رؤیای رسولانه در تطبیق با آیات قرآن – ۳
رؤیای رسولانه در تطبیق با آیات قرآن – ۳
نویسنده: محمد احمدیان
فصل سوم: رؤیای رسولانه در تطبیق با آیات قرآن
تبیین موضوع
در قرآن با مطالب فراوانی روبرو هستیم، که آیات با فرضیهی رؤیای رسولانه دکتر سروش همسویی ندارند. اگر این قاعده را بپذیریم که قرآن وحی منزل است، و خداوند هر آنچه که نیاز هدایت بشر بوده توسط محمد(ص) ابلاغ کرده، و مطالب غیرضروری را سانسور یا طرح نشده تلقی نموده است. امّا اگر قاعدهی رویای رسولانهی دکتر سروش را ملاک قرار دهیم، چرا پیامبر این مسائل را ناتمام رها کرده است، و رؤیای ایشان محدودیتها را درنَوردیده تا در خلال جستجو و کاوش، نادیدنیها و ناشنیدهها را به پایان برساند. از طرف دیگر آیات صریحی در قرآن وجود دارد که با پروژهی رؤیای رسولانه در تعارض آشکار است، و این تعارض و دوگانگی برای پیروان قرآن، و فرضیهی سروش چالشساز میباشد. هر چند سروش ادّعا میکند که فرضیه ایشان برای گفتن ناگفتنیها، و نمودن نانمودنیهاست، همچنان که شعر اصیل و هنر اصیل چنیناند؛ … همچنان که شعرهای سُست و تهی داریم، ولی خوابهای متعالی هم داریم، و رؤیای رسولانه از این جنساند (۳۳). دکتر سروش در نمایش قدرت فراگیر پیامبر (ص) عرش، و کرسی را تحت نظارت و بصیرت او در می آورد و اظهار می کند:
۱ـ قدرت فراگیر محمد (ص)
صحنهی اوّل: پیامبر و مشاهدهی قیامت
«وحی را رؤیا انگاشتن، نه تنها از قدرت و غنای آن نمیکاهد [بلکه] بر آن میافزاید. «وحی» را مفسران مسموعات نبی میپنداشتند، ولی اینک معلوم میشود، که «مرئیات» اوست. اگر آنان میگفتند پیامبر خبر قیامت را از خدا شنیده و برای ما باز گفته است، اکنون می گوییم او صحنه ی قیامت را دیده است، «جن و ملک و شیطان» و عرش و کرسی را هم …» (مقاله دوم).
صحنهی دوم: نظارت پیامبر بر سجده ی مخلوقات
«از دل انگیزترین رؤیاهای محمد (ص) آن بود که همه ی زمینیان و آسمانیان و سایه های شان را شب و روز طوعاً و کرهاً سجدهکنان در پیشگاه خداوند می دید. چه رؤیایی، چه مکاشفه ای، چه خیال لطیفی، چه کلک خیال انگیزی!» (۳۴).
قبل از تطبیق این دو گزاره و ناهمسویی آنها با آیات قرآن چند نکته قابل بحث و تدبّر است:
– آیا پیامبری که خودش اعتراف می کند، من هم مثل شما بشر هستم، مگر امور زندگی، خوردن و خوابیدن، استراحت کردن، زناشویی، معاشرت اجتماعی و … را نداشته که شب و روز نظاره گر عبادت مخلوقات نظام هستی بوده؟
– مگر پیامبر در مدینه مدیریت سیاسی و اجتماعی را بر عهده نداشت و طراح جنگها و غزوات نبود، تمام روز در میان یارانش در کوچه و بازار ارتباط تنگاتنگی با امور روزمره و بشری نداشت، چقدر فرصت می کرد شب و روز این صحنهها را نظارهگر باشد؟ این اظهارات با قرآن ناهمسو و در تعارض است.
« إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً إِنَّ نَاشِئَهَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْءاً وَأَقْوَمُ قِیلاً إِنَّ لَکَ فِی اَلنَّهَارِ سَبْحاً طَوِیلاً» [مزمّل/۷-۵]
«ما سخن (پر مسؤولیّت و پر دردسر و لبریز از تکالیف و وظائف) سنگینی را بر تو نازل خواهیم کرد (که قرآن است). عبادت شبانه، (افعال آن) مؤثّرتر و ماندگارتر، و اقوال (آن) درستتر و پابرجاتر است. تو در روز، تلاش فراوان و طولانیداری (و به سبب اشتغال به امور زندگی و تبلیغ رسالت، فراغتی برای پرداختن به قرائت قرآن نخواهی داشت).»
– مگر سجدهی آسمانیها و زمین، که در بعضی آیات به واژهی «سبحّ، یُسبحّ» آمده است، براستی همانند انسان سجده و کرنش داشتهاند، یا به معنی «انجام وظیفه» در راستای اهداف و رسالت تعیین شده برای آنان می باشد؟ آیا این دیدگاه سروش در رابطه با سجده مخلوقات به تفکر اشعریت کهن نزدیکتر است، یا اعتزال نواندیش؟ یا وحدت وجودی همه جاگیر؟
در خلال این قدرت فراگیر محمد (ص)، بی اطلاعی های ذیل از کجا سرچشمه می گیرد؟
الفـ عدم اطلاع از تعداد افراد اصحاب کهف
چرا با وجود سلطه ی فراگیر محمد (ص) بر هستی و عرش و کرسی، امّا هنگامی که صحبت از تعداد اصحاب کهف به میان می آید، اطلاعات آماری دقیقی را به مخاطبان نمی دهد، و آنان را بدون جواب دقیق وا می نهد چرا؟ و در پایان بحث، آمار آنان را به خداوند ارجاع میدهد.
« سَیَقُولُونَ ثَلَاثَهٌ رَّابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَیَقُولُونَ خَمْسَهٌ سَادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَیْبِ وَیَقُولُونَ سَبْعَهٌ وَثَامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ قُل رَّبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا یَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ فَلَا تُمَارِ فِیهِمْ إِلَّا مِرَاء ظَاهِراً وَلَا تَسْتَفْتِ فِیهِم مِّنْهُمْ أَحَداً »[کهف/۲۲]
«(معاصران پیغمبر درباره تعداد نفرات اصحاب کهف به مجادله میپردازند و گروهی) خواهند گفت : آنان سه نفرند که چهارمین ایشان سگشان بود، و (گروهی) خواهند گفت: آنان پنج نفرند که ششمین ایشان سگشان بود ؛ همه اینها سخنان بدون دلیل است. و (گروهی) خواهند گفت: آنان هفت نفرند که هشتمین ایشان سگشان بود (و اینان از روی علم و آگاهی برگرفته از وحی ، سخن نخواهند گفت). بگو: پروردگار من از تعدادشان آگاهتر (از هرکسی است) . جز گروه کمی تعدادشان را نمیداند . بنابراین درباره اصحاب کهف جز مجادله روشن (و آرام با دیگران) پیش مگیر (چرا که مسأله چندان مهمّی نیست و ارزش دردسر را ندارد) و پیرامون آنان دیگر از هیچ کس مپرس (زیرا وحی الهی تو را بس است).»
ب ـ عدم رؤیت ملائکه در جنگ بدر
اگر محمد (ص) شب و روز جهانیان را می پایید، و لحظه ای حرکات آنها پنهان و پوشیده از ایشان نبود؛ «جن و ملک و شیطان» هیچ کدام از تیررس نگاه های او رهایی نمی یافتند، امّا چرا در قرآن خداوند خبر از حضور ملائکه در جنگ بدر به او می دهد و خودش از آن خبر ندارد؟ شاید این پاسخ مطرح شود آخر این توصیف همه جا گیر محمد (ص) مربوط به لحظات «ناهوشیاری» است، در جواب باید گفت مگر او شب و روز نظارهگر آسمانیان و زمینیان نبود.
