خانهای ویران و وجدانی بیمار(هستیشناسی کُردها)
خانهای ویران و وجدانی بیمار(هستیشناسی کُردها)
نویسنده: فاروق رفیق* / مترجم: صلاحالدین عباسی
اشاره: فاروق رفیق از نویسندگان کرد عراقی ساکن آمریکای شمالی(کانادا) است که در عنفوان عهد شباب تحت تأثیر گفتمان غالب چپ بود؛ ولی روح حقیقتجوی وی عاقبت عطش خود را در فلسفهی متعالی، حکمت جاودان، امر قدسی و علم قدسی سید حسین نصر صاحب کرسی فلسفه در دانشگاه جرج واشنگتن سنتی محافظهکار فرو نشاند.
نوشتهی زیر از همین منظر به جامعهی کردهای ایران، عراق، ترکیه، سوریه و پناهندهی کشورهای غربی که عمدتاً ملتی مسلمانند، مینگرد. رفیق با مظاهر مدرنیته و روشنفکران مدرن یا روشنفکرنماها! سر ستیز دارد و با ادبیاتی تند به انتقاد و واکاوی معرفتشناختی، آسیبشناسی پدیدارشناسانهی فلسفی و جامعهشناختی سیاسی جامعهی کردها به ویژه کردستان عراق میپردازد. سرویس اندیشهی پایگاه اطلاعرسانی اصلاح توجه شما را به خواندن آن دعوت مینماید.
پیشگفتار مترجم: اوایل سال ۱۳۸۲ از طرف یکی از دوستان فعال در نشریات دانشجویی، کتابی به نام «ماڵێکی لێکترازاو و ویژدانێکی بیمار – لێکۆڵینهوه دهربارهی کورد بوون له جیهاندا» (خانهای در حال ریزش و وجدانی بیمار ـ تحقیقی دربارهی موجودیت کُرد در جهان) به من داده شد. نویسنده این کتاب که در سال ۲۰۰۲ میلادی منتشر شد، آقای فاروق رفیق است. او خودش را چنین معرفی کرده است:
«لیسانس فلسفه از دانشگاه بغداد در سال ۱۹۸۴ – لیسانس فلسفه از دانشگاه کارلتون کانادا سال ۱۹۹۷ – فوق لیسانس فلسفه سیاسی از دانشگاه کارلتون سال ۱۹۹۹ – از سال ۱۹۹۹ تاکنون کاندیدای دکترای فلسفه سیاسی و روابط بین الملل – از سال ۱۹۹۸ استاد یار و استاد فصلی در دپارتمان علمی؛ سیاسی دانشگاه کارلتون کانادا»
بعد از مطالعه شروع به ترجمه آن از زبان کردی به زبان فارسی کردم، چرا که مطالعه آن را برای کردهای ایران که عمدتاً فارسیخوان! هستند بسیار ضروری و لازم میدانم و از طرف دیگر برای اینکه به روشنفکران و قلم به دستان مرکز و سایر اقوام ایران نشان دهم که ما کردها در سطح عمیق و راهبردی دارای چنین تألیفات و اندیشمندانی هستیم که در میان آنها جای این کارها و این افراد یا خالی است یا بسیار نادر.
همراه با ترجمه شروع به جستجوی نویسنده کردم. با زحمت فراوان که مجال توضیحش نیست آدرس «ای میل» او را یافتم و چنانچه انتظار می رفت فوری و به گرمی پاسخم را داد. و با همدیگر در ارتباط مداوم قرار گرفتیم.
جالب اینجاست که مراکز علمی و افراد عالم! در کردستان عراق و انستیتوها تمایلی به ایجاد ارتباط بین من و او نداشتند و در بعضی موارد با دادن آدرس غلط مرا گمراه میکردند.
