رابطه میان ظلم ، فساد ، استبداد و طغیان…
رابطه میان ظلم ، فساد ، استبداد و طغیان…
نویسنده: دکتر عبدالرزاق مقری
ترجمه: سرویس دین و دعوت پایگاه اطلاعرسانی اصلاح
آنان را نگاه دارید که باید بازپرسی شوند
در جهان مادی هیچ چیز پلیدتر و زشتتر از ظلم نیست، کافی است بدانیم که این کلمه از ریشهی ظلام یعنی تاریکی گرفته شده است؛ تاریکی دنیا و تاریکی آخرت. ظلم تنها چیزی است که خداوند تبارک و تعالی آن را بر خود حرام کرده و در میان مردم هم حرام قرار داده است. خداوند متعال بیش از ۲۷۰ بار در قرآن کریم به مسألهی ظلم پرداخته و به مردم گفته است که به خود ظلم نکنند که سرانجام ظلم وخیم است.
اما برخی از پیامدهای ظلم:
۱- محاکمهی دنیایی: من نیز همانند شما شاهد محاکمهی رئیس جمهور پیشین مصر در اول رمضان بودم و تصویر خوار و زبونی را که رسانهها از وی انعکاس میدادند میدیدم. در اعماق تاریخ غرق شدم و صفحات طاغوتیان را ورق زدم و در آن حقیقت مسٶولیت و پیامدهای آن را جستجو کردم و در مقابل این فرمودهی الهی مبهوت ماندم: «وقفوهم إنهم مسٶولون» آنان را نگاه دارید که باید بازپرسی شوند. از این رو صفحات قرآن کریم را ورق زدم و بار دیگر سورهی صافات را خواندم. این سوره صحنههایی از پایان کار ظالمان را به تصویر کشیده است. از صفات مسئولان و ظالمان یاد شده در این سوره متحیر ماندم چرا که همهی آنان در شش صفت زشت با هم مشترک بودند:
– تمام زندگی آنان عبارت بود است از بیهودگی و تحقیر مردم و پایمال کردن حقوق آنان در زمان آسایش.
– اگر کسی سرانجام کار و حساب آخرت را به آنان یادآور میشد پند نمیگرفتند زیرا گوش شنوا نداشتند و پند و اندرز را نمیپذیرفتند. خود را بالاتر از محاسبه و سؤال و جواب تصور میکردند.
– هرگاه دلایل حق را میدیدند، حقیقت و اهل حق را به سخره میگرفتند چرا که از حق غافل بودند.
– از روز حساب غافل بودند و آن را با سحر و کهانت و خرافات غاطی میکردند؛ زیرا حسابرسی را دوست نداشتند و آمادهی سؤال نبودند و به خاطرشان نمیگذشت که روزی محاکمه خواهند شد.
– نسبت به تمام حقایق غیبی شک و تردید داشتند زیرا پدرانشان برانگیخته نشده بودند و کسی پس از مرگ به دنیا بازنگشته بود تا از آنان سؤال کنند.
– روز قیامت را دروغ میپنداشتند؛ زندگی خود را محدود به دنیا میدانستند و بیش از حد سرکشی میکردند.
آنگاه که روز حساب فرارسد این افراد با همگنان و نزدیکان خود برانگیخته میشوند: معبودهایشان نیز همراه با آنان برانگیخته میشوند: «أحشروا الذین ظلموا وأزواجهم وما کانوا یعبدون» [صافات: ۲۲] کسانی را که (با کفر و زندقه به خود) ستم کردهاند، همراه با همسران (کفر پیشهی) آنان، به همراه آنچه میپرستیدهاند، جمعآوری کنید.
در لحظات حساب خداوند تبارک و تعالی از آنان میخواهد که یاران و مشوقان خود را حاضر کنند و از کسانی که روزی برای آنان کف و سوت میزدند و فریاد برمیآوردند: «روح و جانمان فدایتای رهبرمان» کمک بخواهند؛ آنان امروز کجایند؟ «مالکم لا تناصرون بل هم الیوم مستسلمون» [صافات: ۲۵ و ۲۶] (ای مشرکان!) شما چرا همدیگر را یاری نمیدهید (و در نجات هم نمیکوشید؟). بلکه آنان امروز کاملاً مطیع و تسلیمند.