« ثُمَّ أَنَزلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَأَنزَلَ جُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا وَعذَّبَ الَّذِینَ کَفَرُواْ وَذَلِکَ جَزَاء الْکَافِرِینَ» [توبه/۲۶]
«سپس (عنایت خدا دربرتان گرفت و) خداوند آرامش خود را نصیب پیغمبرش و مؤمنان گرداند و لشکرهائی را (از فرشتگان برای تقویت قلب مسلمانان) فرو فرستاد که شما ایشان را نمیدیدید، و (پیروز شدید و دشمنان شکست خوردند ، و بدین وسیله) کافران را مجازات کرد ، و این است کیفر کافران (در این جهان، و عذاب آخرت هم به جای خود باقی است).»
مهمتر از اینها قرآن بیان می کند که تعداد مشرکان بیشتر از آن بود که در خواب به شما نشان دادیم، اگر با همان کثرت و تعداد، از نظر آماری مشرکان را به شما نشان می دادیم، دچار سستی می شدید.
« إِذْ یُرِیکَهُمُ اللّهُ فِی مَنَامِکَ قَلِیلاً وَلَوْ أَرَاکَهُمْ کَثِیراً لَّفَشِلْتُمْ وَلَتَنَازَعْتُمْ فِی الأَمْرِ وَلَکِنَّ اللّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُور» [انفال/۴۳]
«در آن زمان خداوند در خواب دشمنان را به تو اندک نشان داد، و اگر آنان را زیاد نشان میداد، مسلّماً سست میشدید و درباره کار (جنگیدن و نجنگیدن) دچار کشمکش میگشتید، ولی خداوند (شما را از این عجز و اختلاف) رهائی بخشید ، چرا که او از آنچه (در میان دلها و ) در اندرون سینهها است باخبر است (و از روحیه و باطن همگان آگاه است).»
این آیه دو نکته ی اساسی و محوری را دربردارد که با فرضیه ی رؤیای رسولانه قابل ارزیابی و با نتیجه ی منطقی همسو نمیباشد:
اولاً خداوند به پیامبر می گوید، شما از آمار و تعداد افراد دشمن خبر دار و آگاه نبودید، این نکته محدودیت علم و عدم آگاهی از غیب پیامبر را می رساند.
ثانیاً: آنچه را که پیامبر در خواب دیده، نتیجه ی معکوس داشت، زیرا در خواب آنان را کم دیده، تا انگیزه ی روبروی در او و یارانش سست نشود، در صورتی که تعداد آنان بیشتر از آنچه بود، در خواب مشاهده کرده، و این نکته با رؤیای رسولانه، تعارض آشکار دارد.
ج ـ عدم رؤیت لحظات مرگ مشرکان
صحنه ی دیگری که پیامبر ناتوان از رؤیت آن بوده، چگونگی مرگ مشرکان، عذاب آنان توسط مأموران الهی هنگام احتضار و لحظات مرگ آنان بوده است. این هم منافی آن قدرت و نظارت و فراگیر پیامبر است؛ که دکتر سروش به ایشان بخشیده است:
« وَلَوْ تَرَى إِذْ یَتَوَفَّى الَّذِینَ کَفَرُواْ الْمَلآئِکَهُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُواْ عَذَابَ الْحَرِیقِ » [انفال/۵۰]
«اگر ببینی (ای پیغمبر! هول و هراس و عذاب و عقابی را که به کافران دست میدهد) بدان گاه که فرشتگان جان کافران را میگیرند و سر و صورت و پشت و روی آنان را (از هر سو) میزنند و (بدیشان میگویند): عذاب سوزان ( اعمال بد خود ) را بچشید ، ( از مشاهده این همه درد و رنج و ترس و خوف دچار شگفت خواهی شد و به حال آنان تأسّف خواهی خورد ) . »
د_ عدم درک شب قدر
اگر سیاق آیات سوره ی قدر را به دقّت بررسی کنیم؛ دو صحنه ی قابل بحث، در بیان سوره نقش دارند: صحنه ی اوّل، صورت گرفتن انزال و نزول «وحی» است، با توجّه به ضمیر «ه» در «َانزلناهُ»، بنابر رأی مفسران، این حادثه در شبی صورت گرفته بنام شب «قدر» ؛ که محمد (ص) از درک آن عاجز و ناتوان بوده است. سپس خداوند در آیه ی (۳) منزلت آن را بیان میکند.
صحنهی دوم؛ نزول جبرئیل و فرشتگان است، که برای انجام مأموریتی نازل شدهاند، و دستاورد این نزول، سلامت و رحمت تا صبحگاهان است.
« وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَهُ الْقَدْرِ » قدر/۲
«تو چه میدانی شب قدر کدام است (و چه اندازه عظیم است؟)»
طبق نظریه ی سنتی و دیدگاه مفسران، نزول « وحی » است، که عظمت لحظات و پیام آن خارج از درک و احساس پیامبر اسلام است؛ و آیه ی (۲) همین تفسیر را برمیتابد.
بنابراین اگر قایل به رؤیای رسولانه باشیم، محمد (ص) در رؤیا، این صحنه را مشاهده کرده؛ پس چرا از درک آن ناتوان مانده است؟ و گوینده ی «و ما ادراک» کیست؟ اگر خداوند است، چرا زمینه ی رؤیای کامل برای محمد را (ص) فراهم نکرده، تا تمام حقایق را دریابد؛ و اطلاعات و رؤیت ایشان ناتمام و ناقص باقی بماند؟ امّا نقطه ی ابهام « و ما أدراکَ » در آیه است، که رؤیای رسولانه پاسخگوی آن نمیباشد، و این مدل جدید از وحی، ابهامش بیشتر از مدل سنّتی است.
۲ـ تعجیل محمد (ص) در گزارش رؤیایی
دکتر سروش، محمد (ص) را در روایت گزارش مشاهدات اش شتاب زده معرفی می کند. و به آیه ی «لا تحرِّک بهِ لِسانک» استناد نموده و اظهار می کند: «محمد (ص) با دیدن صحنه های رؤیایی در عرصه ی خیال، شتاب زده و از فرط هیجان می خواسته است بلافاصله آنها را با مردم در میان بگذارد، ناظر «درونی / بیرونی» (خدا یا جبرئیل) به زبان تئولوژیک او را نهی می کند، و می گوید بگذار، تا رؤیا به انجام رسد، و ما نحوه ی گزارش آن را به «تو بیاموزیم» و آنگاه آنها را برای مردم برخوان». (۳۵)
اولاً: اگر محمد (ص) رؤیاگر صحنه های قیامت است ـ چون موضوع سوره و آیات ماقبل آن موضوع قیامت را بیان می کند ـ و شاهد مطلق صحنه ها می باشد، آموزش و نحوه ی گزارش چه مفهومی دارد؟ مگر این آیات و این سوره اولین سوره و صحنه ی مشاهده ی محمد (ص) است، که آموزش رؤیت را ندیده وتوان گزارش را ندارد؟
ثانیاً: ناظر «درونی و بیرونی» (خدا و جبرئیل) صاحب چه نقشی هستند؟ اگر قرار است در این پروژه نقشی برای آن در نظر بگیریم و بپذیریم خداوند «فاعل» وحی، جبرئیل واسطه ی بین خدا و محمد،(ص). و محمد (ص) «قابل» و دریافت کنندهی «وحی» باشد، مگر دکتر سروش اظهار نمیکند: « اگر محمد (ص) ناظر و راوی» باشد، دیگر خطابی و مخاطبی، اخباری و مخبری و متکلمی و کلامی در کار نیست؟ بل همه نظارت و رؤیت است». (۳۶)/ تفسیر سروش از آیه ، تفسیر شتاب زده است، نه گزارشگری محمد (ص)!
