کنید ( و در هیچ حال خویشتن را به معصیت نیالائید ) . بیگمان کسانی که به دنبال گناه راه میافتند ، هرچه زودتر کیفر ارتکاب معاصی ایشان داده میشود .»
باید بدانیم کامل شدن خصلت های نیک انسانی یک دفعه ای و اتفاقی انجام نمی گیرد، بلکه آن بعد از یک سری تلاش های پی در پی و برنامه های بررسی شده و کنترل دقیق، نتیجه می دهد. همانطور که زیبایی و شیرینی در بذرهای و غنچه های یک گل پنهان است، در وجود انسان نیز توانایی های بزرگی نهفته است و همانطور که برای رویش خوشبوترین گل ها، ریشه های درهم و باریک،نور خورشید و آب و … همدست می شوند برای شکفتن استعدادهای عالی انسان و پختگی توانایی هایی که در دوره کودکی و نوجوانی پدیدار می شود نیز عوامل محیط سالم و تربیت صحیح با هم جمع می شوند تا اینکه انسان به نهایت اعتدال خود برسد.
در بسیاری مواقع به خاطر نا به سامانی هوای اطراف محصول خراب می شود و یا کم می گردد و به همین شکل به خاطر کوتاهی مربیان و معلمان از فراهم آوردن جوی مناسب برای کودک، افت ها، نسل های فراوانی را تباه م یکند و شادابی آن ار از بین می برد. خداوند معرفت و حکمت خود ار فقط به انسانی می بخشد که در کارهایش به نیکی عادت کرده باشد. و بتواند نفسش را کنترل کند و کارش را استحکام بخشد و گام هایش را استوار کند و به گونه ای در راه راست حرکت کند که افکار بد او را شکست ندهد و وسوسه های شیطان او را از هدفش باز ندارد و خداوند درباره بنده صالحش یوسف می گوید:
« وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْنَاهُ حُکْماً وَعِلْماً وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ » یوسف/۲۲
« و هنگامی که یوسف به رشد و کمال خود رسید ( و به نهایت قوّت جسمانی و عقلانی دست یافت ، نیروی ) داوری و دانائی بدو دادیم ، و ما این چنین ( که پاداش یوسف را دادیم ) پاداش ( همه ) نیکوکاران را میدهیم .»
خداوند اشاره دارد به این که، هر کس در نیکوکاری و رفتار پسندیده به یوسف اقتدا کند، همان فضایل و راستی نیت و شرف سیرتی که در جوانی، خداوند به یوسف داد، به او هم خواهد بخشید.
مربیان اولیه سلام تلاش فراوانی را در سوق دادن نفس به حق و رهایی آن از غرایز سوئی که منجر به سقوط آن می شود، انجام دادند و در این زمینه ها به قدری دقت کردند که نظیر ان را سراغ نداریم آنها انسان را تشویق به ترقی می کردند و با شور و اخلاص از او می خواستند که در برابر عوامل سقوط مقاوم باشد و به او می آموختند که از فطرت اصلیش چیزهایی به دست آورد که با آن نتواند به سمت کمال به حرکت در آید. از جمله آدابی که یاد آوری می کردند، این است که دین را به عنوان وسیله ای برای بیداری عقل و شرافت عاطفه و برتری مطلق و پروازی ب یوقفه (در آسمان کمال) معرفی کردند. ان ها همچچنین شیوه هایی برای ریاضت نفس وضع کردندکه از جدیدترین راه کارها در اخلاق به شمار می آید. ان ها به افراد معتاد به شهوت، سفارش می کردند که آینده را در نظر بگیرند چرا که آن برای رهایی انسان از چنگال شیطان در هنگام تشویق به سمت گناه کافی است. اینک مختصری از این آداب را ذکر می کنیم:
(آداب مذکور از علامه ابن قیم است که ما از کتاب تصوف اسلامی از زکی مبارک نقل می کنیم.
۱- اراده ای محکم که در برابر نفس سرسختی کند.
۲- جرعه ای از صبر که انسان هنگام فریفتن و تشویق نفس، به آن بچشاند.
۳- نیرویی درونی که انسان را بر نوشیدن آن جرعه تشویق کند و یک لحظه صبر شجاعت است و بهترین زندگی انسان زمانی است که با صبر سپری کرده.
۴- در نظر گرفتن عاقبت نیک و شفا یافتن با آن جرعه.
۵- فرد در نظر داشته باشد که دردی که هوس نشأت می گیرد، سخت تر از لذتی است که در آن راه می یابد.
۶- حفظ منزلت و جایگاهش در نزد خداوند و قلب بندگانش. چرا که آن بهتر و سودمندتر از لذتی است که همراه با هوس است.
۷- ترجیح دادن لذت پاکدامنی و عزت نفس و شیرینی آن به لذت معصیت.
۸- خوشحالی از این که بر دشمنش غلبه کند و او را شکست دهد و او را با غم و اندوهش نا امید برگرداند. به گونه ای که به خواسته اش نرسیده است.
۹- تفکر در این که او برای هوس خلق نشده بلکه برای هدفی بزرگ خلق شده که جزء با مخالفت با هوس به آن نمی رسد.