من این صحنهی تسلیم را به صورت زنده میدیدم. حال میخواهم از محاکمهی رئیس جمهور پیشین مصر فراتر بروم؛ زیرا میخواهم از حوادث امروز درس بیاموزیم. میخواهم شما را در فقه ظلم شرکت دهم؛ به همین خاطر از شما میخواهم به مشقات ظلم در قرآن کریم مراجعه و در آن تأمل کنید. آنگاه خواهید یافت ظالمان هر چند طغیان کنند و از حد فراتر روند، سرانجامشان در دنیا اسفبار و در آخرت وخیم خواهد بود. از رهیافت سرنوشتی که برای طاغوتیان زمینی در قدیم و جدید رقم خورده است، میخواهم دو درس بزرگ را به برادران و فرزندانم بیاموزم که یکی متعلق به طاغوتیان ظالم و سرانجام آنان است و دیگری به یاوران ظالمان و پایان کار آنان در دنیا و آخرت. تفاوت بین طاغوت و ظالم آسان است اما این یک مسألهی اساسی است و میتوان آن را در هفت مورد اساسی خلاصه کرد:
– طغیان به ظلم بیش از حد اطلاق میشود بنابراین هر ظالمی که در ظلم و ستم به مردم از حد بگذرد به طاغوت تبدیل میشود.
– طاغوت سرکشی و طغیانش را علنا اعلام میکند و به آن افتخار میکند و این مشخصهی اصلی اوست.
– طاغوت دنیا را انتخاب و اعلام میکند که آخرت خرافات است و غالبا ستمدیدگان از آن سخن میگویند.
– طاغوت بر این باور است که به کسی نیاز ندارد حتی به آفریدگار خود.
– حق باعث طغیان بیشتر او میشود و هر چند که حق به او یادآوری شود به ظلم و طغیانش افزوده میشود.
– طاغوت خودش را قانونگذار میداند و نیازی به وحی آسمانی نمیبیند.
– طغیان یک حالت روحی و اعتقادی است که باعث میشود فرد ادعای ربوبیت کند خواه با با زبان همانند فرعون که گفته بود: «أنا ربکم الأعلى» یا با کارهایی که انجام میدهد و قوانینی که وضع میکند و ظلم و ستمی که از سر میزند. طاغوت خود را همهکاره میداند؛ امر و نهی میکند، افراد را به دلخواه تحقیر یا از آنان تقدیر میکند، میبخشد و میگیرد و هرگاه مورد هجوم تودهها یا موج دریا قرار گیرد میگوید: «آمنت أنه لاإله إلا الذی آمنت به بنو إسرائیل وأنا من المسلمین» [یونس: ۹۰] ایمان دارم که خدائی وجود ندارد مگر آن خدائی که بنیاسرائیل بدو ایمان آوردهاند و من از زمرهی فرمانبرداران (و مطیعان فرمان یزدان) هستم.
اما این اعتراف هیچ سودی به حال صاحبش ندارد زیرا دیگر فرصت از دست رفته است همان گونه که برای فرعون در حال غرق اتفاق افتاد.
در حالت کلی ظلم با شهوت قلبی یا شبههی عقلی آغاز میشود که عقل پیرامون آن فلسفهبافی میکند و این حالت رفته رفته به رفتاری تبدیل میشود که تمام جوانب زندگی در برمیگیرد. زشتترین ظلم آن است که از سوی مسئولی صادر شود که ارزاق مردم به دست اوست و آزادیهای آنان را در اختیار دارد؛ هر چند دایرهی مسٶولیتش بیشتر شود حجم ظلم و ستم نیز گستردهتر میشود و انسانهای زیادی را شامل میشود. ظلم را میتوان به چهار دستهی کلی تقسیم کرد:
-ظلم در حق خداوند.
-ظلم در حق نفس.
-ظلم در حق بندگان خدا.
-ظلم در حق سایر مخلوقات الهی (حیوانات، گیاهان و جمادات).