دکتر سروش برای توجیه فرضیه ی خویش از آیات (۱۹-۱۶) سوره ی قیامت، این گونه نتیجه گیری میکند: «بگذار پاکنویس شود، آنها را نیاراسته و ویرایش نشده قرائت مکن، سپس ما معنای آنها را به تو می گوییم» این صحنه، صحنه ی مشاهده و قیامت است؛ اگر قرار است رؤیتگر محمد (ص ) باشد، باید گزارش رؤیت و نظارت را بیان کند. امّا اگر در مشاهدات محمد (ص)، نیروی دیگری همراه ایشان گزارش را تهیه و پاکنویس می کند، و ویرایش آن را انجام می دهد، سپس برای محمد (ص) قرائت می کند، و ایشان گزارش ویرایش شده را برای بیرون و مخاطبانش قرائت کند، در این صورت این اقتدار همه جاگیر محمد(ص) کاهش پیدا می کند، و این همان مدل سنّتی است، بنابراین فرضیهی «رؤیای رسولانه» زیر سؤال میرود.
« لَا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ » قیامت (۱۹-۱۶)
«(به هنگام وحی قرآن ) شتابگرانه زبان به خواندن آن مَجُنبان (و آیات را عجولانه و آزمندانه تکرار مگردان). چرا که گردآوردن قرآن ( در سینه تو ) و ( توانائی بخشیدن به زبان تو ، برای ) خواندن آن ، کار ما است. (پس از ناحیه حفظ قرآن در میان دل و جان خود ، و روان خواندن و درست تلاوت کردن آن با زبان خویش، نگران مباش). پس هرگاه ما قرآن را (توسّط جبرئیل بر تو) خواندیم، تو خواندن آن را (آرام و آهسته) پیگیری و پیروی کن. (وظیفه تو پیروی از تلاوت پیک وحی، و ابلاغ رسالت آسمانی است و بس). گذشته از اینها ، (در صورتی که بعد از نزول آیات قرآن مشکلی پیدا کردی) بیان و توضیح آن بر ما است.»
۳ـ خطاب یا عبادی در قرآن
در قرآن در دو سوره، واژهی «یا عبادی» (ای بندگان من) تکرار شده است. برای اینکه سیاق آیه با پیام آیه درست کاربردی شود، بیشتر از دو نظر در پیام و خطاب آیه قابل تصور نیست:
الف ـ نظر اوّل اینکه بپذیریم این کلام «وحی الهی است» و پیامبر مسئول ابلاغ آن، و خداوند مستقیماً بدون واسطه؛ بندگانش را مورد خطاب قرار میدهد؛ و در جریان خطاب خداوند برای بندگانش دستور یا مژدهای را میرساند. گویی موقعیت بسیار حسّاس و رابطه ی خداوند با بندگانش بسیار نزدیک و نیازمند واسطه گری محمد (ص) نیست، مگر در ابلاغ وحی:
« قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ » زمر/۵۳
«(از قول خدا به مردمان) بگو: ای بندگانم! ای آنان که در معاصی زیادهروی هم کردهاید! از لطف و مرحمت خدا مأیوس و ناامید نگردید . قطعاً خداوند همه گناهان را میآمرزد . چرا که او بسیار آمرزگار و بس مهربان است.»
« یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِی وَاسِعَهٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ » [عنکبوت/۵۶]
«ای بندگان مؤمن من! زمین من فراخ است (و اگر در جائی تحت فشار کفّار و ستمگران بودید، میتوانید به نقاط دیگری مسافرت کنید ) و تنها مرا بپرستید. (چرا که پرستش توحیدی، رمز آزادگی و سرفرازی است).»
ب ـ نظر دوم این است که قرآن از مرحلهی «کلامی – سمعی» فراتر رفته باشد، بلکه رؤیایی ـ بصری بوده، و محمد (ص) در وجود باری تعالی هضم؛ و «مَن و تو» تبدیل به «مَن» واحد گردیده، و پیامبر بندگان خداوند را «بنده ی» خود تلقی کند! غیر از این چه مفهومی از واژهی «یا عبادی» در آیات برداشت می شود؟ که این نظریه با روح نبوت و رسالت سر سازگاری و همخوانی ندارد. بنابراین فرضیه ی رؤیای رسولانه در این مورد هم ابهامات را بی پاسخ گذاشته است.
۴ـ آیات ربنّا در قرآن و پیام آنها
در قرآن آیات زیادی به صورت دُعا، با الفاظ و واژههای دُعایی خاصتاً «ربنّا» آمده است که هرکدام در زمینه ای مربوط به اشخاص ـ اعم از پیامبران یا افراد دیگر ـ میباشد. که در مناسبت های مختلف احساس و نیازهای درونی خویش را بروز داده و به خداوند پناه بردهاند و از ذات او استمداد می جویند. دکتر سروش در مناظره ی تلویزیونی بی بی سی این دُعاها را به پیامبر نسبت داده که ادّعایی غیر تحقیقی و کارشناسانه میباشد؛ و اظهار داشت: تمام ربناها چهره بشری قرآن را می رساند. حال برای نتیجه گیری درست و استدلالی از نظریه ی دکتر سروش، دعاها را در دو دسته با توجّه به آیات، بررسی می کنیم:
الف ـ دُعاهای تاریخی در قرآن
دُعاهای تاریخی مواردی است در قرآن، در حیات نیازمندانه بندگان خداجو، در هنگام ستم و مظلومیت یا نیاز و فریاد خواهی، پیام خود را بروز دادهاند:
- سوره ی بقره / ۲۰۱، دُعای حجاج بیت الله؛
- سوره ی آل عمران / ۸، دُعای راسخون فی العلم؛
- سوره ی آل عمران / ۵۳، دُعای پیروان عیسی (ع)؛
- سوره ی آل عمران / ۱۹۳-۱۹۴، دُعای اوالألباب؛
- سوره ی آل عمران / ۱۴۷، یاوران پیامبران به صورت عام؛
- سوره ی اعراف / ۲۳، دُعای آدم و حوا؛
- سوره ی اعراف / ۱۵۱، دُعای حضرت موسی برای برادرش هارون؛
- سوره ی اعراف / ۱۵۵، دُعای حضرت موسی؛
- سوره ی ابراهیم / ۴۱، دُعای حضرت ابراهیم؛
- سوره ی ممتحنه / ۵، دُعای حضرت ابراهیم؛
- سوره ی شعراء / ۸۳، دُعای حضرت ابراهیم؛
- سوره ی مائده / ۸۳، دُعای علمای هدایت یافته اهل کتاب؛
- سوره ی کهف / ۱۰، دُعای اصحاب کهف؛
نکته قابل بحث در صحنه های تاریخی این است، صحنه های نداخواهی و طلب خواهی مطرح شده، از آدم شروع گردیده تا آغاز دعوت پیامبر اسلام (ص). حال اگر به رؤیا پنداری قرآن باور داشته باشیم، محمد (ص) در تمام این صحنه ها حضور داشته، و مستمع مناجات و ندای پیامبران قبل از خود بوده است. لذا اینها اختصاص به مناجات شخصی پیامبر ندارد.
و اگر قرآن را وحی تلقی کنیم و مدل سنتی را در قرآن پژوهشی بپذیریم، این خداوند است. دُعاها را نقل به مضمون برای پیامبر می کند، تا از طرفی تاریخ گذشته دعوت پیامبران پیشین را برای آن حضرت مروری کوتاه نماید، و از طرف دیگر پیامبر و پیروانش را از نظر استمدادخواهی آموزش دهد.
ب ـ دُعاهای آموزشی در قرآن
در مواردی دُعاهای قرآنی، نوعی آموزش و تعلیم پیامبر است. این روش در آموزش دعا اختصاصی به یک برهه ی زمانی، یا اختصاص به افراد حاضر نیست، بلکه عمومیت داشته و محدودیت زمانی ندارد:
- سوره ی اسراء / ۸۰، دعای اختصاصی پیامبر (ص)؛
- سوره ی بقره / ۲۸۶، آموزش مؤمنان در نیازجویی؛
- سوره ی آل عمران / ۱۶، آموزش مؤمنان؛
- سوره ی حشر / ۱۰، آموزش مؤمنان برای تصحیح رابطهی قلبی با گذشتگان؛
- سوره ی مؤمنون / ۱۰۹، آموزش مؤمنان؛ (۳۷).