۱۰-برای خود ناپسند بدار از این که حیوانی چارپا وضعش از او بهتر باشد، چرا که حیوان با غریزه اش مکان مضر و سودمند را تشخیص می دهد و سودمند را بر مضر ترجیح می دهد و حال این که انسان برای تمییز بین این امور دارای عقل می باشد.
۱۱-در عاقبت هوس بیاندیشد و فکر کند که چه بسا فضیلت هایی را معصیت از بین برده و چه بسیار انسان را در رذیلت انداخته و چه بسا که خوردن یک وعده غذا مانع وعده های دیگر شده و چه بسا یک لذت واحد لذت های دیگر را از بین برده و چه بسا شهوتی که مقام انسان را در هم شکسته و او را سر به زیر کرده و نام او را بد گردانیده و چیزی جز مذمت برایش به جا نگذاشته و لکه ننگی را به او چسبانده که شسته نمی شود و بداند که هوس انسان را کور می کند.
۱۲-انسان عاقل تصور کند که با هوس آبرویش می ریزد و حالش را بعد از انجام هوس در نظر بگیرد که چه از دست داده و چه به دست آورده.
۱۳-این مورد قبلی را در مورد انسان دیگری نیز به درستی تصور کند و سپس خود را به جای او بگذارد، خواهد دید که در هر حال نتیجه یکی است.
۱۴-در مورد خواسته نفسش، و درمورد آن از عقل و دینش مشورت بخواهد. زیرا آن دو به او خواهند گفت که این خواسته هیچ نیست.
۱۵-ذلت پیروی از هوس را برای خود ناپسند بدارد چرا که هر کس از هوسش پیروی کرده،خود را ذلیل یافته و با افراد هوس ران فریفته نشود زیرا درون شان از همه ذلیل تر است و مملو از ذلت و غرور می باشد.
۱۶-سلامت دین و آبرو و مال و مقام را با لذت مورد نظر مقایسه کند، سپس می بیند که این دو با هم برابر نیستند و خواهد فهمید که نادان ترین مردم لذت را اختیار خواهد کرد.
۱۷-از این که تحت تسلط دشمن باشد برایش ناپسند باشد. چرا که شیطان آن گاه که از بنده ای ضعف اراده و کم همتی و میل به هوس را ببیند به سمت او می آید و او را به زمین می زند و افسار هوس او را مهار می کند و ه رجا که بخواهد او را با خود می راند و هر گاه از بنده ای اراده محکم و شرافت نفس و بلند همتی را ببیند خیلی کم به سراغ او می آید.
۱۸-بداند که اگر هوس با هر چیر آمیخته شود، آن را تباه می کند و اگر در علم وارد شود آن را به ضلالت و بدعت وارد می کند و صاحب علم را از جمله طرفدارن هوس می گرداند. و اگر در زاهد افتاد شخص زاهد به ریاکاری و مخالفت با سنت می کشاند. و اگر در قضاوت داخل شد قاضی را به ظلم و رو گردانی از حق مجبور می کند و اگر در سهم بندی و تقسیمی داخل گردد آن را ظالمانه و ناعادلانه می گرداند و اگر به نصب و عزل راه یابد ان شخص را به خیانت به خداوند و مسلمانان وادار می کند چون هر که را می خواهد عزل و نصب م یکند و اگر در عبادت داخل گردد موجب می شود که هدف از عبادت فرمانبرداری و نزدیکی به خدا نباشد بنابراین هوس در هر چیز داخل شده آن را تباه کرده است.
۱۹-بداند که شیطان جز هوس راه نفوذی را به انسان ندارد و خوب جستجو می کند تا بداند از کجا داخل شود تا اینکه قلب و اعمالش را تباه کند و راه نفوذی جز هوس نمی یابد و بعد به مانند سمی که در اعضاء جریان می یابد، وارد نفس می شود.
۲۰-به خاطر آورد که مخالفت با هوس موجب قدرت در جسم و نیرو در زبان می گردد و جوانمرد ترین انسان ها کسانی هستند که از هوس پیروی نمی کنند و هوس و عقل همیشه با هم در گیرند. و هر یک که بر دیگری قدرت یافت ان را می راند و بر انسان حکومتی می کند و بداند که خداوند سبحان اشتباه را در پیروی از هوس و درستی را در مخالفت با هوس قرار داده است.
۲۱-بداند که پیروی از هوس فساد و آشفتگی به بار می آورد و مخالفت با آن مردانگی است و انسانی که در فساد افراط کند از مردانگی به دور شده است و احتمال این که بیماریش او را هلاک کند زیاد است و هوس باعث بندگی قلب است و گردن انسان را به زنجیر کشد و پایش را در بند می کند و هر کس از آن پیروی کند اسیر است و هر کس با آن مخالفت کند از بندگی اش رهایی یافته و آزاد است و زنجیر را از گردنش در می آورد و پایش را از بند خلاص می کند و می تواند با صالحان هم گام شود.
_______________________________
منبع: تولدی دوباره / مؤلف: امام محمد غزالی مصری / مترجم: اویس محمدی / انتشارات: واسع/ مشهد زمستان۱۳۸۶