طاغوت در تمام این چهار مورد ظلم میکند و هیچ چیزی از ظلم او در امان نمیماند؛ هیچتر و خشکی نمیماند مگر اینکه ظلمش شامل او میشود و به جایی میرسد که هم خود را در دنیا هلاک میکند (خواری و زبونی و نهایت دردآور) و هم آخرت بدتر و وخیمتری در انتظارش نشسته است. به همین خاطر رسول خدا (ص) مسئولیت را امانتی میداند که در روز قیامت خواری و پشیمانی را به همراه میآورد مگر کسی که آن را به درستی بردارد و حقوق مربوط به آن را ادا کند. رسول خدا از مسئولیت در برابر نفس تا امامت و پیشوایی امت را تشریح کرده است. همگان در برابر خداوند مسئولند حتی پیامبران الهی در دایرهی مسئولیتها و اختیاراتی که دارند مسئول هستند:
«فلنسألنّ الذین أرسل إلیهم و لنسألنّ المرسلین» [اعراف: ۶]
به طور قطع از کسانی که پیغمبران به سوی آنان روانه شدهاند میپرسیم (که آیا پیام آسمانی به شما رسانده شده است یا خیر و چگونه بدان پاسخ دادهاید؟) و حتماً از پیغمبران هم میپرسیم
– هیچ کس از دایرهی مسئولیت بیرون نیست: «فوربک لنسألنّهم أجمعین»
– حتی از صادقین نیز سؤال میشود: «لیسأل الصادقین عن صدقهم»
– دربارهی هزینهها و خرجکردها و راههای آن نیز سؤال خواهد شد: «واسألوا ما أنفقتم ولیسألوا ما أنفقوا»
– از دختران زنده به گور شده نیز سؤال خواهد شد تا زشتی این کار مشخص شود: «وإذا الموءوده سئلت بأی ذنب قتلت»
– از کسانی که از نعمتها برخوردار بودهاند دربارهی نعمتها سؤال میشود: «ثمّ لتسألنّ عن النعیم»
– خداوند در عالم ذر از تمام آفریدگان پیمان گرفته است؛ آنان باید به پیمانی که بستهاند پایبند باشند که آن نیز سؤالی دارد: «وأوفوا بالعهد إنّ العهد کان مسؤولا»
– هر کس نسبت به کنترل اعضای بدن خود مسئول است: «إن السّمع والبصر والفؤاد کل أولئک کان عنه مسؤولا»
مهم آن است که مسئولیت فراگیر و گسترده است و فرد و جامعه را در برمیگیرد و هر چند مسئولیتهای انسان زیادتر شود امانت بر دوش او سنگینتر میشود و فهرست حساب و موارد محاکمه به دو سو کشیده میشود: سمت عدل که از سؤال میکاهد و سمت ظلم که به دوزخ منتهی میشود.
۲- ظلم تاریکی را به دنبال دارد؛ علت اصلی تمام تحولاتی که امروزه در جهان عرب (تونس، مصر، لیبی، اردن، مراکش، یمن و سایر کشورها) در جریان است، ظلم در هر چهار مورد پیشین است و زمانی که از انسان مسلمان صادر شود بسیار زشتتر است؛ با اینکه شخص ظالم مسلمان است اما در زمینههای گوناگون و روشهای مختلف مرتکب ظلم میشود:
-ظلم در حق خداوند: به طور خلاصه یعنی بیتفاوتی مخلوق نسبت به آفریدگار و دوری از اوامر و نواهی او و تسلیم شدن در برابر هوای نفس. آیات ۲۹ روم، ۶ اعراف، ۱۳ لقمان، ۴۵ مائده و ۲۵۴ بقره بهترین شاهد بر این مدعاست. این آیات نمونههایی را آورده است و ظلم بندگان نسبت به رسالت و تعدی به شریعت الهی و ربوبیت پروردگار متعال را به خوبی نشان میدهد که در این زمینه، ظلم از تمام خطوط قرمز گذشته است.
-ظلم در حق نفس: آن هم زمانی است که شخص چیزهایی را بر نفس خود تحمیل کند که خداوند از وی نخواسته است؛ دوری از ندای فطرت پاک و سالم و واداشتن نفس به گناه و شهوت از نشانههای آن است؛ آیات ۱۳۴ بقره، ۱ طلاق، ۱۱۸ نحل، ۱۱۷ آل عمران و ۴۵ ابراهیم مصداق این حقیقت هستند. این آیات نشان میدهند که انسان هنگامی که معتقد است صاحب نفس خود است و ادعای ربوبیت بر مردم میکند و در محیط خویش دست به طغیان میزند، فراموش کرده است که از مشتی خاک آفریده شده است که با دمیده شدن روح الهی به این مقام رسیده است؛ در پایان کار نیز برای حساب به نزد پروردگارش بازخواهد گشت: «و إنّ إلى ربک الرجعى»
-ظلم در حق مردم: پایمال کردن حقوق مردم و مصادرهی آزادی آنان، اعمال محدودیت در زندگی مردم و جلوگیری از دست یافتن به کرامت و بزرگی، خوردن اموال مردم و حکومت بر آنان با شهوت و شبهه از نشانههای ظلم در حق مردم است. به آیات ۱۱۶ هود، ۵۹ کهف، ۲۲۷ شعراء و ۴۲ مراجعه شود. این آیات نمونهای از طغیان انسان و تکبر و خودکامگی وی را به تصویر میکشد و نشان میدهد که انسان تا چه میزان به تسلط بر مردم و ثروت و قدرت و به بردگی کشاندن انسانها آزمند است. دوست دارد زیبایی زندگی را مخدوش و نفس و عرض و عقل و نسل و مال انسانها را چپاول کند.