حال، اگر قایل به رؤیای پنداری قرآن باشیم، محمد (ص) پیروانش را در رابطه با دعا و استمداد آموزش می دهد، همانند دعای زیادی که در احادیث و روایت آمده است، هرچند زبان «ناهشیاری» دعاها در قرآن با زبان «هشیاری» «احادیث»، متفاوت است. چون این آیات جنبهی «بصری» ندارد تا محمد (ص) مشاهداتاش را گزارش بدهد، این فرضیه جدید، «کلامی ـ سمعی» را نمیپذیرد آن گونه که دکتر سروش بیان میکند: ««کلامی ـ سمعی» بودن قرآن، تا پیش از این، موضوع تأمّل و تحقیق بود، اکنون «رؤیای ـ بصری» بودنش چشمک و خنبک می زند» (۳۸).
در میان آیات ذکر شده دو آیه نیازمند تدبّر بیشتر است:
یکی آیه ی (۸۰ )سوره ی اسراء، که اختصاص به پیامبر دارد، در آیه ماقبل اش به صورت «امر» و جملهی فعلیه «اِقم الصلاهَ»، پیامبر مأمور به نماز و شب زنده داری می شود؛ و در آیه ی بعدش با همان صیغه محمد (ص) مأمور به دعا و نیازطلبی «وَ قُل ربّ أدخِلنی مَدخَلَ صَدقٍ …» این دو آیه و پیام آن دو اگر قایل به شخص دوّمی در بیان آیات باشیم و نقش فاعلیت خداوند، و قابلیت محمد (ص) را نپذیریم، از نظر بلاغت و رسایی قرآن، آیا معنی دیگری به دست مخاطب قرآنی نمیدهد؟
« وَقُل رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَاناً نَّصِیراً وَقُلْ جَاء الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقاً » اسرا/۸۱-۸۰
« بگو: پروردگارا! مرا صادقانه (به هر کاری) وارد کن، و صادقانه (از آن) بیرون آور، (و چنان کن که خطّ اصلی من در آغاز و انجام همهچیز، راستی و درستی باشد)، و از جانب خود قدرتی به من عطاء فرما که (در امر حکومت بر دوستان و اظهار حجّت در برابر دشمنان، برایم) یار و مددکار باشد. و (مشرکان را بترسان و بدیشان ) بگو : حق فرا رسیده است (که یکتاپرستی و آئین آسمانی و دادگری است) و باطل از میان رفته و نابود گشته است (که چندتا پرستی و آئین تباه و ستمگری است). اصولاً باطل همیشه از میان رفتنی و نابود شدنی است (و سرانجام پیروزی از آن حق و حقیقت بوده و هست).»
آیه ی دیگر، آیه ی (۵۳) آل عمران میباشد، که اختصاص به پیروان و حواریون عیسی (ع) دارد:
« فَلَمَّا أَحَسَّ عِیسَى مِنْهُمُ الْکُفْرَ قَالَ مَنْ أَنصَارِی إِلَى اللّهِ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللّهِ آمَنَّا بِاللّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ » آل عمران/۵۲
«ولی هنگامی که عیسی از ایشان احساس کفر (و سرکشی و نافرمانی) کرد، گفت: کیست که یاور من به سوی خدا ( و برای تبلیغ آئین او ) گردد ؟ حواریّون گفتند: ما یاوران (دین) خدائیم؛ (زیرا ما) به او ایمان آوردهایم ؛ و ( تو نیز ) گواه باش که ما مخلص و منقاد (اوامر او) هستیم.»
محور آیه را سه اصل تشکیل داده است:
۱ـ ما انزالله برای عیسی؛
۲ـ پیروی پیروان از عیسی؛
۳ـ گواهی بر دعوت عیسی (ع).
نکته قابل بحث و پرسشگرانه این است، اگر برای عیسی «وحی» نازل شد، و پیروانش اعتراف و اقرار به این امر می کنند، و پیامبر اسلام (ص) در «رؤیای رسولانه» شهادت و گواهی آنان را نقل می کند، چرا این روند نزول وحی، در دوره ی پیامبر اسلام تبدیل به «رؤیای ـ بصری» شد؟ و اگر مدل آن همان مدل سنتی و انزال وحی از طرف پروردگار است، و پیامبران دریافت کننده ی وحی، این تغییر درونی ناگهانی در رابطهی هدایت بشری در زمان خاتمیت، تغییر محوری پیدا کرده است، که این هم یکی دیگر از ابهامات بی پاسخ رویای رسولانه می باشد.
۵ـ مفهوم کلام الله در قرآن
واژهی «کلام الله» در قرآن با همین سیاق در سه سوره با مضامین متفاوت آمده است:
آیه ی اوّل؛ در سورهی بقره در آیهی (۷۵ ) اشاره، به دعوت موسی (ع) و تحریف کلام خدا توسط علمای یهود دارد. هرچند پیام آیه بحث تاریخی بوده و اشاره به دعوت حضرت موسی و نقش منفی علمای یهود است، ولی واژه ی «کلام الله» در این آیه و آیات دیگر که مرتبط با دعوت پیامبر اسلام است، اشتراک معانی دارند. یعنی در روند هدایت بشریت چه در زمان موسی و چه در زمان محمد (ص) منشأ و مصدر هدایت، «کلام» خدا بوده است. و این فریضهی «رؤیایی ـ بصری» را با چالش دیگر روبرو می کند.
«أَفَتَطْمَعُونَ أَن یُؤْمِنُواْ لَکُمْ وَقَدْ کَانَ فَرِیقٌ مِّنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ یَعْلَمُونَ» بقره/۷۵
«آیا امیدوارید که (یهودیان به آئین اسلام و) به شما ایمان بیاورند با این که گروهی از آنان (که احبار ایشان بودند) سخنان خدا را (در تورات) میشنیدند و پس از فهمیدن کامل آن، دست به تحریفش میزدند؟ و حال آن که علم و اطّلاع داشتند ( که درست نیست به کتابهای آسمانی دست برد).»
آیه ی دوم؛ آیه ی (۱۵) در سورهی فتح است. در این آیه همانند آیه ی قبل اشاره به تحریف «کلام خدا» توسط مصلحت جویان برای بهره برداری شخصی می باشد.
« سَیَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انطَلَقْتُمْ إِلَى مَغَانِمَ لِتَأْخُذُوهَا ذَرُونَا نَتَّبِعْکُمْ یُرِیدُونَ أَن یُبَدِّلُوا کَلَامَ اللَّهِ قُل لَّن تَتَّبِعُونَا کَذَلِکُمْ قَالَ اللَّهُ مِن قَبْلُ فَسَیَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنَا بَلْ کَانُوا لَا یَفْقَهُونَ إِلَّا قَلِیلاً » فتح/۱۵
«بازپسماندگان ، هنگامی که برای به دست آوردن غنائمی (که خدا به شما داده است) بیرون رفتید، خواهند گفت : بگذارید ما هم همراه شما شویم ( و در این جهاد شرکت کنیم) . آنان میخواهند سخن خدا را دگرگون کنند! (خدا وعده غنائم خیبر را تنها به شرکتکنندگان سفر حدیبیه اختصاص داده است و بس). بگو: شما هرگز همراه ما نخواهید شد. پروردگارتان پیش از این (مراجعت به مدینه) چنین فرموده است . خواهند گفت : (این را خدا نگفته است و) بلکه شما نسبت به ما حسد میورزید ( و نمیگذارید از چنین غنائم نفیس و بیدردسری بهره ببریم . چنین نیست که گمان میبرند ) بلکه ( از قانونگذاری خدا ) جز مقدار اندکی را فهم نکردهاند . »
آیه ی سوم؛ در این آیه رویکرد سیاسی و اصلاحی، نسبت به مشرکان را بیان می کند. در این اعلام موضع خداوند بعد از پیمان شکنی مشرکین و فرصت در بازه ی زمانی چهارماهه به آنان، با وصف پیمان شکنی پیمان شکنان، سه امتیاز محوری و اساسی به مشرکان می دهد: ۱- دادن پناهندگی، ۲- ابلاغ و رساندن پیام خداوند (کلام الله)، ۳- رساندن آنان به محل امن که همان رعایت حقوق پناهندگی به مشرکان است.