بعد از ارسال ترجمه فصل اول آقای فاروق رفیق آنرا به عنوان ترجمه مناسب کتابش نپسندیدند و از کیفیت ترجمه و چاپ آن به این شکل راضی نبودند. حق هم داشتند. به چندین نفر کتاب را ارائه کردم و طلب یاری کردم آنها هم توانایی کار را نداشتند. در میان دو مشکل گیر کرده بودم. یکی ضرورت و لزوم طرح وپخش و نشر این کتاب در جامعه کردی ایران و دیگری عدم امکان ترجمه ای درخور و شایسته.
نهایتا با نظر نویسنده کتاب تصمیم گرفتیم که ضمن اشاره به صفحات ترجمه نشده در مقدمه کتاب آن را به روند چاپ بگذاریم.
هدف این کتاب روشنگری به معنای واقعی است. ایجاد بحث و مجادله است، توسعه فضای نقد است، شفاف سازی مسائل است. در این کتاب از مسایلی سخن به میان آمده است که همه آنرا میدانند اما کسی یارای بیان کردنشان را ندارد. نشتر بر زخمی گذاشتهام که عفونت گرفته است و باید به فکر درمانش باشیم والا به مرگ و نابودی منجر خواهد شد. اگر بخواهم برای این کتاب در میان اقوام ایرانی همتایی پیدا کنم تنها کتاب «جامعهشناسی نخبهکشی اثر علی رضا قلی ـ چاپ اول خرداد۷۷ ـ چاپ نهم مهر۷۷» را سراغ دارم. هدف عصبانی کردن هیچکس نیست، ایجاد کینه و تشنج نیست. هدف ایجاد فکر و اندیشه و سر به گریبان فرو بردن درباره ی کُردهاست. درباره ی تراژیک ترین ملت خاورمیانه است. به هر حال یکی در کردستان ایران باید این کار را از جایی شروع میکرد. آقای فاروق رفیق آن را در خارج کردستان شروع کرده است. من استارت این کار را در کردستان ایران زدهام، هر چند دیر هم شده باشد. آیا این روند و پروسه به شیوهای علمی و اصولی در راستای منافع ملی کردها تداوم پیدا خواهد کرد؟ یا در میان قلمبهنویسی و سلمبهگویی، تفرعن، زودرنجی، دریدهگویی، وقاحت، خودحقبینی، ارادهگرایی، حسادت، تعصب، بدفهمی، کم سوادی، پوشیدهگویی، بیتعادلی و افراط و تفریطها گم خواهد شد؟
دیباچهی نویسنده
انسانها به دنیا میآیند و وارد جامعه میشوند، برای مدتی زندگی میکنند و میمیرند، اما جامعه باقی میماند. سهم فرد از این آمدن و رفتن زندگی است، زندگی خوب، معنا دار و با وجدانی سالم، که در آن صداقت با جامعه موج میزند و تا جاییکه روا باشد و عقل و توانایی آن اجازه حقیقتگویی بدهد از گفتن حقیقت ابایی نخواهد کرد. زندگی تا حدی که فرد بتواند ریسک کند و ترسو نباشد و با خویشتن خویش و جامعهاش راستگو باشد. این گفته بدان معنا نیست که جامعه را همه چیز بدانم و فرد را نادیده بگیرم، یا فرد را مطیع و غلام حلقه به گوش جامعه بدانم. نخیر، اتفاقاً فلسفه وجود جامعه این است که افراد سالم را پرورش داده و زمینهای برای (زندگی خوب) افراد باشد. زمینهای که افراد بتوانند در آن زندگی را تجربه کنند. در جامعه سالم فرد از جایگاه مشخصی برخوردار است. جامعهای سالم است که فرد سالم پرورش دهد و فرد سالم و مسئول کسی است که در جامعه معنای بودن و هستی و حیات را پیدا کند.