-ظلم کلی: در این مورد شخص ظالم هیچ گونه حدودی را در دین و عقل و عرف رعایت نمیکند. به آیات ۶۱ نحل، ۷۵ نساء، ۴۰ غافر و ۱۲۹ انعام مراجعه کنید. این آیات روابط نابسامان بین انسانها را به تصویر میکشد و نشان میدهد که ظلم به تمام مخلوقات الهی اعم از حیوان و گیاه و جمادات سرایت میکند. در این صورت است که به خاطر زشتیهای مردم فساد دریا و خشکی را فرا میگیرد و همهی اینها تصاویری پریشان از ظلم و طغیان است. برای اینکه مطلب طولانی نشود حقیقت تأسفآوری را در مورد رابطهی ظلم با فساد میآورم و آن اینکه این دوقلوهای ناهمگون [فساد و ظلم] زادهی استبداد هستند:
-هر مستبدی ظالم است.
-هر ظالمی فاسد است.
-هر فاسدی مستبد است.
این رابطهی مستحکم بین ظلم و فساد و استبداد را میتوانیم در معادلات زیر به خوبی ترسیم کنیم:
استبداد + ظلم = فساد
فساد + ظلم = استبداد
استبداد + فساد = ظلم.
سرانجام این معادلهی زشت به دست میآید:
ظلم + فساد + استبداد = طغیان.
ظلم به استبداد میانجامد؛ هرگاه انسان مستبد شود به تودهای از فساد تبدیل میشود که آدم و جماد را نابود میکند. هرگاه ظلم و فساد و استبداد با هم جمع شوند، انسان به طاغوتی تبدیل میشود که تنها دو کار در مورد او لازم است:
– ریشهکن کردن فساد؛ زیرا فساد ریشهی شیطانی دارد که هیچ علاجی جز کندن آن نیست:
«إنما جزاء الذین یحاربون الله ورسوله ویسعون فی الأرض فسادا أن یقتّلوا أو یصلبوا أو تقطع أیدیهم وأرجلهم من خلاف أو ینفوا من الأرض» [مائده: ۳۳].
کیفر کسانی که با خدا و پیغمبرش میجنگند، و در روی زمین دست به فساد میزنند، این است که (در برابر کشتن مردم) کشته شوند، یا به دار زده شوند، یا دست و پای آنان در جهت عکس یکدیگر بریده شود، و یا اینکه از جائی به جائی تبعید گردند.
این آخرین راه مبارزه با فساد و مفسدان است.
– انتظار مرگ مفسدان: زیرا پایان جرثومههای فساد طبیعی نیست و غالبا سرانجام وخیمی دارند، فرعون را میبینیم که در لحظهی غرق شدن توبه میکند و اسلامش را اعلان میدارد؛ اما خداوند توبه را در لحظهای که جان به لب رسیده است نمیپذیرد. به همین خاطر به وی پاسخ میدهد:
«آالان وقد عصیت قبل وکنت من المفسدین» [یونس: ۹۱].
آیا اکنون (که مرگت فرا رسیده است و توبه پذیرفتنی نیست، از کردهی خود پشیمانی و روی به خدای میداری؟) و حال آنکه قبلاً سرکشی میکردی و از زمرهی تباهکاران بودی.
پایان کار فرعون همانند هر طاغوت دیگری اندوهبار بود و برای هر فرعون و طاغوتی درس عبرتی دارد: «فالیوم ننجّیک ببدنک لتکون لمن خلفک آیه وإنّ کثیرا من النّاس عن آیاتنا لغافلون» [یونس: ۹۲].
ما امروز لاشهی تو را (از امواج دریا و یورش ماهیها) میرهانیم تا برای کسانی که اینجا نیستند و برای آیندگان درس عبرتی باشی. بیگمان بسیاری از مردمان از آیات (خواندنی قرآن و دیدنی جهان) ما غافل و بیخبرند.
این آیهی فرعونی همچنان در شکلهای گوناگون تکرار میشود.