در تفسیر این آیه علاوه بر اینکه کلیه مفسران همان معنی را از «کلام الله» گرفتهاند، تفسیر المیزان آورده است: «حتّی یَسمَع کلامَ اللهِ» حکم تخصیص را که مسئله پناه دادن به پناه خواهان است، مقید به سر رسید معین می کند و می فهماند که حکم امان دادن، برای شنیدن «کلام خدا» و بررسی موارد رسالت است». (۳۹)
صراحت این واژه در سه سوره ی قرآن، غیر از وحیانی بودن قرآن، برداشت دیگر از آن منطقی به نظر نمی آید. و کاملاً نظریه ی «رؤیایی ـ بصری» را ردّ می کند، و به نظریه «کلامی ـ سمعی» بسیار نزدیک تر است. چون کلام الله، یعنی سخنان خداوند، پس باید محمد (ص) دریافت کننده کلام خدا بوده باشد، و جبرئیل نقش واسطه گری را برعهده گرفته باشد.
«وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ یَعْلَمُونَ» توبه/۶
«( ای پیغمبر ! ) اگر یکی از مشرکان ( و کافرانی که به شما دستور جنگ با آنان داده شده است ) از تو پناهندگی طلبید ، او را پناه بده تا کلام خدا ( یعنی آیات قرآن ) را بشنود ( و از دین آگاه شود و راجع بدان بیندیشد . اگر آئین اسلام را پذیرفت ، از زمره شما است ، و اگر اسلام را نپذیرفت ) پس از آن او را به محلّ امن ( و مأوی و منزل قوم ) خودش برسان ( تا از خطرات راه برهد و بدون هیچ گونه اذیّت و آزاری به میان اهل و عیال خویشتن رود ) . این ( پناه دادن ) بدان خاطر است که مشرکان مردمان نادان ( و ناآگاه از حقیقت اسلام ) هستند ( و چه بسا در پرتو آشنائی با اسلام ، نور ایمان در دلهایشان روشن گردد ) . »
۶ـ خطابهای قرآنی
در قرآن خطاب های «یا ایّها الذین آمنوا»، «یا ایُّها النّاسُ» و «یا أیّها النبیُّ» بارها تکرار شده، جمله ی «یا ایها النبی» در سورهی احزاب پنج بار تکرار شده است. در گزاره های فوق طبق قواعد عربی «یا» حرف ندا، و کلمات «آمنوا، ناس، و نبّی» منادی (monada) هستند، طبق مدل سنتی «پیامبر (ص) را قابل و ناقل محض دانستن» «منادی» و (monadi) همه اینها خداوند می باشد، و شخص پیامبر ناقل وحی برای مردم و مؤمنان، است. امّا در خطاب «یا ایها النبیُّ» پیامبر منادی و مستقیم مورد ندای خداوند قرار می گیرد.
حال اگر مدل « رؤیایی- بصری» در «یا ایها الذین آمنوا» و « یا ایها النّاس» ملاک عمل قرار دهیم، منادی این آیات پیامبر اسلام باشد؛ منادی « یا ایها النبیُّ» مفقود است. کیست که پیامبر را ندا می دهد؟ از طرف دیگر چون قرآن «رویایی- بصری» باشد، پیامبر است، همه چیز را رؤیت و رؤایت می کند. در فرضیه ی رویایی بودن قرآن ، منادی آیات ذیل پرسشها و ابهامات زیادی را برای مخاطب قرآنی مطرح می کند،که دکتر سروش پاسخی برای ابهامات ارائه نداده است.
قابل توجه در آیه ی اوّل سوره ی احزاب:
« یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیماً حَکِیماً » احزاب /۱
«ای پیغمبر ! بترس از ( عذاب و خشم ) خدا ، و از کافران و منافقان اطاعت مکن . بیگمان خداوند آگاه ( از هر چیزی ، و ) دارای حکمت ( در افعال و اقوال خود ) است . »
اوّلا : چه کسی پیامبر را به تقوا فرا میخواند، و ایشان را از اطاعت کافران و منافقان باز میدارد؟
ثانیا: نظر به این که دکتر سروش در مورد نظارت خداوند میگوید: «پیامبر موجودی بود، که فکرش تحت نظارت خداوند بود و هدایت میشده است . سخنانی که میگفته، کاملا ضابطه دار، مضبوط و تحت مدیریت ویژه بوده است، خلاصه اینکه ما در «الهی بودن وحی» هیچ نداریم (۴۰)
- با وجود نظارت دقیق بر فکر پیامبر، چرا در رفتارش میل اطاعت از کافران و منافقان، (قبول پیشنهادات آنان ، یا میل به سازش) پیش میآید؟
- چرا خداوند حق کنترل و نظارت محمد را دارد، چرا حق تذکر را ندارد؟ و اگر تذکر داده است ، و این قرآن همه اش رویا باشد، و «کلامی – سمعی» را نپذیریم، چگونه این تذکرات صورت گرفته است؟
« یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ ذَلِکَ أَدْنَى أَن یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً » احزاب /۵۹
« ای پیغمبر ! به همسران و دختران خود و به زنان مؤمنان بگو که رداهای خود را جمع و جور بر خویش فرو افکنند . تا این که ( از زنان بیبندوبار و آلوده ) دست کم باز شناخته شوند و در نتیجه مورد اذیّت و آزار ( اوباش ) قرار نگیرند . خداوند ( پیوسته ) آمرزنده و مهربان بوده و هست ( و اگر تا کنون در رعایت کامل حجاب سست بودهاید و کوتاهی کردهاید ، توبه کنید و از این کار دوری کنید ، تا خدا با مهر خود شما را ببخشد).»
آیه ی فوق همانند آیه ی (۱) در سوره ی احزاب خداوند پیامبر را مورد خطاب قرار می دهد، و احکام حجاب را به زنان پیامبر و جامعه ابلاغ می کند. این قاعده ی کلی است که مفسران بدان پرداخته اند. اگر فرضیه ی رویایی قرآن مورد پذیرش قرار گیرد، خطاب رعایت حجاب از جانب کیست؟ و اگر همانند آیه ی (۱۵) سوره ی فتح – آمار دشمنان در جنگ بدر- پیامبر بعضی از رویاهایش عکس حقیقت باشد، حکم احکامهای قرآنی چه می شود؟
۷- طلب استغفار برای محمد
موضوع استغفار و طلب عفو از خداوند در قرآن بسیار مطرح و قابل بحث است . علمای تربیت، بحث استغفار و بازگشت انسان را نشانه ای از کمال تلقی نمودهاند. موضوع استغفار و طلب عفو، برای انسانها امری عادی و قابل پیشبینی و پذیرش است، اما برای پیامبری که در پرتوی وحی حرکت میکند، شاید سوال برانگیزی باشد.
دکتر سروش در چند فراز از سخنان و نوشته هایش آن گونه «نظارت» خداوند بر پیامبر، و حتی از «اختلاط» خداوند با پیامبر صحبت می کند، «که هر چه پیامبر می بیند و می گوید؛ خداوند است و نه محمد… ».