فرد سالم کسی است که آرا و نظریات و انتقاداتش را از جامعه دریغ نکند. او کوشش میکند جامعه را راضی نگه دارد، چنان که سقراط میگوید: «زندگیی که تجربه نشده باشد ارزش ندارد» . یعنی فرد باید چندان جسور باشد که خطاب به جامعه بگوید: زندگی اجتماعی خود را در جهت شرایط و اوضاع بهتر و معنادارتر آزمایش کند. وقتی به جامعهای اعلام شود: «نگران نباشید، اوضاع به خوبی پیش میرود،…» در واقع دلسوزی و خدمت نیست بلکه خدمت به جامعه، خصوصاً در شرایطی که اوضاع جامعه در سراشیبی سیر میکند، به صدا درآوردن زنگهای خطر است. فرد دلسوز زندگیاش را به خطر میاندازد و خود را در معرض خطر قرار میدهد تا به جامعه هشدار دهد: «مواظب باش، اوضاع دنیای تو به خوبی پیش نمیرود، تو در حال سقوطی …» ما این نظر را از سقراط، افلاطون و فلسفه آموختهایم و نه تنها چنین دیدگاهی را درباره کردستان، که از نظر وجدانی، روحی، روانی، فرهنگی و تاریخی به آن وابستهام، داشتهام بلکه درباره هر جامعهای که در آن زندگی کنم همین باور را دارم. در رابطه با جامعه کُردها از گفتن حقیقت تا جایی که درک کردهام کوتاهی نکرده و هیچگاه به فکر نقش بازی کردن، آن هم در بازیهای جنونآمیز، نبودهام و روی این دیدگاه هم هزینه گذاشتهام.
در اینجا ما به موضوع بسیار مهمی میپردازیم: روح کُِِردی و هستی کٍٍٍٍُرد در جهان. به اعتقاد من روح کردی بسیار پریشان و سر درگم است. مثل سایر ملل، کرد هم دارای موجودیتی چند بعدی است و سرنوشتی مملو از اتفاقات عمده دارد. قبل از هر چیزی به این حقیقت اعتراف میکنم که این پروژه برای نشان دادن آن همه پریشانی و بحران و سر درگمی به هیچ وجه کافی نیست. احتمال دارد عدهای در این پروژه تندرویهایی مشاهده کنند، پاسخ من به آنان این است که: گفتن درباره مطالب عظیم و بزرگ همیشه با تندی و شدت همراه است، حقیقت تلخ اما باشکوه است، در واقع این من نیستم که تندروم، بلکه این روح کُرد است که تندرو است و مرا به تندروی میکشاند. جای تعجب ندارد اگر بگویم آنکه در اینجا صحبت میکند من نیستم بلکه روح کُردی است. این روح کُردی است که در اینجا خودش را بیان میکند و توضیح میدهد و تفسیر مینماید. روح کُردی در اینجا با خودش به تندی رفتار میکند و با شدتی غیرمعمول به مطالعه خود میپردازد. همین میتواند مژده آغازی نو در دنیای کُرد باشد.
هرگز نمیتوانیم خواب آزادی را ببینیم مگر آنگاه که روح کُردی نه تنها یک بار دیگر همه چیز را زیر سؤال ببرد بلکه همه چیز را در مقابل طلوع خورشید جدید کنار بزند.
امیدوارم بتوانم وسیله مناسبی برای سخن گفتن روح کُردی درباره خودش باشم. کسی که نمیخواهد روح کردی را در اوج عصبانیت در برابر خود ببیند و فریادهایش را بشنود بهتر آن است که از همین حالا این کتاب را کنار بگذارد. در آن زمان که با ملت خود به شدت برخورد میکنیم این نشانه اوج دلسوزی و مهربانی و تعهد ما در برابر مردم است. به غیر از مردم از هیچ فرد، گروه، سازمان، حزب و دستهای درخواست بخشش و عذرخواهی ندارم.