۳-ای ظالم تو هم روز مبادایی داری؛ شما هم مانند من تعجب میکنید که مگر طغیانگران تاریخ نمیخوانند و از سرنوشت اسفبار طغیانگران از گذشته تا امروز عبرت نمیگیرند به عنوان نمونه پینوشه و چانوشسکو و بسیاری از طاغوتیان که بر جهان عرب و اسلام حکومت کردهاند. زمانی که میبینم ظالمان و فاسدان و مستکبران به صندلی پوشالی قدرت تکیه میزنند و زندگی مردم را نابود، آبادیها را ویران و نسلها را هلاک میکنند بیشتر شگفتزده میشوم؛ در حالی که مردم در برابر آنان فریاد میزنند که خواستار سرنگونی نظامشان هستند، با این حال دست از قتل و شکنجه و نسلکشی بر نمیدارند و به کشتار دست جمعی و هولوکاست افتخار میکنند بدون اینکه بدانند ناگزیر سرنگون خواهند شد یا به دست ملتها یا در نتیجهی مجازات الهی که به ظالمان مهلت میدهد اما آنان را به حال رها نمیکند: «فانظر کیف کان عاقبه المفسدین»
به حوادث جاری جهان عرب بازمیگردم تا حقیقت انکارناپذیری را بیان کنم؛ سنت الهی در مخلوقات بر این است که ظالمان به حال خود رها نمیشوند: «وکم قصمنا من قریه کانت ظالمه و أنشأنا من بعدها قوما آخرین * فلما أحسوا بأسنا إذا هم منها یرکضون * لا ترکضوا وارجعوا إلى ما أُترفتم فیه ومساکنکم لعلکم تسألون. قالوا یا ویلنا إناّ کنّا ظالمین * فمازالت تلّک دعواهم حتى جعلناهم حصیدا خامدین» [انبیاء: ۱۱ – ۱۵].
بسیار بوده است که (اهالی) آبادیهای ستمگری را (به سبب کفرشان) نابود کردهایم و پس از ایشان، گروههای دیگری را روی کار آوردهایم. آنان هنگامی که عذاب ما را احساس کردهاند، ناگهان پای به فرار گذاشتهاند (و برای نجات خویش همچون چهارپایان به این سو و آن سو گریختهاند). نگریزید و باز گردید به سوی زندگانی پرناز و نعمتی که در آن بسر میبردید و به سوی کاخها و قصرهای پرزرق و برقتان! شاید از شما (کمکی و چیزی) خواسته شود (و به رأی و نظرتان محتاج باشند). میگویند: وای بر ما! ما ستمگر بودهایم. پیوسته این، فریاد ایشان خواهد بود (و «وای بر ما» را تکرار میکنند) تا اینکه آنان را درویده و فرو افتاده مینمائیم.
این تصویر شگرف از حالتی است که به صورتهای گوناگون تکرار میشود؛ عمل طاغوتیان در این مورد با هم متفاوت است اما سرانجام همه یکی است: «جعلناهم حصیدا خامدین»
نکتهی مهم: هر چند که ظلم و طغیان فراگیر شود و فساد عمومیت یابد، حاکی از پایان ظلم است؛ شب پیش از دمیدن سپیدهی صبح تاریکتر از هر زمان دیگری میشود. به همین خاطر بدترین وضعیتی که امت اسلامی با آن مواجه است مربوط به طغیان ظلم و رواج فساد و به بردگی کشاندن انسانها و محدود کردن ارزاق نیست؛ اینها شاخصهایی است که نزدیک بودن پیروزی را نشان میدهد:
«حتّى إذا استیأس الرّسل وظنّوا أنّهم قد کذّبوا جاءهم نصرنا…» [یوسف: ۱۱۰].
تا آنجا که پیغمبران (از ایمان آوردن کافران و پیروزی خود) ناامید گشته و گمان بردهاند که (از سوی پیروان اندک خویش هم) تکذیب شدهاند (و تنهای تنها ماندهاند). در این هنگام یاری ما به سراغ ایشان آمده است.
اما خطرناکترین وضعیت زمانی است که نصف نصف حاکم باشد یعنی نصف عدالت و نصف ظلم؛ نصف استقامت و نصف انحراف، نصف انقلاب و نصف آرامش؛ نصف اسلام و نصف نفاق و… پایان حتمی ظالمان از سنتهای الهی است: «وقل الحقّ من ربّکم فمن شاء فلیؤمن وّمن شاء فلیکفر» زمانی بخشی از علاج است: «ولتعلمنّ نبأه بعد حین»