الف- نظارت خداوند بر فکر محمد
«پیامبر موجودی بود، که فکرش تحت نظارت خداوند بود و هدایت می شده است. سخنانی که میگفته، کاملا ضابطه دارد مضبوط و تحت هدایت ویژه بوده است» (۴۱).
ب- اختلاط خداوند با محمد (ص)
«نه تنها خدا در پیامبر بود، که پیامبر در خدا بود، و هرچه می اندیشید، اندیشه او بود و این جز بدان نیست که خدای موحدان، بیفاصله و بیحجاب در کائنات و ممکنات حاضر است؛ و جمیع کائنات و ممکنات هم در اوست، جهان الهی است و این مهمترین کشف محمد (ص) بود، که بادها را در فرمان او دهد، و رعد تسیبح خوان او … » (۴۲)
ج- پیامبر به جای خدا
پیامبر در رویا به جای خدا مینشیند، و از زبان او سخن می گوید. همان «اَنزَلناها و قل ها» را در قرآن، چنین خواند، و فهمید ، … چه جای شگفتی است که خدا در پیامبر رود، و پیامبر به جای او بنشیند و از زبان او با او سخن بگوید » (۴۳)
بنابراین با توجه به فراز های فوق از سخنان دکتر سروش، در دو آیه ی زیر، قرآن مستقیم صریح و شفاف با واژه ی «واستَغفِر لِذنبِک» امر بر استغفار محمد (ص) می کند:
« فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالْعَشِیِّ وَالْإِبْکَارِ » غافر /۵۵
« پس ( ای محمّد ! بر اذیّت و آزار کفّار و ناملایمات روزگار ) شکیبائی کن ، چرا که وعده خدا ( در امر کمک به پیغمبران خود و مؤمنان بدیشان ، تخلّفناپذیر و ) حق است . و آمرزش گناهانت را بخواه ، و بامدادان و شامگاهان به سپاس و ستایش پروردگارت بپرداز . »
« فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مُتَقَلَّبَکُمْ وَمَثْوَاکُمْ » محمد /۱۹
« بدان که قطعاً هیچ معبودی جز الله وجود ندارد . برای گناهان خود و مردان و زنان مؤمن آمرزش بخواه . خدا از حرکات و سکناتتان کاملاً آگاه است ( و میداند به کجا میروید و در کجا زندگی میکنید و چه میکنید و چه نمیکنید ) . »
هر چند در تفسیر این آیات مفسران ، گفته اند یک لحظه غفلت و یک «تَرک اَولی» در مورد انبیاء جایز نیست و باید از آن استغفار کنند. امّا آنچه که مورد بحث و جای تفحّص بوده این است که:
الف- با توجّه به نظارت همه جانبه ی خداوند برفکر، گفتار و رفتار محمد (ص)، بهره گیری از هدایت گام به گام پیامبر، غفلت و استغفار خواهی پیامبر از چیست؟
ب- با توجه به اختلاط خداوند با پیامبر، (مَن وامر متعالی) در هم می آمیزند، و تبدیل به « مَن و مَن» می شوند و «تویی» و خدایی مستقل وجود ندارد، آیا غفلتهای صورت گرفته که استغفار می طلبد ، خداوند است – العیاذ باالله- دچار غفلت شده، یا محمد (ص)؟ و تبدیل پیامبر به من «نامتناهی» طلب استغفار در آیات فوق چه معنی دارد؟
ج- نظر به اینکه پیامبر به جای خدا، خدا به جای پیامبر و «انزلناها و قل ها» همگی از محمدی است که زبان خداوند است؛ «خطاب گر» و «مخاطب» در «واستغفر لذنبک» چه کسی است؟ چون در هر فعل امری خطاب گری و مخاطبی است، امّا با این توصیفات که دکتر سروش از محمد (ص) ارائه می دهد، تفکیک بین این- خطاب گر و مخاطب – او غیرممکن و محال است. لذا مخاطب قرآن نمی تواند، غفلت پیشآمده، که استحقاق استغفار است، به چه کسی نسبت دهد. این هم جلوه ای دیگری از ابهام در رویای رسولانه دکتر سروش است.
۸- رویایی بودن بخشی از قرآن
موضوع دیگری که چشم پوشی و اغماض از آن، در فهم قرآن و ایجاد یقین برای پیروان قرآن، یا گروندگان آینده ی آن، حائز اهمیّت است، و ساده نمی توان از کنار آن گذشت، «رویایی بودن بخشی» از قرآن است. دکتر سروش در فرضیه اش ، رویایی بودن بخشی از قرآن برایش محقق و ثابت شده است. و از اینکه فرضیه اش را «حل معضلات قرآن» قلمداد می کند، اظهار می دارد: «مادامی که دست خداوند را در قرآن مستقیما در کار ببینیم ، و محمد (ص) را در تجربه ی وحی، منفعل محض بشماریم و قرآن را محصول علم بیکران باری تعالی بدانیم، این معضلات هیچگاه حل نخواهد شد (۴۴) با این وصف بخشی نگری و تفکیک قرآن نه تنها حل معضل قرآن نیست بلکه معضل آفرین است، در این راستا آقای سروش دو مورد به تفکیک قرآن اشاره می کند، که همه ی قرآن از آن سبک و سیاق واحد برخوردار نیست در « پارههایی از قرآن» چنان تصویری است که «سمعی- بصری» بودن تجربه وحیانی محمد (ص) بهترین تعبیر آن است » (۴۵). برای بیان این مطلب در جای دیگر به همین موضوع اشاره می کند :« روایاتی که میگوید « رویای انبیاء وحی» است دست کم تصدیق می کند که در رویایی بودن بخشی » از قرآن ممکن و مسلم است . وقتی چنان است ، چه باک از قول به خوابنامه قرآنی، با آن همه مؤیدات و منجّرات است (۴۶).
از بطن استدلال فوق با نگاه پرسشگرانه و حقیقت جویانه میتوان اشاره داشت:
اولا: هرگاه فرضیه ای در تقابل با فرضیه ماقبل قرار گیرد و قصد رقابت با رقیب در عرصه ی جولان داشته باشد، باید از صلابت و استواری بالایی بهره مند و برخوردار گردد، امّا ذات تئوری فوق با تردید و گمان از سوی صاحب فرضیه همراه است.
ثانیا: « روایاتی که در متن مورد اشاره قرار گرفته است ، این هم یک روایت است که سروش بدان تمسک جسته ، این است که رویای پیامبران یک چهل و ششم نبّوت است.بنابراین یک چهل و ششم وحی مطلق قلمداد نمی شود، چون از منظر مدل سنتی «وحی» انزال از طرف خداوند بوده، و رویای پیامبران شامل اموری است که نقش تکمیل کننده و حکم یک اجتهاد نبوی در عالم خواب می باشد ، و همچنین یک چهل و ششم حدوداً ۲% ، از نظر ریاضی امر ۲% به عنوان تکیه گاه محکم برای فرضیه ای که میدان دار رقابت با فرضیه پیشین باشد، سست و بنیاد نااستواری دارد، و مایه تفاخر و دبدبه ی تئوری جدید را دارا نمی باشد.