فصل اول: مشکلدار کردن منزل کرد: منظورم از مشکل Problematization است. این فصل وضعیت فعلی کردها را زیر سؤال میبرد. در این فصل کسانی که دنیای کرد را فاقد مشکل و مسئله مینمایانند زیر سؤال میروند. به موضوعاتی میپردازم که با آنها انس گرفتهایم و برایمان چنان عادی و معمولی گشتهاند و چنان به آنها عادت کردهایم که نمیدانیم و نمیتوانیم آنها را زیر سؤال ببریم. سفر ما به درون روح کُِِرد از اینجا آغاز میشود. هدفم از اشاره کردن به این مسائل، ناهمگون و غیر معمول بودن خانه کُرد و بیماری وجدانی کُرد است.
فصل دوم: کرد_ بودن _ در جهان: بحثی درباره وضعیت و روح کُردی، موجودیت و هستی کُرد در جهان و نشان دادن چگونگی این موجودیت است. به کار بردن اصطلاح روح(spirit)در این متن هم ماهیت افلاطونی دارد هم ریشهای ایدهآلیستی آلمانی از هیردر و هگل گرفته تا هایدگر.
فصل سوم: (Ethos) ویژگی قیام و ویژگی رکود: بحثی است در رابطه با دو پدیده متضاد در روح کردی. اسوس قیام از فعالیت، جوانمردی، بی باکی، آرزوی زندگی مستقل وجهانی بهتر برای کُردها بحث میکند و اسوس رکود از خودنمایی و بی ارادگی و رضایت و گردن کجی و بی سیاستی و بی لیاقتی صحبت میکند.
فصلهای دوم، سوم و چهارم با هم به فنومنولوژی یا پدیدارشناسی روح کُردی اشاره میکنند. اگر بخواهیم وضعیت روح کُردی را بطور کامل بررسی کنیم، مانند هگل باید همیشه در میان گذشته و حال درنوسان باشیم، اصول اولیه این روح و اصول فعلی آن را همزمان مطالعه کنیم. افسانهها، ادبیات، و ادیانی که این روح را پروردهاند بررسی کنیم. این کار از حوصله کتابی اینچنین خارج است.
با این حال در واقع ما این کار را هم کردهایم، اما تنها نگاهی به روح کُردی انداختهایم. روح کُردی در اینجا به مقطعی از خود میپردازدکه متأسفانه مقطعی بیمار است.
فصل چهارم: در رابطه با روشنفکر بطور کلی و روشنفکر کُردی بطور اخص صحبت میکند. صحبت کردن از روشنفکر اهمیت خاص خود را دارد. از این نظر که این گروه، از سردرگمی و غیر مسئول بودن خود آگاه هستند یا نه، آیینه تمام نمای وجدان بیمار کُرد هستند. در این فصل منظور از روشنفکر، هم «تیپ -type» است به معنای گروهی که دارای خصوصیات مشترک هستند، هم گروه و دستهای است که در شرایط خاصی ظهور میکند. باید قبلاً بگویم که با دیده احترام به شخصیتهای کُردی در عرصه قلم و انتشار مثل ملا عبدالکریم مدرس، شیخ محمد خال و شاکر فتاح مینگرم. چنین افرادی با وجدانی سالم در این میدان فعالیت داشتهاند و دارند و احساس مسئولیت میکنند و از آنچه میگویند و میکنند آگاهند. اما اینها استثناء هستند و اینها جزء روشنفکران به آن معنایی که مورد نظر ماست قرار نمیگیرند. بحث ما درباره تیپ روشنفکر است. همان پدیده ای که محصول سیستم مدرنیته است، همان گروهی که به این نام خود را معرفی کردهاند.
برای اینکه از تاریکی منزل کُردی و بیماری وجدانیش صحبت کنیم باید کتاب پشت سر کتاب نوشته شود. مقاله پشت مقاله منتشر شود. ضعفها و کمبودهای این کتاب از من است، و عصبانیتی که ایجاد میکند از بیماری روح کُردی است.
فاروق رفیق ۲۰۰۲- اتاوا.کانادا
منبع : سایت جماعت دعوت و اصلاح