ثالثا: این بخش از قرآن که رویایی بودن آن مسجّل گردیده ، کدام بخش است؟ چرا دکتر سروش آن را تفکیک ننموده، تا مخاطبان و پیروان قرآن، آن را برای خوابگزار آینده وا ننهند؟
رابعا: بخش دیگر قرآن کانال حصول و تدوینش چگونه و توسط چه کسی صورت گرفته است؟ چرا دکتر سروش مخاطبانش را در نیمه راه رها نموده و ابهامات ضروری آنان را بی پاسخ گذاشته است ؟ آنگاه مسلمانان نسبت به قرآن بر سر دوراهی قرار می گیرند ، و باور نسبت به بعضی از آیات ، و مشکوک به بعضی دیگر و اگر محققانه با فرضیه برخورد نکنند مصداق آیه ذیل قرار گیرند، چه کسی پاسخگوست؟
« ثُمَّ أَنتُمْ هَؤُلاء تَقْتُلُونَ أَنفُسَکُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِیقاً مِّنکُم مِّن دِیَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَیْهِم بِالإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَإِن یَأتُوکُمْ أُسَارَى تُفَادُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاء مَن یَفْعَلُ ذَلِکَ مِنکُمْ إِلاَّ خِزْیٌ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ الْقِیَامَهِ یُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ » بقره/ ۸۵
« پس از آن ، این شما هستید که یکدیگر را میکشید و گروهی از خودتان را از خانهها و سرزمینتان بیرون میرانید ، ( و دیگران را بر ضدّ آنان برمیشورانید و یاری میدهید و ایشان را علیه آنان ) از راه گناه و دشمنانگی ، همپشتی و پشتیبانی میکنید . ولی اگر ( بعضی از آنان به صورت ) اسیران نزد شما ( و همپیمانانتان ) بیایند ( برای نجاتشان میکوشید و ) فدیه میدهید ( و ایشان را آزاد میسازید . اگر از شما پرسیده شود ، چه چیز شما را وامیدارد که فدیه آنان را بپردازید و آزادشان سازید ؟ میگوئید که کتابهای آسمانیمان به ما دستور میدهد که فدیه اسیران بنیاسرائیل را بپردازیم و ایشان را آزاد سازیم . مگر کتابهای آسمانی به شما دستور نمیدهند که خون آنان را نریزید و ایشان را از خانه و کاشانه آواره نسازید ؟ ) و حال آن که بیرون راندن ایشان ( و کشتن آنان ) بر شما حرام است . آیا به بخشی از ( دستورات ) کتاب ( آسمانی ) ایمان میآورید و به بخش دیگر ( دستورات آن ) کفر میورزید ؟ برای کسی که از شما چنین کند ، جز خواری و رسوائی در این جهان نیست ، و در روز رستاخیز ( چنین کسانی ) به سختترین شکنجهها برگشت داده میشوند ، و خداوند از آنچه میکنید بیخبر نیست . »
۹- مجازات بدنی در قرآن
یکی دیگر از مسائل قابل بحث در فرضیه رویای رسولانه ، مجازات بدنی است، که با حقوق بشر و جامعه ی مدرن امروزی – طبق نظر دکتر سروش- همخوانی ندارد ، و چهره خشن و غضبناک از خداوند در قرآن جلوه گر می نماید. و در گلایه و شکوائیه ی خود اظهار می کند : در احکام فقهی که با عدالت و کرامت آدمی منافات دارند، یا بوی خشونت فوق طاقت می دهند، چون بریدن دست و پای مفسدان یا درآوردن چشم یا جواز بردهداری ، …. » (۴۷).
سروش در اظهار نظر دیگر اعلام می کند: «تفاوت نمادین میان جنبه های ذاتی و عَرضی قرآن را میسر می کند، بعضی از جنبه های دین به طور تاریخی و فرهنگی شکل گرفته اند و امروز دیگر موضوعیت ندارد مثال، درباره ی مجازاتهای «بدنی» که در قرآن مقرر شدهاند، صادق است » (۴۸) .
شدت مجازات بدنی که دکتر سروش اظهار شکوائیه می کند، در سه آیه ی (۳۳، ۳۸ و ۴۵) مائده آمده است ، که هر کدام از آیات جای بحث و دقتنظر می باشند:
« إِنَّمَا جَزَاء الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الأَرْضِ فَسَاداً أَن یُقَتَّلُواْ أَوْ یُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ یُنفَوْاْ مِنَ الأَرْضِ ذَلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا وَلَهُمْ فِی الآخِرَهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ » مائده /۳۳
« کیفر کسانی که ( بر حکومت اسلامی میشورند و بر احکام شریعت میتازند و بدینوسیله ) با خدا و پیغمبرش میجنگند ، و در روی زمین ( با تهدید امنیّت مردم و سلب حقوق انسانها ، مثلاً از راه راهزنی و غارت کاروانها ) دست به فساد میزنند ، این است که ( در برابر کشتن مردم ) کشته شوند ، یا ( در برابر کشتن مردم و غصب اموال ) به دار زده شوند ، یا ( در برابر راهزنی و غصب اموال ، تنها ) دست و پای آنان در جهت عکس یکدیگر بریده شود ، و یا این که ( در برابر قطع طریق و تهدید ، تنها ) از جائی به جائی تبعید گردند و یا زندانی شوند . این رسوائی آنان در دنیا است، و برای ایشان در آخرت مجازات بزرگی است.»
اوّلا: در نظامهای سیاسی امروز – هیچ نظامی با اخلالگران امنیتی، برخورد کمتر از کشتن نمی کنند، و به همین خاطر بعضی از جمله چین، به کنوانسیون حقوق مدنی و سیاسی مصوب ۱۹۶۶،ملحق نشدهاند، و آمریکا در سال ۱۹۹۲ آن را تصویب کرده است؛ تا این اتهام تنها و تنها دامنگیر اسلام گردد.
ثانیاً : در آیه ی فوق برخورد با اخلالگران امنیتی مجازات را ، طبقه بندی نموده است،که مجریان قانون قضایی و امنیتی مختارند کدامیک از مقررات را اعمال نمایند، که سادهترین آنها «تبعید» مجرم است.
ثالثاً : همچنانکه این احکام خشن در آیات بیان گردیده، چرا «فَمَن تصدَّق بِهِ » در آیه ی ۴۵ مائده (اگر کسی آن را ببخشد سبب بخشش گناهان او نزد خداوند میگردد) ، را نادیده بگیریم. همان گونه سروش برای توجیه و تبیین نظریه خویش اظهار میدارد: شرط نیست که «یوحُی ألِیَّ» را ببینیم و « أنا بشرٌمثلُکم » را نبینیم !
رابعاً : در جوار احکام سخت گیرانه ی آیات مطرح شده ، نیم نگاهی به آیه ی (۳۲) مائده هم بیفکنیم که کشتن انسان بیگناه را به کشتن تمام انسانها تشبیه کرده است :
« مِنْ أَجْلِ ذَلِکَ کَتَبْنَا عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً وَلَقَدْ جَاءتْهُمْ رُسُلُنَا بِالبَیِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِّنْهُم بَعْدَ ذَلِکَ فِی الأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ » مائده /۳۲
« به همین جهت بر بنیاسرائیل مقرّر داشتیم که ( متجاوز کشته شود . چرا که ) هرکس انسانی را بدون ارتکاب قتل ، یا فساد در زمین بکشد ، چنان است که گوئی همه انسانها را کشته است ، و هرکس انسانی را از مرگ رهائی بخشد ، چنان است که گوئی همه مردم را زنده کرده است ؛ ( زیرا فرد نماینده جمع و عضوی از اعضاء جامعه است ) . و پیغمبران ما همراه با معجزات آشکار و آیات روشن به پیش ایشان آمدند و امّا بسیاری از آنان ( احکام خدا را نادیده گرفتند و ) پس از آن در روی زمین راه اسراف ( در قتل و جنایت ) پیش گرفتند . »
حال صرف نظر از مطالب مطرح و بحث آیات فوق، اشکال سخت گیری و خشونت در جای دیگری در فرضیه ی رؤیای رسولانه باید جستجو کرد؛ اما با توجه به اظهارات دکتر سروش
الف- خداوند ناظر بر محمد (ص)
مگر خداوند ناظر بر فکر پیامبر نبوده؟« پیامبر موجودی بوده، که فکرش تحت نظارت خداوند بوده و هدایت می شده است ، سخنانی که می گفته، کاملا ضابطه دار، مضبوط و تحت هدایت ویژه بوده است …. » (۴۹).
ب- خدا در کوزه کوچک محمد (ص)
« خدایی که بحر وجود خدا را در کوزه ی کوچک شخصی با نام محمدبنعبدالله (ص) میریزد، و لذا همه چیز، یک سره محمدی می شود» /(۵۰).
ج- درون پیامبر جایگاه خداوند
« فرقی ندارد بگوییم خداوند در درون پیامبر سخن میگوید، یا از بیرون پیامبر؛خداوند همان قدر در درون پیامبر است، که در بیرون … » (۵۱).
اینک عنایت به سه گزاره ی فوق از دکتر سروش:
۱- این چه نظارت و کنترل خداوند بر محمد است، که چنین فکر و احساساتی داشته، و در نتیجه این احکام را در رؤیای رسولانه تدوین و روایت نموده، که با حقوق بشر در هزاره ی سوم همخوانی ندارد، و چهره خشن از دین و خداوند نمایان می کند؟
۲- خدایی که در کوزه ی محمد ریخته می شود، چرا شخصّیت محمد « خدایی » نشد، و تبدیل به محمدی گردید، و این نتایج از رویاهارا به ارمغان آورد، که سیمایی خشن از دیدن را ترسیم می کند؟
۳- اگر خداوند را در بیرون محمد (ص) استقرار یافته تلقی کنیم، و اگر نظارت خداوند را بر قابلیت و تبیین «وحی» از طرف محمد بپذیریم و این احکام را به خداوند نسبت دهیم، و در فرضیه جابجایی ایجاد نمائیم، و اقرار کنیم این احکام سختگیرانه احکام اسلامی است، و ناقل آن خداوند و محمد (ص) قابل، مبیّن و مجری آن، به واقعیت و حقیقت نزدیک تر نیست؟
۱۰- «رویایی –بصری» و تقسیمبندی قرآن
سروش فرضیه ی قرآنی خویش را بر پایه ی بصیرت رویایی بنا نهاده، و اظهار می کند «شکی نیست که همه ی قرآن زبان واحد دارد؛ یا زبان بیداری یا زبان خواب؛ نه غیر این دو است. و نه آمیزه ای از این دو، امّا به حکم آنکه فضای وحی، فضایی رویایی است ، تردید نباید کرد که زبان قرآن هم یکسره زبان رویا است»
این ادّعا که تمام قرآن جنبه بصری دارد و قابل رویت می باشد، علاوه بر اینکه با منطق تقسیم بندی قرآن هم خوانی و سرسازگاری ندارد؛ و اظهار نظری است سطحی نگرانه و فاقد فهم عمیق از قرآن؛ چون دکتر سروش قایل به سه لایه ی قرآنی است:
لایه ی اوّل: امور اعتقادی و جهانبینی ؛
لایه ی دوم: پوشش اخلاقی ؛
لایه ی سوم: پوشش حقوقی (احکامی) (۵۲).
محمد غزالی معاصر، محتوای قرآن را در پنج محور دسته بندی میکند:
۱- هستیشناسی
۲- توحید؛
۳- ایمان به قیامت؛
۴- قصص قرآنی؛
۵- اخلاق و احکام، (۵۳).
اگر تقسیم بندی فوق را – چه با توجه به نظر دکتر سروش ، و چه از نظر غزالی- کالبد شکافی کنیم محورهای فوق همگی بصری و رویتپذیر نیستند، که قاعده ی «رویایی- بصری»را بر کل قرآن تحمیل کنیم. هر چند در نظرات سروش در این رابطه تعارضی آشکار وجود دارد، زیرا در فرازی از نوشته هایش اشاره به این نکته می کند که بخشی از قرآن «رویایی – بصری» است ، و در جای دیگر به صورت قاطع اعلام می کند: تردید نباید کرد که زبان قرآن همه یکسره زبان رویا است.
اگر محوربندی مورد بحث را تجزیه کنیم به این نتیجه میرسیم که حداقل محتوای قرآن عبارتست از :
الف- آیات رویایی- بصری :
- آیات آفاقی و هستی شناسی؛
- قصص پیامبران؛
- صحنه های قیامت صغری؛
- صحنه های قیامت کبری و صحرای محشر،
- بهشت و جهنم پاداشها و مجازاتها.
ب- آیات کلامی – سمعی :
- دیالوگهای صورت گرفته در قرآن؛
- «قل» ها چه به صورت امر و چه نهی،
ج- آیات اخلاقی و ارزشهای اخلاقی و تعیین شاخصهای اخلاقی ؛
د- آیات احکامی و حقوقی؛
ه- آیات توصیفی و اسماء و صفات خداوند؛
و- آیات عاطفی و احساسی مثل آیات صله رحم، دعاها، و آیات استغفار،
اگر « رویایی- بصری» بودن را به محور اوّل قرآن تحمیل کنیم، که محمد (ص) تمام این صحنهها را در محور اول مشاهده نموده و همانند گزارشگر رویتها را روایت می کند، پس سایر مباحث و محورهای قرآن را در ترازوی چه توجیهی سنجش نماییم؟ محل حصول و صدور آنها را به چه ارگانیسمی در پروژه ی وحی ارجاع دهیم؟
مصداقهای فراوانی در قرآن برای تعارض و ناهمخوانی «رویایی- بصری» قرآن و فرضیه ی سروش وجود دارد، امّا برای جلوگیری از اطاله ی کلام «مشت را نمونه ی خروار» ملاک ارزیابی قرار می دهیم.
ادامه دارد…
سایر فصل ها :
فصل اول :رویای رسولانه دکتر سروش و ابهامات بی پاسخ – ۱
فصل دوم : رؤیای رسولانه و آیندهی مبهم -۲
فصل سوم : رؤیای رسولانه در تطبیق با آیات قرآن – ۳
ارجاعات:
۳۳- مقاله ی دوم، به نقل از کتاب انکار قرآن، دکتر نصری، نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۹۴ ص ۴۶۰٫
۳۴- مقاله ی دوم و اوّل، همان منبع، ص ۴۶۴٫
۳۵- دکتر سروش، مقاله ی اینترنتی، سایت بی.بی.سی، ص ۵ .
۳۶- مقاله ی اوّل، به نقل از کتاب انکار قرآن، دکتر نصری، ص ۴۵۲٫
۳۷- جوادزاده، ادعیه ی قرآنی ، بنیاد نشر و ترویج قرآن ، ۱۳۶۴٫
۳۸- دکتر سروش، مقاله ی اینترنتی، سایت بی.بی.سی، ص ۳ .
۳۹- طباطبائی، حسین، تفسیر المیزان، سید محمد باقر موسوی همدانی، نشر فرهنگی رجا، جلد ۹ / ص ۲۳۷ .
۴۰- مجله ی آفتاب شماره ۱۵، به نقل از کتاب انکار قرآن، دکتر نصری، نشر فرهنگ اسلامی، ص ۶۱٫
۴۱- همان منبع، ص ۶۱ .
۴۲- مقاله ی دوم، همان منبع، ص ۴۷۱ .
۴۳- مقاله ی دوم، همان منبع ص، ۴۷۳ .
۴۴- مقاله ی اینترنتی، سایت بی.بی.سی، ص ۲ .
۴۵- همان، ص ۲ .
۴۶- مقاله ی چهارم، به نقل از کتاب انکار قرآن، دکتر نصری، ص ۵۲۱ .
۴۷- مقاله ی سایت بی.بی.سی، ص ۲ .
۴۸- دکتر سروش، مجله آفتاب، انکار قرآن، دکتر نصری، ص ۴۴ .
۴۹- همان، ص ۶۱ .
۵۰- نامه اوّل بِشر و بشیر ، به نقل از کتاب انکار قرآن، دکتر نصری، ص ۸۱ .
۵۱- همان منبع، ص ۷۹ .
۵۲- دکتر نصری،؛ انکار قرآن، نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۹۴، ص ۴۳ .
۵۳- غزالی، محمد، محوربندی قرآن، دکتر ابراهیمی، نشر احسان، سال ۱۳۸۱٫